Telegram Web Link
اربعین
@Pirgholaman
#صوت

🎙 حاج محمود دلسوز

ثواب این زیارت را کسی جز من نمی‌داند
تپش‌های دل زینب، زیارتنامه می‌خواند

https://www.tg-me.com/pirgholaman
#اشک #حزن #جزع

◾️... وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْأَعْيُنَ الَّتِي جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْقُلُوبَ الَّتِي جَزِعَتْ وَ احْتَرَقَتْ لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْكَ الصَّرْخَةَ الَّتِي كَانَتْ لَنَا

🔻 حسین جان، حزن و اندوه و محبّت و ولایت شما چنان در وجود ما ریشه کرده، نه تنها خسته نیستیم، بلکه گویی تازه می‌خواهیم وارد محرّم شویم. تازه أشک‌هایمان دارد سرازیر می‌شود، تازه ناله‌هایمان بلند می‌شود، تازه می‌خواهیم برایت ضجّه بزنیم، تازه هوای زیارت داریم؛ مصائب شما نه تنها تکراری نشده، بلکه إنگار که اوّلین بار است می‌شنویم؛ خلاصه عجیب است و ورای فهم و درک.

هزار مرتبه گر سر بُرند از بدنم
خدا نیاورَد آن دم کـه از تـو دل بکَنم

تمام عمر سخن از تـو گفته ام چـه شود؟
کـه وقت مرگ بوَد نامت آخرین سخنم

گریستم بـه تـو، یک عمر و از تـو می‌خواهم
در آخرین نفسم باز بر تـو گریه کنم

سری کـه خاک تـو نبوَد بـه دورش اندازم
دلی کـه بر تـو نسوزد در آتشش فِکَنم

بـه خاک کربلا سجدهِ کرده ام عمری
کـه بوی تربت پاک تـو خیزد از کفنم

بـه چشم مـن نگهی کن کـه وقت جان دادن
تـو را نگه کنم و جان برآید از بدنم.

@ashkvareh
💢 با عرض سلام و احترام و تسليّت

حقیر در مورد هیچ سخنرانی تعصّب ندارم، هدفم ترویج کلام صحیح و متقن است، کلام هر عزیزی _ حتّی گمنام _ که مطابق با معارف اهل بیت علیهم السّلام و دارای إعتبار باشد را نشر می‌‌دهم، هرچند در جهاتی با سخنران، اختلاف نظر داشته باشم. لذا می‌توانید موارد مناسب را برایم ارسال نمائید تا نشر دهم. رعایت انصاف را نیز باید از اهل بیت علیهم السّلام بیاموزیم. هیچ‌ شخصی صفر تا صدِ سخنانش صحیح و مطابق با همه سلایق نیست. برداشت و تحلیل‌های محقّقین و مبلّغین از مباحث روایی ممکن است متفاوت باشد و قابل بحث.

👈🏻 گرایشات افراد نیز تا زمانی که در "همان قطعه از بحث و کلام" نِمود و اثر نداشته باشد، در اصل کلام دخیل نیست و مانع نشر نمی‌باشد. هرکس باید برای فهم و برداشتش، نزد خداوند متعال و اهل بیت علیهم السّلام، حجّت شرعی داشته باشد، نه رأی و نظر شخصی؛ إختلاف نظر، بین بزرگان ما نیز از آغاز تا بحال وجود داشته‌ و دارد.

امّا کلام سخنرانانِ ذوقی و عرفان‌‌مسلک و خواب‌محور و کشف و شهودی را منتشر نخواهم کرد، زیرا این طیف، مبنایی ندارند، و مبنای دل و عشق و ذوق به کار ما نمی‌آید.

@ashkvareh
@fazaelvamaaref
Audio
#صوت

⭕️ پیرامون ظلم به اهل بیت علیهم السّلام و آثار آن، و إشاره به مصائب امام حسین علیه السّلام، و إشاره به دوران غیبت

🎙 جناب استاد شربت‌داران

@ashkvareh
Audio
#صوت #زیارت

نکته‌ای مهم از زیارت #اربعین

@ashkvareh
#وصایای_نبوی #رسول_اعظم صلی الله علیه و آله

▪️روزهای آخر عمر رسول اکرم و خلوت با امیرالمؤمنین علیهما السّلام

(بسیار مهم و قابل تأمل)

✍🏻رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: سوى برادرم على و عمويم عبّاس بفرستید تا نزد من آیند؛ پس فرستادند كسى را كه حاضر كرد ايشان را. همين كه در مجلس قرار گرفتند حضرت روی به عبّاس كرد و فرمودند: اى عمّو! قبول مى كنى وصيّت مرا و وعده هاى مرا به عمل مى آورى و ذمّه مرا برىّ مى‌گردانی؟ عبّاس گفت: يا رسول اللّه! عموى تو پيرمردى است كثير العيال و عطاى تو بر باد پيشى گرفته و بخشش تو از ابر بهار سبقت كرده و مال من وفا نمى‌كند به وعده‌ها و بخششهاى تو. پس حضرت روى مبارك را گردانيد به سوى اميرالمؤمنين عليه السّلام و فرمودند: اى برادر! تو قبول مى‌كنى وصيّت مرا؟ و به عمل مى‌آورى وعده‌هاى مرا؟ و ادا مى‌كنى ديون مرا؟ و ايستادگى مى‌كنى در امور اهل من بعد از من؟ اميرالمؤمنين عليه السّلام عرض کردند: بلى، يا رسول اللّه! فرمودند: نزديك من بيا، چون نزديك آن حضرت رفت، حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله بيرون كرد انگشتر خود را و فرمودند: بگير اين را و بر انگشت خود كن؛ و طلبيد شمشير و زره و جميع اسلحه خود را و به اميرالمؤمنين عليه السّلام عطا كرد، و پس طلبيد آن دستمالى را كه بر شكم خود مى بست وقتى كه سلاح می‌پوشيد در جنگ، و به اميرالمؤمنين عليه السّلام داد. سپس فرمودند: برخيز برو به سوى منزل خود به استعانت خداى تعالى. پس چون روز ديگر شد بیماری آن حضرت سنگين شد و مردم را منع كردند از ملاقات آن حضرت؛ اميرالمؤمنين عليه السّلام ملازم خدمت آن حضرت بود و از او مفارقت نمى‌نمود مگر براى حاجت ضرورى؛ پس حضرت رسول صلى الله عليه و آله به حال خود آمد و فرمودند: بخوانيد براى من برادر و ياور مرا؛ پس ضعف او را فرو گرفت و ساكت شد. عايشه گفت: بخوانيد ابوبكر را! پس ابوبكر آمد و بالاى سر آن حضرت نشست چون حضرت چشم خود را باز كرد و نظرش به او افتاد روى خود را گردانيد. ابوبكر برخاست و بيرون شد و مى‌گفت: اگر حاجتى به من داشت اظهار مى‌كرد. باز حضرت كلام سابق را اعاده فرمود؛ حفصه گفت: بخوانيد پدرم عمر را! چون عمر حاضر شد و حضرت او را ديد از او هم اعراض فرمود؛ پس فرمود بخوانيد از براى من برادر و ياورم را؛ امّ‌سلمه گفت: بخوانيد على را، همانا كه پيغمبر غير او را قصد نكرده است. چون اميرالمؤمنين عليه السّلام حاضر شد، اشاره كرد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله به سوى او كه نزديك من بيا؛ پس اميرالمؤمنين عليه السّلام خود را به آن حضرت چسبانيد و پيغمبر صلى الله عليه و آله به او راز گفت در زمان طويلى؛ اميرالمؤمنين عليه السّلام برخاست و در گوشه‌اى نشست، و حضرت رسول صلى الله عليه و آله در خواب رفت. پس اميرالمؤمنين عليه السّلام بيرون آمد. مردم به او گفتند: يا اباالحسن چه رازى بود كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله با تو مى‌گفتحضرت فرمودند كه هزار باب از علم تعليم من نمود كه از هر بابى هزار باب مفتوح مى‌شود و وصيّت كرد مرا به آن چيزى كه به جای خواهم آورد آن را ان شاء اللّه تعالى.

📚 منتهی الامال، ج ١ ص ٢۵۵

@ashkvareh
Audio
#صوت_قدیمی #رسول_اعظم صلی الله علیه و آله

🎙 مرثیه شهادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله

@ashkvareh
Audio
#صوت #وصایای_نبوی #رسول_اعظم صلی الله علیه و آله

💢 بخشی از عظمت و غربت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

@ashkvareh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#رسول_اعظم صلی الله علیه و آله

🎥 در شناخت رسول اکرم صلی الله علیه و آله کوتاهی کردیم

🎙 جناب استاد معاونیان

@ashkvareh
#الأخلاق‌الحسینیة علیه السّلام

گوشه‌ای از عظمت #امام_حسن_مجتبی علیه السّلام

«در مجلسی که حضرت امام حسن علیه السّلام حاضر بود، امام حسین علیه السّلام به احترام ایشان سخن نمی‌گفت، و در مجلسی که امام حسین علیه السّلام حاضر بود، محمّد حنفیّه به احترام او سخن نمی گفت.»

📓 جلاء العیون، مجلسی رحمه الله، ص ۴۰۳

👈🏻 ابن شهر آشوب روايت كرده كه بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم هيچ كس به شرافت و عظمت جناب امام حسن عليه السّلام نرسيد. گاهى بساطى براى آن جناب بر درب خانه مى گسترانيدند و آن حضرت از خانه بيرون مى‌شد و بر روى آن مى‌نشست. هركس كه از آنجا عبور مى كرد به جهت جلالت آن حضرت مى‌ايستاد و عبور نمى كرد تا آنكه راه كوچه از رفت و آمد مسدود و منقطع مى شد. حضرت كه چنين مى ديد داخل خانه مى شد و مردم پراكنده مى شدند و در پى كار خويش مى رفتند. همچنين در راه حج هر كه آن جناب را پياده مى ديد به جهت تعظيم آن حضرت پياده مى گشت.

📚 منتهی الامال، نشر دلیل ما، ١ / ٥٢٨

@ashkvareh
👈🏻 نتیجه اهانت به قبر مطهّر #امام_حسن_مجتبی صلوات اللّه علیه

@ashkvareh
#شاعران‌اهل‌بیت‌عصمت #وصایای_نبوی #رسول_اعظم صلی الله علیه و آله

بازتاب إهانتِ عمر بن خطّاب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله، در شعر یکی از شُعرای شیعه

⚫️ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله این روزها را با دلی شکسته از بی‌حرمتی و بی‌ادبی اطرافیان سپری کرده‌اند. ماجرای قلم و دوات و بی‌ادبی منافقان به ساحت قدسی حضرت ختمی مرتبت اتّفاقی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت.

عُلماء و شُعرای شیعه از همان عصر ائمه تا کنون این اتّفاق تلخ را در آثار تاریخی و کلامی و ادبی یادآوری کرده و از افکار عمومی می‌خواهند درباره‌ی این واقعه که مورد اتّفاق خاصّه و عامه هست تأمل نمایند.

👈🏻 یکی از قدیمی‌ترین اسناد در این‌باره، رائيه بسیار مهمّ شاعر شیعی قرن دوم و سوم جناب عبدالسلام بن رغبان معروف به "ديك الجنّ" الحمصي (٢٣٥ ق) است.

@mir_hamedhoseyn_110

برای تفصیل این بحث، این مطلب را دنبال کنید.

@ashkvareh
Audio
#صوت

🎙 استاد معاونیان

👈🏻 پیرامون یکی از القاب امام رضا علیه السلام

@ashkvareh
#شاعران‌اهل‌بیت‌عصمت #حزن #جزع #اشک

آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیده‌ها پر گهر و سینه پر از غم شده است

آه ای ماه، که داری به رُخت گَرد ملال!
رنگ رخسار تو، همرنگ محرّم شده است

عرشیان، منتظر واقعه‌ای جان‌سوزند
چشم قدسی‌نفسان، چشمهٔ زمزم شده است

شب تودیع پیمبر، شهدا می‌گفتند:
آه از این صبح قیامت، که مجسّم شده است

تا که برچیده شد از روی زمین سایهٔ وحی
آسمان، ابری و آشفته و درهم شده است

مجتبی گلشنی از لاله به لب، کرد وداع
داغ او، داغ دل عالم و آدم شده است

باغ، لبریز شد از زمزمهٔ یاس کبود
لاله، دل‌تنگ‌تر از حجلهٔ ماتم شده است

میهمانی، که خراسان شد از او باغ بهشت
میزبان غم او عیسی مریم شده است

از همان روز، که زد سکّه به نامش در طوس
شب، پی کشتن خورشید مصمّم شده است

تا بسوزد دل ذریهٔ زهرای بتول
زهر در ساغر انگور فراهم شده است

راستی تا بزند بوسه بر ایوان طلا
کمر چرخ به تعظیم شما خم شده است

پایتخت دل صاحب‌نظران است این‌جا
مشهد انگشت‌نمای همه عالم شده است

گر چه بسیار خطا دیده‌ای از ما، اما
سایهٔ مهر تو، کِی از سرِ ما کم شده است؟

گر چه من ذرّهٔ ناقابلم ای شمس شموس!
باز پیوند من و عشق تو محکم شده است.

✍🏻 محمدجواد غفورزاده

@ashkvareh
#زیارت

🤲🏻 التماس دعا به شیخ صدوق رحمه الله، در زیارت امام رضا علیه السّلام

💢 شیخ صدوق گوید: در سال ۳۵۲ من از ركن‌الدّولة تقاضاى جواز براى رفتن به زيارت امام رضا عليه السّلام كردم، در ماه رجب آن سال جواز من صادر شد و به دست من داد، چون بيرون آمدم مرا باز خواند و گفت: اين زيارتگاه مباركى است و من آنجا به زيارت رفته‌ام، و از خدا حوائج خواسته‌ام و همه را اجابت فرموده، از تو می‌خواهم كه مرا در آنجا از دعا محروم مكنى و از جانب من نيز آن حضرت را زيارت كن، زيرا دعا در آن مكان مستجاب است. شیخ گوید: من اين را براى او تعهّد كردم، و بدان وفا نمودم. چون از آنجا بازگشتم و بر ركن‌الدولة وارد شدم، از من پرسيد: آيا ما را دعا كردى و از جانب ما زيارت نمودى؟ گفتم: آرى، گفت: احسنت! آفرين! بمن ثابت شده است كه دعا در آن مزار شريف مستجاب است.

📚 عيون أخبار الرضا عليه السّلام، ج ٢ ص ٢٧٩

@ashkvareh
#زیارت

✴️ روایت یک ناصبی از برکت زیارت امام رضا علیه السّلام

✍🏻 شیخ صدوق رحمه الله نقل کرده: ابونصر احمد بن حسن ضبّى _ كه من كسى را از او ناصبى‌تر نديده بودم و از شدّت دشمنی‌اش با اهل بيت در صلوات می‌گفت: «اللّهمّ صلّ على محمّد» و بر آل آن حضرت صلوات نمى فرستاد_ گويد: شنيدم ابوبكر حمّامى فرّاء كه از محدّثين آن سرزمين است در «سكّة الحرب» كه نام محلّى است در نيشابور، می‌گفت: از بعض مردم نزد من مالى به وديعه بود، و من آن را در زمين پنهان كردم، و بعد موضع آن را فراموش كردم و متحيّر شدم چه كنم، و صاحب آن وديعه مرا به بردن مال متّهم ساخت، با كمال اندوه و غم از منزل بيرون آمدم و حيران ماندم كه چه بايد كرد، در آن حال جماعتى ديدم كه به سوى مزار علىّ بن موسى الرّضا عليه السّلام می‌روند و قصد زيارت آن حضرت را دارند و من با ايشان رهسپار شدم و به مشهد آمده زيارت كردم و دعا كردم كه خداوند عزّ و جلّ محلّ وديعه مزبور را به من ياد آورَد. در آنجا شبى در خواب ديدم مثل اينكه كسى آمد و به من گفت: وديعه را در فلان موضع دفن كردى؛ من به صاحب وديعه مراجعه كرده و گفتم: مال تو در فلان مكان است. و آنجا كه در خواب به من گفته بودند به او نشان دادم در حالى كه خود چندان به خوابم عقيده نداشتم. وى بدان جا رفت و زمين را حفر كرده و مال وديعه را با همان مُهرى كه خود بر آن زده بود يافت، و از آن پس ماجرا را در مجالس نقل می‌كرد و مردم را به زيارت آن قبر كه بر ساكنش درود و سلام باد تشويق می‌نمود.

📚 عيون أخبار الرضا عليه السّلام، ج ٢ ص ٢٧٩

@ashkvareh
#زیارت

غلامی که دعایش نزد قبر امام رضا علیه السّلام به سرعت مستجاب شد

🔘 شیخ صدوق رحمه الله نقل کرده: ابوعلىّ معاذيّ از ابوالحسن هروى روايت می‌كند كه گفت: مردى از اهالى بلخ با غلامش به زيارت حضرت على بن موسى الرّضا عليهما السّلام آمدند، و هر دو مشغول زيارت شده و پس از آن، مرد به سمت بالاى سر حضرت، و غلام به سمت پائين پا رفته و مشغول نماز شدند، و چون نماز انجام شد به سجده رفتند و بسيار سجده‌شان طولانى شد تا اينكه آن مرد سر از سجده برداشته و غلام خود را در حال سجده ديد، او را صدا زد، غلام سر از سجده برداشت، و گفت: لبّيك آقاى من چه مى‌فرماييد؟ مرد گفت: ميخواهى تو را آزاد كنم؟ غلام گفت: بلى، مرد گفت: ترا در راه خدا آزاد نمودم، و آن كنيزى كه در بلخ دارم نيز آزاد كرده براى خشنودى خداوند به تو تزويج نمودم و مهريّه او را فلان مبلغِ معيّن، براى او از جانب تو بر ذمّه گرفتم، و فلان مِلك كه در فلان محلّ دارم براى شما دو تن و اولادتان، نسلى بعد از نسل وقف كردم، و اين امامی که محضرش هستیم را شاهد گرفتم. غلام شروع كرد به گريستن و سوگند ياد كرد و گفت: بخداوند تعالى و اين امام بزرگوار قسم، كه من در سجده‌ام چيزى جز اين از خدا نخواسته بودم، و اكنون سرعت اجابت دعا را دريافتم.

📚 عيون أخبار الرضا عليه السّلام، ج ٢ ص ٢٨٢

@ashkvareh
#زیارت

حکایت راهزنِ زائران امام رضا علیه السّلام، و آهویی که‌ به‌ حضرت پناهنده شد

✍🏻 شیخ صدوق رحمه الله نقل کرده: محمّد بن احمد ابو الفضل نيشابورى گويد: از حاكم رازى دوست ابى جعفر عتبىّ شنيدم گفت: ابو جعفر عتبى مرانزد ابو منصور بن عبد الرّزّاق فرستاد، و چون روز پنجشنبه بود از او اذن خواستم كه به زيارت حضرت رضا عليه السّلام بروم، گفت: بشنو براى تو درباره اين زيارتگاه مقدّس چيزى بگويم. آنگاه گفت: من در ايّام جوانى نادان بودم و بر زوّار و اهل اين مرقد آزار می‌رساندم و راه را بر زوّار آن مى‌بستم و متعرّض زائران ميشدم و آنان را غارت می‌كردم و اموالشان را می‌ربودم، پس روزى به شكار رفته بودم و آهوئى را ديدم و تازى (سگ شكارى) خود را در پى آن فرستادم و پيوسته آن تازى او را تعقيب می‌كرد تا اينكه آهو به داخل محيط آن مرقد پناه برد و ايستاد، و تازى در مقابل آن ايستاد و نزديك آن نمی‌رفت، و من هرچه تلاش می‌كردم كه سگ نزديك به آن شود، نميشد، و چون آهو از جاى خود حركت ميكرد، تازى آن را دنبال می‌نمود تا آهو داخل صحن گرديد و تازى در همان موضع ايستاد و داخل نشد، پس آهو داخل حجره‌اى از حجره‌هاى صحن مقدّس شد و من به صحن داخل شدم و آهو را نديدم، از ابونصر قارى پرسيدم: آهوئى كه الان داخل صحن شد كجا رفت؟ گفت: آن را نديدم، در مكانى كه آهو داخل آن شده بود رفتم، اثر آمدن آهو را ديدم امّا خود آن را نديدم، با خدا عهد كردم كه از آن پس زوّار را اذيت نكنم و متعرّض آنان نشوم مگر براى كار خير و رفع حاجتشان؛ و پس از آن هرگاه براى من مشكلى روى می‌داد به زيارت آن حضرت ميرفتم و در آنجا دعا و ناله و زارى می‌كردم و حاجت خود را از خداوند متعال ميخواستم و خداوند حاجت مرا مرحمت می‌فرمود، و در آنجا از خداوند خواستم كه به من پسرى عنايت فرمايد، دعايم مستجاب شد و داراى پسرى شدم و چون به حدّ رشد و بلوغ رسيد، او را كشتند، من باز به مشهد رفته و از خداوند خواستم پسرى به من روزى كند، خداوند فرزندى پسر براى بار دوم به من عطا فرمود، و تاكنون در آنجا حاجتى از خدا نخواسته‌ام جز اينكه خداوند بمن عطا فرموده است، و اين آن چيزى است كه براى من از بركت اين مرقد مطهّر - كه خداوند بر ساكنش درود فرستد- به ظهور رسيده است.

📚 عيون أخبار الرضا عليه السّلام، ج ٢ ص ٢٨۵

@ashkvareh
2024/09/30 15:32:31
Back to Top
HTML Embed Code: