میزگرد نقش عقل در تفسیر متون دینی
با حضور ابوالقاسم فنایی و محمد سعید بهمن پور
☄کانون توحید لندن | تیر ۸۹ ☄
تماشا در یوتوب👇
✨→https://youtu.be/n1wLfHcvCL0
دانلود صوت نشست👇
✨→http://goo.gl/6zb3l5
با حضور ابوالقاسم فنایی و محمد سعید بهمن پور
☄کانون توحید لندن | تیر ۸۹ ☄
تماشا در یوتوب👇
✨→https://youtu.be/n1wLfHcvCL0
دانلود صوت نشست👇
✨→http://goo.gl/6zb3l5
توضیحی پیرامون دو مقاله انتقادی ابوالقاسم فنایی به ملاحظات انتقادی سروش دباغ به مصطفی ملکیان پیرامون امکان یا عدم امکان جمع دین داری و عقلانیت:👇
مقاله اول در زمانی از سوی سروش دباغ انتشار پیدا کرده بود که مصطفی ملکیان در مکتوبات و سخنرانی های قابل استناد عینی/غیر شخصی شان هیچ سخنی از عدم امکان جمع مطلق "دیانت و عقلانیت" نداشته بودند و تنها سخن از عدم امکان جمع دین سنتی "تاریخی" نهادینه شده با عقلانیت تام و تمام مدرن سخن گفته اند.
توضیح بیشتر اینکه ادعای مستند و عینی و قابل ارجاع ملکیان (نه ادعای شخصی/ غیر مستند/غیر عینی و بحث های در گوشی ملکیان)که در کتاب "سنت و سکولاریسم" و گفت و گوی ملکیان با روزنامه شرق در آن ایام ناظر است بر عدم امکان دین نهادینه شده تاریخی و عقلانیت مدرن به طور تام و تمام که همان استدلال گرایی است.
وفق نظر ملکیان در آن دوران جمع سطحی از دیانت با سطحی از عقلانیتی کاملا ممکن است.چرا که ایشان هم دین داری و هم مدرن بودن را مشکک میدانند و تنها نوع خاصی از دین داری که دین داری تام و تمام سنتی تاریخی با عقلانیت تام مدرن را غیر قابل جمع می دانند. به تعبیر دیگر تنها نوع و سطح خاصی از دین داری با سطح تام عقلانیت مدرن با روایت ملکیان غیرقابل جمع است.
نقد اول فنایی به دباغ تحت عنوان: "درباب گوهر دین و گوهر مدرنیته" در چنین کانتکستی انشتار یافته بود. بعد از این نقد سروش دباغ در دانشگاه مشهد سخنرانی درخصوص همین موضوع ایراد کردند که مواضع خود را جرح و تعدیل یافته تر صورت بندی کردند.
ابوالقاسم فنایی در نقد همین تقریر تعدیل یافته شده دوم نیز نقدی نوشتند تحت عنوان "از تعبد در دین تا تعبد در فلسفه" که در انجا نیز اهم نقد ایشان، نادیده گرفتن تقریر درست ملکیان در مکتوبات و مستندات عینی ایشان است.
—------------------------—
در حال حاضر در مکتوبات عینی مصطفی ملکیان رای سابق ملکیان با چاشنی بیشتری تحت عنوان عدم امکان جمع "مطلق" عقلانیت و دین داری به صورت عینی و قابل استناد وجود دارد که به لحاظ مفاد همان تقریر اولیه سروش دباغ از ملکیان در زمانی است که ظاهرا ملکیان سخن عینی و قایل استنادی درین خصوص مطرح نکرده بودند.
مقاله اول در زمانی از سوی سروش دباغ انتشار پیدا کرده بود که مصطفی ملکیان در مکتوبات و سخنرانی های قابل استناد عینی/غیر شخصی شان هیچ سخنی از عدم امکان جمع مطلق "دیانت و عقلانیت" نداشته بودند و تنها سخن از عدم امکان جمع دین سنتی "تاریخی" نهادینه شده با عقلانیت تام و تمام مدرن سخن گفته اند.
توضیح بیشتر اینکه ادعای مستند و عینی و قابل ارجاع ملکیان (نه ادعای شخصی/ غیر مستند/غیر عینی و بحث های در گوشی ملکیان)که در کتاب "سنت و سکولاریسم" و گفت و گوی ملکیان با روزنامه شرق در آن ایام ناظر است بر عدم امکان دین نهادینه شده تاریخی و عقلانیت مدرن به طور تام و تمام که همان استدلال گرایی است.
وفق نظر ملکیان در آن دوران جمع سطحی از دیانت با سطحی از عقلانیتی کاملا ممکن است.چرا که ایشان هم دین داری و هم مدرن بودن را مشکک میدانند و تنها نوع خاصی از دین داری که دین داری تام و تمام سنتی تاریخی با عقلانیت تام مدرن را غیر قابل جمع می دانند. به تعبیر دیگر تنها نوع و سطح خاصی از دین داری با سطح تام عقلانیت مدرن با روایت ملکیان غیرقابل جمع است.
نقد اول فنایی به دباغ تحت عنوان: "درباب گوهر دین و گوهر مدرنیته" در چنین کانتکستی انشتار یافته بود. بعد از این نقد سروش دباغ در دانشگاه مشهد سخنرانی درخصوص همین موضوع ایراد کردند که مواضع خود را جرح و تعدیل یافته تر صورت بندی کردند.
ابوالقاسم فنایی در نقد همین تقریر تعدیل یافته شده دوم نیز نقدی نوشتند تحت عنوان "از تعبد در دین تا تعبد در فلسفه" که در انجا نیز اهم نقد ایشان، نادیده گرفتن تقریر درست ملکیان در مکتوبات و مستندات عینی ایشان است.
—------------------------—
در حال حاضر در مکتوبات عینی مصطفی ملکیان رای سابق ملکیان با چاشنی بیشتری تحت عنوان عدم امکان جمع "مطلق" عقلانیت و دین داری به صورت عینی و قابل استناد وجود دارد که به لحاظ مفاد همان تقریر اولیه سروش دباغ از ملکیان در زمانی است که ظاهرا ملکیان سخن عینی و قایل استنادی درین خصوص مطرح نکرده بودند.
ابوالقاسم فنایی | مجله آیین|اسفند 1385|شماره 6
در باب گوهر دين و گوهر مدرنيته
پاسخ به نقد دکتر سروش دباغ بر آرای مصطفی ملکیان
در باب نسبت دین و مدرنیته (☄پاسخ اول☄)👆
در باب گوهر دين و گوهر مدرنيته
پاسخ به نقد دکتر سروش دباغ بر آرای مصطفی ملکیان
در باب نسبت دین و مدرنیته (☄پاسخ اول☄)👆
ابوالقاسم فنایی | مجله آیین|شهریور 1386|شماره 8
از تعبد در دین تا تعبد در فلسفه
پاسخ به سخنرانی سروش دباغ در نقد ملکیان متأخر(☄پاسخ دوم☄)👆
از تعبد در دین تا تعبد در فلسفه
پاسخ به سخنرانی سروش دباغ در نقد ملکیان متأخر(☄پاسخ دوم☄)👆
تناسب متن و زمینه بدین معناست که هر حکمی مختص شرایط خاصی است و تنها بعضی از احکام شرعی میتوانند مطلق و فراتاریخی باشند. مقصود از زمینه در اینجا اعم از صدر و ذیل کلام است و شامل زمینه اجتماعی،سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، معیشتی و ... نیز میشود. تشخیص این تناسب نیز در گرو آگاهی هایی است که بیشتر آنها از منابعی غیردینی به دست می آیند. مثلا اطلاعات تخصصی یک فقیه در زمینه علم اقتصاد ممکن است او را به این نتیجه برساند که ربای تحریم شده در صدر اسلام (=ربای مصرفی) غیر از ربای مرسوم در جهان جدید(=مشارکت در سود حاصل از سرمایه گذاری) است. و اگر چنین ادعایی درست باشد، معنایش این است که تعمیم دادن حرمت ربا به معاملات بانکی در جهان جدید ناشی از نادیده گرفتن زمینه و سیاق این حکم است و تحریم مطلق ربا که در یک زمینه خاص(مثل جامعه قبیلگی در صدر اسلام) به برقراری عدالت اقتصادی و کم شدن فاصله و شکاف طبقاتی منجر میشود، ممکن است در زمینه دیگری(مانند جامعه صنعتی مدرن) موجب رکود اقتصادی و رشد بیکاری و تورم شود و در نهایت به افزایش شکاف طبقاتی و افزایش نرخ بهره بینجامد و به مانعی بر سر راه برقراری عدالت اقتصادی بدل گردد.
ابوالقاسم فنایی | اخلاق دین شناسی صفحه 279
✨ →@abolghasemfanaei
ابوالقاسم فنایی | اخلاق دین شناسی صفحه 279
✨ →@abolghasemfanaei
خرد ستیز بودنِ پاره ای از فتواهای فقهی از تلقی ندارست از ماهیت فقه و نشاندن آن به جای علم اخلاق و علم حقوق سرچشمه میگیرد. اگر فقیهان قلمرویی را که در آن صلاحیت اظهار نظر دارند مراعات کنند و در صورت نیافتن دلیل نقلی به سود حکمی به این ادعا اکتفا کنند که «چنین حکمی در شریعت اسلام وجود ندارد» و از نفی الزام اخلاقی یا عرفی موجود درباره آن موضوع خودداری کنند، چنین فتاواهایی خردستیز نخواد بود.
دکتر ابوالقاسم فنایی | اخلاق دین شناسی صفحه 272
✨ →@abolghasemfanaei
دکتر ابوالقاسم فنایی | اخلاق دین شناسی صفحه 272
✨ →@abolghasemfanaei
به نظر ما دین به خودی خود، مانع سرکشی کردن و خدایی کردن آدمیان نمیشود، به همین خاطر سرکشی مدعیان دینداری و دشمنان سکولاریزم از کسانی که سکولارند کمتر نیست و بنیادگرایان مذهبی کمتر از بنیادگرایان سکولار دنیا را به آتش نمیکشند. بلی عقل آدمی را باید از اسارت حرص و طمع و هوی آزاد کرد، اما «هم ترازو را ترازو راست کرد» عقل تنها به دست خود میتواند آزاد شود و مهار عقلِ خود محور تنها با تکیه بر عقل و عقلانیتِ اخلاقی،که همان پیامبر درونی است، امکان دارد ، اگر این عقل، درد آدمی را دوا نکند، پیامبر ان بیرونی هم سودی به حال او نخواهند داشت و بل پیروی از آنان نتیجه معکوس به بار خواهد آورد، توفیقی هم که انبیا در رهانیدن عقل آدمی از چنگال هوی و هوس و حرص و طمع داشته اند، از طریق تقویت عقل اخلاقی بوده است. مشکلی اگر هست در انکار یا تضعیف عقل و عقلانیت اخلاقی است و این مشکل ربطی به سکولاریزم ندارد، دینداران و بی دینان هر دو به یکسان به این درد مبتلی هستند. ضمنا عقل را از اسارت نقل هم باید آزاد کرد.
دکتر ابوالقاسم فنایی | اخلاق دین شناسی صفحه 240
✨ →@abolghasemfanaei
دکتر ابوالقاسم فنایی | اخلاق دین شناسی صفحه 240
✨ →@abolghasemfanaei
صوت جلسات اخلاق زبان در نهج البلاغه
سه جلسه | #ابوالقاسم_فنایی | کانون توحید لندن✔️
💫 → @abolghasemfanaei
✨ → http://goo.gl/PbRVz1
سه جلسه | #ابوالقاسم_فنایی | کانون توحید لندن✔️
💫 → @abolghasemfanaei
✨ → http://goo.gl/PbRVz1
اصالت وجود در اگزیستانسیالیسم و فلسفه اسلامی:
اگزیستانسیالیست ها بر تقدم وجود بر ماهیت تاکید می ورزند و این امر موجب شده است که پاره ای مترجمان اساسا اصطلاح اگزیستانسیالیسم را به اصالت وجود ترجمه کنند که ترجمه ای نادرست و غلط انداز است، از این رو، توضیحی در این مورد لازم به نظر می رسد. ویژگی های دیدگاه اگزیستانسیالیزم درباره تقدم وجود بر ماهیت را به صورت زیرین می توان تلخیص کرد:
۱_ تقدم وجود بر ماهیت به معنای اعتباری بودن ماهیت نیست.
۲_ تقدم وجود بر ماهیت، تنها در خصوص انسان صادق است.
۳_ تقدم وجود بر ماهیت تنها پیش از تولد انسان صادق است.
۴_ تقدم وجود بر ماهیت فحوای ارزشی و اخلاقی دارد.
۵_ در اگزیستانسیالیسم وجود و ماهیت هر دو اصیل اند.
با توجه به این ویژگی ها روشن می شود که تقدم وجود بر ماهیت به معنای اگزیستانسیالیسمی آن با تقدم وجود بر ماهیت به معنای مورد نظر فلسفه اسلامی، به یک معنا نیست.
حکمت متعالیه که یکی از گرایش های فلسفه اسلامی است و مبتکر اصالت وجود و اثبات کننده آن به شمار می رود، ماهیت را اعتباری می داند و هیچ گونه تحقق و تاثیری برای آن قائل نیست و این نکته را نه فقط درباره انسان که درباره همه ممکنات می گوید و در مورد انسان نیز، بر خلاف اگزیستانسیالیسم، نمی گوید که انسان پس از تولد و با افعال و رفتار خود ماهیت خویش را رقم می زند.
اصولا تحقق ماهیت بر اساس این مبنا محال است.
بنابراین، حکمت متعالیه ماهیت را از همه ممکنات سلب می کند نه از خصوص انسان و نه از انسان پیش از تولد.
از سوی دیگر مقصود اگزیستانسیالیستها از نفی ماهیت از انسان نفی تعین است، هرچند از این تعین به ماهیت تعبیر کرده اند، در حالی که حکمت متعالیه برای همه ممکنات به نوعی تعین قائل است، اگرچه این تعین را به وجود آن ها نسبت می دهد نه به ماهیت آن ها.
اصالت وجود در حکمت متعالیه فحوای ارزشی و اخلاقی ندارد، در حالی که در اگزیستانسیالیسم به لحاظ اخلاقی فحوایی بس مهم دارد و اصولا این دیدگاه برای تاکید برای آزادی انسان پیش کشیده شده است، در حالی که حکمت متعالیه به دلیل اعتقاد به تعین انسان چنین آزادی بی حد و حصری را برای او قائل نیست، هرچند با مقدماتی دیگر مطلوب و مراد واقعی اگزیستانسیالیست ها را اثبات می کند که در عنوان بعدی به آن می پردازیم.
البته در حکمت اشراق که گرایشی دیگر از گرایش فلسفه اسلامی است گفته می شود که «نفس(انسان) و موجودات مافوق آن وجود محض اند» و هیچ ماهیتی ندارند که این دیدگاه به دیدگاه اگزیستانسیالیست ها بسیار نزدیک است ولی حکیمان اصالت وجودی این تعبیرات را بر اصالت وجود به معنای اصطلاحی آن در حکمت متعالیه حمل کرده اند.@abolghasemfanaei
(فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ص ۶_۳۴۵، یادداشت های فصل ششم، دکتر ابوالقاسم فنایی)
اگزیستانسیالیست ها بر تقدم وجود بر ماهیت تاکید می ورزند و این امر موجب شده است که پاره ای مترجمان اساسا اصطلاح اگزیستانسیالیسم را به اصالت وجود ترجمه کنند که ترجمه ای نادرست و غلط انداز است، از این رو، توضیحی در این مورد لازم به نظر می رسد. ویژگی های دیدگاه اگزیستانسیالیزم درباره تقدم وجود بر ماهیت را به صورت زیرین می توان تلخیص کرد:
۱_ تقدم وجود بر ماهیت به معنای اعتباری بودن ماهیت نیست.
۲_ تقدم وجود بر ماهیت، تنها در خصوص انسان صادق است.
۳_ تقدم وجود بر ماهیت تنها پیش از تولد انسان صادق است.
۴_ تقدم وجود بر ماهیت فحوای ارزشی و اخلاقی دارد.
۵_ در اگزیستانسیالیسم وجود و ماهیت هر دو اصیل اند.
با توجه به این ویژگی ها روشن می شود که تقدم وجود بر ماهیت به معنای اگزیستانسیالیسمی آن با تقدم وجود بر ماهیت به معنای مورد نظر فلسفه اسلامی، به یک معنا نیست.
حکمت متعالیه که یکی از گرایش های فلسفه اسلامی است و مبتکر اصالت وجود و اثبات کننده آن به شمار می رود، ماهیت را اعتباری می داند و هیچ گونه تحقق و تاثیری برای آن قائل نیست و این نکته را نه فقط درباره انسان که درباره همه ممکنات می گوید و در مورد انسان نیز، بر خلاف اگزیستانسیالیسم، نمی گوید که انسان پس از تولد و با افعال و رفتار خود ماهیت خویش را رقم می زند.
اصولا تحقق ماهیت بر اساس این مبنا محال است.
بنابراین، حکمت متعالیه ماهیت را از همه ممکنات سلب می کند نه از خصوص انسان و نه از انسان پیش از تولد.
از سوی دیگر مقصود اگزیستانسیالیستها از نفی ماهیت از انسان نفی تعین است، هرچند از این تعین به ماهیت تعبیر کرده اند، در حالی که حکمت متعالیه برای همه ممکنات به نوعی تعین قائل است، اگرچه این تعین را به وجود آن ها نسبت می دهد نه به ماهیت آن ها.
اصالت وجود در حکمت متعالیه فحوای ارزشی و اخلاقی ندارد، در حالی که در اگزیستانسیالیسم به لحاظ اخلاقی فحوایی بس مهم دارد و اصولا این دیدگاه برای تاکید برای آزادی انسان پیش کشیده شده است، در حالی که حکمت متعالیه به دلیل اعتقاد به تعین انسان چنین آزادی بی حد و حصری را برای او قائل نیست، هرچند با مقدماتی دیگر مطلوب و مراد واقعی اگزیستانسیالیست ها را اثبات می کند که در عنوان بعدی به آن می پردازیم.
البته در حکمت اشراق که گرایشی دیگر از گرایش فلسفه اسلامی است گفته می شود که «نفس(انسان) و موجودات مافوق آن وجود محض اند» و هیچ ماهیتی ندارند که این دیدگاه به دیدگاه اگزیستانسیالیست ها بسیار نزدیک است ولی حکیمان اصالت وجودی این تعبیرات را بر اصالت وجود به معنای اصطلاحی آن در حکمت متعالیه حمل کرده اند.@abolghasemfanaei
(فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ص ۶_۳۴۵، یادداشت های فصل ششم، دکتر ابوالقاسم فنایی)