Amir Pouria
۹ فیلم ِ - در ایران - کمتر مورد توجه با بازی آلن دلون @amiropouria متن در ادامه میآید 👇
در کارگاههای بازیگری جاهای مختلف که «شناخت و تحلیل بازیگری» میگفتم، در همان معارفهی جلسهی اول از همه میخواستم اگر به اسمی غیر از اسم شناسنامهای خودشان صدایشان میزنند، همان را بگویند تا بنویسم. یک بار یکی که گمانم اسمش علی بود گفت دوستانم همه «اَل» صدام میکنند. چون عشق و زندگیام آل پاچینوست. دردسر اینجا بود که نهتنها فیلمها و نقشهای مهجورتر و بسیار درسآموز پاچینو مثل
Two Bits
یا حتی فیلم «دنی کالینز» که آن موقع «فیلم روز» بود را نمیشناخت، بلکه حتی فیلمهای معروفی مثل «... و عدالت برای همه» یا «فرانکی و جانی» را هم ندیده بود و مثلاً چیزی تحت عنوان «توانایی طنازی پاچینو» چنان برایش غریب بود که نمیتوانست گریم و رقص و تا ته ِ خط مسخرگی رفتنِ او در «دیک ترِیسی» را باور کند. این چه جور
fan
بود که از «در جستجوی ریچارد»، مکاشفهی بسیار هوشمندانهی پاچینو در امروزی کردن شکسپیر که اولین تجربهی کارگردانی او در سینما بود هم خبری نداشت؟
این قصهی «ایرونی» بس آشناییست. درست مثل علاقه به پاچینو با شیفتگی نسبت به یکی از بدترین بازیهایش (یعنی «صورتزخمی» برایان دیپالما بدون دیدن یا حتی شناختن فیلم هاوارد هاکز که دیپالما بازسازی کرده و بازی بهقاعدهی بازیگر نقش تونی یعنی پل مونی، بازی پاچینو را مضحک جلوه میدهد). اما اصلش کلیتر از این حرفهاست: حتی چیزی را که ادعا میکنیم به آن علاقهمندیم هم درست دنبال نمیکنیم و اگر هم فیلمهایی چند از بازیگر(های) مورد علاقهمان ببینیم، امکان ندارد احساس نیاز کنیم که چیزی دربارهشان بخوانیم (مگر در حد همین دو سه سطریهای اینستاگرامی). در حالی که یک
fan
در هر جای دیگر دنیا، ته ِ تمام تحلیلهای مربوط به آرتیست محبوبش را درمیآورد و از دورترین منابع هم برای دانستن دربارهی او و دستاوردهای کارش غافل نمیماند.
با این مقدمه، چند فیلم را فهرست کردهام که در بین دوستداران یا مدعیان دوستداری ِ آلن دلون تازهفقید، شهرتی همپای «سامورایی» و «یوزپلنگ» و «روکو و برادرانش» و «دایرهی سرخ» و «بورسالینو» ندارند. بی آن که بخواهم بگویم الزاماً تمامشان فیلمهای خیلی خوبی هستند:
۱. دختر موتورسوار/ جک کاردیف/ ۱۹۶۸
۲. ارواح مردگان یا داستانهای اسرار و اوهام/ اپیزود دوم به نام «ویلیام ویلسن»/ لویی مال/ ۱۹۶۸
۳. تابستان در پاییز یا تابستان ِ دیرهنگام (در اکران جهانی و در ایران: اولین شب آرامش)/ والریو زورلینی/ ۱۹۷۲
۴. آقای کلاین/ جوزف لوزی/ ۱۹۷۶
۵. هشدار! بچهها دارند نگاه میکنند (در ایران: بیگانهای که شب آمد)/ سرژ لهروآ/ ۱۹۷۸
۶. تهران سال ۱۹۴۳ (در برخی کشورها به نام: تلاش برای ترور)/ آلکساندر آلوف و ولادیمیر نائوموف/ ۱۹۸۰
۷. کشتن یک پلیس (در خود فرانسه به نام: برای قایم کردن پلیس)/ آلن دلون/ ۱۹۸۱
۸. سوآن ِ عاشق یا عشقِ سوآن/ فولکر شلندروف/ ۱۹۸۴
۹. نیمچهشانس/ ژولیان وینیال/ ۱۹۹۸
توضیح مختصری دربارهی هر فیلم در یک ویدئو عرض میکنم که فردا در کانال یوتوبیام تقدیم میشود.
@amiropouria
Two Bits
یا حتی فیلم «دنی کالینز» که آن موقع «فیلم روز» بود را نمیشناخت، بلکه حتی فیلمهای معروفی مثل «... و عدالت برای همه» یا «فرانکی و جانی» را هم ندیده بود و مثلاً چیزی تحت عنوان «توانایی طنازی پاچینو» چنان برایش غریب بود که نمیتوانست گریم و رقص و تا ته ِ خط مسخرگی رفتنِ او در «دیک ترِیسی» را باور کند. این چه جور
fan
بود که از «در جستجوی ریچارد»، مکاشفهی بسیار هوشمندانهی پاچینو در امروزی کردن شکسپیر که اولین تجربهی کارگردانی او در سینما بود هم خبری نداشت؟
این قصهی «ایرونی» بس آشناییست. درست مثل علاقه به پاچینو با شیفتگی نسبت به یکی از بدترین بازیهایش (یعنی «صورتزخمی» برایان دیپالما بدون دیدن یا حتی شناختن فیلم هاوارد هاکز که دیپالما بازسازی کرده و بازی بهقاعدهی بازیگر نقش تونی یعنی پل مونی، بازی پاچینو را مضحک جلوه میدهد). اما اصلش کلیتر از این حرفهاست: حتی چیزی را که ادعا میکنیم به آن علاقهمندیم هم درست دنبال نمیکنیم و اگر هم فیلمهایی چند از بازیگر(های) مورد علاقهمان ببینیم، امکان ندارد احساس نیاز کنیم که چیزی دربارهشان بخوانیم (مگر در حد همین دو سه سطریهای اینستاگرامی). در حالی که یک
fan
در هر جای دیگر دنیا، ته ِ تمام تحلیلهای مربوط به آرتیست محبوبش را درمیآورد و از دورترین منابع هم برای دانستن دربارهی او و دستاوردهای کارش غافل نمیماند.
با این مقدمه، چند فیلم را فهرست کردهام که در بین دوستداران یا مدعیان دوستداری ِ آلن دلون تازهفقید، شهرتی همپای «سامورایی» و «یوزپلنگ» و «روکو و برادرانش» و «دایرهی سرخ» و «بورسالینو» ندارند. بی آن که بخواهم بگویم الزاماً تمامشان فیلمهای خیلی خوبی هستند:
۱. دختر موتورسوار/ جک کاردیف/ ۱۹۶۸
۲. ارواح مردگان یا داستانهای اسرار و اوهام/ اپیزود دوم به نام «ویلیام ویلسن»/ لویی مال/ ۱۹۶۸
۳. تابستان در پاییز یا تابستان ِ دیرهنگام (در اکران جهانی و در ایران: اولین شب آرامش)/ والریو زورلینی/ ۱۹۷۲
۴. آقای کلاین/ جوزف لوزی/ ۱۹۷۶
۵. هشدار! بچهها دارند نگاه میکنند (در ایران: بیگانهای که شب آمد)/ سرژ لهروآ/ ۱۹۷۸
۶. تهران سال ۱۹۴۳ (در برخی کشورها به نام: تلاش برای ترور)/ آلکساندر آلوف و ولادیمیر نائوموف/ ۱۹۸۰
۷. کشتن یک پلیس (در خود فرانسه به نام: برای قایم کردن پلیس)/ آلن دلون/ ۱۹۸۱
۸. سوآن ِ عاشق یا عشقِ سوآن/ فولکر شلندروف/ ۱۹۸۴
۹. نیمچهشانس/ ژولیان وینیال/ ۱۹۹۸
توضیح مختصری دربارهی هر فیلم در یک ویدئو عرض میکنم که فردا در کانال یوتوبیام تقدیم میشود.
@amiropouria
فیلم "دانهی انجیر معابد" آخرین ساختهی محمد رسولاف، فیلمبرداری شده در ایران (نه در سینمای زیر مجوز وزارت ارشاد و جمهوری اسلامی) به عنوان نمایندهی آلمان به آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا معرفی شد. دلایل سینمایی اهميت این فیلم را که پیشتر و بعد از نمایش افتتاحیهی آن در فستیوال کن امسال در ویدئویی در کانال یوتوبیام آورده بودم.
اما در ابعاد فرامتن، چندی پیش که خبر رسید فیلم به فهرست ۱۳ فیلمی ِ انتخاب به عنوان نمایندهی آلمان در اسکار ۲۰۲۵ راه پیدا کرده، اهل سینما اغلب انتخابش را بعید میدانستند؛ چون زبانش آلمانی نبود و بهندرت پیش میآید که کشوری صاحب تولیدات جدی سینمایی، فیلمی به زبانی غیر از زبان رسمی خودش را در جایگاه نمایندهی سینمای خود بنشاند.
اما این اتفاق، حالا رخ داده است. خاک بر سر و پیکر سازمان سینمایی و وزارتخانهی حاکم بر آن که کار خود را "ارشاد" مردم و سینماگران میداند، تبریک به سینمای مستقل و زیرزمینی و ضدزورگویی و خطاب به هر کسی در صدر و ذیل نظام جمهوری اسلامی که از این انتخاب، میسوزد: بیییییییا 👍
@amiropouria
اما در ابعاد فرامتن، چندی پیش که خبر رسید فیلم به فهرست ۱۳ فیلمی ِ انتخاب به عنوان نمایندهی آلمان در اسکار ۲۰۲۵ راه پیدا کرده، اهل سینما اغلب انتخابش را بعید میدانستند؛ چون زبانش آلمانی نبود و بهندرت پیش میآید که کشوری صاحب تولیدات جدی سینمایی، فیلمی به زبانی غیر از زبان رسمی خودش را در جایگاه نمایندهی سینمای خود بنشاند.
اما این اتفاق، حالا رخ داده است. خاک بر سر و پیکر سازمان سینمایی و وزارتخانهی حاکم بر آن که کار خود را "ارشاد" مردم و سینماگران میداند، تبریک به سینمای مستقل و زیرزمینی و ضدزورگویی و خطاب به هر کسی در صدر و ذیل نظام جمهوری اسلامی که از این انتخاب، میسوزد: بیییییییا 👍
@amiropouria
سر صبحی، دوست آمریکانشینی اواخر شب خودشان خبر داد که ویدئوی مسعود فراستی به یاد آلن دلون را دیده (طبعاً بابت دلون) و در آن، حضرتش با اشارهی چندباره به لینو ونتورا و کنار هم نشاندن او و دلون و تأکيد بر این که ونتورا خیلی مهم است، در نهایت برای ونتورا آرزو کرد که "حالاحالاها زنده باشد"! برای بازیگری که ۳۷ سال است از دنیا رفته!! از بازیگری که به قول همان دوستم، برایش مهم است، این قدر خبر ندارد که بداند سالها و -بدتر از آن- دهههاست مرحوم شده.
این فقط یک "سوتی" نیست
@amiropouria
متن کامل یادداشت👇
این فقط یک "سوتی" نیست
@amiropouria
متن کامل یادداشت👇
Amir Pouria
سر صبحی، دوست آمریکانشینی اواخر شب خودشان خبر داد که ویدئوی مسعود فراستی به یاد آلن دلون را دیده (طبعاً بابت دلون) و در آن، حضرتش با اشارهی چندباره به لینو ونتورا و کنار هم نشاندن او و دلون و تأکيد بر این که ونتورا خیلی مهم است، در نهایت برای ونتورا آرزو…
سر صبحی، دوست آمریکانشینی اواخر شب خودشان خبر داد که ویدئوی مسعود فراستی به یاد آلن دلون را دیده (طبعاً بابت دلون) و در آن، حضرتش با اشارهی چندباره به لینو ونتورا و کنار هم نشاندن او و دلون و تأکيد بر این که ونتورا خیلی مهم است، در نهایت برای ونتورا آرزو کرد که "حالاحالاها زنده باشد"! برای بازیگری که ۳۷ سال است از دنیا رفته!! از بازیگری که به قول همان دوستم، برایش مهم است، این قدر خبر ندارد که بداند سالها و -بدتر از آن- دهههاست مرحوم شده.
این فقط یک بهاصطلاح عام "سوتی" نیست. از این لاطائلات هم نبافید که "ایشان کلاً در دوران کلاسیک سیر میکنند و شناخت و سواد آن دوره را دارند". اطلاعات البته با دانش فرق دارد، اما زمینهی اولیهی دانش است. اگر داشتند، دست کم با به یاد آوردن دو فیلم مشترک مشهور دو بازیگر، "ماجراجویان/آخرین ماجراجو" (روبر انریکو، ۱۹۶۷) و "دستهی سیسیلیها" (هانری ورنوی، ۱۹۶۹)، اختلاف سنی آنها آشکار بود.
تولید محتوای دقیق و درست، هرگز نمیتواند صرفاً به حافظه متکی باشد. جلوهی عدم احترام به مخاطب، صرفاً سیگار گیراندن جلوی دوربین نیست، بلكه این جستجو نکردنها و خود را تصحیح نکردنهاست؛ و این تصور که هر چه میگویم، درایت و فراستی در آن جاریست، به همین جا میرسد که مدعی علاقه به کار کسی باشیم اما بدیهیات را هم دربارهی این که چهار دهه است فیلمی بازی نکرده (چون زنده نیست!) ندانیم و همین را هم به خورد مخاطب بدهیم.
در پُست قبلی، نوشته بودم بین بر و بچههای "عشق هنرپیشگی" شایع است که بگویند دیوانهی یک بازیگرند اما جز دو سه فیلم دم دست او، چیزی ازش ندیده باشند یا حتی ندانند تجربهی کارگردانی داشته؛ و ادامه دادم که این طوری، دستکم ادعای علاقهمندی به طرف، بدجوری زیر سؤال میرود. همچنین است ادعای "فرا-نقد" در حالی که نادقیقی، نقد را به زیر صفر، فرو میبرد و پَست میکند.
@amiropouria
#آلن_دلون #لینو_ونتورا #بازیگر #بازیگری #بدیهیات #غلط #مسعود_فراستی #مسعود_فراستی_پور
این فقط یک بهاصطلاح عام "سوتی" نیست. از این لاطائلات هم نبافید که "ایشان کلاً در دوران کلاسیک سیر میکنند و شناخت و سواد آن دوره را دارند". اطلاعات البته با دانش فرق دارد، اما زمینهی اولیهی دانش است. اگر داشتند، دست کم با به یاد آوردن دو فیلم مشترک مشهور دو بازیگر، "ماجراجویان/آخرین ماجراجو" (روبر انریکو، ۱۹۶۷) و "دستهی سیسیلیها" (هانری ورنوی، ۱۹۶۹)، اختلاف سنی آنها آشکار بود.
تولید محتوای دقیق و درست، هرگز نمیتواند صرفاً به حافظه متکی باشد. جلوهی عدم احترام به مخاطب، صرفاً سیگار گیراندن جلوی دوربین نیست، بلكه این جستجو نکردنها و خود را تصحیح نکردنهاست؛ و این تصور که هر چه میگویم، درایت و فراستی در آن جاریست، به همین جا میرسد که مدعی علاقه به کار کسی باشیم اما بدیهیات را هم دربارهی این که چهار دهه است فیلمی بازی نکرده (چون زنده نیست!) ندانیم و همین را هم به خورد مخاطب بدهیم.
در پُست قبلی، نوشته بودم بین بر و بچههای "عشق هنرپیشگی" شایع است که بگویند دیوانهی یک بازیگرند اما جز دو سه فیلم دم دست او، چیزی ازش ندیده باشند یا حتی ندانند تجربهی کارگردانی داشته؛ و ادامه دادم که این طوری، دستکم ادعای علاقهمندی به طرف، بدجوری زیر سؤال میرود. همچنین است ادعای "فرا-نقد" در حالی که نادقیقی، نقد را به زیر صفر، فرو میبرد و پَست میکند.
@amiropouria
#آلن_دلون #لینو_ونتورا #بازیگر #بازیگری #بدیهیات #غلط #مسعود_فراستی #مسعود_فراستی_پور
Forwarded from بابک غفوریآذر | Babak Ghafooriazar
نادر ساعیور، کارگردان فیلم «شاهد» در آستانه نمایش فیلمش در جشنواره ونیز این یادداشت را در اینستاگرامش منتشر کرد
«میخواهم خبر پذیرفته شدن فیلم "شاهد" را پست کنم. بنویسم از مصیبتها که کشیدیم و بالاخره فیلم تمام شد. از مِهر بیدریغ دوستان و خوشحالی کنم و تبریک بگویم و تبریک بشنوم! اما تلخی روزگار مگر میگذارد این لقمهی شیرین از گلویم پائین برود. یکی موهایش را بریده و به ناحق راهی زندان است؛ دیگری از بیماریهای بعد از زندان نوشته و آن دیگری از خودکشی کارگری از شرم خانواده اش! دوستی میگوید پابند دارد و نمیتواند از خانه بیرون برود. صدای پیامگیر بلند میشود و از وضعیت بد رفیقی در زندان مطلع میشوم. به آخر خط رسیده و دیروز اقدام به خودکشی کرده! تلفن زنگ میخورد و آشنائی کمک میخواهد تا مانع از فروش کلیهی دوست قدیمی شوم که برای پرداخت بدهیاش مجبور شده! اقساط رفیقی که ضامنش شدهام عقب افتاده و هی از بانک پیام میدهند که حساب مرا مسدود میکنند و من میدانم چرا دوستم گوشی را برنمیدارد! چون ندارد! شرمندهی من و دنیا شده!
نمیدانم... شاید این هم از بخت من است که با این همه مصیبت محاصره شدهام. شاید هم وضعیت همهی ما این روزها همین است. دستم خشک میشود و نمیتوانم بنویسم. حالا در میان این همه درد، میخواهم چه خبری به شما بدهم؟! اصلا شادی من چه معنائی دارد وقتی یکی گوشهی زندان خوابیده و دیگری در انتظار وقت دادگاهش است و آن دیگری دنبال شغل و یک لقمه نانی که زنده بماند فقط! چقدر بازیگر خوبی باشم که جلوی دوربین موبایلم لبخند بزنم و عکسم را زیر خبر پست کنم؟ که مثلا شادم از این که فیلم رفته ونیز! رفتهاند توی خیابان ساچمه و گلوله خوردهاند، در حد مرگ شکنجه شدهاند، حالا من فخر بفروشم که فیلم ساختهام برایشان!؟ واقعا کمترین و بی خطرترین کاری بود که میتوانستم بکنم! روزهایی که شما باتوم و مشت و لگد میخوردید، من پشت لپ تاب نشسته بودم و در حالی که استکان چای داغ را در دستم میچرخاندم، به فیلمنامه همین فیلم "شاهد" فکر میکردم. اما امروز تردیدی عجیب در جانم ریشه کرده است. نکند من نان شجاعت شما را میخورم؟ شما جان دادید و من قرار است تشویق شوم!؟ نه... این عادلانه نیست! طول و عرض این دنیا به این همه نامردی نمیارزد! کاش شجاعت شما را داشتم! کاش این قدر ترسو نبودم. یک هفته جشنواره با همهی هیاهویش میآید و میرود. من میمانم با یک آینه که روبرویش نشستهام. من میمانم و این چشمان شاهدم، که بیپرده با من سخن میگویند. من میمانم و این تصویر مثلا هنرمند؛ که جراتش فقط به ساختن یک فیلم رسید! کاش میتوانستم کار بهتری بکنم... کار بیشتر... موثرتر... لایق و در شانِ نگاه معصومانهی "مهسا"!»
@babakgha
«میخواهم خبر پذیرفته شدن فیلم "شاهد" را پست کنم. بنویسم از مصیبتها که کشیدیم و بالاخره فیلم تمام شد. از مِهر بیدریغ دوستان و خوشحالی کنم و تبریک بگویم و تبریک بشنوم! اما تلخی روزگار مگر میگذارد این لقمهی شیرین از گلویم پائین برود. یکی موهایش را بریده و به ناحق راهی زندان است؛ دیگری از بیماریهای بعد از زندان نوشته و آن دیگری از خودکشی کارگری از شرم خانواده اش! دوستی میگوید پابند دارد و نمیتواند از خانه بیرون برود. صدای پیامگیر بلند میشود و از وضعیت بد رفیقی در زندان مطلع میشوم. به آخر خط رسیده و دیروز اقدام به خودکشی کرده! تلفن زنگ میخورد و آشنائی کمک میخواهد تا مانع از فروش کلیهی دوست قدیمی شوم که برای پرداخت بدهیاش مجبور شده! اقساط رفیقی که ضامنش شدهام عقب افتاده و هی از بانک پیام میدهند که حساب مرا مسدود میکنند و من میدانم چرا دوستم گوشی را برنمیدارد! چون ندارد! شرمندهی من و دنیا شده!
نمیدانم... شاید این هم از بخت من است که با این همه مصیبت محاصره شدهام. شاید هم وضعیت همهی ما این روزها همین است. دستم خشک میشود و نمیتوانم بنویسم. حالا در میان این همه درد، میخواهم چه خبری به شما بدهم؟! اصلا شادی من چه معنائی دارد وقتی یکی گوشهی زندان خوابیده و دیگری در انتظار وقت دادگاهش است و آن دیگری دنبال شغل و یک لقمه نانی که زنده بماند فقط! چقدر بازیگر خوبی باشم که جلوی دوربین موبایلم لبخند بزنم و عکسم را زیر خبر پست کنم؟ که مثلا شادم از این که فیلم رفته ونیز! رفتهاند توی خیابان ساچمه و گلوله خوردهاند، در حد مرگ شکنجه شدهاند، حالا من فخر بفروشم که فیلم ساختهام برایشان!؟ واقعا کمترین و بی خطرترین کاری بود که میتوانستم بکنم! روزهایی که شما باتوم و مشت و لگد میخوردید، من پشت لپ تاب نشسته بودم و در حالی که استکان چای داغ را در دستم میچرخاندم، به فیلمنامه همین فیلم "شاهد" فکر میکردم. اما امروز تردیدی عجیب در جانم ریشه کرده است. نکند من نان شجاعت شما را میخورم؟ شما جان دادید و من قرار است تشویق شوم!؟ نه... این عادلانه نیست! طول و عرض این دنیا به این همه نامردی نمیارزد! کاش شجاعت شما را داشتم! کاش این قدر ترسو نبودم. یک هفته جشنواره با همهی هیاهویش میآید و میرود. من میمانم با یک آینه که روبرویش نشستهام. من میمانم و این چشمان شاهدم، که بیپرده با من سخن میگویند. من میمانم و این تصویر مثلا هنرمند؛ که جراتش فقط به ساختن یک فیلم رسید! کاش میتوانستم کار بهتری بکنم... کار بیشتر... موثرتر... لایق و در شانِ نگاه معصومانهی "مهسا"!»
@babakgha
Forwarded from بابک غفوریآذر | Babak Ghafooriazar
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تریلر فیلم «شاهد» ساخته نادر ساعیور که روز چهارشنبه برای نخستین بار در دنیا در جشنواره فیلم ونیز به نمایش در میآید. این فیلم بدون رعایت قوانین سانسور جمهوری اسلامی ازجمله رعایت حجاب اجباری بازیگران زن در داخل ایران ساخته شده است.
@babakgha
@babakgha
Amir Pouria
تریلر فیلم «شاهد» ساخته نادر ساعیور که روز چهارشنبه برای نخستین بار در دنیا در جشنواره فیلم ونیز به نمایش در میآید. این فیلم بدون رعایت قوانین سانسور جمهوری اسلامی ازجمله رعایت حجاب اجباری بازیگران زن در داخل ایران ساخته شده است. @babakgha
به همین مناسبت، فردا پنجشنبه ۵ سپتامبر همزمان با نمایش فیلم "شاهد" ساختهی نادر ساعیور در فستیوال ونیز، ویدئوی نه چندان مفصل و نه خیلی مختصری در کانال یوتوب بنده منتشر خواهد شد
@amiropouria
@amiropouria
Amir Pouria
به همین مناسبت، فردا پنجشنبه ۵ سپتامبر همزمان با نمایش فیلم "شاهد" ساختهی نادر ساعیور در فستیوال ونیز، ویدئوی نه چندان مفصل و نه خیلی مختصری در کانال یوتوب بنده منتشر خواهد شد @amiropouria
امروز پنجم سپتامبر فیلم "شاهد" ساختهی نادر ساعیور با فیلمنامهی او و جعفر پناهی و با بازی مریم بوبانی، غزل شجاعی، هانا کامکار، نادر نادرپور و عباس ایمانی در هشتاد و یکمین دورهی بییناله، فستیوال فیلم ونیز ۲۰۲۴ به نمایش درمیآید.
این سومین فیلم بلند ساعیور است و دو فیلم قبلیاش "نامو یا بیگانه" و "بیپایان" به جلوههایی از حضور مأموران امنیتی جمهوری اسلامی در لابهلای مردم عادی میپرداخت که به باورم در سینمای ایران بیسابقه است؛ و حتی در زیست جاری ما هم.
اگر دربارهی او که فیلمنامهنویس دو فیلم "سه رُخ" و "خرس نیست" چعفر پناهی هم بوده، چندان نمیدانید، ویدئوی نهچندان طولانی و نه خیلی مختصری در معرفی کار و کارنامهاش امروز در کانال یوتوبی بنده تقدیم میشود.
ساعیور به تازگی در گفتگوی بابک غفوری آذر با او در "رادیو فردا" دربارهی تجربهی فیلمبرداری فیلم "شاهد" در ایران، آن هم بدون درخواست مجوز و بدون گردن گذاشتن به قوانین سانسور و حجاب اجباری، گفته است: «الان در سینمای ایران فضایی است که برای عدهای همکاری با فیلمهایی که حجاب را رعایت نمیکنند، کاملاً پذیرفته شده است. جالب این است که برخی به ما میگفتند اگر باحجاب فیلمبرداری میکنید، ما نمیآییم. الان بازیگران زن در ایران به دو دسته تقسیم شدهاند؛ بازیگرانی که شرطشان بیحجاب بودن فیلم است و دیگرانی که باحجاب بودن کار.»
معتقدم برای انسان ایرانی و ایرانی ِ انسان، یعنی هر کس که به دستاوردها، رنجها و زخمهای معترضان و زنان در خیزش "زن زندگی آزادی" و بعد از آن احترام میگذارد، توجه نشان دادن به این سینمای مستقل، بسیار لازمتر از دنبالهروی کورکورانه از تبلیغات رسمی و ستارهبازی سینمای دارای مجوز است.
@amiropouria
لینک ویدئو:
https://youtu.be/A3RGkhhsfSY
#نادر_ساعی_ور #جعفر_پناهی #مریم_بوبانی #هانا_کامکار #غزل_شجاعی #فستیوال_ونیز #سینمای_مستقل ##سینمای_زیر_زمینی #سانسور #حجاب_اجباری #حجاب_اختیاری #زن_زندگی_آزادی
این سومین فیلم بلند ساعیور است و دو فیلم قبلیاش "نامو یا بیگانه" و "بیپایان" به جلوههایی از حضور مأموران امنیتی جمهوری اسلامی در لابهلای مردم عادی میپرداخت که به باورم در سینمای ایران بیسابقه است؛ و حتی در زیست جاری ما هم.
اگر دربارهی او که فیلمنامهنویس دو فیلم "سه رُخ" و "خرس نیست" چعفر پناهی هم بوده، چندان نمیدانید، ویدئوی نهچندان طولانی و نه خیلی مختصری در معرفی کار و کارنامهاش امروز در کانال یوتوبی بنده تقدیم میشود.
ساعیور به تازگی در گفتگوی بابک غفوری آذر با او در "رادیو فردا" دربارهی تجربهی فیلمبرداری فیلم "شاهد" در ایران، آن هم بدون درخواست مجوز و بدون گردن گذاشتن به قوانین سانسور و حجاب اجباری، گفته است: «الان در سینمای ایران فضایی است که برای عدهای همکاری با فیلمهایی که حجاب را رعایت نمیکنند، کاملاً پذیرفته شده است. جالب این است که برخی به ما میگفتند اگر باحجاب فیلمبرداری میکنید، ما نمیآییم. الان بازیگران زن در ایران به دو دسته تقسیم شدهاند؛ بازیگرانی که شرطشان بیحجاب بودن فیلم است و دیگرانی که باحجاب بودن کار.»
معتقدم برای انسان ایرانی و ایرانی ِ انسان، یعنی هر کس که به دستاوردها، رنجها و زخمهای معترضان و زنان در خیزش "زن زندگی آزادی" و بعد از آن احترام میگذارد، توجه نشان دادن به این سینمای مستقل، بسیار لازمتر از دنبالهروی کورکورانه از تبلیغات رسمی و ستارهبازی سینمای دارای مجوز است.
@amiropouria
لینک ویدئو:
https://youtu.be/A3RGkhhsfSY
#نادر_ساعی_ور #جعفر_پناهی #مریم_بوبانی #هانا_کامکار #غزل_شجاعی #فستیوال_ونیز #سینمای_مستقل ##سینمای_زیر_زمینی #سانسور #حجاب_اجباری #حجاب_اختیاری #زن_زندگی_آزادی
YouTube
نادر ساعیور و فیلمی بدون حجاب اجباری در ونیز امسال
فیلم «شاهد» که در ایران ولی بدون حجاب اجباری با بازیگرانی همچون مریم بوبانی، هانا کامکار و غزل شجاعی ساخته شده، در بخش افقهای فستیوال ونیز ۲۰۲۴ حضور دارد. این ویدئو به معرفی کارگردان این فیلم نادر ساعیور میپرازد که همکار جعفر پناهی در فیلمنامهی دو فیلم…
در وصف شجاعت مسعود فراستی که از دولت مستعجل نق میزند
@amiropouria
یادداشت امیر پوریا در ادامه میآید 👇
@amiropouria
یادداشت امیر پوریا در ادامه میآید 👇
Amir Pouria
در وصف شجاعت مسعود فراستی که از دولت مستعجل نق میزند @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه میآید 👇
حقا که شجاعت را به فراست درآمیختی! گذاشتی دولت قبلی، مستعجل که شد، خیلی جسورانه بهش انتقاد کردی. البته نداشتی که به کل نظام که میدانی برداشتن حجاب و پوشش اختیاری و آزادی زنان را تاب نمیآورد، چیزی بگویی. نق زدن از دولت قبلی هم خیلی سوسکی و زیرجُلَکی، استقبال از دولت جدید است. متبرک باد و نوش جان. گوشت بشود به تنت. همین درست بود که از هیچ کدام از فیلمهای سینمای مستقل و بیاعتنا به مجوز ارشاد، در تمام طول این دو سال حتی یک کلمه استقبال نکنی و نفهمی که اینجا "نقد فیلم" در برابر جریانی که دارد چهار و نیم دهه اجبار را به نقد میکشد، سقفی بس کوتاه دارد. درستش همین بود که از فیلم بدون حجاب اجباری، سر سوزنی حمایت نکنی. حتی از آزادی و اختیار پوشش خانمهای بازیگر مثل هر زن آزاد دیگر، هیچ دفاعی نکنی اما از ممنوعالکاریشان بنالی. اصلاً هم این حرف در مسیر همان خود لو دادنهای مدیر نظارت و ارزشیابی (بخوانید رئیس سانسور) نیست که میگفت به بازیگران حجاببرداشته پیشنهاد کرده در مراسم ختم یک سینماگر، با حجاب حاضر شوند تا عکسهایشان نشانهی ابراز پشیمانی و بازگشتشان به دامان قوانین گوگولی جمهوری اسلامی به شمار رود. اصلاً نمیخواهی بگویی اجازه بدهید اینها بیایند و دوباره برایتان فیلم و سریال "حجاب به سر" - حتی در خلوت تکنفرهی خانگی و توی رختخواب- بازی کنند!
چه معترض بودی تو و ما نمیدانستیم.
@amiropouria
#حجاب_اجباری #مسعود_فراستی_پور
حقا که شجاعت را به فراست درآمیختی! گذاشتی دولت قبلی، مستعجل که شد، خیلی جسورانه بهش انتقاد کردی. البته نداشتی که به کل نظام که میدانی برداشتن حجاب و پوشش اختیاری و آزادی زنان را تاب نمیآورد، چیزی بگویی. نق زدن از دولت قبلی هم خیلی سوسکی و زیرجُلَکی، استقبال از دولت جدید است. متبرک باد و نوش جان. گوشت بشود به تنت. همین درست بود که از هیچ کدام از فیلمهای سینمای مستقل و بیاعتنا به مجوز ارشاد، در تمام طول این دو سال حتی یک کلمه استقبال نکنی و نفهمی که اینجا "نقد فیلم" در برابر جریانی که دارد چهار و نیم دهه اجبار را به نقد میکشد، سقفی بس کوتاه دارد. درستش همین بود که از فیلم بدون حجاب اجباری، سر سوزنی حمایت نکنی. حتی از آزادی و اختیار پوشش خانمهای بازیگر مثل هر زن آزاد دیگر، هیچ دفاعی نکنی اما از ممنوعالکاریشان بنالی. اصلاً هم این حرف در مسیر همان خود لو دادنهای مدیر نظارت و ارزشیابی (بخوانید رئیس سانسور) نیست که میگفت به بازیگران حجاببرداشته پیشنهاد کرده در مراسم ختم یک سینماگر، با حجاب حاضر شوند تا عکسهایشان نشانهی ابراز پشیمانی و بازگشتشان به دامان قوانین گوگولی جمهوری اسلامی به شمار رود. اصلاً نمیخواهی بگویی اجازه بدهید اینها بیایند و دوباره برایتان فیلم و سریال "حجاب به سر" - حتی در خلوت تکنفرهی خانگی و توی رختخواب- بازی کنند!
چه معترض بودی تو و ما نمیدانستیم.
@amiropouria
#حجاب_اجباری #مسعود_فراستی_پور
Forwarded from RadioFarda
🔸پس از معرفی فیلم «#در_آغوش_درخت» بهعنوان نماینده ایران در اسکار ۲۰۲۵ از سوی بنیاد سینمایی فارابی، کانون فیلمسازان مستقل ایران (ایفما) به این اقدام اعتراض کرد.
🔸کانون فیلمسازان مستقل در نامهای سرگشاده به آکادمی اسکار، خواستار تجدید نظر در روش انتخاب نماینده ایران شد و تأکید کرد که این انتخاب نباید توسط نهادی دولتی که مسئول #سانسور سینماگران است، انجام شود.
🔸این اعتراض در حالی مطرح شد که فیلم «در آغوش درخت»، محصول مشترک سازمان تبلیغات اسلامی و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، بدون حضور در جشنوارههای خارجی به نمایندگی ایران در #اسکار معرفی شده است.
🔸ایفما با اشاره به موفقیت فیلمهای مستقل ایرانی در جشنوارههای جهانی، از آکادمی اسکار خواست تا در انتخاب نماینده ایران، از هیئتهای مستقل کمک بگیرد و به آثار مستقل فرصت نمایش دهد.
@RadioFarda
🔸کانون فیلمسازان مستقل در نامهای سرگشاده به آکادمی اسکار، خواستار تجدید نظر در روش انتخاب نماینده ایران شد و تأکید کرد که این انتخاب نباید توسط نهادی دولتی که مسئول #سانسور سینماگران است، انجام شود.
🔸این اعتراض در حالی مطرح شد که فیلم «در آغوش درخت»، محصول مشترک سازمان تبلیغات اسلامی و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، بدون حضور در جشنوارههای خارجی به نمایندگی ایران در #اسکار معرفی شده است.
🔸ایفما با اشاره به موفقیت فیلمهای مستقل ایرانی در جشنوارههای جهانی، از آکادمی اسکار خواست تا در انتخاب نماینده ایران، از هیئتهای مستقل کمک بگیرد و به آثار مستقل فرصت نمایش دهد.
@RadioFarda
هر پیام و کلامی از هر مدیر و وزیری در واکنش به فاجعهی معدن زغال سنگ طبس پیدا کردید، بخوانید یا بشنوید. ببینید در کدامش ...
@@amiropouria
[متن یادداشت امیر پوریا را در ادامه بخوانید]
#طبس #معدن_طبس #فاجعه #فاجعه_طبس #جمهوری_اسلامی
هر پیام و کلامی از هر مدیر و وزیری در واکنش به فاجعهی معدن زغال سنگ طبس پیدا کردید، بخوانید یا بشنوید. ببینید در کدامش ...
@@amiropouria
[متن یادداشت امیر پوریا را در ادامه بخوانید]
#طبس #معدن_طبس #فاجعه #فاجعه_طبس #جمهوری_اسلامی
Amir Pouria
هر پیام و کلامی از هر مدیر و وزیری در واکنش به فاجعهی معدن زغال سنگ طبس پیدا کردید، بخوانید یا بشنوید. ببینید در کدامش ... @@amiropouria [متن یادداشت امیر پوریا را در ادامه بخوانید] #طبس #معدن_طبس #فاجعه #فاجعه_طبس #جمهوری_اسلامی
هر پیام و کلامی از هر مدیر و وزیری در واکنش به فاجعهی معدن زغال سنگ طبس پیدا کردید، بخوانید یا بشنوید. ببینید در کدامش سر سوزنی حس شرمساری پیدا میکنید. در بهترین حالت، اندکی ابراز اندوه خواهید یافت که آن هم درجا به اباطیلی مثل "طلب مغفرت برای جانباختگان و صبر برای بازماندگان" آلوده میشود. هیچ نشانی از خشم و اقرار به ناکارآمدی نیست، چه رسد به استعفا یا دستکم سرافکندگی. همین ۵-۴ ساعت پیش، علی خضریان نمایندهی تهران در مجلس گفته "احتمال زنده ماندن بقیهی محبوسین در معدن، نزدیک به صفر است". جوری بدون هیچ ابراز اسف، بدون تأکید بر این که باید هر کس هر کاری میتواند بکند تا حتی یک نفر هم که شده، نجات یابد، چنان خبری و گزارشی این را گفته که انگار مثلاً بگوید فردا باران نمیآید. یا امروز نانوایی سر راهش نبوده و فردا لشش را میبرد تا نان بگیرد. به همان راحتی.
فیلم "تونل" (کیم سونگ هون، ۲۰۱۶) محصول کره جنوبی، دربارهی آوار شدن یک تونل شهریِ تازه ساخته شده است. مردی توی تونل ویران، هفتهها در انتظار نجات است. فیلمساز در حالی که فیلمش با مشارکت چند نهاد دولتی تولید شده، از تونلهایی که با شتاب ساخته میشود تا نوع عملکرد گروههای امداد و نجات تا برخورد نخستوزیر و تلاشش برای عکس یادگاری گرفتن در کنار امدادگران، سویههای انتقادی پررنگی دارد و در نهایت هم با دهنکجی به کل مجموعهی مسئولان (و حتی رسانهها و مردم) بابت زود دست کشیدن از عملیات نجات، پایانبندی میکند. در کره جنوبی، نه به سیاهنمایی متهمشده و نه حتی وجه انتقادی آن، چندان عجیب و ضدجریان بوده.
اگر از بیمقداریِ جان آدمی در نظر هر زیرخواب ِ جمهوری اسلامی میگوییم، فاجعهی طبس، روند بیمسئولیتیها و فقدان ایمنی منجر به آن و عکسالعمل بیرگهای صدر تا ذیل نظام - حتی لحن مجریان خبر- در قبال آن، فقط یکی از صدها مثال عینی و دردآورش است. طوری که حتی فیلم انتقادی ممالک دیگر و مسائل مورد انتقادش هم در نظرمان زیادهخواهی جلوه میکند! چون میبینیم آن همه درک و دوندگی هم در نظرشان ناکافیست و تهش به دهنکجی میرسد. در حالی که عمریست یک صدم همان تلاشها را در هیچ گوشهی سرزمینمان ندیدهایم. دریغ از حتی حسرتی در احدالناسی از مثلاً مدیران ...
@amiropouria
#طبس #معدن_طبس #فاجعه #فاجعه_طبس #جمهوری_اسلامی
هر پیام و کلامی از هر مدیر و وزیری در واکنش به فاجعهی معدن زغال سنگ طبس پیدا کردید، بخوانید یا بشنوید. ببینید در کدامش سر سوزنی حس شرمساری پیدا میکنید. در بهترین حالت، اندکی ابراز اندوه خواهید یافت که آن هم درجا به اباطیلی مثل "طلب مغفرت برای جانباختگان و صبر برای بازماندگان" آلوده میشود. هیچ نشانی از خشم و اقرار به ناکارآمدی نیست، چه رسد به استعفا یا دستکم سرافکندگی. همین ۵-۴ ساعت پیش، علی خضریان نمایندهی تهران در مجلس گفته "احتمال زنده ماندن بقیهی محبوسین در معدن، نزدیک به صفر است". جوری بدون هیچ ابراز اسف، بدون تأکید بر این که باید هر کس هر کاری میتواند بکند تا حتی یک نفر هم که شده، نجات یابد، چنان خبری و گزارشی این را گفته که انگار مثلاً بگوید فردا باران نمیآید. یا امروز نانوایی سر راهش نبوده و فردا لشش را میبرد تا نان بگیرد. به همان راحتی.
فیلم "تونل" (کیم سونگ هون، ۲۰۱۶) محصول کره جنوبی، دربارهی آوار شدن یک تونل شهریِ تازه ساخته شده است. مردی توی تونل ویران، هفتهها در انتظار نجات است. فیلمساز در حالی که فیلمش با مشارکت چند نهاد دولتی تولید شده، از تونلهایی که با شتاب ساخته میشود تا نوع عملکرد گروههای امداد و نجات تا برخورد نخستوزیر و تلاشش برای عکس یادگاری گرفتن در کنار امدادگران، سویههای انتقادی پررنگی دارد و در نهایت هم با دهنکجی به کل مجموعهی مسئولان (و حتی رسانهها و مردم) بابت زود دست کشیدن از عملیات نجات، پایانبندی میکند. در کره جنوبی، نه به سیاهنمایی متهمشده و نه حتی وجه انتقادی آن، چندان عجیب و ضدجریان بوده.
اگر از بیمقداریِ جان آدمی در نظر هر زیرخواب ِ جمهوری اسلامی میگوییم، فاجعهی طبس، روند بیمسئولیتیها و فقدان ایمنی منجر به آن و عکسالعمل بیرگهای صدر تا ذیل نظام - حتی لحن مجریان خبر- در قبال آن، فقط یکی از صدها مثال عینی و دردآورش است. طوری که حتی فیلم انتقادی ممالک دیگر و مسائل مورد انتقادش هم در نظرمان زیادهخواهی جلوه میکند! چون میبینیم آن همه درک و دوندگی هم در نظرشان ناکافیست و تهش به دهنکجی میرسد. در حالی که عمریست یک صدم همان تلاشها را در هیچ گوشهی سرزمینمان ندیدهایم. دریغ از حتی حسرتی در احدالناسی از مثلاً مدیران ...
@amiropouria
#طبس #معدن_طبس #فاجعه #فاجعه_طبس #جمهوری_اسلامی
برشی از یادداشت امیر پوریا دربارهی مستند "کودک-سرباز" ساختهی پگاه آهنگرانی، پخش از شبکهی بیبیبیسی فارسی:
«... تنها کسی که دو بار حضور داشت، یک پسربچهی سر و زباندار و ریزنقش رشتی بود. با دیدن عینک تهاستکانیاش به این فکر کردم که خانوادهاش و بزمجههای مسئول اعزام که بالأخره یک جایی دُمبشان به دُمب نظام گره خورده یوده، چطور گذاشتهاند با آن شرایط بینایی، به جبهه برود. با شنیدن این که یک بار میگوید قبلاً زخمی شده و برگشته و دوباره به جبهه آمده، ناسزاهایی آکنده از حرف "ک" نثار تمام دستدرکاران بازگشتش به جبهه کردم و با شنیدن دعایش برای خمینی در قالب تنها آرزویی که داشته، پوزخندی زدم. چون همیشه معتقد بودهام خمینی بعد از پذیرش صلح، انگیزهی کافی برای ادامهی زندگی نداشت و به واقع هم کمتر از یک سال بعدش به قول حمید هامون، ریق رحمت را سرکشید.
اما آرزوی من یکی این بود که این یکی هم پیدا میشد و جلوی دوربین فیلم مینشست...»
متن کامل را در وبسایت نوشتههای امیر پوریا بخوانید یا از همین لینک، فایل پیدیاف آن را دانلود کنید:
http://www.amirpouria.com/fimeirani_03.asp?ID=113
@amiropouria
«... تنها کسی که دو بار حضور داشت، یک پسربچهی سر و زباندار و ریزنقش رشتی بود. با دیدن عینک تهاستکانیاش به این فکر کردم که خانوادهاش و بزمجههای مسئول اعزام که بالأخره یک جایی دُمبشان به دُمب نظام گره خورده یوده، چطور گذاشتهاند با آن شرایط بینایی، به جبهه برود. با شنیدن این که یک بار میگوید قبلاً زخمی شده و برگشته و دوباره به جبهه آمده، ناسزاهایی آکنده از حرف "ک" نثار تمام دستدرکاران بازگشتش به جبهه کردم و با شنیدن دعایش برای خمینی در قالب تنها آرزویی که داشته، پوزخندی زدم. چون همیشه معتقد بودهام خمینی بعد از پذیرش صلح، انگیزهی کافی برای ادامهی زندگی نداشت و به واقع هم کمتر از یک سال بعدش به قول حمید هامون، ریق رحمت را سرکشید.
اما آرزوی من یکی این بود که این یکی هم پیدا میشد و جلوی دوربین فیلم مینشست...»
متن کامل را در وبسایت نوشتههای امیر پوریا بخوانید یا از همین لینک، فایل پیدیاف آن را دانلود کنید:
http://www.amirpouria.com/fimeirani_03.asp?ID=113
@amiropouria