ریشهی چپ و راست سیاسی
ماجرا به ۱۷ ژوئن ۱۷۸۹، برمیگردد. لوئی شانزدهم، مجمع طبقات États généreux را بعد از سالها، به منظور تصمیم گیری در مورد بحران اقتصادی-اجتماعی به همراه نمایندگان منتخب سه طبقه ی اجتماعی که در آن زمان در فرانسه به رسمیت شناخته شده بودند: اشراف، روحانیت و طبقه سوم، بازگشایی کردهبود.
در این روز، نمایندگان طبقه سوم که از نبود پیشرفت در مذاکرات و تبعیض در نحوه رایگیریها به صورت سنتی و طبقهای، که بر طبق آن هر طبقه یک رای برابر داشت (آنچه که به نفع اشراف و روحانیت بود) ناامید شده بودند، تصمیم گرفتند کنترل اوضاع را به دست بگیرند. نمایندگان طبقه سوم خود را مجمع ملی خواندند و بدین ترتیب اعلام کردند که اکنون نماینده کل ملت فرانسه در مقابل شاه هستند.
این تصمیم تاریخی اقتدار پادشاه لوئی شانزدهم و سیستم سنتی مجمع عمومی طبقات را به چالش کشید.
در ۱۷ ژوئن ۱۷۸۹ ، مجمع طبقات به لویی شانزدهم پشتکرد. نمایندگان طبقه سوم و چند تن از نمایندگان روحانیت و اشراف، خود را «مجمع ملی» نامیدند. به عبارت دیگر، مجمعی که در مقابل پادشاه قرار دارد. لویی شانزدهم تلاش کرد با بستن سالن «منو پلزیر» که در ۲۰ ژوئن از آن استفاده میشد، از تشکیل جلسات آنها جلوگیری کند، اما نمایندگان بلافاصله در کنار آن، در سالن «ژو دو پوم» گرد هم آمدند. در آنجا بود که نماینده بِیلی این جملات را بیان کرد: «در اینجا و اکنون سوگند میخوریم که هرگز از هم جدا نشویم و هر جا که شرایط ایجاب کند، گرد هم آییم تا زمانی که برای فرانسه یک قانون اساسی بنویسیم». این واقعه آغاز مجلس ملی فرانسه را رقم زد.
در نهایت، لویی شانزدهم تسلیم شد و مجلس تازهتأسیس کار خود را برای تهیه قانون اساسی برای فرانسه آغاز کرد. روش و نحوه ی رأیگیری بود که راست و چپ سیاسی را از هم تمایز داد. هنگامی که درباره قدرتهای پادشاه و نمایندگان ملت بحث میشد، برای شمارش آسانتر آرا، از نمایندگان خواسته شد که در یک سمت یا سمت دیگر رئیس مجلس قرار گیرند. در سمت چپ کسانی که خواستار قدرت بیشتر برای نمایندگان بودند، و در سمت راست کسانی که خواستار قدرت بیشتر برای پادشاه بودند نشستند. این جایگیری با گذشت زمان به طور دائمی تثبیت شد و زمانی که فرم نیمدایرهای برای پذیرش نمایندگان پذیرفته شد، حفظ شد. نمایندگان سرسختتر در بالاترین نقاط سمت راست و چپ مستقر شدند. در واقع، نمایندگانی که در بالای سمت چپ مجلس کنار روبسپیر قرار داشتند، «کوهنشینان» نامیده میشدند.
در مرکز، روبهروی رئیس مجلس، نمایندگانی قرار گرفتند که گاهی با راست، گاهی با چپ و گاهی اصلاً رأی نمیدادند. و این است که برای بیش از دو قرن، این تفاوت جایگیری در نیمدایره جوهره واقعی سیاست در فرانسه را مشخص کرده است.
#انقلاب_فرانسه
ماجرا به ۱۷ ژوئن ۱۷۸۹، برمیگردد. لوئی شانزدهم، مجمع طبقات États généreux را بعد از سالها، به منظور تصمیم گیری در مورد بحران اقتصادی-اجتماعی به همراه نمایندگان منتخب سه طبقه ی اجتماعی که در آن زمان در فرانسه به رسمیت شناخته شده بودند: اشراف، روحانیت و طبقه سوم، بازگشایی کردهبود.
در این روز، نمایندگان طبقه سوم که از نبود پیشرفت در مذاکرات و تبعیض در نحوه رایگیریها به صورت سنتی و طبقهای، که بر طبق آن هر طبقه یک رای برابر داشت (آنچه که به نفع اشراف و روحانیت بود) ناامید شده بودند، تصمیم گرفتند کنترل اوضاع را به دست بگیرند. نمایندگان طبقه سوم خود را مجمع ملی خواندند و بدین ترتیب اعلام کردند که اکنون نماینده کل ملت فرانسه در مقابل شاه هستند.
این تصمیم تاریخی اقتدار پادشاه لوئی شانزدهم و سیستم سنتی مجمع عمومی طبقات را به چالش کشید.
در ۱۷ ژوئن ۱۷۸۹ ، مجمع طبقات به لویی شانزدهم پشتکرد. نمایندگان طبقه سوم و چند تن از نمایندگان روحانیت و اشراف، خود را «مجمع ملی» نامیدند. به عبارت دیگر، مجمعی که در مقابل پادشاه قرار دارد. لویی شانزدهم تلاش کرد با بستن سالن «منو پلزیر» که در ۲۰ ژوئن از آن استفاده میشد، از تشکیل جلسات آنها جلوگیری کند، اما نمایندگان بلافاصله در کنار آن، در سالن «ژو دو پوم» گرد هم آمدند. در آنجا بود که نماینده بِیلی این جملات را بیان کرد: «در اینجا و اکنون سوگند میخوریم که هرگز از هم جدا نشویم و هر جا که شرایط ایجاب کند، گرد هم آییم تا زمانی که برای فرانسه یک قانون اساسی بنویسیم». این واقعه آغاز مجلس ملی فرانسه را رقم زد.
در نهایت، لویی شانزدهم تسلیم شد و مجلس تازهتأسیس کار خود را برای تهیه قانون اساسی برای فرانسه آغاز کرد. روش و نحوه ی رأیگیری بود که راست و چپ سیاسی را از هم تمایز داد. هنگامی که درباره قدرتهای پادشاه و نمایندگان ملت بحث میشد، برای شمارش آسانتر آرا، از نمایندگان خواسته شد که در یک سمت یا سمت دیگر رئیس مجلس قرار گیرند. در سمت چپ کسانی که خواستار قدرت بیشتر برای نمایندگان بودند، و در سمت راست کسانی که خواستار قدرت بیشتر برای پادشاه بودند نشستند. این جایگیری با گذشت زمان به طور دائمی تثبیت شد و زمانی که فرم نیمدایرهای برای پذیرش نمایندگان پذیرفته شد، حفظ شد. نمایندگان سرسختتر در بالاترین نقاط سمت راست و چپ مستقر شدند. در واقع، نمایندگانی که در بالای سمت چپ مجلس کنار روبسپیر قرار داشتند، «کوهنشینان» نامیده میشدند.
در مرکز، روبهروی رئیس مجلس، نمایندگانی قرار گرفتند که گاهی با راست، گاهی با چپ و گاهی اصلاً رأی نمیدادند. و این است که برای بیش از دو قرن، این تفاوت جایگیری در نیمدایره جوهره واقعی سیاست در فرانسه را مشخص کرده است.
#انقلاب_فرانسه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️ بوروکراسی چیست؟!
▪️ ماکس وبر
▪️ ماکس وبر
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from تاریخ فلسفه از صفر (Abozar shariati)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بحثی پیرامون عبارتِ مشهور شوپنهاور: «به من بگو که پیش از زندگی و تولد یافتن، کجا بودی تا به تو بگویم بعد از مرگ و زندگی، به کجا خواهی
رفت!»
ارائه: #ابوذر_شریعتی
راهکارهای #شوپنهاور برای کاهش وحشتِ «از دست دادن» و «وحشتِ از مرگ» و «بیماری» و …
رفت!»
ارائه: #ابوذر_شریعتی
راهکارهای #شوپنهاور برای کاهش وحشتِ «از دست دادن» و «وحشتِ از مرگ» و «بیماری» و …
Forwarded from تاریخ فلسفه از صفر (Abozar shariati)
فلسفه با ما چه میکند؟
فلسفه تمام زندگی ما را زیر و زبر میکند. فلسفه تکتک رفتار ما را دگرگون میکند.
فلسفه یکیک افکار و آراء و عقاید ما را با شک و ترید، به چالش میکشد و از ما یک انسان پرسشگر نقاد میسازد که دیگر منبرمحور و تقلیدی و بلهقربانگو و خودسانسورگر نیست بلکه برعکس یک عصیانگر است.
علیه وضعیت نامطلوب موجود عصیان میکند علیه هر باور ناموجهی طغیان میکند در برابر هر امر و نهی و اخلاقیات ضعیفپرور و بنده و اسیر تربیتکنی قیام میکند و گام در سپهر اندیشهای فرامرزی میگذارد و تمامی مرزها را در مینوردد.
این تنها بخشی از قلمرو عظیم اندیشهی فلسفیست.
در بخش دیگر که ارتباط مستقیم با علوم پیدا میکند باید متذکر شد که فلسفه مادر علوم است.
به تعبیر ابن سینا شریفترین علم است. به سخن ارسطو والاترین حکمت است که هر علمی در این عالم، اصل موجودیتش را و اُسّ و اساس و مبادی و مبانیاش را مدیون اوست.
به همین دلیل است که شما میبینید هیچ حوزهی تخصصیای در این عالم نیست که از فلسفه بینیاز باشد. در بین شاغلان هر رشته از روانشناسی و روانکاوی تا جامعهشناسی و حقوق و سیاست و هنر و پزشکی و مهندسی و … شاهد این امر مسلم هستیم که تنها کسانی از بین اینها به نبوغی خاص دست مییابند که یا فلسفه میدانند و یا به یک طریقی، اندیشهای فلسفی داشتند و یا با آن در تماس بودند.
امروزه بر همگان کاملا مسجل و و روشن شدن است که مکاتب سیاسی بدون غنای فلسفی، عقیماند، مکاتب هنری، روانشناخنی، روانکاوانه، ادبی، حقوقی و حتی جریانهای علوم مشخصا طبیعی، بدون داشتن غنای فلسفی، راه به جایی نمیبرند.
بیجهت نبود که ارسطو در متافیزیک میگفت هر علمی، موجودیتش را مدیون فلسفه است چراکه هیچ علمی نمیتواند دربارهی مبادی خود تحقیق کند زیرا ناچار است که آن را مسلم بیانگارد اما فلسفه تنها سپهریست که به مبادی علوم و تصحیح مبادی علوم میپردازد.
حال بگذریم از اینکه اندیشهی فلسفی در زندگی روزمرهی فردی و تاثیر آن در یک زیست متفکرانه و پرسشگرانه، توام با عزتنفس (که مساویست با استرس و اضطراب کمتر و آسیب کمتر و زندگی شادتر و قویتر) تا چه اندازه عمیق و ژرف است و میتواند به تنهایی جلوی کثیری از فجایع را بگیرد و آدمی را به چنان استقلال و استغنایی برساند که هرگز زبون و خوار و خفیف و بی تشخص و عاری از شعور و شرافت عقلانی و وجدان اخلاقی نشود.
#ابوذر_شریعتی
#فلسفه_با_ما_چه_میکند
فلسفه تمام زندگی ما را زیر و زبر میکند. فلسفه تکتک رفتار ما را دگرگون میکند.
فلسفه یکیک افکار و آراء و عقاید ما را با شک و ترید، به چالش میکشد و از ما یک انسان پرسشگر نقاد میسازد که دیگر منبرمحور و تقلیدی و بلهقربانگو و خودسانسورگر نیست بلکه برعکس یک عصیانگر است.
علیه وضعیت نامطلوب موجود عصیان میکند علیه هر باور ناموجهی طغیان میکند در برابر هر امر و نهی و اخلاقیات ضعیفپرور و بنده و اسیر تربیتکنی قیام میکند و گام در سپهر اندیشهای فرامرزی میگذارد و تمامی مرزها را در مینوردد.
این تنها بخشی از قلمرو عظیم اندیشهی فلسفیست.
در بخش دیگر که ارتباط مستقیم با علوم پیدا میکند باید متذکر شد که فلسفه مادر علوم است.
به تعبیر ابن سینا شریفترین علم است. به سخن ارسطو والاترین حکمت است که هر علمی در این عالم، اصل موجودیتش را و اُسّ و اساس و مبادی و مبانیاش را مدیون اوست.
به همین دلیل است که شما میبینید هیچ حوزهی تخصصیای در این عالم نیست که از فلسفه بینیاز باشد. در بین شاغلان هر رشته از روانشناسی و روانکاوی تا جامعهشناسی و حقوق و سیاست و هنر و پزشکی و مهندسی و … شاهد این امر مسلم هستیم که تنها کسانی از بین اینها به نبوغی خاص دست مییابند که یا فلسفه میدانند و یا به یک طریقی، اندیشهای فلسفی داشتند و یا با آن در تماس بودند.
امروزه بر همگان کاملا مسجل و و روشن شدن است که مکاتب سیاسی بدون غنای فلسفی، عقیماند، مکاتب هنری، روانشناخنی، روانکاوانه، ادبی، حقوقی و حتی جریانهای علوم مشخصا طبیعی، بدون داشتن غنای فلسفی، راه به جایی نمیبرند.
بیجهت نبود که ارسطو در متافیزیک میگفت هر علمی، موجودیتش را مدیون فلسفه است چراکه هیچ علمی نمیتواند دربارهی مبادی خود تحقیق کند زیرا ناچار است که آن را مسلم بیانگارد اما فلسفه تنها سپهریست که به مبادی علوم و تصحیح مبادی علوم میپردازد.
حال بگذریم از اینکه اندیشهی فلسفی در زندگی روزمرهی فردی و تاثیر آن در یک زیست متفکرانه و پرسشگرانه، توام با عزتنفس (که مساویست با استرس و اضطراب کمتر و آسیب کمتر و زندگی شادتر و قویتر) تا چه اندازه عمیق و ژرف است و میتواند به تنهایی جلوی کثیری از فجایع را بگیرد و آدمی را به چنان استقلال و استغنایی برساند که هرگز زبون و خوار و خفیف و بی تشخص و عاری از شعور و شرافت عقلانی و وجدان اخلاقی نشود.
#ابوذر_شریعتی
#فلسفه_با_ما_چه_میکند
■ از این دو حال کدامین بهتر است:
بهتر آن است که بیش دوستِمان بدارند تا از ما بترسند یا آنکه بیش بترسند تا دوستِمان بدارند؟
پاسخ این است که هر دو.
اما از آنجا که داشتن این هر دو حال با هم دشوار است، اگر میباید یکی از آن دو را برگزید همان بِه که بیش بترسند تا دوست بدارند. زیرا در باب آدمیان، بر روی هم، میتوان گفت که ناسپاساند و زبانباز و فریبکار و ترسو و سودجو.
👤 #نیکولو_ماکیاولی
📚 #شهریار
■ ترجمهی #داریوش_آشوری
بهتر آن است که بیش دوستِمان بدارند تا از ما بترسند یا آنکه بیش بترسند تا دوستِمان بدارند؟
پاسخ این است که هر دو.
اما از آنجا که داشتن این هر دو حال با هم دشوار است، اگر میباید یکی از آن دو را برگزید همان بِه که بیش بترسند تا دوست بدارند. زیرا در باب آدمیان، بر روی هم، میتوان گفت که ناسپاساند و زبانباز و فریبکار و ترسو و سودجو.
👤 #نیکولو_ماکیاولی
📚 #شهریار
■ ترجمهی #داریوش_آشوری
Forwarded from Bardiafrh (Bardia Farahmand)
تأسیس حزبالله در اوایل دهه ۱۹۸۰ تحت تأثیر مجموعهای از عوامل اجتماعی، سیاسی و تاریخی قرار داشت:
زمینه تاریخی حاشیهنشینی شیعه: جامعه شیعه در لبنان مدتهاست که در نظام سیاسی حاشیهنشین بوده است، که بهگونهای ساختار یافته بود که نمایندگی فرقهای را به نفع مسلمانان سنی و مسیحیان مارونی فراهم میکرد. این حاشیهنشینی با چالشهای اجتماعی-اقتصادی تشدید شد، زیرا بسیاری از شیعیان در فقر زندگی میکردند و از نظر سیاسی نمایندگی کمتری داشتند.
تأثیر جنگ داخلی لبنان: جنگ داخلی (۱۹۷۵-۱۹۹۰) محیطی آشفته ایجاد کرد که در آن گروههای مختلف برای کسب قدرت رقابت میکردند. جامعه شیعه، که احساس میکرد مورد بهرهبرداری و سرکوب قرار گرفته، شروع به بسیج سیاسی کرد. جنگ هویتها و grievances فرقهای را تشدید کرد و منجر به تقاضا برای نمایندگی و حقوق شد.
نقش موسی صدر: رهبر کاریزماتیک شیعه، موسی صدر، که در سال ۱۹۷۸ ناپدید شد، نقش مهمی در بیداری آگاهی سیاسی شیعه ایفا کرد. تأسیس جنبش امل توسط او به منظور رسیدگی به مسائل اجتماعی-اقتصادی شیعیان بود و چارچوبی برای فعالیت سیاسی فراهم کرد.
تهاجم اسرائیل به لبنان: تهاجم اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲ یک لحظه حیاتی بود. هدف آن حذف سازمان آزادیبخش فلسطین و تأسیس دولتی دوستانه در بیروت بود، اما همچنین جامعه شیعه را علیه اشغال خارجی بسیج کرد. این تهاجم خلأ قدرت و احساس فوریت را در میان شیعیان برای سازماندهی یک مقاومت ایجاد کرد.
تأثیر انقلاب اسلامی ایران: انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ ایران الهامبخش بسیاری از شیعیان در لبنان بود. شور انقلابی و تأسیس یک دولت اسلامی در ایران مدلی برای فعالیت سیاسی و مقاومت در برابر سرکوب فراهم کرد. بسیاری از روحانیون و فعالان شیعه لبنانی تحت تأثیر ایدههای آیتالله خمینی قرار گرفتند.
ظهور ایدئولوژیهای رادیکال: بازگشت روحانیون شیعه از عراق که تحت تأثیر ایدئولوژیهای انقلابی بودند، به رادیکالیزه شدن جامعه شیعه کمک کرد. آنها به دنبال تأسیس یک نهاد سیاسی بودند که منافع شیعه را نمایندگی کند و با قدرتهای محلی و خارجی به چالش بکشد.
تشکیل حزبالله: در پاسخ به اشغال اسرائیل و نیاز به مقاومت سازمانیافته، حزبالله در سال ۱۹۸۲ تأسیس شد. این گروه به عنوان یک گروه نظامی با چارچوب ایدئولوژیک واضحی که ریشه در اسلام شیعه، ضدصهیونیسم و ضدامپریالیسم داشت، ظهور کرد. این گروه در ابتدا یک ائتلاف آزاد از گروههای مختلف بود، اما به تدریج به یک سازمان ساختارمندتر تبدیل شد.
این عوامل بهطور مشترک زمینهای مناسب برای ظهور حزبالله به عنوان یک نیروی سیاسی و نظامی مهم در لبنان فراهم کردند که منافع و آرزوهای جامعه شیعه را نمایندگی میکند.
زمینه تاریخی حاشیهنشینی شیعه: جامعه شیعه در لبنان مدتهاست که در نظام سیاسی حاشیهنشین بوده است، که بهگونهای ساختار یافته بود که نمایندگی فرقهای را به نفع مسلمانان سنی و مسیحیان مارونی فراهم میکرد. این حاشیهنشینی با چالشهای اجتماعی-اقتصادی تشدید شد، زیرا بسیاری از شیعیان در فقر زندگی میکردند و از نظر سیاسی نمایندگی کمتری داشتند.
تأثیر جنگ داخلی لبنان: جنگ داخلی (۱۹۷۵-۱۹۹۰) محیطی آشفته ایجاد کرد که در آن گروههای مختلف برای کسب قدرت رقابت میکردند. جامعه شیعه، که احساس میکرد مورد بهرهبرداری و سرکوب قرار گرفته، شروع به بسیج سیاسی کرد. جنگ هویتها و grievances فرقهای را تشدید کرد و منجر به تقاضا برای نمایندگی و حقوق شد.
نقش موسی صدر: رهبر کاریزماتیک شیعه، موسی صدر، که در سال ۱۹۷۸ ناپدید شد، نقش مهمی در بیداری آگاهی سیاسی شیعه ایفا کرد. تأسیس جنبش امل توسط او به منظور رسیدگی به مسائل اجتماعی-اقتصادی شیعیان بود و چارچوبی برای فعالیت سیاسی فراهم کرد.
تهاجم اسرائیل به لبنان: تهاجم اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲ یک لحظه حیاتی بود. هدف آن حذف سازمان آزادیبخش فلسطین و تأسیس دولتی دوستانه در بیروت بود، اما همچنین جامعه شیعه را علیه اشغال خارجی بسیج کرد. این تهاجم خلأ قدرت و احساس فوریت را در میان شیعیان برای سازماندهی یک مقاومت ایجاد کرد.
تأثیر انقلاب اسلامی ایران: انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ ایران الهامبخش بسیاری از شیعیان در لبنان بود. شور انقلابی و تأسیس یک دولت اسلامی در ایران مدلی برای فعالیت سیاسی و مقاومت در برابر سرکوب فراهم کرد. بسیاری از روحانیون و فعالان شیعه لبنانی تحت تأثیر ایدههای آیتالله خمینی قرار گرفتند.
ظهور ایدئولوژیهای رادیکال: بازگشت روحانیون شیعه از عراق که تحت تأثیر ایدئولوژیهای انقلابی بودند، به رادیکالیزه شدن جامعه شیعه کمک کرد. آنها به دنبال تأسیس یک نهاد سیاسی بودند که منافع شیعه را نمایندگی کند و با قدرتهای محلی و خارجی به چالش بکشد.
تشکیل حزبالله: در پاسخ به اشغال اسرائیل و نیاز به مقاومت سازمانیافته، حزبالله در سال ۱۹۸۲ تأسیس شد. این گروه به عنوان یک گروه نظامی با چارچوب ایدئولوژیک واضحی که ریشه در اسلام شیعه، ضدصهیونیسم و ضدامپریالیسم داشت، ظهور کرد. این گروه در ابتدا یک ائتلاف آزاد از گروههای مختلف بود، اما به تدریج به یک سازمان ساختارمندتر تبدیل شد.
این عوامل بهطور مشترک زمینهای مناسب برای ظهور حزبالله به عنوان یک نیروی سیاسی و نظامی مهم در لبنان فراهم کردند که منافع و آرزوهای جامعه شیعه را نمایندگی میکند.
Forwarded from Bardiafrh (Bardia Farahmand)
جنگ داخلی لبنان (۱۹۷۵-۱۹۹۰) بهطور قابلتوجهی چشمانداز سیاسی مسلمانان شیعه در لبنان را دگرگون کرد و منجر به افزایش تحرک سیاسی و ظهور گروههایی مانند حزبالله شد. در اینجا تأثیرات کلیدی ذکر شده است:
حاشیهنشینی و بیداری سیاسی: پیش از جنگ داخلی، مسلمانان شیعه در نظام فرقهای لبنان به حاشیه رانده شده بودند، سیستمی که به نفع جوامع سنی و مسیحی عمل میکرد. جنگ محیطی آشوبزایی ایجاد کرد که شیعیان را به جستجوی نمایندگی و حقوق بیشتر واداشت و منجر به بیداری سیاسی در میان این جامعه شد.
ظهور جنبشهای سیاسی: جنگ داخلی شاهد ظهور جنبشهای سیاسی مختلفی بود، از جمله جنبش امل که توسط موسی صدر تأسیس شد و هدف آن رسیدگی به نارضایتیهای اجتماعی و اقتصادی جامعه شیعه بود. با از دست دادن کنترل نخبگان سیاسی سنتی بر قدرت، رهبران جدیدی ظهور کردند که به دفاع از حقوق و نمایندگی شیعیان پرداختند.
افزایش هویت فرقهای: جنگ داخلی هویتها و تعارضات فرقهای را تشدید کرد و شیعیان را به سازماندهی سیاسی بر اساس خطوط فرقهای واداشت. این تغییر با تشکیل میلیشیاها همراه بود و حزبالله به عنوان نیرویی مهم در اوایل دهه ۱۹۸۰ به ویژه در واکنش به تهاجم اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲ ظهور کرد.
تأثیر حضور فلسطینیها: ورود پناهندگان فلسطینی و حضور سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) در لبنان، دینامیکهای سیاسی را پیچیدهتر کرد. بسیاری از شیعیان در ابتدا از cause فلسطینیها حمایت کردند، اما بعداً از تسلط ساف و خشونتهای ناشی از آن ناامید شدند که منجر به واکنشی علیه گروههای فلسطینی و تجمیع قدرت سیاسی شیعه شد.
مقاومت در برابر اشغال: تهاجم اسرائیل و اشغال بعدی جنوب لبنان، مقاومت شیعه را تقویت کرد. حزبالله خود را به عنوان نیروی اصلی در برابر اشغال اسرائیل معرفی کرد و حمایت عمومی را در میان شیعیان جلب کرد که این گروه را به عنوان مدافع حقوق و منافع خود میدیدند.
تغییر از سیاست سکولار به سیاست فرقهای: آشفتگی ناشی از جنگ داخلی باعث شد بسیاری از شیعیان احزاب سکولار را رها کنند و به سمت سازمانهای فرقهای مانند حزبالله و امل گرایش پیدا کنند. این تغییر نشاندهنده یک روند کلیتر از نفوذ اسلام سیاسی در منطقه بود، زیرا شیعیان به دنبال ابراز هویت و قدرت خود در یک چشمانداز سیاسی تکهتکه بودند.
چشمانداز سیاسی پس از جنگ: پس از جنگ داخلی، توافق طائف نظام سیاسی لبنان را بازسازی کرد و قدرت بیشتری به جامعه شیعه داد. مشارکت حزبالله در فرآیند سیاسی و قابلیتهای نظامیاش به آن اجازه داد تا به بازیگری مهم در سیاست لبنان تبدیل شود و نفوذ شیعه را بیشتر تقویت کند.
حاشیهنشینی و بیداری سیاسی: پیش از جنگ داخلی، مسلمانان شیعه در نظام فرقهای لبنان به حاشیه رانده شده بودند، سیستمی که به نفع جوامع سنی و مسیحی عمل میکرد. جنگ محیطی آشوبزایی ایجاد کرد که شیعیان را به جستجوی نمایندگی و حقوق بیشتر واداشت و منجر به بیداری سیاسی در میان این جامعه شد.
ظهور جنبشهای سیاسی: جنگ داخلی شاهد ظهور جنبشهای سیاسی مختلفی بود، از جمله جنبش امل که توسط موسی صدر تأسیس شد و هدف آن رسیدگی به نارضایتیهای اجتماعی و اقتصادی جامعه شیعه بود. با از دست دادن کنترل نخبگان سیاسی سنتی بر قدرت، رهبران جدیدی ظهور کردند که به دفاع از حقوق و نمایندگی شیعیان پرداختند.
افزایش هویت فرقهای: جنگ داخلی هویتها و تعارضات فرقهای را تشدید کرد و شیعیان را به سازماندهی سیاسی بر اساس خطوط فرقهای واداشت. این تغییر با تشکیل میلیشیاها همراه بود و حزبالله به عنوان نیرویی مهم در اوایل دهه ۱۹۸۰ به ویژه در واکنش به تهاجم اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲ ظهور کرد.
تأثیر حضور فلسطینیها: ورود پناهندگان فلسطینی و حضور سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) در لبنان، دینامیکهای سیاسی را پیچیدهتر کرد. بسیاری از شیعیان در ابتدا از cause فلسطینیها حمایت کردند، اما بعداً از تسلط ساف و خشونتهای ناشی از آن ناامید شدند که منجر به واکنشی علیه گروههای فلسطینی و تجمیع قدرت سیاسی شیعه شد.
مقاومت در برابر اشغال: تهاجم اسرائیل و اشغال بعدی جنوب لبنان، مقاومت شیعه را تقویت کرد. حزبالله خود را به عنوان نیروی اصلی در برابر اشغال اسرائیل معرفی کرد و حمایت عمومی را در میان شیعیان جلب کرد که این گروه را به عنوان مدافع حقوق و منافع خود میدیدند.
تغییر از سیاست سکولار به سیاست فرقهای: آشفتگی ناشی از جنگ داخلی باعث شد بسیاری از شیعیان احزاب سکولار را رها کنند و به سمت سازمانهای فرقهای مانند حزبالله و امل گرایش پیدا کنند. این تغییر نشاندهنده یک روند کلیتر از نفوذ اسلام سیاسی در منطقه بود، زیرا شیعیان به دنبال ابراز هویت و قدرت خود در یک چشمانداز سیاسی تکهتکه بودند.
چشمانداز سیاسی پس از جنگ: پس از جنگ داخلی، توافق طائف نظام سیاسی لبنان را بازسازی کرد و قدرت بیشتری به جامعه شیعه داد. مشارکت حزبالله در فرآیند سیاسی و قابلیتهای نظامیاش به آن اجازه داد تا به بازیگری مهم در سیاست لبنان تبدیل شود و نفوذ شیعه را بیشتر تقویت کند.
Forwarded from Bardiafrh (Bardia Farahmand)
حزب الله نقش چندوجهی و مهمی در سیاست لبنان معاصر ایفا میکند، که با هویت دوگانهاش به عنوان یک حزب سیاسی و یک سازمان نظامی مشخص میشود. اینها جنبههای کلیدی نقش آن هستند:
نمایندگی سیاسی: از زمان ظهور در اوایل دهه ۱۹۸۰، حزب الله از یک گروه عمدتاً نظامی به یک بازیگر سیاسی اصلی در لبنان تبدیل شده است. این حزب از سال ۱۹۹۲ در انتخابات پارلمانی شرکت کرده و همواره حدود ۱۰ درصد از کرسیها را به دست آورده است. برنامه سیاسی حزب الله بر عدالت اجتماعی، توسعه اقتصادی و مقاومت در برابر اشغال اسرائیل تأکید دارد و به پایگاه گستردهای از رأیدهندگان شیعه که به طور تاریخی احساس حاشیهای شدن داشتهاند، جذاب است.
ارائهدهنده خدمات اجتماعی: حزب الله یک شبکه قوی از خدمات اجتماعی، از جمله بیمارستانها، مدارس و سازمانهای خیریه، به ویژه در مناطق شیعهنشین ایجاد کرده است. این امر به کسب حمایت عمومی با پاسخگویی به نیازهای رأیدهندگان خود، به ویژه در غیاب خدمات رفاهی دولتی مؤثر، کمک کرده است. توانایی این سازمان در تأمین نیازهای جامعه خود، موقعیت آن را به عنوان یک بازیگر کلیدی در جامعه لبنانی تقویت کرده است.
جنبش مقاومت: حزب الله خود را به عنوان مدافع لبنان در برابر تجاوز اسرائیل معرفی میکند و ادعای سهم در مقاومتی دارد که به خروج اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ منجر شد. این روایت مقاومت محوری هویت و مشروعیت سیاسی آن است و به آن اجازه میدهد تا علیرغم فراخوانهای مختلف احزاب سیاسی و بازیگران بینالمللی برای خلع سلاح، بال نظامی قابل توجهی داشته باشد.
نفوذ ژئوپلیتیکی: روابط حزب الله با ایران و سوریه بر نفوذ آن در سیاست لبنان و خاورمیانه گستردهتر تأثیر میگذارد. این حزب به عنوان کانالی برای حمایت و ایدئولوژی ایران عمل میکند که بر پویاییهای منطقهای، به ویژه در زمینه تنشهای سنی-شیعی، تأثیر میگذارد. اقدامات حزب الله اغلب از طریق لنز روابط آن با این کشورها مورد بررسی قرار میگیرد که نقش آن در حکمرانی لبنان را پیچیده میکند.
ائتلافها و رقابتهای سیاسی: حزب الله بخشی از ائتلاف ۸ مارس است که شامل متحدان شیعه و مسیحی مختلف، به ویژه جنبش آزاد وطنی میشل عون، میشود. این ائتلاف در پاسخ به انقلاب سدر شکل گرفته و در شکلدهی به سیاست لبنان پس از جنگ داخلی نقش حیاتی داشته است. با این حال، حزب الله همچنین با مخالفت قابل توجهی از ائتلاف ۱۴ مارس، که عمدتاً شامل فرقههای سنی و مسیحی است که وضعیت مسلح و طموحهای سیاسی حزب الله را با تردید مینگرند، مواجه است.
تأثیر درگیریهای اخیر: جنگ ژوئیه ۲۰۰۶ با اسرائیل و درگیریهای بعدی نقش حزب الله در سیاست لبنان را تقویت کرده است. در حالی که این حزب برای تلاشهای مقاومت خود حمایت به دست آورد، جنگ همچنین تقسیمات درون لبنان را در مورد اقدامات آن و پیامدهای گستردهتر آن برای ثبات ملی برجسته کرد. پس از جنگ، تنشهای مذهبی افزایش یافته و صحنه سیاسی به شدت قطبی شده است.
چالشهای معاصر: نقش حزب الله به طور فزایندهای مورد بررسی قرار میگیرد، به ویژه در مورد تواناییهای نظامی آن و پیامدهای آن برای حاکمیت لبنان. این سازمان تحت فشار است تا خلع سلاح شود و به طور کامل در نظام سیاسی ادغام شود، اما آن ادعا میکند که سلاحهایش برای دفاع ملی ضروری است. این موضع همچنان به بحثها در مورد آینده ساختار سیاسی لبنان و تعادل قدرت میان گروههای مذهبی آن دامن میزند.
حزب الله نیرویی محوری در سیاست لبنان معاصر است که هویت خود را به عنوان یک جنبش مقاومت، ارائهدهنده خدمات اجتماعی و یک حزب سیاسی حفظ میکند. نفوذ آن توسط مظالم تاریخی، پویاییهای مذهبی و ژئوپلیتیک منطقهای شکل میگیرد و آن را به بازیگری کلیدی در تحول سیاسی مداوم لبنان تبدیل میکند.
نمایندگی سیاسی: از زمان ظهور در اوایل دهه ۱۹۸۰، حزب الله از یک گروه عمدتاً نظامی به یک بازیگر سیاسی اصلی در لبنان تبدیل شده است. این حزب از سال ۱۹۹۲ در انتخابات پارلمانی شرکت کرده و همواره حدود ۱۰ درصد از کرسیها را به دست آورده است. برنامه سیاسی حزب الله بر عدالت اجتماعی، توسعه اقتصادی و مقاومت در برابر اشغال اسرائیل تأکید دارد و به پایگاه گستردهای از رأیدهندگان شیعه که به طور تاریخی احساس حاشیهای شدن داشتهاند، جذاب است.
ارائهدهنده خدمات اجتماعی: حزب الله یک شبکه قوی از خدمات اجتماعی، از جمله بیمارستانها، مدارس و سازمانهای خیریه، به ویژه در مناطق شیعهنشین ایجاد کرده است. این امر به کسب حمایت عمومی با پاسخگویی به نیازهای رأیدهندگان خود، به ویژه در غیاب خدمات رفاهی دولتی مؤثر، کمک کرده است. توانایی این سازمان در تأمین نیازهای جامعه خود، موقعیت آن را به عنوان یک بازیگر کلیدی در جامعه لبنانی تقویت کرده است.
جنبش مقاومت: حزب الله خود را به عنوان مدافع لبنان در برابر تجاوز اسرائیل معرفی میکند و ادعای سهم در مقاومتی دارد که به خروج اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ منجر شد. این روایت مقاومت محوری هویت و مشروعیت سیاسی آن است و به آن اجازه میدهد تا علیرغم فراخوانهای مختلف احزاب سیاسی و بازیگران بینالمللی برای خلع سلاح، بال نظامی قابل توجهی داشته باشد.
نفوذ ژئوپلیتیکی: روابط حزب الله با ایران و سوریه بر نفوذ آن در سیاست لبنان و خاورمیانه گستردهتر تأثیر میگذارد. این حزب به عنوان کانالی برای حمایت و ایدئولوژی ایران عمل میکند که بر پویاییهای منطقهای، به ویژه در زمینه تنشهای سنی-شیعی، تأثیر میگذارد. اقدامات حزب الله اغلب از طریق لنز روابط آن با این کشورها مورد بررسی قرار میگیرد که نقش آن در حکمرانی لبنان را پیچیده میکند.
ائتلافها و رقابتهای سیاسی: حزب الله بخشی از ائتلاف ۸ مارس است که شامل متحدان شیعه و مسیحی مختلف، به ویژه جنبش آزاد وطنی میشل عون، میشود. این ائتلاف در پاسخ به انقلاب سدر شکل گرفته و در شکلدهی به سیاست لبنان پس از جنگ داخلی نقش حیاتی داشته است. با این حال، حزب الله همچنین با مخالفت قابل توجهی از ائتلاف ۱۴ مارس، که عمدتاً شامل فرقههای سنی و مسیحی است که وضعیت مسلح و طموحهای سیاسی حزب الله را با تردید مینگرند، مواجه است.
تأثیر درگیریهای اخیر: جنگ ژوئیه ۲۰۰۶ با اسرائیل و درگیریهای بعدی نقش حزب الله در سیاست لبنان را تقویت کرده است. در حالی که این حزب برای تلاشهای مقاومت خود حمایت به دست آورد، جنگ همچنین تقسیمات درون لبنان را در مورد اقدامات آن و پیامدهای گستردهتر آن برای ثبات ملی برجسته کرد. پس از جنگ، تنشهای مذهبی افزایش یافته و صحنه سیاسی به شدت قطبی شده است.
چالشهای معاصر: نقش حزب الله به طور فزایندهای مورد بررسی قرار میگیرد، به ویژه در مورد تواناییهای نظامی آن و پیامدهای آن برای حاکمیت لبنان. این سازمان تحت فشار است تا خلع سلاح شود و به طور کامل در نظام سیاسی ادغام شود، اما آن ادعا میکند که سلاحهایش برای دفاع ملی ضروری است. این موضع همچنان به بحثها در مورد آینده ساختار سیاسی لبنان و تعادل قدرت میان گروههای مذهبی آن دامن میزند.
حزب الله نیرویی محوری در سیاست لبنان معاصر است که هویت خود را به عنوان یک جنبش مقاومت، ارائهدهنده خدمات اجتماعی و یک حزب سیاسی حفظ میکند. نفوذ آن توسط مظالم تاریخی، پویاییهای مذهبی و ژئوپلیتیک منطقهای شکل میگیرد و آن را به بازیگری کلیدی در تحول سیاسی مداوم لبنان تبدیل میکند.
اگر به مسائل خاورمیانه علاقهمند هستید به کانال بسیار خوب بردیا سر بزنید🪴
https://www.tg-me.com/bardiafrh
https://www.tg-me.com/bardiafrh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
🔴تفکرات آدام اسمیت نویسندهی کتاب «ثروت ملل» را بیشتر بشناسید.
چگونه کشورها میتوانند از نظر اقتصادی رونق یابند؟
آدام اسمیت، فیلسوف اخلاق و پیشگام در حوزه اقتصاد سیاسی، کتاب «ثروت ملل» را در سال ۱۷۷۶ به رشته تحریر درآورد. اغلب از این کتاب بهعنوان اولین اثر مدرن در حوزه اقتصاد یاد میکنند که بسیاری از مفاهیمی که بعدها در اندیشه اقتصادی محوریت یافتند را معرفی کرده است. هدف اصلی کتاب اسمیت شناسایی علل رونق در یک کشور بود. از نظر او در میان عوامل شناسایی شده، سه عامل از اهمیت ویژهای برخوردار هستند. این سه عامل عبارتند از: تقسیم کار، ماهیت دستمزدها و بازارهای خارجی.
*مترجم و زیرنویس: مینا جزایری
🔴تفکرات آدام اسمیت نویسندهی کتاب «ثروت ملل» را بیشتر بشناسید.
چگونه کشورها میتوانند از نظر اقتصادی رونق یابند؟
آدام اسمیت، فیلسوف اخلاق و پیشگام در حوزه اقتصاد سیاسی، کتاب «ثروت ملل» را در سال ۱۷۷۶ به رشته تحریر درآورد. اغلب از این کتاب بهعنوان اولین اثر مدرن در حوزه اقتصاد یاد میکنند که بسیاری از مفاهیمی که بعدها در اندیشه اقتصادی محوریت یافتند را معرفی کرده است. هدف اصلی کتاب اسمیت شناسایی علل رونق در یک کشور بود. از نظر او در میان عوامل شناسایی شده، سه عامل از اهمیت ویژهای برخوردار هستند. این سه عامل عبارتند از: تقسیم کار، ماهیت دستمزدها و بازارهای خارجی.
*مترجم و زیرنویس: مینا جزایری
Audio
کمی زرتشت بخونیم
همراه با ایضاح مفهومی اصطلاحات کتاب چنین گفت زرتشت
برشی از پروژهی نیچهخوانی
#ابوذر_شریعتی
کانال تخصصی نیچه و شوپنهاور
شما هم میتونید تو پروژهی نیچهخوانی با محوریت ارادهی قدرت، چنین گفت زرتشت، سپیده دمان شرکت کنید.
با آیدی ادمین اول آکادمی در تماس باشید:
@myselfff1980
همراه با ایضاح مفهومی اصطلاحات کتاب چنین گفت زرتشت
برشی از پروژهی نیچهخوانی
#ابوذر_شریعتی
کانال تخصصی نیچه و شوپنهاور
شما هم میتونید تو پروژهی نیچهخوانی با محوریت ارادهی قدرت، چنین گفت زرتشت، سپیده دمان شرکت کنید.
با آیدی ادمین اول آکادمی در تماس باشید:
@myselfff1980
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
الکترال کالج و سیستم انتخاب رییس جمهور ایالات متحده آمریکا
"CNN"
زیرنویس
"CNN"
زیرنویس
Forwarded from تاریخ فلسفه از صفر (Abozar shariati)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نهیلیسم، ابزوردیسم و اگزیستانسیالیسم
تاریخ فلسفه از صفر
سلسله لایوهای شبانه: هرشب راس ساعت ۲۳
موضوع: تفاوت #ابزوردیسم، #نهیلیسم و #اگزیستانسالیسم
ارائه: #ابوذر_شریعتی
جهت شرکت در طرح مثلثِ فلسفه و ادبیات با عنوانِ اگزیستانسیالیسم، نهیلیسم و ابزوردیسم عبارت مثلث رو به آیدی من ارسال کنید:
@abozar_shariati
موضوع: تفاوت #ابزوردیسم، #نهیلیسم و #اگزیستانسالیسم
ارائه: #ابوذر_شریعتی
جهت شرکت در طرح مثلثِ فلسفه و ادبیات با عنوانِ اگزیستانسیالیسم، نهیلیسم و ابزوردیسم عبارت مثلث رو به آیدی من ارسال کنید:
@abozar_shariati
Forwarded from نیچه و شوپنهاور (Abozar shariati)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ای عاشق حقیقت…
#چنین_گفت_زرتشت
خوانش و شرح و ایضاح مفهومی اصطلاحات خاص فلسفهی نیچه
پینوشت:
شاهباز حقیقت بر بالین هیچ مطلقخواهی ننشسته است یعنی هرگز جزمگرایان و متصلبان اعم از دینی و ضد دینی و فیزیکالیستها و ساینتیستها که اجازهی مخالفت به مخالف نمیدن و صداشون رو در نطفه خفه میکنن و هیچ گونه گشودگی و انعطافی نسبت به کسی که چشمانداز و نظر و منظر متفاوتی داره، ندارن
و دیگری رو یا نجس مینامن یا احمق و ارتجاعی و حاضر نیستن سخنش رو بشنون اگر هم مناظره کنن تمام صحبتهای مخالف رو با پیشفرض و پیشداوری تفسیر میکنن به همین دلیل چیزی رو از صحبت مخالف برداشت میکنن که مد نظر خودشون هست و نه اون چیزی که مخالفشون داره میگه و این یعنی خفه کردن دیگری بواسطهی پیشفرض و پیشداوری و عقایدی که مطلق حقیقت و حقیقت مطلق تلقی شده و بنابراین دیگه اجازهی ورود هیچ گونه معرفت جدیدی رو نمیده.
حالا نیچه میگه بر این مطلقخواهان رشک مَورز اینها هرگز به حقیقت دست پیدا نخواهند کرد. اینها ادعای حقیقت میکنن بواسطهی حقیقت دیگری رو از بین میبرن، به نام حقیقت سخن میگن و مخالف رو سر به نیست میکنن؛
اما هیچ نسبتی با حقیقت ندارن چراکه حقیقت هرگز جزم و جمود نیست هرگز هیچ نسبتی با تفرعن و تعصب و تصلب و تکبر نداره بلکه گشوده ست و گشودگی یکی از ویژگیهای اصلی و اساسی حقیقتجویان است.
#ابوذر_شریعتی
کانال تخصصی نیچه و شوپنهاور
#چنین_گفت_زرتشت
خوانش و شرح و ایضاح مفهومی اصطلاحات خاص فلسفهی نیچه
پینوشت:
شاهباز حقیقت بر بالین هیچ مطلقخواهی ننشسته است یعنی هرگز جزمگرایان و متصلبان اعم از دینی و ضد دینی و فیزیکالیستها و ساینتیستها که اجازهی مخالفت به مخالف نمیدن و صداشون رو در نطفه خفه میکنن و هیچ گونه گشودگی و انعطافی نسبت به کسی که چشمانداز و نظر و منظر متفاوتی داره، ندارن
و دیگری رو یا نجس مینامن یا احمق و ارتجاعی و حاضر نیستن سخنش رو بشنون اگر هم مناظره کنن تمام صحبتهای مخالف رو با پیشفرض و پیشداوری تفسیر میکنن به همین دلیل چیزی رو از صحبت مخالف برداشت میکنن که مد نظر خودشون هست و نه اون چیزی که مخالفشون داره میگه و این یعنی خفه کردن دیگری بواسطهی پیشفرض و پیشداوری و عقایدی که مطلق حقیقت و حقیقت مطلق تلقی شده و بنابراین دیگه اجازهی ورود هیچ گونه معرفت جدیدی رو نمیده.
حالا نیچه میگه بر این مطلقخواهان رشک مَورز اینها هرگز به حقیقت دست پیدا نخواهند کرد. اینها ادعای حقیقت میکنن بواسطهی حقیقت دیگری رو از بین میبرن، به نام حقیقت سخن میگن و مخالف رو سر به نیست میکنن؛
اما هیچ نسبتی با حقیقت ندارن چراکه حقیقت هرگز جزم و جمود نیست هرگز هیچ نسبتی با تفرعن و تعصب و تصلب و تکبر نداره بلکه گشوده ست و گشودگی یکی از ویژگیهای اصلی و اساسی حقیقتجویان است.
#ابوذر_شریعتی
کانال تخصصی نیچه و شوپنهاور