Telegram Web Link
📎 دیگرکشی و شخصیت

🔺 به هنگامی که جنایتی، آن هم به شکلی فجیع و سبعانه، رخ می‌دهد  یکی از بزرگترین پرسش‌هایی که مطرح می‌شود در مورد وضعیت سلامت روان قاتل به هنگام بروز جنایت است.

🔺این امری بدیهی است که همه آنهایی که از نظر روانپزشکی دچار مشکل هستند اقدام به قتل نمی‌کنند و برعکس همه آنهایی که به قتل مبادرت می‌کنند اختلال روانپزشکی ندارند.. در عین حال که شناخت علایم روانپزشکی که به پرخاشگری و رفتار خشونت آمیز منجر می‌شود اهمیت دارد اما آنچه مهمتر است کشف فرآیندهای پویای روانی است که پشت چنین رفتارهایی پنهان هستند. در بیشتر مطالعاتی که در مورد قاتلین زنجیره ای انجام شده زمانی که به اختلال روانپزشکی رسیده اند قاتل را در یکی از دو مقوله کلی جامعه‌ستیزی یا روان پریشی جای داده‌اند. اما شاید آن چه پرداختن به ان اهمیت بیشتری داشته باشد دخالت جنبه‌های شخصیتی در بروز چنین رفتاری است. رد پای دخالت اختلالات عمیق شخصیتی در بسیاری از این قاتلین قابل ردیابی است. به نظر می رسد در چنین شخصیت هایی یک خشم فروخفته ناگهان از زیر خاکستر شعله می‌کشد.

🔺هرچند که نقش عوامل موقعیتی در بروز چنین رفتارهایی را نمیتوان نادیده گرفت استعداد این رفتار تنها در پرتو کنکاش در ویژگی‌های پیشینی شخصیتی این افراد قابل تبیین و درک است چنین شخصیتی در بستر فقدان‌ها، سرخوردگی‌ها و محرومیت های هیجانی گذشته تکوین پیدا می کند  این خشمی عظیم را در فرد انبار کرده که در لحظه‌ای خاص فوران می‌کند. فقدان تجربه مناسب ارتباط با والدین در دوران کودکی موجب می‌شود که قاتل خود قادر به ایفای نقش مناسب والدانه خود نشود. کودک بهنجار در مرحله ای از رشد خود که در حدود سه سالگی رخ می دهد به درکی از والدین دست می یابد که در قالب اصطلاح ثبات ابژه بیان می شود. این به آن معنا است که کودک به تصویری تثبیت شده و به شکل نسبی مثبت از والدین دست پیدا می کند که می تواند آن را در غیاب آنها و در لحظات گاه به گاه سرخوردگی ، عصبانیت و خشم همچنان حفظ کند. تحقیقات عصب شناسانه نشان داده که این قابلیت با تکامل مناسب قسمت جلو پیشانی مغز مرتبط است. در کودکانی که به ثبات ابژه دست نیافته اند می توان چنین نتیجه گرفت که این ناحیه از مغز نیز تکامل مناسب خود را پیدا نمی کند. همین ناحیه است که نقشی مهم در کنترل رفتارهای پرخاشگرانه و تکانه ای انسان بازی می کند. تنظیم و تعدیل رفتار بر اساس قواعد اخلاقی نیاز به عملکرد مناسب این بخش از مغز دارد و چنین افرادی حس عذاب وجدان و پشیمانی را به سختی تجربه می‌کنند.ابن شکل رفتار را در شخصیت های ضد اجتماعی، مرزی و خودشیفته می‌توان دید. در این شخصیت‌ها سیستم وجدانی کنترل کننده‌ی رفتار به خوبی شکل نمی‌گیرد. از سوی دیگر، گاه ما با خشونت شدید از سوی افرادی با سیستم وجدانی سخت‌گیرانه و غیرقابل انعطاف و با سیستم کنترلی شدید روبرو هستیم که در شخصیت های وسواسی نمود پیدا می‌کند. آنها کوشش فراوانی برای سرکوبی خشم و دیگر احساسات خود که ریشه در ناملایمات زمان کودکی دارد به خرج داده اند. تاکید زیاده از حد آنها بر قواعد خشک اخلاقی موجب می‌شود که‌ با مشاهده برخی رفتارها در دیگران واکنشی شدید نشان دهند. این رفتارها به بخش سرکوب شده وجود خودشان برمی گردد که تمایلی به دیدن آن ندارند و به بیانی دیگر آنها را در خود کشته‌اند. حال با دیدن همان جنبه در فردی دیگر تمایل به انکار دیگری و نابودی اودر آنها قوت می‌گیرد. این به نوعی تلاشی برای فرونشاندن حس گناهی است که آنها به شکلی مداوم با خود حمل می‌کنند.. آنها در زندگی، خود را در برابر هجوم رانه‌های غیرمنطقی و نفرت‌انگیز پرخاشگرایانه و جنسی می‌بینند و به روشی زاهدانه و توام با ریاضت متوسل شده تا در برابر سایه سیاه چنین تکانه‌ها و خیالاتی خود را حفظ کنند. ابن خصومت سرکوب شده احتمال دارد که از طریق جابجا سازی آزاد شود و گاه خود را به شکل یافتن دشمن خارجی و ضعیف کشی و انتخاب اهدافی به عنوان بزبلاگزدان نشان دهد. در ذهن آنها جهان به دو اردوگاه خیر و شر تقسیم می‌شود و تفکری سیاه و سفید دارند. آنها از مجازات دیگران لذتی پنهان می‌برند و این کار را بدون هیچ احساس گناهی انجام می‌دهند چرا که مجوز آن را از سوی وجدان خود گرفته‌اند. مجازات خاطی برای آنها یک وظیفه است و دلسوزی دال بر ضعف تلقی می شود .

https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
📋 درنگ

#دکتر_علی_فیروزآبادی. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

در باب تشخیص روان‌پزشکانه

یک روان‌پزشک برای تشخیص به چه چیزی مجهز است؟ برخلاف سایر همکاران خود در رشته‌های دیگر پزشکی، روان‌‌پزشکان هنوز به ابزاری تکنولوژیک یا آزمایشگاهی برای رسیدن به تشخیص مناسب مجهز نیستند. آنها تنها دو مرحله برای تشخیص در اختیار دارند: گرفتن تاریخچه‌ی مناسب از بیمار و معاینه‌ی وضعیت روانی او. هر دوی این مراحل در جریان گفت و گوی میان روان‌پزشک و بیمار انجام می‌شود. باز برخلاف سایر رشته‌های پزشکی در اینجا این دو مرحله به همراه هم و دوش به دوش یکدیگر پیش می‌رود. بنابراین پس از مدتی که روان‌پزشک به گفته‌های مراجعش گوش داد می‌تواند به استنتاج لازم برای تشخیص مناسب دست یابد. البته روان‌پزشک نیز مانند هر پزشک دیگر برای رد کردن سایر علل پزشکی به معاینه‌ی بدنی و در صورت لزوم یافته‌های فرابالینی نیاز پیدا می‌کند اما تشخیص خود اختلال روان‌پزشکی به تاریخچه و معاینه‌ی وضعیت روانی که از خلال ارتباط با مراجع شکل می‌گیرد وابسته است.
در جریان رویدادهای اجتماعی که افکار عمومی را درگیر رفتار یک فرد می‌کند روان‌‌پزشکان براساس عادتی که در کار درمانی خود به آن خو گرفته‌اند با کنار هم قراردادن رفتار فرد ( یک فرد مشهور در زمینه‌ی سیاست یا هنر یا یک مرتکب جنایت...‌) با استناد به تاریخچه‌ای که در روزنامه‌ها و رسانه‌ها می‌خوانند و رفتاری که در تلویزیون و در خلال مصاحبه‌ها می‌بینند در فکر خود تاریخچه و معاینه‌ی روانی را کامل کرده و به تشخیص می‌رسند. متخصصین دیگر حوزه‌ی پزشکی برای تشخیص از راه دور دچار محدودیت هستند. چطور یک متخصص غدد می‌تواند بدون معاینه‌ی جسمی بیمار و دیدن آزمایش‌های او از راه دور تنها به صرف لاغر بودن و تعریق زیاد وی در جریان مصاحبه، تشخیص پرکاری غده تیرویید بدهد؟ تشخیص در سایر رشته‌های پزشکی تنها در اتاق درمان و بیمارستان و درمانگاه صورت می‌گیرد و بس. اما ماهیت فرایند تشخیصی روان‌پزشکی آن را در یک طیف قرار می‌دهد که خطر آن دارد که روان‌‌پزشکان را به به دام تخیل به جای تحلیل و دخالت دادن برداشت‌هایی شخصی خود در قضاوت‌هایی بیاندازد که در مورد رویدادهای اجتماعی انجام می‌دهند. در مورد برخی مشاهیر معاصر، اطلاعات از تاریخچه‌ی زندگی آنها و داده‌های برخاسته از رفتار مکرر آنها در چشم رسانه‌ها و جامعه به اندازه‌ای است که گاه به روان‌‌پزشکان اجازه‌ی اظهار نظر تشخیصی می‌دهد. ( مانند اظهار نظر تشخیصی روان‌‌پزشکان آمریکا در مورد ترامپ) این گاه با استناد به تاریخچه‌ی زندگی برخی افراد تاریخی و در گذشته نیز انجام می‌شود ( که باز به علت آن که مجال دیدن رفتار آنها وجود ندارد باید به آن با احتیاط نگریست. به طور مثال با استناد به تاریخچه‌ی زندگی ون‌گوک، برداشت‌های تشخیصی متفاوتی از اختلال دوقطبی تا شخصیت مرزی یا روان‌پریشی برخاسته از سرب یا الکل مطرح شده است ) اما در مواردی که اطلاعات در خصوص یک فرد و رفتار او اندک است ( مانند رخداد اخیر قتل بابک خرمدین) هرگونه قضاوت تشخیصی را باید با قید اما و اگر و تنها در چارچوب ذکر موارد احتمالی و تشخیص‌های افتراقی مطرح کرد. وسوسه‌ی دخالت دادن تخیل و گاه خوراندن تئوری‌ها و پیش‌فرض‌های ذهنی‌مان نباید آن چنان قوی باشد که ما را به دام صدور احکام مطلق بیاندازد.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
تحلیل محاکمه اثر فرانتس کافکا
https://www.instagram.com/tv/CPbATeel5fl/?utm_medium=share_sheet
03.pdf
2.1 MB
نوشته‌ی مفصل #دکتر_علی_فیروزآبادی‌‌ را در مورد دلایل و عوامل موثر در فررندکشی و داستان خرم‌دین‌ها را در هفته‌نامه‌‌ی سلامت را بخوانید.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📋 تازه‌ها

#دکتر_علی_فیروزآبادی. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

گرایشات ضدواکسن: چه باید کرد؟

واکسیناسیون موفقیت بهداشتی بزرگی برای انسان بود. اما هنوز درصد قابل توجهی از انسان‌ها در برابر واکسیناسیون نگرشی منفی دارند که می‌تواند پیامدهای جدی برای سلامتی جامعه به دنبال داشته باشد. در آمریکا ۳۰ درصد از مردم بیان کرده‌اند که از واکسن کووید استفاده نمی‌کنند یا تنها در صورتی آن را تزریق می‌کنند که استفاده از آن اجباری شود. پس از اعلام ریشه‌کنی سرخک در آمریکا در سال ۲۰۰۰، این کشور به طور مجدد با موارد طغیان شیوع آن در ۲۰۰۹ روبرو شد که بیش از هرچیز به نگاه منفی افراد به واکسیناسیون مرتبط دانسته شد.

🗣سازمان جهانی بهداشت در ۲۰۱۹ گرایشات ضدواکسن را یکی از ده تهدید کننده عمده سلامت جهانی می‌داند.

جنبش ضدواکسن کرونا در بعضی کشورها مانند استرالیا و برخی کشورهای دیگر از این هم نیرومندتر عمل می‌کند. برای مقابله با چنین گرایشی که نه تنها صاحبان آن بلکه تمامی آحاد جامعه را تهدید می‌کند چه باید کرد؟
سویوشی اکاهارا و همکارانش در دانشگاه توکیو دیدگاهی را برای مقابله با چنین گرایشات منفی مطرح کرده‌اند که آن را در قالب یک فرضیه توصیف می‌کنند:
برطبق این فرضیه عملکرد مغز آدمی شامل دو کارکرد شناختی مختلف است که هریک ضعف‌ها و قوت‌های خود را دارد. سیستم ۱ سیستمی است از نظر تکاملی قدیمی‌تر بوده و با حیوانات در آن اشتراک‌هایی داریم و به شکل خودکار، سریع و شهودی عمل کرده و اهل محاسبه و حساب و کتاب نیست. سیستم ۲ جوان‌تر بوده و مختص انسان است. آهسته عمل می‌کند و اهل تجزیه و تحلیل و مداقه است. سیستم ۱ با واکنش سریع خود به حیوان و انسان برای بقا و رقابت با سایر موجودات کمک می‌کند. سیستم ۲ با فرصتی که به مغز می‌دهد اطلاعات برآمده از سیستم ۱ را غربال می‌کند. در زمانی که به ناگهان ساختمانی که در آن زندگی می‌کنیم آتش می‌گیرد سیستم ۱ باید ما را به واکنشی سریع که تضمین‌کننده بقای ما است وادار کند. در این زمان وقت حساب و کتاب منطقی نیست. چه بسا سیستم ۱ ما را به قیمت شکسته شدن دست و پایمان به پریدن از پنجره وادار کند. تفاوت انسان‌ها از نظر سیستم ۱ اندک است اما این در مورد سیستم ۲ صادق نیست و با هوش و ظرفیت حافظه‌ی کاری انسان‌ها مرتبط است.
سیستم ۱ بر قضاوت آدمی تاثیر بیشتری نسبت به سیستم ۲ دارد. در بسیاری موارد علیرغم این که سیستم تجزیه و تحلیل ‌گر ۲ به ما حکم در مورد غیرمنطقی بودن یک کنش و گرایش می‌دهد اما تحت تاثیر سیستم شهودی ۱ نمی‌توانیم خود را از تاثیر مخرب رفتاری آن نجات دهیم. در یک مطالعه آنهایی که پاسخی صریح به گزاره های ضدنژادپرستانه داده بودند پیش‌داوری تلویحی در نسبت دادن شرارت به سیاهان داشتند.
مطالعات کیفی در مورد پیام‌های ضدواکسن نشان داده است که این پیام ها به طور عمده در مورد عوارض و سمی بودن واکسن از طریق عکس‌ها و سرگذشت‌ها ارایه می‌شوند. به نظر می‌رسد این پیام‌ها به شکل مستقیم غرایز بقا و تولید نسل انسان را هدف می‌گیرند. همچنین تئوری توطئه برای سیستم ۱ مغزی دارای جذابیت است. این سیستم گرایشی ذاتی برای دیدن الگو و طرح در چیزهای بی‌معنی دارد که در جای خود ارزش تکاملی برای انسان داشته است. از آن سو محققین و دانشمندان برای تبلیغ واکسیناسیون به آمار و ارقام و داده‌هایی استناد می‌کنند که به شکل عمده سیستم ۲ را هدف می‌گیرند. به عبارت دیگر سیستم ۱ با نگاه به شکل مار تصمیم می‌گیرد و سیستم ۲ نوشته‌ی مار را تجزیه و تحلیل می‌کند.
پردازش سیستم ۱ شبیه گلوله‌ای است که وقتی شلیک شد به مسیر خود ادامه می‌دهد. به طور مثال ما به طور مرتب بزاق خود را قورت می‌دهیم اما در خوردن همین بزاق وقتی در فنجان چای بیفتد اکراه داریم. حتی اگر سیستم ۲ تلاش در کنترل پاسخ اکراهی سیستم ۱ داشته باشد و بگوید که "اشکالی ندارد" اکراه همچنان تداوم پیدا می‌کند. به طرزی مشابه، حتی در صورت وجود دانش کافی در مورد تاثیر و امنیت واکسیناسیون، اکراه نسبت به واکسن زدن را به این راحتی نمی‌توان از سیستم ۱ پاک کرد.

🔻لطفا ورق بزنید...

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📋 ادامه‌ی ترجمه‌ی #دکتر_علی_فیروزآبادی

توصیه‌های واکسیناسیون علاوه بر داده‌ها و اطلاعات علمی باید سیستم ۱ را نیز هدف بگیرند. به طرز مشابهی، در اینجا نیز می‌توان از داستان‌ها و گزارش‌ها استفاده کرد. پیام‌های داستان‌گونه از تجربه‌ی افراد، درک شنونده را از خطرات واکسن نردن افزایش می‌دهد و چنین داستان‌هایی تاثیری فراتر از بحث‌های اقناعی علمی دارند. علاوه بر این، سیستم ۱ به محرک های ادراکی و زبانی و تصویری که پردازش آنها راحت‌تر باشد پاسخ بهتری می‌دهد و پیام‌هایی با فونت و اندازه مناسب که راحت خوانده شوند و زبان ساده و تصاویر مناسب می‌تواند در این زمینه سود‌بخش باشد. علاوه بر این، قواعد ساده فهم کلی که بازتاب هنجارهای اجتماعی باشند مانند این عبارت که ۴ نفر از پنج نفر واکسینه شده‌اند می‌تواند باعث فعال شدن سیستم ۱ شود.
سیستم ۱ به تفکرات و گرایش‌هایی که در جامعه بدل به هنجار شوند پاسخ می‌دهد.
به عبارتی گرایش به پیروی از رای اکثریت و همرنگی با جماعت دارد.

Tsuyoshi Okuhara, et al.: Dual process theories to counter the anti- vaccination movement, Preventive Medicine Reports, 20, 2020.

🔻پایان

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
آسیب جنسی چیست، چرا سخن گفتن از آن دشوار است و آیا درمانی برای آن…
مهدی احمدی
🔻 ۱۰۰۱ پادکست (فصل دوم)
🔻 برنامه ۱۸
🔻 آسیب جنسی چیست، چرا سخن گفتن از آن دشوار است و آیا راه درمانی برای آن وجود دارد؟


🔹 در برنامه امروز با دکتر علی فیروزآبادی روانپزشک درباره این موضوع گفت و گو می کنم که آسیب جنسی چیست، چرا سخن گفتن از آن دشوار است و آیا راه درمانی دارد یا نه؟


🔹 👈🏾 آدرس پلتفرمها برای شنیدن برنامه.
📋 درنگی در مورد نقد تند دکتر علی‌رضا طهماسب

#دکتر_علی_فیروزآبادی. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

علیه مریدپروری و فرقه‌گرایی در حرفه‌‌های سلامت روان ایران

I believe psychoanalysis touches its boundaries with philosophy, and enters the danger zone of becoming a "weltanschauung" in itself, running counter to the scientific spirit of psychoanalytic exploration
Kernberg O: Psychoanalytic perspectives on religious experience, Am J Psychotherapy, Fall 2000,54,4: 455

📎باور من این است که مرزهای روانکاوی شانه به شانه مرزهای فلسفه می‌ساید و  این حوزه‌ی خطری را شکل می‌دهد که می‌تواند آن را در نفس خود به یک جهان‌بینی بدل کند که با روح کنکاشگرایانه‌ی علمی روانکاوی در تعارض و تناقض قرار می‌گیرد.  
   اتو کرنبرگ

یادداشت اخیر تجربه‌ها در مورد بیانات توهین‌آمیز یک درمانگر نسبت به روان‌‌پزشکان در نقد کتاب جفری لیبرمن بازتاب تا حدی وسیع در میان مریدان و شاگردان ایشان داشت و برخی به تکرار همان حرف‌ها و توهین‌ها دست زدند.
هنوز در گوش ما طنین "تنها روانکاو خاورمیانه" خاموش نشده که این بار با "باسوادترین استاد روانکاوی ایران" روبرو شدیم! این یادداشت قصد دارد نگاهی کلی به آفت فرقه‌سازی و مرید‌پروری داشته باشد که به شکل ویژه روانکاوی را در مسیر تاریخ به زهر خود آلوده و تا حد زیادی آن را از مسیر علمی در مقاطعی از تاریخ دور کرده است. پالودن روانکاوی از این آلودگی‌ها خدمتی بزرگ به ایده‌ی درخشانی است که هنوز حرف‌های زیادی در حوزه علوم اعصاب برای گفتن دارد.

روانکاوی در بدو شکل گیری خود در فضایی که خوش‌بینی زیادی را در مورد قدرت علوم تجربی و روش های عینی به وجود آورده بود از سوی محافل علمی و دانشگاهی با نگاهی بدبینانه و گاه خصمانه روبرو شد. بنیانگذار روانکاوی برای حفظ و جلوگیری از اضمحلال آن به ناچار مجوز روانکاو شدن را برای افراد عادی lay person صادر کرد. این به روانکاوی استقلالی نسبی از محافل دانشگاهی بخشید اما شکی نیست که اقدامی واکنشی و دفاعی از سوی فروید بود که به گونه‌ای به وی تحمیل شد. این سیاست، نهال نوپای روانکاوی را از گزند تندباد زمان حفظ کرد اما تبعات زیان‌باری را به آن تحمیل نمود که هنوز دست از سر آن برنداشته است. در طول زمان روانکاوی که از ریشه‌های آکادمیک خود جدا شده بود در نزد برخی بیشتر بدل به یک نحله‌ی فلسفی شد تا روشی درمانی برای کاستن از آلام بیماران و رشد شخصیتی آدمی در اتاق درمان. غلبه‌ی ذهنیت‌گرایی بر آن موجب شد که فرقه‌ها و مکاتب و دیدگاه‌های مختلفی از دل آن جوانه زند که گاه چشم دیدن یکدیگر را هم نداشتند. هرکدام از این دیدگاه‌ها که بی‌شک حرف‌های درستی هم در دل خود داشتند مدعی میراث‌داری اصیل سنت فرویدی و حتی بعضی داعیه‌دار بازگشت به فروید شدند و به دیگران به عنوان مرتدینی شایسته‌ی تکفیر نگریستند.
محفل‌ها انسان‌هایی متوسط را حول رهبری جمع می‌کنند که به دنبال ارضای نیازهای خودشیفتگی خود از طریق تمجید و تحسین‌ مریدان است. هر‌ دو سوی ماجرا به نوعی به هم نیازمندند و یکدیگر را از نظر روانی تغذیه می‌کنند. آن‌هایی که شخصیتی مستقل و متفکر نشان دهند به علت برهم زدن قاعده‌ی بازی طرد شده و به کنج انزوا رانده می‌شوند. گاهی نیز از دل محفل اولیه، فرقه‌هایی منشعب می‌شوند  که باز رابطه‌ی مرید و مرادی در آنها به نمایش در می‌آید.

روانکاوی زمین مساعدی برای جوانه زدن بذر خودشیفتگی در روان انسان پدید می‌آورد. دراین میان شخصیت‌های مستعد در خطر افتادن در دام تحسین‌ها و تمجیدهایی هستند که از سوی کسانی نثارشان می‌شود که اعتماد به نفس خود را در پیوستن به محفلی که به آنها هویت بخشد جستجو می‌کنند. این امر همان‌گونه که کرنبرگ به درستی خاطرنشان می‌کند روح علمی روانکاوی را از آن سلب کرده و ماهیتی بیمارگونه به آن خواهد داد. در عصری به سر می‌بریم که پیشرفت‌های علوم اعصاب به ما اجازه محک زدن دیدگاه‌های روانکاوانه را داده است. پس شاید بهتر باشد به جای شرکت در مسابقه "ترین‌ها" و سینه زدن زیر علم و کتل این و آن به تقویت تفکر مبتنی بر شواهد و استدلال علمی و منطقی در خود اقدام کنیم که جامعه ما بیش از هر زمانی دیگر به آن نیازمند است.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📋 در مورد پرونده‌ی باز بستری زندانیان سیاسی

#دکتر_علی_فیروزآبادی. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

سواستفاده سیاسی از روان‌پزشکی

خلاصه شده از:

Van Voren R (2015): Fifty years of political abuse of psychiatry- no end in sight, Ethics, Medicine and Public Health, 1, 44-51


بیش از ۳۰ سال پیش در اکتبر ۱۹۸۹ مجمع عمومی انجمن جهانی روان‌پزشکی در آتن یک موضوع اصلی را در دستور کار خود قرار داد. سواستفاده از روانپزشکی برای اهداف سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و پاسخ به این پرسش که آیا انجمن روان‌پزشکی شوروی  باید به شکل مجدد به عنوان عضو پذیرفته شود یا نه. شش سال پیش از آن زمانی که روشن شد روان‌پزشکی شوروی به شکل سیستماتیک در سرکوبی نقش داشته است حکم به تعلیق عضویت آن داده شد. اما اکنون زمانه عوض شده بود. فضای باز سیاسی بر شوروی حاکم و زندانیان آزاد شده بودند. این زمان تنها سه هفته از سقوط دیوار برلین فاصله داشت. پس از اجلاس آتن حوادث سیر سریعی به خود گرفتند. شوروی به کشورهای مختلف تقسیم شد که هریک در سال‌های بعد عضو انجمن جهانی روان‌پزشکی شدند. به نظر می‌رسید استفاده‌ی سیاسی از روان‌پزشکی به تاریخ پیوسته باشد. اما هنوز گزارش‌های پراکنده‌ای از جمهوری‌های سابق مانند بلاروس، قزاقستان و خود روسیه به گوش می‌رسید و در چین به نظر می‌رسد چنین سواستفاده‌هایی هنوز ادامه داشته باشد.

🎙 براساس تعریف بنیاد حقوق بشر در سلامت روان سواستفاده سیاسی از روان‌پزشکی به استفاده‌ی نادرست از تشخیص، درمان و بستری روان‌پزشکانه به منظور ممانعت از دسترسی برخی افراد و گروه‌ها به حقوق اساسی انسانی‌شان اطلاق می‌گردد.

آن چه به سر روان‌پزشکی در شوروی آمد تفاوتی با سرنوشت زیست‌شناسی در آن کشور نداشت. در دهه‌ی ۳۰ آموزه‌های لیسنکو تنها حقیقت قابل قبول در زمینه‌ی زیست‌شناسی تلقی می‌شد و تمامی دیدگاه‌‌های دیگر مردود دانسته شدند. چند دهه طول کشید تا لیسنکویسم تحت تاثیر تلاش‌های دانشمندانی چون آندره ساخاروف و ژورس مدودوف به کناری رفته و زیست‌شناسی در شوروی به دامن علم باز گردد اما این اتفاق در حوزه‌ی روان‌پزشکی رخ نداد و سیستم سرکوبگرانه‌ی آن تاکنون به حیات خود ادامه داده است. در دهه‌ی هفتاد و اوایل هشتاد تقریبا یک سوم مخالفین به بیمارستان‌های روان‌پزشکی فرستاده شدند.
نقطه‌ی عطف مهم از این نظر در سال ۵۰ رخ داد که مکتب روان‌پزشکی پاولوفی به عنوان تنها دیدگاه قابل قبول روان‌پزشکی اعلام شد. برخی از رهبران روان‌پزشکی که از دیدگاه پاولوفی پشتیبانی نمی‌کردند به گولاک فرستاده شدند.  این به یک انحصار مطلق از سوی مدرسه‌ی روان‌پزشکی مسکو که از سوی آکادمیسین آندری اسنژنوسکی اداره می‌شد منجر گردید. تشخیص اسکیزوفرنیای آهسته Sluggish Schizophrenia از سوی وی برای توضیح رفتار مخالفین ابداع شد. برطبق دیدگاه وی شیوع اسکیزوفرنیا بیشتری از آنی است که می‌پنداریم چرا که این اختلال می‌تواند با علایم نسبتا ملایمی خود را نشان دهد و به تدریج و به کندی در طول زمان پیشرفت کند. او بیان کرد که این افراد می‌توانند نسبتا به شکل طبیعی در اجتماع رفتار کنند و علایم آنها شبیه به روان‌نژندی با مایه‌های پارانوییدی است. آنها بصیرتی نسبی دارند اما در مورد اهمیت خود اغراق کرده و افکار بزرگمنشانه در مورد اصلاح جامعه دارند. بنابراین علایم آن‌ها را می‌توان نوعی هذیان اصلاح Reform delusion دانست.

🔻لطفا ورق بزنید...

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📋 دنباله‌ی ترجمه‌ی #دکتر_علی_فیروزآبادی

برخی متفکرین به تجزیه و تحلیل مفهوم اسکیزوفرنیای آهسته دست زدند. در ۱۹۷۹ مقاله‌ای از یک روان‌پزشک روسی به نام اتلی کازانتس در آرشیو روان‌پزشکی، روان‌‌پزشکان را حیرت زده کرد. او به شدت این مفهوم را مورد انتقاد قرارداده و اعتبار آن را به زیر سوال برد. پس از این کازانتس از کارش اخراج شد و از سرنوشت بعدی وی اطلاعی در دسترس نیست. در ۱۹۸۶ یک روان‌پزشک کانادایی به نام هارولد مرسکی به همراه یک رزیدنت نورولوژی بوسنیایی با تجزیه و تحلیل مقالات منتشره به این نتیجه رسید که مفهوم اسکیزوفرنیای آهسته بسیار وسیع‌تر و متغیرتر از ایده‌ای است که روان‌‌پزشکان در مورد اسکیزوفرنیای ساده یا حالات باقیمانده Residual پس از بیماری دارند. بسیاری از حالاتی که در مناطق دیگر تشخیص اختلال افسردگی، اضطرابی، هیپوکندریا یا اختلال شخصیتی می‌گیرند در شوروی با این برچسب روبرو می‌شوند.
پس از فروپاشی شوروی و تجزیه‌ی آن سواستفاده از روان‌پزشکی کاهش یافت. اما به شکل موردی گزارش‌هایی از روسیه ترکمنستان و ازبکستان در ۱۹۹۶ منتشر شدند. در برخی کشورهای تازه تأسیس از جمله بلاروس نگاه مطلق گرایانه از بالا به پایین هنوز در روان‌پزشکی به حیات خود ادامه می‌دهد. در روسیه فعلی ۹۰ درصد روان‌‌پزشکان زبانی جز روسی نمی‌دانند و این به جدایی آن‌ها از جامعه‌ی جهانی روان‌پزشکی منجر شده است.
بنابراین جای تعجب ندارد که بسیاری از آنها هنوز به اعتبار تشخیصی اسکیزوفرنیای آهسته باور داشته باشند.

🔻پایان

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📎 تجزیه، اسکیزوفرنیا و اهمیت برقراری تمایز میان آن ‌ها

یکی از جنبه‌هایی که در مواجهه با اختلالات شدید روان از سوی یک روانپزشک باید به آن توجه شود افتراق میان اسکیزوفرنیا و اختلالات تجزیه‌ای است. این چالشی مهم است که متاسفانه از سوی بسیاری از روانپزشکان نادیده انگاشته می‌شود. از آنجا که  در زمان دستیاری آموزش کافی در زمینه اختلالات تجزیه‌ای به آن‌ها داده نمی‌شود ذهن دستیار به این خو می‌گیرد که موارد شدید اختلال را به عنوان اختلال دوقطبی یا اسکیزوفرنیا شناسایی کند. این شاید به علت آن باشد که درمان دارویی شناخته شده‌ای برای این دو اختلال در دسترس است و از آنجا که از روانپزشک انتظار می‌رود تکلیف بیمار را از نظر درمانی روشن کند رسیدن به یکی از این دو تشخیص موجب می‌شود که نفسی به راحتی کشیده و نوشتن نسخه را آغاز کند. داروهای ضدسایکوز برای اسکیزوفرنیا و تثبیت کننده‌های خلق برای اختلال دوقطبی این مسیر را برای درمانگران باز نگه داشته است تا به این حس دست یابند که بالاخره کاری برای کمک به بیمار انجام داده‌اند. اما در اختلالات تجزیه‌ای درمان اصلی درمان دارویی نیست. پس از تشخیص مسیر سخت و طاقت فرسایی آغاز می‌شود که در طی آن باید با آسیب‌های تجربه شده در گذشته کار شده و بیمار بتواند به هضم و درک آنها در یک رابطه همدلانه درمانی اقدام کرده و نقشی تازه را در زندگی با بیرون آمدن از چرخه تکراری رفتارهای آسیب زا در پیش بگیرد. همین مسیر دشوار به شکلی ناخودآگاه باعث می‌شود روانپزشکان جوان از چنین تشخیصی گریخته و آن را در ذهن خود سرکوب کنند. فراتر از آن، برخی به انکار اصل مطلب دست زده و با آن که تشخیص اختلالات تجزیه‌ای در طبقه بندی رسمی اختلالت روانپزشکی تشخیصی معتبر در کنار سایر اختلالات روان است علایم بیمار را به تمارض نسبت داده یا حاصل تخیلات وی دانسته و اعتبار تشخیص را زیر سوال می‌برند. به طور خلاصه می‌توان در مورد تفاوت تجزیه و اسکیزوفرنیا چنین گفت که در برابر درخواست های متناقض محیط و شرایطی که تحمل آن ناممکن است فرد اسکیزوفرن به دنیای توهمی پناه می برد که وقوع همه جنبه‌های متناقض به شکل همزمان ممکن باشد اما در تجزیه این جنبه ها از هم جدا و دور نگه داشته می‌شوند. فرد مبتلا به اختلال تجزیه‌ای واقع‌بینی خود را تا حدی از طریق کشیدن دیوار میان تجارب خود حفظ می‌کند و دنیاهای مختلف اما جدا از همی خلق می‌کند که هریک منطق خود را دارند، اما در اسکیزوفرنیا این دیوار وجود ندارد به جای آن یک دنیای واحد خلق می‌شود که در آن میان جنبه‌هایی که در واقعیت کنار هم بودن آنها ناممکن است آشتی برقرار شود.

https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
📎 دارو و معنی

🔺در روان درمانی پویا معانی پنهان موجود در رفتار بیمار و درمانگر اهمیتی به سزا دارد. این معانی، به رابطه‌ی متقابل درمانگر و بیمار شکل داده و آن را تحت تاثیر قرار می‌دهند. تجویز دارو هم برای بیمار و هم درمانگر می‌تواند واجد معنای روانشناختی باشد که با درک آن ارتباط مناسبتری میان دو سوی رابطه شکل گیرد. هم بیمار و هم درمانگر بسته به ساختار شخصیتی خود به گونه‌های متفاوت به تجویز و توصیه های دارویی واکنش نشان می‌دهند.

🔸واکنش‌های احتمالی بیمار:
☑️ این یک مشکل بیولوژیک و جسمی است: بیمار به این نتیجه می‌رسد که چیزی جسمی در حال رخ دادن است و این می‌تواند به این معنی باشد که داشتن علایم تقصیر او نیست. این فقط به خاطر به هم خوردن تعادل شیمیایی مغز است.
☑️ دارو به منزله حمله ای به شخصیت: گاهی داروگرفتن به معنی نقصی در وجود تلقی شده و بیمار از این بابت احساس خجالت می کند
☑️ دارو به عنوان یک هدیه: گاهی به عنوان شکلی ویژه از مراقبت و توجه از سوی درمانگر در نظر گرفته می‌شود
☑️ دارو به عنوان یک عامل کنترل ذهن: گاهی توصیه دارویی به عنوان روشی که از طریق آن درمانگر می‌خواهد رفتار و ذهن بیمار را کنترل کند برداشت می‌شود
☑️ دارو به عنوان دلیلی بر شکست درمان : گاه در بیماری که تحت روان درمانی است توصیه دارویی به معنی شکست فرایند درمان تلقی می‌شود

🔸واکنش های احتمالی درمانگر :
☑️ به عنوان درمانگر شکست خوردم : در درمانگر هم می‌تواند به معنی احساس ناتوانی در درمان بیمار باشد
☑️ دارو به عنوان یک عامل تسکین دهنده: درمانگر می‌تواند با دادن دارو و تسکین موقتی علایم بیمار احساس قدرت و راحتی خیال کند
☑️ دارو به عنوان عملی کردن احساسات نسبت به بیمار : توصیه دارویی می‌تواند به معنی تغییر احساسی درمانگر نسبت به بیمار یا فرایند درمانی باشد ( مثلا ابراز خشم نسبت به خوب نشدن بیمار)
☑️ دارو به عنوان وسیله ای برای ارضای نیازها: تجویز نسخه برای درمانگر می‌تواند به این معنی باشد که از این طریق دارو نیازهای خاصی را در بیمار از طریق دادن چیزی ارضا می‌کند ( که ربطی به اهداف درمانی ندارد )

https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
📋 درنگی در روزی که مرگ از ۵۰۰ گذشت

#دکتر_علی_فیروزآبادی. روان‌‌پزشک. تجربه‌‌ها

جامعه‌ی آسیب زده و آسیب نیابتی در کادر درمان

چندی پیش یکی از مراجعین مطب زمانی که در حال ترک اتاق بود با چشمانی که از اشک تر بودند با اشاره به افزایش مرگ و میرهای کرونایی چنین گفت: تو رو خدا مراقب خودتون باشید شما سرمایه‌های این مملکت هستید.
زمانی که از غرور ناشی از شنیدن این جمله فارغ شدم در خلوت خود به این جمله اندیشیدم که در شرایط پر آسیبی که بر کل جهان به شکل عام ‌و بر جامعه ما به طور خاص حکمفرما است کادر درمان چگونه می‌تواند سلامت جسم و روان خود را حفظ کند؟ هر چه باشد سلامتی جامعه تا حد زیادی وابسته به سلامت آنهایی است که در پیشگیری و درمان بیماری‌ها دخالت دارند.
در ابتدای هر پرواز مهمانداران بیان می‌کنند که در صورت تغییر فشار هوای کابین ماسک اکسیژنی در اختیار مسافرین قرار می‌گیرد که باید آن را روی دهان قرارداده و تنفس کنند. آنها این نکته‌ی مهم را نیز اضافه می‌کنند که ابتدا ماسک را روی دهان خود قرار دهیم و بعد به کمک کودکی که همراه ما است بشتابیم. اولویت ماسک گذاری فرد بالغ نسبت به کودک ناشی ازاین امر بدیهی است که او ابتدا باید از سلامتی و توانایی خود برای کمک به کودک مطمئن شود. بر همین قیاس در شرایط امروز نیز سلامت کادر درمان از اولویتی خاص برخوردار است.

📈 این یادداشت به آسیب‌پذیری کادر درمان در شرایط آسیب‌زا و راه‌هایی که می‌توان و باید با توسل به آنها این آسیب را به حداقل رساند می‌پردازد.

تجربه‌ی آسیب‌زا یا تروماتیک تجربه‌ای است که در آن ظرفیت‌های معمول سازگارانه افراد به شکل کوتاه مدت یا درازمدت در برابر چنین تجربه‌ای کفایت خود را از دست داده و تعادل روانی فرد به هم می‌خورد و این تجربه فرد را در معرض اختلالات متعدد جسمی و روانی قرار می‌دهد.
آسیب نیابتی فرایندی است که در آن این تغییرات به خاطر مراقبت و درمان آنهایی رخ می‌دهد که آسیب را تجربه کرده‌اند. در این فرایند فرد مراقبت‌گر خود را مسئول و متعهد می‌بیند و در طول زمان در وی تغییرات روانشناختی و بدنی رخ می‌دهد که ناشی از درک درد و رنج دیگری و همدلی با او است. این امر موجب انتقال ترس‌ها، اندوه‌ها، خشم‌ها و سوگواری‌های بیمار به درون دنیای فرد مراقبت‌گر می‌شود. احساس تعهد و مسئولیت در کادر درمان می‌تواند به افزایش انتظارات از خود بیانجامد که این خطر رسیدن به حس ناتوانی و درماندگی را در بر دارد. آسیب نیابتی به همان شدت آسیب مستقیم می‌تواند در درک فرد از جهان و معنایی که فرد از آن استنباط می‌کند تاثیر بگذارد.

عوامل خطر: آسیب نیابتی در افرادی که گرایش به گریز از مشکلات و احساسات ناخوشایند دارند و دیگران را به خاطر مشکلات پیش آمده سرزنش می‌کنند و در زمان های دشواری از دیگران دوری می‌کنند بیشتر دیده می‌شود. همچنین آنهایی که در گذشته در معرض آسیب مستقیم قرار داشته‌اند بیشتر تحت تأثیر آسیب نیابتی قرار می‌گیرند. قرار داشتن در معرض فشارهای روانی دیگر یا فقدان حمایت‌های مناسب اجتماعی در زندگی از عوامل دیگر خطر برای آسیب نیابتی است. علاوه بر این اتصال روانی به یک منبع معنی و حس هدفمندی از عواملی هستند که می‌توانند فرد را در برابر آسیب نیابتی محافظت کنند. جای آن دارد که در شرایط کرونایی که جامعه ما با آن درگیر است به شکلی هدفمند به جستجوی این عوامل خطر در کادر درمان پرداخت. تاثیرات این آسیب کمتر از تاثیر ویروس نیست و در صورت غفلت،  باید انتظار همه‌گیری اختلالات روان در کادر درمان را داشت.

علایم بدنی، روان‌شناختی و رفتاری آسیب نیابتی

علایم برانگیختگی (کابوس، عدم تمرکز، مشکلات خواب و واکنش‌های جهشی)
افکار و تخیلات مکرر در مورد رویدادهای آسیب‌زا
کرختی احساسی
عدم تحمل هیجانات قوی
احساس ناامیدی و درماندگی
بدبینی و کلبی‌گرایی
احساس گناه ( از سالم بودن و زنده ماندن خود)
خشم
ترس
نفرت و بی‌میلی
اختلال در تنظیم حد و مرزهای زندگی کاری و شخصی
احساس این که هرگز نمی‌توان برای خود زمانی صرف کرد
حس گسستگی و فاصله از آنهایی که دوستشان داری حتی زمانی که در کنارشان هستی.
افزایش تعارضات بین فردی
گوشه گیری اجتماعی

🔻لطفا ورق بزنید...

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📋 ادامه‌ی درنگ #دکتر_علی_فیروزآبادی

ناتوانی در توجه نشان دادن به مشکلات دیگران و هدایت آنها به سمت موضوع های دیگر زمانی که از مشکلات خود سخن می‌گویند
کاهش علاقه به فعالیت های آرام بخش و لذت آفرین
کاهش تحمل ، تحریک پذیری و نوسان خلقی
گرایش به سوی رفتارهای اعتیادی : مصرف الکل و مواد مخدر، غذاخوردن خرید کردن یا بودن در فضای مجازی به شکل افراطی
مشکلات جنسی
آسیب نیابتی و کار با آسیب از هم جدایی ناپذیرند این امری نیست که درمانگر کارا بتواند از آن فرار کند. شناسایی سریع‌تر آن می‌تواند به پیشگیری مناسب منجر شود. خودمراقبتی در زمانی که با انسان های درمانده و پریشان سر و کار داریم برای تداوم متمرکز ماندن بر کار و مدیریت موثر علایم بیمار ضروری است. آسیب نیابتی واکنشی بهنجار در قبال کار با انسان های آسیب دیده است.

برخی درمانگران از غم و خشمی خبر می‌دهند که علت آن را نمی‌دانند. جدی شدن بیش از حد، از دست دادن علاقه به زندگی و دنیای مادی، عدم علاقه به اخبار و فیلم های خشن از نشانه‌های بالقوه آسیب نیابتی هستند. آسیب نیابتی می‌تواند بحرانی معنوی و وجودی ایجاد کند که در آن معنی و هدف زندگی دچار تزلزل شود. برخی از درمانگران دچار ترس‌های وسواسی و غیرمنطقی در مورد سلامت و امنیت نزدیکان خود می‌شوند. یک تبانی نانوشته میان درمانگر و بیمار در مورد مطرح نکردن مسایل ناراحت کننده می‌تواند رخ دهد. در نوردیدن حد و مرزها، حس از دست دادن مهارت و رفتار حرفه‌ای می‌توانند بیانگر آسیب نیابتی باشند. افکار و احساسات مداوم در مورد مسایل بیمار می تواند به کرات جای خود را به احساس کرختی، دور شدن از بیمار، ناامیدی و عدم ارتباط دهد.
تجربه آسیب نیابتی برابر با بدل شدن به درمانگر بد نیست. این به معنای آن است که درمانگر هم انسانی همانند انسان های دیگر است. آسیب نیابتی جزیی لاینفک از کار درمانگر است. اما او علاوه بر مراقبت از بیمار وظیفه حمایت و مراقبت از خود را نیز به عهده دارد. درمانگر باید بتواند تعادل مناسب میان کار، استراحت و تفریح برقرار کند. در زندگی شخصی اوقات خود را با کسانی بگذراند که دوستشان دارد. به فعالیت هایی اقدام کند که طراوت آفرین و تقویت‌زا باشند و با فلسفه ها، سیستم های اعتقادی و اشکال گوناگون معرفتی که فراهم کننده باور، هدف و جهت در زندگی هستند آشنا شود. در سطح حرفه ای مهم است که شبکه ای از همکاران را که بتوان در مورد تاثیرات کار با آنها سخن گفت در پیرامون خود داشته باشیم. مشاوره در مورد بیماران ، قرار گرفتن تحت نظارت و گروه های مطالعاتی فرصتی برای هم اندیشی در مورد تاثیرات کار با آسیب در یک محیط همدلانه و حمایت گر فراهم می‌کند. درمانگرانی که خود تجربه آسیب داشته‌اند باید از این امر آگاه باشند که تجارب آنها می‌تواند از سوی تجارب بیمار فعال شوند. در این موارد شاید لازم باشد درمانگر خود به درمان خویش اقدام کند. درمانگر باید بداند که چگونه با بیمار دچار درگیری هیجانی می‌شود. در عین مرتبط بودن با بیمار باید بتواند فاصله ای امن را با وی حفظ کند. استفاده مناسب از شوخ‌طبعی با همکاران و بیماران به برقراری تعادل روانی کمک می‌کند آسیب نیابتی دال بر ناتوانی درمانگر نیست. خودمراقبتی به تداوم تاثیر ما در حرفه‌ای که چالش‌زا و درعین حال ارضا کننده است کمک می‌کند.

🔻پایان

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📎 بگو لااقل باهام حرف بزنه .... سکوت عذاب بدیه

راز چشمان آنها
خوان خوزه کامپانلا. ۲۰۰۹


🔺 در این فیلم فردی در مقام محاکمه کننده و مجری در سلوکی قیصر‌وار قاتلی را که ۲۵ سال پیش مرتکب جنایتی وحشیانه شده در بند کرده و در تمام این مدت تنها غذای او را تامین کرده است بدون آن که حتی کلامی با او حرف بزند .‌.‌ چه مجازاتی از این بالاتر

انسان بیش از هرچیز تشنه ی ارتباط با دیگری است. این واقعیت را خود فروید درنیافت و به ارتباط به عنوان امری جانبی در جریان ارضای غرایز زیستی نگریست به عبارتی از دید او دیگری ( ابژه ها) تنها وسیله ای برای ارضای غرایز هستند. اما برخی از پیروان او به درستی بر اهمیت ارتباط به عنوان یک عامل اولیه در رشد و تکامل کودک تاکید کردند. دیگری آینه‌ای است که ما حضور و وجود خود را در برابر او به نظاره می‌نشینیم و خود را از این طریق تعریف می‌کنیم. نیاز به تعریف خود از طریق ارتباط چنان است که فرد تجربه بد را به نداشتن تجربه ترجیح می‌دهد. اگر والدین کودک را به خاطر بدرفتاری‌اش تنبیه کنند برای او بهتر است تا آن که هیچ پاسخی از آن ها نبیند. تنبیه دست‌کم به کودک این پیام را می‌دهد که تو هستی تو حضور داری. از این طریق حس می‌کند که به رسمیت شناخته شده است. اما فقدان پاسخ به معنای عدم وجود و در حکم مرگ است. راز پیوند خوردن زندانی با زندانبان و دلبستگی گاه به گاه قربانی با جلاد در همین پدیده است.

https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
📋 شعر

بازنشر شعری قدیمی در روز سقوط کابل

#دکتر_علی_فیروزآبادی. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

در این غوغای بی‌سامان
در این سرمای جان سوزان

در این تب کرده جسم و جان 
در این دریای کف‌جوشان

فتاده مانده و ویران 
در این گرداب سرگردان

و ما تن خسته و لرزان
میان موجها زندان 

فضا غران، هوا حیران
افق از چشمها پنهان 

هراسان، بیخود و نالان
فشرده بر زبان دندان ‌

چسان باید نجات جان
در این طوفان بی پایان

و این امواج پر طغیان 
گشوده پیش تو دامان 


کجا ساحل، کجا سامان
کجا این درد را پایان؟

۸ تیرماه ۱۳۹۷

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📋 شعر

#دکتر_علی_فیروزآبادی. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

خسته‌ام خسته از سیاهی شب
خسته از آسمان بی‌کوکب
خسته از روزهای دور و دراز
خسته از بال‌های بی‌پرواز
خسته از طی طریق طولانی
خسته از دام‌های پنهانی
خسته‌ام از هوای طوفانی
خسته از روزهای هجرانی
خسته از مشت‌های کرده گره
خسته از جغدها و ویرانی
خسته از هر صدای ناهنجار
خسته از بمب‌های در انبار
خسته از انتظار آینده
خسته از چشم‌های بی‌خنده
خسته از هر که سردهد ناله
خسته از مردمان بیچاره
خسته از بغض در گلو خفته
خسته از عمر بی‌ثمر رفته
خسته از طالبان جنگ و ستیز
خسته از داعشان بی‌همه چیز
خسته.ام خسته از دروغ و فریب
خسته از این جهان سرد و غریب
خسته از این خدای ناشنوا
خسته از بنده‌های گیج و رها
خسته از خود، شما و هر‌که که هست
خسته از می‌فروش و ساقی و مست
خسته از واژه‌های رنگارنگ
خسته از قلب‌های همچون سنگ
خسته از شعر، بی‌حضور شعور
خسته از شب‌روان در پی نور
خسته از خستگی طولانی
بس کنم... آن چه هست می‌دانی

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
Audio
خسته

سروده‌ای از دکتر علی فیروزآبادی
با صدای دکتر سیما مشایخی (تابستان ۱۴۰۰)
موسیقی (Adam Hurst ( Outside of Time

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
2025/02/24 11:54:54
Back to Top
HTML Embed Code: