⚫ حسینیه مجازی بُکاء ⚫
#آداب_مداحی 🎥 معاندین و مخالفین شیعه که از این نوع مراسمات برای تخریب شیعیان سوءاستفاده میکنند و دنبال ماهی گرفتن از آب گلآلودِ میباشند، باید بدانند (که میدانند) اعمال و رفتارِ عوام خامِ جاهل، ربطی به اصل مذهب و سران و بزرگان آن ندارد، ضمن اینکه عوام…
Telegram
وبلاگ آثار
یاوهگویی غلات بهترین دستاویز نواصب برای تکفیر شیعه!
إن هراء الغلاة أفضل ذريعة تستخدمها النواصب لتكفير الشيعة!
@Alasar_1
إن هراء الغلاة أفضل ذريعة تستخدمها النواصب لتكفير الشيعة!
@Alasar_1
#شاعراناهلبیتعصمت
🌙 بیست و پنجم ذیالحجّة، نزول آیاتی از سوره "هل أتی" در فضیلت امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما
🌺 اين منقبت بزرگ و فضيلت ارجمند به گونهاى است كه برخى از عالمان و شاعران، آن را به رشته نظم درآوردهاند، براى مثال "سيّد حميرى" اين گونه مىسرايد:
و من أنزل الرحمن فيهم (هل أتى)
لمّا تصدوا للنذور وفاءا
من خمسة جبريل سادسهم
وقد مدّ النبي على الجميع عباءا
من ذا بخاتمه تصدّق راكعاً
فأثابه ذو العرش منه ولاءا.
✍🏻 آنان چه كسانى هستند كه خداوند رحمن «هل اتى» را درباره آنها نازل كرد آن هنگام كه براى انجام نذر خويش اقدام كردند؟! آن پنج نفرى كه ششمين نفر آنها جبرئيل بود و پيامبر اکرم بر روى همه آنها عبايش را كشيد. چه كسى است آن كه در حال ركوع انگشتر خويش را صدقه داد و خداوند از همين روی، وِلاى خود را به عنوان پاداش به او داد؟!
🔸سبط ابن جوزى عالم مشهور سُنّی، درباره جدّش ابن جوزى مىگويد:
«از جدّم شنيدم كه در مجالس وعظ خود در بغداد در سال ٥٩٦ هجری، دو بيت را سرود كه آنها را در كتاب "تبصرة المبتدى" ذكر كرده است، آن دو بيت چنين است:
أهوى عليّاً و إيماني محبّته
كم مشرك دمه من سيفه و كفا
إن كنت ويحك لم تسمع فضائله
فاسمع مناقبه من (هل أتى) و كفى.
✍🏻 على را دوست دارم و ايمان من، محبّت اوست، چه بسيار مشركانى كه خون آنها از شمشير او جارى گشت. اگر تو فضايل او را نشنيدهاى واى بر تو! پس كافى است مناقب او را در «هل أتى» بشنوى.
"ابن طلحه فقيه شافعى" در اين باره چنين مىسرايد:
هُم العروة الوثقى لمعتصم بها
مناقبهم جاءت بوحي و إنزال
مناقب في الشورى و سورة «هل أتى»
و في سورة الأحزاب يعرفها التالي
و هم أهل بيت المصطفى فودادهم
على الناس مفروض بحكم و إسجال.
✍🏻 آنها دستگيره محكم براى كسانى هستند كه به آنها چنگ بزنند، و مناقبشان به وسيله وحى و انزال قرآن به ما رسيده است. مناقبى كه در سوره شورا و سوره هل أتى و نيز سوره احزاب آمده است و آن كه قرآن را تلاوت كند مىتواند اين مناقب را بشناسد. اينها اهل بيت پيامبر اکرم برگزيده هستند و دوستى آنها بر طبق حكم الهى و نوشتار آسمانى بر مردم واجب گشته است.
📘 نزول سوره هل أتی، استاد محقّق سیّد علی میلانی، ص ۴۴
@ashkvareh
🌙 بیست و پنجم ذیالحجّة، نزول آیاتی از سوره "هل أتی" در فضیلت امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما
🌺 اين منقبت بزرگ و فضيلت ارجمند به گونهاى است كه برخى از عالمان و شاعران، آن را به رشته نظم درآوردهاند، براى مثال "سيّد حميرى" اين گونه مىسرايد:
و من أنزل الرحمن فيهم (هل أتى)
لمّا تصدوا للنذور وفاءا
من خمسة جبريل سادسهم
وقد مدّ النبي على الجميع عباءا
من ذا بخاتمه تصدّق راكعاً
فأثابه ذو العرش منه ولاءا.
✍🏻 آنان چه كسانى هستند كه خداوند رحمن «هل اتى» را درباره آنها نازل كرد آن هنگام كه براى انجام نذر خويش اقدام كردند؟! آن پنج نفرى كه ششمين نفر آنها جبرئيل بود و پيامبر اکرم بر روى همه آنها عبايش را كشيد. چه كسى است آن كه در حال ركوع انگشتر خويش را صدقه داد و خداوند از همين روی، وِلاى خود را به عنوان پاداش به او داد؟!
🔸سبط ابن جوزى عالم مشهور سُنّی، درباره جدّش ابن جوزى مىگويد:
«از جدّم شنيدم كه در مجالس وعظ خود در بغداد در سال ٥٩٦ هجری، دو بيت را سرود كه آنها را در كتاب "تبصرة المبتدى" ذكر كرده است، آن دو بيت چنين است:
أهوى عليّاً و إيماني محبّته
كم مشرك دمه من سيفه و كفا
إن كنت ويحك لم تسمع فضائله
فاسمع مناقبه من (هل أتى) و كفى.
✍🏻 على را دوست دارم و ايمان من، محبّت اوست، چه بسيار مشركانى كه خون آنها از شمشير او جارى گشت. اگر تو فضايل او را نشنيدهاى واى بر تو! پس كافى است مناقب او را در «هل أتى» بشنوى.
"ابن طلحه فقيه شافعى" در اين باره چنين مىسرايد:
هُم العروة الوثقى لمعتصم بها
مناقبهم جاءت بوحي و إنزال
مناقب في الشورى و سورة «هل أتى»
و في سورة الأحزاب يعرفها التالي
و هم أهل بيت المصطفى فودادهم
على الناس مفروض بحكم و إسجال.
✍🏻 آنها دستگيره محكم براى كسانى هستند كه به آنها چنگ بزنند، و مناقبشان به وسيله وحى و انزال قرآن به ما رسيده است. مناقبى كه در سوره شورا و سوره هل أتى و نيز سوره احزاب آمده است و آن كه قرآن را تلاوت كند مىتواند اين مناقب را بشناسد. اينها اهل بيت پيامبر اکرم برگزيده هستند و دوستى آنها بر طبق حكم الهى و نوشتار آسمانى بر مردم واجب گشته است.
📘 نزول سوره هل أتی، استاد محقّق سیّد علی میلانی، ص ۴۴
@ashkvareh
Forwarded from نقد جناب بندانی نیشابوری
غمخانه بیبی شهربانو همچنان در دهه اوّل محرّم، وقف مطالب غیرمستند بندانی نیشابوری خواهد بود.
نمونه کارنامه درخشان غمخانه را ببینید:
https://www.tg-me.com/Bandani1/289
@Bandani1
نمونه کارنامه درخشان غمخانه را ببینید:
https://www.tg-me.com/Bandani1/289
@Bandani1
Forwarded from ⚫ حسینیه مجازی بُکاء ⚫
❌ تکفیر امام حسین علیه السّلام توسّط عالِم سَلفی معاصر
🔥 "شُعیب الأرنَؤوط" محقّق سلفی که حدود دویست اثر از تراث سُنّیان را تصحیح و تحقیق کرده و شیخ زمان خودش محسوب میشود، تصریح میکند:
«اگر من در کربلا بودم، در سپاه إبن سعد قرار میگرفتم، زیرا حسین خروج کرد بر حاکم وقت خود، و همانطور که إبن العربی مالکی گفته: حسین به شمشیر جدّش کشته شد.»
(در بحث #عاشورا_در_عامه و #حرکت_امام_حسین علیه السّلام دربارهٔ این نظریه مطالبی بیان شد.)
آری، این است اعتقاد علمای سُنّی نسبت به اهل بیت پیامبر سلام الله علیهم اجمعین؛ لذا چگونه عجیب خواهد بود نهی مولوی عبدالحمید از زيارت امام حسین علیه السّلام؟!
▪️إبن قتیبة دینوری ( ٢٧٣ هـ ق) تصریح میکند که:
«محدثین از علمای سُنّی، به کتمان فضائل و سبّ امیرالمؤمنین علیه السّلام اکتفا نکردند، بلکه فرزندش حسین (علیه السّلام) را خارجی خواندند و خونش را حلال دانستند!!! و در عوض به جمع و نشر فضائل دشمنان علی (علیه السّلام) پرداختند.» (الاختلاف في اللفظ والرد على الجهمية، ط _ دارالرایة، ص ۵۴)
و باز در فیلمهای ضمیمه شده، عقیده سُنّیان درباره امام و حاکم وقت را مشاهده کنید.
@ashkvareh
🔥 "شُعیب الأرنَؤوط" محقّق سلفی که حدود دویست اثر از تراث سُنّیان را تصحیح و تحقیق کرده و شیخ زمان خودش محسوب میشود، تصریح میکند:
«اگر من در کربلا بودم، در سپاه إبن سعد قرار میگرفتم، زیرا حسین خروج کرد بر حاکم وقت خود، و همانطور که إبن العربی مالکی گفته: حسین به شمشیر جدّش کشته شد.»
(در بحث #عاشورا_در_عامه و #حرکت_امام_حسین علیه السّلام دربارهٔ این نظریه مطالبی بیان شد.)
آری، این است اعتقاد علمای سُنّی نسبت به اهل بیت پیامبر سلام الله علیهم اجمعین؛ لذا چگونه عجیب خواهد بود نهی مولوی عبدالحمید از زيارت امام حسین علیه السّلام؟!
▪️إبن قتیبة دینوری ( ٢٧٣ هـ ق) تصریح میکند که:
«محدثین از علمای سُنّی، به کتمان فضائل و سبّ امیرالمؤمنین علیه السّلام اکتفا نکردند، بلکه فرزندش حسین (علیه السّلام) را خارجی خواندند و خونش را حلال دانستند!!! و در عوض به جمع و نشر فضائل دشمنان علی (علیه السّلام) پرداختند.» (الاختلاف في اللفظ والرد على الجهمية، ط _ دارالرایة، ص ۵۴)
و باز در فیلمهای ضمیمه شده، عقیده سُنّیان درباره امام و حاکم وقت را مشاهده کنید.
@ashkvareh
⚫ حسینیه مجازی بُکاء ⚫
#عاشورا_در_عامه #حرکت_امام_حسین علیه السّلام ☑️ عاشورا در نگاه برخی سُنّیان 🔟 تفتازانى و ديدگاه او درباره لعن خلفا يكى ديگر از علماى آنان كه با لعن خلفا پيكار نموده، سعدالدين تفتازانى است. وى با عبارتى صريحتر از عبارت قبلى، علّت جلوگيرى از لعن يزيد را…
#عاشورا_در_عامه #حرکت_امام_حسین علیه السّلام
➖عاشورا در نگاه برخی سُنّیان 1⃣1⃣
اشارهاى به نقش معاويه در حادثۀ كربلا
نقش معاويه (لعنه الله) در قضيّۀ كربلا از آن هنگامی آغاز شد كه فرزندش را ولىّعهد خود قرار داد. پس خُردهگيرى بر يزيد، خود بخود متوجّه كسى خواهد بود كه او را به اين مقام رسانده است و افزون بر آن، خلفاى پيشين نيز مقصّر خواهند بود؛ ولى بنابر تحقيقات انجام شده، ماجرا بالاتر از اين است. ما مدّعى آن هستيم كه شهادت سيّدالشهداء عليه السّلام در عراق، نقشه خود معاويه بوده كه يزيد (لعنهما الله) آن را اجرا كرده است و با تأمّل، صبر و دقّت در مطالبى كه در پيش مىآيد، اين حقيقت از حقايق ناگفته عاشورا روشن خواهد شد.
✅ اكنون، ناگزيريم مطالب گفته شده را به دقّت بررسى كنيم؛ ولى قبل از ورود به بحث، ناچاريم تذكر دهيم كه مبارزه با واقعۀ عاشورا فقط ديدگاه گروهى از علماء اهل سنّت است و چنان كه گذشت، عدّۀ ديگرى از بزرگان آنان، بر آن گروه متعصّب به شدّت انتقاد كردهاند:
وقتى حافظ ابوالحسن هيثمى ديدگاه ابن خلدون را نقل مىنمايد، او را لعن مىكند و به او دشنام مىدهد و اشك مىريزد!
حافظ ابن حجر مكّى، موضعگيرى ابن العربى مالكى را نقل مىكند و مىگويد: اين كلام (حسين به شمشیر جدّش کشته شد) بدن انسان را به لرزه مىاندازد.
در برابرِ عبدالقادر گيلانى (صوفی حنبلی) كه مىگفت: "روز عاشورا بايد روز شادى و سُرور باشد." ابن جوزى حنبلى مىگفت: چنين حرفهايى باطل است. آراستن، سرور و شادى در روز عاشورا و حرفهايى از اين قبيل را نمىتوان به پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه وآله) نسبت داد و اين دروغ است.
⬇️ ما در آينده سخنان ديگر دانشمندان اهل سنّت را در قرنهاى مختلف، از احمد بن حنبل تا شهاب الدين آلوسى بغدادى و شيخ محمّد عبده مصرى و ديگران نقل خواهيم نمود و خواهيد ديد كه همۀ آن بزرگان، يزيد را لعن كرده و از كار او اعلام بىزارى و نفرت نموده و حتّى برخى از آنها به صراحت او را تكفير كردهاند. بنابراين، واجب القتل خواندن سيّدالشهداء عليه السّلام، ديدگاه گروهى از علماى اهل تسنّن است كه بايد آنان را با ديگران متفاوت دانست. اينان كسانى هستند كه پيروانشان در اين زمان از يزيد، به عنوان «اميرالمؤمنين يزيد بن معاويه» و يا به نام «الخليفة المظلوم يزيد بن معاويه» ياد مىكنند! وقتى مولاى ما حضرت اباعبدالله الحسين عليه السّلام را واجب القتل بدانند، خود بخود ما را كه پيروان آن حضرت هستيم، تكفير مىنمايند و ريختن خون ما را نيز حلال مىدانند. تعصّب و خشم آن گروه تندرو بر عليه اهل بيت عليهم السّلام آن قدر بالا رفته كه دربارۀ «حجّاج بن يوسف» كتابى نوشتهاند و از آن جنايتكار تاريخ، دفاع مىكنند و حتّى در بيان فضايل و مناقب «هند» (مادر معاويه) كتاب نوشتهاند. آنان نزد عموم اهل تسنّن ارزش و جايگاهى ندارند و بيشتر مسلمانان به آنان بىاعتنا هستند. از اين روی، يادآور شديم كه عموم مسلمانان از فرقههاى غير شيعى در مراسم عاشورا شركت مىكنند. ملاحظه كرديد در مقابلِ همين گروه افراطى و تندرو، علماى بزرگى از خود اهل تسنّن به مخالفت برخاستهاند. جالب اين جاست كه اين افراد از زمرۀ علمايى هستند كه با اهل بيت عليهم السّلام رابطۀ خوبى نداشتهاند؛ ولى به رغم آن، ديدگاه آن گروه متعصّب را زير سؤال برده و ردّ نمودهاند؛ علماى بزرگى همچون: ابوالحسن هيثمى، ابن حجر مكّى و ابن جوزى حنبلى كه هر يك از آنان حافظ عصر خود بودهاند.
📕 ناگفتههایی از حقایق عاشورا، سیّد علی میلانی، ص ۵٠ _ ۵٢
ادامه دارد ...
@ashkvareh
➖عاشورا در نگاه برخی سُنّیان 1⃣1⃣
اشارهاى به نقش معاويه در حادثۀ كربلا
نقش معاويه (لعنه الله) در قضيّۀ كربلا از آن هنگامی آغاز شد كه فرزندش را ولىّعهد خود قرار داد. پس خُردهگيرى بر يزيد، خود بخود متوجّه كسى خواهد بود كه او را به اين مقام رسانده است و افزون بر آن، خلفاى پيشين نيز مقصّر خواهند بود؛ ولى بنابر تحقيقات انجام شده، ماجرا بالاتر از اين است. ما مدّعى آن هستيم كه شهادت سيّدالشهداء عليه السّلام در عراق، نقشه خود معاويه بوده كه يزيد (لعنهما الله) آن را اجرا كرده است و با تأمّل، صبر و دقّت در مطالبى كه در پيش مىآيد، اين حقيقت از حقايق ناگفته عاشورا روشن خواهد شد.
✅ اكنون، ناگزيريم مطالب گفته شده را به دقّت بررسى كنيم؛ ولى قبل از ورود به بحث، ناچاريم تذكر دهيم كه مبارزه با واقعۀ عاشورا فقط ديدگاه گروهى از علماء اهل سنّت است و چنان كه گذشت، عدّۀ ديگرى از بزرگان آنان، بر آن گروه متعصّب به شدّت انتقاد كردهاند:
وقتى حافظ ابوالحسن هيثمى ديدگاه ابن خلدون را نقل مىنمايد، او را لعن مىكند و به او دشنام مىدهد و اشك مىريزد!
حافظ ابن حجر مكّى، موضعگيرى ابن العربى مالكى را نقل مىكند و مىگويد: اين كلام (حسين به شمشیر جدّش کشته شد) بدن انسان را به لرزه مىاندازد.
در برابرِ عبدالقادر گيلانى (صوفی حنبلی) كه مىگفت: "روز عاشورا بايد روز شادى و سُرور باشد." ابن جوزى حنبلى مىگفت: چنين حرفهايى باطل است. آراستن، سرور و شادى در روز عاشورا و حرفهايى از اين قبيل را نمىتوان به پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه وآله) نسبت داد و اين دروغ است.
⬇️ ما در آينده سخنان ديگر دانشمندان اهل سنّت را در قرنهاى مختلف، از احمد بن حنبل تا شهاب الدين آلوسى بغدادى و شيخ محمّد عبده مصرى و ديگران نقل خواهيم نمود و خواهيد ديد كه همۀ آن بزرگان، يزيد را لعن كرده و از كار او اعلام بىزارى و نفرت نموده و حتّى برخى از آنها به صراحت او را تكفير كردهاند. بنابراين، واجب القتل خواندن سيّدالشهداء عليه السّلام، ديدگاه گروهى از علماى اهل تسنّن است كه بايد آنان را با ديگران متفاوت دانست. اينان كسانى هستند كه پيروانشان در اين زمان از يزيد، به عنوان «اميرالمؤمنين يزيد بن معاويه» و يا به نام «الخليفة المظلوم يزيد بن معاويه» ياد مىكنند! وقتى مولاى ما حضرت اباعبدالله الحسين عليه السّلام را واجب القتل بدانند، خود بخود ما را كه پيروان آن حضرت هستيم، تكفير مىنمايند و ريختن خون ما را نيز حلال مىدانند. تعصّب و خشم آن گروه تندرو بر عليه اهل بيت عليهم السّلام آن قدر بالا رفته كه دربارۀ «حجّاج بن يوسف» كتابى نوشتهاند و از آن جنايتكار تاريخ، دفاع مىكنند و حتّى در بيان فضايل و مناقب «هند» (مادر معاويه) كتاب نوشتهاند. آنان نزد عموم اهل تسنّن ارزش و جايگاهى ندارند و بيشتر مسلمانان به آنان بىاعتنا هستند. از اين روی، يادآور شديم كه عموم مسلمانان از فرقههاى غير شيعى در مراسم عاشورا شركت مىكنند. ملاحظه كرديد در مقابلِ همين گروه افراطى و تندرو، علماى بزرگى از خود اهل تسنّن به مخالفت برخاستهاند. جالب اين جاست كه اين افراد از زمرۀ علمايى هستند كه با اهل بيت عليهم السّلام رابطۀ خوبى نداشتهاند؛ ولى به رغم آن، ديدگاه آن گروه متعصّب را زير سؤال برده و ردّ نمودهاند؛ علماى بزرگى همچون: ابوالحسن هيثمى، ابن حجر مكّى و ابن جوزى حنبلى كه هر يك از آنان حافظ عصر خود بودهاند.
📕 ناگفتههایی از حقایق عاشورا، سیّد علی میلانی، ص ۵٠ _ ۵٢
ادامه دارد ...
@ashkvareh
#عاشورا_در_عامه
❌ سُرمهکشیدن به نشانه سُرور در ایّام عاشورا
پیشتر بیان شد که برخی علمای سُنّی، ایّام عاشورا را عید میدانند، و روزه گرفتن و طبخ غذای خوب و پوشیدن لباس نو و عطر زدن و سُرمهکشیدن و .... را مستحب و مطابق با سنّت دانستهاند. و گذشت که این رسم، ریشه در آموزههای دشمنان اهل بیت علیهم السّلام دارد و مستنداتش ارائه شد.
👈🏻 گزارش جالب توجّه دیگری در این باره را سیّد بن طاووس رحمه الله به دست داده، و مینویسد:
«در جزء دوّم از تاریخ نیشابور، تألیف حاکم نیشابوری، دیدم در ترجمه حسین بن بشير بن قاسم، نوشته: سُرمهکشیدن در روز عاشورا سیره نبوی نیست، بلکه قاتلان حسین بن علی (علیهما السّلام) چنین بدعتی را بنا نهادند.»
📚 إقبال الأعمال، ج ٢ ص ۵۴۵
کتاب تاریخ نیشابور از حاکم نیشابوری، کتابی حائز اهمیّت است که نسخه اصلی آن در دسترس نیست و تنها نسخه مختصری از اصل آن بر جای مانده، ولی مرحوم سیّد، نسخهای از آن را در اختیار داشته است. ظاهرا نسخه اصلی کتاب، تا قرن دهم نیز در اختیار برخی عالِمان بوده و از آن نقل کردهاند.
@ashkvareh
❌ سُرمهکشیدن به نشانه سُرور در ایّام عاشورا
پیشتر بیان شد که برخی علمای سُنّی، ایّام عاشورا را عید میدانند، و روزه گرفتن و طبخ غذای خوب و پوشیدن لباس نو و عطر زدن و سُرمهکشیدن و .... را مستحب و مطابق با سنّت دانستهاند. و گذشت که این رسم، ریشه در آموزههای دشمنان اهل بیت علیهم السّلام دارد و مستنداتش ارائه شد.
👈🏻 گزارش جالب توجّه دیگری در این باره را سیّد بن طاووس رحمه الله به دست داده، و مینویسد:
«در جزء دوّم از تاریخ نیشابور، تألیف حاکم نیشابوری، دیدم در ترجمه حسین بن بشير بن قاسم، نوشته: سُرمهکشیدن در روز عاشورا سیره نبوی نیست، بلکه قاتلان حسین بن علی (علیهما السّلام) چنین بدعتی را بنا نهادند.»
📚 إقبال الأعمال، ج ٢ ص ۵۴۵
کتاب تاریخ نیشابور از حاکم نیشابوری، کتابی حائز اهمیّت است که نسخه اصلی آن در دسترس نیست و تنها نسخه مختصری از اصل آن بر جای مانده، ولی مرحوم سیّد، نسخهای از آن را در اختیار داشته است. ظاهرا نسخه اصلی کتاب، تا قرن دهم نیز در اختیار برخی عالِمان بوده و از آن نقل کردهاند.
@ashkvareh
Forwarded from متعلم آل محمّد ص
۱۰۳. ظهر عاشورا نماز را به سیدالشهداء علیه السلام یادآوری کرد، و امام در حق او چنین دعا کرد: «خدا تو را از نمازگزارانِ به یاد خدا قرار دهد».
(تاریخ طبری ۴: ۳۳۴)
(تاریخ طبری ۴: ۳۳۴)
Anonymous Quiz
36%
عَمرو بن عبد الله صائدی
39%
سعید بن عبد الله حنفی
25%
مسلم بن عوسجه
Forwarded from مرکز فقهی امام محمد باقر علیه السلام
دقتی دوباره در سند «زيارة الشهداء في یوم عاشوراء»
🖌خرج من الناحية سنة اثنتين وخمسين ومائتين إلي على يد الشيخ محمد بن غالب الأصفهاني حين وفاة أبي رحمهالله، وكنت حدث السن، فكنت استأذن في زيارة مولاي أبي عبد الله عليهالسلام وزيارة الشهداء رضوان الله عليهم، فخرج إلي منه :
بسم الله الرحمن الرحيم ، إذا أردت زيارة الشهداء رضوان الله عليهم، فقف عند رجلي الحسين عليهالسلام، وهو قبر علي بن الحسين صلوات الله عليهما، فاستقبل القبلة بوجهك، فان هناك حومة الشهداء عليهمالسلام وأوم واشر إلى علي بن الحسين عليهماالسلام وقل... (ادامه متن روایت زیارت را اینجا بخوانید: http://lib.eshia.ir/27788/1/485)
📌آیتالله العظمی شبیری زنجانی:
یک روایتی که مربوط به زیارت امام حسین(ع) است که در آن آمده است: «خرج من الناحیة المقدسة» ظاهراً همین زیارتی است که اسامی شهداء زیارت عاشورا در آن هست و نام حدود نود نفر از شهدای عاشورا و مرتبط با عاشورا را ذکر کرده است؛ مانند «مسلم بن عقیل» و «قیس بن مسهر» هم در آن ذکر شده است.
در آنجا تاریخی که بر این روایت هست، ۲۵۲ق میباشد. بعضی توجه به تاریخ نکردهاند و این روایت را از امام زمان(عجلالله تعالی فرجه الشریف) دانستهاند؛ در حالیکه در سال ۲۵۲ق ایشان هنوز متولد نشده بودند.
بعضیها مقداری متوجه شدهاند و گفتهاند در سال ۲۵۲ق امام زمان متولد نشده بودند و این از امام عسکری(ع) میباشد و اینها هم توجه نکردهاند که در سال ۲۵۲ق امام عسکری(ع) هنوز امام نشده بودند و زیارت از «ناحیۀ مقدسه» است؛ یعنی از «ناحیۀ امامت» میباشد؛ چون شخص تا به امامت نرسد، راجع به وی تعبیر «ناحیه» نمیکنند. پس این روایت از امام هادی(ع) میباشد و سال ۲۵۲ق سال امامت امام هادی(ع) است.
منبع: دروس رجال، جلسۀ 31
🔸متن کامل زیارت: http://lib.eshia.ir/27788/1/485
🔹اطلاعات بیشتر در اینباره: B2n.ir/g46898
#نکات_اشارات
#عاشورا
---
🌐مرکز فقهی امام محمد باقر علیه السلام
@mfeqh
🖌خرج من الناحية سنة اثنتين وخمسين ومائتين إلي على يد الشيخ محمد بن غالب الأصفهاني حين وفاة أبي رحمهالله، وكنت حدث السن، فكنت استأذن في زيارة مولاي أبي عبد الله عليهالسلام وزيارة الشهداء رضوان الله عليهم، فخرج إلي منه :
بسم الله الرحمن الرحيم ، إذا أردت زيارة الشهداء رضوان الله عليهم، فقف عند رجلي الحسين عليهالسلام، وهو قبر علي بن الحسين صلوات الله عليهما، فاستقبل القبلة بوجهك، فان هناك حومة الشهداء عليهمالسلام وأوم واشر إلى علي بن الحسين عليهماالسلام وقل... (ادامه متن روایت زیارت را اینجا بخوانید: http://lib.eshia.ir/27788/1/485)
📌آیتالله العظمی شبیری زنجانی:
یک روایتی که مربوط به زیارت امام حسین(ع) است که در آن آمده است: «خرج من الناحیة المقدسة» ظاهراً همین زیارتی است که اسامی شهداء زیارت عاشورا در آن هست و نام حدود نود نفر از شهدای عاشورا و مرتبط با عاشورا را ذکر کرده است؛ مانند «مسلم بن عقیل» و «قیس بن مسهر» هم در آن ذکر شده است.
در آنجا تاریخی که بر این روایت هست، ۲۵۲ق میباشد. بعضی توجه به تاریخ نکردهاند و این روایت را از امام زمان(عجلالله تعالی فرجه الشریف) دانستهاند؛ در حالیکه در سال ۲۵۲ق ایشان هنوز متولد نشده بودند.
بعضیها مقداری متوجه شدهاند و گفتهاند در سال ۲۵۲ق امام زمان متولد نشده بودند و این از امام عسکری(ع) میباشد و اینها هم توجه نکردهاند که در سال ۲۵۲ق امام عسکری(ع) هنوز امام نشده بودند و زیارت از «ناحیۀ مقدسه» است؛ یعنی از «ناحیۀ امامت» میباشد؛ چون شخص تا به امامت نرسد، راجع به وی تعبیر «ناحیه» نمیکنند. پس این روایت از امام هادی(ع) میباشد و سال ۲۵۲ق سال امامت امام هادی(ع) است.
منبع: دروس رجال، جلسۀ 31
🔸متن کامل زیارت: http://lib.eshia.ir/27788/1/485
🔹اطلاعات بیشتر در اینباره: B2n.ir/g46898
#نکات_اشارات
#عاشورا
---
🌐مرکز فقهی امام محمد باقر علیه السلام
@mfeqh
Forwarded from حدیث، فهرست، رجال
یادکرد وقایع عاشورا در جمع شیعیان قرن سوم در مسجد کوفه
نجاشی با سند خود از احمد بن یحیی نقل کرده است:
در مسجد جامع [کوفه] وارد شدم تا نماز ظهر بخوانم. پس از نماز، حرب بن الحسن و جماعتی از اصحاب را دیدم که نشستهاند. پس به سوی ایشان رفته و سلام کرده و نشستم...
پس ایشان، امام حسین علیه السلام و آنچه بر او گذشته بود را یاد کردند، و پس از آن، زید بن علی و آنچه بر او گذشته بود را یاد کردند...
-------------------------
أخبرنا محمّد بن جعفر المؤدّب قال: حدّثنا أحمد بن محمّد قال: حدّثني أبو جعفر أحمد بن يحيى الأودي قال:
دخلتُ مسجد الجامع لأصلّيَ الظهر، فلمّا صلّيتُ رأيتُ حربَ بن الحسن الطحّان وجماعةً من أصحابنا جلوساً، فمِلتُ إليهم، فسلّمتُ عليهم وجلستُ... فذكروا أمرَ الحسين بن عليّ عليهما السلام وما جرى عليه، ثم من بعدُ زيد بن عليّ وما جرى عليه...
(رجال النجاشيّ، ص۴١)
@HadithFehrestRejal
نجاشی با سند خود از احمد بن یحیی نقل کرده است:
در مسجد جامع [کوفه] وارد شدم تا نماز ظهر بخوانم. پس از نماز، حرب بن الحسن و جماعتی از اصحاب را دیدم که نشستهاند. پس به سوی ایشان رفته و سلام کرده و نشستم...
پس ایشان، امام حسین علیه السلام و آنچه بر او گذشته بود را یاد کردند، و پس از آن، زید بن علی و آنچه بر او گذشته بود را یاد کردند...
-------------------------
أخبرنا محمّد بن جعفر المؤدّب قال: حدّثنا أحمد بن محمّد قال: حدّثني أبو جعفر أحمد بن يحيى الأودي قال:
دخلتُ مسجد الجامع لأصلّيَ الظهر، فلمّا صلّيتُ رأيتُ حربَ بن الحسن الطحّان وجماعةً من أصحابنا جلوساً، فمِلتُ إليهم، فسلّمتُ عليهم وجلستُ... فذكروا أمرَ الحسين بن عليّ عليهما السلام وما جرى عليه، ثم من بعدُ زيد بن عليّ وما جرى عليه...
(رجال النجاشيّ، ص۴١)
@HadithFehrestRejal
#خاک_بهشت
🔥 جنّزدگی در اثر اهانت به قبر مطهّر امام حسین علیه السّلام
✍🏻 بَلاذُری از عالِمان سُنّی قرن سوّم، به سندش نقل کرده:
«شخصی به قبر حسین بن علی (علیهما السّلام) جسارت کرد، جذامی شد و بَرَص گرفت و جنّزده شد، و این در نسل او باقی ماند.»
📚 أنساب الأشراف، ط_ بيروت، ج ٣ ص ٢٢٨
(مطلب مرتبط)
✅ شیاطین از اهانت به مقدّسات و دینستیزی خشنود میشوند، و هم فاعل و قائل چنین مسئلهای را جذب خود میکنند و هم خود را به او نزدیک مینمایند. به مرور بر او مسلّط شده و به کفر میکشانند و هلاکش میکنند.
@ashkvareh
🔥 جنّزدگی در اثر اهانت به قبر مطهّر امام حسین علیه السّلام
✍🏻 بَلاذُری از عالِمان سُنّی قرن سوّم، به سندش نقل کرده:
«شخصی به قبر حسین بن علی (علیهما السّلام) جسارت کرد، جذامی شد و بَرَص گرفت و جنّزده شد، و این در نسل او باقی ماند.»
📚 أنساب الأشراف، ط_ بيروت، ج ٣ ص ٢٢٨
(مطلب مرتبط)
✅ شیاطین از اهانت به مقدّسات و دینستیزی خشنود میشوند، و هم فاعل و قائل چنین مسئلهای را جذب خود میکنند و هم خود را به او نزدیک مینمایند. به مرور بر او مسلّط شده و به کفر میکشانند و هلاکش میکنند.
@ashkvareh
#الأخلاقالحسینیة علیه السّلام #معاجزالإمامالحسین علیه السّلام
🔘 طعن جالب توجّه امام حسین علیه السّلام به عمر بن خطّاب
ابنحجر عسقلانی و خطیب بغدادی و ذهبی که از بزرگان سُنّیان میباشند، روایت ذیل را نقل کرده و آن را صحیح دانستهاند:
«حَمَّادُ بنُ زَيْدٍ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بنُ سَعِيْدٍ الأَنْصَارِيُّ، عَنْ عُبَيْدِ بنِ حُنَيْنٍ، عَنِ الحُسَيْنِ، قَالَ: صَعِدتُ المِنْبَرَ إِلَى عُمَرَ، فَقُلْتُ: انزِلْ عَنْ مِنْبَرِ أَبِي، وَ اذْهَبْ إِلَى مِنْبَرِ أَبِيْكَ. فَقَالَ: إِنَّ أَبِي لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْبَرٌ! فَأَقْعَدَنِي مَعَهُ، فَلَمَّا نَزَلَ، قَالَ: أَيْ بُنَيَّ! مَنْ علَّمَكَ هَذَا؟ قُلْتُ: مَا عَلَّمَنِيْهِ أَحَدٌ. قَالَ: أَيْ بُنَيَّ! وَ هَلْ أَنْبتَ عَلَى رُؤُوْسِنَا الشَّعْرَ إِلاَّ اللهُ ثُمَّ أَنْتُم! وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ، وَ قَالَ: أَيْ بُنَيَّ! لَوْ جَعَلْتَ تَأْتِينَا وَتَغْشَانَا.»
✍🏻 عبید بن حنین، از امام حسین علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: به سمت عمَر که در بالای منبر بود رفتم و گفتم: از منبر پدر من پایین بیا و بالای منبر پدر خودت برو. عمر گفت: پدر من منبری ندارد! پس مرا با خود نشاند و هنگامی که پایین آمد گفت: چه کسی به تو آموخت به من چنین بگویی؟ گفتم: کسی به من نیاموخت و از پیش خود گفتم. عمر گفت: آری، آيا موی سر ما، جز توسّط خداوند و سپس شما رويیده شده است؟ سپس دستش را روی سرش گذاشت و گفت: ای پسرم! خوب است كه پيش ما بيائی و ما را بهرهمند کنی.
ذهبی و ابنحجر و خطیب، بعد از نقل روایت تصریح میکنند که سند روایت صحيح است.
📚 سير اعلام النبلاء، مؤسسه الرسالة، ج٣ ص٢٨۵ _ الإصابة، ط_بیروت، ج٢ ص۶٩ _ تاریخ بغداد، بیروت، ج١ ص۴٧٢
و مطابق با نقل دیگری، عمر گفت: آری، بخدا سوگند که این منبرِ پدر توست. (الثقات، عجلي، ج١ ص١١٩)
در این روایت، عمر به ولایت اهل بیت علیهم السّلام، و عدم صلاحیّت خودش در جایگاه علم و دین، اقرار کرده است.
@ashkvareh
🔘 طعن جالب توجّه امام حسین علیه السّلام به عمر بن خطّاب
ابنحجر عسقلانی و خطیب بغدادی و ذهبی که از بزرگان سُنّیان میباشند، روایت ذیل را نقل کرده و آن را صحیح دانستهاند:
«حَمَّادُ بنُ زَيْدٍ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بنُ سَعِيْدٍ الأَنْصَارِيُّ، عَنْ عُبَيْدِ بنِ حُنَيْنٍ، عَنِ الحُسَيْنِ، قَالَ: صَعِدتُ المِنْبَرَ إِلَى عُمَرَ، فَقُلْتُ: انزِلْ عَنْ مِنْبَرِ أَبِي، وَ اذْهَبْ إِلَى مِنْبَرِ أَبِيْكَ. فَقَالَ: إِنَّ أَبِي لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْبَرٌ! فَأَقْعَدَنِي مَعَهُ، فَلَمَّا نَزَلَ، قَالَ: أَيْ بُنَيَّ! مَنْ علَّمَكَ هَذَا؟ قُلْتُ: مَا عَلَّمَنِيْهِ أَحَدٌ. قَالَ: أَيْ بُنَيَّ! وَ هَلْ أَنْبتَ عَلَى رُؤُوْسِنَا الشَّعْرَ إِلاَّ اللهُ ثُمَّ أَنْتُم! وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ، وَ قَالَ: أَيْ بُنَيَّ! لَوْ جَعَلْتَ تَأْتِينَا وَتَغْشَانَا.»
✍🏻 عبید بن حنین، از امام حسین علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: به سمت عمَر که در بالای منبر بود رفتم و گفتم: از منبر پدر من پایین بیا و بالای منبر پدر خودت برو. عمر گفت: پدر من منبری ندارد! پس مرا با خود نشاند و هنگامی که پایین آمد گفت: چه کسی به تو آموخت به من چنین بگویی؟ گفتم: کسی به من نیاموخت و از پیش خود گفتم. عمر گفت: آری، آيا موی سر ما، جز توسّط خداوند و سپس شما رويیده شده است؟ سپس دستش را روی سرش گذاشت و گفت: ای پسرم! خوب است كه پيش ما بيائی و ما را بهرهمند کنی.
ذهبی و ابنحجر و خطیب، بعد از نقل روایت تصریح میکنند که سند روایت صحيح است.
📚 سير اعلام النبلاء، مؤسسه الرسالة، ج٣ ص٢٨۵ _ الإصابة، ط_بیروت، ج٢ ص۶٩ _ تاریخ بغداد، بیروت، ج١ ص۴٧٢
و مطابق با نقل دیگری، عمر گفت: آری، بخدا سوگند که این منبرِ پدر توست. (الثقات، عجلي، ج١ ص١١٩)
در این روایت، عمر به ولایت اهل بیت علیهم السّلام، و عدم صلاحیّت خودش در جایگاه علم و دین، اقرار کرده است.
@ashkvareh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#عاشورا_در_عامه #خاک_بهشت
❌ ظاهرا این فیلم متعلّق به طالبان است که در حال کَندن پرچمهای عزای محرّم است (یا به هر عنوان دیگر)
دشمنان امام حسین علیه السّلام اگر ذرّهای عقل داشتند، متوجّه میشدند که اگر آثار آن حضرت از بین رفتنی بود، در این ١۴ قرن باید از بین میرفت. اگر آثار ظاهری را نیز جمع کنند و از بین ببرند، آثار تکوینی را چه میکنند؟!
✅ ذهبي، عالِم بزرگ سُنّیان، مینویسد:
«قَالَ هِشَامُ بنُ الكَلْبِيِّ: لَمَّا أُجرِيَ المَاءُ عَلَى قَبْرِ الحُسَيْنِ انْمَحَى أَثَرُ القَبْرِ، فَجَاءَ أَعْرَابِيٌّ فَتَتَبَّعَهُ، حَتَّى وَقعَ عَلَى أَثَرِ القَبْرِ، فَبَكَى، وَ قَالَ:
أَرَادُوا لِيُخْفُوا قَبْرَهُ عَنْ عَدُوِّهِ
فَطِيْبُ تُرَابِ القَبْرِ دلَّ عَلَى القَبْرِ»
✍🏻 وقتی روی قبر امام حسین علیه السّلام آب رها کردند تا محو شود، یک نفر آمد و دنبال قبر میگشت و آن را یافت، گریست و سرود: دشمنان اراده کردند اثر قبر را از بین ببرند، ولی بوی خوشی که از خاک قبر منتشر میشود، قبر را نشان میدهد.
📚 سیر أعلام النبلاء، ط_الحدیث، ج۴ ص٣٧٠
@ashkvareh
❌ ظاهرا این فیلم متعلّق به طالبان است که در حال کَندن پرچمهای عزای محرّم است (یا به هر عنوان دیگر)
دشمنان امام حسین علیه السّلام اگر ذرّهای عقل داشتند، متوجّه میشدند که اگر آثار آن حضرت از بین رفتنی بود، در این ١۴ قرن باید از بین میرفت. اگر آثار ظاهری را نیز جمع کنند و از بین ببرند، آثار تکوینی را چه میکنند؟!
✅ ذهبي، عالِم بزرگ سُنّیان، مینویسد:
«قَالَ هِشَامُ بنُ الكَلْبِيِّ: لَمَّا أُجرِيَ المَاءُ عَلَى قَبْرِ الحُسَيْنِ انْمَحَى أَثَرُ القَبْرِ، فَجَاءَ أَعْرَابِيٌّ فَتَتَبَّعَهُ، حَتَّى وَقعَ عَلَى أَثَرِ القَبْرِ، فَبَكَى، وَ قَالَ:
أَرَادُوا لِيُخْفُوا قَبْرَهُ عَنْ عَدُوِّهِ
فَطِيْبُ تُرَابِ القَبْرِ دلَّ عَلَى القَبْرِ»
✍🏻 وقتی روی قبر امام حسین علیه السّلام آب رها کردند تا محو شود، یک نفر آمد و دنبال قبر میگشت و آن را یافت، گریست و سرود: دشمنان اراده کردند اثر قبر را از بین ببرند، ولی بوی خوشی که از خاک قبر منتشر میشود، قبر را نشان میدهد.
📚 سیر أعلام النبلاء، ط_الحدیث، ج۴ ص٣٧٠
@ashkvareh
⚫ حسینیه مجازی بُکاء ⚫
#عاشورا_در_عامه #حرکت_امام_حسین علیه السّلام ➖عاشورا در نگاه برخی سُنّیان 1⃣1⃣ اشارهاى به نقش معاويه در حادثۀ كربلا نقش معاويه (لعنه الله) در قضيّۀ كربلا از آن هنگامی آغاز شد كه فرزندش را ولىّعهد خود قرار داد. پس خُردهگيرى بر يزيد، خود بخود متوجّه كسى…
#عاشورا_در_عامه #حرکت_امام_حسین علیه السّلام
▪️عاشورا در نگاه برخی سُنّیان 2⃣1⃣
نقد و بررسى ديدگاه علماى تندرو اهل سنّت
با نگاه به آنچه گذشت، گرايش و ديدگاه فكرى آن گروه تندرو مشخص شد.
ديدگاههاى آنان پيرامون شهادت سرور جوانان بهشت، حضرت حسين بن على عليهما السلام، به شرح زير مىآيد:
➖ ١. ولايت و حاكميّت يزيد پذيرفتۀ همۀ صحابه
اين سخن خلاف حقايق تاريخى است؛ چرا كه به طور مفصّل بيان خواهيم كرد كه بزرگان صحابه و شخصيّتهايى معروف آن زمان با ولايت يزيد مخالف بودهاند؛ به همين جهت، معاويه با مشكلات فراوانى روبهرو شد و به روشهاى گوناگونى دست زد تا بتواند مخالفان خود را در برنامۀ جانشينى يزيد، سركوب كند.
البته كسانى مثل جابر بن عبداللّه انصارى، ابوسعيد خُدرى، سهل بن سعد انصارى، زيد بن ارقم و ديگر صحابه دربارۀ جانشينى يزيد سكوت كردند. روشن است كه سكوت آنها هيچ دلالتى بر رضايتشان ندارد؛ چرا كه آنان در حال تقيّه بودهاند و تقيّه در بين صحابه به ويژه در زمان معاويه رايج بوده است. آنان مىترسيدهاند كه آن چه بر سر ديگران آمده، بر سرشان بيايد....
پس سكوت صحابۀ رسول اکرم صلى اللّه عليه وآله دليل بر رضايت آنان از كار معاويه نمىتواند باشد.
ديگر اينكه همكارى جمعى از صحابه با معاويه، با زور، پرداخت پول، ترساندن و يا تهديد به كشتن آنها بوده است.
➖ ٢. نقش عبداللّه بن عمر در ولايت يزيد
ابن العربى مالكى، با استفاده از احاديثى كه در صحيح بُخارى آمده، به بيعت عبداللّه بن عمر و قبول ولايت يزيد استناد مىكند.
امّا در نقد كلام او بايد گفت كه خود ابن العربى مالكى مىگويد: «عدّهاى از علما، بيعت عبداللّه بن عمر با يزيد را تكذيب نموده و اين مطلب را تصديق نكردهاند» (العواصم، ص٢٠٨)
از اين جمله معلوم مىشود كه علماى اهل تسنّن، درباره بيعت عبداللّه بن عمر با يزيد اختلاف داشتهاند. البتّه اين مطلب در صحيح بُخارى آمده است؛ اما خود بُخارى از سردمداران همين گروه متعصّب است كه ديدگاهشان را درباره يزيد و شهادت سيّدالشهداء عليه السلام بيان كرديم.
با اندك تحقيقى در شخصيّت عبداللّه بن عمر، به دست خواهد آمد كه او مردى ضعيف و از جهت روحى، فردى سست بوده و شخصيّتى حقيقى نداشته است و اگر احترامى براى او مىگذارند، به جهت پدرش است و اگر ابن العربى، عبداللّه بن عمر را به عنوان شيخ الصحابه (بزرگ صحابه) معرّفى كرده، به خاطر اين است كه به اهداف و مقاصد خود برسد.
آرى، او هرگز «شيخ الصحابه» نبوده و چنين مقامى در آن زمان نداشته است و حتّى پدر او عمر نيز او را قبول نداشته است. وقتى به عمر پيشنهاد كردند كه براى پسرت عبداللّه مقام و منصبى در نظر بگير، او در جواب گفت: عبداللّه نمىداند كه چگونه همسرش را طلاق دهد، با اين حال من چگونه مقام و سمتى را به او واگذار كنم⁉️ (الطبقات الکبری، ج٣ ص٣۴٣)
از طرفى او نيز پدرش را قبول نداشت و حتّى در مواردى مخالفت مىنمود؛ مخالفتى كه از نظر اهل سنّت براى وى نقص محسوب مىشود. از اين روی در مسئله «متعه» معروف است كه گفت: «اين حكم حرمت متعه [كه پدرم آن را صادر نموده] مخالف حكم رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله است و ما بايد از حكم پيامبر خدا اطاعت كنيم، نه از حكم پدرم.»
دربارۀ عبداللّه بن عمر در زمينه ولايتعهدى يزيد نوشتهاند: «معاويه مبلغ يك صد هزار درهم به او داد. او اين پول را پذيرفت و در جانشينى يزيد سكوت كرد!» (فتح الباري، ج١٣ ص۶٠)
آرى، سكوت كرد؛ ولى بايد ديد كه آيا به راستى عبداللّه بن عمر در زمان معاويه با يزيد بيعت كرده است يا نه؟ در اين باره، اهل تسنّن و بزرگانشان اختلاف نظر دارند.
درباره ضعف شخصيت عبداللّه بن عمر آوردهاند كه وى پس از عثمان، با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نكرد! با اين وجود وقتى اهل مدينه بر يزيد قيام كردند و واقعۀ حرّه به وجود آمد، عبداللّه از بيعت با يزيد دست برنداشت و با مسلمانان همكارى نكرد. آن گاه كه پس از يزيد نوبت به حكومت عبدالملك بن مروان رسيد، گفت: من از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله شنيدم كه فرمود: «كسى كه شب را روز كند و بيعت خليفهاى بر عهدهاش نباشد، مسلمان نيست». به همين جهت، شبانه رفت و با والى آن زمان، حجّاج بن يوسف ثقفى كه از طرف عبدالملك بن مروان ولايت آن ديار را به عهده داشت، بيعت نمود. حجّاج به او گفت: چه عجلهاى در كار است كه تو شبانه آمدهاى؛ تا صبح صبر مىكردى! عبداللّه در پاسخ گفت: ترسيدم كه امشب از دنيا بروم و بيعت عبدالملك بن مروان بر گردنم نباشد. نداشتن بيعت خليفۀ زمان مسئوليت دارد و من بايد به وظيفهام عمل كنم! حجّاج گفت: من مشغول كارى هستم، آن گاه پايش را دراز نمود و گفت: با پايم بيعت كن!(شرح نهج البلاغه، إبن أبی الحديد، ج١٣ ص٢۴٢)
📔 ناگفتههایی از حقایق عاشورا، سیّد علی میلانی، ص ۵٢_۵۶
ادامه دارد ...
@ashkvareh
▪️عاشورا در نگاه برخی سُنّیان 2⃣1⃣
نقد و بررسى ديدگاه علماى تندرو اهل سنّت
با نگاه به آنچه گذشت، گرايش و ديدگاه فكرى آن گروه تندرو مشخص شد.
ديدگاههاى آنان پيرامون شهادت سرور جوانان بهشت، حضرت حسين بن على عليهما السلام، به شرح زير مىآيد:
➖ ١. ولايت و حاكميّت يزيد پذيرفتۀ همۀ صحابه
اين سخن خلاف حقايق تاريخى است؛ چرا كه به طور مفصّل بيان خواهيم كرد كه بزرگان صحابه و شخصيّتهايى معروف آن زمان با ولايت يزيد مخالف بودهاند؛ به همين جهت، معاويه با مشكلات فراوانى روبهرو شد و به روشهاى گوناگونى دست زد تا بتواند مخالفان خود را در برنامۀ جانشينى يزيد، سركوب كند.
البته كسانى مثل جابر بن عبداللّه انصارى، ابوسعيد خُدرى، سهل بن سعد انصارى، زيد بن ارقم و ديگر صحابه دربارۀ جانشينى يزيد سكوت كردند. روشن است كه سكوت آنها هيچ دلالتى بر رضايتشان ندارد؛ چرا كه آنان در حال تقيّه بودهاند و تقيّه در بين صحابه به ويژه در زمان معاويه رايج بوده است. آنان مىترسيدهاند كه آن چه بر سر ديگران آمده، بر سرشان بيايد....
پس سكوت صحابۀ رسول اکرم صلى اللّه عليه وآله دليل بر رضايت آنان از كار معاويه نمىتواند باشد.
ديگر اينكه همكارى جمعى از صحابه با معاويه، با زور، پرداخت پول، ترساندن و يا تهديد به كشتن آنها بوده است.
➖ ٢. نقش عبداللّه بن عمر در ولايت يزيد
ابن العربى مالكى، با استفاده از احاديثى كه در صحيح بُخارى آمده، به بيعت عبداللّه بن عمر و قبول ولايت يزيد استناد مىكند.
امّا در نقد كلام او بايد گفت كه خود ابن العربى مالكى مىگويد: «عدّهاى از علما، بيعت عبداللّه بن عمر با يزيد را تكذيب نموده و اين مطلب را تصديق نكردهاند» (العواصم، ص٢٠٨)
از اين جمله معلوم مىشود كه علماى اهل تسنّن، درباره بيعت عبداللّه بن عمر با يزيد اختلاف داشتهاند. البتّه اين مطلب در صحيح بُخارى آمده است؛ اما خود بُخارى از سردمداران همين گروه متعصّب است كه ديدگاهشان را درباره يزيد و شهادت سيّدالشهداء عليه السلام بيان كرديم.
با اندك تحقيقى در شخصيّت عبداللّه بن عمر، به دست خواهد آمد كه او مردى ضعيف و از جهت روحى، فردى سست بوده و شخصيّتى حقيقى نداشته است و اگر احترامى براى او مىگذارند، به جهت پدرش است و اگر ابن العربى، عبداللّه بن عمر را به عنوان شيخ الصحابه (بزرگ صحابه) معرّفى كرده، به خاطر اين است كه به اهداف و مقاصد خود برسد.
آرى، او هرگز «شيخ الصحابه» نبوده و چنين مقامى در آن زمان نداشته است و حتّى پدر او عمر نيز او را قبول نداشته است. وقتى به عمر پيشنهاد كردند كه براى پسرت عبداللّه مقام و منصبى در نظر بگير، او در جواب گفت: عبداللّه نمىداند كه چگونه همسرش را طلاق دهد، با اين حال من چگونه مقام و سمتى را به او واگذار كنم⁉️ (الطبقات الکبری، ج٣ ص٣۴٣)
از طرفى او نيز پدرش را قبول نداشت و حتّى در مواردى مخالفت مىنمود؛ مخالفتى كه از نظر اهل سنّت براى وى نقص محسوب مىشود. از اين روی در مسئله «متعه» معروف است كه گفت: «اين حكم حرمت متعه [كه پدرم آن را صادر نموده] مخالف حكم رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله است و ما بايد از حكم پيامبر خدا اطاعت كنيم، نه از حكم پدرم.»
دربارۀ عبداللّه بن عمر در زمينه ولايتعهدى يزيد نوشتهاند: «معاويه مبلغ يك صد هزار درهم به او داد. او اين پول را پذيرفت و در جانشينى يزيد سكوت كرد!» (فتح الباري، ج١٣ ص۶٠)
آرى، سكوت كرد؛ ولى بايد ديد كه آيا به راستى عبداللّه بن عمر در زمان معاويه با يزيد بيعت كرده است يا نه؟ در اين باره، اهل تسنّن و بزرگانشان اختلاف نظر دارند.
درباره ضعف شخصيت عبداللّه بن عمر آوردهاند كه وى پس از عثمان، با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نكرد! با اين وجود وقتى اهل مدينه بر يزيد قيام كردند و واقعۀ حرّه به وجود آمد، عبداللّه از بيعت با يزيد دست برنداشت و با مسلمانان همكارى نكرد. آن گاه كه پس از يزيد نوبت به حكومت عبدالملك بن مروان رسيد، گفت: من از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله شنيدم كه فرمود: «كسى كه شب را روز كند و بيعت خليفهاى بر عهدهاش نباشد، مسلمان نيست». به همين جهت، شبانه رفت و با والى آن زمان، حجّاج بن يوسف ثقفى كه از طرف عبدالملك بن مروان ولايت آن ديار را به عهده داشت، بيعت نمود. حجّاج به او گفت: چه عجلهاى در كار است كه تو شبانه آمدهاى؛ تا صبح صبر مىكردى! عبداللّه در پاسخ گفت: ترسيدم كه امشب از دنيا بروم و بيعت عبدالملك بن مروان بر گردنم نباشد. نداشتن بيعت خليفۀ زمان مسئوليت دارد و من بايد به وظيفهام عمل كنم! حجّاج گفت: من مشغول كارى هستم، آن گاه پايش را دراز نمود و گفت: با پايم بيعت كن!(شرح نهج البلاغه، إبن أبی الحديد، ج١٣ ص٢۴٢)
📔 ناگفتههایی از حقایق عاشورا، سیّد علی میلانی، ص ۵٢_۵۶
ادامه دارد ...
@ashkvareh
👆🏻 ٣. چرايى لعن نفرستادن بر يزيد
پيشتر گفتيم كه برخى از علماى اهل سنّت معتقدند كه يزيد را نبايد لعن كرد. وقتى از آنان مىپرسيم كه با توجه به جناياتى كه يزيد مرتكب شده، چرا نبايد يزيد لعن شود؟ در پاسخ اين سؤال مىگويند: "اگر يزيد لعن شود، مردم لعن را به «الأعلى فالأعلى»، بالاتر از يزيد خواهند برد و پاى كسانى به ميان خواهد آمد كه سزاوار نيست به آنان جسارت شود."
آرى، به ميان آمدن پاى خلفا در حادثۀ كربلا، ريشه در سقيفه دارد و از آن جا ناشى مىشود كه مسلمانان در زمان عمر بن خطّاب قسمتى از سرزمينهاى شام را فتح كردند. يزيد بن ابى سفيان از طرف عمر والى آن ديار شد و بعد از مرگ يزيد برادرش معاويه جانشين او گرديد و پس از آنكه تمام سرزمين شام به دست مسلمانان افتاد، او والى تمام سرزمين شام شد. عثمان نيز در دوران حكومت خود، معاويه را در ولايت آن ديار ابقاء نمود. (تاریخ مدینه دمشق، ج۵٩ ص۵۵)
آن هنگام كه عمر وى را والى شام نمود، ابوسفيان با خوشحالى به عمر گفت: "وصلتك رحم"صلۀ رحم كردى.(همان، ج۶۵ ص٢۵١)
در نتيجه، همۀ كسانى كه معاويه را به آن مقام رساندند، در اعمال خوب (اگر كار خوبى داشته باشد!) و بد او شريك هستند. بنابراين خيلى واضح است كه سرانجام كارهاى معاويه به «الأعلى فالأعلى» مىرسد؛ يعنى با اندكى تأمّل و تفكّر در كارنامۀ او، اين سؤالها مطرح مىشود:
چه كسى او را به اين سمت منصوب نمود؟
و با چه هدفى معاويه را به منصب ولايت شام برگزيدند و....
❌ ٤. حديث ساختگى در مدح معاويه
برخى از اهل تسنّن حديثى را از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نقل مىكنند و مىگويند كه آن حضرت در مدح معاويه فرمودند:
"اللّهمَّ اجعله هادياً مهدياً، اهده و اهد به _ خدايا! معاويه را هدايت كن و بواسطۀ او ديگران را نيز هدايت فرما. (همان، ج۵٩ ص٧٩)
پس بنا به فرمايش رسول اکرم صلى اللّه عليه وآله، نبايد معاويه را به خاطر جانشينى يزيد پس از خود سرزنش نمود! چرا كه معاويه به دعاى پيامبر اکرم هدايت شده و هادى امّت است و فردى كه متصدّى هدايت مردم است، كار نادرست انجام نمىدهد. پس بر او نبايد خرده گرفت و در نشاندن يزيد و معرفى فرزندش به عنوان ولى عهد، نبايد او را سرزنش كرد!"
👈🏻 اين ديدگاه از چند جهت قابل بررسى و نقد است:
يكم: هرگز پيامبر اکرم صلى اللّه عليه و آله در مدح معاويه سخنى و فضيلتى نفرموده است و اين ادّعا از دروغهاى عالَم است. اين مطلب با وجود مدركى كه پذيرفته همگان است اثبات شدنى است. كتاب صحيح بُخارى، كه صحيحترين كتاب اهل سنّت است، ابوابى در فضايل و مناقب صحابه با عنوان «فضايل فلان»، «فضايل فلان» و... مىگشايد؛ امّا آن گاه كه نوبت به معاويه مىرسد، نمىگويد: «باب فضائل معاوية»؛ بلكه مىگويد: «باب ذكر معاوية». شرح و توضيح دهندگان كتاب بُخارى، دليل و سرّ اين كار را نبودن حديثى در فضيلت معاويه بيان مىكنند و مىگويند: از پيامبر خدا (صلى اللّه عليه وآله) روايتى كه دلالت بر فضيلت معاويه كند نقل نشده است؛ و به اين دليل بُخارى نمىگويد: «باب فضائل معاوية». پس كجا پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله فرمودهاند:«اللّهمَّ اهده واهد به»؟
اين توضيح توسّط ابنحجر در كتاب "فتح الباري" كه يكى از بهترين كتابهاى اهل سنّت در شرح صحيح بُخارى است نقل شده است. وى در اين باره به نقل از اسحاق بن راهويه مىنويسد: لم يصح في فضائل المعاوية شيءٌ. (فتح الباري، ج٧ ص٨١)
ادامه در مطلب بعد
@ashkvareh
پيشتر گفتيم كه برخى از علماى اهل سنّت معتقدند كه يزيد را نبايد لعن كرد. وقتى از آنان مىپرسيم كه با توجه به جناياتى كه يزيد مرتكب شده، چرا نبايد يزيد لعن شود؟ در پاسخ اين سؤال مىگويند: "اگر يزيد لعن شود، مردم لعن را به «الأعلى فالأعلى»، بالاتر از يزيد خواهند برد و پاى كسانى به ميان خواهد آمد كه سزاوار نيست به آنان جسارت شود."
آرى، به ميان آمدن پاى خلفا در حادثۀ كربلا، ريشه در سقيفه دارد و از آن جا ناشى مىشود كه مسلمانان در زمان عمر بن خطّاب قسمتى از سرزمينهاى شام را فتح كردند. يزيد بن ابى سفيان از طرف عمر والى آن ديار شد و بعد از مرگ يزيد برادرش معاويه جانشين او گرديد و پس از آنكه تمام سرزمين شام به دست مسلمانان افتاد، او والى تمام سرزمين شام شد. عثمان نيز در دوران حكومت خود، معاويه را در ولايت آن ديار ابقاء نمود. (تاریخ مدینه دمشق، ج۵٩ ص۵۵)
آن هنگام كه عمر وى را والى شام نمود، ابوسفيان با خوشحالى به عمر گفت: "وصلتك رحم"صلۀ رحم كردى.(همان، ج۶۵ ص٢۵١)
در نتيجه، همۀ كسانى كه معاويه را به آن مقام رساندند، در اعمال خوب (اگر كار خوبى داشته باشد!) و بد او شريك هستند. بنابراين خيلى واضح است كه سرانجام كارهاى معاويه به «الأعلى فالأعلى» مىرسد؛ يعنى با اندكى تأمّل و تفكّر در كارنامۀ او، اين سؤالها مطرح مىشود:
چه كسى او را به اين سمت منصوب نمود؟
و با چه هدفى معاويه را به منصب ولايت شام برگزيدند و....
❌ ٤. حديث ساختگى در مدح معاويه
برخى از اهل تسنّن حديثى را از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نقل مىكنند و مىگويند كه آن حضرت در مدح معاويه فرمودند:
"اللّهمَّ اجعله هادياً مهدياً، اهده و اهد به _ خدايا! معاويه را هدايت كن و بواسطۀ او ديگران را نيز هدايت فرما. (همان، ج۵٩ ص٧٩)
پس بنا به فرمايش رسول اکرم صلى اللّه عليه وآله، نبايد معاويه را به خاطر جانشينى يزيد پس از خود سرزنش نمود! چرا كه معاويه به دعاى پيامبر اکرم هدايت شده و هادى امّت است و فردى كه متصدّى هدايت مردم است، كار نادرست انجام نمىدهد. پس بر او نبايد خرده گرفت و در نشاندن يزيد و معرفى فرزندش به عنوان ولى عهد، نبايد او را سرزنش كرد!"
👈🏻 اين ديدگاه از چند جهت قابل بررسى و نقد است:
يكم: هرگز پيامبر اکرم صلى اللّه عليه و آله در مدح معاويه سخنى و فضيلتى نفرموده است و اين ادّعا از دروغهاى عالَم است. اين مطلب با وجود مدركى كه پذيرفته همگان است اثبات شدنى است. كتاب صحيح بُخارى، كه صحيحترين كتاب اهل سنّت است، ابوابى در فضايل و مناقب صحابه با عنوان «فضايل فلان»، «فضايل فلان» و... مىگشايد؛ امّا آن گاه كه نوبت به معاويه مىرسد، نمىگويد: «باب فضائل معاوية»؛ بلكه مىگويد: «باب ذكر معاوية». شرح و توضيح دهندگان كتاب بُخارى، دليل و سرّ اين كار را نبودن حديثى در فضيلت معاويه بيان مىكنند و مىگويند: از پيامبر خدا (صلى اللّه عليه وآله) روايتى كه دلالت بر فضيلت معاويه كند نقل نشده است؛ و به اين دليل بُخارى نمىگويد: «باب فضائل معاوية». پس كجا پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله فرمودهاند:«اللّهمَّ اهده واهد به»؟
اين توضيح توسّط ابنحجر در كتاب "فتح الباري" كه يكى از بهترين كتابهاى اهل سنّت در شرح صحيح بُخارى است نقل شده است. وى در اين باره به نقل از اسحاق بن راهويه مىنويسد: لم يصح في فضائل المعاوية شيءٌ. (فتح الباري، ج٧ ص٨١)
ادامه در مطلب بعد
@ashkvareh
👆🏻 دوّم: آيا معاويه در زمان خود اجازه داشته كه يزيد را به جانشينى خويش معرّفى كند يا خير؟ آيا اين كار معاويه، نزد شارع مقدّس پذيرفته است؟! و آيا مبانى اهل سنّت با اين مسئله سازگارند؟
➖ سوّم: بر فرض اين كه معاويه حقّ چنين كارى داشته باشد و براى پس از خود مىتوانسته جانشينى معرّفى كند و از مردم بيعت بگيرد، چگونه اين كار بايد صورت مىگرفت؟ براى مثال، بايد يزيد را معرفى مىكرد و مىگفت: او فردى صالح است و براى جانشينى من و اداره حكومت و ولايت، لياقت دارد و با احترام و ادب از مردم درخواست مىكرد كه با كمال آزادى با يزيد بيعت كنند. حال بر فرضى كه معاويه چنين حقّى داشته، آيا اين گونه عمل كرده است؟ هرگز!
او مخالفان اين برنامه را به روشهاى گوناگون سركوب نمود. وى برخى را از ميان برداشت، برخى را تطميع كرد و با پول خريد و برخى ديگر را ترساند به طورى كه آنان تقيّه كردند و سكوت اختيار نمودند. او اينگونه يزيد را براى جانشينى خود معرّفى نمود كه در ادامه به صورت مفصّل به بررسى اين مسأله خواهيم پرداخت.
➖ چهارم: بنا بر بررسىهاى صورت پذيرفته، اين گروه تندرو، معاويه را بزرگ مىشمارند تا به اهدافشان برسند و در تصريحاتشان آمده كه معاويه، سدّى براى صحابۀ رسول اکرم صلى اللّه عليه و آله است كه اگر كسى معاويه را لعن و ناسزا بگويد، اين طعن به صحابه خواهد رسيد.
در چنين شرايطى بايد با ساختن احاديث و بالا بردن مقام معاويه، عموم مردم، حتّى شيعيان را از دشنام و ناسزا گفتن به معاويه باز دارند تا در نتيجه، كارهاى او كه از جملۀ آنها جانشينى يزيد است تصحيح شود.
براى نمونه، به "تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر" و كتابهاى ديگر مىتوانيد مراجعه كنيد. در شرح حال معاويه اينگونه مىنويسند:
"اسلام به منزلۀ خانهاى است و هر خانه درى دارد و صحابه، حافظ اين خانه و به حكم درِ اين خانهاند و حكم معاويه حكم حلقۀ آن در است. پس هر كس به معاويه تعرّض كند، به صحابه و اسلام تعرّض نموده است!" (ج۵٩ ص٢١٠)
✅ اين ديدگاه از دو جهت قابل نقد است:
يكم: اين كلام باطل است؛ چرا كه بر خلاف احاديث قطعى و محكمى است كه از وجود مقدّس پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله صادر شده است؛ روايتى همچون «حديث ثقلين» كه رسول اکرم صلى اللّه عليه وآله مىفرمايند:
إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه و عترتي أهل بيتي _ همانا در ميان شما دو چيز گرانبها باقى مىگذارم: كتاب خدا و عترت و خاندانم.
در جاى ديگر مىفرمايند: أنا مدينة العلم و عليٌّ بابها _ من شهر علم هستم و على دروازۀ آن است. (که در منابع فریقین نقل شده)
مبناى ما كلام پيامبر اکرم صلى اللّه عليه وآله است؛ سخنى كه خود اهل سنّت از آن حضرت نقل كردهاند. امّا آنان مىگويند صحابه باب ورود به اسلام هستند. معاويه نسبت به صحابه، نقش محافظ دارد؛ چرا⁉️ چون اگر سدّ معاويه بشكند، درِ خانۀ اسلام مىشكند و در نتيجه به خود اسلام هتك مىشود. پس اگر كسى به معاويه ناسزا گويد، در واقع به اسلام جسارت كرده است‼️
هدف و انگيزۀ چنين پندارِ خيالى و باطل درباره معاويه چيست؟ براى اين كه زبانها را از سرزنش و جسارت به معاويه باز دارند تا مبادا اين دشنامگويى به بالاتر سرايت كند و پاى بزرگان صحابه به ميان آيد!
دوّم: جالب اينجاست كه برخى از دانشمندان عامّه نيز به گفتن حقايق پرداختهاند و آن ديدگاه باطل و كلمات ناحقّ را نادرست خواندهاند؛ همچون نَسائى كه مُهر بطلان بر ادّعاى آنان زده است.
نَسائى از دانشمندان بزرگ اهل سنّت است و كتاب سنن او از كتابهاى ششگانه معروف و پذيرفته در نزد عامّه است. آوردهاند كه وقتى نَسائى وارد شام شد، مردم آن سرزمين با على بن ابى طالب (عليهما السّلام) كينه و دشمنى داشتند. به همين جهت، نَسائى كتابى در مناقب و خصوصيّات اميرالمؤمنين عليه السّلام نوشت تا بلكه مردم را هدايت كند. اما مردم شام به او مراجعه نمودند و از او تقاضا كردند تا در فضايل و مناقب معاويه روايتى نقل كند. او در جواب گفت: مگر معاويه فضيلت و منقبتى دارد كه من براى شما نقل كنم؟
وقتى مردم اين پاسخ را از نَسائى شنيدند، به او حمله كردند و به قدرى او را كتك زدند كه بعد از آن حادثه به فتق مبتلا شد و مرضى در نقاط حساس بدنش به وجود آمد. او را به مكّه بردند و بر اثر همان حادثه درگذشت. از اين روی، تاريخ نگاران در شرح حال نَسائى نوشتهاند: «تُوُفِّي بها مقتولاً شهيداً» (تهذيب الکمال، ج١ ص٣٣٩)
اين داستان در كتاب "سِيَر أعلام النُبلاء" نيز آمده است كه مجموعۀ بزرگى در احوالات علماى اهل سنّت و علماى ديگر فرقهها به شمار مىرود. نگارندۀ اين كتاب "ذهبى" میباشد كه از تاريخ نگاران و رجال شناسان و محدّثان نامى اهل تسنّن است. ذهبى از تندروان و متعصّبان اهل سنّت است.
➖ سوّم: بر فرض اين كه معاويه حقّ چنين كارى داشته باشد و براى پس از خود مىتوانسته جانشينى معرّفى كند و از مردم بيعت بگيرد، چگونه اين كار بايد صورت مىگرفت؟ براى مثال، بايد يزيد را معرفى مىكرد و مىگفت: او فردى صالح است و براى جانشينى من و اداره حكومت و ولايت، لياقت دارد و با احترام و ادب از مردم درخواست مىكرد كه با كمال آزادى با يزيد بيعت كنند. حال بر فرضى كه معاويه چنين حقّى داشته، آيا اين گونه عمل كرده است؟ هرگز!
او مخالفان اين برنامه را به روشهاى گوناگون سركوب نمود. وى برخى را از ميان برداشت، برخى را تطميع كرد و با پول خريد و برخى ديگر را ترساند به طورى كه آنان تقيّه كردند و سكوت اختيار نمودند. او اينگونه يزيد را براى جانشينى خود معرّفى نمود كه در ادامه به صورت مفصّل به بررسى اين مسأله خواهيم پرداخت.
➖ چهارم: بنا بر بررسىهاى صورت پذيرفته، اين گروه تندرو، معاويه را بزرگ مىشمارند تا به اهدافشان برسند و در تصريحاتشان آمده كه معاويه، سدّى براى صحابۀ رسول اکرم صلى اللّه عليه و آله است كه اگر كسى معاويه را لعن و ناسزا بگويد، اين طعن به صحابه خواهد رسيد.
در چنين شرايطى بايد با ساختن احاديث و بالا بردن مقام معاويه، عموم مردم، حتّى شيعيان را از دشنام و ناسزا گفتن به معاويه باز دارند تا در نتيجه، كارهاى او كه از جملۀ آنها جانشينى يزيد است تصحيح شود.
براى نمونه، به "تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر" و كتابهاى ديگر مىتوانيد مراجعه كنيد. در شرح حال معاويه اينگونه مىنويسند:
"اسلام به منزلۀ خانهاى است و هر خانه درى دارد و صحابه، حافظ اين خانه و به حكم درِ اين خانهاند و حكم معاويه حكم حلقۀ آن در است. پس هر كس به معاويه تعرّض كند، به صحابه و اسلام تعرّض نموده است!" (ج۵٩ ص٢١٠)
✅ اين ديدگاه از دو جهت قابل نقد است:
يكم: اين كلام باطل است؛ چرا كه بر خلاف احاديث قطعى و محكمى است كه از وجود مقدّس پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله صادر شده است؛ روايتى همچون «حديث ثقلين» كه رسول اکرم صلى اللّه عليه وآله مىفرمايند:
إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه و عترتي أهل بيتي _ همانا در ميان شما دو چيز گرانبها باقى مىگذارم: كتاب خدا و عترت و خاندانم.
در جاى ديگر مىفرمايند: أنا مدينة العلم و عليٌّ بابها _ من شهر علم هستم و على دروازۀ آن است. (که در منابع فریقین نقل شده)
مبناى ما كلام پيامبر اکرم صلى اللّه عليه وآله است؛ سخنى كه خود اهل سنّت از آن حضرت نقل كردهاند. امّا آنان مىگويند صحابه باب ورود به اسلام هستند. معاويه نسبت به صحابه، نقش محافظ دارد؛ چرا⁉️ چون اگر سدّ معاويه بشكند، درِ خانۀ اسلام مىشكند و در نتيجه به خود اسلام هتك مىشود. پس اگر كسى به معاويه ناسزا گويد، در واقع به اسلام جسارت كرده است‼️
هدف و انگيزۀ چنين پندارِ خيالى و باطل درباره معاويه چيست؟ براى اين كه زبانها را از سرزنش و جسارت به معاويه باز دارند تا مبادا اين دشنامگويى به بالاتر سرايت كند و پاى بزرگان صحابه به ميان آيد!
دوّم: جالب اينجاست كه برخى از دانشمندان عامّه نيز به گفتن حقايق پرداختهاند و آن ديدگاه باطل و كلمات ناحقّ را نادرست خواندهاند؛ همچون نَسائى كه مُهر بطلان بر ادّعاى آنان زده است.
نَسائى از دانشمندان بزرگ اهل سنّت است و كتاب سنن او از كتابهاى ششگانه معروف و پذيرفته در نزد عامّه است. آوردهاند كه وقتى نَسائى وارد شام شد، مردم آن سرزمين با على بن ابى طالب (عليهما السّلام) كينه و دشمنى داشتند. به همين جهت، نَسائى كتابى در مناقب و خصوصيّات اميرالمؤمنين عليه السّلام نوشت تا بلكه مردم را هدايت كند. اما مردم شام به او مراجعه نمودند و از او تقاضا كردند تا در فضايل و مناقب معاويه روايتى نقل كند. او در جواب گفت: مگر معاويه فضيلت و منقبتى دارد كه من براى شما نقل كنم؟
وقتى مردم اين پاسخ را از نَسائى شنيدند، به او حمله كردند و به قدرى او را كتك زدند كه بعد از آن حادثه به فتق مبتلا شد و مرضى در نقاط حساس بدنش به وجود آمد. او را به مكّه بردند و بر اثر همان حادثه درگذشت. از اين روی، تاريخ نگاران در شرح حال نَسائى نوشتهاند: «تُوُفِّي بها مقتولاً شهيداً» (تهذيب الکمال، ج١ ص٣٣٩)
اين داستان در كتاب "سِيَر أعلام النُبلاء" نيز آمده است كه مجموعۀ بزرگى در احوالات علماى اهل سنّت و علماى ديگر فرقهها به شمار مىرود. نگارندۀ اين كتاب "ذهبى" میباشد كه از تاريخ نگاران و رجال شناسان و محدّثان نامى اهل تسنّن است. ذهبى از تندروان و متعصّبان اهل سنّت است.