به تماشای باران برویم
تهران امروز بارانی است

@baghesabzeshgh

من کجا باران کجا ....

#همایون_شجریان

🌲🌳🌳🌳

#از_باران_چه_بیاموزیم ؟
✍#زهراغریبیان_لواسانی


از باران چه بیاموزیم ؟

مولانا می گفت فکر های کوچک ذهن ، مثل ناودان هست
اما آنچه انسان را عمیق می کند
دانشی است که از درون بجوشد
و چون آب باران
بتواند باغ را صد رنگ کند .


آسمان شو ابر شو باران ببار
ناودان بارش کند نبود به کار
آب اندر ناودان عاریتیست
آب اندر ابر و دریا فطرتیست
فکر و اندیشه‌ست مثل ناودان
وحی و مکشوفست ابر و آسمان
آب باران باغ صد رنگ آورد
ناودان همسایه در جنگ آورد

تا وقتی درگیر ذهن بسته خودمانیم
با هم نزاع می کنیم
مثل ناودان که آب کوچکی را
در خودش جمع می کند
و ممکن هست از طریق همان آب محدود
بام خانه ای را خراب کند .
چقدر خوب می شود
اگر مثل باران ،گاهی نرم شویم

بدون قضاوت ،بدون کینه ،بدون تندی
همدیگر را نوازش کنیم
و حرف های مان موجب رشد همدیگر شود .

#کتاب_پیچیده_در_عاشقي

#باران
#ذهن
#مولانا
#فکر


@baghesabzeshgh

https://gharibianlavasani.ir

قله زیبای_دماوند در امروز

🌲🌳🌲🌳

هر چه به جز خيالِ او قصد حريمِ دل كند

   در نگشايمش به رو از درِ دل، برانمش!


#مولانا

@baghesabzeshgh

🌲🌳🌲🌳
تصنیف زیبای «بت چین»
با صدای زنده نام رضوی #سروستانی
شاعر :علی اکبر #شیدا


ای مه من ای بت چین ای صنم
لاله رخ و زهره جبین ای صنم
تا به تو دادم دل و دین ای صنم
بر همه کس گشته یقین ای صنم
من زتو دوری نتوانم دیگر
جانم وز تو صبوری نتوانم دیگر
بیا حبیبم بیا طبیبم بیا حبیبم بیا طبیبم
هر که ترا دیده زخود دل برید
رفته زخود تا که رخت را بدید
تیر غمت چون به دل من رسید
همچو بگفتم که همه کس شنید
من ز تو دوری نتوانم دیگر
جانم وز تو صبوری نتوانم دیگر
بیا حبیبم بیا طبیبم بیا حبیبم بیا طبیبم
ای نفس قدس تو احیایی من
چون تویی امروز مسیحایی من
حالت جمعی تو پریشان کنی
وای و به حال دل شیدایی من
من ز تو دوری نتوانم دیگر
جانم وز تو صبوری نتوانم دیگر
 
علی اکبر شیدا

@baghesabzeshgh

🌲🌳🌲🌳


چنان در نیستی غرقم
که معشوقم همی‌گوید

بیا با من دمی بنشین
سر آن هم نمی‌دارم...

#مولانا
غزل ۱۴۴۳
#دیوان_شمس

@baghesabzeshgh

موسیقی اثر #باخ


#از_عادتها_برون_شدن
✍#زهرا_غریبیان_لواسانی

یک چند به تقلید گزیدم خود را
نادیده همی نام شنیدم خود را

در خود بودم زان نسزیدم خود را
از خود چو برون شدم بدیدم خود را

مولانا

نیچه می گفت :
طبع انسان‌هایی که در مورد اعتقادات خود هیچگونه تفکری نداشته‌اند و رفتار خود را از دیگران و گذشتگان وام گرفته‌اند ‌، به گونه‌ای است که اگر صدبار، پاره‌ای از معتقدات‌شان را با دلیل و منطق رد کنند باز هم بدان‌ها باز می‌گردند

شمس تبریزی نیز از تقلید بیزار بود.
شمس می داند که هر چیز نو‌ بعد از مدتی تبدیل به عادت می شود و بعد تبدیل به سنت می شود و همین عادت کهنگی می آورد .
شمس می داند در آداب دینی، این رخوت تا چه حد بیماری زا می شود
پس سنت شکنی می نماید و اهل تقلید را به دوباره بازخوانی خود فرا بخواند .

شمس قبول ندارد که یک بار انسان ایمان بیاورد و تمام شود برای او نو‌به نو‌کردن ایمان مهم است .

«پیش ما یک بار مسلمان ،نتوان شدن !
مسلمان می شود و کافر می شود و باز مسلمان می شود و هر باری از هوای نفسانی بیرون می آید ،تا آن وقت که کامل شود !»

کتاب :#پیچیده_در_عاشقي


#مولانا
#شمس
#نیچه

@baghesabzeshg

🌲🌳🌲🌳

شب درنگی برای ماست
سکوت است
و آسمان
و تنهایی
و رفتن به درون .
جایی که روح آرام می گیرد

اما ما
پر از تکرار روز
با آن نقاب دروغین
گشته ایم


محمد الماغوط
چه زیبا گفت :

"در اعماق ما
رعد و برق‌ها،
طوفان‌ها و باران‌هایی است
که هواشناسی‌ها
هرگز از آن‌‌‌ها سخنی نمی‌گویند... "



#زهرا_غریبیان_لواسانی



@baghesabzeshg

https://gharibianlavasani.ir

🌲🌳🌲🌳


غزل ۲۲۸۳
#مولانا
#دیوان_شمس_تبریزی


تشنه دیرینه منم
گرم دل و سینه منم

.....

خود مه و مهتاب توی
ماهی این آب منم

@baghesabzeshg


https://gharibianlavasani.ir

«#آرانخوئز_عشق_من» - #ریچارد_آنتونی👆

آرانخوئز یکی از آثار افسانه‌ای عالم موسیقی‌ست که آن را «خواکین رودریگو»، آهنگساز بنام اسپانیایی در سال 1939 خلق کرده‌، اثری که حزن عمیق این هنرمند نابینا بابت بمباران شهر گرنیکا در جریان جنگ داخلی اسپانیا بوده‌است و برخی آن را متاثر از تابلوی «سوم ماه مه 1808» اثر فرانسیسکو گویا دانسته‌اند

🌲🌳🌲🌳

#همیشه_تاریخ
✍#زهراغریبیان_لواسانی


چشمانم را می بندم
و باد
از پشت پلک چشمانم
من را از هجوم افکارم می رهاند

نمی دانم
از کدام تبعید
از کدام رنج انسان ها
در هزاره تاریخ
سخن بگویم؟

تاریخ را فاتحان می نویسند
و سهم ما دروغی بیش نیست

پس بیا با هم
رویایی ببافیم
از جنس یک درخت
در میان یک دشت
و اسبی آزاد
که در مقابل همیشه تاریخ
سر فرود نمی آورد .


https://gharibianlavasani.ir/

@baghesabzeshgh

🌲🌳🌲🌳
ایاک نعبد است
زمستان دعای باغ

در نوبهار گوید ایاک نستعین

#مولانا

@baghesabzeshgh

#برف_نو
با صدای احمد شاملو 👆


#برف_امید
✍#زهرا_غریبیان_لواسانی

برف نو، برف نو، سلام، سلام!
بنشین، خوش نشسته ای بر بام.

پاکی آوردی - ای امید سپید!-


برف ناگهانی که از دیشب میزبان تهران است
به من می گوید که در زندگی همیشه باید منتظر اتفاق های خوب و غیر منتظره باشیم
زندگی در جریان است.

آنچنانکه مولانا فرمود :
ز بعد وقت نومیدی امیدیست
به زیر کوری اندر سینه دیدیست

زندگی با تمام سختی ها و نگرانی هاش در جریان است .
و گاهی نمی دانی چه ارمغان هایی برایت خواهد آورد .

هله نومید نباشی که تو را یار براند

گرت امروز براند نه که فردات بخواند

و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها

ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند.

مولانا


فقط باید آتش امید را همیشه روشن نگه داشت .

#مولانا
#امید
#زندگی
#برف
#شاملو



@baghesabzeshgh

https://gharibianlavasani.ir/

نگاره"جشن سده"، منسوب به استاد سلطان محمد تبریزی👆

#جشن_سده_جشن_روشنایی
✍#زهراغریبیان_لواسانی


چنین بود که ايرانيان باستان با برگزاری جشن سده در پنجاه روز قبل از عید آماده بهار می شدند .
و با روشن کردن آتش ،اهریمن تاریکی را از خود دور می کردند .
اما در شاهنامه جشن سده با نام هوشنگ پیشدادی پیوند خورده است، نامی که کشف آتش را به ما یادآوری می کند .
آتشی که گرما وروشنایی را به ما هدیه می دهد .

و چون هوشنگ آتش را شناخت، به پاس ان، شکر گزاری کرد و آتشی بزرگ بر پا کرد و اینگونه جشن سده آغاز شد .
جشنی نه به پرستش آتش، بلکه به شکر گزاری از اهورامزدا که آتش را آفرید
تا خلق بدان گرما ،فروغ و روشنایی بیابند .


ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار

کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی ازو یاد کرد

#شاهنامه_فردوسی
#هوشنگ
#روشنایی
#تاریکی
#آتش
#گرما


@baghesabzeshgh

https://gharibianlavasani.ir/

❄️❄️❄️❄️

زمستان و تموز احوال جسم است

نه جسمیم این زمان،ما روح فردیم


#حضرت_مولانا



@baghesabzeshgh

گل لاله عباسی با صدای بانو پری زنگنه☝️

#کتاب_باغ_سبز_عشق:
#داستان_زندگی_مولانا
#زهرا_غریبیان_لواسانی
#کراخاتون (#همسر_مولانا )

شب شده بود . کرا خاتون سینی چای را به دست گرفت . قدری گلپر ،کمی رازیانه کنار استکان کمر باریک چای ،در ظرف بلورین ریخته بود تا عطر گیاهان خوشبو ،مشام جان همسرش را آرام کند.
این تُرک پری چهره ،از وقتی به #خانه_مولانا آمده بود ،به رسم خراسانیان ،دستی در دَم کرده های گیاهی پیدا کرده بود و از دم کرده ی آویشن ،تا برگ #گل_لاله_عباسی را برای هر بیماری می شناخت . سینی به دست ،در ِاتاق مولانا را کوبید . می دانست که نباید مزاحم شود اما دلش برای شوهر نازنینش تنگ شده بود . مولانا در را گشود ،سینی چای را گرفت ، لبخند زیبایی نثار همسرش کرد و گفت: شما خاتون ، خودتان ،یک دنیا آرامشید، با وجود شما ، به گلپر و رازیانه نیازی نیست . چای هم که از دست مبارک شما ،شیرین شده ،به نبات ،حاجتی نیست.
چشمان سبز کراخاتون یک لحظه در چشمان نافذ مولانا خیره شد ، شرمش آمد از شوهرش بپرسد، تا کی شما را نبینم
مولانا سرش را پایین دوخت او را بسیار دوست داشت اما کاری بزرگ در پیش داشت و باید می رفت.

@baghesabzeshg
#شمس