بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند
نهاده کوله بار زاد ره بر دوش
فشرده چوب دست خیزران در دست
ما هم راه خود را می کنیم آغاز
نهاده کوله بار زاد ره بر دوش
فشرده چوب دست خیزران در دست
ما هم راه خود را می کنیم آغاز
https://fa.shafaqna.com/news/686222/
تحلیل دکتر میرموسوی از حضور و دیدگاه جریان نواصولگرا درحوزه علمیه: این جریان یک مرزبندی با نهادهای سنتی حوزه و مرجعیت پیدا کرده/ اتهام سکولار بودن حوزه را مطرح می نماید / به جای اینکه حوزه را در درون جامعه قرار دهند، آن را در درون حکومت تصور می کنند
تحلیل دکتر میرموسوی از حضور و دیدگاه جریان نواصولگرا درحوزه علمیه: این جریان یک مرزبندی با نهادهای سنتی حوزه و مرجعیت پیدا کرده/ اتهام سکولار بودن حوزه را مطرح می نماید / به جای اینکه حوزه را در درون جامعه قرار دهند، آن را در درون حکومت تصور می کنند
Shafaqna
تحلیل دکتر میرموسوی از حضور و دیدگاه جریان نواصولگرا درحوزه علمیه: این جریان یک مرزبندی با نهادهای سنتی حوزه و مرجعیت پیدا کرده/…
Forwarded from نهضت آزادى ايران
🔸 نامه نهضت آزادی ایران به ۱۶۰ حزب از کشورهای مختلف جهان + اسامی احزاب
@nehzatazadiiran
نهضت آزادى ايران در نامهاى به بيش از ١٦٠ حزب در كشورهاى مختلف جهان نسبت به سياستهاى خصمانه دولت آمريكا در مورد ايران اعتراض كرده و از اين احزاب خواسته است كه دولتهاى متبوع خود را به مقابله با اين اقدامات تشويق نمايند.
در این نامه آمده است:
📌 برجام افزون بر آن که الگویی نو و صلحآمیز در برابر مناقشات جدی بینالمللی به شمار میرود، یک توافق بینالمللی بوده که بر اساس ماهها تلاش جمع زیادی از سیاستمداران و کارشناسان به دست آمده است. نقض این توافق بینالمللی، اقدام ناپسندی است که اعتبار تلاشهای مسالمتآمیز و انسانی را مخدوش کرده و ضمن کاهش اعتماد عمومی ملتها به فعالیتهای در چارچوب منشور ملل متحد، ثبات و صلح جهانی را نیز در معرض خطر قرار میدهد.
📌تجربه نشان داده که این مردم ایران هستند که بیشترین ضرر و زیان اقتصادی را از ناحیه تحریمها متحمل میشوند و در شرایط مخاطرهآمیز قرار میگیرند و افزون بر آن، این تحریمها منجر به تضعیف طبقه متوسط و محرومان جامعه شده و روند دموکراسیخواهی در ایران را نیز مختل میکند.
📌 نقض برجام، خیانت به اعتماد ملتهاست و در تعارض آشکار با اهداف و چشمانداز جنبش آزادیخواهی و حاکمیت قانون در ایران قرار دارد. گرچه رییس جمهور آمریکا گفته که در کنار مردم ایران در راه مبارزه برای آزادی میایستد، اما آزادی واقعی نه با حمایتهای دولت آمریکا از براندازان حاصل میشود و نه یک کالاست که با کولهپشتی نظامیان آمریکایی به ارمغان آورده شود.
@nehzatazadiiran
📎 متن كامل فارسى و انگليسى اين نامه به همراه اسامى احزاب دريافت كننده را در آدرس زير بخوانيد:
https://bit.ly/2Shot32
@nehzatazadiiran
نهضت آزادى ايران در نامهاى به بيش از ١٦٠ حزب در كشورهاى مختلف جهان نسبت به سياستهاى خصمانه دولت آمريكا در مورد ايران اعتراض كرده و از اين احزاب خواسته است كه دولتهاى متبوع خود را به مقابله با اين اقدامات تشويق نمايند.
در این نامه آمده است:
📌 برجام افزون بر آن که الگویی نو و صلحآمیز در برابر مناقشات جدی بینالمللی به شمار میرود، یک توافق بینالمللی بوده که بر اساس ماهها تلاش جمع زیادی از سیاستمداران و کارشناسان به دست آمده است. نقض این توافق بینالمللی، اقدام ناپسندی است که اعتبار تلاشهای مسالمتآمیز و انسانی را مخدوش کرده و ضمن کاهش اعتماد عمومی ملتها به فعالیتهای در چارچوب منشور ملل متحد، ثبات و صلح جهانی را نیز در معرض خطر قرار میدهد.
📌تجربه نشان داده که این مردم ایران هستند که بیشترین ضرر و زیان اقتصادی را از ناحیه تحریمها متحمل میشوند و در شرایط مخاطرهآمیز قرار میگیرند و افزون بر آن، این تحریمها منجر به تضعیف طبقه متوسط و محرومان جامعه شده و روند دموکراسیخواهی در ایران را نیز مختل میکند.
📌 نقض برجام، خیانت به اعتماد ملتهاست و در تعارض آشکار با اهداف و چشمانداز جنبش آزادیخواهی و حاکمیت قانون در ایران قرار دارد. گرچه رییس جمهور آمریکا گفته که در کنار مردم ایران در راه مبارزه برای آزادی میایستد، اما آزادی واقعی نه با حمایتهای دولت آمریکا از براندازان حاصل میشود و نه یک کالاست که با کولهپشتی نظامیان آمریکایی به ارمغان آورده شود.
@nehzatazadiiran
📎 متن كامل فارسى و انگليسى اين نامه به همراه اسامى احزاب دريافت كننده را در آدرس زير بخوانيد:
https://bit.ly/2Shot32
Telegraph
نامه نهضت آزادى ايران به احزاب كشورهاى مختلف جهان پيرامون اقدامات دولت آمريكا عليه ايران
دبیران محترم احزاب دمکراسیخواه جهان پس از سالها چالش مبتنی بر مذاکرات فشرده سیاسی پیرامون پرونده هستهای ایران، با روی کارآمدن دولت رییسجمهور روحانی و با ابراز حسن نیت کشورهای موسوم به ۱+۵، سرانجام این مذاکرات در قالب توافقنامه با عنوان "برجام" به ثمر…
Forwarded from ایده های رسانه، تولید محتوا و تبلیغات
🔸 نااستادان و نادانشجویان
🖋 محمد فاضلی - عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
✅ عبدالحسین آذرنگ کتابی دارد با عنوان «استادان و نااستادانم» (انتشارات جهان کتاب، 1390) که خودزندگینامه سلوک علمی اوست و میکوشد تا مرز میان استادی و نااستادی را مشخص کند و خواندنش لطف بسیار دارد. او در مقایسه جوّ دانشجویی پرشور دانشگاه معتبر شیراز و دانشگاه تازهتأسیس اصفهان در میانه دهه 1340 به نکتهای بسیار بدیع اشاره میکند و مینویسد «اکثریت دانشجویان این دانشکده را معلمان و دبیران آموزش و پرورش و کارمندان دولت تشکیل میدادند که مدرک کارشناسی را برای ارتقاهای اداریشان لازم داشتند. ... وقتی عصرها در راهروهای شلوغ دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان از میان کارمندان دانشجوشده میگذشتم و دو فضای متفاوت را با هم مقایسه میکردم، تازه میفهمیدم که تأثیر دانشجویان و ترکیب آنها بر استادان شاید دست کمی از تأثیر استادان بر دانشجویان نداشته باشد. تأثیر نادانشجویی بر نااستادی، کم ازت أثیر نااستادی بر نادانشجویی نیست.» (ص. 46)
✅ استادی خصیصهای نیست که یک بار در معلمان دانشگاه پدید آید و مستدام بماند. استادانی با انگیزههای فراوان، خوب درسخوانده و با انگیزه اثربخشی وارد دانشگاه شدهاند و دست آخر بر اثر رویههای آکادمیک و تعامل با دانشجویان بیانگیزه، ساکت و بدون پرسشگری، به تدریج به «مردار دانشگاهی» بدل شدهاند. همان گونه که جامعه فاقد ظرفیت و امکان پرسشگری، صاحبان قدرت را در نخوت سیاسی و مرگ فکری غرق میکند، دانشجوی ناپرسشگر و بیانگیزه استادان را به نااستادان بدل میسازد.
✅ اگر کارمندان دانشجوشده دهه 1340 با آن تعداد اندک پذیرش دانشجو در آن زمان، نادانشجویانی بودند که نااستادی را برمیانگیختند، نظام دانشگاهی در ایران دو سه دهه اخیر شاهد سیلی از نادانشجویان بوده است. دانشگاهها – چنان که آذرنگ ذکر میکند – از قبل انقلاب جایی برای نادانشجویان و کارمندهای نیازمند ارتقا بودند، اما در سالهای بعد از انقلاب، ابتدا دانشگاه آزاد، بعد مجموعه دانشگاههای دولتی و پس از آن یک دو جین دانشگاههای مختلف و از جمله دانشگاههای وابسته به دستگاههای دولتی، پذیرای سیلی از کارمندان دانشجوشده بودند. دانشگاه قرار نبود علمی به ایشان بیفزاید که از مسیر کاربست آن علم و دانش ارتقا یابند یا بهواسطه افزایش عملکردشان مستحق ارتقا شوند. قاعده ارتقای اداری آن بود که هر مدرک بالاتر، حقوق و مزایای بیشتر به همراه داشت.
✅ نااستادان در دانشگاههای کشور – و تقریباً در عمده دانشگاههای دنیا – تعداد بیشتر و غلبه کمّی دارند. ورود فزاینده نادانشجویان نیز به تدریج فضای دانشگاهی را به سمت رخوت بیشتر برد. نادانشجویان بهواسطه مشغلههای کاری، غیبت از کلاسها، فشار بر اساتید برای کاستن از کیفیت و دشواری دروس، و دست آخر متمسک شدن به لطایفالحیل برای دور زدن قواعد دانشگاهی و کسب نمره، روح دانشگاهی را تحت فشار قرار دادند.
✅ دانشگاه در کنار همه مصائبش، از جمله این واقعیت که راههای ورود نااستادان به آن از گذشته هموارتر شده بود، به معضل کارمندان دانشجوشده نیز گرفتار آمده بود و ایشان عمدتاً هیچ انگیزهای برای رعایت نظم دانشگاهی، روح علمی، پرسشگری و مطالبه کردن دانش نداشته و ندارند. این فرایند سبب شده نااستادان نااستادتر، و استادان پیشین نیز به نااستادی متمایلتر شوند. استاد به تدریج به آب راکدی بدل میشود که سنگپرانی هیچ کودک پرشوری یا شنای هیچ مرغابیای آرامش آب را به هم نمیزند و به این ترتیب استاد و دانشجو در فرایند قتل انگیزهها و روح علمی یکدیگر مشارکت میجویند و نوعی مقاتله شکل میگیرد.
✅ انصاف باید داشت که این تأثیر و تأثر نااستادان و نادانشجویان و پدیدار شدن چرخهای بدشگون از کشتن روح علمی متقابل، فقط محصول کارمندان دانشجوشده نیست. آموزش عالی تودهای در کنار جامعهای انباشته از بیکاری که تحصیلات آکادمیک در آن تا اندازه زیادی گزینشی ناگزیر است، سیلی از دانشجویان را راهی کلاسهای درس میکند که با وصف نادانشجو بیشتر سازگارند. این گروه نیز به سهم خود در خلق نااستادی سهیماند.
✅ ترکیبی از خصایص نظام اداری در ایران که ارتقای شغلی در آن تابع سازوکارهای شایستهگزین نیست و مدارک تحصیلی را بیش از اندازه ارج مینهد، ضعف بخش خصوصی که به عوض مدارک تحصیلی، کارآمدیها را معیار ارتقا قرار دهد، آموزش عالی تودهای، تأمین مالی نامناسب دانشگاه و روی آوردن آن به تأمین مالی از طریق مدرکفروشی، چرخهای از اثر متقابل نااستادان و نادانشجویان را تقویت کرده که هر دو فعالانه به کشتن انگیزهها و روح دانشگاهی در یکدیگر مشغولاند.
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
@media_managment
🖋 محمد فاضلی - عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
✅ عبدالحسین آذرنگ کتابی دارد با عنوان «استادان و نااستادانم» (انتشارات جهان کتاب، 1390) که خودزندگینامه سلوک علمی اوست و میکوشد تا مرز میان استادی و نااستادی را مشخص کند و خواندنش لطف بسیار دارد. او در مقایسه جوّ دانشجویی پرشور دانشگاه معتبر شیراز و دانشگاه تازهتأسیس اصفهان در میانه دهه 1340 به نکتهای بسیار بدیع اشاره میکند و مینویسد «اکثریت دانشجویان این دانشکده را معلمان و دبیران آموزش و پرورش و کارمندان دولت تشکیل میدادند که مدرک کارشناسی را برای ارتقاهای اداریشان لازم داشتند. ... وقتی عصرها در راهروهای شلوغ دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان از میان کارمندان دانشجوشده میگذشتم و دو فضای متفاوت را با هم مقایسه میکردم، تازه میفهمیدم که تأثیر دانشجویان و ترکیب آنها بر استادان شاید دست کمی از تأثیر استادان بر دانشجویان نداشته باشد. تأثیر نادانشجویی بر نااستادی، کم ازت أثیر نااستادی بر نادانشجویی نیست.» (ص. 46)
✅ استادی خصیصهای نیست که یک بار در معلمان دانشگاه پدید آید و مستدام بماند. استادانی با انگیزههای فراوان، خوب درسخوانده و با انگیزه اثربخشی وارد دانشگاه شدهاند و دست آخر بر اثر رویههای آکادمیک و تعامل با دانشجویان بیانگیزه، ساکت و بدون پرسشگری، به تدریج به «مردار دانشگاهی» بدل شدهاند. همان گونه که جامعه فاقد ظرفیت و امکان پرسشگری، صاحبان قدرت را در نخوت سیاسی و مرگ فکری غرق میکند، دانشجوی ناپرسشگر و بیانگیزه استادان را به نااستادان بدل میسازد.
✅ اگر کارمندان دانشجوشده دهه 1340 با آن تعداد اندک پذیرش دانشجو در آن زمان، نادانشجویانی بودند که نااستادی را برمیانگیختند، نظام دانشگاهی در ایران دو سه دهه اخیر شاهد سیلی از نادانشجویان بوده است. دانشگاهها – چنان که آذرنگ ذکر میکند – از قبل انقلاب جایی برای نادانشجویان و کارمندهای نیازمند ارتقا بودند، اما در سالهای بعد از انقلاب، ابتدا دانشگاه آزاد، بعد مجموعه دانشگاههای دولتی و پس از آن یک دو جین دانشگاههای مختلف و از جمله دانشگاههای وابسته به دستگاههای دولتی، پذیرای سیلی از کارمندان دانشجوشده بودند. دانشگاه قرار نبود علمی به ایشان بیفزاید که از مسیر کاربست آن علم و دانش ارتقا یابند یا بهواسطه افزایش عملکردشان مستحق ارتقا شوند. قاعده ارتقای اداری آن بود که هر مدرک بالاتر، حقوق و مزایای بیشتر به همراه داشت.
✅ نااستادان در دانشگاههای کشور – و تقریباً در عمده دانشگاههای دنیا – تعداد بیشتر و غلبه کمّی دارند. ورود فزاینده نادانشجویان نیز به تدریج فضای دانشگاهی را به سمت رخوت بیشتر برد. نادانشجویان بهواسطه مشغلههای کاری، غیبت از کلاسها، فشار بر اساتید برای کاستن از کیفیت و دشواری دروس، و دست آخر متمسک شدن به لطایفالحیل برای دور زدن قواعد دانشگاهی و کسب نمره، روح دانشگاهی را تحت فشار قرار دادند.
✅ دانشگاه در کنار همه مصائبش، از جمله این واقعیت که راههای ورود نااستادان به آن از گذشته هموارتر شده بود، به معضل کارمندان دانشجوشده نیز گرفتار آمده بود و ایشان عمدتاً هیچ انگیزهای برای رعایت نظم دانشگاهی، روح علمی، پرسشگری و مطالبه کردن دانش نداشته و ندارند. این فرایند سبب شده نااستادان نااستادتر، و استادان پیشین نیز به نااستادی متمایلتر شوند. استاد به تدریج به آب راکدی بدل میشود که سنگپرانی هیچ کودک پرشوری یا شنای هیچ مرغابیای آرامش آب را به هم نمیزند و به این ترتیب استاد و دانشجو در فرایند قتل انگیزهها و روح علمی یکدیگر مشارکت میجویند و نوعی مقاتله شکل میگیرد.
✅ انصاف باید داشت که این تأثیر و تأثر نااستادان و نادانشجویان و پدیدار شدن چرخهای بدشگون از کشتن روح علمی متقابل، فقط محصول کارمندان دانشجوشده نیست. آموزش عالی تودهای در کنار جامعهای انباشته از بیکاری که تحصیلات آکادمیک در آن تا اندازه زیادی گزینشی ناگزیر است، سیلی از دانشجویان را راهی کلاسهای درس میکند که با وصف نادانشجو بیشتر سازگارند. این گروه نیز به سهم خود در خلق نااستادی سهیماند.
✅ ترکیبی از خصایص نظام اداری در ایران که ارتقای شغلی در آن تابع سازوکارهای شایستهگزین نیست و مدارک تحصیلی را بیش از اندازه ارج مینهد، ضعف بخش خصوصی که به عوض مدارک تحصیلی، کارآمدیها را معیار ارتقا قرار دهد، آموزش عالی تودهای، تأمین مالی نامناسب دانشگاه و روی آوردن آن به تأمین مالی از طریق مدرکفروشی، چرخهای از اثر متقابل نااستادان و نادانشجویان را تقویت کرده که هر دو فعالانه به کشتن انگیزهها و روح دانشگاهی در یکدیگر مشغولاند.
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
@media_managment
از دکتر فریدون جنیدی برای تدریس در دانشگاه ناپل ایتالیا
دعوت شده بود.
او در پاسخ گفت :
باید مراقب مادر پيرم باشم
اما مادر او چه کسی است؟
ببينيد
دعوت شده بود.
او در پاسخ گفت :
باید مراقب مادر پيرم باشم
اما مادر او چه کسی است؟
ببينيد
فجیره و فاجعه
خروج آمریکا از برجام و اعمال تحریم های بی سابقه بر ضد ایران، آینده ایران و منطقه را در هاله ای از ابهام فرو برده است.
حضورقدرتمند جنگ طلبان در کاخ سفید و بدفرجامی برجام زمینه را برای افزایش تنش و درگیری در منطقه فراهم کرده است. گسیل تجهیزات نظامی مهمی همچون ناوهای غول پیکر و هواپیماهای جنگی احتمال عملیات نظامی محدود بر علیه ایران را بسیار زیاد ساخته است.
در چنین شرایطی اندک خطایی می تواند به بروز فاجعه ای زیان بار و مهار ناشدنی بینجامد. تاریخ نشان می دهد که برخی از جنگ های مهم در شرایطی رخ داده اند که افراد درگیر آمادگی برای ورود به آن نداشته اند، ولی حادثه ای آنان را به جنگ کشانده است.
حادثه فجیره می تواند آغازی برای چنین فاجعه ای باشد. در تبیین عوامل این حادثه دست کم دو فرضیه قابل طرح است.
نخست این که اقدامی از سوی نیروهای طرفدار جمهوری اسلامی برای اعلام خطر به آمریکا و متحدان منطقه ای آن باشد. چنین اقدامی نه برای شروع درگیری بلکه با هدف نشان دادن قدرت جمهوری اسلامی و آسیب پذیری امنیت منطقه و پیامد های آن انجام شده است. هدف از آن نیز می تواند تغییر موازنه قدرت در راستای چانه زنی برای حل مشکل از راه مسالمت آمیز و یا دست کم کاهش فشارها بر روی ایران باشد.
دوم این که اقدامی از سوی نیروهائی باشد که خواهان شعله ور شدن آتش جنگ در منطقه و تسریع مداخله نظامی آمریکا در ایران هستند. در این فرض اسرائیل، عربستان سعودی، امارات و حتی نیروهای خواهان براندازی جمهوری اسلامی می توانند متهم باشند.
برخورد محتاطانه امارات و امریکا با این ماجرا و پرهیز از رسانه ای کردن آن در روزهای نخست و متهم نکردن ایران، فرضیه دوم را تضعیف می کند. همچنان که بازتاب سریع خبر در رسانه های ایرانی و نزدیک به ایران فرضیه اول را تقویت می کند.
البته ممکن است پرهیز از متوجه ساختن اتهام به ایران اقدامی در جهت تشجیع نیر وهای طرفدار ایران به تکرار آن باشد تا پرونده ایران سنگین تر و راه برای توجیه ضرورت اقدام نظامی علیه ایران و متقاعد کردن افکار عمومی آمریکا و دست کم ساکت کردن مخالفان آن از جمله اروپا هموار کند.
در این صورت این حادثه می تواند زمینه ساز درگیر شدن ایران در جنگی ناخواسته با آمریکا شود. فاجعه ای که بی تردید زیان های باور نکردنی برای ایران خواهد داشت.
در چنین وضعیتی عقلای قوم باید در راستای جلوگیری از تکرار حوادث مشابه نهایت تلاش خود را به کار گیرند. هر چند بد عهدی آمریکا بد فرجامی برجام را در پی داشت، ولی با توجه به شرایط دشوار و بحرانی اقتصادی و اجتماعی ایران، بردباری و شکیبایی و پرهیز از هر گونه اقدام تنش زا وظیفه حتمی در راستای دفاع از ایران و نجات ان است.
# میرموسوی
@alimirmoosavi
خروج آمریکا از برجام و اعمال تحریم های بی سابقه بر ضد ایران، آینده ایران و منطقه را در هاله ای از ابهام فرو برده است.
حضورقدرتمند جنگ طلبان در کاخ سفید و بدفرجامی برجام زمینه را برای افزایش تنش و درگیری در منطقه فراهم کرده است. گسیل تجهیزات نظامی مهمی همچون ناوهای غول پیکر و هواپیماهای جنگی احتمال عملیات نظامی محدود بر علیه ایران را بسیار زیاد ساخته است.
در چنین شرایطی اندک خطایی می تواند به بروز فاجعه ای زیان بار و مهار ناشدنی بینجامد. تاریخ نشان می دهد که برخی از جنگ های مهم در شرایطی رخ داده اند که افراد درگیر آمادگی برای ورود به آن نداشته اند، ولی حادثه ای آنان را به جنگ کشانده است.
حادثه فجیره می تواند آغازی برای چنین فاجعه ای باشد. در تبیین عوامل این حادثه دست کم دو فرضیه قابل طرح است.
نخست این که اقدامی از سوی نیروهای طرفدار جمهوری اسلامی برای اعلام خطر به آمریکا و متحدان منطقه ای آن باشد. چنین اقدامی نه برای شروع درگیری بلکه با هدف نشان دادن قدرت جمهوری اسلامی و آسیب پذیری امنیت منطقه و پیامد های آن انجام شده است. هدف از آن نیز می تواند تغییر موازنه قدرت در راستای چانه زنی برای حل مشکل از راه مسالمت آمیز و یا دست کم کاهش فشارها بر روی ایران باشد.
دوم این که اقدامی از سوی نیروهائی باشد که خواهان شعله ور شدن آتش جنگ در منطقه و تسریع مداخله نظامی آمریکا در ایران هستند. در این فرض اسرائیل، عربستان سعودی، امارات و حتی نیروهای خواهان براندازی جمهوری اسلامی می توانند متهم باشند.
برخورد محتاطانه امارات و امریکا با این ماجرا و پرهیز از رسانه ای کردن آن در روزهای نخست و متهم نکردن ایران، فرضیه دوم را تضعیف می کند. همچنان که بازتاب سریع خبر در رسانه های ایرانی و نزدیک به ایران فرضیه اول را تقویت می کند.
البته ممکن است پرهیز از متوجه ساختن اتهام به ایران اقدامی در جهت تشجیع نیر وهای طرفدار ایران به تکرار آن باشد تا پرونده ایران سنگین تر و راه برای توجیه ضرورت اقدام نظامی علیه ایران و متقاعد کردن افکار عمومی آمریکا و دست کم ساکت کردن مخالفان آن از جمله اروپا هموار کند.
در این صورت این حادثه می تواند زمینه ساز درگیر شدن ایران در جنگی ناخواسته با آمریکا شود. فاجعه ای که بی تردید زیان های باور نکردنی برای ایران خواهد داشت.
در چنین وضعیتی عقلای قوم باید در راستای جلوگیری از تکرار حوادث مشابه نهایت تلاش خود را به کار گیرند. هر چند بد عهدی آمریکا بد فرجامی برجام را در پی داشت، ولی با توجه به شرایط دشوار و بحرانی اقتصادی و اجتماعی ایران، بردباری و شکیبایی و پرهیز از هر گونه اقدام تنش زا وظیفه حتمی در راستای دفاع از ایران و نجات ان است.
# میرموسوی
@alimirmoosavi
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
عملیات روانی و سیگنالهای آن!
اجازه دهید فرض کنیم آمریکا در پی وارد کردن ضربهای نظامی به برخی مراکز کشور است. همینطور اجازه دهید فرض کنیم خرابکاری در کشتیهای نفتی در فجیره، توطئۀ مشترک بن زاید و بن سلمان و نتانیاهو و جان بولتون برای وادار کردن دونالد ترامپ به جنگ با ایران است؛ اما چرا اینگونه "توطئهها" امکان برنامهریزی و انتساب به ایران پیدا میکند؟
میدانیم که در کشور ما سخن از امکان جنگ و درگیری نظامی با آمریکا در حال تبدیل شدن به تابویی است که نزدیک شدن به آن میتواند - مانند آنچه بر سر نشریۀ صدا آمد - هزینهای در پی داشته باشد، اما متأسفانه برخی از همان محافلی که سخن از احتمال جنگ را تابوسازی میکنند، خود آزادانه علامتهایی به محیط پیرامون ایران میفرستند که زمینۀ نسبت دادن هر اقدام مخربی در منطقه به ایران را فراهم میکند. برای نمونه به مطلب زیر دقت کنید:
"باید اضافه کرد که برای اجرای طرح صفر کردن صادرات نفت عربستان نباید این بار را بر دوش نیروهای مقاومت هوادار ایران در منطقه گذاشت، نیازی به این نیست، ایران میتواند از شیوههای مؤثر امنیتی دیگر برای رسیدن به این منظور استفاده کند و در تجربه هم از این روشها استفاده شده است یک نمونه آن اخراج نظامیان آمریکایی از عراق بود که طی آن نه از نیروهای نظامی ایران استفاده شد و نه گروههای مقاومت عراقی هوادار ایران به کار گرفته شدند. در این میدان روز به روز عرصه امنیتی بر نیروهای آمریکایی تنگتر شد و در عین حال روز به روز نفوذ سیاسی نیروهای عراقی متحد ایران در ساختار حاکمیتی این کشور گسترش یافت و در نهایت در یک دوره چهارساله، حضور نظامی آمریکا در عراق به صفر رسید."
این مطلب را روزنامۀ کیهان در 23 فروردین سال جاری در ستون یادداشت روز خود نوشت. میدانیم که روزنامۀ کیهان در داخل ایران خوانندۀ چندانی ندارد و بسیاری از فعالان سیاسی نیز مدتهاست که به سرمقالههای آن هم نگاهی نمیاندازند. کیهان اما در بین دولتهای خارجی شاید حتی بیش از میزان نفوذ و اهمیت واقعی آن در حکومت، جدی گرفته میشود چرا که درست یا نادرست آن را سخنگو و برنامهریز بخش مهمی از سیاست ایران میدانند.
همین روزنامه 22 اردیبهشت در یادداشت روز خود نوشت:
"ما برای عملیات روانی علیه آمریکا لزوماً نیاز به رسانه نداریم، نیاز به طراحی و اقدام داریم. مگر نه این است که آمریکا، خود را به امنیت و بقاء «رژیم صهیونیستی» ملزم میداند و مگر نه این است که روی بقاء و امنیت رژیم سعودی حساسیت دارد، خب ما میتوانیم با نشان دادن وضعیتی که حیات اسرائیل و سعودی را با مخاطره مواجه میگرداند، آن دسته از نیروهای داخلی آمریکا که واقعاً نگران امنیت همپیمانهای منطقهای خود هستند را برای مقابله با اقدامات ضدایرانی به صحنه بیاوریم. اگر آنان ـ شامل ایپک و نهادهای پرقدرت رسانهای آمریکا ـ دریابند که ادامه سیاست ضدایرانی آمریکا، به طور جدی به عقبههای استراتژیک آنها آسیب میزند و ایران را وادار به اقدام علیه این عقبهها میکند، حتماً برای متوقف کردن اقدامات اقتصادی ضدایرانی فشارهای خود را روی دولت آمریکا وارد میکنند."
صرف نظر از صحت و سقم این نوع تحلیل ها در بارۀ "آیپک و نهادهای پرقدرت رسانهای آمریکا" باید پرسید که اگر همۀ اینها "عملیات روانی" است پس چرا در سرمقالۀ یک روزنامه مطرح و لو داده میشوند؟ ظاهراً در همۀ دنیا عملیات روانی علیه یک هدفِ خاص، در پشت درهای بسته و به طور مخفیانه طراحی میشود و این فقط روزنامۀ کیهان است که اصرار دارد عملیات روانی مورد نظر و علاقۀ خود را نه فقط پیشاپیش افشا کند و بسوزاند، بلکه زمینۀ انتساب هر اقدام تخریبی به حکومت را نیز فراهم آورد!
در هر صورت، از کیهان که بگذریم، ماجرای فجیره ممکن است سطح رویارویی در منطقه را به طور جدی بالا ببرد. اگر مسئولان کشور واقعاً خواهان پیشگیری از این موضوع هستند به جای گیر دادن به اظهارنظرهای افراد فاقد مسئولیت رسمی که هیچ نقشی در تعیین سیاستهای کشور ندارند و کشورهای دیگر نیز اهمیتی به آنها نمیدهند، باید مراقب زبان و قلم نیروهایی باشند که نظراتشان بازتاب تمایلات برخی نهادهای رسمی بویژه در خارج از ایران تلقی میشود.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
اجازه دهید فرض کنیم آمریکا در پی وارد کردن ضربهای نظامی به برخی مراکز کشور است. همینطور اجازه دهید فرض کنیم خرابکاری در کشتیهای نفتی در فجیره، توطئۀ مشترک بن زاید و بن سلمان و نتانیاهو و جان بولتون برای وادار کردن دونالد ترامپ به جنگ با ایران است؛ اما چرا اینگونه "توطئهها" امکان برنامهریزی و انتساب به ایران پیدا میکند؟
میدانیم که در کشور ما سخن از امکان جنگ و درگیری نظامی با آمریکا در حال تبدیل شدن به تابویی است که نزدیک شدن به آن میتواند - مانند آنچه بر سر نشریۀ صدا آمد - هزینهای در پی داشته باشد، اما متأسفانه برخی از همان محافلی که سخن از احتمال جنگ را تابوسازی میکنند، خود آزادانه علامتهایی به محیط پیرامون ایران میفرستند که زمینۀ نسبت دادن هر اقدام مخربی در منطقه به ایران را فراهم میکند. برای نمونه به مطلب زیر دقت کنید:
"باید اضافه کرد که برای اجرای طرح صفر کردن صادرات نفت عربستان نباید این بار را بر دوش نیروهای مقاومت هوادار ایران در منطقه گذاشت، نیازی به این نیست، ایران میتواند از شیوههای مؤثر امنیتی دیگر برای رسیدن به این منظور استفاده کند و در تجربه هم از این روشها استفاده شده است یک نمونه آن اخراج نظامیان آمریکایی از عراق بود که طی آن نه از نیروهای نظامی ایران استفاده شد و نه گروههای مقاومت عراقی هوادار ایران به کار گرفته شدند. در این میدان روز به روز عرصه امنیتی بر نیروهای آمریکایی تنگتر شد و در عین حال روز به روز نفوذ سیاسی نیروهای عراقی متحد ایران در ساختار حاکمیتی این کشور گسترش یافت و در نهایت در یک دوره چهارساله، حضور نظامی آمریکا در عراق به صفر رسید."
این مطلب را روزنامۀ کیهان در 23 فروردین سال جاری در ستون یادداشت روز خود نوشت. میدانیم که روزنامۀ کیهان در داخل ایران خوانندۀ چندانی ندارد و بسیاری از فعالان سیاسی نیز مدتهاست که به سرمقالههای آن هم نگاهی نمیاندازند. کیهان اما در بین دولتهای خارجی شاید حتی بیش از میزان نفوذ و اهمیت واقعی آن در حکومت، جدی گرفته میشود چرا که درست یا نادرست آن را سخنگو و برنامهریز بخش مهمی از سیاست ایران میدانند.
همین روزنامه 22 اردیبهشت در یادداشت روز خود نوشت:
"ما برای عملیات روانی علیه آمریکا لزوماً نیاز به رسانه نداریم، نیاز به طراحی و اقدام داریم. مگر نه این است که آمریکا، خود را به امنیت و بقاء «رژیم صهیونیستی» ملزم میداند و مگر نه این است که روی بقاء و امنیت رژیم سعودی حساسیت دارد، خب ما میتوانیم با نشان دادن وضعیتی که حیات اسرائیل و سعودی را با مخاطره مواجه میگرداند، آن دسته از نیروهای داخلی آمریکا که واقعاً نگران امنیت همپیمانهای منطقهای خود هستند را برای مقابله با اقدامات ضدایرانی به صحنه بیاوریم. اگر آنان ـ شامل ایپک و نهادهای پرقدرت رسانهای آمریکا ـ دریابند که ادامه سیاست ضدایرانی آمریکا، به طور جدی به عقبههای استراتژیک آنها آسیب میزند و ایران را وادار به اقدام علیه این عقبهها میکند، حتماً برای متوقف کردن اقدامات اقتصادی ضدایرانی فشارهای خود را روی دولت آمریکا وارد میکنند."
صرف نظر از صحت و سقم این نوع تحلیل ها در بارۀ "آیپک و نهادهای پرقدرت رسانهای آمریکا" باید پرسید که اگر همۀ اینها "عملیات روانی" است پس چرا در سرمقالۀ یک روزنامه مطرح و لو داده میشوند؟ ظاهراً در همۀ دنیا عملیات روانی علیه یک هدفِ خاص، در پشت درهای بسته و به طور مخفیانه طراحی میشود و این فقط روزنامۀ کیهان است که اصرار دارد عملیات روانی مورد نظر و علاقۀ خود را نه فقط پیشاپیش افشا کند و بسوزاند، بلکه زمینۀ انتساب هر اقدام تخریبی به حکومت را نیز فراهم آورد!
در هر صورت، از کیهان که بگذریم، ماجرای فجیره ممکن است سطح رویارویی در منطقه را به طور جدی بالا ببرد. اگر مسئولان کشور واقعاً خواهان پیشگیری از این موضوع هستند به جای گیر دادن به اظهارنظرهای افراد فاقد مسئولیت رسمی که هیچ نقشی در تعیین سیاستهای کشور ندارند و کشورهای دیگر نیز اهمیتی به آنها نمیدهند، باید مراقب زبان و قلم نیروهایی باشند که نظراتشان بازتاب تمایلات برخی نهادهای رسمی بویژه در خارج از ایران تلقی میشود.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
"اصول عدالت اجتماعی" نوشته دیوید میلر از آثار ارزشمندی است که در سال ۱۹۹۹ توسط دانشگاه هاروارد انتشار یافته است. میلر دانش آموخته و استاد نظریه سیاسی در دانشگاه آکسفورد است که به طرفداری از ناسیونالیسم لیبرال شهرت دارد.
او در این اثر کوشیده است تا با تحلیلی تجربی دریافت مردم از عدالت اجتماعی در جوامع لیبرالی را مورد بررسی قرار دهد. میلر برخلاف اندیشمندانی همچون رالز و نوزیک، از نوعی تکثرگرگرایی نظری درباره عدالت پشتیبانی می کند.
به اعتقاد وی فهم و تحلیل دریافت مردم از عدالت برای نظریه پردازی درباره آن لازم است. بر این اساس او کوشش می کند دریافت های متفاوت از عدالت اجتماعی را در سه اصل کلی جای دهد. این سه اصل عبارتند از: به هرکس برپایه نیازش، به هرکس بر اساس حقوق او، به هرکس بر پایه شایستگی اش.
کتاب اصول عدالت اجتماعی میلر توسط انتشارات سما و با ترجمه رضا علی نوروزی و لاله فاضلی در سال ۱۳۸۶ منتشر شده است.
@alimirmoosavi
او در این اثر کوشیده است تا با تحلیلی تجربی دریافت مردم از عدالت اجتماعی در جوامع لیبرالی را مورد بررسی قرار دهد. میلر برخلاف اندیشمندانی همچون رالز و نوزیک، از نوعی تکثرگرگرایی نظری درباره عدالت پشتیبانی می کند.
به اعتقاد وی فهم و تحلیل دریافت مردم از عدالت برای نظریه پردازی درباره آن لازم است. بر این اساس او کوشش می کند دریافت های متفاوت از عدالت اجتماعی را در سه اصل کلی جای دهد. این سه اصل عبارتند از: به هرکس برپایه نیازش، به هرکس بر اساس حقوق او، به هرکس بر پایه شایستگی اش.
کتاب اصول عدالت اجتماعی میلر توسط انتشارات سما و با ترجمه رضا علی نوروزی و لاله فاضلی در سال ۱۳۸۶ منتشر شده است.
@alimirmoosavi
" رویکرد نیاز بنیاد به عدالت اجتماعی"
ایده توزیع منافع بر اساس نیاز توسط اندیشمندان سوسیالیست طرح شده است و گاهی به عنوان نظریه سوسیالیستی عدالت قلمداد می شود. این ایده در این جمله مشهور کارل مارکس درباره جامعه کمونیستی کامل؛ « از هر کس به اندازه تواناییش، به هر کس به اندازه نیازش»، به خوبی بازتاب یافته است.
تفاوت نیاز با خواست و اولویت در ضرورت برآورده شدن، عینی بودن و جهان شمول بودن آن است. نظریه نیاز مدار عدالت اجتماعی از این نظر جذابیت دارد که ضروریات بنیادین زندگی بشر را مورد توجه قرار می دهد. این نظریه به عنوان یک الزام اخلاقی می پذیرد که همه مردم شایستگی دارند که نیازهای بنیادین شان برآورده شود، زیرا در غیر این صورت موجودیت انسان امکان ناپذیر است.
در هرم مازلو(1908-70) این نیازها به شکل سلسله مراتبی از گرسنگی و خواب آغاز، سپس امنیت، در رتبه بعدی محبت و عشق، پس از آن احترام به نفس و در نهایت خودشکوفا سازی قرار دارد.
نظریه نیاز مدار ملزومات برابری خواهانه دارد، زیرا نیازهای یکسان اقتضا می کند که منابع مادی به گونه ای توزیع شوند که احتیاج های بنیادین هر فردی تامین شود. بر این اساس هرکس باید از آب،غذا، سرپناه، بهداشت لازم و امنیت شخصی برخوردار باشد. اجازه دادن به این که مردم، هر جا که باشند، گرسنه، تشنه، بی خانه، بیمار بمانند و یا با ترس زندگی کنند، در حالی که منابعی برای دگرگون کردن این وضعیت وجود داشته باشد، اخلاقی نیست. بنابراین معیار نیاز الزام اخلاقی ساکنان جوامع پیشرفته غربی به کاهش گرسنگی و رنج مردم کشورهای فقیر را در پی دارد. همچنین توزیع برپایه نیاز اقتضا می کند که خدمات رفاهی به شکل رایگان برای همگان فراهم شود. البته این با توزیع برابر منابع تلازم ندارد، چون گاهی خود نیازها نابرابرند. به عنوان نمونه بیماران نسبت به افراد سالم نیاز بیشتری به برخورداری از منابع مالی دارند.
توزیع بر پایه نیاز با انتقادهایی جدی از سوی مخالفان روبرو شده، به ویژه از این نظر که تعریف دقیق نیاز بسیار دشوار است. محافظه کاران و برخی از اندیشمندان لیبرال، مفهوم نیاز را از این نظر مورد انتقاد قرار داده اند که مقوله ای انتزاعی و حتی متافیزیکی است و با آرزوها و رفتار واقعی مردم تفاوت دارد. از نظر آنان تخصیص منابع باید به اولویت های ملموسی وابسته باشد که افراد از طریق رفتار بازار بیان می کنند. افزون بر این نیازها به موقعیت تاریخی، اجتماعی و فرهنگی که در آن شکل می گیرند وابسته اند، از این رو ایده نیاز جهان شمول بی معنا است. در نهایت این ایده که نیاز یک فرد الزام اخلاقی برای دیگری نسبت به تامین آن را در پی دارد، بر پیش فرض های فلسفی مناقشه پذیری استوار است که ممکن است مورد پذیرش نباشد.
#علی_میرموسوی
@alimirmoosavi
ایده توزیع منافع بر اساس نیاز توسط اندیشمندان سوسیالیست طرح شده است و گاهی به عنوان نظریه سوسیالیستی عدالت قلمداد می شود. این ایده در این جمله مشهور کارل مارکس درباره جامعه کمونیستی کامل؛ « از هر کس به اندازه تواناییش، به هر کس به اندازه نیازش»، به خوبی بازتاب یافته است.
تفاوت نیاز با خواست و اولویت در ضرورت برآورده شدن، عینی بودن و جهان شمول بودن آن است. نظریه نیاز مدار عدالت اجتماعی از این نظر جذابیت دارد که ضروریات بنیادین زندگی بشر را مورد توجه قرار می دهد. این نظریه به عنوان یک الزام اخلاقی می پذیرد که همه مردم شایستگی دارند که نیازهای بنیادین شان برآورده شود، زیرا در غیر این صورت موجودیت انسان امکان ناپذیر است.
در هرم مازلو(1908-70) این نیازها به شکل سلسله مراتبی از گرسنگی و خواب آغاز، سپس امنیت، در رتبه بعدی محبت و عشق، پس از آن احترام به نفس و در نهایت خودشکوفا سازی قرار دارد.
نظریه نیاز مدار ملزومات برابری خواهانه دارد، زیرا نیازهای یکسان اقتضا می کند که منابع مادی به گونه ای توزیع شوند که احتیاج های بنیادین هر فردی تامین شود. بر این اساس هرکس باید از آب،غذا، سرپناه، بهداشت لازم و امنیت شخصی برخوردار باشد. اجازه دادن به این که مردم، هر جا که باشند، گرسنه، تشنه، بی خانه، بیمار بمانند و یا با ترس زندگی کنند، در حالی که منابعی برای دگرگون کردن این وضعیت وجود داشته باشد، اخلاقی نیست. بنابراین معیار نیاز الزام اخلاقی ساکنان جوامع پیشرفته غربی به کاهش گرسنگی و رنج مردم کشورهای فقیر را در پی دارد. همچنین توزیع برپایه نیاز اقتضا می کند که خدمات رفاهی به شکل رایگان برای همگان فراهم شود. البته این با توزیع برابر منابع تلازم ندارد، چون گاهی خود نیازها نابرابرند. به عنوان نمونه بیماران نسبت به افراد سالم نیاز بیشتری به برخورداری از منابع مالی دارند.
توزیع بر پایه نیاز با انتقادهایی جدی از سوی مخالفان روبرو شده، به ویژه از این نظر که تعریف دقیق نیاز بسیار دشوار است. محافظه کاران و برخی از اندیشمندان لیبرال، مفهوم نیاز را از این نظر مورد انتقاد قرار داده اند که مقوله ای انتزاعی و حتی متافیزیکی است و با آرزوها و رفتار واقعی مردم تفاوت دارد. از نظر آنان تخصیص منابع باید به اولویت های ملموسی وابسته باشد که افراد از طریق رفتار بازار بیان می کنند. افزون بر این نیازها به موقعیت تاریخی، اجتماعی و فرهنگی که در آن شکل می گیرند وابسته اند، از این رو ایده نیاز جهان شمول بی معنا است. در نهایت این ایده که نیاز یک فرد الزام اخلاقی برای دیگری نسبت به تامین آن را در پی دارد، بر پیش فرض های فلسفی مناقشه پذیری استوار است که ممکن است مورد پذیرش نباشد.
#علی_میرموسوی
@alimirmoosavi
"رویکرد حق مدار به عدالت اجتماعی"
ایده توزیع منافع بر اساس حقوق با نقد پیش فرض های برابری خواهانه اصل عدالت بر اساس نیاز، از اصل عدالت بر اساس «حقوق» یا «شایستگی» پشتیبانی می کند. این رویکرد از سوی راست نو و اندیشمندان نولیبرالیست همچون نوزیک طرح شده است. همچنان که مفهوم «نیاز» بنیانی برای اصل سوسیالیستی عدالت اجتماعی فراهم می کند، مفهوم«حقوق» مبنای برداشت و اصل لیبرالی عدالت اجتماعی است.
حقوق در معنای گسترده خود به طلب، آزادی ، توانایی و مصونیت هایی دلالت می کند که هر فردی به تنها به دلیل بشر بودن ازآن برخوردار است. در این رویکرد، حقوق به شایستگی های اشاره داردکه فرد از راه سخت کوشی و به کارگیری مهارت ها و استعدادهای خود به دست می آورد. از این دیدگاه کسانی که سخت کار می کنند، استحقاق ثروتی را دارند که تولید می کنند.
نظریه های حق مدار عدالت اجتماعی، بیش از آن که دغدغه اصل نتایج را داشته باشند، دغدغه چگونگی بدست آمدن آن ها را دارند، از این رو بر نظریه عدالت رویه ای استوارند. این نظریه ها از برابری و نابرابری پشتیبانی نمی کنند، ولی نابرابری های مادی را در صورتی که به استعداد و علاقه به کار بازگردند، که به طور نابرابر توزیع شده اند، موجه می دانند.
نظریه های حق مدار عدالت اجتماعی نیز با انتقادهایی روبرو هستند. نخست این که در نظریه های عدالت رویه ای، عاقبت کار به طور کلی مورد توجه قرار نمی گیرد، از این رو ممکن است شرایطی که بی تردید برای بشر رنج آفرینند، عادلانه قلمداد شوند. از این نظر جامعه می تواند عادلانه باشد، در حالی که بسیاری بیکار، بینوا و حتی گرسنه اند و گروهی اندک که ثروت خود را از راه عادلانه به دست آوردده اند، از بهترین امکانات و زندگی لاکچری برخوردارند.
دومین انتقاد وارد به این رویکرد چیزی است که مک فرسون آن را «فردگرایی ملکی» می نامد. از این دیدگاه افراد، تنها مالک استعدادها و توانایی های خود قلمداد می شوند، از این رو از نظر اخلاقی سزاوارمالکیت دستاوردهای استعداد خود هستند. ایراد این دیدگاه این است که با نگاهی انتزاعی، فرد را از زمینه اجتماعی خود جدا و سهم جامعه را در رشد و پرورش استعداد و توانایی فرد، نادیده می انگارد. فراتر از این می توان استدلال کرد که این رویکرد افراد را به خاطر خودخواهی پاداش می دهد و رفتار خودخواهانه را ترویج می کند.
#علی_میرموسوی
@alimirmoosavi
ایده توزیع منافع بر اساس حقوق با نقد پیش فرض های برابری خواهانه اصل عدالت بر اساس نیاز، از اصل عدالت بر اساس «حقوق» یا «شایستگی» پشتیبانی می کند. این رویکرد از سوی راست نو و اندیشمندان نولیبرالیست همچون نوزیک طرح شده است. همچنان که مفهوم «نیاز» بنیانی برای اصل سوسیالیستی عدالت اجتماعی فراهم می کند، مفهوم«حقوق» مبنای برداشت و اصل لیبرالی عدالت اجتماعی است.
حقوق در معنای گسترده خود به طلب، آزادی ، توانایی و مصونیت هایی دلالت می کند که هر فردی به تنها به دلیل بشر بودن ازآن برخوردار است. در این رویکرد، حقوق به شایستگی های اشاره داردکه فرد از راه سخت کوشی و به کارگیری مهارت ها و استعدادهای خود به دست می آورد. از این دیدگاه کسانی که سخت کار می کنند، استحقاق ثروتی را دارند که تولید می کنند.
نظریه های حق مدار عدالت اجتماعی، بیش از آن که دغدغه اصل نتایج را داشته باشند، دغدغه چگونگی بدست آمدن آن ها را دارند، از این رو بر نظریه عدالت رویه ای استوارند. این نظریه ها از برابری و نابرابری پشتیبانی نمی کنند، ولی نابرابری های مادی را در صورتی که به استعداد و علاقه به کار بازگردند، که به طور نابرابر توزیع شده اند، موجه می دانند.
نظریه های حق مدار عدالت اجتماعی نیز با انتقادهایی روبرو هستند. نخست این که در نظریه های عدالت رویه ای، عاقبت کار به طور کلی مورد توجه قرار نمی گیرد، از این رو ممکن است شرایطی که بی تردید برای بشر رنج آفرینند، عادلانه قلمداد شوند. از این نظر جامعه می تواند عادلانه باشد، در حالی که بسیاری بیکار، بینوا و حتی گرسنه اند و گروهی اندک که ثروت خود را از راه عادلانه به دست آوردده اند، از بهترین امکانات و زندگی لاکچری برخوردارند.
دومین انتقاد وارد به این رویکرد چیزی است که مک فرسون آن را «فردگرایی ملکی» می نامد. از این دیدگاه افراد، تنها مالک استعدادها و توانایی های خود قلمداد می شوند، از این رو از نظر اخلاقی سزاوارمالکیت دستاوردهای استعداد خود هستند. ایراد این دیدگاه این است که با نگاهی انتزاعی، فرد را از زمینه اجتماعی خود جدا و سهم جامعه را در رشد و پرورش استعداد و توانایی فرد، نادیده می انگارد. فراتر از این می توان استدلال کرد که این رویکرد افراد را به خاطر خودخواهی پاداش می دهد و رفتار خودخواهانه را ترویج می کند.
#علی_میرموسوی
@alimirmoosavi
"رویکرد شایستگی مدار به عدالت اجتماعی"
ایده توزیع بر پایه شایستگی، مقتضای سومین رویکرد درباره عدالت اجتماعی است. هر چند این رویکرد با رویکرد حق مدار از یک خانواده اند و هر دوگرایش به توجیه نابرابری دارند، ولی تفاوت هایی نیز با آن دارد. در حالی که ایده «نیاز» به عنوان اصل سوسیالیستی و ایده «حقوق» به عنوان اصل لیبرالی شناخته می شوند ، ایده «شایستگی» اصلی محافظه کارانه است. اندیشمندان محافظه کار این اصل را نه در توجیه مفهوم انتزاعی «عدالت اجتماعی» بلکه به عنوان ایده ملموس «عدالت طبیعی» به کار می برند.
شایستگی در گسترده ترین معنای خود، آنچه یک شخص طلب کار و سزاوارآن است را بازتاب می دهد. به این معنا همه اصول عدالت را می توان به شایستگی بازگرداند. به عنوان نمونه می توان گفت فردگرسنه سزاوار غذا و کارگر طلب کار دستمزد است. ولی در معنای محدودتر به ویژگی ذاتی یا موهبتی طبیعی اشاره دارد که هر شخصی به طور خاص داراست و ارزشی درونی و اخلاقی را در بردارد که مقتضای آن این است که با مردم باید بر طبق لیاقت یا کیفیت درونی ایشان رفتار شود.از این دیدگاه تنبیه مجرم صرفا پاسخی به عمل او نیست بلکه به خاطر ویژگی بدی است که در درونی او وجود دارد. از نظر محافظه کاران ایده شایستگی به جای آن که عدالت را به اصول تخیلی فیلسوفان و یا نظریه پردازان علوم اجتماعی بازگرداند بر «نظم طبیعی اشیاء» استوار می کند.
اصل به هر کس بر اساس شایستگی او، منافع مادی را به سادگی بازتابی از موهبت های طبیعی می داند. هرگاه توزیع منافع مادی بازتاب کار طبیعت باشد، مداخله در آن چندان موجه نیست، هر چند مستلزم تحمل گرسنگی، بیچارگی و دیگر اشکال رنج بشری باشد. برخی با همین استدلال به انتقاد از کوشش برای کاهش قحطی و دیگر فجایع پرداخته اند. اگر چه افراد خوش شانس تر ممکن است به تلاش برای کاهش الام دیگران علاقه مند باشند، ولی اگر آنان با این کارشان بر ضد طبیعت کارکنند، کوشش آنان نه تنها سودمند نیست بلکه می تواند برای تولید و بارآوری زیان بار باشد.
یکی از نخستین طرفداران این دیدگاه، توماس مالتوس(1766-1834) اقتصاد دان انگلیسی، معتقد بود هرگونه کوشش برای کاهش فقر بیهوده است. او در مقاله «درباره اصول جمعیت»(1798) استدلال کرد، هر گونه کوشش برای بهبود شرایط زندگی، جمعیت را بیش از منابعی که برای حمایت از آن لازم است، افزایش می دهد. بنابراین جنگ، قحطی و بیماری، برای مهار جمعیت ضرورت دارند و هر کوششی که از سوی حکومت برای کاستن فقر صورت گیرد، می تواند فاجعه آمیز باشد.
ایده بازگرداندن عدالت به شایستگی های طبیعی، با انتقادهای جدی روبرو است. در بهترین حالت این ایده را می توان اصل زمخت عدالت دانست؛ چیزی که گاهی از آن به «عدالت خشن» یاد می شود. این اصل رنج و ناملایمات بشری را به طبیعت و شانس وا می گذارد، در حالی که در طبیعت جایی برای عدالت نیست و کوشش برای استوار کردن اصول اخلاقی بر کار طبیعت پوچ و بی معناست. ادعای این که شیوه خاصی از توزیع منافع، طبیعی است دلالت بر این دارد که گریز ناپذیر و تغییر ناپذیر است نه این که به لحاظ اخلاقی درست است. افزون بر این آنچه در گذشته تغییر ناپذیر بوده ممکن است امروز چنین نباشد. بی تردید جوامع پیشرفته تکنولوژیک توانایی بیشتری برای حل مشکلاتی مانند فقر، بیکاری و قحطی دارند که برک و مالتوس آن ها را طبیعی می دا نستند. بنابراین طبیعی دانستن شیوه موجود توزیع منابع مادی، چیزی جز توجیه چشم بستن بر رنج های انسانی نیست.
#علی_میرموسوی
@alimirmoosavi
ایده توزیع بر پایه شایستگی، مقتضای سومین رویکرد درباره عدالت اجتماعی است. هر چند این رویکرد با رویکرد حق مدار از یک خانواده اند و هر دوگرایش به توجیه نابرابری دارند، ولی تفاوت هایی نیز با آن دارد. در حالی که ایده «نیاز» به عنوان اصل سوسیالیستی و ایده «حقوق» به عنوان اصل لیبرالی شناخته می شوند ، ایده «شایستگی» اصلی محافظه کارانه است. اندیشمندان محافظه کار این اصل را نه در توجیه مفهوم انتزاعی «عدالت اجتماعی» بلکه به عنوان ایده ملموس «عدالت طبیعی» به کار می برند.
شایستگی در گسترده ترین معنای خود، آنچه یک شخص طلب کار و سزاوارآن است را بازتاب می دهد. به این معنا همه اصول عدالت را می توان به شایستگی بازگرداند. به عنوان نمونه می توان گفت فردگرسنه سزاوار غذا و کارگر طلب کار دستمزد است. ولی در معنای محدودتر به ویژگی ذاتی یا موهبتی طبیعی اشاره دارد که هر شخصی به طور خاص داراست و ارزشی درونی و اخلاقی را در بردارد که مقتضای آن این است که با مردم باید بر طبق لیاقت یا کیفیت درونی ایشان رفتار شود.از این دیدگاه تنبیه مجرم صرفا پاسخی به عمل او نیست بلکه به خاطر ویژگی بدی است که در درونی او وجود دارد. از نظر محافظه کاران ایده شایستگی به جای آن که عدالت را به اصول تخیلی فیلسوفان و یا نظریه پردازان علوم اجتماعی بازگرداند بر «نظم طبیعی اشیاء» استوار می کند.
اصل به هر کس بر اساس شایستگی او، منافع مادی را به سادگی بازتابی از موهبت های طبیعی می داند. هرگاه توزیع منافع مادی بازتاب کار طبیعت باشد، مداخله در آن چندان موجه نیست، هر چند مستلزم تحمل گرسنگی، بیچارگی و دیگر اشکال رنج بشری باشد. برخی با همین استدلال به انتقاد از کوشش برای کاهش قحطی و دیگر فجایع پرداخته اند. اگر چه افراد خوش شانس تر ممکن است به تلاش برای کاهش الام دیگران علاقه مند باشند، ولی اگر آنان با این کارشان بر ضد طبیعت کارکنند، کوشش آنان نه تنها سودمند نیست بلکه می تواند برای تولید و بارآوری زیان بار باشد.
یکی از نخستین طرفداران این دیدگاه، توماس مالتوس(1766-1834) اقتصاد دان انگلیسی، معتقد بود هرگونه کوشش برای کاهش فقر بیهوده است. او در مقاله «درباره اصول جمعیت»(1798) استدلال کرد، هر گونه کوشش برای بهبود شرایط زندگی، جمعیت را بیش از منابعی که برای حمایت از آن لازم است، افزایش می دهد. بنابراین جنگ، قحطی و بیماری، برای مهار جمعیت ضرورت دارند و هر کوششی که از سوی حکومت برای کاستن فقر صورت گیرد، می تواند فاجعه آمیز باشد.
ایده بازگرداندن عدالت به شایستگی های طبیعی، با انتقادهای جدی روبرو است. در بهترین حالت این ایده را می توان اصل زمخت عدالت دانست؛ چیزی که گاهی از آن به «عدالت خشن» یاد می شود. این اصل رنج و ناملایمات بشری را به طبیعت و شانس وا می گذارد، در حالی که در طبیعت جایی برای عدالت نیست و کوشش برای استوار کردن اصول اخلاقی بر کار طبیعت پوچ و بی معناست. ادعای این که شیوه خاصی از توزیع منافع، طبیعی است دلالت بر این دارد که گریز ناپذیر و تغییر ناپذیر است نه این که به لحاظ اخلاقی درست است. افزون بر این آنچه در گذشته تغییر ناپذیر بوده ممکن است امروز چنین نباشد. بی تردید جوامع پیشرفته تکنولوژیک توانایی بیشتری برای حل مشکلاتی مانند فقر، بیکاری و قحطی دارند که برک و مالتوس آن ها را طبیعی می دا نستند. بنابراین طبیعی دانستن شیوه موجود توزیع منابع مادی، چیزی جز توجیه چشم بستن بر رنج های انسانی نیست.
#علی_میرموسوی
@alimirmoosavi
مدارس طبیعت؛ خدمت یا خیانت
دو سال پیش در منزل یکی از دوستان بسیار ارزشی و شناخته شده در قم، توفیق دیدار با دکتر وهاب زاده و دو تن از همکاران ایشان فراهم شد.
ایشان مبتکر و طراح ایده مدارس طبیعت در ایران است. تحصیل کرده دکتری زیست شناسی در یکی از دانشگاه های معتبر آمریکاست.
در توضیح این ایده ایشان به ضرورت هماهنگی تربیت با طبیعت اشاره کرد و این که به علت همین هماهنگی ، خروجی آموزش و پرورش در گذشته بهتر بوده است.
هم فضای خانه ها طبیعی تر بود و در حیاط خانه ها درخت وجود داشت و هم فضای مدارس این گونه بود.
دانش آموزان هم در محیط خانه و هم در محیط مدرسه با طبیعت زندگی می کردند. با خاک خانه درست می کردند، از درخت بالا می رفتند، با حیوانات خانگی بازی می کردند. این ها همه موجب می شد که حس خلاقیت در او رشد کند و اعتماد بنفس پیدا کند.
امروز طبیعت از زندگی دانش آموز غایب است. خانه های آپارتمانی و مدارس با فضای محدود آموزشی ارتباط او را با طبیعت قطع کرده اند. این امر نه تنها حس خلاقیت و اعتماد به نفس را تضعیف ، بلکه زمینه را برای افزایش بیماری های روانی فراهم می کند.
مقایسه ای ساده بین نسل قدیم و نسل کنونی نشان می دهد که چه تفاوت های زیادی از نظر میزان استقلال، موفقیت و مانند آن بین آن ها وجود دارد. امروز دانش آموز هنوز به دبیرستان راه نیافته، به مشاوره های روان شناسی و روان پزشگی و خوردن قرص های روانی نیاز پیدا می کند.
دو سال پیش به همین دلیل وزیر آموزش و پرورش رسما ورشکستگی نظام آموزش و پرورش در ایران را اعلام کرد.
دکتر وهاب زاده با تاکید بر این ورشکستگی معتقد بود راه حل این مشکل بازگشت به سیستم تربیتی گذشته است که با حضور دانش آموز در طبیعت و درگیر شدن با آن همراه بود.
مهمترین دوره تربیتی از سن ۶ تا ۱۲ سال است و در این مقطع باید تمرکز بر روی رشد خلاقیت و اعتماد به نفس انهم از راه فراهم کردن فرصت برای بازی با طبیعت برای خردسالان باشد.
در این نظام به جای تاکید بر آموزش و معلم باید به تجربه های آموزشی اندیشید و از هر گونه تحمیلی در آموزش و یادگیری باید پرهیز کرد.
برخی از کشور های اروپایی مانند آلمان و هلند سال هاست که در این راستا تغییراتی را در نظام آموزشی خود ایجاد کرده و مدارس طبیعت را راه اندازی کرده اند.
ایشان با همین ایده اقدام به راه اندازی مدارس طبیعت کرده بود. تاسیس این مدارس به فضایی درخت کاری شده به مساحت دست کم ۵ هزار متر نیاز دارد. تا آن زمان ایشان حدود ۸۰ مدرسه در سراسر ایران تاسیس کرده بود.
حاضران آن نشست که عالمان حوزوی هم در میان آن ها حضور داشتند، ایده و فعالیت های ایشان و همکاران شان را تحسین کردند. نه تنها برای هیچ کس احتمال ناسازگاری این برنامه با اسلام و جمهوری اسلامی مطرح نشد، بلکه همه این ایده و بنیان گذار آن در ایران را مورد تشویق قرار دادند.
#علی_میرموسوی
@alimirmoosavi
دو سال پیش در منزل یکی از دوستان بسیار ارزشی و شناخته شده در قم، توفیق دیدار با دکتر وهاب زاده و دو تن از همکاران ایشان فراهم شد.
ایشان مبتکر و طراح ایده مدارس طبیعت در ایران است. تحصیل کرده دکتری زیست شناسی در یکی از دانشگاه های معتبر آمریکاست.
در توضیح این ایده ایشان به ضرورت هماهنگی تربیت با طبیعت اشاره کرد و این که به علت همین هماهنگی ، خروجی آموزش و پرورش در گذشته بهتر بوده است.
هم فضای خانه ها طبیعی تر بود و در حیاط خانه ها درخت وجود داشت و هم فضای مدارس این گونه بود.
دانش آموزان هم در محیط خانه و هم در محیط مدرسه با طبیعت زندگی می کردند. با خاک خانه درست می کردند، از درخت بالا می رفتند، با حیوانات خانگی بازی می کردند. این ها همه موجب می شد که حس خلاقیت در او رشد کند و اعتماد بنفس پیدا کند.
امروز طبیعت از زندگی دانش آموز غایب است. خانه های آپارتمانی و مدارس با فضای محدود آموزشی ارتباط او را با طبیعت قطع کرده اند. این امر نه تنها حس خلاقیت و اعتماد به نفس را تضعیف ، بلکه زمینه را برای افزایش بیماری های روانی فراهم می کند.
مقایسه ای ساده بین نسل قدیم و نسل کنونی نشان می دهد که چه تفاوت های زیادی از نظر میزان استقلال، موفقیت و مانند آن بین آن ها وجود دارد. امروز دانش آموز هنوز به دبیرستان راه نیافته، به مشاوره های روان شناسی و روان پزشگی و خوردن قرص های روانی نیاز پیدا می کند.
دو سال پیش به همین دلیل وزیر آموزش و پرورش رسما ورشکستگی نظام آموزش و پرورش در ایران را اعلام کرد.
دکتر وهاب زاده با تاکید بر این ورشکستگی معتقد بود راه حل این مشکل بازگشت به سیستم تربیتی گذشته است که با حضور دانش آموز در طبیعت و درگیر شدن با آن همراه بود.
مهمترین دوره تربیتی از سن ۶ تا ۱۲ سال است و در این مقطع باید تمرکز بر روی رشد خلاقیت و اعتماد به نفس انهم از راه فراهم کردن فرصت برای بازی با طبیعت برای خردسالان باشد.
در این نظام به جای تاکید بر آموزش و معلم باید به تجربه های آموزشی اندیشید و از هر گونه تحمیلی در آموزش و یادگیری باید پرهیز کرد.
برخی از کشور های اروپایی مانند آلمان و هلند سال هاست که در این راستا تغییراتی را در نظام آموزشی خود ایجاد کرده و مدارس طبیعت را راه اندازی کرده اند.
ایشان با همین ایده اقدام به راه اندازی مدارس طبیعت کرده بود. تاسیس این مدارس به فضایی درخت کاری شده به مساحت دست کم ۵ هزار متر نیاز دارد. تا آن زمان ایشان حدود ۸۰ مدرسه در سراسر ایران تاسیس کرده بود.
حاضران آن نشست که عالمان حوزوی هم در میان آن ها حضور داشتند، ایده و فعالیت های ایشان و همکاران شان را تحسین کردند. نه تنها برای هیچ کس احتمال ناسازگاری این برنامه با اسلام و جمهوری اسلامی مطرح نشد، بلکه همه این ایده و بنیان گذار آن در ایران را مورد تشویق قرار دادند.
#علی_میرموسوی
@alimirmoosavi
چیستی و چرائی فلسفه سیاسی
برای کسانی که قصد آشنایی با فلسفه سیاسی با زبانی نسبتا ساده و همراه با مثال های روشن دارند،"فلسفه سیاسی" اثر دیوید میلر، کتاب مناسبی به نظر می رسد. این کتاب درسال ۱۳۸۷ با ترجمه خوب کمال پولادی توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.
کتاب با فصلی با عنوان چرا به فلسفه سیاسی نیاز داریم آغاز می شود. در این فصل میلر پرسش از چیستی و چرایی فلسفه سیاسی را پاسخ می دهد و به بررسی نقش و تاًثیر آن می پردازد.
میلر در تعریفی ساده و کوتاه، فلسفه سیاسی را به مثابه تحقیقی در ماهیت، علل و اثارحکومت خوب و بد تعریف می کند. سپس درتوضیح آن از نقاشی لورنزتی ؛ نقاش ایتالیایی قرن ۱۴، بهره می برد.
در این نقاشی سه ایده به تصویر کشیده شده است: نخست این که حکومت به طور عمیق بر کیفیت و چگونگی زندگی ما تاثیر می گذارد. بهروزی، رفاه، آبادانی ونیز فقر، درد و رنج و سیه روزی مردم به چگونگی حکومت بستگی دارد. دوم این که چگونگی حکومت به اراده و خواست مردم بستگی دارد و تقدیر از پیش تعیین شده و تغییر ناپذیر نیست. در نهایت این که ما می توانیم بدانیم چه چیزی حکومت خوب را از بد متمایز می کند.
از نظر میلر این سه ایده پیش فرض های عمده فلسفه سیاسی اند. بر این اساس فلسفه سیاسی به مسائلی می پردازد که برای همه اهمیتی حیاتی دارد.
پرسش اساسی این است که فلسفه سیاسی چه تاثیری بر زندگی ما دارد؟ برخی با این ادعا که سیاست مداران هیچ توجهی به کار فیلسوفان ندارند، منکر تاثیر فلسفه سیاسی هستند. افزون بر این فیلسوفان سیاسی هرگاه تلاش کرده اند بر زندگی سیاسی تاثیر بگذارند، شکست خورده اند. ارسطو، ماکیاولی و هابز نمونه هایی هستند که درستی این ادعا را تایید می کنند.
در پاسخ می توان گفت هر چند فیلسوفان سیاسی به طور مستقیم تاثیر گذار نیستند ولی به شکل غیرمستقیم، در طول زمان و گاه به شکلی قابل توجه، تاثیر می گذارند. به عنوان نمونه پذیرش دموکراسی به عنوان الگوی مطلوب نظام سیاسی، بر بنیان های فکری استوار است که توسط فیلسوفان سیاسی همچون هابز، لاک و روسو طرح شده اند.
نقش فلسفه سیاسی در هنگام روبرو شدن با چالشهای سیاسی تازه بیشتر می شود. در چنین شرایطی نیاز به کاوش لایه های عمیق تر و بررسی مجدد باورهای سیاسی احساس می شود و به فلسفه سیاسی رو می آوریم.
بر فرض که بپذیریم فلسفه سیاسی به نیازهای اساسی پاسخ می دهد، بازاین پرسش مطرح می شود که آیا این پاسخ ها از اعتبار و اصالت برخوردارند؟ طالع بین ها هم به پرسش ها پاسخ می دهند ولی همه می دانیم طالع بینی دروغ است.
از نظر میلر اعتبار و اصالت فلسفه سیاسی به دانش و استدلال هایی بازمی گردد که او از آن بهره می برد. این دانش برای همه افراد قابل دستیابی است. فیلسوفان هم مانند دیگران فکر و استدلال می کنند ولی این کار را نقادانه تر و نظام مند تر انجام می دهند.
فیلسوف سیاسی همانند سیاستمدار به اهداف و ارزش ها می اندیشد، ولی اهدافی که از نظر او غایی ترند. به عنوان مثال سیاستمدار ممکن است برقراری نظم، اجرای قانون، رشد اقتصادی، اشتغال کامل، آزادی شهروندان را به عنوان اهداف خود ذکر کند، ولی فیلسوف سیاسی در پی آن است که کدام هدف نهایی است. او همچنین در پی فهم ارتباط بین اهداف و سازگاری و ناسازگاری آن ها ست.
فیلسوفان سیاسی در طرح پرسش ها و پاسخ به آنها به دانش مرموزی متوسل نمی شوند، ولی نیازمند بهره بردن از علوم اجتماعی و سیاسی اند. آنها با این کار می توانند به پاسخ پرسش از بهترین شکل حکومت بپردازند.
میلر در نهایت به طرح این پرسش می پردازد که پاسخ های فلسفه سیاسی تا چه حد عمومیت دارند؟ آیا این پاسخ ها عام بوده و در هر نوع شرایط زمانی و مکانی اعتبار دارند؟ یا بر حسب شرایط و مقتضیات زمان و مکان تغییر می کنند.
از نظر او هر چند فلسفه سیاسی به پرسش ها همیشگی و ابدی پاسخ می دهد، ولی برنامه و دستور کار فلسفه سیاسی همراه با تحول جامعه و حکومت تغییر می کند. در واقع تحولات جامعه امکانات تازه ای را ایجاد می کنند که پیش از این وجود نداشته است، یا آنچه پیش از این بوده را از میان بر می دارند.
مثال ساده و روشن برای این امر، دموکراسی است که امروز مدل مطلوب حکومت به شمار می رود، در حالی که تا چند قرن پیش فیلسوفان سیاسی ان را مطلوب نمی دانستند. دلیل این تحول این است که دموکراسی برای این که به درستی کار کند نیاز به پیش شرط هایی دارد که تا چند قرن پیش اثری از ان نبود. جمعیت مرفه و با سواد، وسایل ارتباط جمعی، نظام قضایی کار امد، نظام انتخاباتی ازاد و سالم و مانند آن پیش شرط هایی است که تا دو قرن پیش از ان خبری نبود.
تعریف ساده میلراز فلسفه سیاسی و کارکردهای آن هر چند همه ابعاد و ویژگی های آن را شامل نمی شود، ولی نقش و اهمیت آن را به خوبی بیان می کند.
#علی_میرموسوی
@alimirmoosavi
برای کسانی که قصد آشنایی با فلسفه سیاسی با زبانی نسبتا ساده و همراه با مثال های روشن دارند،"فلسفه سیاسی" اثر دیوید میلر، کتاب مناسبی به نظر می رسد. این کتاب درسال ۱۳۸۷ با ترجمه خوب کمال پولادی توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.
کتاب با فصلی با عنوان چرا به فلسفه سیاسی نیاز داریم آغاز می شود. در این فصل میلر پرسش از چیستی و چرایی فلسفه سیاسی را پاسخ می دهد و به بررسی نقش و تاًثیر آن می پردازد.
میلر در تعریفی ساده و کوتاه، فلسفه سیاسی را به مثابه تحقیقی در ماهیت، علل و اثارحکومت خوب و بد تعریف می کند. سپس درتوضیح آن از نقاشی لورنزتی ؛ نقاش ایتالیایی قرن ۱۴، بهره می برد.
در این نقاشی سه ایده به تصویر کشیده شده است: نخست این که حکومت به طور عمیق بر کیفیت و چگونگی زندگی ما تاثیر می گذارد. بهروزی، رفاه، آبادانی ونیز فقر، درد و رنج و سیه روزی مردم به چگونگی حکومت بستگی دارد. دوم این که چگونگی حکومت به اراده و خواست مردم بستگی دارد و تقدیر از پیش تعیین شده و تغییر ناپذیر نیست. در نهایت این که ما می توانیم بدانیم چه چیزی حکومت خوب را از بد متمایز می کند.
از نظر میلر این سه ایده پیش فرض های عمده فلسفه سیاسی اند. بر این اساس فلسفه سیاسی به مسائلی می پردازد که برای همه اهمیتی حیاتی دارد.
پرسش اساسی این است که فلسفه سیاسی چه تاثیری بر زندگی ما دارد؟ برخی با این ادعا که سیاست مداران هیچ توجهی به کار فیلسوفان ندارند، منکر تاثیر فلسفه سیاسی هستند. افزون بر این فیلسوفان سیاسی هرگاه تلاش کرده اند بر زندگی سیاسی تاثیر بگذارند، شکست خورده اند. ارسطو، ماکیاولی و هابز نمونه هایی هستند که درستی این ادعا را تایید می کنند.
در پاسخ می توان گفت هر چند فیلسوفان سیاسی به طور مستقیم تاثیر گذار نیستند ولی به شکل غیرمستقیم، در طول زمان و گاه به شکلی قابل توجه، تاثیر می گذارند. به عنوان نمونه پذیرش دموکراسی به عنوان الگوی مطلوب نظام سیاسی، بر بنیان های فکری استوار است که توسط فیلسوفان سیاسی همچون هابز، لاک و روسو طرح شده اند.
نقش فلسفه سیاسی در هنگام روبرو شدن با چالشهای سیاسی تازه بیشتر می شود. در چنین شرایطی نیاز به کاوش لایه های عمیق تر و بررسی مجدد باورهای سیاسی احساس می شود و به فلسفه سیاسی رو می آوریم.
بر فرض که بپذیریم فلسفه سیاسی به نیازهای اساسی پاسخ می دهد، بازاین پرسش مطرح می شود که آیا این پاسخ ها از اعتبار و اصالت برخوردارند؟ طالع بین ها هم به پرسش ها پاسخ می دهند ولی همه می دانیم طالع بینی دروغ است.
از نظر میلر اعتبار و اصالت فلسفه سیاسی به دانش و استدلال هایی بازمی گردد که او از آن بهره می برد. این دانش برای همه افراد قابل دستیابی است. فیلسوفان هم مانند دیگران فکر و استدلال می کنند ولی این کار را نقادانه تر و نظام مند تر انجام می دهند.
فیلسوف سیاسی همانند سیاستمدار به اهداف و ارزش ها می اندیشد، ولی اهدافی که از نظر او غایی ترند. به عنوان مثال سیاستمدار ممکن است برقراری نظم، اجرای قانون، رشد اقتصادی، اشتغال کامل، آزادی شهروندان را به عنوان اهداف خود ذکر کند، ولی فیلسوف سیاسی در پی آن است که کدام هدف نهایی است. او همچنین در پی فهم ارتباط بین اهداف و سازگاری و ناسازگاری آن ها ست.
فیلسوفان سیاسی در طرح پرسش ها و پاسخ به آنها به دانش مرموزی متوسل نمی شوند، ولی نیازمند بهره بردن از علوم اجتماعی و سیاسی اند. آنها با این کار می توانند به پاسخ پرسش از بهترین شکل حکومت بپردازند.
میلر در نهایت به طرح این پرسش می پردازد که پاسخ های فلسفه سیاسی تا چه حد عمومیت دارند؟ آیا این پاسخ ها عام بوده و در هر نوع شرایط زمانی و مکانی اعتبار دارند؟ یا بر حسب شرایط و مقتضیات زمان و مکان تغییر می کنند.
از نظر او هر چند فلسفه سیاسی به پرسش ها همیشگی و ابدی پاسخ می دهد، ولی برنامه و دستور کار فلسفه سیاسی همراه با تحول جامعه و حکومت تغییر می کند. در واقع تحولات جامعه امکانات تازه ای را ایجاد می کنند که پیش از این وجود نداشته است، یا آنچه پیش از این بوده را از میان بر می دارند.
مثال ساده و روشن برای این امر، دموکراسی است که امروز مدل مطلوب حکومت به شمار می رود، در حالی که تا چند قرن پیش فیلسوفان سیاسی ان را مطلوب نمی دانستند. دلیل این تحول این است که دموکراسی برای این که به درستی کار کند نیاز به پیش شرط هایی دارد که تا چند قرن پیش اثری از ان نبود. جمعیت مرفه و با سواد، وسایل ارتباط جمعی، نظام قضایی کار امد، نظام انتخاباتی ازاد و سالم و مانند آن پیش شرط هایی است که تا دو قرن پیش از ان خبری نبود.
تعریف ساده میلراز فلسفه سیاسی و کارکردهای آن هر چند همه ابعاد و ویژگی های آن را شامل نمی شود، ولی نقش و اهمیت آن را به خوبی بیان می کند.
#علی_میرموسوی
@alimirmoosavi
"اگر عدالت باشد ایرانی نمی رود"
ماهنامه حق ملت در شماره اخیر خود به موضوع مهاجرت پرداخته و از دیدگاه های گوناگون جامعه شناختی، حقوقی، اخلاقی پدیده رو به گسترش مهاجرت در ایران را تحلیل کرده است.
بر اساس آخرین پیمایش که در سال۱۳۹۵ انجام شده است، ۳۰٪ از مردم تمایل دارند در کشوری دیگر جز ایران زندگی کنند. آنان به این پرسش که " اگر امکانات فراهم باشد، آیا حاضرید برای همیشه از ایران بروید؟" پاسخ مثبت داده اند. این آمار نسبت به پیمایش مشابه انجام شده در سال ۱۳۸۳، که۱۵٪ بوده، افزایش صد در صدی را نشان می دهد.
وجه نگران کننده این امار این است که شمار کسانی که حاضرند برای مهاجرت به آب و اتش بزنند و تعداد شان کم نیست، را شامل نمی شود. در این صورت شمار ایرانیان خواهان مهاجرت بسیار بیشتر خواهد شد. یکی از اقتصاددانان که مشاور وزیر مسکن و شهرسازی نیز هست، در سال ۹۶ از ۱.۵ میلیون ایرانی خبر داد که در صف مهاجرت به کانادا و استرالیا قرار دارند.
پدیده مهاجرت از ایران، موضوع جدیدی نیست، و دست کم از مشروطه به این سو همواره امواج گوناگونی از مهاجرت را تجربه کرده ایم. این مهاجران را دست کم به چهار گروه می توان تقسیم کرد: منتقدان حکومت، فروشندگان نیروی کار، سرمایه داران، و درنهایت کسانی که نسبت به آینده خود و فرزندان شان نگرانی داشته اند.
از جمله مطالب خواندنی در این شماره، سخنانی است که از مرحوم سید حسن مدرس درباره مهاجرت نقل شده است. او در نطقی کوتاه درمجلس، که درباره "لایحه تسهیل مهاجرت به ایران" ایراد کرده است، تحلیلی از این پدیده ارایه می کند، که همچنان خواندنی است.
این لایحه در واکنش به مهاجرت گسترده از ایران، و در راستای معکوس کردن این روند در تاریخ ۵ ابان ۱۳۰۵ در مجلس به بحث گذارده شد و نطق مدرس فصل الخطاب بحث میان مخالفین و موافقین آن بود.
مدرس در سخنان خود نخست به بیان این تجربه پرداخته است که در تمامی سفرهایی که به خارج از ایران داشته،آنچه زیاد دیده، ایرانی بوده است. بر عکس در سفرهای داخلی غیر ایرانی ندیده است. او در تبیینی ساده و کوتاه از این پدیده می گوید" برای این که از خرابه مردم می روند رو به آبادی، از آبادی به خرابه نمی آیند."
مدرس سپس در اشاره به روند رو به رشد مهاجرت از ایران در سال های پس از مشروطه می گوید" در این بیست سال قریب یک کروراز ایران رفته و متصل هم می روند". از نظر وی" هیچ کس خانه خودش را نمی خواهد رها کند، مگر فشار، فشار، فشار"
مدرس به جای لایحه ای که برای تشویق مهاجرت به ایران پیشنهاد شده بود، می گوید" ما باید ببینیم چه کنیم که ایرانی نرود یا چه کنیم که آن هایی که تشریف برده اند و از ما جدا شده اند، برگردند. "
مدرس در ادامه به ماجرایی که در زمان عمر عبدالعزیز رخ داده بود، اشاره کرد. او در پاسخ حارث که خرابی دیوار شهر را عامل مهاجرت از ان می دانست و در خواست بودجه کرده بود، گفت: "حصنها بالعدل" یعنی دیوار را با عدالت ایجاد کن.
مدرس از این ماجرا چنین نتیجه می گیرد"شما هم ترتیب عدالت را برای مردم درست کنید، کسی هجرت نمی کند، الان هم اگر عدالت نباشد، عددمان زیاد است، هر چه هم از بیرون بیاورید، این جا از بی نانی می میرند."
معادله ای که مدرس از ان سخن می گوید بسیار ساده و قابل فهم است و درستی آن جای هیچ تردیدی ندارد. برقراری عدالت مانع از مهاجرت و بی عدالتی عامل اصلی آن است. براین اساس میزان مهاجرت شاخصی عینی و روشن برای وضعیت عدالت در جامعه است.
#علی_میرموسوی
@alimirmoosavi
ماهنامه حق ملت در شماره اخیر خود به موضوع مهاجرت پرداخته و از دیدگاه های گوناگون جامعه شناختی، حقوقی، اخلاقی پدیده رو به گسترش مهاجرت در ایران را تحلیل کرده است.
بر اساس آخرین پیمایش که در سال۱۳۹۵ انجام شده است، ۳۰٪ از مردم تمایل دارند در کشوری دیگر جز ایران زندگی کنند. آنان به این پرسش که " اگر امکانات فراهم باشد، آیا حاضرید برای همیشه از ایران بروید؟" پاسخ مثبت داده اند. این آمار نسبت به پیمایش مشابه انجام شده در سال ۱۳۸۳، که۱۵٪ بوده، افزایش صد در صدی را نشان می دهد.
وجه نگران کننده این امار این است که شمار کسانی که حاضرند برای مهاجرت به آب و اتش بزنند و تعداد شان کم نیست، را شامل نمی شود. در این صورت شمار ایرانیان خواهان مهاجرت بسیار بیشتر خواهد شد. یکی از اقتصاددانان که مشاور وزیر مسکن و شهرسازی نیز هست، در سال ۹۶ از ۱.۵ میلیون ایرانی خبر داد که در صف مهاجرت به کانادا و استرالیا قرار دارند.
پدیده مهاجرت از ایران، موضوع جدیدی نیست، و دست کم از مشروطه به این سو همواره امواج گوناگونی از مهاجرت را تجربه کرده ایم. این مهاجران را دست کم به چهار گروه می توان تقسیم کرد: منتقدان حکومت، فروشندگان نیروی کار، سرمایه داران، و درنهایت کسانی که نسبت به آینده خود و فرزندان شان نگرانی داشته اند.
از جمله مطالب خواندنی در این شماره، سخنانی است که از مرحوم سید حسن مدرس درباره مهاجرت نقل شده است. او در نطقی کوتاه درمجلس، که درباره "لایحه تسهیل مهاجرت به ایران" ایراد کرده است، تحلیلی از این پدیده ارایه می کند، که همچنان خواندنی است.
این لایحه در واکنش به مهاجرت گسترده از ایران، و در راستای معکوس کردن این روند در تاریخ ۵ ابان ۱۳۰۵ در مجلس به بحث گذارده شد و نطق مدرس فصل الخطاب بحث میان مخالفین و موافقین آن بود.
مدرس در سخنان خود نخست به بیان این تجربه پرداخته است که در تمامی سفرهایی که به خارج از ایران داشته،آنچه زیاد دیده، ایرانی بوده است. بر عکس در سفرهای داخلی غیر ایرانی ندیده است. او در تبیینی ساده و کوتاه از این پدیده می گوید" برای این که از خرابه مردم می روند رو به آبادی، از آبادی به خرابه نمی آیند."
مدرس سپس در اشاره به روند رو به رشد مهاجرت از ایران در سال های پس از مشروطه می گوید" در این بیست سال قریب یک کروراز ایران رفته و متصل هم می روند". از نظر وی" هیچ کس خانه خودش را نمی خواهد رها کند، مگر فشار، فشار، فشار"
مدرس به جای لایحه ای که برای تشویق مهاجرت به ایران پیشنهاد شده بود، می گوید" ما باید ببینیم چه کنیم که ایرانی نرود یا چه کنیم که آن هایی که تشریف برده اند و از ما جدا شده اند، برگردند. "
مدرس در ادامه به ماجرایی که در زمان عمر عبدالعزیز رخ داده بود، اشاره کرد. او در پاسخ حارث که خرابی دیوار شهر را عامل مهاجرت از ان می دانست و در خواست بودجه کرده بود، گفت: "حصنها بالعدل" یعنی دیوار را با عدالت ایجاد کن.
مدرس از این ماجرا چنین نتیجه می گیرد"شما هم ترتیب عدالت را برای مردم درست کنید، کسی هجرت نمی کند، الان هم اگر عدالت نباشد، عددمان زیاد است، هر چه هم از بیرون بیاورید، این جا از بی نانی می میرند."
معادله ای که مدرس از ان سخن می گوید بسیار ساده و قابل فهم است و درستی آن جای هیچ تردیدی ندارد. برقراری عدالت مانع از مهاجرت و بی عدالتی عامل اصلی آن است. براین اساس میزان مهاجرت شاخصی عینی و روشن برای وضعیت عدالت در جامعه است.
#علی_میرموسوی
@alimirmoosavi
نواندیشی دینی و عاشورا
✅داستان حسین بن علی(ع) و ماجرای عاشورا، به شیوه های گوناگون روایت و تفسیر شده است. روایت های حماسی و تراژیک و تفاسیر عاطفی، تاریخی، اخلاقی، عرفانی و سیاسی، به گونه ایی متفاوت، ماهیت و اهداف کنش و حرکت حسین(ع) و نتایج و پیامدهای آن را بررسی وتحلیل کرده اند. این تکثر و چندگانگی بیش از آن که در داده های تاریخی متفاوت ریشه داشته باشد، به تفاوت در نگرش و دغدغه های راویان و مفسران باز می گردد. بر پایه همین نگرش ها و دغدغه ها، داده های تاریخی گزینش و گوشه هایی از ماجرا برجسته تر می شوند تا آن روایت و تفسیر را توجیه و مدلل کنند.
✅نواندیشی دینی به عنوان جریانی که در پی فهم و تفسیری اصیل و روز آمد و پاسخگوی نیازهای امروزین از دین است ونزدیک به دو قرن قدمت دارد، در فهم و تفسیر عاشورا دو رسالت و مسئولیت مهم بر دوش دارد: نخست نقد برداشت های تحریف آمیز از عاشورا و دوم تبیین و تفسیردرست این رخداد مهم تاریخی که از جایگاهی نمادین در تشیع برخوردار است.
✅در ارتباط با رسالت نخست می توان گفت عاشورا از سه ناحیه در معرض تحریف و کژتابی است: قشری گری وخرافات، استبداد و افراطی گری. وضعیت آنگاه بغرنج می شود که این سه عامل با یکدیگر همراه شوند. کوشش نو اندیشان دینی از سید جمال گرفته تا شریعتی و مطهری همواره مصروف برخورد با این سه نوع تحریف بوده است.
✅قشری گری به نوعی برداشت سطحی از دین اشاره دارد که بر بنیان پیش فرض های تقدیر گرایانه استوار است و در فهم دین تنها به ظواهر متون دینی، آن هم احادیث کم اعتبار و بی اعتبار اصالت می دهد. این نگرش با روایتی تراژیک از عاشورا آن را از الگویی برای مبارزه با ستم و بیداد به بهانه ای برای شیون و زاری تقلیل و آن را وسیله ای برای چشم پوشی و بخشش رفتارهای غیر اخلاقی و نادرست رایج در بین شیعیان قرار می دهد.
✅استبداد ساختاری سیاسی است که در آن تصمیم های مهم در نهایت به یک فرد باز می گردد و او از جایگاهی فراقانونی قدرت خود را بر همگان اعمال می کند. حامیان استبداد که به تعبیر نایینی زیان آن ها برای توده شیعیان از لشگر یزید بدتر است، برگزاری مراسم سوگواری بر سید الشهدا را ابزاری برای تحکیم قدرت خود می سازند. این جریان نعل وارونه می زند و با نوعی شبیه سازی تاریخی خود را در جایگاه حسین نشانده و ومخالفین خود را به یزیدی متهم می سازد.
✅تشیع نمونه های فراوانی از این نوع تحریف را تجربه کرده است، که تشیع صفوی یکی از آنهاست. این تجربه به خوبی نشان می دهد که با شکوه ترین عزاداری ها می تواند از سوی کسانی برگزار شود که نه تنها با آرمان و مرام حسین بن علی (ع) هیچ نسبتی ندارند، بلکه با سنگر گرفتن در خیمه او، مبارزه با ستم و آزادی خواهی را سرکوب می کنند.
✅افراطی گری جریانی است که برداشتی خشونت طلبانه و رادیکال از اسلام ارائه می کند و با ترسیم دو جبهه حق و باطل، خود را برحق و مخالفین خود را در جبهه باطل قرار می دهد. این جریان نیز با ارائه چهره ای جنگ طلب و ستیزه جو از حسین بن علی، می کوشد رفتارهای خشن خود را توجیه کند. آنان بدون توجه به داده های تاریخی فراوانی که بر پرهیز حسین بن علی از نبرد با سپاه ابن زیاد و کوشش برای حل ماجرا از راه مسالمت آمیز دلالت می کند، او را همچون یک شورشی خشونت طلب معرفی می کنند که برای رسیدن به هدف خود تنها شمشیر را می شناسد.
✅نو اندیشی دینی با نقد این سه برداشت تحریف آمیز، در مرحله بعد مسئولیت ارائه تفسیری درست از عاشورا را دارد که بتواند الگویی برای زندگی امروز شیعه باشد. مرزبندی با این سه جریان به عنوان نخستین گام راهگشای چنین تفسیری خواهد بود.
✅در این تفسیر با روایتی حماسی، حسین بن علی به عنوان الگویی برای مقاومت و ایستادگی در برابر استبداد نوپای اموی معرفی می شود، که از راه کودن سازی توده، آلوده کردن بزرگان و سرکوب آزادی خواهان در پی تحکیم پایه های خود بود. حسین بن علی نوعی سیاست رهایی را نوید می داد که بر اخلاق مقاومت استوار بود. او در برنامه خود همه تدبیرهای عقلانی لازم برای جلوگیری از خونریزی را اندیشید، ولی هنگامی که در دو راهی ذلت و شهادت قرار گرفت، در خون خود غلتید. ندای او بر تارک تاریخ همچنان به گوش می رسد: آزاد زی بشر، آزاد زی بشر!
#علی_میرموسوی
@alimirmoosavi
✅داستان حسین بن علی(ع) و ماجرای عاشورا، به شیوه های گوناگون روایت و تفسیر شده است. روایت های حماسی و تراژیک و تفاسیر عاطفی، تاریخی، اخلاقی، عرفانی و سیاسی، به گونه ایی متفاوت، ماهیت و اهداف کنش و حرکت حسین(ع) و نتایج و پیامدهای آن را بررسی وتحلیل کرده اند. این تکثر و چندگانگی بیش از آن که در داده های تاریخی متفاوت ریشه داشته باشد، به تفاوت در نگرش و دغدغه های راویان و مفسران باز می گردد. بر پایه همین نگرش ها و دغدغه ها، داده های تاریخی گزینش و گوشه هایی از ماجرا برجسته تر می شوند تا آن روایت و تفسیر را توجیه و مدلل کنند.
✅نواندیشی دینی به عنوان جریانی که در پی فهم و تفسیری اصیل و روز آمد و پاسخگوی نیازهای امروزین از دین است ونزدیک به دو قرن قدمت دارد، در فهم و تفسیر عاشورا دو رسالت و مسئولیت مهم بر دوش دارد: نخست نقد برداشت های تحریف آمیز از عاشورا و دوم تبیین و تفسیردرست این رخداد مهم تاریخی که از جایگاهی نمادین در تشیع برخوردار است.
✅در ارتباط با رسالت نخست می توان گفت عاشورا از سه ناحیه در معرض تحریف و کژتابی است: قشری گری وخرافات، استبداد و افراطی گری. وضعیت آنگاه بغرنج می شود که این سه عامل با یکدیگر همراه شوند. کوشش نو اندیشان دینی از سید جمال گرفته تا شریعتی و مطهری همواره مصروف برخورد با این سه نوع تحریف بوده است.
✅قشری گری به نوعی برداشت سطحی از دین اشاره دارد که بر بنیان پیش فرض های تقدیر گرایانه استوار است و در فهم دین تنها به ظواهر متون دینی، آن هم احادیث کم اعتبار و بی اعتبار اصالت می دهد. این نگرش با روایتی تراژیک از عاشورا آن را از الگویی برای مبارزه با ستم و بیداد به بهانه ای برای شیون و زاری تقلیل و آن را وسیله ای برای چشم پوشی و بخشش رفتارهای غیر اخلاقی و نادرست رایج در بین شیعیان قرار می دهد.
✅استبداد ساختاری سیاسی است که در آن تصمیم های مهم در نهایت به یک فرد باز می گردد و او از جایگاهی فراقانونی قدرت خود را بر همگان اعمال می کند. حامیان استبداد که به تعبیر نایینی زیان آن ها برای توده شیعیان از لشگر یزید بدتر است، برگزاری مراسم سوگواری بر سید الشهدا را ابزاری برای تحکیم قدرت خود می سازند. این جریان نعل وارونه می زند و با نوعی شبیه سازی تاریخی خود را در جایگاه حسین نشانده و ومخالفین خود را به یزیدی متهم می سازد.
✅تشیع نمونه های فراوانی از این نوع تحریف را تجربه کرده است، که تشیع صفوی یکی از آنهاست. این تجربه به خوبی نشان می دهد که با شکوه ترین عزاداری ها می تواند از سوی کسانی برگزار شود که نه تنها با آرمان و مرام حسین بن علی (ع) هیچ نسبتی ندارند، بلکه با سنگر گرفتن در خیمه او، مبارزه با ستم و آزادی خواهی را سرکوب می کنند.
✅افراطی گری جریانی است که برداشتی خشونت طلبانه و رادیکال از اسلام ارائه می کند و با ترسیم دو جبهه حق و باطل، خود را برحق و مخالفین خود را در جبهه باطل قرار می دهد. این جریان نیز با ارائه چهره ای جنگ طلب و ستیزه جو از حسین بن علی، می کوشد رفتارهای خشن خود را توجیه کند. آنان بدون توجه به داده های تاریخی فراوانی که بر پرهیز حسین بن علی از نبرد با سپاه ابن زیاد و کوشش برای حل ماجرا از راه مسالمت آمیز دلالت می کند، او را همچون یک شورشی خشونت طلب معرفی می کنند که برای رسیدن به هدف خود تنها شمشیر را می شناسد.
✅نو اندیشی دینی با نقد این سه برداشت تحریف آمیز، در مرحله بعد مسئولیت ارائه تفسیری درست از عاشورا را دارد که بتواند الگویی برای زندگی امروز شیعه باشد. مرزبندی با این سه جریان به عنوان نخستین گام راهگشای چنین تفسیری خواهد بود.
✅در این تفسیر با روایتی حماسی، حسین بن علی به عنوان الگویی برای مقاومت و ایستادگی در برابر استبداد نوپای اموی معرفی می شود، که از راه کودن سازی توده، آلوده کردن بزرگان و سرکوب آزادی خواهان در پی تحکیم پایه های خود بود. حسین بن علی نوعی سیاست رهایی را نوید می داد که بر اخلاق مقاومت استوار بود. او در برنامه خود همه تدبیرهای عقلانی لازم برای جلوگیری از خونریزی را اندیشید، ولی هنگامی که در دو راهی ذلت و شهادت قرار گرفت، در خون خود غلتید. ندای او بر تارک تاریخ همچنان به گوش می رسد: آزاد زی بشر، آزاد زی بشر!
#علی_میرموسوی
@alimirmoosavi