🌲🌳🌲🌳🌲
غزل ۴۶۴
#حضرت_عشق_مولانا
#دیوان_شمس
...
نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست
نوبت لطف و عطاست بحر صفا در صفاست
درج عطا شد پدید غره دریا رسید
صبح سعادت دمید صبح چه نور خداست
صورت و تصویر کیست این شه و این میر کیست
این خرد پیر کیست این همه روپوشهاست
از سوی تبریز تافت شمس حق و گفتمش
نور تو هم متصل با همه و هم جداست
@baghesabzeshg
غزل ۴۶۴
#حضرت_عشق_مولانا
#دیوان_شمس
...
نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست
نوبت لطف و عطاست بحر صفا در صفاست
درج عطا شد پدید غره دریا رسید
صبح سعادت دمید صبح چه نور خداست
صورت و تصویر کیست این شه و این میر کیست
این خرد پیر کیست این همه روپوشهاست
از سوی تبریز تافت شمس حق و گفتمش
نور تو هم متصل با همه و هم جداست
@baghesabzeshg
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Audio
سرو خرامان
با صدای : ابراهیم شریف زاده
دوتار : حسین سمندری
🌳🌲🌳🌲
#پاییز_فصل_عاشقی 🍁
✍#زهراغریبیان_لواسانی
پاییز فصل عجیبی هست و گاهی در کنار زیباییش ،آدم دچار غم هم می شود .
می گویند روح های بزرگ دچار حزن و غم می شوند و آدم های کوچک، درگیر غصه های معمولی می شوند .
حزن همواره بخش مهمی از ادبیات و موسیقی ما را تشکیل داده ،در دستگاه های موسیقی ایرانی حزنی وجود دارد که از فراق می گوید .
در ادبیات کلاسیک ما ازشاهنامه فردوسی تا دیوان حافظ و مثنوی مولانا... ،همواره روح در این هجران به حزن می نشیند.
هرچند در غزلیات مولانا طرب انسان را به رقص وا می دارد، اما روح در پیچ و خم و درد دوری ،چونان نِی شکایت می کند .
اصولا ساز های موسیقی ایرانی نیز هر کدام چه در ساخت و ظاهر و چه نوای هر ساز ، روح زیبای انسان را تداعی می کنند که در این درد مویه می کنند .
#کتاب_پیچیده_در_عاشقی
@baghesabzeshgh
با صدای : ابراهیم شریف زاده
دوتار : حسین سمندری
🌳🌲🌳🌲
#پاییز_فصل_عاشقی 🍁
✍#زهراغریبیان_لواسانی
پاییز فصل عجیبی هست و گاهی در کنار زیباییش ،آدم دچار غم هم می شود .
می گویند روح های بزرگ دچار حزن و غم می شوند و آدم های کوچک، درگیر غصه های معمولی می شوند .
حزن همواره بخش مهمی از ادبیات و موسیقی ما را تشکیل داده ،در دستگاه های موسیقی ایرانی حزنی وجود دارد که از فراق می گوید .
در ادبیات کلاسیک ما ازشاهنامه فردوسی تا دیوان حافظ و مثنوی مولانا... ،همواره روح در این هجران به حزن می نشیند.
هرچند در غزلیات مولانا طرب انسان را به رقص وا می دارد، اما روح در پیچ و خم و درد دوری ،چونان نِی شکایت می کند .
اصولا ساز های موسیقی ایرانی نیز هر کدام چه در ساخت و ظاهر و چه نوای هر ساز ، روح زیبای انسان را تداعی می کنند که در این درد مویه می کنند .
#کتاب_پیچیده_در_عاشقی
@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌲🌳🌲🌳
یوزف: از دوران کودکی باور داشتم
که زندگی جرقهای میان دو خلأ،
تاریکی پیش از تولد و ظلمت پس از مرگ است.
وقتی نیچه گریست
#اروین_یالوم
@baghesabzeshgh
یوزف: از دوران کودکی باور داشتم
که زندگی جرقهای میان دو خلأ،
تاریکی پیش از تولد و ظلمت پس از مرگ است.
وقتی نیچه گریست
#اروین_یالوم
@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌲🌳🌲🌳
غزل ۲۲۱۴
#دیوان_شمس
#مولانا
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو
...
من و تو بیمن و تو جمع شویم از سر ذوق
خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو
..
به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر
در بهشت ابدی و شکرستان من و تو
@baghesabzeshgh
غزل ۲۲۱۴
#دیوان_شمس
#مولانا
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو
...
من و تو بیمن و تو جمع شویم از سر ذوق
خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو
..
به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر
در بهشت ابدی و شکرستان من و تو
@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅✅✅✅✅
📚کتاب #باغ_سبز_عشق:
(#داستان_زندگی_مولانا)
#نویسنده :#زهرا_غریبیان_لواسانی
#درد_عاشقی
ماه درخشان پاییز بر درختان لخت و عور می تابد .نگاه مولانا از پنجره در جستجوی زنجره هاست که کنار درخت کاج ،شب ها آواز می خوانند .
کراخاتون ، تازه عروس مولانا که چندی است به خانه او آمده،خلوت مرد را بر هم می زند .زن زیبا برای هم صحبتی با او به اتاق آمده است ،اما از چشمان همسرش در می یابد که زمان مناسبی برای خلوت با او نیست و مرد او غرق در افکار خویش است .
در نگاه آن شب او چیز مبهمی است که کراخاتون را به واهمه می اندازد .حس غریبی که در این مدت ،گه گاه آن را حس کرده ،اما امشب نگاه شویش او را دلواپس می کند .
مولانا دست نوازش بر سر همسرش می کشد و از اینکه درد او را می فهمد و او را به حال خود رها می کند از او تشکر می کند و به خلوت خود باز می گردد .اما خیال زن او را رها نمی کند .می داند که دل زن ،تشنه مهربانی و توجه اوست .پس دوباره او را به سوی خود می خواند و به مهر به او می گوید :
خاتون !«در آدمی عشقی ،دردی ،خارخاری و تقاضایی است که اگر صد هزار عالم ،مُلک او شود ،نیاساید و آرام نیابد .این خلق در هر پیشه ای تحصیل می کند و هیچ آرام نمی گیرد .زیرا آنچه مقصود است به دست نیامده است .خُنک آن که زودتر بیدار و واقف گردد تا راه دراز بر او کوته شود و در این پایه های نردبان ،عمر خود را ضایع نکند »آرام ندارم خاتونم .
کرا خاتون به همسرش چشم می دوزد او را بسیار دوست دارد ،دردش را نمی فهمد ،اما دلش نمی خواهد او را غمگین ببیند.گلدان لعابی را از گوشه اتاق بر می دارد .با انگشتان ظریف و سپیدش ،دستی به اطرافش می کشد :
یادم باشد فردا اتاقتان را تمیز کنم ،حیف است ،شما که این همه پاک هستید ،در اطرافتان ذره ای گرد و غبار نشسته باشد .
در اتاق با فشار دست ظریف زن بسته می شود و مولانا می ماند و دردی عمیق که از درون او را می شکند .نگاهش به چراغ خانه می افتد :
مورچه های بال دار هرسال همین وقت سال می آیند و دور تا دور چراغ می گردند .هر سال همین زمان ،نه جلوتر و نه عقب تر .بال های بلندشان بر اندام نازک سیاهشان سنگینی می کند و تنها اندکی از آن ها زنده می مانند . چقدر عمر آن ها کوتاه است .مورچه ها برای زندگی تشنه هستند ،اما مرگ همیشه در کمین آنهاست درست شبیه ما .آیا خواسته ها و آرزوهای او بیش از آنان است ؟زنی زیبا دارد که پس از گوهر خاتون ،چراغ خانه اش شده است .کرا خاتون بیوه محمد شاه ایرانی از میان اینهمه خواستگار ،تنها به عشق او جواب داده و حال در خانه او و کنار اوست .با چشمانی درشت و زُمردی ،سرآمد زیبارویان قونیه که عاشق مولاناست و او ،جلال الدین محمد که خداوندگار می نامندش ،مفتی اعظم شهر قونیه ،مرجع تقلید ،عالم در علم فقه ،بلاغت ،فلسفه ،حکمت ،ادبیات ،نحو ،کلام ،تفسیر قرآن ،طب ،نجوم و ...کسی بالای دست او نیست .مردم عاشقش هستند .سلاطین ،عیاران و عالمان او را می پرستند .می تواند کسی را شفاعت کند و از چوبه دار نجات دهد .می تواند ...اما فایده این همه چیست ؟این که همه بخواهند جای او باشند ومادران در لالایی هایشان برای فرزندشان ،جایگاهی چون او را آرزو می کنند .من واقعی جلال الدین محمد بلخی کجاست ؟اگر این همه حجاب دیدگان او به روی حقیقت شده باشد چه ؟...چرا آرام نمی گیرد ؟
بر می خیزد و سجاده بافت هندی را بر کف اتاق پهن می کند .تمام آنچه اُمرا و شاهان به او هدیه داده اند را به مردم بخشیده است ،جز این سجاده را که اولو محمد از سفر هند ،برای او آورده و دوست دارد .سجاده ای با حاشیه ای آبی در زمینه ای لاجوردی که شب معراج رسول الله بر آن بافته شده است .این سجاده برای او از هزار دیبای یمنی گران بهاتر است .
مولانا در میان سجاده ایستاده است .بلند قامت و جوان است .سی و هشت بهار از عمرش گذشته است .قامت که می بندد همه آنچه پیرامونش گذشته است را فراموش می کند ،حتی نامش را .
@baghesabzeshgh
📍تهیه و خرید کتاب
#باغ_سبز_عشق
علاقمندان به تهیه و خرید
کتاب #باغ_سبز_عشق می توانند از طریق لینک زیر اقدام بفرمایند :
👇👇👇👇👇
https://gharibianlavasani.ir/product/baghesabzeshgh/
یا به سرکار خانم مهرپور پیام بدهند :
@Zglwebsupport
📚کتاب #باغ_سبز_عشق:
(#داستان_زندگی_مولانا)
#نویسنده :#زهرا_غریبیان_لواسانی
#درد_عاشقی
ماه درخشان پاییز بر درختان لخت و عور می تابد .نگاه مولانا از پنجره در جستجوی زنجره هاست که کنار درخت کاج ،شب ها آواز می خوانند .
کراخاتون ، تازه عروس مولانا که چندی است به خانه او آمده،خلوت مرد را بر هم می زند .زن زیبا برای هم صحبتی با او به اتاق آمده است ،اما از چشمان همسرش در می یابد که زمان مناسبی برای خلوت با او نیست و مرد او غرق در افکار خویش است .
در نگاه آن شب او چیز مبهمی است که کراخاتون را به واهمه می اندازد .حس غریبی که در این مدت ،گه گاه آن را حس کرده ،اما امشب نگاه شویش او را دلواپس می کند .
مولانا دست نوازش بر سر همسرش می کشد و از اینکه درد او را می فهمد و او را به حال خود رها می کند از او تشکر می کند و به خلوت خود باز می گردد .اما خیال زن او را رها نمی کند .می داند که دل زن ،تشنه مهربانی و توجه اوست .پس دوباره او را به سوی خود می خواند و به مهر به او می گوید :
خاتون !«در آدمی عشقی ،دردی ،خارخاری و تقاضایی است که اگر صد هزار عالم ،مُلک او شود ،نیاساید و آرام نیابد .این خلق در هر پیشه ای تحصیل می کند و هیچ آرام نمی گیرد .زیرا آنچه مقصود است به دست نیامده است .خُنک آن که زودتر بیدار و واقف گردد تا راه دراز بر او کوته شود و در این پایه های نردبان ،عمر خود را ضایع نکند »آرام ندارم خاتونم .
کرا خاتون به همسرش چشم می دوزد او را بسیار دوست دارد ،دردش را نمی فهمد ،اما دلش نمی خواهد او را غمگین ببیند.گلدان لعابی را از گوشه اتاق بر می دارد .با انگشتان ظریف و سپیدش ،دستی به اطرافش می کشد :
یادم باشد فردا اتاقتان را تمیز کنم ،حیف است ،شما که این همه پاک هستید ،در اطرافتان ذره ای گرد و غبار نشسته باشد .
در اتاق با فشار دست ظریف زن بسته می شود و مولانا می ماند و دردی عمیق که از درون او را می شکند .نگاهش به چراغ خانه می افتد :
مورچه های بال دار هرسال همین وقت سال می آیند و دور تا دور چراغ می گردند .هر سال همین زمان ،نه جلوتر و نه عقب تر .بال های بلندشان بر اندام نازک سیاهشان سنگینی می کند و تنها اندکی از آن ها زنده می مانند . چقدر عمر آن ها کوتاه است .مورچه ها برای زندگی تشنه هستند ،اما مرگ همیشه در کمین آنهاست درست شبیه ما .آیا خواسته ها و آرزوهای او بیش از آنان است ؟زنی زیبا دارد که پس از گوهر خاتون ،چراغ خانه اش شده است .کرا خاتون بیوه محمد شاه ایرانی از میان اینهمه خواستگار ،تنها به عشق او جواب داده و حال در خانه او و کنار اوست .با چشمانی درشت و زُمردی ،سرآمد زیبارویان قونیه که عاشق مولاناست و او ،جلال الدین محمد که خداوندگار می نامندش ،مفتی اعظم شهر قونیه ،مرجع تقلید ،عالم در علم فقه ،بلاغت ،فلسفه ،حکمت ،ادبیات ،نحو ،کلام ،تفسیر قرآن ،طب ،نجوم و ...کسی بالای دست او نیست .مردم عاشقش هستند .سلاطین ،عیاران و عالمان او را می پرستند .می تواند کسی را شفاعت کند و از چوبه دار نجات دهد .می تواند ...اما فایده این همه چیست ؟این که همه بخواهند جای او باشند ومادران در لالایی هایشان برای فرزندشان ،جایگاهی چون او را آرزو می کنند .من واقعی جلال الدین محمد بلخی کجاست ؟اگر این همه حجاب دیدگان او به روی حقیقت شده باشد چه ؟...چرا آرام نمی گیرد ؟
بر می خیزد و سجاده بافت هندی را بر کف اتاق پهن می کند .تمام آنچه اُمرا و شاهان به او هدیه داده اند را به مردم بخشیده است ،جز این سجاده را که اولو محمد از سفر هند ،برای او آورده و دوست دارد .سجاده ای با حاشیه ای آبی در زمینه ای لاجوردی که شب معراج رسول الله بر آن بافته شده است .این سجاده برای او از هزار دیبای یمنی گران بهاتر است .
مولانا در میان سجاده ایستاده است .بلند قامت و جوان است .سی و هشت بهار از عمرش گذشته است .قامت که می بندد همه آنچه پیرامونش گذشته است را فراموش می کند ،حتی نامش را .
@baghesabzeshgh
📍تهیه و خرید کتاب
#باغ_سبز_عشق
علاقمندان به تهیه و خرید
کتاب #باغ_سبز_عشق می توانند از طریق لینک زیر اقدام بفرمایند :
👇👇👇👇👇
https://gharibianlavasani.ir/product/baghesabzeshgh/
یا به سرکار خانم مهرپور پیام بدهند :
@Zglwebsupport
غریبیان لواسانی
کتاب باغ سبز عشق نسخه چاپی
کتاب ( باغ سبز عشق - داستان زندگی مولانا ) به داستان زندگی مولانا از تولد تا وفات می پردازد و پادکست صوتی این کتاب در همه پلتفرمهای پادگیر قابل دریافت است
Rosetta
Vangelis
#عالم_موسیقی
✍#زهرا_غریبیان_لواسانی
با این موسیقی زیبا اثر "ونجلیز "
به شب و سکوت آن خود را بسپارید .
با موسیقی
انسان دوباره متولد می شود .
به جهان ازلی خود می رود
و به دور از تمامی صداهای بیرون
با درونش پیوند می یابد .
رازهایی در شب نهفته است
که موسیقی
آنها را برای ما نجوا می کند.
و روح
زیبایی آن را در می یابد.
#موسیقی
#ونجلیز
#شب
#سکوت
#زیبایی
@baghesabzeshgh
https://gharibianlavasani.ir
✍#زهرا_غریبیان_لواسانی
با این موسیقی زیبا اثر "ونجلیز "
به شب و سکوت آن خود را بسپارید .
با موسیقی
انسان دوباره متولد می شود .
به جهان ازلی خود می رود
و به دور از تمامی صداهای بیرون
با درونش پیوند می یابد .
رازهایی در شب نهفته است
که موسیقی
آنها را برای ما نجوا می کند.
و روح
زیبایی آن را در می یابد.
#موسیقی
#ونجلیز
#شب
#سکوت
#زیبایی
@baghesabzeshgh
https://gharibianlavasani.ir
پاییز در کردان
🌲🌳🌲🌳
هر روز دلم در غم تو زارتر است
وز من دل بیرحم تو بیزارتر است
بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است
#مولانا
@baghesabzeshgh
🌲🌳🌲🌳
هر روز دلم در غم تو زارتر است
وز من دل بیرحم تو بیزارتر است
بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است
#مولانا
@baghesabzeshgh
دیار عاشقیهایم | همایون شجریان
Homayoun Shajarian
#دیار_عاشقی_هایم
آواز #همایون_شجریان
♦️هفتم آبان
#روز_بزرگداشت_کوروش
گرامی باد
#به_نام_نامی_ایران
✍️#زهراغریبیان_لواسانی
نام ایران برای من با آن چنان عظمتی همراه است که با شنیدن این آواز زیبا احساس غرور می کنم .
ایرانی که من با نام بزرگانش و سرزمین زیبایش می شناسم .
و شخصیت های اساطیری اش که در شاهنامه عاشق آن ها هستم که با خرد و روشنایی به من حکمت های زندگی را یاد داده اند .
از این جمله شخصیت کوروش کبیر است که در شاهنامه کیخسرو را گاهی با او یکی می دانند .
کیخسرو در شاهنامه به سرچشمه نور و فره ایزدی که شکوه و افتخارست می رسد و در سفری پس از نابودی اهریمن و با ایجاد نظم و امنیت در سرزمین با ندای سروش آسمانی ترک پادشاهی می کند .
و کوروش کبیر نیز با پشتکار و خرد سرزمین ایران را ساماندهی کرد و مردم را فرزندان خود نامید و صلح و ارامش و ابادی را برای سرزمینش به ارمغان آورد .
کوروش مردی بزرگ بود که به همه ادیان احترام می گذاشت و مدارا و تساهل از ویژگی های شخصیت او بود .
#کوروش
#ایران
#کیخسرو
#شاهنامه
https://gharibianlavasani.ir
@baghesabzeshgh
آواز #همایون_شجریان
♦️هفتم آبان
#روز_بزرگداشت_کوروش
گرامی باد
#به_نام_نامی_ایران
✍️#زهراغریبیان_لواسانی
نام ایران برای من با آن چنان عظمتی همراه است که با شنیدن این آواز زیبا احساس غرور می کنم .
ایرانی که من با نام بزرگانش و سرزمین زیبایش می شناسم .
و شخصیت های اساطیری اش که در شاهنامه عاشق آن ها هستم که با خرد و روشنایی به من حکمت های زندگی را یاد داده اند .
از این جمله شخصیت کوروش کبیر است که در شاهنامه کیخسرو را گاهی با او یکی می دانند .
کیخسرو در شاهنامه به سرچشمه نور و فره ایزدی که شکوه و افتخارست می رسد و در سفری پس از نابودی اهریمن و با ایجاد نظم و امنیت در سرزمین با ندای سروش آسمانی ترک پادشاهی می کند .
و کوروش کبیر نیز با پشتکار و خرد سرزمین ایران را ساماندهی کرد و مردم را فرزندان خود نامید و صلح و ارامش و ابادی را برای سرزمینش به ارمغان آورد .
کوروش مردی بزرگ بود که به همه ادیان احترام می گذاشت و مدارا و تساهل از ویژگی های شخصیت او بود .
#کوروش
#ایران
#کیخسرو
#شاهنامه
https://gharibianlavasani.ir
@baghesabzeshgh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌲🌳🌲🌳
عشق برید کیسهام
گفتم هی چه می کنی
گفت تو را نه بس بود
نعمت بیکران من
#مولانا
رنجها هنوز هم ناشناختهاند
و عشق همچنان ناآزموده
#راینر_ماریا_ریلکه
@baghesabzeshgh
عشق برید کیسهام
گفتم هی چه می کنی
گفت تو را نه بس بود
نعمت بیکران من
#مولانا
رنجها هنوز هم ناشناختهاند
و عشق همچنان ناآزموده
#راینر_ماریا_ریلکه
@baghesabzeshgh
🌳🌲🌳🌲
گفت:
یک ذره حلاوت معرفت در دلی
بِهْ از هزار قصر در فردوس اعلی
#ذکربایزید_بسطامی
#تذکرةالاولیاء
#عطار_نیشابوری
@baghesabzeshgh
گفت:
یک ذره حلاوت معرفت در دلی
بِهْ از هزار قصر در فردوس اعلی
#ذکربایزید_بسطامی
#تذکرةالاولیاء
#عطار_نیشابوری
@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Masashi Sada - From The North Country
Telegram.me.shahrtaraneh1
قطعه ی فیلم "از سرزمین شمالی "اثر ماساشی سادا آهنگساز خواننده و شاعر ژاپنی
طرقه
#کیهان_کلهر
البوم #شب_سکوت_کویر
#شب_و_سکوت
✍🏻#زهراغریبیان_لواسانی
سالها پیش فکر می کردم که شب خلوتی برای فکر کردن است و اکنون شب برایم مشاهده سکوت و غوطه ور شدن در لحظه های ابدی زندگی است ،بدون فکر و ذهنی که مرا از لذت حضور بیرون بیاورد .
یانیس ریتسوس شاعر یونانی می گفت :
شب از ورای شاخ و برگ ستارگان بر ما خیره می نگرد
شب آرام ودلپذیر
یک شب خواهد آمد و ما حضور نخواهیم داشت
و همان زمان باز گندم زار ها در کار خواندن آوازهای باستانی خواهند بود
ریتسوس شاعر بزرگ و مبارزی است اما در این نگاه او رنج های بزرگی از نظاره شب برمی خیزد که از غم رفتن لحظه ها به چشم می آید .
اما در شعر خاور دور (چین و ژاپن )
شاعر به ترسیم پازل زیبایی از زندگی در قاب شعر می نشیند.
نظاره مستقیم به جهان و نگریستن به ساده ترین اتفاق های کوچک که زندگی را شکل می دهد
می تواند منظره زیبایی را به روی ما باز می کند .
دوتا بودند
یکی آواز نمی خواند
زنجره های پاییزی
همچنان که به بهشت در می غلتید
ترانه اش را خواند
زنجره پاییزی
@baghesabzeshgh
طرقه
#کیهان_کلهر
البوم #شب_سکوت_کویر
#شب_و_سکوت
✍🏻#زهراغریبیان_لواسانی
سالها پیش فکر می کردم که شب خلوتی برای فکر کردن است و اکنون شب برایم مشاهده سکوت و غوطه ور شدن در لحظه های ابدی زندگی است ،بدون فکر و ذهنی که مرا از لذت حضور بیرون بیاورد .
یانیس ریتسوس شاعر یونانی می گفت :
شب از ورای شاخ و برگ ستارگان بر ما خیره می نگرد
شب آرام ودلپذیر
یک شب خواهد آمد و ما حضور نخواهیم داشت
و همان زمان باز گندم زار ها در کار خواندن آوازهای باستانی خواهند بود
ریتسوس شاعر بزرگ و مبارزی است اما در این نگاه او رنج های بزرگی از نظاره شب برمی خیزد که از غم رفتن لحظه ها به چشم می آید .
اما در شعر خاور دور (چین و ژاپن )
شاعر به ترسیم پازل زیبایی از زندگی در قاب شعر می نشیند.
نظاره مستقیم به جهان و نگریستن به ساده ترین اتفاق های کوچک که زندگی را شکل می دهد
می تواند منظره زیبایی را به روی ما باز می کند .
دوتا بودند
یکی آواز نمی خواند
زنجره های پاییزی
همچنان که به بهشت در می غلتید
ترانه اش را خواند
زنجره پاییزی
@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌳🌲🌳🌲
و گفت آداب سفر آن است که
هرگز از قدم نایستی تا دلت آرام گیرد...
آنجا که دل آرام گرفت، مقصد است.
#تذکرة_الاولیا
شیخ عطار
@baghesabzeshgh
و گفت آداب سفر آن است که
هرگز از قدم نایستی تا دلت آرام گیرد...
آنجا که دل آرام گرفت، مقصد است.
#تذکرة_الاولیا
شیخ عطار
@baghesabzeshgh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM