This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آداب_مداحی
🎥 مقدّس اردبیلی رحمه الله کجا آورده چنین مطلبی را؟!
اگر ایشان ذرّهای با فضای تألیفات مقدّس اردبیلی آشنا بود، هرگز چنین نمیگفت!
↪️ پیشتر هم گذشت که صِدق در روضهخوانی بسیار مهم است. گاهی مدّاح و واعظ، مصيبتی را بدون منبع و مستند ذکر میکنند که یا خیلی مشهور است به اعتبار، یا مشهور به اعتبار نیست، و در فضای إعتبارسنجی بررسی میشود. امّا گاهی برای اینکه مطلبی مورد پذیرش قرار بگیرد، به دروغ میگویند: فلان علّامه و فلان عالِم گفته است! و این دروغ دهان به دهان منتشر میشود. وقتی برخی سخنرانان با ادّعای علم و تحقیق، مطالب نامعتبر را به راحتی و با اعتماد به نفس نقل میکنند، دیگر از مدّاحان چه توقعی میرود؟!
@ashkvareh
🎥 مقدّس اردبیلی رحمه الله کجا آورده چنین مطلبی را؟!
اگر ایشان ذرّهای با فضای تألیفات مقدّس اردبیلی آشنا بود، هرگز چنین نمیگفت!
↪️ پیشتر هم گذشت که صِدق در روضهخوانی بسیار مهم است. گاهی مدّاح و واعظ، مصيبتی را بدون منبع و مستند ذکر میکنند که یا خیلی مشهور است به اعتبار، یا مشهور به اعتبار نیست، و در فضای إعتبارسنجی بررسی میشود. امّا گاهی برای اینکه مطلبی مورد پذیرش قرار بگیرد، به دروغ میگویند: فلان علّامه و فلان عالِم گفته است! و این دروغ دهان به دهان منتشر میشود. وقتی برخی سخنرانان با ادّعای علم و تحقیق، مطالب نامعتبر را به راحتی و با اعتماد به نفس نقل میکنند، دیگر از مدّاحان چه توقعی میرود؟!
@ashkvareh
#اصحابالحسین_علیهالسلام
💢 برايم ناخوشايند است كه پس از شما زنده بمانم و تنهايى و بىكسى و كشته شدن شما را ببينم
طبرى مىگويد: وقتى امام حسين عليه السّلام در كربلا فرود آمد، عمر بن سعد (لعنهما الله) نيز وارد آن سامان شد و كثير بن عبد اللّه شعبى (لعنه الله) را - كه انسانى خونآشام بود - نزد امام اعزام كرد و به او گفت: به سوى حسين برو و از او بپرس به چه انگيزهاى به اين ديار آمده است؟ وى در پاسخ عبيد اللّه گفت: اين مطلب را از او مىپرسم و اگر بخواهى او را مىكشم. عبيد اللّه گفت: فعلا نمىخواهم او را بكشى، ولى مىخواهم تنها اين موضوع را از او بپرسى. آن مرد به سمت امام عليه السّلام راه افتاد. وقتى "ابو ثمامۀ صائدى" او را مشاهده كرد به امام عرضه داشت: اى ابا عبد الله! خداوند شما را به سلامت بدارد! بد نهادترين انسان و بىپرواترين و خونآشامترين فرد به سمت شما مىآيد. ابو ثمامه به سوى او رفت و گفت: شمشيرت را زمين بگذار. گفت: نه به خدا سوگند! زمين نمىگذارم و چنين كارى از بزرگوارى به دور است، من پيكى هستم، اگر سخنانم را شنيديد پيام خود را به شما رساندهام وگرنه بازمىگردم. ابوثمامه گفت: من قبضۀ شمشيرت را مىگيرم و تو خواستهات را بگو. گفت: نه به خدا سوگند نمىگذارم آن را لمس كنى. ابو ثمامه به او گفت: پس بگو براى چه بدين جا آمدهاى؟ و من از ناحيۀ تو آن را خدمت امام عرض خواهم كرد و نمىگذارم به آن حضرت نزديك شوى؛ زيرا تو فاجرى. راوى مىگويد: آن دو با يكديگر گفتگویی تند کرده و سپس كثير بازگشت و ماجرا را به عمر سعد اطلاع داد. عمر سعد اين بار «قرّة بن قيس تميمى حنظلى» را به جاى او فرستاد و وى با حسين عليه السّلام سخن گفت.
➖ ابو مخنف راويت كرده: روز عاشورا وقتى ابوثمامه ملاحظه كرد خورشيد به وسط آسمان رسيده و جنگ همچنان ادامه دارد، به امام حسين عليه السّلام عرضه داشت: اى ابا عبد الله! جانم فدايت! مشاهده مىكنم كه دشمن به تو نزديك شده، به خدا سوگند! اگر خدا بخواهد، دوست دارم پيشمرگت شوم و علاقه دارم زمانى به ديدار خداى خويش نايل شوم نمازى را كه وقت آن فرا رسيده با تو خوانده باشم. امام عليه السّلام سرش را بالا گرفت و سپس به او فرمودند: «ذكرت الصلاة جعلك اللّه من المصلّين الذاكرين، نعم! هذا اوّل وقتها _ نماز را به يادآوردى، خداوند تو را از نمازگزاران و تسبيح كنندگان قرار دهد، آرى! اكنون اول وقت نماز است». از دشمن درخواست كنيد به ما مهلت دهند تا نماز بگزاريم. از دشمن درخواست مهلت كردند. حصين بن تميم گفت: نماز شما پذيرفته نيست! و جناب حبيب به او پاسخ محکمی داد. راوى مىگويد: ابوثمامه پس از اقامۀ نماز، به حسين عليه السّلام عرضه داشت: اى ابا عبد الله! تصميم گرفتهام به يارانم بپيوندم و برايم ناخوشايند است كه پس از شما زنده بمانم و تنهايى و بىكسى و كشته شدن شما را ببينم. امام عليه السّلام به او فرمودند: «تقدّم فإنّا لاحقون بك عن ساعة _ مىتوانى به ميدان بروى، لحظاتى ديگر ما نيز به تو خواهيم پيوست».ابو ثمامه به ميدان تاخت و مبارزه كرد تا در اثر جراحات زياد، بدنش به ضعف گراييد و قيس بن عبد الله صائدى که پسر عمويش بود و با وى دشمنى داشت، او را به شهادت رساند.
📗 سلحشوران طفّ ( ترجمه: أبصار العين في أصحاب الحسين عليهم السلام ) ص ١۵٠
@ashkvareh
💢 برايم ناخوشايند است كه پس از شما زنده بمانم و تنهايى و بىكسى و كشته شدن شما را ببينم
طبرى مىگويد: وقتى امام حسين عليه السّلام در كربلا فرود آمد، عمر بن سعد (لعنهما الله) نيز وارد آن سامان شد و كثير بن عبد اللّه شعبى (لعنه الله) را - كه انسانى خونآشام بود - نزد امام اعزام كرد و به او گفت: به سوى حسين برو و از او بپرس به چه انگيزهاى به اين ديار آمده است؟ وى در پاسخ عبيد اللّه گفت: اين مطلب را از او مىپرسم و اگر بخواهى او را مىكشم. عبيد اللّه گفت: فعلا نمىخواهم او را بكشى، ولى مىخواهم تنها اين موضوع را از او بپرسى. آن مرد به سمت امام عليه السّلام راه افتاد. وقتى "ابو ثمامۀ صائدى" او را مشاهده كرد به امام عرضه داشت: اى ابا عبد الله! خداوند شما را به سلامت بدارد! بد نهادترين انسان و بىپرواترين و خونآشامترين فرد به سمت شما مىآيد. ابو ثمامه به سوى او رفت و گفت: شمشيرت را زمين بگذار. گفت: نه به خدا سوگند! زمين نمىگذارم و چنين كارى از بزرگوارى به دور است، من پيكى هستم، اگر سخنانم را شنيديد پيام خود را به شما رساندهام وگرنه بازمىگردم. ابوثمامه گفت: من قبضۀ شمشيرت را مىگيرم و تو خواستهات را بگو. گفت: نه به خدا سوگند نمىگذارم آن را لمس كنى. ابو ثمامه به او گفت: پس بگو براى چه بدين جا آمدهاى؟ و من از ناحيۀ تو آن را خدمت امام عرض خواهم كرد و نمىگذارم به آن حضرت نزديك شوى؛ زيرا تو فاجرى. راوى مىگويد: آن دو با يكديگر گفتگویی تند کرده و سپس كثير بازگشت و ماجرا را به عمر سعد اطلاع داد. عمر سعد اين بار «قرّة بن قيس تميمى حنظلى» را به جاى او فرستاد و وى با حسين عليه السّلام سخن گفت.
➖ ابو مخنف راويت كرده: روز عاشورا وقتى ابوثمامه ملاحظه كرد خورشيد به وسط آسمان رسيده و جنگ همچنان ادامه دارد، به امام حسين عليه السّلام عرضه داشت: اى ابا عبد الله! جانم فدايت! مشاهده مىكنم كه دشمن به تو نزديك شده، به خدا سوگند! اگر خدا بخواهد، دوست دارم پيشمرگت شوم و علاقه دارم زمانى به ديدار خداى خويش نايل شوم نمازى را كه وقت آن فرا رسيده با تو خوانده باشم. امام عليه السّلام سرش را بالا گرفت و سپس به او فرمودند: «ذكرت الصلاة جعلك اللّه من المصلّين الذاكرين، نعم! هذا اوّل وقتها _ نماز را به يادآوردى، خداوند تو را از نمازگزاران و تسبيح كنندگان قرار دهد، آرى! اكنون اول وقت نماز است». از دشمن درخواست كنيد به ما مهلت دهند تا نماز بگزاريم. از دشمن درخواست مهلت كردند. حصين بن تميم گفت: نماز شما پذيرفته نيست! و جناب حبيب به او پاسخ محکمی داد. راوى مىگويد: ابوثمامه پس از اقامۀ نماز، به حسين عليه السّلام عرضه داشت: اى ابا عبد الله! تصميم گرفتهام به يارانم بپيوندم و برايم ناخوشايند است كه پس از شما زنده بمانم و تنهايى و بىكسى و كشته شدن شما را ببينم. امام عليه السّلام به او فرمودند: «تقدّم فإنّا لاحقون بك عن ساعة _ مىتوانى به ميدان بروى، لحظاتى ديگر ما نيز به تو خواهيم پيوست».ابو ثمامه به ميدان تاخت و مبارزه كرد تا در اثر جراحات زياد، بدنش به ضعف گراييد و قيس بن عبد الله صائدى که پسر عمويش بود و با وى دشمنى داشت، او را به شهادت رساند.
📗 سلحشوران طفّ ( ترجمه: أبصار العين في أصحاب الحسين عليهم السلام ) ص ١۵٠
@ashkvareh
#شاعراناهلبیتعصمت
🌟 شعر طوفانی فرزدق در مدح امام سجّاد علیه السّلام
➖ هشام بن عبدالملک در زمان حکومت برادرش ولید بن عبدالملک اموی به قصد حجّ، به مکّه آمد و به قصد طواف قدم در مسجدالحرام گذاشت. وقتی به منظور استلام حجرالاسود به نزدیک کعبه رسید، فشار جمعیت میان او و حطیم حائل شد، ناگزیر عقب نشینی کرد و بر منبری که برای وی نصب کردند، به انتظار کاهش ازدحام جمعیت نشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشای مطاف پرداختند.
➖ در این هنگام حضرت علی بن الحسین (علیهماالسّلام) که سیمایش از همگان زیباتر و جامههایش از همگان پاکیزهتر و شمیم نسیمش از همه طواف کنندگان دلپذیرتر بود، از افق مسجد درخشید و به مطاف آمد و چون به نزدیک حجرالاسود رسید، موج جمعیت دربرابر هیبت و عظمتش کنار رفتند و قسمت استلام حجر الأسود را در برابرش خالی از ازدحام کرد، تا به آسانی دست به حجرالاسود رساند و به طواف پرداخت. تماشای این منظره موجی از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبدالملک برانگیخت و در همین حال که آتش کینه در درونش زبانه میکشید، یکی از بزرگان شام روی به او کرد و با لحنی آمیخته به حیرت گفت: این کیست که تمام جمعیت به تجلیل و تکریم او پرداختند و صحنه مطاف برای او خلوت گردید؟ هشام با آن که شخصیت امام (علیهالسلام) را خوب میشناخت، اما از شدّت کینه و حسد و از بیم آن که درباریانش به او مایل شوند و تحت تأثیر مقام و کلامش قرار گیرند، خود را به نادانی زد و در جواب مرد شامی گفت: او را نمیشناسم. در این هنگام "فرزدق" از این تجاهل و حقکُشی سخت آزرده شد و با آنکه در دربار اموی رفت و آمد داشت، بدون آن که از قهر و غضب هشام بترسد و از درندهخویی آن امیر مغرور بر جان خود بیاندیشد، روی به مرد شامی کرد و گفت: اگر خواهی تا شخصیت او را بشناسی از من بپرس، من او را نیک می شناسم. سپس فیالبداهه سرود:
یَا سَائِلِی أَیْنَ حَلَّ الْجُودُ وَ الْکَرَمُ
عِنْدِی بَیَانٌ إِذَا طُلَّابُهُ قَدِمُوا
هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ
وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ
هَذَا ابْنُ خَیْرِ عِبَادِ اللَّهِ کُلِّهِمْ
هَذَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ
هَذَا الَّذِی أَحْمَدُ الْمُخْتَارُ وَالِدُهُ
صَلَّی عَلَیْهِ إِلَهِی مَا جَرَی الْقَلَمُ
لَوْ یَعْلَمُ الرُّکْنُ مَنْ قَدْ جَاءَ یَلْثِمُهُ
لَخَرَّ یَلْثِمُ مِنْهُ مَا وَطِئَ الْقَدَمُ
هَذَا عَلِیٌّ رَسُولُ اللَّهِ وَالِدُهُ
أَمْسَتْ بِنُورِ هُدَاهُ تَهْتَدِی الْأُمَمُ
هَذَا الَّذِی عَمُّهُ الطَّیَّارُ جَعْفَرٌ
وَ الْمَقْتُولُ حَمْزَةُ لَیْثٌ حُبُّهُ قَسَمٌ
هَذَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسْوَانِ فَاطِمَةَ
وَ ابْنُ الْوَصِیِّ الَّذِی فِی سَیْفِهِ نِقَمٌ
إِذَا رَأَتْهُ قُرَیْشٌ قَالَ قَائِلُهَا
إِلَی مَکَارِمِ هَذَا یَنْتَهِی الْکَرَمُ
یَکَادُ یُمْسِکُهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ
رُکْنُ الْحَطِیمِ إِذَا مَا جَاءَ یَسْتَلِمُ
وَ لَیْسَ قَوْلُکَ مَنْ هَذَا بِضَائِرِهِ
الْعَرَبُ تَعْرِفُ مَنْ أَنْکَرْتَ وَ الْعَجَمُ
یُنْمِی إِلَی ذِرْوَةِ الْعِزِّ الَّتِی قَصُرَتْ
عَنْ نَیْلِهَا عَرَبُ الْإِسْلَامِ وَ الْعَجَمُ
یُغْضِی حَیَاءً وَ یُغْضَی مِنْ مَهَابَتِهِ
فَمَا یُکَلَّمُ إِلَّا حِینَ یَبْتَسِمُ
یَنْجَابُ نُورُ الدُّجَی عَنْ نُورِ غُرَّتِهِ
کَالشَّمْسِ یَنْجَابُ عَنْ إِشْرَاقِهَا الظُّلَمُ
بِکَفِّهِ خَیْزُرَانٌ رِیحُهُ عَبِقٌ
مِنْ کَفِّ أَرْوَعَ فِی عِرْنِینِهِ شَمَمٌ
مَا قَالَ لَا قَطُّ إِلَّا فِی تَشَهُّدِهِ
لَوْ لَا التَّشَهُّدُ کَانَتْ لَاؤُهُ نَعَمْ
مُشْتَقَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ نَبْعَتُهُ
طَابَتْ عَنَاصِرُهُ وَ الْخِیمُ وَ الشِّیَمُ
حَمَّالُ أَثْقَالِ أَقْوَامٍ إِذَا فَدَحُوا
حُلْوُ الشَّمَائِلِ تَحْلُو عِنْدَهُ نِعَمٌ
إِنْ قَالَ قَالَ بِمَا یَهْوَی جَمِیعُهُمْ
وَ إِنْ تَکَلَّمَ یَوْماً زَانَهُ الْکَلِمُ
هَذَا ابْنُ فَاطِمَةَ إِنْ کُنْتَ جَاهِلَهُ
بِجَدِّهِ أَنْبِیَاءُ اللَّهِ قَدْ خُتِمُوا
اللَّهُ فَضَّلَهُ قِدَماً وَ شَرَّفَهُ
جَرَی بِذَاکَ لَهُ فِی لَوْحِهِ الْقَلَمُ
مَنْ جَدُّهُ دَانَ فَضْلُ الْأَنْبِیَاءِ لَهُ
وَ فَضْلُ أُمَّتِهِ دَانَتْ لَهَا الْأُمَمُ
عَمَّ الْبَرِیَّةَ بِالْإِحْسَانِ وَ انْقَشَعَتْ
عَنْهَا الْعَمَایَةُ وَ الْإِمْلَاقُ وَ الظُّلَمُ
کِلْتَا یَدَیْهِ غِیَاثٌ عَمَّ نَفْعُهُمَا
یَسْتَوْکِفَانِ وَ لَا یَعْرُوهُمَا عَدَمٌ
سَهْلُ الْخَلِیقَةِ لَا تُخْشَی بَوَادِرُهُ
🌟 شعر طوفانی فرزدق در مدح امام سجّاد علیه السّلام
➖ هشام بن عبدالملک در زمان حکومت برادرش ولید بن عبدالملک اموی به قصد حجّ، به مکّه آمد و به قصد طواف قدم در مسجدالحرام گذاشت. وقتی به منظور استلام حجرالاسود به نزدیک کعبه رسید، فشار جمعیت میان او و حطیم حائل شد، ناگزیر عقب نشینی کرد و بر منبری که برای وی نصب کردند، به انتظار کاهش ازدحام جمعیت نشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشای مطاف پرداختند.
➖ در این هنگام حضرت علی بن الحسین (علیهماالسّلام) که سیمایش از همگان زیباتر و جامههایش از همگان پاکیزهتر و شمیم نسیمش از همه طواف کنندگان دلپذیرتر بود، از افق مسجد درخشید و به مطاف آمد و چون به نزدیک حجرالاسود رسید، موج جمعیت دربرابر هیبت و عظمتش کنار رفتند و قسمت استلام حجر الأسود را در برابرش خالی از ازدحام کرد، تا به آسانی دست به حجرالاسود رساند و به طواف پرداخت. تماشای این منظره موجی از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبدالملک برانگیخت و در همین حال که آتش کینه در درونش زبانه میکشید، یکی از بزرگان شام روی به او کرد و با لحنی آمیخته به حیرت گفت: این کیست که تمام جمعیت به تجلیل و تکریم او پرداختند و صحنه مطاف برای او خلوت گردید؟ هشام با آن که شخصیت امام (علیهالسلام) را خوب میشناخت، اما از شدّت کینه و حسد و از بیم آن که درباریانش به او مایل شوند و تحت تأثیر مقام و کلامش قرار گیرند، خود را به نادانی زد و در جواب مرد شامی گفت: او را نمیشناسم. در این هنگام "فرزدق" از این تجاهل و حقکُشی سخت آزرده شد و با آنکه در دربار اموی رفت و آمد داشت، بدون آن که از قهر و غضب هشام بترسد و از درندهخویی آن امیر مغرور بر جان خود بیاندیشد، روی به مرد شامی کرد و گفت: اگر خواهی تا شخصیت او را بشناسی از من بپرس، من او را نیک می شناسم. سپس فیالبداهه سرود:
یَا سَائِلِی أَیْنَ حَلَّ الْجُودُ وَ الْکَرَمُ
عِنْدِی بَیَانٌ إِذَا طُلَّابُهُ قَدِمُوا
هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ
وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ
هَذَا ابْنُ خَیْرِ عِبَادِ اللَّهِ کُلِّهِمْ
هَذَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ
هَذَا الَّذِی أَحْمَدُ الْمُخْتَارُ وَالِدُهُ
صَلَّی عَلَیْهِ إِلَهِی مَا جَرَی الْقَلَمُ
لَوْ یَعْلَمُ الرُّکْنُ مَنْ قَدْ جَاءَ یَلْثِمُهُ
لَخَرَّ یَلْثِمُ مِنْهُ مَا وَطِئَ الْقَدَمُ
هَذَا عَلِیٌّ رَسُولُ اللَّهِ وَالِدُهُ
أَمْسَتْ بِنُورِ هُدَاهُ تَهْتَدِی الْأُمَمُ
هَذَا الَّذِی عَمُّهُ الطَّیَّارُ جَعْفَرٌ
وَ الْمَقْتُولُ حَمْزَةُ لَیْثٌ حُبُّهُ قَسَمٌ
هَذَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسْوَانِ فَاطِمَةَ
وَ ابْنُ الْوَصِیِّ الَّذِی فِی سَیْفِهِ نِقَمٌ
إِذَا رَأَتْهُ قُرَیْشٌ قَالَ قَائِلُهَا
إِلَی مَکَارِمِ هَذَا یَنْتَهِی الْکَرَمُ
یَکَادُ یُمْسِکُهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ
رُکْنُ الْحَطِیمِ إِذَا مَا جَاءَ یَسْتَلِمُ
وَ لَیْسَ قَوْلُکَ مَنْ هَذَا بِضَائِرِهِ
الْعَرَبُ تَعْرِفُ مَنْ أَنْکَرْتَ وَ الْعَجَمُ
یُنْمِی إِلَی ذِرْوَةِ الْعِزِّ الَّتِی قَصُرَتْ
عَنْ نَیْلِهَا عَرَبُ الْإِسْلَامِ وَ الْعَجَمُ
یُغْضِی حَیَاءً وَ یُغْضَی مِنْ مَهَابَتِهِ
فَمَا یُکَلَّمُ إِلَّا حِینَ یَبْتَسِمُ
یَنْجَابُ نُورُ الدُّجَی عَنْ نُورِ غُرَّتِهِ
کَالشَّمْسِ یَنْجَابُ عَنْ إِشْرَاقِهَا الظُّلَمُ
بِکَفِّهِ خَیْزُرَانٌ رِیحُهُ عَبِقٌ
مِنْ کَفِّ أَرْوَعَ فِی عِرْنِینِهِ شَمَمٌ
مَا قَالَ لَا قَطُّ إِلَّا فِی تَشَهُّدِهِ
لَوْ لَا التَّشَهُّدُ کَانَتْ لَاؤُهُ نَعَمْ
مُشْتَقَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ نَبْعَتُهُ
طَابَتْ عَنَاصِرُهُ وَ الْخِیمُ وَ الشِّیَمُ
حَمَّالُ أَثْقَالِ أَقْوَامٍ إِذَا فَدَحُوا
حُلْوُ الشَّمَائِلِ تَحْلُو عِنْدَهُ نِعَمٌ
إِنْ قَالَ قَالَ بِمَا یَهْوَی جَمِیعُهُمْ
وَ إِنْ تَکَلَّمَ یَوْماً زَانَهُ الْکَلِمُ
هَذَا ابْنُ فَاطِمَةَ إِنْ کُنْتَ جَاهِلَهُ
بِجَدِّهِ أَنْبِیَاءُ اللَّهِ قَدْ خُتِمُوا
اللَّهُ فَضَّلَهُ قِدَماً وَ شَرَّفَهُ
جَرَی بِذَاکَ لَهُ فِی لَوْحِهِ الْقَلَمُ
مَنْ جَدُّهُ دَانَ فَضْلُ الْأَنْبِیَاءِ لَهُ
وَ فَضْلُ أُمَّتِهِ دَانَتْ لَهَا الْأُمَمُ
عَمَّ الْبَرِیَّةَ بِالْإِحْسَانِ وَ انْقَشَعَتْ
عَنْهَا الْعَمَایَةُ وَ الْإِمْلَاقُ وَ الظُّلَمُ
کِلْتَا یَدَیْهِ غِیَاثٌ عَمَّ نَفْعُهُمَا
یَسْتَوْکِفَانِ وَ لَا یَعْرُوهُمَا عَدَمٌ
سَهْلُ الْخَلِیقَةِ لَا تُخْشَی بَوَادِرُهُ
یَزِینُهُ خَصْلَتَانِ الْحِلْمُ وَ الْکَرَمُ
لَا یُخْلِفُ الْوَعْدَ مَیْمُوناً نَقِیبَتُهُ
رَحْبُ الْفِنَاءِ أَرِیبٌ حِینَ یُعْتَرَمُ
مِنْ مَعْشَرٍ حُبُّهُمْ دِینٌ وَ بُغْضُهُمْ
کُفْرٌ وَ قُرْبُهُمْ مَنْجَی وَ مُعْتَصَمٌ
یُسْتَدْفَعُ السُّوءُ وَ الْبَلْوَی بِحُبِّهِمْ
وَ یُسْتَزَادُ بِهِ الْإِحْسَانُ وَ النِّعَمُ
مُقَدَّمٌ بَعْدَ ذِکْرِ اللَّهِ ذِکْرُهُمْ
فِی کُلِّ فَرْضٍ وَ مَخْتُومٌ بِهِ الْکَلِمُ
إِنْ عُدَّ أَهْلُ التُّقَی کَانُوا أَئِمَّتَهُمْ
أَوْ قِیلَ مَنْ خَیْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ قِیلَ هُمْ
لَا یَسْتَطِیعُ جَوَادٌ بُعْدَ غَایَتِهِمْ
وَ لَا یُدَانِیهِمْ قَوْمٌ وَ إِنْ کَرُمُوا
هُمُ الْغُیُوثُ إِذَا مَا أَزْمَةٌ أَزَمَتْ
وَ الْأُسُدُ أُسُدُ الشَّرَی وَ الْبَأْسُ مُحْتَدِمٌ
یَأْبَی لَهُمْ أَنْ یَحُلَّ الذَّمُّ سَاحَتَهُمْ
خِیمٌ کَرِیمٌ وَ أَیْدٍ بِالنَّدَی هُضُمٌ
لَا یَقْبِضُ الْعُسْرُ بَسْطاً مِنْ أَکُفِّهِم
سِیَّانِ ذَلِکَ إِنْ أَثْرَوْا وَ إِنْ عَدِمُوا
أَیُّ الْقَبَائِلِ لَیْسَتْ فِی رِقَابِهِمْ
لِأَوَّلِیَّةِ هَذَا أَوْ لَهُ نِعَمٌ؟
مَنْ یَعْرِفُ اللَّهَ یَعْرِفُ أَوَّلِیَّةَ ذَا
فَالدِّینُ مِنْ بَیْتِ هَذَا نَالَهُ الْأُمَمُ
بُیُوتُهُمْ فِی قُرَیْشٍ یُسْتَضَاءُ بِهَا
فِی النَّائِبَاتِ وَ عِنْدَ الْحُکْمِ إِنْ حَکَمُوا
فَجَدُّهُ مِنْ قُرَیْشٍ فِی أَرُومَتِهَا
مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ بَعْدَهُ عَلَمٌ
بَدْرٌ لَهُ شَاهِدٌ وَ الشِّعْبُ مِنْ أُحُدٍ
وَ الْخَنْدَقَانِ وَ یَوْمُ الْفَتْحِ قَدْ عَلِمُوا
وَ خَیْبَرُ وَ حُنَیْنٌ یَشْهَدَانِ لَهُ
وَ فِی قُرَیْظَةَ یَوْمٌ صَیْلَمٌ قَتِمٌ
مَوَاطِنُ قَدْ عَلَتْ فِی کُلِّ نَائِبَةٍ
عَلَی الصَّحَابَةِ لَمْ أَکْتُمْ کَمَا کَتَمُوا.
✍🏻 ای کسی که از من میپرسی جود و کرم کجا وجود دارد! نزد من بیانی است که وقتی طلب کنندگان آن بیایند.
این کسی است که بطحاء راه رفتن او را میشناسد (بطحا بیابانی است در مکّه معظّمه) و کعبه و حلّ و حرم وی را میشناسند.
چون حجر الاسود کف دست وی را میشناسد، نزدیک است وقتی او میآید آن را استلام کند، او را بگیرد.
این پسر بهترین همه بندگان خداست و این تقیّ و نقیّ و طاهر و پرچم هدایت است.
این کسی است که احمدِ برگزیده صلی الله علیه و آله پدر اوست، و معبود من تا قلم مینویسد و جریان دارد، بر او درود میفرستد.
اگر رکن حجر الاسود میدانست چه کسی آمده و او را میبوسد، پایین میافتاد و محلّی را که حضرت قدم میگذاشت میبوسید!
این علي بن حسين است که رسول خدا پدر اوست و امتها با نور هدایت او در شبها هدایت شدند.
این کسی است که عمویش جعفر طیّار است و حمزه شهید در راه خدا، عموی اوست که به محبّت او قسم یاد میشود.
این پسر سیدهی زنان فاطمه علیها السّلام است و پسر آن وصیّ و جانشینی است که در شمشیرش نقمت و گزند وجود دارد.
وقتی قریش او را ببیند، سخنگوی آن قبیله خواهد گفت: کرم و جود به مکارم این شخص منتهی میشود.
ای مرد شامی، این که تو میپرسی این کیست؟ به حال او ضرری ندارد. زیرا عرب و عجم کسی را که تو نمی شناسی میشناسند.
او به قله عزّتی نسب میرساند که مسلمانان عرب و عجم از رسیدن به آن قاصرند.
از روی حیاء سکوت میکند و مردم نیز از هیبت وی سکوت میکنند، و با کسی مگر بعد از تبسّم حرفی نمیزند.
نور هدایت از نور پیشانی وی منکشف میشود، مثل آفتاب که از تابیدن آن، ظلمتها از بین میرود.
در دست او چوبی است که بوی عطر آن مدّتی میماند. نیکو منظری است که قسمت برآمده بینی او بلندی نیکویی دارد.
او جز در تشهّد نمازش - که لا اله الّا الله میگوید - به احدی "لا" نگفته است.
اصل او از رسول اللّه صلی الله علیه و آله گرفته شده است و ارکان و اخلاق و سجایای او پاکیزه است.
او حمل کنننده سنگینیهای اقوام است، وقتی مصیبت زده میشوند؛ شمائل او نیکوست و نعمتها نزد اوست که شیرین است.
اگر سخنی بگوید، چیزی میگوید که همه دوست دارند و اگر روزی کلامی بگوید، کلمات او را زینت میبخشند.
اگر وی را نمیشناسی، بدان که پسر فاطمه است و پیغمبران به جدّ وی ختم شدند.
خدا از قدیم او را برتری داده و او را شرافت بخشیده و دست قلم برای حضرت، این چنین بر صفحه لوح رفته است.
او کسی است که انبیای برتر برای دین جدّ او خاضع هستند و امّتها نیز به فضل امّت جدّ او خضوع میکنند.
او عموم مردم را از احسانش متنعّم نموده و از آنها کوری و فقر و تاریکیها را برداشته است.
هر دو دست او باران است و نفع آن عمومیت دارد و قطره قطره از آن کرَم میریزد و فقر بر آن عارض نمی شود.
لَا یُخْلِفُ الْوَعْدَ مَیْمُوناً نَقِیبَتُهُ
رَحْبُ الْفِنَاءِ أَرِیبٌ حِینَ یُعْتَرَمُ
مِنْ مَعْشَرٍ حُبُّهُمْ دِینٌ وَ بُغْضُهُمْ
کُفْرٌ وَ قُرْبُهُمْ مَنْجَی وَ مُعْتَصَمٌ
یُسْتَدْفَعُ السُّوءُ وَ الْبَلْوَی بِحُبِّهِمْ
وَ یُسْتَزَادُ بِهِ الْإِحْسَانُ وَ النِّعَمُ
مُقَدَّمٌ بَعْدَ ذِکْرِ اللَّهِ ذِکْرُهُمْ
فِی کُلِّ فَرْضٍ وَ مَخْتُومٌ بِهِ الْکَلِمُ
إِنْ عُدَّ أَهْلُ التُّقَی کَانُوا أَئِمَّتَهُمْ
أَوْ قِیلَ مَنْ خَیْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ قِیلَ هُمْ
لَا یَسْتَطِیعُ جَوَادٌ بُعْدَ غَایَتِهِمْ
وَ لَا یُدَانِیهِمْ قَوْمٌ وَ إِنْ کَرُمُوا
هُمُ الْغُیُوثُ إِذَا مَا أَزْمَةٌ أَزَمَتْ
وَ الْأُسُدُ أُسُدُ الشَّرَی وَ الْبَأْسُ مُحْتَدِمٌ
یَأْبَی لَهُمْ أَنْ یَحُلَّ الذَّمُّ سَاحَتَهُمْ
خِیمٌ کَرِیمٌ وَ أَیْدٍ بِالنَّدَی هُضُمٌ
لَا یَقْبِضُ الْعُسْرُ بَسْطاً مِنْ أَکُفِّهِم
سِیَّانِ ذَلِکَ إِنْ أَثْرَوْا وَ إِنْ عَدِمُوا
أَیُّ الْقَبَائِلِ لَیْسَتْ فِی رِقَابِهِمْ
لِأَوَّلِیَّةِ هَذَا أَوْ لَهُ نِعَمٌ؟
مَنْ یَعْرِفُ اللَّهَ یَعْرِفُ أَوَّلِیَّةَ ذَا
فَالدِّینُ مِنْ بَیْتِ هَذَا نَالَهُ الْأُمَمُ
بُیُوتُهُمْ فِی قُرَیْشٍ یُسْتَضَاءُ بِهَا
فِی النَّائِبَاتِ وَ عِنْدَ الْحُکْمِ إِنْ حَکَمُوا
فَجَدُّهُ مِنْ قُرَیْشٍ فِی أَرُومَتِهَا
مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ بَعْدَهُ عَلَمٌ
بَدْرٌ لَهُ شَاهِدٌ وَ الشِّعْبُ مِنْ أُحُدٍ
وَ الْخَنْدَقَانِ وَ یَوْمُ الْفَتْحِ قَدْ عَلِمُوا
وَ خَیْبَرُ وَ حُنَیْنٌ یَشْهَدَانِ لَهُ
وَ فِی قُرَیْظَةَ یَوْمٌ صَیْلَمٌ قَتِمٌ
مَوَاطِنُ قَدْ عَلَتْ فِی کُلِّ نَائِبَةٍ
عَلَی الصَّحَابَةِ لَمْ أَکْتُمْ کَمَا کَتَمُوا.
✍🏻 ای کسی که از من میپرسی جود و کرم کجا وجود دارد! نزد من بیانی است که وقتی طلب کنندگان آن بیایند.
این کسی است که بطحاء راه رفتن او را میشناسد (بطحا بیابانی است در مکّه معظّمه) و کعبه و حلّ و حرم وی را میشناسند.
چون حجر الاسود کف دست وی را میشناسد، نزدیک است وقتی او میآید آن را استلام کند، او را بگیرد.
این پسر بهترین همه بندگان خداست و این تقیّ و نقیّ و طاهر و پرچم هدایت است.
این کسی است که احمدِ برگزیده صلی الله علیه و آله پدر اوست، و معبود من تا قلم مینویسد و جریان دارد، بر او درود میفرستد.
اگر رکن حجر الاسود میدانست چه کسی آمده و او را میبوسد، پایین میافتاد و محلّی را که حضرت قدم میگذاشت میبوسید!
این علي بن حسين است که رسول خدا پدر اوست و امتها با نور هدایت او در شبها هدایت شدند.
این کسی است که عمویش جعفر طیّار است و حمزه شهید در راه خدا، عموی اوست که به محبّت او قسم یاد میشود.
این پسر سیدهی زنان فاطمه علیها السّلام است و پسر آن وصیّ و جانشینی است که در شمشیرش نقمت و گزند وجود دارد.
وقتی قریش او را ببیند، سخنگوی آن قبیله خواهد گفت: کرم و جود به مکارم این شخص منتهی میشود.
ای مرد شامی، این که تو میپرسی این کیست؟ به حال او ضرری ندارد. زیرا عرب و عجم کسی را که تو نمی شناسی میشناسند.
او به قله عزّتی نسب میرساند که مسلمانان عرب و عجم از رسیدن به آن قاصرند.
از روی حیاء سکوت میکند و مردم نیز از هیبت وی سکوت میکنند، و با کسی مگر بعد از تبسّم حرفی نمیزند.
نور هدایت از نور پیشانی وی منکشف میشود، مثل آفتاب که از تابیدن آن، ظلمتها از بین میرود.
در دست او چوبی است که بوی عطر آن مدّتی میماند. نیکو منظری است که قسمت برآمده بینی او بلندی نیکویی دارد.
او جز در تشهّد نمازش - که لا اله الّا الله میگوید - به احدی "لا" نگفته است.
اصل او از رسول اللّه صلی الله علیه و آله گرفته شده است و ارکان و اخلاق و سجایای او پاکیزه است.
او حمل کنننده سنگینیهای اقوام است، وقتی مصیبت زده میشوند؛ شمائل او نیکوست و نعمتها نزد اوست که شیرین است.
اگر سخنی بگوید، چیزی میگوید که همه دوست دارند و اگر روزی کلامی بگوید، کلمات او را زینت میبخشند.
اگر وی را نمیشناسی، بدان که پسر فاطمه است و پیغمبران به جدّ وی ختم شدند.
خدا از قدیم او را برتری داده و او را شرافت بخشیده و دست قلم برای حضرت، این چنین بر صفحه لوح رفته است.
او کسی است که انبیای برتر برای دین جدّ او خاضع هستند و امّتها نیز به فضل امّت جدّ او خضوع میکنند.
او عموم مردم را از احسانش متنعّم نموده و از آنها کوری و فقر و تاریکیها را برداشته است.
هر دو دست او باران است و نفع آن عمومیت دارد و قطره قطره از آن کرَم میریزد و فقر بر آن عارض نمی شود.
اخلاقش نیکوست و تیزی رفتار او موجب ترس نیست و دو خصلت او را زینت میبخشد، یکی حلم و یکی کرَم.
هرگز خُلف وعده نمیکند و پر برکت و مبارک است و آستانش سخاوتمند است و وقتی چیزی از او گرفته میشود، با خرد و بصیرت است.
او از طایفهای است که دوستی ایشان واجب است و دشمنی ایشان کفر و قرب به ایشان نجات دهنده است.
محنتها و بلاها به سبب دوستی ایشان دفع میشود و به سبب آن، احسان و نعمتها تربیت میشود.
بعد از ذکر خدای تعالی، ذکر ایشان در هر فرضی مقدّم است و به ذکر ایشان کلام ختم میشود.
اگر اهل تقوی شمرده شود، هر آینه ایشان ائمه اهل تقوایند و اگر بپرسند: «بهترین اهل زمین کیست؟» جواب داده میشود که ایشانند.
هیچ جوادی قدرت ندارد به نهایت مرتبه ایشان برسد و هیچ قومی مثل ایشان نیست، اگر چه کریم باشند.
ایشان بارانند، وقتی که در سالی تنگی و گرانی شود. و شیرانند مثل شیران «شری» در حالی که بدبختیها در اوج سوزانندگی باشند. (شری، بیابانی است که شیر در آنجا بسیار است)
مذمّت و سرزنش اِبا دارد که وارد میدان آنها شود. سجایای کریمانه دارند و دستانی که از آنچه دارد، فراوان بخشش میکند.
پریشانی، سخاوت را از دستهای ایشان نمی گیرد و این حال ایشان، در حال دارایی و حال فقر، مساوی است.
بر گردن کدام یک از قبائل، تقدّم رتبه این شخص (امام سجّاد علیه السّلام) نیست، یا بر گردن حضرت حقّ نعمت دهی دارد؟
کسی که خدای را میشناسد، تقدّم مرتبه این مرد را میداند و به درستی که امّتها از خانه وی به دین و شرع رسیدند.
در مصیبتها و هنگام حکم کردن در میان قریش، از خانه هایشان طلب نور و روشنی میشود، اگر حکم کنند.
اجداد او از قریش و از اصل و اساس آن هستند که محمّد و علی و بعد آن دو، علم هدایت حسین است. (علیهم السّلام)
جنگ بدر و شعب ابی طالب شاهد آنهاست و از اُحد و خندق و روز فتح مکّه شناخته میشوند.
و خیبر و حُنین برای او شهادت میدهند و نبرد بنی قریظة، روزی که امری شدید و غبار آلود داشت، بر آنها گواه است.
جایگاههایی که در هر سختی و مصیبتی، علُوّ و برتری دارند و من برتری جایگاه آنها را بر صحابه کتمان نمی کنم، چنان که خیلیها کتمان کردند.
✅ هشام از این مدح فرزدق ناراحت شد و حقوق او را قطع کرد و به او گفت: چرا چنین شعری درباره ما نگفتی؟ فرزدق در جواب گفت: تو هم جدّی چون جدّش و پدری چون پدرش و مادری مانند مادرش بیاور تا همین طور برایت شعر بگویم. هشام دستور داد او را در "عسفان" که محلّی است بین مکّه و مدینه زندانی کنند. این خبر به علی بن الحسین علیهما السّلام رسید. دوازده هزار درهم برایش فرستاد و فرمودند: ما را معذور دار، اگر نزد ما بیشتر از این بود، برایت بیشتر میفرستادیم. فرزدق قبول نکرده و عرض کرد: یا ابن رسول الله! من این اشعار را فقط برای دفاع از شما گفتم، هرگز در مقابل آن چیزی نمیپذیرم. امام علیه السّلام دوباره پول را فرستادند و پیغام دادند: تو را به حقّی که من بر تو دارم سوگند میدهم بپذیر! خدا نیّت و ارادت تو را به ما خانواده میداند، و فرزدق پذیرفت. در آن روزها که زندانی بود، اشعاری در هجو هشام سرود. وقتی خبر به هشام رسید او را آزاد کرد و در روایت ابی علّاف، او را به بصره تبعید نمود.
📚 بحارالأنوار، ج ۴۶ ص ١٢۴ _ از منابع مذکور.
@ashkvareh
هرگز خُلف وعده نمیکند و پر برکت و مبارک است و آستانش سخاوتمند است و وقتی چیزی از او گرفته میشود، با خرد و بصیرت است.
او از طایفهای است که دوستی ایشان واجب است و دشمنی ایشان کفر و قرب به ایشان نجات دهنده است.
محنتها و بلاها به سبب دوستی ایشان دفع میشود و به سبب آن، احسان و نعمتها تربیت میشود.
بعد از ذکر خدای تعالی، ذکر ایشان در هر فرضی مقدّم است و به ذکر ایشان کلام ختم میشود.
اگر اهل تقوی شمرده شود، هر آینه ایشان ائمه اهل تقوایند و اگر بپرسند: «بهترین اهل زمین کیست؟» جواب داده میشود که ایشانند.
هیچ جوادی قدرت ندارد به نهایت مرتبه ایشان برسد و هیچ قومی مثل ایشان نیست، اگر چه کریم باشند.
ایشان بارانند، وقتی که در سالی تنگی و گرانی شود. و شیرانند مثل شیران «شری» در حالی که بدبختیها در اوج سوزانندگی باشند. (شری، بیابانی است که شیر در آنجا بسیار است)
مذمّت و سرزنش اِبا دارد که وارد میدان آنها شود. سجایای کریمانه دارند و دستانی که از آنچه دارد، فراوان بخشش میکند.
پریشانی، سخاوت را از دستهای ایشان نمی گیرد و این حال ایشان، در حال دارایی و حال فقر، مساوی است.
بر گردن کدام یک از قبائل، تقدّم رتبه این شخص (امام سجّاد علیه السّلام) نیست، یا بر گردن حضرت حقّ نعمت دهی دارد؟
کسی که خدای را میشناسد، تقدّم مرتبه این مرد را میداند و به درستی که امّتها از خانه وی به دین و شرع رسیدند.
در مصیبتها و هنگام حکم کردن در میان قریش، از خانه هایشان طلب نور و روشنی میشود، اگر حکم کنند.
اجداد او از قریش و از اصل و اساس آن هستند که محمّد و علی و بعد آن دو، علم هدایت حسین است. (علیهم السّلام)
جنگ بدر و شعب ابی طالب شاهد آنهاست و از اُحد و خندق و روز فتح مکّه شناخته میشوند.
و خیبر و حُنین برای او شهادت میدهند و نبرد بنی قریظة، روزی که امری شدید و غبار آلود داشت، بر آنها گواه است.
جایگاههایی که در هر سختی و مصیبتی، علُوّ و برتری دارند و من برتری جایگاه آنها را بر صحابه کتمان نمی کنم، چنان که خیلیها کتمان کردند.
✅ هشام از این مدح فرزدق ناراحت شد و حقوق او را قطع کرد و به او گفت: چرا چنین شعری درباره ما نگفتی؟ فرزدق در جواب گفت: تو هم جدّی چون جدّش و پدری چون پدرش و مادری مانند مادرش بیاور تا همین طور برایت شعر بگویم. هشام دستور داد او را در "عسفان" که محلّی است بین مکّه و مدینه زندانی کنند. این خبر به علی بن الحسین علیهما السّلام رسید. دوازده هزار درهم برایش فرستاد و فرمودند: ما را معذور دار، اگر نزد ما بیشتر از این بود، برایت بیشتر میفرستادیم. فرزدق قبول نکرده و عرض کرد: یا ابن رسول الله! من این اشعار را فقط برای دفاع از شما گفتم، هرگز در مقابل آن چیزی نمیپذیرم. امام علیه السّلام دوباره پول را فرستادند و پیغام دادند: تو را به حقّی که من بر تو دارم سوگند میدهم بپذیر! خدا نیّت و ارادت تو را به ما خانواده میداند، و فرزدق پذیرفت. در آن روزها که زندانی بود، اشعاری در هجو هشام سرود. وقتی خبر به هشام رسید او را آزاد کرد و در روایت ابی علّاف، او را به بصره تبعید نمود.
📚 بحارالأنوار، ج ۴۶ ص ١٢۴ _ از منابع مذکور.
@ashkvareh
⚫ حسینیه مجازی بُکاء ⚫
#در_راه_شام ❌ با نیزه بر سر ما میکوبیدند ➖ الإقبال عن کتاب المصابیح بإسناده عن جعفر بن مُحَمَّد عن أبیه مُحَمَّد بن علیّ [الباقر] علیهما السلام: سَأَلتُ أبی عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام عَن حَملِ یَزیدَ لَهُ، فَقالَ: حَمَلَنی عَلی بَعیرٍ یَطلُعُ بِغَیرِ…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❌ افرادی که سالیانی است به کربلا مشرّف میشوند، میدانند که برگزاری مراسم و حتّی یک روضهخوانی چند نفری در حرم مطهّر مدام با مخالفت و محدودیتهای خدّام مواجه میشود. فقط عراقیها راحت و بدون دردسر میتوانند در حرم فعالیّت کنند. بسیار هم خوب است و ما هم لذّت میبریم و شرکت میکنیم. از آن طرف در بینالحرمین بیشتر ایرانیها و پاکستانیها حضور دارند. امّا چند سالی است که این فرقه ضالّ و مضلّ در حرم امام حسین علیه السّلام حضور پر رنگ دارند. نه صِرفا برای زیارت، بلکه با اجرای مراسمات اختصاصی! که این مسئله برای شیعیان نگرانکننده است و اسباب ناراحتی را فراهم میکند.
👈🏻 برخی عزیزان دغدغهشان این است که چرا اینها راحت و بدون محدودیّت مراسم دارند ولی ما تا حدّ زیادی محدودیم؟! خب حق هم دارند، ولی آنچه حساسیّت بیشتری را برمیانگیزد، حضور پر رنگ و فعّال این جماعت است. نمیدانم مسئولین عتبه در این باره توضیح و روشنگری داشتهاند یا نه، امّا شفافسازی در این مورد لازم است. مگر میشود کادر مدیریّتی حرم از خطر این فرقه باخبر نباشد؟!
خلاصه باید حواسمان جمع باشد، اینها طایفهای هستند که چند امام ما را قبول ندارند.
@ashkvareh
👈🏻 برخی عزیزان دغدغهشان این است که چرا اینها راحت و بدون محدودیّت مراسم دارند ولی ما تا حدّ زیادی محدودیم؟! خب حق هم دارند، ولی آنچه حساسیّت بیشتری را برمیانگیزد، حضور پر رنگ و فعّال این جماعت است. نمیدانم مسئولین عتبه در این باره توضیح و روشنگری داشتهاند یا نه، امّا شفافسازی در این مورد لازم است. مگر میشود کادر مدیریّتی حرم از خطر این فرقه باخبر نباشد؟!
خلاصه باید حواسمان جمع باشد، اینها طایفهای هستند که چند امام ما را قبول ندارند.
@ashkvareh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 خطاب به جناب #بندانی_نیشابوری:
💠 آیت الله شبیری زنجانی حفظه الله:
«قضیه معروفی است که به محقّق اردبیلی نسبت میدهند ( قضیه نامه و مرکَب کرایهای )، مرحوم حاج آقای والد میفرمود: "این ساختگی است و یک فقیه هرگز چنین کاری انجام نمیدهد." عقیده من این است که نقل نکردن این حرف ها بهتر است، چون وجه علمی مقبول ندارد و از یک فقیه بعید است.»
📚 جرعه ای از دریا، ج ٣ ص ۶٢۶
👈🏻 آیا در زمان مرحوم مقدّس اردبیلی، حدیث کساء شایع و معروف بوده؟! تا آن جا كه ما مىدانيم و همان طور كه محدّث قمّى رحمه الله اشاره كرده، نخستين كتابى كه متن حدیث کساء را نقل كرده است، كتاب منتخب طُرَيحى است. یعنی بعد از وفات مقدّس اردبیلی! حال چگونه شاطرهای دوران مقدّس اردبیلی با خواندن زیارت عاشورا و حدیث کساء نان در تنور میزدند؟! کجا نقل شده که ایشان به شاگردش گفته تقوا میکنم که بتوانم بر امام حسین علیه السلام گریه کنم؟!
ایشان لطف کنند و سند و مدرک مطالب خود را منتشر کنند، نه برای ما، بلکه برای استفاده عموم؛ این کار نیز بسیار آسان است، حتی آسانتر از چاپ یک کتاب. نهایتا چند برگه مطلب میشود.
@ashkvareh
💠 آیت الله شبیری زنجانی حفظه الله:
«قضیه معروفی است که به محقّق اردبیلی نسبت میدهند ( قضیه نامه و مرکَب کرایهای )، مرحوم حاج آقای والد میفرمود: "این ساختگی است و یک فقیه هرگز چنین کاری انجام نمیدهد." عقیده من این است که نقل نکردن این حرف ها بهتر است، چون وجه علمی مقبول ندارد و از یک فقیه بعید است.»
📚 جرعه ای از دریا، ج ٣ ص ۶٢۶
👈🏻 آیا در زمان مرحوم مقدّس اردبیلی، حدیث کساء شایع و معروف بوده؟! تا آن جا كه ما مىدانيم و همان طور كه محدّث قمّى رحمه الله اشاره كرده، نخستين كتابى كه متن حدیث کساء را نقل كرده است، كتاب منتخب طُرَيحى است. یعنی بعد از وفات مقدّس اردبیلی! حال چگونه شاطرهای دوران مقدّس اردبیلی با خواندن زیارت عاشورا و حدیث کساء نان در تنور میزدند؟! کجا نقل شده که ایشان به شاگردش گفته تقوا میکنم که بتوانم بر امام حسین علیه السلام گریه کنم؟!
ایشان لطف کنند و سند و مدرک مطالب خود را منتشر کنند، نه برای ما، بلکه برای استفاده عموم؛ این کار نیز بسیار آسان است، حتی آسانتر از چاپ یک کتاب. نهایتا چند برگه مطلب میشود.
@ashkvareh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حزن #اشک
🎥 بحرین _ محرّم الحرام ١٤٤٥
ای که در کرببلا بی کس و یاور گشتی
چشم بگشا و ببین خلق جهان یاور توست.
@ashkvareh
🎥 بحرین _ محرّم الحرام ١٤٤٥
ای که در کرببلا بی کس و یاور گشتی
چشم بگشا و ببین خلق جهان یاور توست.
@ashkvareh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 یک موکب متفاوت
👈🏻 امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
به کودکانتان چیزی بیاموزید که خداوند متعال به وسیله آن، به آنها سود دهد، نکند که فِرَق باطل عقاید خود را بدانها تحمیل کنند!
📚 بحارالانوار، ج ٢ ص ١٧
@ashkvareh
👈🏻 امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
به کودکانتان چیزی بیاموزید که خداوند متعال به وسیله آن، به آنها سود دهد، نکند که فِرَق باطل عقاید خود را بدانها تحمیل کنند!
📚 بحارالانوار، ج ٢ ص ١٧
@ashkvareh
#اصحابالحسین_علیهالسلام
⛓ جانباز کربلا
"مُوَقّع [مُرَقّع] بن ثمامه اسدی صیداوی" به همراه جمعی دیگر شبانه به امام حسین علیه السّلام پیوست. وی در روز عاشورا با دشمنان آن حضرت جنگید تا این که تیرهایش تمام گشت و بر اثر جراحات وارده به زانو در آمد. امّا همچنان از خود دفاع میکرد تا بر زمین افتاد. عدّهای از بنی اسد او را از معرکه نجات دادند و به کوفه آوردند و پنهان کردند. آنگاه که ابن زیاد توسّط عمر سعد (لعنهم الله) از وضع او آگاه شد فرمان کشتن او را صادر کرد. امّا با شفاعت جماعتی از بنی اسد از کشتن او منصرف شد. ولی او را زنجیر کرده و به "زاره" تبعید نمود، او پس از یک سال تحمّلِ رنج و مشقّت سرانجام به فیض شهادت نایل آمد.
👈🏻 جناب كُميت دربارۀ او مىگويد:
«و إنّ أبا موسى أسير مكبّل»
ابو موسى [يعنى موقّع] به اسارت در آمده و غل و زنجير به گردن داشت.
📚 ابصار العین فی انصارالحسین علیهالسلام، ج ۱ ص۱۱۷ _ عبرات المصطفین، ج۲ ص۱۹۳
@ashkvareh
⛓ جانباز کربلا
"مُوَقّع [مُرَقّع] بن ثمامه اسدی صیداوی" به همراه جمعی دیگر شبانه به امام حسین علیه السّلام پیوست. وی در روز عاشورا با دشمنان آن حضرت جنگید تا این که تیرهایش تمام گشت و بر اثر جراحات وارده به زانو در آمد. امّا همچنان از خود دفاع میکرد تا بر زمین افتاد. عدّهای از بنی اسد او را از معرکه نجات دادند و به کوفه آوردند و پنهان کردند. آنگاه که ابن زیاد توسّط عمر سعد (لعنهم الله) از وضع او آگاه شد فرمان کشتن او را صادر کرد. امّا با شفاعت جماعتی از بنی اسد از کشتن او منصرف شد. ولی او را زنجیر کرده و به "زاره" تبعید نمود، او پس از یک سال تحمّلِ رنج و مشقّت سرانجام به فیض شهادت نایل آمد.
👈🏻 جناب كُميت دربارۀ او مىگويد:
«و إنّ أبا موسى أسير مكبّل»
ابو موسى [يعنى موقّع] به اسارت در آمده و غل و زنجير به گردن داشت.
📚 ابصار العین فی انصارالحسین علیهالسلام، ج ۱ ص۱۱۷ _ عبرات المصطفین، ج۲ ص۱۹۳
@ashkvareh
⚫ حسینیه مجازی بُکاء ⚫
#حرکت_امام_حسین علیه السّلام #عاشورا_در_عامه ⚫️ عاشورا در نگاه برخی سُنّیان 8⃣ ابن عربى مالكى در بحث جانشينى يزيد به واسطۀ معاويه (لعنهما الله) و بيعت گرفتن معاويه براى ولىعهدى فرزندش، پس از سخنانى درباره لياقت يزيد براى رسيدن به خلافت و تصدّى اين مقام،…
#حرکت_امام_حسین علیه السّلام
#عاشورا_در_عامه
☑️ عاشورا در نگاه برخی سُنّیان 9⃣
بسيار مهم
عزادارى شعارى است كه تير آن معاويه لعنه الله را هدف قرار مىدهد. از اين رو يكى ديگر از دلایل مبارزه با سيّدالشهداء عليه السّلام، واقعۀ عاشورا و عزادارى اين است كه اگر از امام حسين عليه السّلام و شهادتش دم بزنيم، سرانجام به طعن معاويه مىانجامد. پس بايد با عزادارى مبارزه كنند و از مراسم عاشورا جلوگيرى كنند تا به صحابهاى كه همراه معاويه و يزيد بودند و با يزيد دست بيعت دادهاند، خدشهاى وارد نشود!
👈🏻 ديدگاه عبدالمغيث حنبلى بغدادى
در اين ميان برخى از عالمان اهل سنّت از اين راه وارد شده و اين مسئله را دست آويز مخالفت با سيّدالشهداء عليه السّلام قرار دادهاند كه از اين ميان، عبدالمغيث بن زهير حنبلى بغدادى درگذشتۀ سال ٥٨٣ هجرى است. سيره نويسان اهل سنّت در شرح حال او مىنويسند:
«كان صالحاً متديّناً صدوقاً أميناً حسن الطريقة جميل السيرة حميد الأخلاق مجتهداً في اتّباع السنة.»
او پيشوا، حافظ، محدّث، دنيا گريز، صالح، متدّين، بسيار راستگو، پرهيزگار، مطمئن و امين، داراى رفتار نيكو، يگانه در اخلاق و كوشا در تبعيت و پيروى از سنّت پيامبر بود.
وى كه داراى اين همه اوصاف، القاب و مقام بلند در نزد اهل سنّت است، كتابى در "فضايل و مناقب يزيد بن معاويه" تأليف كرده است. او از پيامبر در مدح معاويه چنين نقل مىكند كه فرموده:
«اللّهمَّ اجعله هادياً و اهد به»
خدايا! معاويه را هدايتگر قرار ده و به مردم توفيق ده تا به واسطۀ معاويه هدايت شوند. (!!!)
پس به مقتضاى اين حديث ما بايد ولايت فرزند معاويه را بپذيريم؛ چرا كه در ادامه مىگويد:
«و من كان هادياً لا يجوز أن يطعن عليه فيما اختاره من ولاية يزيد.»
كسى كه خودش هدايتگر است، جايز نيست كسى عليه او طعن و خدشهاى بزند و بگويد: چرا معاويه يزيد ( لعنهما الله ) را جانشين خود نموده است؟
🔻 وى در ادامه مىافزايد:
«ولاية يزيد ثبتت برضى الأمّة.»
ولايت يزيد (لعنه الله) با پذيرش همگان به اثبات رسيد.
خلاصۀ چينش مبانى علماى متعصّب اهل سنّت در يك جمله چنين است: به مقتضاى احاديثى كه از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مبنى بر واجب بودن پيروى از خلفا و اميران رسيده، مىتوان گفت: حسين بن على طغيانگر است. (!!! نستجیر بالله)
آرى، همانا خواندن و نوشتن چنين سخنانى، هر قلب آكنده از محبّت حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام را دچار غم و پريشانى مىكند و اگر وظيفۀ ما دفاع از مذهب و مكتب اهل بيت عليهم السّلام نبود، هرگز چنين كلماتى را نقل نمىكرديم.
آن گاه عبدالمغيث حنبلى بغدادى در پاسخ اشكالات بر يزيد مىنويسد: «به احترام پدرش نبايد چيزى به يزيد گفت».
آرى، نگوييد يزيد شرب خمر مىكرد. نگوييد يزيد بن معاويه با زنهاى مَحرمِ خويش نكاح مىكرد و كسى حقيقتى از كردارهاى يزيد را به گوش ديگران نرساند و...! چرا نبايد چيزى گفت؟ چون به احترام پدرِ يزيد بايد سكوت كرد!
✅ اينها از جمله مطالب كتابى است كه حنبلى بغدادى در پوشاندن و مخفى نمودن حقايق تاريخى نوشته است. ولى هرگز حقايق مخفى نمىماند و حتّى گاهى حقايق امور بر قلم عالِمان و انديشمندان آنان جارى مىشود و هر چند گفتههاى ابن العربى مالکی و عبدالمغيث حنبلى، منشأ و دليلى مىگردد كه برخى از متعصّبين از يزيد و اعمال ناشايست او دفاع كنند؛ ولى از طرف ديگر باعث شده است كه عالمان اهل سنّت در ردّ آنان سخنهايى بگويند و بنويسند؛ مانند حافظ ابوالفرج ابن جوزى حنبلى كه كتاب "الردّ على المتعصب العنيد المانع من ذمّ يزيد" را در ردّ كتاب عبدالمغيث حنبلى نوشته است. وى معاصر با عبدالمغيث و درگذشته سال ٥٩٧ هجرى مىباشد. البته كتاب عبدالمغيث كه در دفاع از يزيد بوده به دست ما نرسيده، ولى نوشتۀ حافظ ابن جوزى در ردّ آن كتاب به دست ما رسيده است. بزرگانى از اهل سنّت مانند ذهبى، ابن كثير دمشقى و ديگران تصريح مىكنند كه: «اى كاش عبدالمغيث چنين كتابى نمىنوشت.» 👇🏻
#عاشورا_در_عامه
☑️ عاشورا در نگاه برخی سُنّیان 9⃣
بسيار مهم
عزادارى شعارى است كه تير آن معاويه لعنه الله را هدف قرار مىدهد. از اين رو يكى ديگر از دلایل مبارزه با سيّدالشهداء عليه السّلام، واقعۀ عاشورا و عزادارى اين است كه اگر از امام حسين عليه السّلام و شهادتش دم بزنيم، سرانجام به طعن معاويه مىانجامد. پس بايد با عزادارى مبارزه كنند و از مراسم عاشورا جلوگيرى كنند تا به صحابهاى كه همراه معاويه و يزيد بودند و با يزيد دست بيعت دادهاند، خدشهاى وارد نشود!
👈🏻 ديدگاه عبدالمغيث حنبلى بغدادى
در اين ميان برخى از عالمان اهل سنّت از اين راه وارد شده و اين مسئله را دست آويز مخالفت با سيّدالشهداء عليه السّلام قرار دادهاند كه از اين ميان، عبدالمغيث بن زهير حنبلى بغدادى درگذشتۀ سال ٥٨٣ هجرى است. سيره نويسان اهل سنّت در شرح حال او مىنويسند:
«كان صالحاً متديّناً صدوقاً أميناً حسن الطريقة جميل السيرة حميد الأخلاق مجتهداً في اتّباع السنة.»
او پيشوا، حافظ، محدّث، دنيا گريز، صالح، متدّين، بسيار راستگو، پرهيزگار، مطمئن و امين، داراى رفتار نيكو، يگانه در اخلاق و كوشا در تبعيت و پيروى از سنّت پيامبر بود.
وى كه داراى اين همه اوصاف، القاب و مقام بلند در نزد اهل سنّت است، كتابى در "فضايل و مناقب يزيد بن معاويه" تأليف كرده است. او از پيامبر در مدح معاويه چنين نقل مىكند كه فرموده:
«اللّهمَّ اجعله هادياً و اهد به»
خدايا! معاويه را هدايتگر قرار ده و به مردم توفيق ده تا به واسطۀ معاويه هدايت شوند. (!!!)
پس به مقتضاى اين حديث ما بايد ولايت فرزند معاويه را بپذيريم؛ چرا كه در ادامه مىگويد:
«و من كان هادياً لا يجوز أن يطعن عليه فيما اختاره من ولاية يزيد.»
كسى كه خودش هدايتگر است، جايز نيست كسى عليه او طعن و خدشهاى بزند و بگويد: چرا معاويه يزيد ( لعنهما الله ) را جانشين خود نموده است؟
🔻 وى در ادامه مىافزايد:
«ولاية يزيد ثبتت برضى الأمّة.»
ولايت يزيد (لعنه الله) با پذيرش همگان به اثبات رسيد.
خلاصۀ چينش مبانى علماى متعصّب اهل سنّت در يك جمله چنين است: به مقتضاى احاديثى كه از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مبنى بر واجب بودن پيروى از خلفا و اميران رسيده، مىتوان گفت: حسين بن على طغيانگر است. (!!! نستجیر بالله)
آرى، همانا خواندن و نوشتن چنين سخنانى، هر قلب آكنده از محبّت حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام را دچار غم و پريشانى مىكند و اگر وظيفۀ ما دفاع از مذهب و مكتب اهل بيت عليهم السّلام نبود، هرگز چنين كلماتى را نقل نمىكرديم.
آن گاه عبدالمغيث حنبلى بغدادى در پاسخ اشكالات بر يزيد مىنويسد: «به احترام پدرش نبايد چيزى به يزيد گفت».
آرى، نگوييد يزيد شرب خمر مىكرد. نگوييد يزيد بن معاويه با زنهاى مَحرمِ خويش نكاح مىكرد و كسى حقيقتى از كردارهاى يزيد را به گوش ديگران نرساند و...! چرا نبايد چيزى گفت؟ چون به احترام پدرِ يزيد بايد سكوت كرد!
✅ اينها از جمله مطالب كتابى است كه حنبلى بغدادى در پوشاندن و مخفى نمودن حقايق تاريخى نوشته است. ولى هرگز حقايق مخفى نمىماند و حتّى گاهى حقايق امور بر قلم عالِمان و انديشمندان آنان جارى مىشود و هر چند گفتههاى ابن العربى مالکی و عبدالمغيث حنبلى، منشأ و دليلى مىگردد كه برخى از متعصّبين از يزيد و اعمال ناشايست او دفاع كنند؛ ولى از طرف ديگر باعث شده است كه عالمان اهل سنّت در ردّ آنان سخنهايى بگويند و بنويسند؛ مانند حافظ ابوالفرج ابن جوزى حنبلى كه كتاب "الردّ على المتعصب العنيد المانع من ذمّ يزيد" را در ردّ كتاب عبدالمغيث حنبلى نوشته است. وى معاصر با عبدالمغيث و درگذشته سال ٥٩٧ هجرى مىباشد. البته كتاب عبدالمغيث كه در دفاع از يزيد بوده به دست ما نرسيده، ولى نوشتۀ حافظ ابن جوزى در ردّ آن كتاب به دست ما رسيده است. بزرگانى از اهل سنّت مانند ذهبى، ابن كثير دمشقى و ديگران تصريح مىكنند كه: «اى كاش عبدالمغيث چنين كتابى نمىنوشت.» 👇🏻
👆🏻 حال اگر از خود اين شخص يعنى عبدالمغيث بن زهير حنبلى سؤال شود كه به چه دليل شما و امثال شما از يزيد بن معاويه دفاع مىكنيد، در جواب مىگويد:
«إنّما قصدتُ كفَّ الألسنة عن لعن الخلفاء وإلّا فلو فتحنا هذا لكان خليفة الوقت أحقّ باللعن.»
فقط به اين جهت از يزيد دفاع كردم تا با اين كار لعن خُلفا را از سر زبانها قطع كنم، وگرنه اگر از لعن خلفا جلوگيرى نكنيم و اجازۀ چنين كارى را بدهيم، همين خليفۀ زمان خودمان به لعن سزاوارتر است.
آرى، آنان بايد كارى كنند كه خلفا مورد لعن قرار نگيرند. تا كنون سخن از جلوگيرى لعن يزيد به جهت "معاويه و عبداللّه بن عمر" بود، امّا حالا سخن از خلفا به ميان آمد. پس به تدريج راز مبارزۀ با شعائر حسينى و عزادارى حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام روشن مىشود.از طرفى ديگر علّت تلاش و همّت استوار شيعيان در برپايى عزاى سيّدالشهداء عليه السلام معلوم مىشود. در عين حال، به حق خودشان سوگند كه با اين همه شكوه در برگزارى مراسم عزا و سوگوارى حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام، هنوز حقّ آن حضرت را ادا نكردهايم و در اين مسئله بدهكاريم!
📓 ناگفتههایی از حقایق عاشورا، سیّد علی میلانی، ۴۵ _ ۴٩
ادامه دارد ...
@ashkvareh
«إنّما قصدتُ كفَّ الألسنة عن لعن الخلفاء وإلّا فلو فتحنا هذا لكان خليفة الوقت أحقّ باللعن.»
فقط به اين جهت از يزيد دفاع كردم تا با اين كار لعن خُلفا را از سر زبانها قطع كنم، وگرنه اگر از لعن خلفا جلوگيرى نكنيم و اجازۀ چنين كارى را بدهيم، همين خليفۀ زمان خودمان به لعن سزاوارتر است.
آرى، آنان بايد كارى كنند كه خلفا مورد لعن قرار نگيرند. تا كنون سخن از جلوگيرى لعن يزيد به جهت "معاويه و عبداللّه بن عمر" بود، امّا حالا سخن از خلفا به ميان آمد. پس به تدريج راز مبارزۀ با شعائر حسينى و عزادارى حضرت سيّدالشهداء عليه السّلام روشن مىشود.از طرفى ديگر علّت تلاش و همّت استوار شيعيان در برپايى عزاى سيّدالشهداء عليه السلام معلوم مىشود. در عين حال، به حق خودشان سوگند كه با اين همه شكوه در برگزارى مراسم عزا و سوگوارى حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام، هنوز حقّ آن حضرت را ادا نكردهايم و در اين مسئله بدهكاريم!
📓 ناگفتههایی از حقایق عاشورا، سیّد علی میلانی، ۴۵ _ ۴٩
ادامه دارد ...
@ashkvareh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 جناب #صراف و دروغ بستن به امام حسین علیه السّلام مثل آب خوردن، و سکوتِ عجیب و تأسفبارِ مستمعین و عدم مطالبه سند و مدرک
❌ البتّه این روحیه مختصّ آقای صرّاف نیست و ایشان تنها یکی از پرچمداران این جریان است، برخی مادحین و وعّاظ چنان به اهل بیت علیهم السّلام دروغ میبندند که نظیرش کم یافت میشود، و این وضعیت چنان تأسفبار است که تا تعدادی از این جماعت تأدیب نشوند، این مسئله اصلاحشدنی نمیباشد. در جامعه ما جرم همهچیز معلوم است، امّا دروغ بستن به اهل بیت علیهم السّلام جرم نیست! حتّی به اندازه دروغ بستن به یک سلبریتی لامذهب! و این از مظلومیت اهل بیت علیهم السّلام است.
تازه برخی آقایان شاکّیاند که چکار دارید به بساط امام حسین علیه السّلام! ولی در واقع این بساطِ دروغ بستن و جعل و تحریف، بساط شیطان است، نه بساط امام حسین علیه السّلام؛ برخی عزیزان ظاهرا روایات مذمّت دروغ، خصوصا دروغ بستن به اهل بیت علیهم السّلام را مزاح پنداشتهاند. ( العیاذبالله )
الّلهم إنا نشکو اليک ....
@ashkvareh
❌ البتّه این روحیه مختصّ آقای صرّاف نیست و ایشان تنها یکی از پرچمداران این جریان است، برخی مادحین و وعّاظ چنان به اهل بیت علیهم السّلام دروغ میبندند که نظیرش کم یافت میشود، و این وضعیت چنان تأسفبار است که تا تعدادی از این جماعت تأدیب نشوند، این مسئله اصلاحشدنی نمیباشد. در جامعه ما جرم همهچیز معلوم است، امّا دروغ بستن به اهل بیت علیهم السّلام جرم نیست! حتّی به اندازه دروغ بستن به یک سلبریتی لامذهب! و این از مظلومیت اهل بیت علیهم السّلام است.
تازه برخی آقایان شاکّیاند که چکار دارید به بساط امام حسین علیه السّلام! ولی در واقع این بساطِ دروغ بستن و جعل و تحریف، بساط شیطان است، نه بساط امام حسین علیه السّلام؛ برخی عزیزان ظاهرا روایات مذمّت دروغ، خصوصا دروغ بستن به اهل بیت علیهم السّلام را مزاح پنداشتهاند. ( العیاذبالله )
الّلهم إنا نشکو اليک ....
@ashkvareh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 محبّت خالص این دو کودک به امام حسین علیه السّلام را در محفلی ساده و بیآلایش ببینید
✅ مجلس عزای امام حسین علیه السّلام، ساده، بدون دکور، بدون سیستم صوت خاصّ، بدون نورپردازی، بدون سبک و سیاق متنوّع، بدون فیلمبرداری حرفهای، و بدون رنگ و لعاب هم زیبا و جذّاب است، ولی ما عادت کردهایم به تجمّلات هیأتی، به زرق و برقهای امروزی، به دکوراسیونهای متعدّد، به صداها و إفکتهای عجیب و غریب، به ظروف تزئینیِ هیأتی و أمثالهم!
@ashkvareh
✅ مجلس عزای امام حسین علیه السّلام، ساده، بدون دکور، بدون سیستم صوت خاصّ، بدون نورپردازی، بدون سبک و سیاق متنوّع، بدون فیلمبرداری حرفهای، و بدون رنگ و لعاب هم زیبا و جذّاب است، ولی ما عادت کردهایم به تجمّلات هیأتی، به زرق و برقهای امروزی، به دکوراسیونهای متعدّد، به صداها و إفکتهای عجیب و غریب، به ظروف تزئینیِ هیأتی و أمثالهم!
@ashkvareh
#شاعراناهلبیتعصمت
🔻 بخشی از قصیده ابن عرندس حلّی رحمه الله
فَیَا ساکنی أَرْضِ الطُّفُوفِ عَلَیْکُمْ
سَلامُ مُحِبُّ مَا لَهُ عَنْکُمْ صَبْرٍ
ای کسانی که ساکن کربلا هستید، بر شما باد سلام محبّ تان، که نمیتواند داغ شما را تحمّل کند.
إِمَامُ الْهُدَى سِبْطِ النُّبُوَّهِ وَالِدُ الْأَئِمَّهِ
رَبُّ النَّهْیِ مَوْلًى لَهُ الْأَمْرِ
امام حسین علیه السّلام، امام هدایت! سبط نبوّت! پدرِ امامان! ولیّ امر و نهی!
إِمَامُ أَبُوهُ الْمُرْتَضَى عَلَمُ الْهُدَى
وَصِیُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ الصِّنْوِ وَ الصِّهْرِ
امامی که پدرش علیّ مرتضی، نشانه هدایت، وصیّ پیغمبر و داماد پیغمبر بود.
إِمَامُ بَکَتْهُ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ و السماء
وَ وَحْشَ الفلا وَ الطَّیْرِ وَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ
امام حسین که جنّ و إنس و آسمان و زمین و خشکی و دریاها و پرندهها بر او گریه کردند.
لَهُ الْقُبَّهِ الْبَیْضَاءِ بالطّف لَمْ تَزُلْ
تَطُوفَ بِهَا طَوْعاً مَلَائِکَهُ غَرَّ
قُبّهای نورانی دارد که همواره ملائکه دور آن طواف میکنند.
لهُ تُرْبَهُ فِیهَا الشِّفَاءِ وَ قُبَّهٍ
یُجَابُ بِهَا الدَّاعِی إِذَا مَسَّهُ الضُّرَّ
تربت او شفاء است و قُبّهی او جایی است که هر مضطرّی تحت آن قرار بگیرد خدای متعال به او جواب میدهد.
أَ یُقْتَلُ ظَمْآناً حُسَیْنِ بکربلا
وَ فِی کُلُّ عُضْوٍ مِنْ أَنَامِلِهِ بَحْرٍ
آیا حسین را تشنه کشتند؟ کسی که در هر بند انگشتانش دریایی بود!
وَ وَالِدُهُ الساقی عَلَى الْحَوْضِ فِی غَد
وَ فَاطِمَهَ مَاءِ الْفُرَاتِ لَهَا مَهْرٍ
پسرِ ساقی کوثر را کشتند، فراتی که برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، بر او بستند.
فَوا لَهْفَ نَفْسی لِلْحُسَیْنِ وَ ما جَنى
عَلَیْهِ غَداةُ الطَّفِّ فی حَرْبِهِ الشِّمْر
برای حسین میسوزم که در آن روز - عاشورا - شمر چه تبهکاری ها درباره او روا داشت.
تَجَمَّعَ فیها مِنْ طُغاةِ اُمَیَّةَ
عِصابَةُ غَدْر لا یَقُومُ لَها عُذْرُ
گروهی از گردنکشان اُموی در کربلا گرد آمدند که هستیشان سراسر نیرنگ است و هیچ عذری برای کارشان ندارند.
فَحاطُوا بِهِ فی عَشْرِ شَهْرِ مُحَرَّم
وَ بیضُ الْمَواضِی فی الاَْکُفِّ لَها شَمْرُ
در دهه نخست از ماه محرّم او را محاصره کردند و شمشیرهای آبداده را در دست خویش به تکان درآوردند.
فَقامَ الْفَتى لَمـّا تَشاجَرَتِ الْقَنا
وَ صالَ وَ قَدْ اُودِیَ بِمُهْجَتِهِ الْحَرُّ
چون نیزهها با یکدیگر تلاقی کرد، آن جوانمرد برخاست و با آنکه دل او از سوز گرما در تب و تاب بود، به تاختن پرداخت.
فَفَرَّقَ جَمْعَ الْقَوْمِ حَتّى کَأَنَّهُمْ
طُیُورُ بُغاث شَتَّ شَمْلَهُمُ الصَّقْرُ
شیرازه سپاه را چنان از هم گسیخت که گویی شاهین به میان مرغکان روی کند و آنها را پراکنده سازد.
فَغادَرَهُ فی مارِقِ الْحَرْبِ مارِقٌ
بِسَهْم لِنَحْرِ السِّبْطِ مِنْ وَقْعِهِ نَحْرُ
در همین پیکار با بد طینتها، یکی از آنها تیری به سوی او پرتاب کردکه بر حلق فرزند پیامبر نشست.
فَمالَ عَنِ الطَّرْفِ الْجَوادِ أَخُو النَّدَى
الْجَوادَ قَتیلا حَوْلَهُ یَصْهَلُ الْمُهْرُ
پس از اسبش جُدا شد و اسب زبان بسته در پیرامون او به شیهه کشیدن پرداخت.
سَنانُ سِنان خارِقٌ مِنْهُ فِی الْحَشا
وَ صارِمُ شِمْر فِی الْوَرِیدِ لَهُ شَمْرُ
نیزه سنان پیکر او را درید و شمشیر شمر از رگ گردنش گذشت.
تَجُرُّ عَلَیْهِ الْعاصِفاتُ ذُیُولَها
وَ مَنْ نَسْجِ أیْدِی الصّافِناتِ لَهْ طَمْرٌ
بادهای بسیار تند او را پوشاندند، و اسب هایی که بر اندام او راندند، با تار و پود دست و پاهایشان پیراهنی کهنه بر او دوختند.
فَرَجَّتْ لَهُ السَّبْعُ الطِّباقُ، وَ زَلْزَلَتْ
رَواسِی جِبالِ الاَْرْضِ، وَ الْتَطَمَ الْبَحْرُ
هفت آسمان به تکان آمد، کوههای بلند و استوار لرزیدن گرفت و آشوب بر دریاها افتاد.
فَیا لَکَ مَقْتُولا بَکَتْهُ السَّماءُ دَماً
فَمُغْبَرُّ وَجْهِ الاَْرْضِ بِالدَّمِ مُحْمَرُّ
هان ای کشتهای که آسمان بر او خون گریست و چهره خاک آلود زمین با خونش سرخ گردید.
مَلابِسُهُ فِی الْحَرْبِ حُمْرٌ مِنَ الدِّما
وَ هُنَّ غَداةَ الْحَشْرِ مِنْ سُنْدُس خُضْرُ
لباسهای رزم او از خون سرخ شد، ولی در فردای قیامت از ابریشم سبز خواهد بود.
وَ لَهْفی لِزَیْنِ الْعابِدینَ، وَ قَدْ سَری
أسیراً عَلیلا لا یَفُکُّ لَهُ أسْرُ
برای زین العابدین میسوزم که او را گرفتار کردند و همچنان دربند نگاهش داشتند.
وَ آلُ رَسُولِ اللهِ تُسْبى نِسائُهُم
وَ مِنْ حَوْلِهِنَّ السَّتْرُ یُهْتَکُ وَ الْخَدْرُ
بانوان خاندان پیامبر اسیر گشتند و حرمت ایشان را هتک کردند.
سَبایا بِأَکْوارِ الْمَطایا حَواسِراً
یُلاحِظُهُنَّ الْعَبْدُ فِی النّاسِ وَ الْحُرُّ
اسیرانی ماتمزده که سوار بر ستوران گشتند و در ملأ عام رفتند.
🔻 بخشی از قصیده ابن عرندس حلّی رحمه الله
فَیَا ساکنی أَرْضِ الطُّفُوفِ عَلَیْکُمْ
سَلامُ مُحِبُّ مَا لَهُ عَنْکُمْ صَبْرٍ
ای کسانی که ساکن کربلا هستید، بر شما باد سلام محبّ تان، که نمیتواند داغ شما را تحمّل کند.
إِمَامُ الْهُدَى سِبْطِ النُّبُوَّهِ وَالِدُ الْأَئِمَّهِ
رَبُّ النَّهْیِ مَوْلًى لَهُ الْأَمْرِ
امام حسین علیه السّلام، امام هدایت! سبط نبوّت! پدرِ امامان! ولیّ امر و نهی!
إِمَامُ أَبُوهُ الْمُرْتَضَى عَلَمُ الْهُدَى
وَصِیُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ الصِّنْوِ وَ الصِّهْرِ
امامی که پدرش علیّ مرتضی، نشانه هدایت، وصیّ پیغمبر و داماد پیغمبر بود.
إِمَامُ بَکَتْهُ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ و السماء
وَ وَحْشَ الفلا وَ الطَّیْرِ وَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ
امام حسین که جنّ و إنس و آسمان و زمین و خشکی و دریاها و پرندهها بر او گریه کردند.
لَهُ الْقُبَّهِ الْبَیْضَاءِ بالطّف لَمْ تَزُلْ
تَطُوفَ بِهَا طَوْعاً مَلَائِکَهُ غَرَّ
قُبّهای نورانی دارد که همواره ملائکه دور آن طواف میکنند.
لهُ تُرْبَهُ فِیهَا الشِّفَاءِ وَ قُبَّهٍ
یُجَابُ بِهَا الدَّاعِی إِذَا مَسَّهُ الضُّرَّ
تربت او شفاء است و قُبّهی او جایی است که هر مضطرّی تحت آن قرار بگیرد خدای متعال به او جواب میدهد.
أَ یُقْتَلُ ظَمْآناً حُسَیْنِ بکربلا
وَ فِی کُلُّ عُضْوٍ مِنْ أَنَامِلِهِ بَحْرٍ
آیا حسین را تشنه کشتند؟ کسی که در هر بند انگشتانش دریایی بود!
وَ وَالِدُهُ الساقی عَلَى الْحَوْضِ فِی غَد
وَ فَاطِمَهَ مَاءِ الْفُرَاتِ لَهَا مَهْرٍ
پسرِ ساقی کوثر را کشتند، فراتی که برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، بر او بستند.
فَوا لَهْفَ نَفْسی لِلْحُسَیْنِ وَ ما جَنى
عَلَیْهِ غَداةُ الطَّفِّ فی حَرْبِهِ الشِّمْر
برای حسین میسوزم که در آن روز - عاشورا - شمر چه تبهکاری ها درباره او روا داشت.
تَجَمَّعَ فیها مِنْ طُغاةِ اُمَیَّةَ
عِصابَةُ غَدْر لا یَقُومُ لَها عُذْرُ
گروهی از گردنکشان اُموی در کربلا گرد آمدند که هستیشان سراسر نیرنگ است و هیچ عذری برای کارشان ندارند.
فَحاطُوا بِهِ فی عَشْرِ شَهْرِ مُحَرَّم
وَ بیضُ الْمَواضِی فی الاَْکُفِّ لَها شَمْرُ
در دهه نخست از ماه محرّم او را محاصره کردند و شمشیرهای آبداده را در دست خویش به تکان درآوردند.
فَقامَ الْفَتى لَمـّا تَشاجَرَتِ الْقَنا
وَ صالَ وَ قَدْ اُودِیَ بِمُهْجَتِهِ الْحَرُّ
چون نیزهها با یکدیگر تلاقی کرد، آن جوانمرد برخاست و با آنکه دل او از سوز گرما در تب و تاب بود، به تاختن پرداخت.
فَفَرَّقَ جَمْعَ الْقَوْمِ حَتّى کَأَنَّهُمْ
طُیُورُ بُغاث شَتَّ شَمْلَهُمُ الصَّقْرُ
شیرازه سپاه را چنان از هم گسیخت که گویی شاهین به میان مرغکان روی کند و آنها را پراکنده سازد.
فَغادَرَهُ فی مارِقِ الْحَرْبِ مارِقٌ
بِسَهْم لِنَحْرِ السِّبْطِ مِنْ وَقْعِهِ نَحْرُ
در همین پیکار با بد طینتها، یکی از آنها تیری به سوی او پرتاب کردکه بر حلق فرزند پیامبر نشست.
فَمالَ عَنِ الطَّرْفِ الْجَوادِ أَخُو النَّدَى
الْجَوادَ قَتیلا حَوْلَهُ یَصْهَلُ الْمُهْرُ
پس از اسبش جُدا شد و اسب زبان بسته در پیرامون او به شیهه کشیدن پرداخت.
سَنانُ سِنان خارِقٌ مِنْهُ فِی الْحَشا
وَ صارِمُ شِمْر فِی الْوَرِیدِ لَهُ شَمْرُ
نیزه سنان پیکر او را درید و شمشیر شمر از رگ گردنش گذشت.
تَجُرُّ عَلَیْهِ الْعاصِفاتُ ذُیُولَها
وَ مَنْ نَسْجِ أیْدِی الصّافِناتِ لَهْ طَمْرٌ
بادهای بسیار تند او را پوشاندند، و اسب هایی که بر اندام او راندند، با تار و پود دست و پاهایشان پیراهنی کهنه بر او دوختند.
فَرَجَّتْ لَهُ السَّبْعُ الطِّباقُ، وَ زَلْزَلَتْ
رَواسِی جِبالِ الاَْرْضِ، وَ الْتَطَمَ الْبَحْرُ
هفت آسمان به تکان آمد، کوههای بلند و استوار لرزیدن گرفت و آشوب بر دریاها افتاد.
فَیا لَکَ مَقْتُولا بَکَتْهُ السَّماءُ دَماً
فَمُغْبَرُّ وَجْهِ الاَْرْضِ بِالدَّمِ مُحْمَرُّ
هان ای کشتهای که آسمان بر او خون گریست و چهره خاک آلود زمین با خونش سرخ گردید.
مَلابِسُهُ فِی الْحَرْبِ حُمْرٌ مِنَ الدِّما
وَ هُنَّ غَداةَ الْحَشْرِ مِنْ سُنْدُس خُضْرُ
لباسهای رزم او از خون سرخ شد، ولی در فردای قیامت از ابریشم سبز خواهد بود.
وَ لَهْفی لِزَیْنِ الْعابِدینَ، وَ قَدْ سَری
أسیراً عَلیلا لا یَفُکُّ لَهُ أسْرُ
برای زین العابدین میسوزم که او را گرفتار کردند و همچنان دربند نگاهش داشتند.
وَ آلُ رَسُولِ اللهِ تُسْبى نِسائُهُم
وَ مِنْ حَوْلِهِنَّ السَّتْرُ یُهْتَکُ وَ الْخَدْرُ
بانوان خاندان پیامبر اسیر گشتند و حرمت ایشان را هتک کردند.
سَبایا بِأَکْوارِ الْمَطایا حَواسِراً
یُلاحِظُهُنَّ الْعَبْدُ فِی النّاسِ وَ الْحُرُّ
اسیرانی ماتمزده که سوار بر ستوران گشتند و در ملأ عام رفتند.
فَوَیْلُ یَزِیدَ مِنْ عَذابِ جَهَنَّمَ
إِذا أقْبَلَتْ فِی الْحَشْرِ فاطِمَةُ الطُّهْرُ
وای بر یزید از کیفر دوزخ و از آن هنگام که فاطمهی پاک سرشت، به صحنه رستاخیز روی آورَد.
مَلابِسُها ثَوْبٌ مِنَ السَّمِّ أسْوَدُ
وَ آخِرُ قان مِنْ دَمِ السِّبْطِ مُحْمَرُّ
به گونهای که برخی از جامههایش از زهر (که به امام حسن علیه السّلام دادند) رنگین است و دیگری نیز از خون دوّمین فرزند پیامبر سرخ است.
تُنادی وَ أبْصارُ الاَْنامِ شَواخِصُ
وَ فِی کُلِّ قَلْب مِنْ مَهابَتِها ذُعْرُ
ندا میدهد و دیدهگان مردم نگران است و همه دلها از فرط شکوه او لرزان.
وَ تَشْکُو إِلَى اللهِ الْعَلیِّ وَ صَوْتُها
عَلِیٌّ وَ مَوْلانا عَلِىٌّ لَها ظَهْرٌ.
شکایت خویش را به آستان خدای متعال میبرَد با بانگی بلند، و با پشتیبانی مولا و سرورمان علی علیه السّلام.
فَلا یَنطقُ الطاغي یزیدُ بِما جَنی
وَ أنّی لَه عُذرٌ و مِن شأنه الغدرُ
یزید طاغی، از تبهکاری خویش سخنی بر زبان نمیآورَد. مگر او را که کارش نیرنگ و ظلم است عذری تواند بود؟
فیُؤخذُ مِنه بِالقِصاصِ فَیحرم الْنع
یم و یُخلی في الجَحیم لَه قَصرُ
او را به سزای أعمالش میرسانند، از نیکیها بیبهره میگردانند، و منزلی را برایش در دوزخ تُهی مینمایند.
أیُقرع جهلاً ثغرُ سبطِ محمدٍ
و صاحبُ ذاک الثغرِ یُحمی به الثغرُ
آیا دندان فرزند پیامبر را از سر دشمنی میکوبد؟! این دندان کسیست که خود پشتیبان مرز دین به شمار میرود.
فلیس لأخذِ الثارِ إلاّ خلیفةٌ
یکونُ لکسرِ الدینِ من عدلِهِ جبرُ
برای خونخواهی او حجّت خداست که شکستهایی را که به دین ما روی نموده با عدلش جبران کند.
📚 الغدیر، ج ٧ ص ٢۶
@ashkvareh
إِذا أقْبَلَتْ فِی الْحَشْرِ فاطِمَةُ الطُّهْرُ
وای بر یزید از کیفر دوزخ و از آن هنگام که فاطمهی پاک سرشت، به صحنه رستاخیز روی آورَد.
مَلابِسُها ثَوْبٌ مِنَ السَّمِّ أسْوَدُ
وَ آخِرُ قان مِنْ دَمِ السِّبْطِ مُحْمَرُّ
به گونهای که برخی از جامههایش از زهر (که به امام حسن علیه السّلام دادند) رنگین است و دیگری نیز از خون دوّمین فرزند پیامبر سرخ است.
تُنادی وَ أبْصارُ الاَْنامِ شَواخِصُ
وَ فِی کُلِّ قَلْب مِنْ مَهابَتِها ذُعْرُ
ندا میدهد و دیدهگان مردم نگران است و همه دلها از فرط شکوه او لرزان.
وَ تَشْکُو إِلَى اللهِ الْعَلیِّ وَ صَوْتُها
عَلِیٌّ وَ مَوْلانا عَلِىٌّ لَها ظَهْرٌ.
شکایت خویش را به آستان خدای متعال میبرَد با بانگی بلند، و با پشتیبانی مولا و سرورمان علی علیه السّلام.
فَلا یَنطقُ الطاغي یزیدُ بِما جَنی
وَ أنّی لَه عُذرٌ و مِن شأنه الغدرُ
یزید طاغی، از تبهکاری خویش سخنی بر زبان نمیآورَد. مگر او را که کارش نیرنگ و ظلم است عذری تواند بود؟
فیُؤخذُ مِنه بِالقِصاصِ فَیحرم الْنع
یم و یُخلی في الجَحیم لَه قَصرُ
او را به سزای أعمالش میرسانند، از نیکیها بیبهره میگردانند، و منزلی را برایش در دوزخ تُهی مینمایند.
أیُقرع جهلاً ثغرُ سبطِ محمدٍ
و صاحبُ ذاک الثغرِ یُحمی به الثغرُ
آیا دندان فرزند پیامبر را از سر دشمنی میکوبد؟! این دندان کسیست که خود پشتیبان مرز دین به شمار میرود.
فلیس لأخذِ الثارِ إلاّ خلیفةٌ
یکونُ لکسرِ الدینِ من عدلِهِ جبرُ
برای خونخواهی او حجّت خداست که شکستهایی را که به دین ما روی نموده با عدلش جبران کند.
📚 الغدیر، ج ٧ ص ٢۶
@ashkvareh