Telegram Web Link
📎 پذیرش، تسلیم و انکار (۲)

🔺 شاید برای درک بهتر سه گانه پذیرش، انکار و تسلیم بتوان رفتار زلنسکی ریس جمهور اوکراین را در این روزها مثال زد. او اکنون پیشنهاد مذاکره با روسیه و پوتین را داده است. نه قدرت حریف را انکار کرده و نه تسلیم و مقهور آن شده است. شرایط خود را پذیرفته و برای رسیدن به مناسب‌ترین انتخاب برنامه ریزی می‌کند. انکار و ظاهر شدن در نقش قهرمان به معنی نابودی خود و کشورش است، همان کاری که صدام کرد و تسلیم برایش سرشکستگی و خواری به ارمغان دارد همان رفتاری که اشرف غنی انجام داد

https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
Forwarded from اتچ بات
مقاله زیر در شماره ۱۴۲و۱۴۳ مجله مدیریت ارتباطات اسفند ۱۴۰۰ و فروردین ۱۴۰۱ به چاپ رسیده است
📋 گفتگو در مورد ملغمه درمانی. یک

#دکتر_علی_فیروزآبادی. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

🔻 مقدمه‌ی تجربه‌ها: در فضای مجازی، و در محیط‌هایی همچون کلاب‌هاوس، و اینستاگرام در قالب بحث زنده و درج مقاله شاهد رواج نوعی روان‌‌درمانگری فلسفه بنیاد هستیم که می‌کوشد با نفی برخی انگاره‌های روانکاوانه و با اتکا بر ادغامی از دیدگاه‌های فلسفی مشهور همانند فلسفه‌های رواقی‌مسلک با پاره‌ای مشهورات روان‌شناختی چون نظریات ویکتور فرانکل، گزینش‌‌شده‌هایی از آرای فروم، و ترکیب آن با نظراتی از مشرب‌های دیگر نسخه‌ای برای ایرانیان بپیچد. این ماجرا را چگونه می‌بینید؟

به این پرسش پاسخ خواهیم داد، در قالب موافقت، مخالفت و واکاوی وضعیت. اولین پاسخ را به قلم #دکتر_علی_فیروزآبادی می‌خوانید.


زیست‌جهان انسان ایرانی در نزدیک به نیم قرن گذشته دستخوش دگرگونی‌های شگرفی شده است. جامعه‌ی ما آسیب‌های فردی و اجتماعی زیادی را در این مدت از سرگذرانده است و به نوعی تروماتیزه است. دنیای پیرامون ما نیز شاهد از سرگذراندن ماجراها و حوادثی بوده که بسیاری از آنها تاثیر خود را بر زندگی ما به شکل مستقیم یا غیرمستقیم اعمال کرده‌اند. انسانی که در این میانه زندگی می‌کند با پرسش‌هایی بنیادین درباره مرگ و زندگی، ماهیت رفتار بشری، ملاک‌های رفتار اخلاقی و حدود اختیار خود در شکل دادن به سرنوشت خویش روبرو است و از خود می‌پرسد چه باید کرد؟
چنین پرسش‌هایی زمینه‌ساز جستجوی انسان‌ها برای یافتن پاسخی است تا شاید روان سرگشته آنها را آرام کند. در این فضا که سرشار از تقاضا و نیاز است زمینه برای شکل گیری بازار مکاره‌ای فراهم می‌شود که در آن عده‌ای ادعا می‌کنند بشتابید که پاسخ شما نزد من است. انسان تشنه‌ی فرصتی برای ارزیابی کیفیت آبی که به او تقدیم می‌شود ندارد. فقط می‌خواهد عطش خود را فرونشاند. این پاسخ‌ها گاه بسیار جذاب و تسکین دهنده‌اند و در نگاه اول تاثیری آرامبخش دارند. فرد احساس می‌کند آرامشی را که در جست و جوی آن بوده به دست آورده است. داد و ستدی شکل می‌گیرد که هردو سوی رابطه راضی می‌شوند. اما آیا به صرف راضی بودن مشتری و فروشنده‌ی کالا می‌توان چنین نتیجه گرفت که ما با معامله‌ای اصیل روبرو بوده‌ایم؟ به نظر می‌رسد هنوز ما در همان نقطه‌ی اختلاف میان پروتاگوراس و سقراط ایستاده‌ایم. آیا حقیقتی در آن بیرون وجود دارد که سقراط‌گونه در صدد کشف آن برآییم یا آن که باید با سوفسطاییان همراه شویم و ادعا کنیم انسان ملاک همه چیز است. اصولاً آیا باید همانند روزگار کهن پرسش این پاسخ‌ها را از فلاسفه طلب کرد؟ روزگاری که کسی مانند دکارت یا ابن‌سینا همزمان نقش فلسفه‌دان و روان‌شناس و طبیب و حکیم را بازی می‌کرد. آیا به صرف آن که فردی پاسخی در حد نظریه ( که می‌تواند قابل اعتنا باشد) برای پرسشی داشته باشد به معنای آن است که همزمان می‌تواند آستین بالا بزند و در مقام هدایت‌گر و درمان‌کننده درد فرد نیر عمل کند؟ به طور مثال پاسخ این پرسش که برای تحصیل در دانشگاه‌های آلمان چه باید کرد این است که باید ابتدا زبان آلمانی آموخت. هرکسی پاسخ این پرسش را می‌داند اما آیا هرکسی می‌تواند معلم زبان آلمانی باشد؟ فرایند درمان ( هردرمانی) امری تخصصی است و عمل در آن نیاز به دانش و مهارت و تجربه‌ای دارد که باید براساس آخرین یافته‌های علمی به دست آید و به روز شود. حوزه‌ی فعالیت فیزیولوژیست با حوزه‌ی عمل جراح متفاوت است کار فیزیولوژیست درمان نیست هرچند که در کار خود مهارت و تخصص داشته باشد نمی‌تواند و نباید چاقو به دست به جان تن بیمار بیفتد. در حوزه‌ی روان نیز چنین است اما در ظاهر برای برخی حوزه کلام اهمیتی کمتر از جسم دارد که روان خود را در اختیار آن‌هایی قرار می‌دهند که پشتوانه‌ای برای ادعاهای رنگارنگ خود ندارند. دوگانگی دکارتی در اینجا نیز تاثیر منفی خود را نشان می‌دهد. در خوشبینانه‌ترین حالت چنین افرادی نظریه‌پردازان یا معلمینی هستند که نقشی آموزش دهنده دارند اما میان آگاهی و توانایی دره‌ای عمیق وجود دارد که پر کردن آن تنها به مدد درمانگری که راه و رسم آن را می‌داند ممکن می‌شود. شوربختانه چنین به نظر می‌رسد که بعضی در پیچ و خم تاریخ به گونه‌ای منجمد شده‌اند که می‌خواهند همزمان نقش فیلسوف و طبیب و روان‌شناس را بازی کنند و این فضای آشفته‌ای را می‌سازد که راه و رسم اصیل علمی مبتنی بر شواهد در آن گم می‌شود. این امر در درازمدت نه تنها روشنی‌بخش و آگاهی دهنده نیست که برعکس به غبارآلوده شدن فضایی که در آن همه چیز میسر و مجاز خواهد بود منجر می‌شود.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📎 فلسفه در اتاق درمان؟

🔺در چند روز گذشته به دنبال اقتراح نشریه اینترنتی تجربه‌های روانپزشکانه در مورد جایگاه فلسفه در اتاق درمان و به دنبال یادداشتی که از اینجانب در آن کانال منتشر گردید(که در همین کانال نیز بازنشر شد) گفت و گویی در باشگاه خوانندگان درگرفت که به عنوان عضوی از اعضای هیات تحریریه در آن شرکت داشتم. در اینجا چکیده دیدگاه های خود را به شکلی منسجم‌تر منتشر می‌کنم تا شاید به روشن‌تر شدن مطلب کمک کند

🔺ویل دورانت فلسفه را به عنوان فن تفکر یکپارچه تعریف می‌کند. در این معنی، آشنایی با تفکر فلسفی ( نه یک فلسفه و فیلسوف خاص) به فرد برای نظم بخشی به ذهنیت و رفع تناقض‌های وجودی خود کمک می‌کند. اگر هدف روان‌درمانی را کمک به مراجع برای رسیدن به انسجام فکری و عملی در زندگی و رسیدن به صلح و آشتی با خود و دنیا بدانیم تفکر فلسفی جایگاهی به جا در اتاق درمان پیدا می‌کند و به هر درمانگری برای نیل به سوی هدف درمان یاری می‌رساند.

🔺اما آیا یک فیلسوف یا متفکر به صرف داشتن دانش کافی در حوزه خود می‌تواند در مقام عمل و درمانگری نیز ایفای نقش کند؟ آیا دانستن یک امر به خودی‌خود به معنی توانستن نیز است؟ زمانی که یک فیلسوف بدون آگاهی از راه و رسم درمانگری در اتاق درمان به عنوان درمانگر ظاهر شد به معنی آن خواهد بود که براساس فلسفه خاصی که به آن اعتقاد دارد با مراجع خود برخورد می‌کند. فرض کنید شوپنهاور یا نیچه روان‌درمانگر می.بودند. آنها نمی‌توانستند خارج از چارچوب عقیدتی خود با مراجع رفتار کنند. در صورتی که روان‌درمانگری شیوه‌ای است که باید مستقل از تفکرات شخصی و عقیدتی درمانگر انجام شود.

🔺 روان‌درمانگر در اتاق درمان به مراجع خود راه خاصی را نشان نداده یا توصیه نمی‌کند بلکه هدف او این است که به مراجع کمک کند در مقام یک انسان بالغ به استقلال فکری لازم برای یافتن راه مناسب در زندگی خود برسد. آن راه می‌تواند با تمایل، اعتقادات، دیدگاه فلسفی، مذهب و مرام درمانگر متفاوت باشد اما در فرایند درمان اینها اهمیتی ندارند. مهم آن است که فرد مسئولانه دست به انتخاب زده و پیامدهای رفتار خود را بپذیرد و به انسجام فکری و ذهنی برسد. 

🔺فلسفه در اتاق درمان حتما می‌تواند به کمک درمانگر بیاید اما نه در معنای تحمیل یک نگرش یا راه و رسم خاص تفکری. وقتی فلسفه دانی درمانگر نبود کار به نشان دادن راه کشیده می‌شود این با ذات روان درمانگری بیگانه است


https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
📎 پدران و پسران
(بازتاب یک جلسه روان‌درمانی)

🔺 فروید در ابتدای کار خود و در قالب فرضیه اغوا seduction theory این فرض را مطرح کرد که بیماران هیستریک (که در آن زمان برای جامعه پزشکی معمایی بودند) قربانی آسیب‌های واقعی برآمده از محیط خانواده هستند. او به این فکر در جریان گزارش‌هایی که این بیماران در قالب بیان خاطرات گذشته خود در حین هیپنوتیزم می‌دادند رسید. اما حجم بالای این گزارش‌ها و واکنش سرد و منفی همکاران و اساتید فروید در قبال این مطلب او را به دست کشیدن از فرضیه اغوا وادار کرد. گویی ترومای ناشی از درک این واقعیت برای فروید نیز بیش از آن بود که قادر به تحمل و هضم آن باشد و به ناچار به سرکوبی و واپس‌زنی آن اقدام کرد. به جای آن او به سراغ موقعیت اودیپال و رقابت و کشمکش میان پدر و پسر (مادر و دختر) رفت. در اینجا برخلاف تیوری اغوا، نقطه شروع حرکت را ذهن پسر (دختر) گرفت در حالی که در فرضیه پیشین نقطه شروع رفتار والدین بود. او از این پس بیشتر گزارش‌های بیماران را به فانتزی‌های و تخیلات و تمابلات خودشان نسبت می‌داد که در ذهن ناخودآگاه آنها رنگ و بوی واقعی گرفته‌اند. به این ترتیب والدین را از زیر ضرب خارج کرد.

🔺اما حتی در موقعیت اودیپال هم گاه مواردی را شاهدیم که نقطه شروع نه بچه‌ها که والدین هستند. به طور مثال در فضای رقابتی میان پدر و پسر فرض فروید این است که فانتزی‌های پسر ( که ریشه‌های بیولوژیک دارد) او را به سمت تلاش برای تصاحب مادر و کنار زدن پدر سوق می.دهد. اما گاه می‌بینیم این حس رقابت جویی پسر بازتاب و واکنشی نسبت به کنش اولیه از سوی پدری است که به علت فقدان اعتماد به نفس و حس حقارتی که در عمق وجود خود دارد به پسر اجازه فراتر رفتن از خود را نمی‌دهد. در حقیقت این حس رقابت را پدر در پسر از طریق فرایند همانند سازی فرافکنانه projective identification تزریق می‌کند. هر تلاشی از سوی پسر برای مرد شدن از سوی پدر به شکلی تلویحی یا آشکار سرکوب شده و در پسر چنین القا می‌شود که استانداردهای لازم برای رسیدن به درجه مردانگی و بلوغ فراتر از آن است که او قادر به رسیدن به آن باشد. چنین پدری هیچوقت از پسر راضی نیست. در برابر موفقیت‌هایی او به شکلی واکنش نشان می.دهد گویی که می‌توانسته بهتر ازاین ها عمل کند. پدر به این نیاز دارد که همیشه خود را بالاتر از پسر ببیند. این حسی است که حقارت‌های درون او را پوشش می‌دهد. از آن سو تلاش برای فرارفتن از پدر به پسر حسی از تقصیر و گناه می‌دهد. گویی بزرگی پدر را در گرو کوچکی خویش می‌بیند و درک می‌کند. این امر هراس از موفقیت و پشت پا زدن ناخودآگاه به خود در زندگی را برایش به همراه می‌آورد.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
Photo from Ali Firoozabadi
همکاران گرانقدر، اعضای محترم انجمن علمی روانپزشکان ایران به اطلاع می‌رساند؛ هفتمين سمينار باليني كميته روان درماني انجمن علمی روانپزشکان ایران، كه مبتني بر رويكردهاي مختلف تحليلي است با حضور دكتر علي فيروز آبادي و دکتر مهرداد افتخار به عنوان واكاو (discussant)، و با رياست دكتر فرزين رضاعي در تاريخ ٢٥ فروردين ماه ١٤٠١ از ساعت ١٤:٣٠ لغايت ١٦:٣٠ در محيط زوم برگزار خواهد شد. ارائه دهنده اين نشست دكتر مطهره ميردامادي خواهد بود. از علاقمندان شركت در اين نشست دعوت می‌شود جهت طي فرايند ثبت نام در روزهاي كاري شنبه تا چهارشنبه مبلغ هشتاد هزار تومان به شماره كارت 5022297000001425 متعلق به انجمن علمی روانپزشكان ایران پرداخت نمايند و سپس نسبت به ارسال فيش پرداختي به واتس اپ انجمن به شماره 09906494680 به همراه نام و نام خانوادگي و عنوان تحصيلي خود اقدام فرمايند. لينك حضور در جلسه متعاقباً برای شرکت کنندگان ارسال خواهد شد. کمیته روان‌درمانی انجمن علمی روانپزشکان ایران
📋 اقتراح رواقی‌‌گری و معناگرایی در اتاق درمان. ۶

گفت‌وگوی انتقادی میان دکتر علی فیروزآبادی و مرتضی نخستین در باب آن‌چه در پرونده آمده

🔻اقتراح تجربه‌ها در مورد رواقی‌‌گری و معناگرایی در اتاق درمان با پرسشی مشخص آغاز شد. حالا در میانه‌ی راه دو عضو سردبیری مجله به آن‌چه تاکنون به قلم خود آنان و حسین کاجی، محمود مقدسی و علی‌رضا فرنام منتشر شده نگاهی کرده‌اند. بخوانیم.

🧷 فیروزآبادی

آن‌هایی که از موضعی فلسفی به ما پاسخ دادند گویی باید ما را قانع کنند که فلسفه می‌تواند در پیگیری روشی بهینه برای زندگی و بهبود روان به کار آید. در درستی این سخن که حرفی نیست.  حرف ما که انگار نتوانستیم تفهیمش کنیم این است که یک فرد فلسفه‌دان که درس درمانگری نخوانده آیا به صرف دانش فلسفی می‌تواند در اتاق درمان بنشیند و روان‌درمانگر شود؟
من تاکنون هیچ پاسخی برای این پرسش ندیدم. همین نشان دهنده‌ی این است که این آدم‌ها هیچ تلقی درستی از روان‌درمانگری چارچوب و راه و رسم آن ندارند.‌

🧷نخستین

پاسخگویان دومنبعی هستند. فلسفه و روان‌شناسی خوانده‌اند.

🧷فیروزآبادی

ولی از جایگاه فلسفی حرف می‌زنند. درمانگری در این افراد فرع بر فلسفه‌دانیشان است. در صورتی که درمانگری در درمان اصل است. این مثل آن است که کسی استاد موسیقی و نوازنده‌ای چیره‌دست باشد و بعد از نوازندگی برای درمان و تسکین آلام استفاده کند و سپس ادعا کند موسیقی‌درمانگر است. یا فردی چون سوسن تسلیمی فردا ادعا کند کلاس‌های سایکودراما دارد و درمانگری کند. شاید در گیرودار این اقتراح اشاره به این یادداشت که چندی پیش نوشتم خالی از لطف نباشد. در آن‌جا گفته بودم لحظه‌ای که انسان از معنا و ارزش زندگی می‌پرسد، لحظه‌ی بیماری او است، زیرا هیچ‌کدامشان وجود عینی ندارد، فرد با پرسیدن این پرسش، صرفا به اندوخته‌ای از لیبیدوی کام‌نیافته اذعان می‌کند و راه می‌دهد، اندوخته‌ای که می‌باید بلای دیگری بر سرش می‌امد ولی اکنون نوعی برانگیختگی و ناآرامی است که به غم و افسردگی می‌انجامد.
این نقل قولی از فروید است که ئی. منسل پاتیسون در کتاب روانکاوی و مفهوم شر، ترجمه امید مهرگان آورده است.
نقل است که روزی از هزارپا پرسیدند تو با این همه پاهای نزدیک به هم چه می‌شود که در راه‌رفتن چنین چابک و سریعی. جانور بخت‌برگشته از آن روز به بعد هربار که قصد گام برداشتن کرد به فکر این پرسش افتاد و اندیشیدن در این مورد همان و در هم رفتن پاها در هم همان.
خودآگاهی و هشیاری گسترده موهبتی است که در سلسله تکاملی جانداران به انسان عطا شده و او است که توان اندیشیدن در مورد اندیشه و آگاهی از آگاهی خویش را دارد. اما همین آگاهی گاه سخت دست و پاگیر می‌شود. راننده‌ای را در نظر آورید که به هنگام رانندگی به شکل مداوم به نحوه کلاچ و ترمز گرفتن، فرمان دادن و دنده عوض کردن خود بیاندیشد. دیری نمی‌گذرد که خود را در معرض سانحه قرار می‌دهد. کافی‌ است به وقت خواب در مورد فرایند خواب و اینکه چطور می‌خوابید فکر کنید تا توان خوابیدن از شما گرفته شود.
بعضی از ما گاه چنان هشیارانه درگیر “پرسشهای بزرگ” زندگی می‌شویم که خود فرایند “زندگی کردن” را از یاد می‌بریم. فروید به درستی به این موضوع اشاره می‌کند که درگیر شدن در معنای زندگی از زیست‌مایه( لیبیدو) ای ناکام منشا می‌گیرد. انسانی که به خود اجازه میدهد تا غریزه حیات و خلاقیتش در تعامل با زندگی همچون رودی روان شده و به جریان افتد درگیر چنین پرسشی( به شکل وسواس گونه) نخواهد شد. چون معنای زندگی به شکلی “ناهشیار” در بطن وجود او ساری و جاری می‌شود. حس نیکیختی فرایندی است که در نحوه زندگی کردن ما خود را نشان می‌دهد( یا نمی‌دهد). قرار نیست در پی تفکر در مورد اهدافی باشیم که ما را به شادی و نیکبختی برساند اگر به انرژی زندگی( لیبیدو) اجازه دهیم در مسیر خود قرار گیرد، خواهیم دید که نیکبختی بدل به نتیجه ضمنی رفتار ما می‌شود. (نه هدفی که از ابتدا به آن توجهی هشیارانه داشته باشیم).

🔻 ورق اول از گفتگوی فیروزآبادی- نخستین

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
گفتگوی دکتر علی فیروزآبادی و مرتضی نخستین درباب اقتراح رواقی‌‌گری و معناگرایی در اتاق درمان

اقتراح تجربه‌ها در مورد رواقی‌‌گری و معناگرایی در اتاق درمان با پرسشی مشخص آغاز شد. حالا در میانه‌ی راه دو عضو سردبیری مجله به آن‌چه تاکنون به قلم خود آنان و حسین کاجی، محمود مقدسی و علی‌رضا فرنام منتشر شده نگاهی کرده‌اند. پرسش ما در ابتدا چنین بود؛
در فضای مجازی، و در محیط‌هایی همچون کلاب‌هاوس، و اینستاگرام در قالب بحث زنده و درج مقاله شاهد رواج نوعی روان‌‌درمانگری فلسفه بنیاد هستیم که می‌کوشد با نفی برخی انگاره‌های روانکاوانه و با اتکا بر ادغامی از دیدگاه‌های فلسفی مشهور همانند فلسفه‌های رواقی‌مسلک با پاره‌ای مشهورات روان‌شناختی چون نظریات ویکتور فرانکل، گزینش‌‌شده‌هایی از آرای فروم، و ترکیب آن با نظراتی از مشرب‌های دیگر نسخه‌ای برای ایرانیان بپیچد. این ماجرا را چگونه می‌بینید؟

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📋 گفت‌وگوی فیروزآبادی- نخستین/ اقتراح/۶

🧷نخستین

این همان گرفتاری روانکاوی و سایکولوژیسمی است که همه چیز را از ارزش تهی می‌کند و به مشتی لیبیدوی چگال ارضا نشده فرو می‌کاهد.
آیا می‌توان بر اساس دعوت شما به رهاسازی و اجازه دادن به لیبیدو تا راه خود را برود، نتیجه گرفت موجوداتی که لیبیدوی صرف دارند و درگیر پرسش نیستند نیکبخت ترند؟

🧷فیروزآبادی

به پرانتز دقت کنید در نوشته من: درگیری وسواس گونه

🧷 نخستین

این رداکشنیسم نهفته در روانکاوی است که گویی علاجی هم بر آن متصور نیست. میل سیری ناپذیر برای توضیح عالی با دانی که با هر‌گونه تکانه‌ی فرارونده در انسان مشکل دارد. به قول گنون در « سیطره‌ی کمیت»:
« مطلب عجیبی که در خور توجه است پندار عجیب و غریبی است که بر اثر آن روانشناسان معتقد شده‌اند که هر چه حالتی صرفا پایین‌تر باشد، لزوما عمیق‌تر نیز هست. از طرفی چون قلمرواش با تمسک به « مادون شعور» به هیچ عنوان به سمت بالا گسترش نمی‌یابد، « ما فوق شعور» نیز بیش از هر وقت برایش ناشناخته و درهای این عالم به رویش بسته می‌ماند. و زمانی هم که بر حسب اتفاق با این قلمرو برخورد کند، آنرا از جنس « مادون شعور» دانسته و به سادگی مدعی الحاق آن به قلمرو خود می‌شود».
همین باعث می‌شود که روانکاو بگوید تمام تلاش گوته برای سر پوش گذاشتن بر انزال زودرسش بوده است.
نقل قول شما از فروید نه تنها قید وسواس ندارد بلکه گفته « لحظه‌ای که انسان از معنا و ارزش زندگی می‌پرسد لحظه‌ی بیماری اوست زیرا هیچکدام شأن وجود عینی ندارد»
یعنی نه تنها هر وقت که بپرسی نشانه‌ای از بیماری است بلکه صراحتا وجود عینی برای ارزش و معنا را انکار کرده و سویه‌ی ارزش زدایانه‌ی Devaluation روانکاوی را نشان می‌دهد.

🧷فیروزآبادی

این همان درگیری وسواس گونه‌ای است که غزالی را به بیابان کشاند. وقتی شما غذا می‌خورید درگیر شدن در ترکیب شیمیایی آن و تفکر در این مورد لذت غذاخوردن را از شما می‌گیرد  سهراب را بخوانید: و نپرسیم...
در افسون گل سرخ شناور بودن به سلامت روان نزدیکتر است تا کوشش در شناسایی راز گل سرخ.

🧷 نخستین

ممنونم که کمک کردید بیشتر بفهمم روانکاوی همان است که یک قرن پیش بود. همان ستیز مسلح با ارزش، معنا، خیر و طلب فهم در انسان که از جزء عالی تر عقل و عاطفه ی او ریشه می گیرد. آدم‌ها درگیر معنای زندگی نمی‌شوند. آدم‌ها دچار پوچی و بی‌معنایی می‌شوند و پرسش در آنها شکل می‌گیرد. و غیر از درصدی که این حس پوچی در زمینه‌ی سایکوپاتولوژی رخ می‌دهد، بقیه آگاهانه به این سمت کشیده نمی‌شوند. به قول مولوی در « فیه ما فیه»:
«در آدمی عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صدهزار عالم ملک او شود که نیاساید و آرام نیابد ...» 
بنای این جهان جستجوی معنا نیست که وسواسش بخواهد بیماری‌زا باشد، اتفاقا بنایش فراموشی ‌است:
استن این عالم ای جان غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است
آدمها جز لحظاتی خاص و ناب بهره‌ای از آن هوشیاری ندارند و کسی با تصمیم خود به آن سو نمی رود. بلکه در لحظاتی خاص، « گوش دادن به آواز وجود» رخ می‌دهد‌. آن شناور بودن در افسون گل سرخ نیز بر خلاف تصور شما از جنس تحرک لیبیدو نیست.حالتی شبیه به Flow هم نیست.
روح تراشیده‌ای است که می‌تواند جمال را بفهمد و حائل بین حاس و محسوسش بر افتاده باشد که خودش گامی بزرگ ولی اولیه برای بهوش بودن است و نه غفلت. و باز هم جالب است که بر عکس مفهوم ماکس وبری « راز زدایی از عالم» که مقصود روانکاوی است، « شناور شدن در افسون گل سرخ» بیش از هر چیز دعوت به مقام «مشاهده» در راز است نه جریان آزاد لیبیدو.

🔻ورق دوم گفت‌وگوی فیروزآبادی- نخستین

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📋 گفتگوی فیروزآبادی- نخستین/اقتراح/۶

🧷فیروزآبادی

من به نوعی عامدانه به این بحث در اینجا دامن زدم تا بیهودگی جدل در این مورد را نشان دهم این بحث مثل گفت و گوی بیهوده و خسته کننده سه نفره باشگاه می‌تواند تا ابد ادامه پیدا کند بدون این که به نتیجه برسد چون هرکدام از ما از افق معنایی و اعتقادی خود حرکت می‌کنیم این بحث را دامن زدم که بگویم راه دادن فلسفه به اتاق درمان در آن معنایی که بعضی می‌گویند ضد درمان است. هر درمانی روانکاوانه یا غیر آن باید به بیمار یا مراجع کمک کند تا خود معنای زندگی خویش را بیابد وقتی شما با معنایی که خود در زندگی به آن رسیدی به عنوان درمانگر وارد اتاق درمان شدی کار به نشان دادن راه به مراجع می کشد ( تعجبی هم ندارد چون همانطور که قبلاً گفتم این جماعت خود را وارث سنت انبیا می بینند) اما درمان این نیست درمان کمک به مراجع برای یافتن راه خود است.

🧷 نخستین

اتفاقا این چیزی که می فرمایید- امتناع بحث- قبل از هر چیز بخاطر رویکرد خود شما است.
فیلسوفان با هم حرف می زنند، اهل طلب جستجو می کنند و محتمل است تا دغدغه هایشان درباره‌ی معنا یا پرسش های وجودی را با درمانگرشان مطرح کنند که شاید پاسخ روشنی نیز برایش وجود نداشته باشد.
ولی گفتگو با کسی که مقید به سایکولوژیسم است، هر دم به حصار و حائل سخت ستیزه جویی فروکاهش گرایانه‌ می خورد.
چون او در هر کنش و حرف و دغدغه ای، گونه ای میل ارضا نشده می بیند یا به دنبال تحلیل روانی انگیزه ها و ندیده گرفتن عامدانه‌ی انگیخته ها است. این تمایل فقط محدود به بحث فلسفی نیست بلکه بحث های معمولی و یا سیاسی را نیز در بر می گیرد. هر گرایش سیاسی به چوب روانکاوانه نواخته خواهد شد احتمالا غیر از ایده‌های سیاسی خود روانکاو که البته آنهم یحتمل از جانب دوستان روانکاوش بی نصیب نخواهد ماند.
مسلم است که اگر شما با هر پرسش فلسفی یا وجودی از منظر تحلیل روانی برخورد کنید نه تنها گفتگو شکل نمی گیرد بلکه در واقع پرسش های فلسفی را به روانشناسی تنزل می دهید. که اگر این امر حاصلی داشت ما اکنون نباید هیچ پرسش بزرگی می داشتیم در حالیکه هنوز پرسش های بزرگ جان هایی را روشن می کنند و عقل هایی را می افروزند. این خود دلیلی برای بی حاصل بودن آن نوع تقلیل و تحلیل روانی است.
امیدوارم روشن کرده باشم که نه درمانگری و نه فلسفه هیچکدام ضد گفتگو نیستند. این سایکولوژیسم روانکاوانه است که ضد گفتگو است و با هر چیز که مرجعیت سایکولوژیسمش را زیر سوال ببرد ستیز دارد چون اگر این سلاح را از آن بگیرید چیز دیگری برای عرضه ندارد.
والا اگر مسأله فقط این باشد که باید در اتاق درمان چالش های زندگی روزمره از جستجوی معنای واقعی تمیز داده شود که خود بنده هم در مقاله به آن اشاره کردم و مثلا دکتر مقدسی هم درباره اش حرف زده که بعضی اوقات این طلب معنا چه بسا حکایت دیگری داشته باشد که روان درمانگری بخواهد و نه مشاوره‌ی فلسفی.

🧷فیروزآبادی

به نظرم باید جمله مارکس را این بار از زبان فروید هم تکرار کنیم:
فلاسفه تا به حال در صدد تفسیر جهان بوده‌اند سخن اما بر سر تغییر آن است.
با راه دادن فلسفه به اتاق درمان با این سبک و سیاق آدمی در جنگ تفسیرهای گوناگون اسیر شده بی‌انکه راه به تغییری ببرد. دنیا را نگاه کنید : دستپخت مریدان پیامبرانی که هریک به مریدان راه نشان دادند.

هرچند که خوانش مارکس از سوی مریدانش و خوانش فروید ایضا از سوی برخی شاگردانش خود آنها را هم بدل به پیامبرانی نوین کرد. اما این به همان درک نادرستی برمی‌گردد که به آن اشاره کردم.

🔻ورق سوم گفتگوی فیروزآبادی- نخستین

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📋 گفت‌وگوی فیروزآبادی- نخستین/ اقتراح/۶

🧷نخستین

بعید است امحای پرسش‌های فلسفی و معنوی و احاله‌ی آن به امر مادون و‌ لایه‌ی زیرین روان که هنر روانکاوی است، تغییری در عالم ایجاد کند. آن جدال تفسیرها یا پیروی معتقدانه که شما به آن حمله می‌برید، از فلسفه‌ی راستین به دور است. شاید اولی بیشتر به حوزه‌ی فن مناظره و مجادله مربوط باشد و دومی به تئولوژی و‌ کلام. گمان می‌کنم مرتبط‌ترین مهارت فلسفی که در گفتگو درباره‌ی پرسشهای وجودی به کار می‌آید، شنیدن قابله‌مانند سقراطی است. تکنیک Maeiutic که هنر شنیدن و پرسیدن را هم‌زمان دارد تا پاسخ از قسمت‌های بالاتر و پالوده‌تر عقل رخ زند. همچون قابله‌ای که کودکی را متولد می‌کند. نیاز به پیش‌فرض و عقیده‌ی جزمی نیست. اگر بهوش باشیم و عشق به سوفیا یا دانستن داشته باشیم( اروس) و این عشق به حکمت را در پای سایکولوژیسم یا انگیزه‌های روانی قربانی نکنیم، می‌توان به پاسخ امیدوار باشیم که همان تولد عقل(نوس) است. ( نکته‌ی مهمی هم اینها وجود دارد که این پاسخ لزوما و همیشه از سنخ جواب‌های روزمره نیست، گاهی رسیدن به مقام سکوت است، گاهی نمی‌دانم عمیق سقراطی است و گاهی به قول آن کتاب عظیم‌الشأن، پرواز در «ابرهای ندانستن»).
تمام آنچه لازم است درد طلب و خواهش دانستن و شنیدن هوشیارانه و در مسیر پرسشها پیش رفتن است.

🧷فیروزآبادی

الان مراجعی گفت : دکتر هدف زندگی من چیه. می دونید چی بهش گفتم ؟
سوال شما مثل این است که مرتب بپرسی هدف خوابیدن چیست؟ همین مانع خوابیدنت می‌شود. هدف زندگی در خودش است. زندگی کن.

🔻ورق چهارم و آخر

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
Forwarded from اتچ بات
📎 کارن‌هورنای: روان‌نژندی و عشق

🔺 معنای عشق برای افراد روان‌نژند متنوع‌تر از آن است که اجازه‌ی تعمیم بدهد. اما، به نظر می‌رسد بتوان به یک عامل اساسی اشاره کرد: احساس دوست‌‌نداشتنی بودن.

🔺فرد روان‌نژند شاید بتواند خود را قانع کند که دیگری او را به خاطر قیافه و ظاهرش، ثروتش، صدایش یا کمکش دوست دارد اما نمی‌تواند بپذیرد که کسی او را به خاطر خودش دوست داشته باشد. چون بر این باور است که از اساس دوست‌داشتنی نیست و تمامی شواهدی را که خلاف این باور هستند به کناری گذاشته، نادیده گرفته یا توجیه می‌کند.

🔺به جای مقابله مستقیم با این مشکل، او به شکلی مبهم با آن روبرو می‌شود. از یک سو درگیر توهمی خیال‌پردازانه می‌شود که بالاخره در جایی، کسی پیدا خواهد شد که همان فرد "درست" زندگی او است و از سوی دیگر، به تقدیر محتوم خود گردن گذاشته و دوست‌نداشتنی بودن را به عنوان کیفیتی تغییر ناپذیر در خود قبول می‌کند.

🔺چنین باوری از سه منبع عمده منشأ می‌گیرد:
الف) ناتوانی خود فرد در دوست داشتن دیگری
اگر ظرفیت دوست داشتن دیگری در فرد شکل گرفته باشد در اصل با این پرسش که آیا دوست‌داشتنی است یا نه روبرو نمی‌شد

ب) نفرت از خود و بیرونی کردن آن
تا زمانی که فرد برای خودش قابل قبول نباشد نمی.تواند بپذیرد که برای دیگری قابل پذیرش است.

ج) انتظارات غیرواقع‌بینانه از عشق
فرد روان‌نژند گاه آنچنان انتظارات بالایی از رابطه و نیازهای خود دارد که حس می‌کند کسی نمی‌تواند آن‌ها را برآورده کند. تنها در شرایطی حس دوست داشته شدن می‌کند که فرد مقابل تمامی این انتظارات را برآورده کرده باشد.

https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
Forwarded from اتچ بات
📎 کارن هورنای: عشق و سکسوالیته

🔺 تمامی عواملی که روابط میان آدمیان را به شکل کلی متاثر می‌کنند و به اختلال در این روابط منجر می‌شوند دیر یا زود در یک رابطه عاشقانه نیز خود را نشان می‌دهند. برخی عاشقان دچار این تصور نادرست هستند که اگر تنها رابطه جنسی رضایت‌بخشی داشته باشند همه چیز بر وفق مراد است. در حقیقت، رابطه جنسی می‌تواند به شکل موقتی تنش رابطه را کم کند یا آن که باعث تقویت آن شود اما آن را سالم‌تر نمی‌کند. فرآیندهای درون‌روانی تاثیری خاص بر معنی و عملکرد عشق و رابطه جنسی در افراد روان‌نژند دارند.

🔺 در روان‌نژندی تهییج یا تمایل جنسی اغلب از حس عاشقانه جدا است. علیرغم آن که سکسوالیته در فرد روان‌نژند نیز در ذات خود راهی برای ارضای فیزیکی و تماس نزدیک و صمیمانه و ارتقای اعتماد به نفس فرد است اما تمامی این عملکردها در او بزرگ‌نمایی شده و رنگ و بویی متفاوت به خود می‌گیرد

🔺 در فرد روان‌نژند فعالیت جنسی علاوه بر کاهش تنش جنسی برای کاهش تنش در حوزه‌های دیگر نیز به کار گرفته می‌شود. به طور مثال می‌تواند به عنوان مفری برای تحقیر خویش ( مازوخیسم) یا دیگری (سادیسم) باشد. رفتار جنسی در این حال اضطراب فرد را کاهش می‌دهد‌

🔺 معنای سکسوالیته به عنوان رفتاری در جهت تثبیت رابطه صمیمانه نیز در روان‌نژندی شکلی تقویت شده و اغراق‌امیز به خود می‌گیرد. به طور مثال در افراد منزوی و گوشه‌گیر رابطه جنسی بدل به تنها پل ارتباطی با دیگری می‌شود. فرد در این حال به شکلی زودهنگام و خام وارد رابطه جنسی می‌شود که در آن هیچ شناختی از طرف مقابل ندارد. این بیانگر آن است که وی فاقد مهارت لازم برای برقراری رابطه صمیمانه واقعی است.

🔺 در نهایت، رابطه میان سکسوالیته و اعتماد به نفس در روان‌نژندی بدل به رابطه بین سکسوالیته و ارضای غرور فردی و کسب افتخار می‌شود (جبرانی برای آسیب خودشیفتگانه). جذاب و خواستنی بودن و کیفیت و تنوع رابطه جنسی معیارهای برای افتخار در نظر گرفته می‌شوند

🔺 به طور خلاصه، در این افراد رابطه جنسی از سوی نیازهای واقعی هدایت نمی‌شود بلکه شکل "باید‌های" وسواسی را به خود می‌گیرند که به قول فروید در آن دیگری از مقام فرد به یک ابژه تنزل پیدا می‌کند.

https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
سلسله گفتارهایی درباره تعبیر رویا
مدرس: دکتر علی فیروزآبادی- روانپزشک و روان‌درمانگر تحلیلی
جمعه‌ها : ۳-۱ بعد‌از‌ظهر به مدت ده جلسه
شروع: بیستم خرداد ۱۴۰۱ در محیط اسکایپ
ظرفیت محدود
برای ثبت‌نام به شماره واتس‌اپ زیر پیام دهید:
۰۹۱۷ ۷۳۹ ۴۷۳۵

https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
با توجه به پرسش بعضی از خوانندگان کانال، سرفصل‌های مرتبط با "سلسله گفتارهایی درباره تعبیر رویا' در اینجا درج می‌شود:
بنیادهای زیستی رویا
تاریخچه تعبیر رویا
تعبیر رویا از دید زیگموند فروید
تعبیر رویا از دید یونگ
تعبیر رویا از دید اریک فروم
روش‌هایی تعبیر رویا از دید فریتز پرلز
رویاهای مزاحم
ماهیت پیشگویانه رویا
ماهیت تکرار شونده رویا

https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
📎 کلامی چند در باب سلسله گفتارهایی درباره تعبیر رویا :

🔺هدف این دوره کمک به شما برای تعبیر رویا است

🔺این گفتارها هم برای درمانگران و هم افراد عادی سودمند است

🔺هرکس که علاقه و انگیزه کافی داشته باشد می‌تواند به بصیرت لازم برای درک معنی رویاها دست یابد

🔺در این سلسله گفتارها تلاش داریم به اساسی علمی برای تعبیر و تفسیر رویا دست پیدا کنیم
هرچند هرکسی می‌تواند از تعبیر رویاهای خود سود ببرد، سودبخشی تعبیری که از جانب فردی حرفه‌ای داده می‌شود بیشتر است چرا که دفاع‌های ما در برابر فهم عمیق معنای رویاهایمان کم و بیش مانع ایجاد می‌کنند.

🔺تعبیر رویا، موجب آشنایی ما با نیمه تاریک و پنهان وجودمان شده و اساسی را برای دست‌یابی به تصویری یک‌پارچه‌تر از خود فراهم می‌کند

https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
2025/02/24 00:03:16
Back to Top
HTML Embed Code: