Telegram Web Link
پيك نامه ترامپ ؛ چرا امارات ؟

حسین شیخی
دست كم مى توان ٣ نكته را در باره انتقال نامه ترامپ به ايران توسط امارات و نه روسيه مورد توجه قرار داد ؛

يكم - اينكه روسيه مى خواهد با كارت ايران از امريكا امتياز بگيرد و بيشتر از آن ، اينكه پوتين مايل است با توجه به ماهيت مناقشه اكراين كه راه حل كوتاه مدتى را در چشم انداز ندارد ، زمان بلندترى صرف حل و فصل مناقشه ايران شود تا هم بلحاظ زمانى به كار معامله با مناقشه اكراين بيايد و هم با انصراف اروپا از به كاربستن مكانيزم ماشه و نيز اشتغال امريكا به ربط آن به مناقشه اكراين ، تهديدات امريكا و غرب را منتفى و يا دست كم از شدت و حدت بيندازد . در حاليكه از نظر امريكا اين كارت در شرايط كنونى ايران ، فارغ از چند و چون ارزش آن ، اصلآ خود تحصيل حاصل و بلاموضوع است .

دوم - اينكه روسيه درحالى اميد دارد كه ايران ، از جمله به كار چانه زنى در قبال اكراين بيايد كه از نظر امريكا ، اين دو مناقشه ، حتى از نظر زمانى هم نسبت نزديكى با هم ندارند ؛ زيرا از نظر امريكا با توجه به ماهيت و ابعاد اين دو مناقشه ، اين زمان براى ايران بسيار كوتاه و براى اكراين بسيار بلند خواهد بود .

سوم - اينكه امريكا با انتخاب امارات براى انتقال اين نامه ، هم خواسته روسيه را تلويحآ حذف كند و هم ، بر فرجه كوتاه زمانى براى حل و فصل مناقشه با تهران تاكيد كند ، تا به اين تهديدات جنبه عملى ترى ببخشد و به هشدارهاى خود صراحت بيشترى بدهد ؛
اين همان چيزى است كه بنظر مى رسد از چشم تهران ، همانطور كه در يادداشت سايت نور نيوز هم آمده است پوشيده نيست .

٤٠٣/١٢/٢٣

@bayane_azadi
*امکان سنجی گرفتن بوسه های پزشکیان اینبار برای ورشکستگی آب*

✍️حامد پاک طینت

هفته گذشته نوشته ای تحت عنوان "بوسه های پزشکیان نصیب چه کسی خواهد شد؟" داشتم که به امکان سنجی رفع ناترازی برق در کشور می پرداخت. در نوشته اخیر رفع ناترازی آب را که در صورت اجرایی شدن مورد تشویق عاطفی رئیس جمهور محترم قرار خواهد گرفت مورد بررسی قرار می دهیم!

«۹۴ درصد مخزن سد کرج و ۹۱ درصد سد لتیان خالی است میزان بارش‌ها در ۲۸استان از میانگین کشوری پایین‌تر است و تهدید برای کشاورزی و آب شرب جدی است، ۷۰‌% آب مصرفی در بخش کشاورزی کشور به هدر می‌رود - مصرف سالانه آب شرب در کشور به بیش از ۹میلیارد مترمکعب رسیده است. از این مقدار، حدود ۵.۷میلیارد مترمکعب از منابع آب زیرزمینی تامین می‌شود - در حال حاضر شکاف ۳۰میلیارد مترمکعبی بین عرضه و تقاضای آب وجود دارد - برخی از مهم‌ترین سدهای کشور در وضعیت قرمز یا زرد قرار دارند - بارندگی‌‌‌های تهران تا ۲۰اسفند ۱۴۰۳ تنها ۱۱میلی‌لیتر به ثبت رسیده که کفاف رفع کم‌آبی کلان‌شهر تهران را نمی‌‌‌دهد - چنین وضعیتی می‌‌‌تواند روند تامین منابع آبی را با چالش‌‌‌های جدی مواجه کندو ...»

اینها همه اخبارهایی است که در طول این چند روز در رسانه های داخلی و نه خارجی در خصوص بحران آب کشور منتشر شده است

اجازه دهید کمی با اعداد صحبت کنیم شاید ملموس تر باشد که در چه وضعیتی هستیم.

سرانه آب ۷۰ سال پیش در ایران ۷۰۰۰ متر مکعب بوده و امروز به کمتر از ۱۰۰۰ متر مکعب رسیده است!
این کاری است که ما با آب کشور کرده ایم

حتما می پرسید چگونه موفق به انجام چنین کار بزرگی شدیم؟!

۹۰% آب ایران از منابع زیرزمینی تامین میشود و سالانه ۶ میلیارد متر مکعب بیش از ظرفیتمان برداشت کرده ایم و به این ترتیب موفق شدیم بیش از نیمی از دشتهای ایران و ۸۰% رودخانه ها و تالابهای ایران را خشک کنیم. ۹۰% این برداشتها برای مصرف کشاورزی بوده است، صنعتی سنتی که فقط ۳۰% بازدهی داشته و جایی که نیمی از محصولاتمان بدلیل غرقابی خراب میشوند!

۷۰% منابع آب ایران در ۲۰% مساحت کشور قرار گرفته و مدیران نالایق کشور بی توجه به این ویژگی ،مجوز بیش از ۳۰۰ هزار چاه را صادر کردند، در جاهایی که نباید صادر میکردند و در عمل، با یک میلیون حلقه چاه مجاز و غیر مجاز فلات ایران را تبدیل به یک آبکش کردند. در اصفهان و یزد با افتخار برنج و هندوانه و گندم کاشتند و فولاد ساختند.

مدیران ناکارآمد کشور دستور ساخت ۱۲۰۰ سد را در کشور صادر کردند و با نرخ گذاری خطا آب را به ثمن بخس بخشیدند تا تمام شود. آنقدر تمام که سالی ۳۶ سانتی متر فرونشست داشته باشیم. بدست آوردن مقام اول در دنیا کار کمی نبود. تبدیل سالانه ۱% از مساحت یک کشور به بیابان کار هر کسی نبود. ما توانستیم!

حالا مانده ایم که چگونه با بوسیدن دست یک نفر این بحران را حل کنیم

آیا از عهده مدیریت تعیین محصول کشاورزی در هر نقطه از کشور بر می آیید؟ آیا امکان تامین ۱۵ میلیارد دلار برای جایگزینی روشهای آبیاری در کشور را دارید؟ آیا امکان نصب کنتورهای هوشمند در تمام چاههای کشور با یک بودجه ۲ میلیارد دلاری را دارید؟ آیا امکان احیای دریاچه های خشک شده با روشهای جهانی و بودجه ۵ میلیارد دلاری را دارید؟ آیا امکان نوسازی شبکه فرسوده آبرسانی کشور و جلوگیری از نشت یک سوم آب با ۸ میلیارد دلار بودجه را دارید؟ آیا امکان دیپلماسی آب با کشورهای همسایه را دارید؟ آیا به دنبال راه دیگری می گردید؟ در پی معجزه ای الهی هستید؟

ایران تا قبل از پایان دوره پزشکیان با کاهش چشمگیر تولیدات و صادرات کشاورزی، افزایش شدید قیمت مواد غذایی، کاهش باورنکردنی اشتغال در بخش کشاورزی و توقف تقریبی برق آبی و در مرحله بعد از آن با مهاجرت تقریبا کامل روستائیان به شهرها، افزایش تنش های قومی و قبیله ای و آغاز اعتراضات مردمی و شاید جنگ آبی بین استانها مواجه خواهد شد

حاصل بحران ده سال پیش آب در سوریه، از بین رفتن ۸۵% دام های کشور و مهاجرت ۱.۵ میلیون روستایی و افزایش بیکاری و نارضایتی و اعتراضاتی بود که به جنگ داخلی سوریه و اوضاع امروزی آن کشور منجر شد. حاصل بحران هفتاد سال پیش آب در شوروی و برداشت بی رویه آب برای کشت پنبه به تبدیل شدن دریاچه آرال به بیابان و سونامی سرطان و بیماری های تنفسی منجر شد و حاصل بحران پنج سال پیش آب در آفریقای جنوبی به قطع کامل آب مردم شهر و جیره بندی ۵۰ لیتر در روز برای هر خانواده منجر شد!

ایران تا پایان دوره پزشکیان با کمبود ۵۰ میلیارد متر مکعب آب مواجه خواهد شد.

بزرگتر از ابعاد صنعتی، کشاورزی، خانگی یا حتی شرب
فاجعه ای بزرگ در راه است.

@bayane_azadi

مجمع فعالان اقتص
📌@Iran_economy_online
در تفسیر ایده رفاه (قسمت اول)
✍️ احمد فعال
من فکر می‌کنم سخنان رهبری که از قول روغنی زنجانی و او از قول رفسنجانی نقل کرده، بد فهمیده شده است. در تفاسیری که از زمان پخش این ویدئو وجود دارد، چنین به نظر می‌رسد که رهبری چون معتقد هستند، رفاه موجب سُست شدن ایمان و اعتقادات مردم می‌شود، پس این همه فشارها و فقر و فلاکتی که بر جامعه تحمیل شده و می‌شود، یک برنامه ایدئولوژیک ضدتوسعه است، که می‌خواهد با فشار آوردن روی مردم، ایمان و اعتقادات آنها را تقویت و یا کنترل کنند. آنطور که می‌فهمم این برداشت غلط است، و ایشان، یعنی رهبری با چنین هدفی با ایده رفاه مخالف نباشند. واقعیت این است که باید تصدیق کرد، ایده رفاه موجب سُست شدن ایمان و اعتقادات دینی جامعه می‌شود. نه تنها این، بلکه حتی ممکن است موجب سست شدن بنیان‌های اخلاقی جامعه شود. شما اگر بخواهید ایمان و اعتقاد هر فردی را سست کنید، کافی است او را در رفاه و ناز و نعمت قرار دهید. ایمان و اعتقادات و باورهای دینی او به تدریج سست و از میان می‌روند. لذا این حرف خلاف حقیقت نیست، ابن خلدون هم همین حرف را زده است که یک حکومت وقتی حکمرانانش در نسل‌های سوم و چهارم گرفتار تجارت پیشگی می‌شوند، و به ناز و نعمت دست پیدا می‌کنند، آن عامل پیش‌برنده حکمرانی که از دید ابن خلدون عنصر "عصبیت" است، به تدریج سست می‌شود و از میان می‌رود، و در نهایت حکومت توسط یک نیروی با عصبیت جدید ساقط می‌شود. ضمن اینکه نباید از این آیه قرآن هم چشم پوشید که می‌گوید: کلاّ انّ الانسان لَیَطغی ان راهُ استغنی. یعنی هرگاه انسان مستغنی می‌شود، راه طغیان را پیش می‌گیرد.
این توضیح لازم است که رهبری وقتی این حرف را می‌زند که رفاه موجب سست شدن و از بین رفتن ایمان و اعتقادات مردم می‌شود، قطعا ایشان از روایتی که می‌گوید، "کادالفقر ان یکون الکفراً، یعنی، اگر فقر ایجاد شود منجر به کفر می‌شود"، یا این روایتی که گفته می‌شود، اگر "فقر از یک دَرِ خانه وارد شود، ایمان از دَرِ دیگر خارج می‌شود"، از همه اینها آگاه بوده است. پس مراد ایشان نمی‌توانست به فقر و فلاکت کشاندن جامعه باشد، آنچنانکه این روزها در تفسیر سخنان او بیراهه می‌روند، و نسبت‌های دروغ می‌زنند. لیکن از آنجایی که کار نگارنده نه توجیه قدرت، بلکه بیان حقیقت است - به قدر دانشی که در بضاعت اوست- اینهایی که تا اینجا بیان کردیم همه حقیقت نیست. حقیقت این است که :
1- آنچه امروز در جامعه با آن مواجه هستیم، چالش بین رفاه و عدم‌رفاه نیست، بلکه چالش میان فقر و غناست. یک فاصله طبقاتی وحشتناک میان یک اقلیتی که در غنا و رانت‌های باد آورده هستند، و یک اکثریت عظیم از جامعه که با فقر دست و پنجه نرم می‌کنند. و بخشی از طبقه متوسط که در حال ریزش و اسباب‌کشی به این دو طبقه هستند. یعنی وضیعتی که هم به لحاظ آنچه قرآن می‌گوید: "کلا انّ الانسان لَیَطغی ان راهُ استغنی، یعنی هرگاه انسان مستغنی می‌شود، راه طغیان را پیش می‌گیرد"، و هم به لحاظ آنچه که پیامبر گفته است: "کادالفقر ان یکون الکفرا یعنی، فقر موجب کفر می‌شود". به عبارتی، از هر دو سر وضعیت جامعه در معرض کفر و بی‌ایمانی است. در نتیجه آن زمانی که این سخنان به مرحوم هاشمی رفسنجانی منتقل شد، اگر امروز و یا حتی ده الی بیست سال قبل از آن دیده می‌شد، نیازی نبود نسبت به فزونی رفاه جامعه، و بی‌ایمانی و بی‌اعتقادی مردم اظهار نگرانی شود. حاصل آنکه، سیاست‌گذاری‌ها و تدابیر اقتصادی، مسئولیت آن به عهده هرکس هست، تمامیت جامعه را در معرض بی‌ایمانی و بی‌اعتقادی سوق داده است، چنانچه آمارهایی هم که در آخرین گزارش "پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌ها"ی جامعه توسط وزرات وزارت ارشاد تهیه شده است، همین امر را حکایت می‌کند.
2- اینکه رفاه و در ناز و نعمت زیستن موجب کاهش ایمان و اعتقادات می‌شود، یک قاعده فردی و تجربی است – اگرچه می‌تواند مطلق نباشد- اما هیچ فرمولی و هیچ قاعده‌ای و هیچ برنامه‌ریزی معقولی برای تحقق این قاعده نمی‌تواند در مخیله انسان بگنجد - دستکم در مخیله نگارنده این نوشتار نگنجیده است- که طبق آن بتوان تدابیری تدارک دید تا جامعه بدون اینکه دچار فقر و نکبت نشود، به رفاه و تجملات و ناز و نعمت هم نرسد.

برای آگاهی از تحلیل‌های نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
در تفسیر ایده رفاه (قسمت دوم )
✍️ احمد فعال

تنها دو راه‌حل نامعقول وجود دارد، اگر راه سومی هست به اینجانب اطلاع دهید. نخست اینکه، دولت به کمک صدها هزار نفر از مأموران خود دستور دهد، دَرِ تک تک منازل را بزنند و اندازه داشته‌های آنان را چک کنند، اگر مازاد احتیاج داشتند که در کار رفاه و ناز و نعمت صرف می‌شد، مصادره کنند. این راه‌حل مضحک است درسته؟ راه‌حل دوم این است که یک برآوردی از میزان کل احتیاجات اولیه هر فرد، ضربدر کل جمعیت کشور داشته باشند، که حاصل آن می‌شود "میزان کل احتیاجات جامعه". سپس جلوی مازاد آن که منجر به رفاه می‌شود، را به هر طریق بگیرند. اما این "میزان کل احتیاجات جامعه" و به عبارتی "کاهش رفاه کل" هرگز به یکسان در جامعه توزیع نمی‌شود. بلکه همین وضعی به وجود می‌آید که امروز شاهد هستیم. به این معنا که رفاه کل کاهش یافته، اما درصد اندکی از فرط غنا جوری زندگی می‌کنند که سران اشراف دوران پهلوی غبطه یکروز زندگی کردن آنها را می‌خورند، و اکثریتی چنان در فقر و فلاکت زندگی می‌کنند که درآمد سرانه آنها با کشورهای عقب‌مانده آفریقایی برابری می‌کند. یعنی باز از هر دو سر ایمان و اعتقادات جامعه سُست می‌شود: فقر و غنا. راه‌حل سومی وجود دارد که سیستم به جای برنامه توسعه، برنامه پیشرفت را در دستور کار قرار داده است. که مراد آنها از پیشرفت قدرتمند شدن کشور است. در اولین فرصت در این باره خواهیم نوشت.
3- رابطه و قاعده میان ایمان و اعتقادات با میزان رفاه و در ناز و نعمت زیستن و به تعبیری سختی کشیدن، یک انتخاب فردی است. چنانچه همان پیامبری که برای جامعه می‌گفت کادالفقر ان یکون الکفرا، یعنی فقر موجب کفر و بی‌ایمانی مردم می‌شود، اما همین پیامبر در رابطه با خود گفت، "الفقر و فخری به این معنا که فقر افتخار من است". این یک انتخاب فردی و شخصی است. چنانچه نقل است، ایشان از فرط فقر کشیدن و رنج دادن به خود، برای کاهش درد گرسنگی، سنگ بر شکم خود می‌بست. خوب این یک انتخاب فردی است. هیچ فردی نمی‌تواند این انتخاب را بر جامعه تحمیل کند. هیچ دستورالعملی هم در قرآن وجود ندارد. به عکس باز به فرموده همان پیامبری که بدان تأسی می‌جوییم گفته می‌شود، ایشان دستیابی به "غنایم کثیره" که همان رشد و نعمت‌های فروان است را برای جامعه می‌ستود. ممکن است به لحاظ فردی، هر فردی هر انتخابی داشته باشد، از جمله ریاضت کشیدن در سلوک عرفانی، و یا تحمل مصائب در سلوک رواقیون و کلبیون یونان باستان، اما هیچ جامعه‌ای چنین انتخابی نخواهد داشت.
4- اگر حکمرانان ایران نگران سست شدن ایمان و اعتقادات مردم هستند، آزمودن این نگرانی عین آب خوردن تجربه کردنی است، دقیقا عین آب خوردن. بنا به همه مطالعات و تجربه‌ها، روز به روز ایمان و اعتقادات مردم دارد سست می‌شود. کافی است یک روز گذرتان در کوچه و خیابان و در معابر عمومی و در اماکن عمومی و در مغازه‌ها بیافتد، و بی‌پرده و عیان نام ببرید، فحش ناموسی نه تنها به سرتا پای حکمرانان از صدر تا ذیل، بلکه متأسفانه فحش ناموسی به دین و پیامبر می‌دهند. در یادداشتی که مدتی پیش با عنوان " اگر یک ذره و فقط به اندازه یک ذره درد دین دارید؟" نوشتم : «چهل سال وعده‌های دروغ، چهل سال ناکارآمدی، دروغگویی‌های سیستماتیک، فساد سیستماتیک و غارت‌های پی در پی نجومی که فقط یک به ده آن در هر کجای دنیا رخ می‌داد، چندین دولت را کن فیکون و چندین بار نظام سیاسی را در معرض فروپاشی کامل قرار می‌داد، به فقر و نکبت کشاندن اقشار و طبقات جامعه، محتاج کردن نزدیک دوسوم جمعیت کشور به یارانه‌هایی به قدر چند صد گرم گوشت و چند قرص نان سنگک، چندین موج مهاجرت، از هم پاشیده شدن کانون‌های خانواده، بی‌آینده کردن نسل جوان و تیره و تاریک کردن افق آینده کشور، دست به دست شدن هزاران ویدئو مضحکی که دهها و صدها واعظ جاهل و ابله با اظهارات اراجیفی در معجزات و کرامات ائمه - که نوزاد غورباغه را هم به خنده می‌اندازد- اگر دین و ایمان مردم و جامعه از جنس فولاد هم می‌بود تا حالا صدبار آب می‌شد و به زمین فرو می‌رفت. با این وصف و دهها و صدها فقره دیگر که در این فهرست نیامدند، دیگر چه نیازی به تلاش و هدف دشمن وجود دارد، که حالا دشمن ایمان مردم را هدف قرار داده باشد یا قرار نداده باشد؟؟». بنابراین نیازی به شرح و استدلال و توجیه زیادی نیست، اگر فقط یک ذره دلتان برای ایمان و اعتقاد مردم می‌سوزد، همین فردا با یک اعلام عمومی بروید کنار و خیر و سعادت دو دنیا را هم برای مردم و هم برای خودتان بخرید. 25 اسفند ماه 1403

برای آگاهی از تحلیل‌های نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
بیان آزادی pinned «در تفسیر ایده رفاه (قسمت اول) ✍️ احمد فعال من فکر می‌کنم سخنان رهبری که از قول روغنی زنجانی و او از قول رفسنجانی نقل کرده، بد فهمیده شده است. در تفاسیری که از زمان پخش این ویدئو وجود دارد، چنین به نظر می‌رسد که رهبری چون معتقد هستند، رفاه موجب سُست شدن ایمان…»
Ⓜ️ چرا نمی‌شود با حامیان ظلم بحث منطقی کرد؟

توتالیتاریسم | هانا آرنت


📌وقتی حکومت هیتلر مشغول نسل‌کشی فجیع ۶ میلیون یهودی در سراسر اروپا بود، نه تنها یک نفر آلمانی به این موضوع معترض نبود بلکه از این اقدامات حمایت هم می‌کردند! نکته جالب اینکه در آن برهه زمانی، بحث منطقی با مردم آلمان اصلآ جواب نمی‌داد و اکثر آنها این جنایت‌ها را برای سعادت مردم آلمان و حتی مردم جهان توجیه می‌کردند.

📌"هانا آرنت" در کتاب "توتالیتاریسم" می‌گوید: انتظار بحث منطقی با حامیان حاکم ظالم هرگز جواب نمی‌دهد. به‌خاطر اینکه به واسطه "ایدئولوژی" دو چیز در آن‌ها مُرده:

۱) خودانگیختگی
۲) خصایص انسانی



📌وقتی خودانگیختگی از بین‌ می‌رود، آن بخش از مغز که مسئول "تفکر انتقادی" است، انگار خاموش می‌شود. وقتی قابلیت تفکر نقادانه از بین می‌رود، فرد نمی‌تواند بر اساس ارزش‌های اخلاقی و انسانی درون‌زای خودش اتفاقات را بسنجد. در واقع ترازوی ذهنی این آدم‌ها، فقط با ایدئولوژی حکومت، خوب و بد را می‌سنجد.
در جنگ‌جهانی دوم دستگاه تبلیغاتی آلمان به مردم تلقین کرده بود که یهودیان عامل بدبختی آلمان و جهان هستند. ذهن مردم آلمان هیچ‌وقت نمی‌پرسید که نسل‌کشی یهودیان، انسانی است یا نه. چون ترازوی ذهنی‌شان این طور می‌سنجید که آنها موجودات پلیدی هستند که باید نابود شوند.

📌وقتی خصایص انسانی از بین‌ می‌رود، آدم برای انجام هر کاری که هم‌جهت با ایدئولوژی حکومت باشد، آماده‌ست؛ بدون اینکه فکر کند آن کار چقدر اخلاقی‌ و انسانی‌ست. یهودی‌ها زنده‌زنده داخل کوره‌ها سوزانده می‌شدند ولی هیچ‌کس اعتراضی نداشت. ولی غیر از آلمانی‌های آن دوره، احتمالا همگان در طول تاریخ  قضاوتشان این است که این اتفاق چقدر نفرت‌انگیز و غم‌انگیز است.

📌ایدئولوژی، انسانیت را از آدم‌ها سلب کرده بود. ذهن آلمانی‌ها این شکلی شده بود؛ موقع قضاوت در باره‌ی هر اتفاقی، تفکر و احساس‌‌شان تعطیل می‌شد و قضاوت ایدئولوژی حاکمیت، جانشین می‌شد. گرایش ایدئولوژی حاکمیت، تعیین می‌کرد که کدام اقدام خوب و زیباست و کدام اقدام نفرت‌انگیز و زشت. ایدئولوژی، "انسانیت" و "اخلاق" آلمانی‌ها را به خدمت "ماکیاولیسم" در آورده بود. برای آلمانی‌های دوره نازی هر وسیله‌ای که باعث رسیدن به "هدف" مورد نظر حکومت بود، موجه، بدیهی، مجاز و مشروع بود.


@bayane_azadi
🔸 توسعه به مثابه شادی: حلقۀ مفقودۀ پیشرفت و سلامت در ایران

🔹مصطفی سیدمیررمضانی

🔹منبع: نشریه اجتماعی نهضت آزادی ایران- شماره دوم

@Nehzatazadiiran

📌توسعه پایدار و سلامت روان دو مفهوم به‌ظاهر جدا، اما در عمل کاملاً مرتبط‌اند.

📌مفهوم توسعه در ایران غالباً به رشد اقتصادی محدود شده است، در حالی که غفلت از جنبه‌های دیگر عواقب ناگواری به دنبال دارد؛ بدتر اینکه در همین حوزه نیز کامیابی چندانی حاصل نشده است.

📌سلامت از دیدگاه سازمان بهداشت جهانی (WHO) تنها به نبود بیماری محدود نمی‌شود. این سازمان سلامت را به‌عنوان رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی تعریف کرده است. این تعریف گواه آن است که بدون نیل جامعه به سطح مطلوب سلامت، بستر مناسبی برای توسعه پایدار ایجاد نخواهد شد.

📌کمبود سرمایه‌گذاری در آموزش، بهداشت و زیرساخت‌های اجتماعی نیز از دیگر موانع توسعه پایدار در ایران به شمار می‌روند.

📌مطالعه‌ای که توسط دانشگاه علوم پزشکی تهران انجام شده، نشان داده که افزایش ۱۰ درصدی نرخ بیکاری با افزایش ۵ درصدی اختلالات روانی در جامعه مرتبط بوده است. این آمار زنگ خطری برای عموم مردم به‌ویژه سیاست‌گذاران است.

📌توسعه پایدار و سلامت روان دو روی یک سکه‌اند. جامعه‌ای که از سلامت روانی مطلوبی برخوردار است، بستر مناسبی برای توسعه پایدار فراهم می‌کند و برعکس، توسعه پایدار نیز می‌تواند تأثیر بسزایی در بهبود سلامت روان مردم داشته باشد

@bayane_azadi
@Nehzatazadiiran

📎متن کامل یادداشت را در لینک زیر مطالعه فرمایید:
https://telegra.ph/NAI-03-09-9
🔴 خطای «ملی شدن نفت» در ایران

شهرام اتفاق؛ پژوهشگر اقتصادی

🔺چرا سخن گفتن از خطای «ملی شدن نفت» در ایران مهم است؟ چون ریشه بسیاری از مشکلات امروز ما، منبعث از تفکرات مخربی است که بذر آن در گذشته کاشته شده و پروژه «ملی شدن نفت» یک نمونه مهم از آن موارد است.

🔺مجاز دانستن «مصادره اموال خصوصی» و بی‌اعتنایی به «نهاد مالکیت»، یکسان پنداشتن «استقلال کشور» با «غرب‌ستیزی»، همسان مفروض داشتن «سرمایه‌گذار خارجی» با «بیگانه غارت‌گر»، ترویج تئوری منحط «خودکفایی» به جای مشارکت در زنجیره‌های جهانی تولید بر اساس «مزیت نسبی»، اشاعه «تصدی‌گری و بنگاه‌داری دولتی» و محدود کردن «آزادی اقتصادی»، تغییر «موازنه قدرت سیاسی» به زیان جامعه مدنی، نمونه‌هایی از این تفکرات مخرب است که در جریان ملی شدن نفت تبلور یافته‌اند.

چه راهکاری به جای ملی کردن نفت مطلوب بود؟

🔺امکان توافق درباره مسائل مورد اختلاف و همچنین تغییر و اصلاح مفاد قرارداد، تدوین الحاقیه‌های اصلاحی یا انعقاد یک قرارداد جدید همواره وجود داشت.

🔺آن‌چنان‌که در عمل، یک‌بار این قرارداد در سال ۱۹۳۳ (۱۳۱۲) به کلی تغییر کرد و به دنبال آن، فرصت‌های متعدد دیگری برای تغییر و اصلاحات مجدد آن فراهم آمد و مذاکرات مکرری فی‌مابین طرفین انجام شد.

🔺اما ضعف، ناکارآمدی، فساد، رقابت‌های سیاسی-حزبی، کوشش برای کسب قدرت و مطامع سیاسی پشت پرده، نقش‌آفرینی تروریسم سیاسی و نظایر آن درون جامعه ایرانی، فیصله دادن به اختلافات جزئی و کلی را در یک چارچوب حقوقی و اقتصادی دشوار می‌ساخت.

🔺خسارت‌های ملی شدن نفت چه بود؟

الف. از دست رفتن منافع اقتصادی ایران
ب. تغییر «موازنه قدرت سیاسی» میان جامعه مدنی و دولت
ج. کاهش «شفافیت» اقتصادی و ایجاد بستر رانت و فساد
د. بدعت‌گذاری در «مصادره» اموال خصوصی
ه‍ . اشاعه تئوری «خودکفایی» به جای «مزیت نسبی»
و‍. ناتوانی در فهم وقوع انقلاب صنعتی در ایران
ز. ناکامی بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاری خارجی در ایران

🔗متن کامل

#دنیای_اقتصاد #نفت #ملی_شدن_صنعت_نفت

کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد👇
@den_ir
نقدی بر مقاله آقای شهرام اتفاق درباره ملی کردن صنعت نفت
- تحلیل‌ها و نظرهای شاذ‌،
کوروش احمدی، دنیای اقتصاد، ۱۴۰۳/۱۲/۷

چند سالی است که کسانی بدون اینکه یافته‌ها، شواهد و مستندات جدیدی ارائه کنند، نظرهای شاذی را در ارتباط با فرازهایی از تاریخ معاصر ایران مطرح می‌کنند؛ ظاهرا با این فرض که اگر به سیاق «سنگ مفت گنجشک مفت» به عده اندکی هم اصابت کند، برنده‌اند. نقطه عزیمت این اشخاص مسائل سیاسی روز است. به این معنی که با هدف پیشبرد ذهنیات و ترجیحات خود در ارتباط با امور جاری سراغ ادوار تاریخی می‌روند و می‌کوشند قرائتی از این ادوار سپری‌شده ارائه کنند که مؤید و مقوم ذهنیات و ترجیحات روز آنها باشد. به عبارت دیگر، تاریخ را وارونه، یعنی از جلو به عقب، می‌خوانند و می‌کوشند با خالی کردن وقایع گذشته از ظرف زمانی خود و قلب و جعل واقعیت‌ها یا بار کردن برداشتی امروزی بر وقایع دیروزی و پراکندن آگاهانه یا ناآگاهانه دروغ‌های شاخ‌دار به هدف خود برسند. پیش‌فرض این اشخاص و نقطه قوتی که آنها برای خود تصور می‌کنند، سطح دانش تاریخی نسل کنونی و نارضایتی‌های بر حق آنها از شرایط حاضر است.

مقاله آقای شهرام اتفاق در روزنامه وزین «دنیای‌اقتصاد» (۲۱بهمن۱۴۰۳) نمونه‌ای از این تلاش‌ها است. ویژگی مقاله ایشان این است که مطالب، مفاهیم و گزاره‌های متعددی را به‌طور سرسری و بدون ذکر منبع و ماخذ و بدون بحثی مستند و مستدل مطرح و درباره هر یک از آنها حکمی صادر کرده است. من در زیر و در حدی که مقتضیات یک یادداشت اجازه می‌دهد، به برخی از مهم‌ترین آنها می‌پردازم:

عناوین:
🔹معرفی شرکت نفت انگلیس به عنوان «شرکتی خصوصی، شفاف و رقابتی»!؟
🔹«مظلومیت» شرکت نفت انگلیس!؟
🔹بحث غرامت
🔹سهم ۲۰ درصدی ایران از بریتیش پترولیوم!؟

متن کامل 👇🏽
https://donya-e-eqtesad.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-36/4157743-%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84-%D9%87%D8%A7-%D9%86%D8%B8%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D8%B0

https://www.tg-me.com/covid_policy_dip
نقدی بر مقاله آقای شهرام اتفاق درباره ملی کردن صنعت نفت
- تحلیل‌ها و نظرهای شاذ‌ (قسمت دوم)
کوروش احمدی

دنیای اقتصاد، ۱۴۰۳/۱۲/۷

شرکت نفت انگلیس به عنوان
«شرکتی خصوصی، شفاف و رقابتی»!؟ شوخی است که یک شرکت استعماری نفتی انگلیسی در دوره استعمار را که عملکردی مانند کمپانی هند شرقی و امثال آن داشت، شرکتی خصوصی، شفاف و رقابتی تصور کنیم.
 این تصور مبنای همه اشتباهات دیگر نویسنده است. بر این مبنا، ایشان ملی کردن چنان شرکتی را «بدعت‌گذاری در مصادره اموال خصوصی» در ایران دانسته و تاسف خورده است که به این ترتیب «باب اقتصاد دولتی در ایران گشوده شد» و با «بزرگ شدن بخش دولتی و کوچک شدن بخش خصوصی در جریان ملی شدن نفت»، «موازنه قدرت سیاسی در ایران به نفع دولت» به هم خورد.
 اولا درک نمی‌کنم که چرا ایشان و همفکران ایشان تاکنون یک‌بار متعرض دولتی کردن‌های گسترده و ایجاد انحصارات دولتی بزرگ در زمان رضاشاه نمی‌شوند که تجارت خارجی را کلا دولتی کرد و حتی اقلامی مانند قند، چای، تنباکو، تریاک و... را به انحصار دولت درآورد. چرا از تاسیس ۲۱شرکت بزرگ دولتی به دستور رضاشاه که در همه عرصه‌ها فعال شدند و همه هم ضرر می‌دادند و مرحوم داور هم جانش را بر سر این ماجراجویی‌های نابخردانه گذاشت، به‌عنوان «بدعت‌گذاری در مصادره اموال خصوصی» در ایران انتقاد نمی‌کنند.

ثانیا
بدیهی است که شرکت نفت انگلیسی چنان‌که ایشان می‌نماید، نبود و قابل سفیدشویی نیست. آن شرکت نه خصوصی بود نه رقابتی، نه شفاف. دولت انگلیس به‌عنوان مالک ۵۱درصد سهام آن شرکت کنترل تمام عملیات آن را در دست داشت. کلیه عملیات شرکت در حوزه امنیت ملی انگلیس تعریف می‌شد و سری بود و به همین بهانه برخلاف مفاد قرارداد۱۹۳۳ به ایران اجازه هیچ‌گونه بازرسی از دفاتر شرکت داده نمی‌شد. ثالثا هیچ عرصه‌ای از حیات ملی ایران اعم از انتخابات، مطبوعات، عزل و نصب مقامات، سیاست‌های داخلی و خارجی از مداخله این شرکت و دولت انگلیس مصون نبود.
رابعا، آقای اتفاق شرایط و روح زمانه در دوره استعمار و جنبش‌های ضد استعماری را که با انقلاب آمریکا شروع و بعد ازجنگ دوم به اوج رسید، نمی‌بیند.

 ایشان متوجه نیست که همین ملی کردن نفت از سال۱۹۲۲ در آرژانتین شروع و در بولیوی، مکزیک، عراق، برمه، مصر، اندونزی، پرو، الجزایر، عراق، لیبی و... انجام شد. حتی در بسیاری از کشورهای اروپایی هم بعد از جنگ دوم تا به امروز شاهد ملی‌کردن‌های بی‌شماری بوده‌ایم.
به‌علاوه، آیا برای ایشان قابل تصور است که شرکت نفت انگلیسی کنترل بر نفت ایران و مناطق نفت‌خیز و سیاست ایران را تا پایان قرارداد یعنی تا ۱۳۷۲ حفظ می‌کرد؟

@bayane_azadi
متن کامل مقاله را در لینک پیوست مطالعه کنید👇

https://donya-e-eqtesad.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-36/4157743-%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84-%D9%87%D8%A7-%D9%86%D8%B8%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D8%B0
باشد که نجات یابیم

احمد زیدآبادی
پیام نوروزی دکتر مسعود پزشکیان خوش‌فرم و خوش‌محتوا بود و سلیس و بلیغ نیز ارائه شد.
باشد که این پیام در سال نو مصداق عینی یابد و ایرانیان با گذر از رنج‌های کنونی، راه عافیت و سلامت و شادکامی و بهروزی در پیش گیرند.
بهاری پربارش و لطیف و سالی سرشار از سلامتی و توفیق برای همهٔ هموطنان آرزو می‌کنم.
گر چه بسیاری از ما خدا را فراموش کرده‌ایم و یا با ریاکاری و تظاهر، آیینش را به سخره گرفته‌ایم، اما خدا هنوز کشور ما را فراموش نکرده و درهای رحمتش را به روی‌مان نبسته است.
باشد که نجات یابیم. آمین!


توضیح کانال بیان آزادی:
برخلاف نظر آقای زیدآبادی سخنان رئیس جمهور بیشتر شعاری و فاقد محتوا و راهکار برای اجرای برنامه های تولید و سرمایه گذاری بود. تمام راهکار او وفاق با جریان حکمرانانی بود که چهل سال سر سفره انقلاب نشسته اند. مخاطب وفاق او نه همه نیروهای اجتماعی و نه همه اقشار اجتماعی، و نه اساتید برجسته دانشگاهی، و نه حتی جناح اصلاح طلبی که در همه انتخابات دعوت به مشارکت می کنند. این همه راه حل اوست که بی شک با همین راهکار شاهد سقوط کامل اقتصاد خواهیم بود. کل صحبت های ایشان بیشتر به روضه خوانی شبیه بود. صحبت های رهبر که مسئله سرمایه گذاری را مطرح کردند از ایشان جلوتر و کمتر شعاری بود.

@bayane_azadi
@ahmadzeidabad
🍀❤️دوستان و هموطنان عزیز❤️🍀

کانال بیان آزادی سال نو و عید نو و بهار نو را به همه هموطنان با هر ایده و آئین و مذهبی تبریک می گوید. با امید به اینکه سال جدید شاهد پیروزی مردم در حقوق و آزادی هایشان در استقلال باشیم. شاهد باشیم ابرهای سیاه و تاریکی که سالیانی متمادی برآسمان ایران سایه انداخته است، با بادهای موسمی که از هرچهارسوی سرزمینمان می وزرد، رخت ببندد، و نور امید و روشنایی در دل های همه ایرانیان برای ساختن ایرانی آباد و آزاد و مستقل ایجاد شود.
خداوندا امسال نظری بر سرزمین ما داشته باش 🍀❤️🍀❤️.

https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پیر بوردیو پرنفوذترین و مهم‌ترین جامعه‌شناس فرانسوی پس از امیل دورکیم محسوب می‌شود. او علایق بسیار گسترده و سبک خاص و پیچیده خود را داراست. بوردیو در واقع به نقد چیزی می‌پردازد که خود آن را “نظریه نظری” می‌نامد. عمدهٔ شهرت بوردیو در مقام اندیشمند جامعه‌شناس مرهون نظریۀ کنش است.

او در این نظریه میکوشد اجتماعی بودن انسان را نتیجه کنش استراتژیک افراد معرفی کند با این همه پرنفوذترین و پرخواننده ترین اثر بوردیو در زمینهٔ مطالعات فرهنگی «تمایز» .است بوردیو همچون بسیاری دیگر از جامعه شناسان و انسان شناسان فرانسوی و غیر فرانسوی، تحت تأثیر اندیشه های فلسفی سده بیستم قرار داشت.

@bayane_azadi
@Philosophy_files
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️چگونه یک انسان معمولی به یک هیولا تبدیل می‌شود؟

▫️نگاه عمیق هانا آرنت به هیولا شدن انسان‌های عادی- مروری بر ویژگی‌هایی که داشتن آن می‌تواند آدم های معمولی را به جنایت کاران بزرگ تبدیل کند.

#هانا_آرنت


@bayane_azadi
@Philosophy_files
ترویج استالینیسم جدید!

اصلِ دیانت تاریخی هر ملت، بخشی از هویت ملی آن ملت است. در همه جای کرهٔ زمین همین است و ایران نیز استثناء نیست.
فقط کسانی مثل استالین که خود را "خدا" می‌دانستند، کوشیده‌اند تا دیانت ملت خود را به چالش بکشند و آن را از عرصهٔ فرهنگ و جامعهٔ خود حذف کنند، اما بعد از چند دهه فاجعه‌آفرینی فرهنگی، کوشش‌ آنها خنثی شده است، چنانکه اکنون مسیحیت ارتدوکس همچنان به عنوان یکی از شاخصه‌های اصلی هویت روسی زنده شده است.
همانطور که ایدئولوژی‌سازی از دین، هویت ملی را سست و مخاطره‌آمیز می‌کند، ایدئولوژی‌های ضددینی نیز به هویت ملی کشورها به شدت آسیب می‌رسانند و با ایجاد گسست فرهنگی، ملت‌ها را از هویت‌شان تهی می‌کنند و در معرض نابودی قرار می‌دهند.
متأسفانه نوعی ایدئولوژی ضددینی با ماهیت استالینیستی ولی شعار "ملی‌گرایی" در کشور ما در حال ترویج است و جمعی از روی جهالت یا خشم یا توهم به آن دامن می‌زنند.
شعارشان اعتلای ایران است، اما عملاً تبر به دست گرفته و به جان ریشه‌های حیات فرهنگی ایران افتاده‌اند.
آنچه زمینه‌ساز فعالیت این طیف شده، همانا ایدئولوژی‌سازی از دین است که جان و توانی برای ملیت و اعتبار چندانی برای دیانت باقی نگذاشته است!
از آنجا که هر پدیدهٔ افراطی، ضد خود را در دامن خود می‌پرورد، اینک کشور ما با خطر ظهور پدیدهٔ افراطی متقابلی مواجه است که اگر گسترش یابد، در بهترین حالت برای چندین دهه ایران را درگیر وضعیتی استالینیستی می‌کند.
منظور از استالینیسم، ارائهٔ یک تفسیر پیش‌پاافتادهٔ واحد از همهٔ امور جهان به عنوان تنها حقیقت علمی و فلسفیِ روی زمین و تحمیل آن به همهٔ اتباع و اقشار کشور از طریق اعمال زور و کشتار است.
استالین آنچه را "رئالیسم سوسیالیستی" می‌نامید به عنوان تنها حقیقت جهان هستی، در همهٔ عرصه‌ها از فلسفه و علم و هنر گرفته تا سیاست و اجتماع و فرهنگ بر مردم روس تحمیل کرد و برجسته‌ترین چهره‌های هنری و فکری روسیه را به دلیل عدم تمکین‌شان به این ایدئولوژی یا به سکوت و انزوا کشاند و یا راهی اردوگاه‌های کار اجباری کرد تا بر اثر فشار کار و سرما و گرسنگی جان دهند!
استالینیسم می‌تواند چپ یا راست، ملی‌گرا یا ضدملی باشد!
شعارش مهم نیست، ماهیتش خطرناک و خانمانسوز است!
#احمد_زیدآبادی

@bayane_azadi
@ahmadzeidabad
🔻بحران زیست‌بومی نظام سرمایه‌داری (کاپیتالیسم) و بقای بشریت

🖊هری مگداف و پل ام.سویزی
برگردان: نرگس نادمی
(نشریه مانتلی ریویو،
2024, Volume 75, Number 11 (April 2024))


امروزه افراد آگاه و مطلع کم‌شماری هستند که نمی‌دانند از دیدگاه اکولوژیکی، گونه‌ی انسانی در وضعیت بحرانی به سر می‌برد.

اگر روند تحولات به همان شکلی که در پنجاه سال گذشته پیش رفته است، برای یک یا دو قرن دیگر ادامه یابد — که در مقیاس تاریخی زمان بسیار کوتاهی است — تقریباً قطعی است که زندگی متمدنانه‌ای که امروز می‌شناسیم، در بخش‌های وسیعی از سیاره دیگر امکان‌پذیر نخواهد بود و بقای آن در سایر مناطق نیز در بهترین حالت، مشکوک و نامطمئن خواهد بود.

چند سال پیش، چنین دیدگاه‌هایی عموماً به عنوان سخنان افراطیون محیط‌زیستی تلقی می‌شد و رد می‌شد اما دیگر اینطور نیست. دیگر جملاتی مانند این، که از یک منبع کاملاً معتبر و جریان اصلی نقل شده‌اند، استثنایی و غیرعادی به شمار نمی‌روند: «ما نمی‌توانیم به روش‌های فعلی خود در استفاده از انرژی، مدیریت جنگل‌ها، کشاورزی، حفاظت از گونه‌های گیاهی و جانوری، مدیریت رشد شهری و تولید کالاهای صنعتی ادامه دهیم. قطعاً نمی‌توانیم با نرخ کنونی به تکثیر گونه‌ی خود ادامه دهیم.» این اظهارات از شورای تجاری معتبر برای توسعه‌ی پایدارنقل شده است، که اعضای آن شامل نمونه‌هایی از مدیران ارشد بزرگ‌ترین شرکت‌های چندملیتی جهان هستند: شرکت‌هایی مانند چورون اویل، میتسوبیشی، سیبا-گیگی، داو کمیکال و دوپونت، که تنها به تعدادی از آن‌ها اشاره می‌شود.

آنچه در اینجا مورد بحث است، تمایلات شخصی افراد در قدرت نیست، بلکه ماهیت ساختار قدرتی است که آنها را در آن موقعیت قرار داده است. در این جامعه، این ساختار در هر سطحی، به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم، بر پایه‌ی سودآوری استوار است — نه در آینده‌ای دور و خیالی، بلکه همین‌جا و همین‌حالا، امروز و فردا. کسانی که از بازی کردن بر اساس این قواعد سر باز می‌زنند، به زودی حذف یا به حاشیه رانده می‌شوند. به عبارت دیگر، آنها تنها در صورتی می‌توانند قدرت خود را حفظ کنند که از آن برای اهدافی استفاده نکنند که با ماهیت تاریخی ساختار قدرت ناسازگار است.

🔻(متن کامل مقاله را در سایت چشم‌انداز ایران بخوانید)

@bayane_azadi
@cheshmandaz_iran
♦️وحدت ایران و توسعه‌: پروژه‌ی وحدت، واقعیت کثرت (تقدیم به حسین حجت‌پناه)
ص۲

✍️حسن محدثی

۲ فروردین ۱۴۰۴


از قضا من گمان می‌کنم که نظام‌های اعتقادی و ایده‌ئولوژی‌ها تضعیف‌کننده‌ی این چسب‌های اجتماعی در ایران اند.

برخی البته چنان از افسانه‌ی "تداوم فرهنگی‌ی ایران" سخن می‌گویند که بر مبنای سخن‌شان (سخنی که ابطال‌ناپذیر است زیرا هیچ راهی وجود ندارد که بشود در نظر گرفت در صورت وجود چنان گزینه‌ای، "تداوم فرهنگی‌ی ایران" وجود نداشته است؛ از بس که این مفهوم کش‌سان است!) می‌توان گفت که کل بنی آدم از قدیم و ندیم تا مدرن وحدت فرهنگی دارند؛ زیرا مثلا اسطوره‌هایی مثل اسطوره‌ی آفرینش، اسطوره‌ی طوفان، اسطوره‌ی هزاره، اسطوره‌ی بازگشت مرده‌گان و مناسک جشن مرده‌گان، و اسطوره‌هایی از این قبیل یا ایده‌هایی نظیر ایده‌ی پرستش و روح‌مندی‌ی پدیده‌ها، و وجود موجوداتی چون اجنه و انبوهی از باورهایی از این قبیل در میان ملل مختلف مشترک اند یا مثلا نوروز که از بین‌النهرین وارد فرهنگ‌های ملل مختلف این منطقه شده است و در میان بسیاری از ملل منطقه شناخته شده و مشترک است. در واقع، "تداوم فرهنگی‌ی ایران" در سخن آنان امری آگزیوماتیک است نه تجربی. آن‌ها می‌کوشند به‌نحو روایت‌گرانه، چیزی در تاریخ و فرهنگ این سرزمین پیدا کنند و خطوط اتصالی بین امروز و گذشته ترسیم نمایند.

وجه هنجارین-عملیاتی‌ی وحدت ایران
وحدت ایران علاوه بر وجه واقعی اش، یک وجه هنجارین و پروژه‌ای دارد. وحدت ایران اگر چه ریشه در واقعیت جامعه و تاریخ دارد، اما یک خواست و آرمان و پروژه هم هست؛ آرمان مردمانی که به یک‌پارچه‌گی‌ی این کشور دل‌بسته اند.

از نظر من، بنیادی‌ترین ترجیح ما در ایران همانا باید حفظ و ساختن یک کلیت قوی بر پایه‌ی اعطا و استیفای حقوق تمامی‌ی جمعیت‌های ساکن این سرزمین باشد. اما برای حفظ یک کلیت قوی باید یک نظریه‌ی پیوند داشته باشیم؛ نظریه‌ای که به ما بگوید چه‌گونه بخش‌ها و اجزای مختلف این کلیت را به هم پیوند بزنیم؛ نه یک پیوند صوری و حقوقی فقط یا یک پیوند سیاسی‌ی تصنعی، بل‌که پیوندی ارگانیک.

در نظریه‌ی پیوند، لازم است هم عوامل پیوندآفرین شناسایی و مورد بحث قرار گیرند و هم عوامل گسست‌آفرین و تضعیف‌کننده‌ی وحدت. در این‌جا نیز اختلاف نظرها جدی است.

اما در یک‌صد سال اخیر نیروهای مسلط بر جامعه‌ی ما کوشیدند وحدت کشور را حذف تکثر محقق کنند. آن‌ها (یعنی نیروهای طرف‌دار دو ایده‌ئولوژی‌ی ملی‌گرایی و بعدها ایده‌ئولوژی‌ی اسلام‌گرایی) تا جایی‌که شرایط و امکانات‌شان اجازه می‌داد، کوشیدند تکثر اجتماعی و فرهنگی را از ره‌گذر اشکال مختلف انحصارگرایی (انحصارگرایی‌ی زبانی، انحصارگرایی‌ی اجتماعی، انحصارگرایی‌ی دینی، ...) از بین ببرند.

پروژه‌ی توسعه و پروژه‌ی وحدت ایران
از مهم‌ترین دلالت‌های وجه هنجارین و پروژه‌ای‌ی وحدت ایران، طراحی و اجرای برنامه‌ای از توسعه است که نه تنها به وحدت ایران لطمه نزند، بل‌که به‌نحو همه‌جانبه‌ای این وحدت را تقویت کند.

مرکزگرایی‌ی همه‌جانبه در یک‌صد سال اخیر، نوعی بیگانه‌گی‌ی سیاسی و یک نیروی گریز از مرکز اجتماعی پدید آورده است که بیش از پیش بازاندیشی و تجدید نظر در سیاست‌گذاری‌ها و مدیریت کلان کشور را ضروری می‌سازد.

توجه به به‌بود کیفیت زنده‌گی‌ی تمامی‌ی جمعیت‌های ایرانی و اعمال سیاست‌های آموزشی و فرهنگی و اقتصادی و صنعتی بدون تبعیض و برابرانه و حتا با تبعیض مثبت به نفع جمعیت‌های محروم -به‌ویژه در مناطق مرزی و حاشیه‌ای‌ی کشور- عامل مهمی برای کاهش نارضایتی‌ها و تضعیف نیروی گریز از مرکز است.

نتیجه‌گیری
وحدت ایران در تاریخ معاصر ما بیش از آن‌که واقعیت بوده باشد، یک پروژه بوده است. در تاریخ منطقه‌ی موسوم به فلات ایران، قدرت کانون‌های مختلف داشته است. ایده‌ی "وحدت در کثرت" را می‌بایست از یک شعار سیاسی فراتر برد و در قالب یک نظریه‌ی اجتماعی پرورد و ارتقا داد و سپس از آن یک دستورالعمل اجرایی برای پروژه‌ی توسعه استخراج کرد و به‌نحو عملی آن را محقق نمود. گام اول در انجام چنین کاری نفی انواع انحصارگرایی‌های اجتماعی و زبانی و فرهنگی و دینی و آموزشی و سیاسی است.

اگر کثرت در ایران یک واقعیت است، وحدت ایران بیش‌تر یک پروژه است و می‌بایست آن را نخست به‌نحو نظری پرورد و سپس در مقام اجرا و به‌ویژه در نگاه توسعه‌ای دنبال و محقق کرد. این پروژه در سده‌ی گذشته در خدمت سرکوب کثرت ایران بوده است. سیاست‌هایی که در سده‌ی گذشته در ایران به‌ترتیب توسط نیروهای ایده‌ئولوژی‌های ملی‌گرایی و اسلام‌گرایی دنبال شده، معطوف به تحقق وحدت از ره‌گذر یک‌سان‌سازی و نفی کثرت اجتماعی‌ی ایران بوده است. تداوم چنین سیاست‌هایی نه تنها بسیاری از سرمایه‌های کشور را نابود می‌کند، بل‌که وحدت کشور را نیز با خطرات جدی مواجه می‌سازد.

#توسعه
وحدت_ایران
@bayane_azadi
@NewHasanMohaddesi
چگونه یک انقلاب با علوم انسانی آغاز و با علوم فنی به پایان می‌رسد؟ (قسمت اول)
احمد فعال
این مقاله کوششی برای پاسخ به این پرسش مهم و اساسی است که چرا علوم انسانی در کشورهایی که دچار انقلاب می‌شوند پس از گذران یک دوره به وادی فراموشی سپرده می‌شوند و حتی بعضی از گرایش‌ها به دشمنی با علوم انسانی برمی‌خیزند؟ چرا سیستم‌های انقلابی به جای گرایش به علوم انسانی، به علوم فنی و مهندسی روی می‌آورند؟ این مقاله شاید یکی از نخستین تحقیقاتی باشد که دگردیسی یک انقلاب را بر ضدارزش‌ها و اهداف خود، از دید دگردیسی رویکرد انقلابیون از علوم انسانی به علوم فنی و مهندسی از مطالعه گذرانده است.
این مقاله در نشریه شماره 150 چشم انداز منتشر شد

مقدمه:
درباره انقلاب، نظریه‌های مختلفی وجود دارد. این مقاله نه شرحی درباره نظریات انقلاب است و نه شرحی درباره ماهیت انقلاب. امر مهم این است که انقلاب پدیده‌ای مدرن است. پیش از دوران مدرن، با پدیده‌هایی مانند شورش، بلوا، طغیان و قیام مواجه بودیم که در اشکال گوناگونی تظاهر می‌کردند. هیچ‌یک از این اَشکال درکی از دگرگونی ساختاری در نظم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نداشتند. تمام این اشکال اگر علیه مظالم سیاسی و اقتصادی طبقات حاکم صورت می‌گرفت، صرفاً رهایی از ظلم و ستم را هدف قرار می‌دادند. در دوران مدرن، دست‌کم از انقلاب فرانسه به این‌سو با پدیده انقلاب مواجه هستیم که نه‌تنها رهایی‌بخشی را هدف قرار می‌دادند، بلکه در پی ایجاد نظم جدیدی در ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بودند. در قرن نوزدهم و بیستم این روند با گسترش ایدئولوژی‌ها ابعاد عمیق‌تری به خود گرفت. دیری است، دست‌کم با ورود به قرن بیست‎ویکم، بسیاری از نظرمندان بر این باورند که عصر انقلاب‌ها به پایان رسیده است. مهم‌ترین دلیل موجهی که نظرمندان را به پایان عصر انقلاب سوق داده ناکامی انقلاب‌هاست. انقلاب‌ها به اهداف خود نمی‌رسند، نه‌تنها این، بلکه ذات هر انقلابی خشونت‌آمیز است و با هدف قرار دادن خشونت به‌تدریج به ضد خود بدل می‌شوند. با این حال برخی از نظرمندان دیگر معتقدند مقاومت در برابر خشونت، خشونت نیست، خشونت‌زدایی است. مقاومت و مبارزه طبیعت انسان است، زیرا از نیروی محرکه توانایی انسان سرچشمه می‌گیرند، لیکن خشونت تبدیل نیروی محرکه توانایی به زور است. به‌علاوه بسیاری از نظرمندان چون کارل لیدن و کارل اشمیت بر این باورند که انقلاب‎ها محکوم به یک سرنوشت محتوم نیستند. هر انقلاب به غیر از آن مسیری که در امور واقع طی کرده می‌توانست مسیرهای دیگری را طی کند، تنها اگر پاره‌ای از حوادث تصادفی روی نمی‌دادند و پاره‌ای از حوادث دیگر روی می‌دادند. در این مقاله نشان خواهیم داد که چرا انقلاب‌ها وقتی تصرف و حفاظت از قدرت سیاسی را هدف قرار می‌دهند سرنوشت محتوم و مشترکی را پیدا می‌کنند.
گشودگی انقلاب در علوم انسانی
هنگامی که جامعه دست به انقلاب می‌زند رهبران انقلابی و ایدئولوگ‌های انقلاب دست‌کم به ظاهر هم که شده، پیام رهایی‌بخشی انسان را در دستور کار قرار می‌دهند. هدف آن‌ها ساختن جامعه‌ای انسانی است؛ جامعه‌ای عاری از ستم و تبعیض. جامعه‌ای که در آن انسان، کرامت و حقوق اساسی خود را به دست بیاورد. این خواست‌ها باید همه از دالان بوروکراسی بگذرند. در عصر صنعتی شدن، نظام بوروکراسی و تکنوکراسی علاوه بر اینکه عوامل مؤثر در مولد کردن جامعه هستند به روایت ماکس وبر، تهدیدی علیه دموکراسی و آزادی‌های انسان نیز محسوب می‌شوند، چیزی که ماکس وبر از آن به‌عنوان قفس آهنین یاد می‌کند. از این‌رو مبارزه با بوروکراسی و تکنوکراسی آغاز می‌شود. انقلابیون نیک می‌دانند بوروکراسی و تکنوکراسی تهدیدکننده انسان و جامعه هستند. این مبارزه تنها از راه تحلیل رفتاری جامعه، تحلیل رفتاری انسان و تحلیل مناسبات و روابط حاکم بر سرنوشت انسان امکان‌پذیر می‌شود. تنها علوم انسانی است که امکان چنین تحلیلی را از انسان و روابط او به دست می‌دهد. انقلابیون برای به ثمر رساندن یک جامعه اخلاقی و به دور از تبعیض به علوم انسانی مراجعه می‌کنند و علوم انسانی را در دانشگاه‌ها و مراکز علمی و آموزشی بسط و توسعه می‌دهند. فیلسوفان، جامعه‌شناسان، اقتصاددانان، روان‌شناسان، روزنامه‌نگاران و همه آن‌هایی که دست‌اندرکار علوم انسانی هستند در انقلاب قدر و منزلت پیدا می‌کنند و جامعه فوج فوج به سخنان آن‌ها گوش می‌دهند. نیروهای محرکه سیاسی از هر طرف منابع انسانی را ابزار توجیه خط‌مشی‌ها و فلسفه‌های خود قرار می‌دهند. معلمان انقلاب از میان روشنفکران برمی‌خیزند و دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌ها به مراکز توجیه فلسفی رفتارهای سیاسی بدل می‌شوند.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
چگونه یک انقلاب با علوم انسانی آغاز و با علوم فنی به پایان می‌رسد؟ (قسمت دوم)
احمد فعال
تله بوروکراسی و تکنوکراسی
در ابتدا مخالفت انقلابیون با تکنوکراسی مخالفت با تکنیک نیست، بلکه مخالفت با حاکم کردن تکنیک بر سرنوشت انسان و جامعه است. مخالفت و مبارزه با بوروکراسی و تکنوکراسی، آغاز ورود و قدرت گرفتن جریان بنیادگرایی (Fundamentalism) در درون انقلاب است. بنیادگرایی به دلیل ماهیت ضد اجتماعی و ضد مدرن بودن در برابر بوروکراسی و تکنوکراسی ناتوان و ضعیف است. مخالفت و مبارزه انقلابیون اولیه با بوروکراسی و تکنوکراسی از توانایی و درک آن‌ها از آزادی‌های انسان ناشی می‌شود، لیکن مخالفت بنیادگرایی از ناتوانی در برابر پدیده‌های مدرن ناشی می‌شود. با نفوذ بنیادگرایی رفته‌رفته مخالفت با تکنوکراسی جای خود را به مخالفت با تکنیک و مخالفت با بوروکراسی جای خود را به مخالفت با انتظامات و التزامات اداری می‌دهد. با تنگ کردن حلقه تضادها، دانشمندان علوم تکنیکی و متخصصان نظام اداری کشور از صحنه اداره کشور خارج می‌شوند. نهادهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی وقتی به تصرف درمی‌آیند و در حلقه تنگ تضادها، علوم انسانی نیز رفته‌رفته به محاق می‌رود. روشنفکرانی که معلم انقلاب بودند خانه‌نشین می‌شوند و ایدئولوگ‌هایی که در حلقه تنگ تضادها رشد می‌کنند به ابزار توجیه نظم موجود می‌پردازند. انقلاب پیام رهایی‌بخشی خود را از دست می‌دهد و برای کارگزاران حفظ قدرت اهمیت پیدا می‌کند.
برای درک این حقیقت که چگونه روند انقلاب از علوم انسانی به علوم فنی و مهندسی تغییر پیدا می‌کند، تحلیل نقش بوروکراسی اهمیت بسیار دارد. بوروکراسی خانه وجودی هر قدرت سیاسی است. انقلابیون در همان آغاز وقتی وارد ساختمان‌های اداری می‌شوند تا از آنجا ماشین قدرت سیاسی را هدایت کنند کوشش می‌کنند به خانه‌تکانی آن بپردازند. انقلابیون وقتی پا به عرصه مدیریت و اداره سازمان‌های کار گذاشتند، وظایف خود را در حوزه کار نوعی رسالت تلقی کردند. درکی از این حقیقت نداشتند که ماشین بوروکراسی به قول هانا آرنت نوعی جباریت است که بدون حضور هیچ جباری عمل می‌کند.۱
ماکس وبر توضیح می‌دهد هر فردی که در بوروکراسی کار می‌کند به چرخ‌دنده‌های آن زنجیر می‌شود.۲ دیری نمی‌پاید که انقلابیون در سازوکار پیچیده نظام بوروکراسی جذب و ادغام می‌شوند. از این زمان به بعد بوروکراسی به مهم‌ترین ابزار قدرت تبدیل می‌شود. انقلابیون به این نتیجه می‌رسند که حفظ و بقای قدرت تنها در گرو گسترش نظام دیوانسالاری است. به قول وبر، در دنیای شرق طول عمر قدرت سیاسی وابسته به گسترش نظام بوروکراسی است. یکی از نقش‌های مهمی که انقلابیون درنیافتند این بود که گسترش نظام بوروکراسی مقتضیاتی دارد که با اهداف انقلاب ناسازگار است. وبر معتقد است گسترش بوروکراسی تهدید جدی علیه آزادی و دموکراسی است. یکی از اقتضائات، تبدیل رابطه میان وسیله و هدف است. همچنان که یکی از اقتضائات قدرت تبدیل همین رابطه است. اهدافی چون عدالت، آزادی، دین و اخلاق رابطه خود را با قدرت و نظام بوروکراسی تنظیم می‌کنند. تصور انقلابیون در ابتدا این بود که قدرت و نظام بوروکراسی ابزار رسیدن به این اهداف می‌شوند، اما ندانستند که قدرت هیچ‌گاه ابزار نمی‌ماند و با وساطت بوروکراسی قدرت به هدف و متعاقباً دین و اخلاق به ابزار قدرت تبدیل می‌شوند. از اینجا به بعد نظام بوروکراسی به ماشین حفظ و حراست از انقلاب، حراست از نظامی که از انقلاب نمایندگی می‌کند و حراست از قدرت تبدیل می‌شود. حفظ و حراست از انقلاب درواقع آغاز پایان انقلاب است. حفظ انقلاب همان چیزی است که در جامعه‌شناسی از آن به‌عنوان نهادینه شدن یا انستیتو شدن (Institute) انقلاب یاد می‌شود.

حفظ قدرت و مسئله سازمان‌دهی
وقتی انقلاب از موضع ایجادی به موضع حفظ کردن و پاسداری شدن تغییر می‌کند و متعاقب آن وقتی قدرت از موضع تأسیس انقلاب به موضع حفظ و حراست از انقلاب تغییر می‌کند، طبیعی است این انقلاب است که باید از قواعد قدرت تبعیت کند، نه به‌عکس. قدرت به هیچ عنوان وسیله نمی‌ماند و به هدف تبدیل می‌شود و جای خود را با هدف تغییر می‌دهد.
از سوی دیگر هر نظامی به‌منظور حفظ قدرت دست‌کم دو کار انجام می‌دهد: ۱. سازمان‌دهی؛ و ۲. دستیابی به تکنیک.
برای آگاهی از تحلیل‌های نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
ادامه دارد
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
2025/04/07 07:23:44
Back to Top
HTML Embed Code: