سید ضیاءالدین طباطبایی،مدیر روزنامهی رعد در سال ۱۲۹۳ از کلیه "وزیران، رجال و بزرگان کشور و نمایندگان دول خارجی مقیم ایران" پرسید به نظر آنها راه اصلاح ای آن و آیندهی آن چیست؟ بخشی از پاسخ دکتر ساموئل جردن، بنیانگذار کالج البرز که منشا خدمات بسیاری در ایران شد، بسیار خواندنی است:
آقای مدیر محترم روزنامه ی رعد
ترقی هر ملت بسته به فداکاری آن ملت است و این مسئله از جمله ی اصول مسلمه ای است که جمله ی دانایان صحت آن را تصدیق دارند. در این سنوات اخیر از میان ملت ایران بسیاری حاضر بودهاند جان خود را در راه وطن خویش در میدان جنگ فدا نمایند لکن چیزی که علی الظاهر تا به حال وجوب آن را ملت ایران تمیز نداده اند این است که مقصود از فداکاری نه فداکاری موقتی است، بلکه فداکاری دائمی. وطن پرست حقیقی آن است که وجود خود را وقف مملکت خویش سازد و نه فقط در معرکه ی جنگ، بلکه
در تمام دوره ی زندگانی در راه وطن فداکاری نماید. بدبختانه در این چند سال کسانی که در موقع جنگ خدمات شایان کردهاند کمی بعد نام نیک خود
را برای منافع شخصی به باد داده متقبل خدمات دولتی و پلتیکی شدند، نه برای آنکه به وطن خویش خدمت کنند بلکه بدان مقصود که جیب خود را پر
سازند و این معنی باعث سلب اطمینان مردم از جمیع اشخاصی که دعوی وطن پرستی مینمایند گردید. جرئت و جلادت اگرچه در میدان جنگ مطلوب است ولی در موقع صلح و سلم بیشتر مطلوب میباشد جرئتی که در موقع صلح مطلوب است عبارت از این میباشد که انسان از جمیع منافع شخصی چشم بپوشد، اگر چه کسی نباشد که او را تمجید نماید و بر این فداکاری تحسین کند و اینگونه فداکاری نه فقط باید از اعاظم و اشراف و مردان سپاهی به منصهی ظهور برسد، بلکه باید این حس بزرگ از هر طبقه و
کلیه ی افراد جلوه گر گردد.
.....
دکتر جردن دومین مدرسه نوین ایران را، بعد از مدارس رشدیه، پایه گذاری کرد و قریب نیم قرن مدیریت آن را برعهده داشت و منشا خدمات بسیاری شد. در سال ۱۳۱۹ به دستور رضاشاه مقرر شد مدارس خارجی در اختیار وزارت فرهنگ ایران قرار گیرد و خارجیانی که در کار اداره کردن آنها بودند ایران را ترک کنند.
پس از دکتر جردن، چند تن چون لطفعلی صورتگر مدیریت مدرسه را به عهده گرفتند که توفیقی نداشتند و بالاخره دکتر مجتهدی به مدت سه دهه ریاست و مدیریت این مدرسه درخشان را عهده دار شد که شاگردان بسیاری تربیت نمود و نام نیکی از خود برجای گذاشت.
یاد خدمتگزاران ایران گرامی.
@ayarenaghd
آقای مدیر محترم روزنامه ی رعد
ترقی هر ملت بسته به فداکاری آن ملت است و این مسئله از جمله ی اصول مسلمه ای است که جمله ی دانایان صحت آن را تصدیق دارند. در این سنوات اخیر از میان ملت ایران بسیاری حاضر بودهاند جان خود را در راه وطن خویش در میدان جنگ فدا نمایند لکن چیزی که علی الظاهر تا به حال وجوب آن را ملت ایران تمیز نداده اند این است که مقصود از فداکاری نه فداکاری موقتی است، بلکه فداکاری دائمی. وطن پرست حقیقی آن است که وجود خود را وقف مملکت خویش سازد و نه فقط در معرکه ی جنگ، بلکه
در تمام دوره ی زندگانی در راه وطن فداکاری نماید. بدبختانه در این چند سال کسانی که در موقع جنگ خدمات شایان کردهاند کمی بعد نام نیک خود
را برای منافع شخصی به باد داده متقبل خدمات دولتی و پلتیکی شدند، نه برای آنکه به وطن خویش خدمت کنند بلکه بدان مقصود که جیب خود را پر
سازند و این معنی باعث سلب اطمینان مردم از جمیع اشخاصی که دعوی وطن پرستی مینمایند گردید. جرئت و جلادت اگرچه در میدان جنگ مطلوب است ولی در موقع صلح و سلم بیشتر مطلوب میباشد جرئتی که در موقع صلح مطلوب است عبارت از این میباشد که انسان از جمیع منافع شخصی چشم بپوشد، اگر چه کسی نباشد که او را تمجید نماید و بر این فداکاری تحسین کند و اینگونه فداکاری نه فقط باید از اعاظم و اشراف و مردان سپاهی به منصهی ظهور برسد، بلکه باید این حس بزرگ از هر طبقه و
کلیه ی افراد جلوه گر گردد.
.....
دکتر جردن دومین مدرسه نوین ایران را، بعد از مدارس رشدیه، پایه گذاری کرد و قریب نیم قرن مدیریت آن را برعهده داشت و منشا خدمات بسیاری شد. در سال ۱۳۱۹ به دستور رضاشاه مقرر شد مدارس خارجی در اختیار وزارت فرهنگ ایران قرار گیرد و خارجیانی که در کار اداره کردن آنها بودند ایران را ترک کنند.
پس از دکتر جردن، چند تن چون لطفعلی صورتگر مدیریت مدرسه را به عهده گرفتند که توفیقی نداشتند و بالاخره دکتر مجتهدی به مدت سه دهه ریاست و مدیریت این مدرسه درخشان را عهده دار شد که شاگردان بسیاری تربیت نمود و نام نیکی از خود برجای گذاشت.
یاد خدمتگزاران ایران گرامی.
@ayarenaghd
به مناسبت سالروز درگذشت استاد دکتر #ناتل_خانلری فرازهایی از نامه درخشان وی به پسرش را با شما مخاطبان به اشتراک میگذاریم. نامهای که سخنانش هنوز برای ما تازگی دارد:
" شاید بر من عیب بگیری که چرا دل از وطن برنداشته و تو را به دیاری دیگر نبردهام تا آنجا با خاطری آسودهتر به سر ببری. شاید مرا به بیهمتی متّصف کنی. راستی آن است که این عزیمت بارها از خاطرم گذشته است. اما من و تو از آن نهالها نیستیم که آسان بتوانیم ریشه از خاک خود بر کنیم و در آب و هوایی دیگر نمو کنیم.
پدران تو، تا آنجا که خبر دارم، همه با کتاب و قلم سر و کار داشتهاند، یعنی از آن طایفه بودهاند که مأمورند میراث ذوق و اندیشهی گذشتگان را به آیندگان بسپارند. جان و دلِ چنین مردمی با هزاران بند و پیوند به زمین و اهل زمینِ خود بسته است. از اینهمه تعلق گسستن کار آسانی نیست.
اما شاید ماندنِ من سببی دیگر نیز داشته است. دشمن که «فساد» است، در این خانه مسکن دارد. من با او بسیار کوشیدهام. همهی خوشیهای زندگیام در سر این کار پیکار رفته است. او بارها از درِ آشتی درآمده و لبخندزنان در گوشم گفته است: بیا! بیا! که در این سفره آنچه خواهی، هست.
...
اینکه تو را به دیاری دیگر نبردهام، از این جهت بود که از تو چشم امیدی داشتم. میخواستم که این کینِ مرا از این دشمن بخواهی. کین من، کین همهی بستگان و هموطنان من است. کین ایران است. خلاف مردی دانستم که میدان را خالی کنم و از دشمن بگریزم. شاید تو نیرومندتر از من باشی و در این پیکار بیشتر کامیاب شوی.
اکنون که اینجا ماندهایم و سرنوشت ما این است، باید به فکر حال و آیندهی خود باشیم. میدانی که کشور ما روزگاری قدرتی و شوکتی داشت. امروز از آن قدرت و شوکت نشانی نیست. ملتی کوچکیم و در سرزمینی پهناور پراکندهایم.
در این زمانه، کشورهای عظیم هست که ما، در ثروت و قدرت، با آنها برابری نمیتوانیم کرد. امروز ثروت هر ملتی حاصل پیشرفت صنعت اوست و قدرت نظامی نیز، علاوه بر کثرت عدد، با صنعت ارتباط دارد. عدت و آلت ما در جهان امروزی برای کسب قدرت کافی نیست و هرچه از دلاوری پدران خود یاد کنیم و خود را دلیر سازیم، با حریفانی چنین قویپنجه که اکنون هستند، کاری از پیش نمیتوانیم
....
پس اگر نمیخواهیم یکباره نابود شویم، باید در پی آن باشیم که برای خود شأن و اعتباری جز از راه قدرت مادی به دست بیاوریم، تا دیگران به ملاحظهی آن ما را به چشم اعتنا بنگرند و جانب ما را مراعات کنند و اگر گردش زمانه ما را به ورطهی نابودی کشید، باری، آیندگان نگویند که این مردم لایق و سزاوار چنین سرنوشتی بودهاند.
این شأن و اعتبار را جز از راه دانش و ادب حاصل نمیتوان کرد. ملتی که رو به انقراض میرود، نخست به دانش و فضیلت بیاعتنا میشود. به این سبب برای مردم امروز باید دلیل و شاهد آورد تا بدانند که اگر ایران در کشاکش روزگار تا کنون به جا مانده و قدر و آبرویی دارد، سببش جز قدر و شأنِ هنر و ادبِ آن نبوده است.
جنگها و فیروزیها اثری کوتاه دارند. آثار هر فیروزی تا وقتی دوام مییابد که شکستی در پی آن نیامده است. اما فیروزی معنوی است که میتواند شکست نظامی را جبران کند. تاریخ گذشتهی ما سراسر برای این معنا مثال و دلیل است. ولی در تاریخ ملتهای دیگر نیز شاهد و برهان بسیار میتوان یافت.
امروز ما از آن پدران نشانی نداریم. آنچه را ایشان بزرگ داشتند، ما به مسخره و بازی گرفتهایم. دیوِ فساد در گوش ما افسانه و افسون میخواند. کسانی هستند که جز در اندیشهی انباشتن کیسهی خود نیستند. دیگران نیز از ایشان سرمشق میگیرند و پیروی میکنند. اگر وضع چنین بماند، هیچ لازم نیست که حادثهای عظیم ریشهی وجود ما بر کَنَد. ما خود به آغوش فنا میشتابیم.
اما اگر هنوز امیدی هست، آن است که جوانان ما همه یکباره به فساد تن در ندادهاند. هنوز برق آرزو در چشم ایشان میدرخشد. آرزوی آنکه بمانند و سرافراز باشند. تا چنین شوری در دلها هست، همهی بدیها را سهل میتوان گرفت. آینده به دست ایشان است و من آرزو دارم که فردا تو هم در صفِ این کسان درآیی.
یعنی در صف کسانی که به قدر و شأنِ خود پی بردهاند. میدانند که اگر برای ایران آبرویی نماند، خود نیز آبرو نخواهند داشت. میدانند که برای کسب این شرف، کوشش باید کرد و رنج باید برد.
آرزوی من این است که تو هم در این کوشش و رنج شریک باشی. مردانه بکوشی و با این دشمنِ درون که فساد است، به جنگ برخیزی. اگر در این پیکار فیروز شدی، دشمنِ بیرون کاری از پیش نخواهد برد.
و گیرم که بر ما بتازند و کار ما را بسازند، باری اینقدر بکوشیم تا پس از ما نگویند که مُشتی مردم پست و فرومایه بودند و به ماندن نمیارزیدند!
زان پیش که دستوپا فرو بندد مرگ / آخر کم از آنکه دستوپایی بزنیم؟
پرویز ناتل خانلری"
@ayarenaghd
" شاید بر من عیب بگیری که چرا دل از وطن برنداشته و تو را به دیاری دیگر نبردهام تا آنجا با خاطری آسودهتر به سر ببری. شاید مرا به بیهمتی متّصف کنی. راستی آن است که این عزیمت بارها از خاطرم گذشته است. اما من و تو از آن نهالها نیستیم که آسان بتوانیم ریشه از خاک خود بر کنیم و در آب و هوایی دیگر نمو کنیم.
پدران تو، تا آنجا که خبر دارم، همه با کتاب و قلم سر و کار داشتهاند، یعنی از آن طایفه بودهاند که مأمورند میراث ذوق و اندیشهی گذشتگان را به آیندگان بسپارند. جان و دلِ چنین مردمی با هزاران بند و پیوند به زمین و اهل زمینِ خود بسته است. از اینهمه تعلق گسستن کار آسانی نیست.
اما شاید ماندنِ من سببی دیگر نیز داشته است. دشمن که «فساد» است، در این خانه مسکن دارد. من با او بسیار کوشیدهام. همهی خوشیهای زندگیام در سر این کار پیکار رفته است. او بارها از درِ آشتی درآمده و لبخندزنان در گوشم گفته است: بیا! بیا! که در این سفره آنچه خواهی، هست.
...
اینکه تو را به دیاری دیگر نبردهام، از این جهت بود که از تو چشم امیدی داشتم. میخواستم که این کینِ مرا از این دشمن بخواهی. کین من، کین همهی بستگان و هموطنان من است. کین ایران است. خلاف مردی دانستم که میدان را خالی کنم و از دشمن بگریزم. شاید تو نیرومندتر از من باشی و در این پیکار بیشتر کامیاب شوی.
اکنون که اینجا ماندهایم و سرنوشت ما این است، باید به فکر حال و آیندهی خود باشیم. میدانی که کشور ما روزگاری قدرتی و شوکتی داشت. امروز از آن قدرت و شوکت نشانی نیست. ملتی کوچکیم و در سرزمینی پهناور پراکندهایم.
در این زمانه، کشورهای عظیم هست که ما، در ثروت و قدرت، با آنها برابری نمیتوانیم کرد. امروز ثروت هر ملتی حاصل پیشرفت صنعت اوست و قدرت نظامی نیز، علاوه بر کثرت عدد، با صنعت ارتباط دارد. عدت و آلت ما در جهان امروزی برای کسب قدرت کافی نیست و هرچه از دلاوری پدران خود یاد کنیم و خود را دلیر سازیم، با حریفانی چنین قویپنجه که اکنون هستند، کاری از پیش نمیتوانیم
....
پس اگر نمیخواهیم یکباره نابود شویم، باید در پی آن باشیم که برای خود شأن و اعتباری جز از راه قدرت مادی به دست بیاوریم، تا دیگران به ملاحظهی آن ما را به چشم اعتنا بنگرند و جانب ما را مراعات کنند و اگر گردش زمانه ما را به ورطهی نابودی کشید، باری، آیندگان نگویند که این مردم لایق و سزاوار چنین سرنوشتی بودهاند.
این شأن و اعتبار را جز از راه دانش و ادب حاصل نمیتوان کرد. ملتی که رو به انقراض میرود، نخست به دانش و فضیلت بیاعتنا میشود. به این سبب برای مردم امروز باید دلیل و شاهد آورد تا بدانند که اگر ایران در کشاکش روزگار تا کنون به جا مانده و قدر و آبرویی دارد، سببش جز قدر و شأنِ هنر و ادبِ آن نبوده است.
جنگها و فیروزیها اثری کوتاه دارند. آثار هر فیروزی تا وقتی دوام مییابد که شکستی در پی آن نیامده است. اما فیروزی معنوی است که میتواند شکست نظامی را جبران کند. تاریخ گذشتهی ما سراسر برای این معنا مثال و دلیل است. ولی در تاریخ ملتهای دیگر نیز شاهد و برهان بسیار میتوان یافت.
امروز ما از آن پدران نشانی نداریم. آنچه را ایشان بزرگ داشتند، ما به مسخره و بازی گرفتهایم. دیوِ فساد در گوش ما افسانه و افسون میخواند. کسانی هستند که جز در اندیشهی انباشتن کیسهی خود نیستند. دیگران نیز از ایشان سرمشق میگیرند و پیروی میکنند. اگر وضع چنین بماند، هیچ لازم نیست که حادثهای عظیم ریشهی وجود ما بر کَنَد. ما خود به آغوش فنا میشتابیم.
اما اگر هنوز امیدی هست، آن است که جوانان ما همه یکباره به فساد تن در ندادهاند. هنوز برق آرزو در چشم ایشان میدرخشد. آرزوی آنکه بمانند و سرافراز باشند. تا چنین شوری در دلها هست، همهی بدیها را سهل میتوان گرفت. آینده به دست ایشان است و من آرزو دارم که فردا تو هم در صفِ این کسان درآیی.
یعنی در صف کسانی که به قدر و شأنِ خود پی بردهاند. میدانند که اگر برای ایران آبرویی نماند، خود نیز آبرو نخواهند داشت. میدانند که برای کسب این شرف، کوشش باید کرد و رنج باید برد.
آرزوی من این است که تو هم در این کوشش و رنج شریک باشی. مردانه بکوشی و با این دشمنِ درون که فساد است، به جنگ برخیزی. اگر در این پیکار فیروز شدی، دشمنِ بیرون کاری از پیش نخواهد برد.
و گیرم که بر ما بتازند و کار ما را بسازند، باری اینقدر بکوشیم تا پس از ما نگویند که مُشتی مردم پست و فرومایه بودند و به ماندن نمیارزیدند!
زان پیش که دستوپا فرو بندد مرگ / آخر کم از آنکه دستوپایی بزنیم؟
پرویز ناتل خانلری"
@ayarenaghd
درحکایت سفاهتی خانوادگی
"گاهی میراث از پدران به پسران نمیرسد، ازجاهلی به جاهل دیگر میرسد"
اوایل انقلاب که محمدمنتظری ملقب به ممد رینگو با دیوانهبازیهایش باعث دردسر برای حکومت و همینطور پدرش شده بود، شیخ حسینعلی منتظری درمصاحبهای برای رفع و رجوع کارهای پسرش گفت: ما خانوادتا سفیه هستیم! این عبارت را درباره خانواده حسابی، پدر و پسر نیز میتوان بکار برد. درسالهای اخیر تصویری اسطورهای از محمودحسابی به واسطه دروغهای پسرش ساخته شده است که عاری ازحقیقت است. از داشتن نظریهای در علم فیزیک و تا بنیان نهادن دانشگاه تهران و... براساس اسناد موجود محمودحسابی مطلقا دخالتی در تاسیس دانشگاه تهران نداشته است و این دروغ ساخته ذهن پسرش است. درعلم فیزیک صرفا معلمی متوسط الحال بود که حتی زحمت درس دادن را به خود نمیداد. دکترضیاموحد که سالها شاگرد حسابی بود، میگوید:بنده شاگرد دکتر حسابی بودم و دو تا درس با او داشتم. این نبوغ ادعایی، در دکتر حسابی وجود نداشت وهیچ کس چنین ادعایی نداشت و اصلاً نام دکتر حسابی هم در تاریخ علم فیزیک، به عنوان یک دانشمند بزرگ ثبت نشده است.به هیچ وجه یک معلم خوب فیزیک نبود. جزوهاش اصلاً جزوه درست و حسابی نبود. دکتررضا منصوری یکی دیگر از شاگردان حسابی دیدار وی با انیشتین را کامل کذب میداند.
" دکتر حسابی هیچ وقت دانشجوی اینشتین نبود. اینشتین در سال های آخر عمرش، یعنی حدود سی سال پس از انتشار نظریه نسبیت، استاد پیری در پرینستون بوده و در اتاقش به روی همه باز بوده است. دکتر حسابی هم زمانی که در پرینستون بوده، رفته با او حرف زده است. اما این به معنای تعامل نیست." دکتر مجتهدی همکارحسابی در حضور بعضی از استادان دانشگاه به وی میگوید جلسهای بگذارد و درباره این ملاقات باانیشتین و نتایجش صحبت کند. حسابی هرگز چنین جلسهای نگذاشت!
حسابی نه تنها دانشمند نبود بلکه یک سیاستمدار بسیار کم خرد و خودبین بود. زمانی که دردولت مصدق وزیر فرهنگ شد، با دکترمجتهدی رئیس دبیرستان البرز درگیر میشود و حکم برکناریش میدهد. مجتهدی هنوز ازخوابگاه البرز استفاده میکرد. حسابی درجلسه هیئت دولت تقاضا میکند که هنگی دراختیارش بگذارند که مجتهدی را بلند کند! مصدق میگوید:
آقا قشون بکشیم این را از این جا بیندازیم بیرون؟این حرف ها چیه؟ علی امینی دیگر عضو کابینه از حماقتهای حسابی بسیارسخن گفته است و اینکه مصدق هممطلقا از حسابی راضی نبوده است."یک روز از مصدق السلطنه پرسیدم که آقا این حسابی را کی به شما معرفی کرد؟ گفت آقاجان، سنجابی از وزارت فرهنگ رفت و این را به ریش ما بست".همینطور دکتر سیاسی، رئیس دانشگاه تهران ازحسادت و کارشکنی های حسابی در کارهایش به کرات سخن گفته است.
با تمام این اوصاف درسالهای اخیر ایرج حسابی، پسر محمود، با نوشتن کتابی و انجام مصاحبههای متعدد درصدد ترسیم چهرهای غیرواقعی از پدرش بوده است. بایست این خانواده را از نو شناخت!
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
"گاهی میراث از پدران به پسران نمیرسد، ازجاهلی به جاهل دیگر میرسد"
اوایل انقلاب که محمدمنتظری ملقب به ممد رینگو با دیوانهبازیهایش باعث دردسر برای حکومت و همینطور پدرش شده بود، شیخ حسینعلی منتظری درمصاحبهای برای رفع و رجوع کارهای پسرش گفت: ما خانوادتا سفیه هستیم! این عبارت را درباره خانواده حسابی، پدر و پسر نیز میتوان بکار برد. درسالهای اخیر تصویری اسطورهای از محمودحسابی به واسطه دروغهای پسرش ساخته شده است که عاری ازحقیقت است. از داشتن نظریهای در علم فیزیک و تا بنیان نهادن دانشگاه تهران و... براساس اسناد موجود محمودحسابی مطلقا دخالتی در تاسیس دانشگاه تهران نداشته است و این دروغ ساخته ذهن پسرش است. درعلم فیزیک صرفا معلمی متوسط الحال بود که حتی زحمت درس دادن را به خود نمیداد. دکترضیاموحد که سالها شاگرد حسابی بود، میگوید:بنده شاگرد دکتر حسابی بودم و دو تا درس با او داشتم. این نبوغ ادعایی، در دکتر حسابی وجود نداشت وهیچ کس چنین ادعایی نداشت و اصلاً نام دکتر حسابی هم در تاریخ علم فیزیک، به عنوان یک دانشمند بزرگ ثبت نشده است.به هیچ وجه یک معلم خوب فیزیک نبود. جزوهاش اصلاً جزوه درست و حسابی نبود. دکتررضا منصوری یکی دیگر از شاگردان حسابی دیدار وی با انیشتین را کامل کذب میداند.
" دکتر حسابی هیچ وقت دانشجوی اینشتین نبود. اینشتین در سال های آخر عمرش، یعنی حدود سی سال پس از انتشار نظریه نسبیت، استاد پیری در پرینستون بوده و در اتاقش به روی همه باز بوده است. دکتر حسابی هم زمانی که در پرینستون بوده، رفته با او حرف زده است. اما این به معنای تعامل نیست." دکتر مجتهدی همکارحسابی در حضور بعضی از استادان دانشگاه به وی میگوید جلسهای بگذارد و درباره این ملاقات باانیشتین و نتایجش صحبت کند. حسابی هرگز چنین جلسهای نگذاشت!
حسابی نه تنها دانشمند نبود بلکه یک سیاستمدار بسیار کم خرد و خودبین بود. زمانی که دردولت مصدق وزیر فرهنگ شد، با دکترمجتهدی رئیس دبیرستان البرز درگیر میشود و حکم برکناریش میدهد. مجتهدی هنوز ازخوابگاه البرز استفاده میکرد. حسابی درجلسه هیئت دولت تقاضا میکند که هنگی دراختیارش بگذارند که مجتهدی را بلند کند! مصدق میگوید:
آقا قشون بکشیم این را از این جا بیندازیم بیرون؟این حرف ها چیه؟ علی امینی دیگر عضو کابینه از حماقتهای حسابی بسیارسخن گفته است و اینکه مصدق هممطلقا از حسابی راضی نبوده است."یک روز از مصدق السلطنه پرسیدم که آقا این حسابی را کی به شما معرفی کرد؟ گفت آقاجان، سنجابی از وزارت فرهنگ رفت و این را به ریش ما بست".همینطور دکتر سیاسی، رئیس دانشگاه تهران ازحسادت و کارشکنی های حسابی در کارهایش به کرات سخن گفته است.
با تمام این اوصاف درسالهای اخیر ایرج حسابی، پسر محمود، با نوشتن کتابی و انجام مصاحبههای متعدد درصدد ترسیم چهرهای غیرواقعی از پدرش بوده است. بایست این خانواده را از نو شناخت!
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
یادی از اخوان به مناسبت سالروز درگذشتش:
ایرج پارسی نژاد نقل میکند زمانی که در تلویزیون برنامهای ادبی را مدیریت میکرده است از اخوان و دوستش عماد خراسانی دعوت میکند که به مناسبت سال نو مهمان او باشند. شب موعود خود پارسی نژاد اول به دنبال عماد میرود و سپس اخوان. ولی همسر اخوان با چشمانی خواب آلود درب منزل را باز کرده و میگوید اخوان خواب است! اگر کارش دارید خودتان صدایش زنید. وقتی بر بالین اخوان حاضر میشود و اخوان به زحمت بیدار میشود رو به پارسی نژاد میگوید نمیشود برنامه را گذاشت شب دیگر! با هزار زحمت اخوان را راضی میکند که به برنامه بیاید. هنگام ضبط برنامه قرار بود عماد خراسانی با تار فرهنگ شریف چند دقیقهای آواز بخواند_همان غزل معروف خود را "ای دل بلا، ای دل بلا، ای دل بلایی/ای دل بلایی که سزاوار جفایی..." اما صدایش درنیامد. معلوم شده بود استاد به علت مصرف بیش از حد قادر به خواندن نیست!
اخوان روحیات خاصی داشت. نوعی کلبی مسلکی و دوری گزینی از زندگی. با سیاست بر سر مهر نبود و طبع ظریفش تحمل ناملایمات آن را نداشت. شفیعی کدکنی، شاگرد و دوست اخوان تعریف میکند:
وقتی از فعالیت سیاسی ناامید شده بود، فکر عجیب و غریبی را دنبال می کرد. میگفت می خواهم یک جمعیتی تشکیل بدهم که برنامه اش فقط گریه باشد. یعنی دسته جمعی راه بیفتیم برویم به کوچه ها و بازارها و حتی شهرها و روستاها و در آنجا فقط گریه کنیم. هر کس هم بپرسد هیچ پاسخی جز گریه ندهیم. فقط گریه. جمعیت بکائیون.
یاد این شاعر بزرگگرامی.
#اخوان_ثالث
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
ایرج پارسی نژاد نقل میکند زمانی که در تلویزیون برنامهای ادبی را مدیریت میکرده است از اخوان و دوستش عماد خراسانی دعوت میکند که به مناسبت سال نو مهمان او باشند. شب موعود خود پارسی نژاد اول به دنبال عماد میرود و سپس اخوان. ولی همسر اخوان با چشمانی خواب آلود درب منزل را باز کرده و میگوید اخوان خواب است! اگر کارش دارید خودتان صدایش زنید. وقتی بر بالین اخوان حاضر میشود و اخوان به زحمت بیدار میشود رو به پارسی نژاد میگوید نمیشود برنامه را گذاشت شب دیگر! با هزار زحمت اخوان را راضی میکند که به برنامه بیاید. هنگام ضبط برنامه قرار بود عماد خراسانی با تار فرهنگ شریف چند دقیقهای آواز بخواند_همان غزل معروف خود را "ای دل بلا، ای دل بلا، ای دل بلایی/ای دل بلایی که سزاوار جفایی..." اما صدایش درنیامد. معلوم شده بود استاد به علت مصرف بیش از حد قادر به خواندن نیست!
اخوان روحیات خاصی داشت. نوعی کلبی مسلکی و دوری گزینی از زندگی. با سیاست بر سر مهر نبود و طبع ظریفش تحمل ناملایمات آن را نداشت. شفیعی کدکنی، شاگرد و دوست اخوان تعریف میکند:
وقتی از فعالیت سیاسی ناامید شده بود، فکر عجیب و غریبی را دنبال می کرد. میگفت می خواهم یک جمعیتی تشکیل بدهم که برنامه اش فقط گریه باشد. یعنی دسته جمعی راه بیفتیم برویم به کوچه ها و بازارها و حتی شهرها و روستاها و در آنجا فقط گریه کنیم. هر کس هم بپرسد هیچ پاسخی جز گریه ندهیم. فقط گریه. جمعیت بکائیون.
یاد این شاعر بزرگگرامی.
#اخوان_ثالث
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
ضلع مهم مثلث بیق!
امروز سالروز درگذشت ابراهیم یزدی است. یزدی داروسازی بود که در اوان جوانی فعالیت سیاسیاش را با عضویت در گروه سوسیالیستهای خداپرست محمد نخشب شروع کرد. همان گروه التقاطی که شریعتی هم چندصباحی بدان دلبسته بود. پس ازچندی راهی آمریکا شد. در آنجا بود که فعالیت ضد رژیماش را شروع و با همکاری اعضای کنفدراسیون تبدیل به مهرهای مهم در فعالیت علیه رژیم شاه شد. یکی از بنیانگذاران انجمن اسلامی در آمریکا بود که بعدها کسانی چون ظریف و سعید امامی بدان پیوستند. به تدریج به سمت نهضت آزادی گرایش پیدا کرد و یکی از اعضای شاخه برون مرزی آن شد. در فعالیت سیاسی علیه رژیم پیشین با جمال عبدالناصر ضد ایرانی که خلیج فارسی را عربی میدانست همکاری تنگاتنگی داشت و همینطور با رژیم های بعث در سوریه و صدام در عراق. آموزشهای چریکی را هم در اردوگاه های الفتح دید. پس از فوت شریعتی به نجف رفت تا از زبان آقای خمینی، شریعتی را شهید بنامد. ولی آ.خمینی زیرک تر از آن بود چنین اعتبار دروغینی به شریعتی دهد. رابط انقلابیون با آمریکایی ها بود. بعدها شایعاتی مبنی بر جاسوسی وی بر سر زبان ها افتاد. ایرج پزشکزاد مثلث بنیصدر، یزدی و قطب زاده را مثلث بیق نامیده بود. سه فُکلی مکلایی که نقش ارتباطات عمومی اسلامیون را برعهده داشتند. در روز ٢٢ بهمن اولین کسی بود که از امرای ارتش بازجویی کرد. در حین بازجویی از زنده یاد تیمسار رحیمی با انگشتر عقیقش بر دهان رحیمی میکوبد که باعث شکستن دندانهای تیمسار میشود. در دولت موقت پست وزارت خارجه را برعهده گرفت ولی ذرهالمثقالی شعور و فهم سیاسی نداشت. چندسال پیش صورت مذاکرات وی با صدام حسین در کنفرانس هاوانا درسال ۵۸ منتشر شده است که خیانت و حماقت توامان وی رانشان میدهد. درجایی خطاب به صدام میگوید: "چند بار گفتم و به آقای سامرائی نیز تذکر دادم که من سیاسی نیستم و دیپلماسی بلد نیستم و آمدهام اینجا که با صراحت حرف بزنم و به صراحت بشنوم. بودن بعضی اختلافات بین اعضاء خانواده غیرمتعارف نیست ولی غیرمتعارف این است که عدم تفاهم وجود داشته باشد. اگر چیزی هست آمادهایم که بشنویم"خودش را هم خانواده با صدامی میدانست که چشم طمع به خاک ایران داشت! درجایی دیگر از مذاکره در مقام گله به صدام میگوید: "شما حتی به ما فرصت ندادید تا اطلاعاتی را که ساواک بر علیه شما از طریق اسرائیلیها جمعآوری کرده بود به شما بدهیم" یعنی در مقام وزیرخارجه قصد درز اطلاعات محرمانه کشور داشت، آنهم به دشمن قسم خورده ایران! از شاهکارهای وی لغو قرار داد F16 به صورت یک طرفه بود که پول آن پیشتر توسط ایران پرداخت شده بود. دامادش را هم به سرپرستی کنسولگری ایران در آمریکا گمارد که فضاحت به بار آورد. نه تنها در حق دشمنان بیرحم بود بلکه دسایس مختلفی علیه دوستانش ترتیب میداد به طوری که امیرانتظام درخاطراتش بدانها اشاره کرده است. درباره شاه و بیماریاش نظر جالبی داشت: "آن موقع رفته بودم سیستان بلوچستان. خیلی خبرنگار خارجی آمده بودند آنجا. با ما مصاحبه میکردند و پرسیدند که شما فکر میکنید آمریکا باید با شاه چکارکند؟ گفتم همان کاری که در ویتنام کردید! گفتند مگرچکار کردیم؟ گفتم بیماری سرطان یک خیابان یک طرفه است، تمامش کنید از بیخ و بن و جنازه او(محمد رضا پهلوی) را در جایی دفن کنید. تمام می شود. قال قضیه کنده می شود"
وطنز روزگار بود که خودش به سرطان مبتلا شد و آمریکا اجازه ورود به خاکش را به وی نداد برای درمان.
یادش فراموش
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
امروز سالروز درگذشت ابراهیم یزدی است. یزدی داروسازی بود که در اوان جوانی فعالیت سیاسیاش را با عضویت در گروه سوسیالیستهای خداپرست محمد نخشب شروع کرد. همان گروه التقاطی که شریعتی هم چندصباحی بدان دلبسته بود. پس ازچندی راهی آمریکا شد. در آنجا بود که فعالیت ضد رژیماش را شروع و با همکاری اعضای کنفدراسیون تبدیل به مهرهای مهم در فعالیت علیه رژیم شاه شد. یکی از بنیانگذاران انجمن اسلامی در آمریکا بود که بعدها کسانی چون ظریف و سعید امامی بدان پیوستند. به تدریج به سمت نهضت آزادی گرایش پیدا کرد و یکی از اعضای شاخه برون مرزی آن شد. در فعالیت سیاسی علیه رژیم پیشین با جمال عبدالناصر ضد ایرانی که خلیج فارسی را عربی میدانست همکاری تنگاتنگی داشت و همینطور با رژیم های بعث در سوریه و صدام در عراق. آموزشهای چریکی را هم در اردوگاه های الفتح دید. پس از فوت شریعتی به نجف رفت تا از زبان آقای خمینی، شریعتی را شهید بنامد. ولی آ.خمینی زیرک تر از آن بود چنین اعتبار دروغینی به شریعتی دهد. رابط انقلابیون با آمریکایی ها بود. بعدها شایعاتی مبنی بر جاسوسی وی بر سر زبان ها افتاد. ایرج پزشکزاد مثلث بنیصدر، یزدی و قطب زاده را مثلث بیق نامیده بود. سه فُکلی مکلایی که نقش ارتباطات عمومی اسلامیون را برعهده داشتند. در روز ٢٢ بهمن اولین کسی بود که از امرای ارتش بازجویی کرد. در حین بازجویی از زنده یاد تیمسار رحیمی با انگشتر عقیقش بر دهان رحیمی میکوبد که باعث شکستن دندانهای تیمسار میشود. در دولت موقت پست وزارت خارجه را برعهده گرفت ولی ذرهالمثقالی شعور و فهم سیاسی نداشت. چندسال پیش صورت مذاکرات وی با صدام حسین در کنفرانس هاوانا درسال ۵۸ منتشر شده است که خیانت و حماقت توامان وی رانشان میدهد. درجایی خطاب به صدام میگوید: "چند بار گفتم و به آقای سامرائی نیز تذکر دادم که من سیاسی نیستم و دیپلماسی بلد نیستم و آمدهام اینجا که با صراحت حرف بزنم و به صراحت بشنوم. بودن بعضی اختلافات بین اعضاء خانواده غیرمتعارف نیست ولی غیرمتعارف این است که عدم تفاهم وجود داشته باشد. اگر چیزی هست آمادهایم که بشنویم"خودش را هم خانواده با صدامی میدانست که چشم طمع به خاک ایران داشت! درجایی دیگر از مذاکره در مقام گله به صدام میگوید: "شما حتی به ما فرصت ندادید تا اطلاعاتی را که ساواک بر علیه شما از طریق اسرائیلیها جمعآوری کرده بود به شما بدهیم" یعنی در مقام وزیرخارجه قصد درز اطلاعات محرمانه کشور داشت، آنهم به دشمن قسم خورده ایران! از شاهکارهای وی لغو قرار داد F16 به صورت یک طرفه بود که پول آن پیشتر توسط ایران پرداخت شده بود. دامادش را هم به سرپرستی کنسولگری ایران در آمریکا گمارد که فضاحت به بار آورد. نه تنها در حق دشمنان بیرحم بود بلکه دسایس مختلفی علیه دوستانش ترتیب میداد به طوری که امیرانتظام درخاطراتش بدانها اشاره کرده است. درباره شاه و بیماریاش نظر جالبی داشت: "آن موقع رفته بودم سیستان بلوچستان. خیلی خبرنگار خارجی آمده بودند آنجا. با ما مصاحبه میکردند و پرسیدند که شما فکر میکنید آمریکا باید با شاه چکارکند؟ گفتم همان کاری که در ویتنام کردید! گفتند مگرچکار کردیم؟ گفتم بیماری سرطان یک خیابان یک طرفه است، تمامش کنید از بیخ و بن و جنازه او(محمد رضا پهلوی) را در جایی دفن کنید. تمام می شود. قال قضیه کنده می شود"
وطنز روزگار بود که خودش به سرطان مبتلا شد و آمریکا اجازه ورود به خاکش را به وی نداد برای درمان.
یادش فراموش
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
اپوزیسیونی درون حاکمیت!
امروز مهندس رضا قطبی بدرود حیات گفت. رضا قطبی جوان خوش سیمای تحصیل کردهای بود که به واسطه ازدواج دخترعمه خویش، شهبانو با شاه در نظام اداری برکشیده شد و از سال ۴۲ تا ۵۷ به ریاست تلویزیون مشغول بود. قطبی که در اوان جوانی تمایلات ناسیونالیستی غلیظی داشت، پس از تحصیل در فرانسه گرایشات چپ پیدا کرد. ریاست وی بر رادیو و تلویزیون یکی از پرمناقشهترین نکات رژیم پیشین بود. تمام مخالفین رژیم پیشین ماوایشان دو سازمان بود: رادیو و تلویزیون قطبی و کانون پرورش فکری لیلی امیرارجمند. به قول ایرج گرگین: شاملو و سپانلو و سماکار و علامه زاده و ابتهاج و حتی گلسرخی برنامه در تلویزیون داشتند. به قول تیمسار هاشمی، رییس اداره هشتم ساواک: بارها سازمان امنیت نسبت به استخدام و به کارگیری بعضی عناصر خطرناک در این سازمان هشدار داده وخواستاربرکناری قطبی شده بود ولی ترتیب اثر داده نشد. حتی زمانی که علامه زاده و سماکار به جرم خرابکاری و قصد گروگانگیری شهبانو و ولیعهد بازداشت شدند، قطبی معتقد بود پرونده سازی است. درصورتی که پس از انقلاب هر دو درخاطراتشان به صراحت به چنین نقشهای اعتراف نمودند. از سوی دیگر زمانی که حاکمیت درحرکتی شتابان به سوی مدرنیته گام برمیداشت، رادیو وتلویزیون قطبی با دعوت از امثال فردید و نراقی و نصر با میزبانی میبدی، بر طبل ضدمدرنیته میکوبید و خواستار بازگشت به خویشتن بود! خودقطبی در تنها مصاحبه پس ازانقلابش میگوید: به تمام مدیرانم سپرده بودم که در هر شهری میروید ابتدا خدمت آیت الله معروف آن شهر بروید! قطبی به واسطه حمایتهای بیدریغ شهبانو گوشش بدهکار هیچ کس نبود. یدالله رویایی که معاون حسابرسی تلویزیون بود درصحبتی خصوصی گفت: سال قبل از انقلاب به دیدار قطبی رفتم. او بمن گفت این آقا(شاه) باید برود و مملکت را رها کند! دربحبوبه انقلاب سازمان تحت نظرش آتش بیارمعرکه شده بود. دکترامیراصلان افشار میگوید: شب ١٥ خرداد ١٣٥٧ تلویزیون رضاقطبی فیلمی درباره ماکسیمیلیان، پادشاه مکزیک گذاشت که درآن پادشاه را محاکمه و دارمیزنند. فردای آن روز حتی صدای ولیعهد درآمد که این چه فیلمی بود، آنهم دراین شرایط. اعلیحضرت گفتند به آموزگار دستور رسیدگی دادم ولی چرا به من میگویید؟ به مادرتان بگویید! قطبی به همراه نصر نویسنده نطق فاجعه بار صدای انقلاب شما را شنیدمِ شاه بود. نطقی که به گفته دکتر نهاوندی به شاه بیمار تحمیل شد. قطبی یکی از حامیان بختیار هم بود که هردو معتقد به خروج شاه ازکشور بودند. پس ازانقلاب مورد غضب شاه قرارگرفت و تا فوت شاه، اجازه نزدیکی به خانواده سلطنت نداشت. در این چند دهه هم جز یک مصاحبه ناقص از وی، خبری از وی نبود.
خدایش بیامرزدش
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
امروز مهندس رضا قطبی بدرود حیات گفت. رضا قطبی جوان خوش سیمای تحصیل کردهای بود که به واسطه ازدواج دخترعمه خویش، شهبانو با شاه در نظام اداری برکشیده شد و از سال ۴۲ تا ۵۷ به ریاست تلویزیون مشغول بود. قطبی که در اوان جوانی تمایلات ناسیونالیستی غلیظی داشت، پس از تحصیل در فرانسه گرایشات چپ پیدا کرد. ریاست وی بر رادیو و تلویزیون یکی از پرمناقشهترین نکات رژیم پیشین بود. تمام مخالفین رژیم پیشین ماوایشان دو سازمان بود: رادیو و تلویزیون قطبی و کانون پرورش فکری لیلی امیرارجمند. به قول ایرج گرگین: شاملو و سپانلو و سماکار و علامه زاده و ابتهاج و حتی گلسرخی برنامه در تلویزیون داشتند. به قول تیمسار هاشمی، رییس اداره هشتم ساواک: بارها سازمان امنیت نسبت به استخدام و به کارگیری بعضی عناصر خطرناک در این سازمان هشدار داده وخواستاربرکناری قطبی شده بود ولی ترتیب اثر داده نشد. حتی زمانی که علامه زاده و سماکار به جرم خرابکاری و قصد گروگانگیری شهبانو و ولیعهد بازداشت شدند، قطبی معتقد بود پرونده سازی است. درصورتی که پس از انقلاب هر دو درخاطراتشان به صراحت به چنین نقشهای اعتراف نمودند. از سوی دیگر زمانی که حاکمیت درحرکتی شتابان به سوی مدرنیته گام برمیداشت، رادیو وتلویزیون قطبی با دعوت از امثال فردید و نراقی و نصر با میزبانی میبدی، بر طبل ضدمدرنیته میکوبید و خواستار بازگشت به خویشتن بود! خودقطبی در تنها مصاحبه پس ازانقلابش میگوید: به تمام مدیرانم سپرده بودم که در هر شهری میروید ابتدا خدمت آیت الله معروف آن شهر بروید! قطبی به واسطه حمایتهای بیدریغ شهبانو گوشش بدهکار هیچ کس نبود. یدالله رویایی که معاون حسابرسی تلویزیون بود درصحبتی خصوصی گفت: سال قبل از انقلاب به دیدار قطبی رفتم. او بمن گفت این آقا(شاه) باید برود و مملکت را رها کند! دربحبوبه انقلاب سازمان تحت نظرش آتش بیارمعرکه شده بود. دکترامیراصلان افشار میگوید: شب ١٥ خرداد ١٣٥٧ تلویزیون رضاقطبی فیلمی درباره ماکسیمیلیان، پادشاه مکزیک گذاشت که درآن پادشاه را محاکمه و دارمیزنند. فردای آن روز حتی صدای ولیعهد درآمد که این چه فیلمی بود، آنهم دراین شرایط. اعلیحضرت گفتند به آموزگار دستور رسیدگی دادم ولی چرا به من میگویید؟ به مادرتان بگویید! قطبی به همراه نصر نویسنده نطق فاجعه بار صدای انقلاب شما را شنیدمِ شاه بود. نطقی که به گفته دکتر نهاوندی به شاه بیمار تحمیل شد. قطبی یکی از حامیان بختیار هم بود که هردو معتقد به خروج شاه ازکشور بودند. پس ازانقلاب مورد غضب شاه قرارگرفت و تا فوت شاه، اجازه نزدیکی به خانواده سلطنت نداشت. در این چند دهه هم جز یک مصاحبه ناقص از وی، خبری از وی نبود.
خدایش بیامرزدش
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
روحانیِ خلاف آمد جامعه روحانیت.
امروز سالروز ناپدید شدن قهری امام موسی صدر است. موسی صدر جوان رعنا و با معلوماتی بود که توسط ساواکو تیموربختیار برای انجامماموریتهای به لبنان فرستاده شد. به دلیل جنم ذاتیش خودی نشان داد و فراتر از یک مامور ظاهر شد و با خوشرویی و سخنان شیوا و جذاب، دل از شیعه و سنی ربود. به قول شیرازی ها خَرمَردِرند بود. در عین زرنگی و فراستش، ساده دلی های عجیبی داشت. هم حمایت شاه و ساواک را میخواست و هم با مخالفین سیاسی شاه چون گروههای چریکی مسلح نرد عشق میباخت و هم با دول مخالف ایران چون لیبیِ قذافی همکاری داشت! سادگی او در اینجا بود که گمان میکرد میتواند همه این دولتها را با آن دستگاه های عریض و طویل امنیتیشان به بازی گیرد! سه عنصر اساسی پاشنه آشیل موسی صدر شدند: پول، قدرت و زن. شرح عشقبازی های موسی صدر در لبنان نقل محافل عام و خاص بود حتی شهره شد که با سفیر ایران در لبنان (سرلشکر منصور قدر) بر سر بانویی متاهل وارد دوئل عشقی شده و کار از رختخواب به سیاست کشیده شده است. وقتی که شاه زیگزاگ های صدر را دید دیگر روی خوشی به وی نشان نداد وصدر دوباره به سراغ قذافی رفت. قذافی چند ملیون دلار در اختیار صدر قرار داد برای مقاصد خاص. ولی صدر این پول را خرج مقاصد دیگری کرد و هیچگاه به لیبی جواب روشنی درباره هزینه کرد آن نداد. اواخر نه تنها شاه و ساواک و قذافی، بلکه حتی انقلابیونمسلمان هم از در دشمنی با وی درآمدند. پس از فوت آیت الله حکیم، صدر پیام تسلیتی خطاب به آیت الله خویی و نه آقای خمینی فرستاد که خشم انقلابیون را برانگیخت.(تسلیت گفتن به مرجع، یعنی پذیرش مرجعیت وی در عالم شیعه) از سوی دیگر مصطفی چمران را دست راست خویش قرار داد. چمرانی که نه تنها انقلابی نبود، بلکه انقلاب ایران را کاری عبث میپنداشت و اصولا روی خوشی به مرجعیت آقای خمینی نداشت. در جبههای دیگر با ساف و یاسر عرفات به مشکل خورد چرا که معتقد بود این گروه باعث کشتار مردم لبنان میشوند. بالاخره قذافی برنامهای برای وی چید. وی را به لیبی دعوت و سپس وی را به قتل رساند. البته قذافی در این راه تنها نبود. کسانی چون فخرالدین حجازی و محمد منتظری هم که دشمن صدر بودند به عنوان شریک قذافی در ناپدیدسازی قهری صدر در این سالها معرفی شدند. صدر آخوندی متجدد بود. پیانو مینواخت، به چند زبان مسلط و دارای تساهل مذهبی بود.با تمام طوایف و رهبران مذهبی لبنان از در دوستی درآمد. روابط اجتماعی فوق العادهای داشت و دارای کاریزمایی قابل ستایش بود. ولی حد خویش ندانست و وارد بازی شد که در اندازه و قدوقامت وی نبود!
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
امروز سالروز ناپدید شدن قهری امام موسی صدر است. موسی صدر جوان رعنا و با معلوماتی بود که توسط ساواکو تیموربختیار برای انجامماموریتهای به لبنان فرستاده شد. به دلیل جنم ذاتیش خودی نشان داد و فراتر از یک مامور ظاهر شد و با خوشرویی و سخنان شیوا و جذاب، دل از شیعه و سنی ربود. به قول شیرازی ها خَرمَردِرند بود. در عین زرنگی و فراستش، ساده دلی های عجیبی داشت. هم حمایت شاه و ساواک را میخواست و هم با مخالفین سیاسی شاه چون گروههای چریکی مسلح نرد عشق میباخت و هم با دول مخالف ایران چون لیبیِ قذافی همکاری داشت! سادگی او در اینجا بود که گمان میکرد میتواند همه این دولتها را با آن دستگاه های عریض و طویل امنیتیشان به بازی گیرد! سه عنصر اساسی پاشنه آشیل موسی صدر شدند: پول، قدرت و زن. شرح عشقبازی های موسی صدر در لبنان نقل محافل عام و خاص بود حتی شهره شد که با سفیر ایران در لبنان (سرلشکر منصور قدر) بر سر بانویی متاهل وارد دوئل عشقی شده و کار از رختخواب به سیاست کشیده شده است. وقتی که شاه زیگزاگ های صدر را دید دیگر روی خوشی به وی نشان نداد وصدر دوباره به سراغ قذافی رفت. قذافی چند ملیون دلار در اختیار صدر قرار داد برای مقاصد خاص. ولی صدر این پول را خرج مقاصد دیگری کرد و هیچگاه به لیبی جواب روشنی درباره هزینه کرد آن نداد. اواخر نه تنها شاه و ساواک و قذافی، بلکه حتی انقلابیونمسلمان هم از در دشمنی با وی درآمدند. پس از فوت آیت الله حکیم، صدر پیام تسلیتی خطاب به آیت الله خویی و نه آقای خمینی فرستاد که خشم انقلابیون را برانگیخت.(تسلیت گفتن به مرجع، یعنی پذیرش مرجعیت وی در عالم شیعه) از سوی دیگر مصطفی چمران را دست راست خویش قرار داد. چمرانی که نه تنها انقلابی نبود، بلکه انقلاب ایران را کاری عبث میپنداشت و اصولا روی خوشی به مرجعیت آقای خمینی نداشت. در جبههای دیگر با ساف و یاسر عرفات به مشکل خورد چرا که معتقد بود این گروه باعث کشتار مردم لبنان میشوند. بالاخره قذافی برنامهای برای وی چید. وی را به لیبی دعوت و سپس وی را به قتل رساند. البته قذافی در این راه تنها نبود. کسانی چون فخرالدین حجازی و محمد منتظری هم که دشمن صدر بودند به عنوان شریک قذافی در ناپدیدسازی قهری صدر در این سالها معرفی شدند. صدر آخوندی متجدد بود. پیانو مینواخت، به چند زبان مسلط و دارای تساهل مذهبی بود.با تمام طوایف و رهبران مذهبی لبنان از در دوستی درآمد. روابط اجتماعی فوق العادهای داشت و دارای کاریزمایی قابل ستایش بود. ولی حد خویش ندانست و وارد بازی شد که در اندازه و قدوقامت وی نبود!
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بحثی درباره پان ترکیسم، به مناسبت غوغای حق تحصیل به زبان مادری!
اخیرا و باشروع سال تحصیلی موجی هماهنگ و هدایت شده شکل گرفت مبنی بر خاطرهگویی از اینکه به واسطه عدمتحصیل به زبان مادری مشکلاتی برای آموزش افراد شکل گرفته است. اتاق فکر این موج آشکارا جریانات پان ترک بود. فقط به ذکرچند نکته مهم درباره پان ترکیسم میپردازم. جریانات پان ترکیسم از دوران خلافت عثمانی و با رهبری انورپاشا، طلعت پاشا و جمال پاشا نضج گرفت. پس از فروپاشی خلافت این جریانات ادامه یافت و حتی سازمان ترک اجاقی به رهبری دوشنی بیک آذربایجان ایران رابخشی ازجهان ترک دانست که درهمان زمان روشنفکران ایران جواب محکمی به آنها دادند. براساس اسناد محرمانه آلمان نازی، نوری پاشا، درجریان ملاقاتی با نمایندگاننازی در ۱۹۴۱، ایجاد جمهوری های ترک درآذربایجان ایران و شمال عراق را به نازیها پیشنهاد داد.(احمدی، ۲۴۰). ولی مهمترین ضربهای که زدند چیز دیگری بود. محافل پان ترک بخشی ازتلاش خود را بر روی سرمایهگذاری برروی دانشجویان ایرانی در ترکیه متمرکز کردند که نتیجه مطلوبی گرفتند. درجریان سفر رضاشاه به ترکیه توافقی مبنی بر دادن بورسیه به دانشجویان ایرانی در ترکیه صورت گرفت که این امر به دلیل حساسیت نخبگان درزمان رضاشاه انجام نپذیرفت ولی پس ازسقوط رضاشاه، از سال ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۳ حدود ۱۲۰ دانشجو برای تحصیل به ترکیه رفتند. که مهمترین پان ترکهای چند دهه اخیر، محصول همان طرح هستند. جواد هیئت و حمید نطقی که نشریه پان ترکی وارلیق را به زبان ترکی و فارسی منتشر کردند و همچنین نظام الدین تبریزی، پان ترک معروف از زمره دانشجویان آن طرح کذایی بودند. درهمان زمان کسی مثل تقی زاده به اعتراض شدید به این طرح پرداخت ودرنامه ای شدیدالحن به دولت وقت میگوید: در صورتی که دولت محض رودرواسی صد نفر محصل آن هم غالباً ترکی زبانان را مجاناً به خرج خود ترکها به ترکیه فرستاد میتوان به جرات قسم خورد که ضرر هریکی ازآنهابه ایران صدبرابر بیشتر از طبع و نشر هزاران مقاله موهوم ترکی علیه ایران است! او درادامه میگوید: به جای رودرواسی باید به ترکها جواب میدادند ما محصلین خود را به همان ممالکی میفرستیم که شما هم طلاب خود را به آن جا می فرستید! شوربختانه پیش بینی تقی زاده درست از آب درآمد و دکتر جلال متینی هم در ویژه نامه ایرانشناسی که به مناسبت آذربایجان انتشار داد به این مسئله اشاره میکند. غرض از اینکه بعضی اوقات با تصمیمات نابخردانه و سیاستهای نادرست، تیشه به ریشه خودمان میزنیم!
احمدی، حمید. گرایشهای سیاسی درخاورمیانه و امنیت ملی ایران، ۱۴۰۳
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
اخیرا و باشروع سال تحصیلی موجی هماهنگ و هدایت شده شکل گرفت مبنی بر خاطرهگویی از اینکه به واسطه عدمتحصیل به زبان مادری مشکلاتی برای آموزش افراد شکل گرفته است. اتاق فکر این موج آشکارا جریانات پان ترک بود. فقط به ذکرچند نکته مهم درباره پان ترکیسم میپردازم. جریانات پان ترکیسم از دوران خلافت عثمانی و با رهبری انورپاشا، طلعت پاشا و جمال پاشا نضج گرفت. پس از فروپاشی خلافت این جریانات ادامه یافت و حتی سازمان ترک اجاقی به رهبری دوشنی بیک آذربایجان ایران رابخشی ازجهان ترک دانست که درهمان زمان روشنفکران ایران جواب محکمی به آنها دادند. براساس اسناد محرمانه آلمان نازی، نوری پاشا، درجریان ملاقاتی با نمایندگاننازی در ۱۹۴۱، ایجاد جمهوری های ترک درآذربایجان ایران و شمال عراق را به نازیها پیشنهاد داد.(احمدی، ۲۴۰). ولی مهمترین ضربهای که زدند چیز دیگری بود. محافل پان ترک بخشی ازتلاش خود را بر روی سرمایهگذاری برروی دانشجویان ایرانی در ترکیه متمرکز کردند که نتیجه مطلوبی گرفتند. درجریان سفر رضاشاه به ترکیه توافقی مبنی بر دادن بورسیه به دانشجویان ایرانی در ترکیه صورت گرفت که این امر به دلیل حساسیت نخبگان درزمان رضاشاه انجام نپذیرفت ولی پس ازسقوط رضاشاه، از سال ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۳ حدود ۱۲۰ دانشجو برای تحصیل به ترکیه رفتند. که مهمترین پان ترکهای چند دهه اخیر، محصول همان طرح هستند. جواد هیئت و حمید نطقی که نشریه پان ترکی وارلیق را به زبان ترکی و فارسی منتشر کردند و همچنین نظام الدین تبریزی، پان ترک معروف از زمره دانشجویان آن طرح کذایی بودند. درهمان زمان کسی مثل تقی زاده به اعتراض شدید به این طرح پرداخت ودرنامه ای شدیدالحن به دولت وقت میگوید: در صورتی که دولت محض رودرواسی صد نفر محصل آن هم غالباً ترکی زبانان را مجاناً به خرج خود ترکها به ترکیه فرستاد میتوان به جرات قسم خورد که ضرر هریکی ازآنهابه ایران صدبرابر بیشتر از طبع و نشر هزاران مقاله موهوم ترکی علیه ایران است! او درادامه میگوید: به جای رودرواسی باید به ترکها جواب میدادند ما محصلین خود را به همان ممالکی میفرستیم که شما هم طلاب خود را به آن جا می فرستید! شوربختانه پیش بینی تقی زاده درست از آب درآمد و دکتر جلال متینی هم در ویژه نامه ایرانشناسی که به مناسبت آذربایجان انتشار داد به این مسئله اشاره میکند. غرض از اینکه بعضی اوقات با تصمیمات نابخردانه و سیاستهای نادرست، تیشه به ریشه خودمان میزنیم!
احمدی، حمید. گرایشهای سیاسی درخاورمیانه و امنیت ملی ایران، ۱۴۰۳
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
ذکری از آزادگی میرزاحسن رشدیه، بنیانگذار مدارس جدید:
روز جمعه پنجم رمضان المبارک ۱۲۷۸ در تبریز متولد شده در هیجده سالگی بخواهش اهل محله باذن پدرم در مسجد امام زاده چرنداب بمحراب و از محراب بمنبر میرفتم
در ۱۲ رمضان ۱۲۹۶ در منبر از حرمت محاکمه در پیش ظالم سخن میگفتم. مظفر الدین شاه در زمان ولایت عهدیش در ماه رمضان عصرها بباغ شمال میرفت ودر مراجعت از راههای مختلف برمیگشت و سه سوار بیشتر با خود حرکت نمیداد. ناگاه ولیعهد بقصد زیارت امام زاده وارد مسجد شد من برای اینکه او بدش نیاید فوری طرز
سخن را تغییر دادم. پس از لمحه ئی ملتفت شدم که مشرک تر از من کسی پیدا نمیشود که برای خاطر یکنفر از ظلمه حکم الهی را مسکوت عنه و سخن را بریده بحرف دیگر بپردازم.
اطراف سخن را در هم پیچیده از منبر بپائین آمده بحال بسیار بدی بمنزل رفته ترک معاشرت و محراب و منبر گفته در بروی خود بسته در قعر خانه نشستم. اهل محله نزد پدرم آمده درخواست کردند که امر رفتن بمسجد صادر کنند. پدرم قبول نکرده جواب داد که خود ابصر بر حال خویش
است. زنها مادرم را در پیش پدرم واسطه قرار دادند پدرم بوالده فرمود که مؤمنه تازه دارد آدم میشود مزاحمش نشوید.
@ayarenaghd
روز جمعه پنجم رمضان المبارک ۱۲۷۸ در تبریز متولد شده در هیجده سالگی بخواهش اهل محله باذن پدرم در مسجد امام زاده چرنداب بمحراب و از محراب بمنبر میرفتم
در ۱۲ رمضان ۱۲۹۶ در منبر از حرمت محاکمه در پیش ظالم سخن میگفتم. مظفر الدین شاه در زمان ولایت عهدیش در ماه رمضان عصرها بباغ شمال میرفت ودر مراجعت از راههای مختلف برمیگشت و سه سوار بیشتر با خود حرکت نمیداد. ناگاه ولیعهد بقصد زیارت امام زاده وارد مسجد شد من برای اینکه او بدش نیاید فوری طرز
سخن را تغییر دادم. پس از لمحه ئی ملتفت شدم که مشرک تر از من کسی پیدا نمیشود که برای خاطر یکنفر از ظلمه حکم الهی را مسکوت عنه و سخن را بریده بحرف دیگر بپردازم.
اطراف سخن را در هم پیچیده از منبر بپائین آمده بحال بسیار بدی بمنزل رفته ترک معاشرت و محراب و منبر گفته در بروی خود بسته در قعر خانه نشستم. اهل محله نزد پدرم آمده درخواست کردند که امر رفتن بمسجد صادر کنند. پدرم قبول نکرده جواب داد که خود ابصر بر حال خویش
است. زنها مادرم را در پیش پدرم واسطه قرار دادند پدرم بوالده فرمود که مؤمنه تازه دارد آدم میشود مزاحمش نشوید.
@ayarenaghd
یکبار خوب یادم است نامه محرمانه ای نوشتم به دانشگاه که دکتر شریعتی فارغ التحصیل آنجا بود به آن شعبه خاص دانشگاه سوربن و نوشتم ما سوابق تحصیلی ایشان را میخواهیم البته يك عنوانی کردم مثل اینکه میخواهم استخدامش کنیم یا ارتقاء مقام که من خوب یادم است که دانشگاه فتوکپی ورقه کاغذی که استادان عضو ژوری به خط خودشان هر کدام نوشته بودند برای من فرستادند که حاصل آن این بود که این رساله قابل دفاع نیست ، ولی چون این شخص بورسیه دولت ایران است و پول دیگر ندارد باید برگردد رساله مورد قبول قرار می گیرد. استاد راهنمای رساله تاریخ هم آقای ژیلبر لازار بود که زبان شناس است و استادی ارجمند است.
"خاطرات دکتر جلال متینی، رئیس پیشین دانشگاه فردوسی مشهد در گفت وگو با بنیاد مطالعات ایران"
@ayarenaghd
"خاطرات دکتر جلال متینی، رئیس پیشین دانشگاه فردوسی مشهد در گفت وگو با بنیاد مطالعات ایران"
@ayarenaghd
امروز سالروز عزل احمدشاه قاجار و انحلال سلطنت قاجاریه است. در سالهای اخیر عدهای مغرض درصدد ساختن چهرهای باژگونه از احمدشاه به عنوان فردی دموکرات و دلسوز ملت ایران بودند و به طریق اولی به دنبال تطهیر چهره خاندان قاجار. بخشی از گفت وگوی مسعود لقمان با عباس میلانی را درباره احمدشاه با شما مخاطبان به اشتراک میگذاریم. از قضا جناب میلانی از مخالفین شناخته شده پهلوی ها بوده و است و مطالبش از حب خاندان پهلوی و بعض قاجاریه مطمئنا نیست. و اما این گفت وگو:
احمدشاه قمارخانه های اروپا را به سلطنت در ایران ترجیح میداد و رسماً رشوه خوارِ دولت انگلستان بود. سندی یافته ام که در آن احمدشاه بر سر میزان رشوه ماهیانهاش با دولت انگلستان چانه میزند! در سندی دیگر که سفارت انگلستان در ایران به وزیر امورخارجه خود نوشته است، آمده که احمدشاه میگوید: ما باخت زیاد داشته ایم و این ماه مواجب ما را زیاد کنید! وزیرخارجه انگلیس-لردکرزن- نیز زیر آن نوشته است: ما حاضریم پول بدهیم، ولی باختِ قمار را نمیتوانیم تأمین کنیم و جوابِ نه به احمدشاه داده است. این فضاحتِ مملکت است واقعاً
@ayarenaghd
احمدشاه قمارخانه های اروپا را به سلطنت در ایران ترجیح میداد و رسماً رشوه خوارِ دولت انگلستان بود. سندی یافته ام که در آن احمدشاه بر سر میزان رشوه ماهیانهاش با دولت انگلستان چانه میزند! در سندی دیگر که سفارت انگلستان در ایران به وزیر امورخارجه خود نوشته است، آمده که احمدشاه میگوید: ما باخت زیاد داشته ایم و این ماه مواجب ما را زیاد کنید! وزیرخارجه انگلیس-لردکرزن- نیز زیر آن نوشته است: ما حاضریم پول بدهیم، ولی باختِ قمار را نمیتوانیم تأمین کنیم و جوابِ نه به احمدشاه داده است. این فضاحتِ مملکت است واقعاً
@ayarenaghd
چند نکته درباره ۱۳ آبان ۱۳۵۸ و اشغال سفارت آمریکا:
اشغال سفارت آمریکا در ۱۳ آبان در واقع دومین اقدام به این کار بود. اولین آن مربوط به چند روز پس از پیروزی انقلاب بود که چریکهای فدایی خلق با حمله به سفارت آمریکا و گروگان گرفتن کارمندان آن، سفارت را اشغال کردند. درآن زمان کمیته ماشالله قصاب به دستور ابراهیم یزدی به آنجا اعزام و مسئول بیرون راندن چریکها از سفارت شد و غائله ختم به خیر شد. دو اینکه در کمیته بررسی اشغال سفارت عدهای از دانشجویان و تیم دانشگاه علم و صنعت به رهبری محمود احمدی نژاد به جد معتقد بودند بایست سفارت شوروی اشغال شود چرا که مرکز تمام فتنهها این سفارتخانه است و نه آمریکا. سه اینکه همزمان با اشغال سفارت آمریکا عدهای دیگر از دانشجویان برای اشغال سفارت انگلیس اقدام کردند که انقلابیان به طور جدی با آنها برخورد و آنها را بازداشت نمودند و اجازه حمله به سفارت انگلیس به آنها داده نشد! و نکته آخر به نقش رهبری و میدانداری حجت الاسلام موسوی خوئینی ها در این زمینه بایست اشاره کرد که در واقع رهبر دانشجویان پیروخط امام بود و مغز متفکر حمله به سفارت.
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
اشغال سفارت آمریکا در ۱۳ آبان در واقع دومین اقدام به این کار بود. اولین آن مربوط به چند روز پس از پیروزی انقلاب بود که چریکهای فدایی خلق با حمله به سفارت آمریکا و گروگان گرفتن کارمندان آن، سفارت را اشغال کردند. درآن زمان کمیته ماشالله قصاب به دستور ابراهیم یزدی به آنجا اعزام و مسئول بیرون راندن چریکها از سفارت شد و غائله ختم به خیر شد. دو اینکه در کمیته بررسی اشغال سفارت عدهای از دانشجویان و تیم دانشگاه علم و صنعت به رهبری محمود احمدی نژاد به جد معتقد بودند بایست سفارت شوروی اشغال شود چرا که مرکز تمام فتنهها این سفارتخانه است و نه آمریکا. سه اینکه همزمان با اشغال سفارت آمریکا عدهای دیگر از دانشجویان برای اشغال سفارت انگلیس اقدام کردند که انقلابیان به طور جدی با آنها برخورد و آنها را بازداشت نمودند و اجازه حمله به سفارت انگلیس به آنها داده نشد! و نکته آخر به نقش رهبری و میدانداری حجت الاسلام موسوی خوئینی ها در این زمینه بایست اشاره کرد که در واقع رهبر دانشجویان پیروخط امام بود و مغز متفکر حمله به سفارت.
#بهروز_حسینی
@ayarenaghd
چند نکته در مورد " #کتاب_تنهایی_استراتژیک_ایران؛ از مخمصه ژئوپولیتک تا بحران هستهای"
۱-کتاب جمعآوری و ترجمه دکتر علی نعمتپور از مقالات و یک مصاحبه دکتر محیالدین مصباحیاست که #نشر_پیله منتشر کردهاست ظاهراً قبلا دکتر #آرش_رئیسی_نژاد کتاب را ترجمه کرده و همین انتشارات هم برای آن فیپا دریافت کردهاست، اما به دلیل یا علتی منتشر نشده است.
۲-کتاب سه مقاله و یک مصاحبهاست: "رها و دربند: ایران و نظام بینالملل، انتشار سال ۲۰۱۱"، "اعتماد و روابط ایران با ایالات متحده معمای زندانیان و بازی برای اطمینان، انتشار سال ۲۰۱۳"، "چین و رژیم بین المللی منع گسترش تسلیحات هستهای: مورد ایران، با همکاری محمدهمایونوش، انتشار سال ۲۰۱۶ "، و "مصاحبه سید صادق حقیقت با سید محیالدین مصباحی، ۱۳۹۵ـ۱۳۹۶"، همه حدفاصل ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۸ میلادی تنظیم و تکمیل شدهاند.
۳-ایده تنهایی استراتژیک کم و بیش ترجمهای از نتایج همان شعار نه شرقی نه غربیاست. به این معنی که تا پیش از انقلاب، ایران بخشی از محور سیاسی غرب بود با رهبری آمریکا، پس از انقلاب عملاً از این محور خارج شد و به محور سیاسی شرقی هم نپیوست و حتی اسلامگرایی انقلاب ایران تهدیدی هم برای محور شرقی به حساب میآمد و میتوانست موجب فعال شدن هستههای اسلامگرایی در محور شرقی خصوصاً جمهوری های شوروی باشد.
هرچند نویسنده هم معترف است که نهایتاً ملاحظات سیاسی جمهوری اسلامی به سمتی رفت که با محور شرقی به رهبری روسیه جدید و چین همسویی یافت.
۴-نکته جالب دیگری که نویسنده شرح میدهد آن است که جمهوری اسلامی "قوانین و قواعد بین المللی را به عنوان "عرصه کنشگری" دیده است و نه "به عنوان یک سری قواعد لازم الاجرا که تخطی از آن مجازاتهای بینالمللی درپی دارد"
در نتیجه تابع مقررات بین المللی نبوده و تصور کردهاند مجازاتهای احتمالی تخطی از آنها، جدی نیست. یادش بخیر دکتر احمدی نژاد میفرمود "آنقدر قطعنامه بدهید تا قطع نامهدانتان پاره بشود".
۵ـ نویسنده به اثار برخی نویسندگان ایرانی هم مکرراً ارجاع داده است از جمله فرهنگ رجایی، محسن میلانی، ولی نصر، یرواند آبراهیمیان، تریتا پارسی، و...
باری
در مجموع دو سه نکته در مورد کتاب میتوان گفت نخست آنکه بیشتر کتابسازی است تا آفرینش یک اثر یکپارچه تحقیقی که آن هم نتیجه زحمت مترجمیاست که از آنچه گفته شد کتابی ساختهاست و دوم برغم رویکرد کلی نویسنده که کم و بیش مجموعه اقدامات منجر به چیزی که "تنهایی استراتژیک" مینامد را با نگاهی توام با تحسین یا لااقل امری ناگزیر توصیف میکند، از جمله عدم تمکین به مقررات بینالملل و دعوی استقلال در وضعیت دو محوری جهان (محور شرق در مقابل محور غرب)، میتوان از مجموعه کتاب عجز سیاستگذاران مملکت از درک واقعیت جهان و منطق قدرت را دریافت.
فیالمثل نویسنده شرح میدهد "بعد از انقلاب ایران از معاهده سه جانبه با ترکیه و پاکستان که هدف از آن مقابله با نفوذ شوروی به جنوب بود خارج شد، چرا که این معاهده اهداف و منافع آمریکا را تامین میکرد" اما ما میدانیم که سی سال است برای خط انتقال انرژی هند و پاکستان به هر دری زدهایم راه به جایی نبرده است یا مسیرریلی کویته بصره حتی اگر روزی تکمیل شود عراق گفتهاست اجازه ایجاد ظرفیت تجاری به آن را نمیدهد یا هند علیرغم وعده سرمایهگذاری در چابهار اقدامی نمیکند تا جایی که طالبان افغانستان پیشنهاد سرمایهگذاری دادهاند و ما استقبال کردهایم و....
نکته آخر این که تحرکات چند سال اخیر برای قراردادهای استراتژیک با چین و روسیه و تصریح به سیاستهای شرقگرا نشان میدهد گرایشی به عدول رسمی از شعار نه شرقی نه غربی درکار است، تا از وضعیت تنهایی استراتژیک خارج شویم، هرچند آن شعار هم دهههااست در حد شعار مانده و در عمل متروک بودهاست، اما نکته دردناک آن است که چنین راهکاری نیز اگر روزی مثلاً چند دهه قبل سودمند بود، امروز عین بیتدبیریاست، امروز چین و آمریکا بزرگترین شرکاء تجاری هستند و آمریکا در زمینه نفت و گاز بیشترین منافع را با روسیه دارد، در موضوع اسراییل روسیه همانقدر حامی و مدافع اسراییل است که آمریکا و اروپا و در باره جزایر سهگانه خلیج فارس بعد از آن همه شرقگرایی، مواضع چین و روسیه و اتحادیه اروپا همسو با اتحادیه عرب و علیه ما است. خلاصه آنکه نتیجه شرقگرایی فعلی هم هرچه باشد موجب تشدید بحرانهایی است که نویسنده کتاب موجب یا نتیجه "تنهایی استراتژیک" ما توصیف میکند.
#محمد_شعله_سعدی
@ayarenaghd
۱-کتاب جمعآوری و ترجمه دکتر علی نعمتپور از مقالات و یک مصاحبه دکتر محیالدین مصباحیاست که #نشر_پیله منتشر کردهاست ظاهراً قبلا دکتر #آرش_رئیسی_نژاد کتاب را ترجمه کرده و همین انتشارات هم برای آن فیپا دریافت کردهاست، اما به دلیل یا علتی منتشر نشده است.
۲-کتاب سه مقاله و یک مصاحبهاست: "رها و دربند: ایران و نظام بینالملل، انتشار سال ۲۰۱۱"، "اعتماد و روابط ایران با ایالات متحده معمای زندانیان و بازی برای اطمینان، انتشار سال ۲۰۱۳"، "چین و رژیم بین المللی منع گسترش تسلیحات هستهای: مورد ایران، با همکاری محمدهمایونوش، انتشار سال ۲۰۱۶ "، و "مصاحبه سید صادق حقیقت با سید محیالدین مصباحی، ۱۳۹۵ـ۱۳۹۶"، همه حدفاصل ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۸ میلادی تنظیم و تکمیل شدهاند.
۳-ایده تنهایی استراتژیک کم و بیش ترجمهای از نتایج همان شعار نه شرقی نه غربیاست. به این معنی که تا پیش از انقلاب، ایران بخشی از محور سیاسی غرب بود با رهبری آمریکا، پس از انقلاب عملاً از این محور خارج شد و به محور سیاسی شرقی هم نپیوست و حتی اسلامگرایی انقلاب ایران تهدیدی هم برای محور شرقی به حساب میآمد و میتوانست موجب فعال شدن هستههای اسلامگرایی در محور شرقی خصوصاً جمهوری های شوروی باشد.
هرچند نویسنده هم معترف است که نهایتاً ملاحظات سیاسی جمهوری اسلامی به سمتی رفت که با محور شرقی به رهبری روسیه جدید و چین همسویی یافت.
۴-نکته جالب دیگری که نویسنده شرح میدهد آن است که جمهوری اسلامی "قوانین و قواعد بین المللی را به عنوان "عرصه کنشگری" دیده است و نه "به عنوان یک سری قواعد لازم الاجرا که تخطی از آن مجازاتهای بینالمللی درپی دارد"
در نتیجه تابع مقررات بین المللی نبوده و تصور کردهاند مجازاتهای احتمالی تخطی از آنها، جدی نیست. یادش بخیر دکتر احمدی نژاد میفرمود "آنقدر قطعنامه بدهید تا قطع نامهدانتان پاره بشود".
۵ـ نویسنده به اثار برخی نویسندگان ایرانی هم مکرراً ارجاع داده است از جمله فرهنگ رجایی، محسن میلانی، ولی نصر، یرواند آبراهیمیان، تریتا پارسی، و...
باری
در مجموع دو سه نکته در مورد کتاب میتوان گفت نخست آنکه بیشتر کتابسازی است تا آفرینش یک اثر یکپارچه تحقیقی که آن هم نتیجه زحمت مترجمیاست که از آنچه گفته شد کتابی ساختهاست و دوم برغم رویکرد کلی نویسنده که کم و بیش مجموعه اقدامات منجر به چیزی که "تنهایی استراتژیک" مینامد را با نگاهی توام با تحسین یا لااقل امری ناگزیر توصیف میکند، از جمله عدم تمکین به مقررات بینالملل و دعوی استقلال در وضعیت دو محوری جهان (محور شرق در مقابل محور غرب)، میتوان از مجموعه کتاب عجز سیاستگذاران مملکت از درک واقعیت جهان و منطق قدرت را دریافت.
فیالمثل نویسنده شرح میدهد "بعد از انقلاب ایران از معاهده سه جانبه با ترکیه و پاکستان که هدف از آن مقابله با نفوذ شوروی به جنوب بود خارج شد، چرا که این معاهده اهداف و منافع آمریکا را تامین میکرد" اما ما میدانیم که سی سال است برای خط انتقال انرژی هند و پاکستان به هر دری زدهایم راه به جایی نبرده است یا مسیرریلی کویته بصره حتی اگر روزی تکمیل شود عراق گفتهاست اجازه ایجاد ظرفیت تجاری به آن را نمیدهد یا هند علیرغم وعده سرمایهگذاری در چابهار اقدامی نمیکند تا جایی که طالبان افغانستان پیشنهاد سرمایهگذاری دادهاند و ما استقبال کردهایم و....
نکته آخر این که تحرکات چند سال اخیر برای قراردادهای استراتژیک با چین و روسیه و تصریح به سیاستهای شرقگرا نشان میدهد گرایشی به عدول رسمی از شعار نه شرقی نه غربی درکار است، تا از وضعیت تنهایی استراتژیک خارج شویم، هرچند آن شعار هم دهههااست در حد شعار مانده و در عمل متروک بودهاست، اما نکته دردناک آن است که چنین راهکاری نیز اگر روزی مثلاً چند دهه قبل سودمند بود، امروز عین بیتدبیریاست، امروز چین و آمریکا بزرگترین شرکاء تجاری هستند و آمریکا در زمینه نفت و گاز بیشترین منافع را با روسیه دارد، در موضوع اسراییل روسیه همانقدر حامی و مدافع اسراییل است که آمریکا و اروپا و در باره جزایر سهگانه خلیج فارس بعد از آن همه شرقگرایی، مواضع چین و روسیه و اتحادیه اروپا همسو با اتحادیه عرب و علیه ما است. خلاصه آنکه نتیجه شرقگرایی فعلی هم هرچه باشد موجب تشدید بحرانهایی است که نویسنده کتاب موجب یا نتیجه "تنهایی استراتژیک" ما توصیف میکند.
#محمد_شعله_سعدی
@ayarenaghd
یکی از مخاطبان عیار نقد که در کار امور فرهنگی است و ازمسیولین موسسه آکادمی حکمت، پوستر دورههای فلسفه اسلامی را برای ما فرستادند تا با شما به اشتراک بگذاریم. اساتیدی که برای این دوره از آنها دعوت به عمل آوردند از اساتید بنام این حوزه هستند و دارای تالیفات متعددی. فرصت خوبی است برای علاقهمندان به فلسفه اسلامی.
و اما شرح دوره:
🧠 دوره فشرده آکادمیک فلسفه اسلامی 🌍
(سیری در مهمترین موضوعات فلسفه اسلامی با حضور اساتید برجسته بینالمللی)
🖥 نوع دوره: آنلاین
🌐 زبان دوره: انگلیسی
🖇 تعداد جلسات: ۱۲ جلسه | ۲۴ ساعت
🔖 همراه با گواهی پایان دوره
🛑 ۹۰ درصد تخفیف تا ۱۵ آبان
#ظرفیت_محدود
🔻 جهت ثبتنام و کسب اطلاعات بیشتر کلیک کنید:
https://hekmat.academy/islamic-philosophy/
@ayarenaghd
و اما شرح دوره:
🧠 دوره فشرده آکادمیک فلسفه اسلامی 🌍
(سیری در مهمترین موضوعات فلسفه اسلامی با حضور اساتید برجسته بینالمللی)
🖥 نوع دوره: آنلاین
🌐 زبان دوره: انگلیسی
🖇 تعداد جلسات: ۱۲ جلسه | ۲۴ ساعت
🔖 همراه با گواهی پایان دوره
🛑 ۹۰ درصد تخفیف تا ۱۵ آبان
#ظرفیت_محدود
🔻 جهت ثبتنام و کسب اطلاعات بیشتر کلیک کنید:
https://hekmat.academy/islamic-philosophy/
@ayarenaghd
روغن ریخته و نذر حاج خانم؛ سوخت مایع نیروگاهها کم است یا شما دستور توقف مازوتسوزی دادید؟
در همان روزی که خبر خالیبودن ۶۰ درصد از ظرفیت سوخت مایع نیروگاهها توسط خبرگزاری دانشجو منتشر شد (لینک خبر)، رییس سازمان محیطزیست با لحنی اطمینانبخش و قاطع اعلام کرد که با کمک رییس جمهور، دستور توقف مازوتسوزی در نیروگاهها صادر شده تا سلامت جامعه به خطر نیفتد.
این جمله در ظاهر شاید نشان از توجه به سلامت و آسایش عمومی داشته باشد، اما واقعیت پیچیدهتر از این است. در شرایطی که کمبود شدید گاز و سوخت پاک، نیروگاهها را به سوی استفاده از مازوت و گازوییل پرگوگرد بهعنوان تنها گزینهی موجود برای تولید برق مصرفی جامعه در ماههای سرد سال سوق داده، دستوری مبنی بر توقف مصرف این سوخت آلاینده، بیشتر شبیه یک وعده برای آرامکردن افکار عمومی و کاهش انتقادات است تا یک اقدام عملی و اثرگذار.
اگرچه در واقعیت بهنظر میرسد وعده دادهشده سرپوشی برای یک مشکل بزرگتر است، اما این چنین تصمیماتی مانند تجویز استامینوفن برای بیماری است که درمان آن نیازمند اقدامات جدیتر و بنیادیتر است؛ به جای ریشهیابی مشکل و ارائه راهحلی پایدار، تنها تلاش میشود تا درد و آثار آن به صورت مقطعی و ظاهری کاهش یابد.
از سویی، دستور توقف مازوتسوزی در حالی صادر میشود که نیروگاهها به دلیل ناترازی انرژی، چاره دیگری جز سوزاندن این سوخت سنگین و آلاینده برای تولید برق مصرفی کشور ندارند. در نتیجه، این دستورات در عمل تبدیل به وعدههایی میشود که امکان تحقق واقعی آنها وجود ندارد، و بحران آلودگی هوا و تخریب محیطزیست به شکلی مداوم ادامه مییابد و بدتر هم میشود.
در حقیقت، بحران فعلی به رویکردها و سیاستهای بلندمدت و حکمرانی درستی نیاز دارد که تنها به کاهش موقتی آلودگی فکر نکنند، بلکه به دنبال تامین منابع پایدار، جایگزینهای واقعی و سرمایهگذاریهای اصولی در بخش انرژی باشند.
تصمیمات سطحی و دستورات بدون پشتوانه اجرایی، تنها باعث میشود که شرایط کشور پیچیدهتر شده و بحرانها عمیقتر و مردم آسیبپذیرتر شوند. حل بحران آلودگی هوا و تاثیرات مخرب مازوتسوزی بر محیطزیست و سلامت عمومی نیازمند تغییرات ساختاری در حکمرانی و سیاستگذاریهای کلان، منسجم و مبتنی بر واقعیت است.
از سوی دیگر، صحبت از توقف مازوتسوزی و نگرانی برای سلامت جامعه بدون زیرساختهای جایگزین و برنامهریزی دقیق، تنها یک شعار خواهد بود. مردم انتظار دارند به جای اظهاراتی که به سرعت رنگ باخته و در عمل هم قابلیت اجرایی ندارند، برنامههایی دیده شود که به بهبود کیفیت هوا، کاهش بیماریهای ناشی از آلودگی هوا و حفاظت از محیطزیست منجر شوند.
⬅️ مدیریت کاهش آلودگی هوا مستقیما مرتبط به نوع حکمرانی و مدیریت کلان کشور است. تا زمانی که ساختار حکمرانی بر مبنای عقلانیت نباید و حاکمیت موضوعات محیطزیست و تغییراقلیم را بهرسمیت نشناسد معضل همچنان باقی است و بدتر هم میشود. حتی تصمیمات مقطعی باید در راستای یک برنامهریزی کلان باشد وگرنه آسیبهای زیانبارتری در بلندمدت خواهد داشت!
⁉️و سوال همچنان باقی است، سوخت مایع نیروگاهها کم است یا شما به فکر سلامت مردم هستید؟!
#محمدرضا_مومنی
#آلودگی_هوا
#مازوت
#گازوییل
@ayarenaghd
در همان روزی که خبر خالیبودن ۶۰ درصد از ظرفیت سوخت مایع نیروگاهها توسط خبرگزاری دانشجو منتشر شد (لینک خبر)، رییس سازمان محیطزیست با لحنی اطمینانبخش و قاطع اعلام کرد که با کمک رییس جمهور، دستور توقف مازوتسوزی در نیروگاهها صادر شده تا سلامت جامعه به خطر نیفتد.
این جمله در ظاهر شاید نشان از توجه به سلامت و آسایش عمومی داشته باشد، اما واقعیت پیچیدهتر از این است. در شرایطی که کمبود شدید گاز و سوخت پاک، نیروگاهها را به سوی استفاده از مازوت و گازوییل پرگوگرد بهعنوان تنها گزینهی موجود برای تولید برق مصرفی جامعه در ماههای سرد سال سوق داده، دستوری مبنی بر توقف مصرف این سوخت آلاینده، بیشتر شبیه یک وعده برای آرامکردن افکار عمومی و کاهش انتقادات است تا یک اقدام عملی و اثرگذار.
اگرچه در واقعیت بهنظر میرسد وعده دادهشده سرپوشی برای یک مشکل بزرگتر است، اما این چنین تصمیماتی مانند تجویز استامینوفن برای بیماری است که درمان آن نیازمند اقدامات جدیتر و بنیادیتر است؛ به جای ریشهیابی مشکل و ارائه راهحلی پایدار، تنها تلاش میشود تا درد و آثار آن به صورت مقطعی و ظاهری کاهش یابد.
از سویی، دستور توقف مازوتسوزی در حالی صادر میشود که نیروگاهها به دلیل ناترازی انرژی، چاره دیگری جز سوزاندن این سوخت سنگین و آلاینده برای تولید برق مصرفی کشور ندارند. در نتیجه، این دستورات در عمل تبدیل به وعدههایی میشود که امکان تحقق واقعی آنها وجود ندارد، و بحران آلودگی هوا و تخریب محیطزیست به شکلی مداوم ادامه مییابد و بدتر هم میشود.
در حقیقت، بحران فعلی به رویکردها و سیاستهای بلندمدت و حکمرانی درستی نیاز دارد که تنها به کاهش موقتی آلودگی فکر نکنند، بلکه به دنبال تامین منابع پایدار، جایگزینهای واقعی و سرمایهگذاریهای اصولی در بخش انرژی باشند.
تصمیمات سطحی و دستورات بدون پشتوانه اجرایی، تنها باعث میشود که شرایط کشور پیچیدهتر شده و بحرانها عمیقتر و مردم آسیبپذیرتر شوند. حل بحران آلودگی هوا و تاثیرات مخرب مازوتسوزی بر محیطزیست و سلامت عمومی نیازمند تغییرات ساختاری در حکمرانی و سیاستگذاریهای کلان، منسجم و مبتنی بر واقعیت است.
از سوی دیگر، صحبت از توقف مازوتسوزی و نگرانی برای سلامت جامعه بدون زیرساختهای جایگزین و برنامهریزی دقیق، تنها یک شعار خواهد بود. مردم انتظار دارند به جای اظهاراتی که به سرعت رنگ باخته و در عمل هم قابلیت اجرایی ندارند، برنامههایی دیده شود که به بهبود کیفیت هوا، کاهش بیماریهای ناشی از آلودگی هوا و حفاظت از محیطزیست منجر شوند.
⬅️ مدیریت کاهش آلودگی هوا مستقیما مرتبط به نوع حکمرانی و مدیریت کلان کشور است. تا زمانی که ساختار حکمرانی بر مبنای عقلانیت نباید و حاکمیت موضوعات محیطزیست و تغییراقلیم را بهرسمیت نشناسد معضل همچنان باقی است و بدتر هم میشود. حتی تصمیمات مقطعی باید در راستای یک برنامهریزی کلان باشد وگرنه آسیبهای زیانبارتری در بلندمدت خواهد داشت!
⁉️و سوال همچنان باقی است، سوخت مایع نیروگاهها کم است یا شما به فکر سلامت مردم هستید؟!
#محمدرضا_مومنی
#آلودگی_هوا
#مازوت
#گازوییل
@ayarenaghd