Telegram Web Link
در ترافیک، زوج جوانی در خودروی کناری‌ام دعوایشان شده بود. آقا با عصبانیت به خانم می‌گفت: «من خانواده‌ی تو رو در حد پنج هم قبول ندارم!»

ویراستارانه، دلم می‌خواست شیشه را پایین‌تر‌ بدهم و بپرسم: «پنج از چند؟ پنج از ده؟ پنج از بیست؟ پنج از صد؟» :)

حسین جاوید
@Virastaar
#معرفی_کتاب_پنجشنبه (۱۰)

یک چاه و دو چاله

@Virastaar
ویراستار
#معرفی_کتاب_پنجشنبه (۱۰) یک چاه و دو چاله @Virastaar
یک چاه و دو چاله
جلال آل‌ احمد
انتشارات رواق
بی‌تاریخ (احتمالاً سال ۵۷)

جلال آل احمد حدود ۱۸۰ سانتی‌متر قد داشت و بیست سال مداوم وزنش کمابیش ۶۳ کیلو بود. پرشور بود و آتشین‌زبان و حق‌به‌جانب. از خانواده‌ای مذهبی و روحانی می‌آمد، اما از انگشتر عقیق رسیده بود به کراوات و کت آمریکایی و آبجو و ودکا و اشنو. آخرش هم، آن‌طور که همسرش سیمین دانشور در غروب جلال می‌گوید، جانش را همین «نوشابه و سیگار» گرفت. توده‌ای بود، انشعاب کرد، سیاست دلش را زد، برگشت به سیاست، باز به قلم رجعت کرد، اما همیشه نوشت و نوشت. جلال ــ مثل اغلب آدم‌ها ــ نه سیاه بود و نه سفید، مجموعه‌ای بود از باورها و رفتارهای درست و نادرست و ــ مثل اغلب اهالی قلم ــ آثار خوب و متوسط و بد داشت. ولی جلال هر چه بود خودش بود، در زندگی‌اش‌، در داستان‌هایش، در کارهای سیاسی و اجتماعی‌اش، و حتی در اشتباهات نه‌چندان کوچکش.

یک چاه و دو چاله از آن کارهای کارنامه‌ی جلال است که او را خیلی واضح و بدون سانسور به نمایش می‌گذارد، حتی بهتر از سنگی بر گوری. چاه همان رابطه‌ی کاری جلال با همایون صنعتی‌زاده است و آن دو چاله هم روابط و ماجراهایش با ابراهیم گلستان و ناصر وثوقی.

جلال در یادداشت‌هایی با ریتم تند، و غالباً بدون پیش‌زمینه، حتی می‌شود گفت آشفته و حرص‌آلود، از چند ماجرای تلخی که طی سال‌های فعالیتش با آن‌ها مواجه شده نوشته است. یادداشت‌هایش، ضمن این‌ها، اطلاعات دست اولی راجع به دیدگاه‌ها و سبک کار کردن او با ناشرها و مجموعه‌های خصوصی و دولتی دارد.

حالا که شصت سال از نگارش این کتاب گذشته و هم خود جلال مرده و هم صنعتی‌زاده و گلستان و وثوقی و اغلب کسانی که از آن‌ها سخن می‌رود، ما که ناظر بیرونی هستیم می‌بینیم غالب نظرات جلال چقدر نامنصفانه است و مصداق «ارزیابی شتابزده». بیشتر به خالی کردن بغض می‌ماند، بی‌آنکه توجیهی پشتش باشد و دلایل منطقی بیاورد. حتی نوعی پارودی است! انگار کتاب را یکی از دشمنان جلال علیه او نوشته باشد، اما درواقع خود جلال علیه برخی دشمنانش (یا آن‌ها که دشمن پنداشته) نوشته است!

خلاصه‌ی ماجراها ــ از دید منطقی خواننده‌ی امروزی ــ این است که جلال هم پول را از طرف‌ها ــ فرانکلین و شرکت نفت و فلان سناتور و... ــ می‌گیرد و هم حسابی ازشان بدگویی می‌کند که درگیر زدوبند و روابط کاری ناسالم‌اند! صنعتی‌زاده را آدم غربی‌ها می‌داند که، به کمک افرادی از وزارت فرهنگ، پول روی پول می‌گذارد و جالب اینکه او را تهدید به مصادره‌ی فرانکلین در آینده می‌کند (اتفاقی که حدود ۱۵ سال پس از نوشته‌ی جلال واقعاً رخ داد!)؛ به‌واسطه‌ی دوستش ابراهیم گلستان به شرکت نفت پیوند می‌خورد و مبلغ خوبی بابت یک پروژه (مربوط به جزیره‌ی خارگ) می‌گیرد و نه پروژه را کامل تحویل می‌دهد و نه پول را برمی‌گرداند! به منتقدان مجله‌ی اندیشه و هنر (مجله‌ی ناصر وثوقی) ــ که ویژه‌نامه‌ای برای او چاپ کرده بوده‌اند ــ به بدترین شکل می‌تازد و آن‌ها را به بی‌سوادی و غرض‌ورزی متهم می‌کند و می‌گوید باید در کلاس‌های او شرکت کنند! یارشاطر را «بار قاطر» خطاب می‌کند، و از این قبیل.

از هر سو که به کتاب می‌نگری، نمی‌شود با جلال همراهی کنی. سیمای جلال در یک چاه و دو چاله سیمای مردی انتقادناپذیر، قدرناشناس و رسواکننده است.

نمی‌دانم چه شد که جلال پس از انقلاب چهره‌ی محبوبی شد و خواستند از او اسطوره بسازند! شاید او را «ناصرخسرو»یی دیدند برگشته به مسیر از بیراهه، و فریب نوشته‌های آبکی‌اش درباره‌ی غرب‌ستیزی و جریان روشن‌فکری را خوردند (و فرضاً چرا ستایش‌هایش از کیبوتص در سفرنامه‌ی‌ اسرائیلش را نادیده گرفتند؟)! هر چه بود و هست، جلال آن نیست که برخی پنداشتند یا ساختند!

یک روز باید چهره‌ی واقعی جلال را نمایاند و پذیرفت. جلال نه دیو بود و نه فرشته، جلال بود!

#معرفی_کتاب_پنجشنبه (۱۰)

حسین جاوید
@Virastaar
چه بود این فیلم #مست_عشق؟

با این ‌همه حاشیه و سروصدا و نام‌های بزرگ بالاخره به اکران رسید و هیچ به هیچ! انگار صفحه‌ی ویکی‌پدیای #مولانا را باز کرده‌اند و از روی آن به خطی‌ترین شکل ممکن اتفاقات معروف زندگی او را در یک فیلمنامه‌ی کلیشه‌ای گنجانده‌اند! دریغ از کمی خلاقیت یا توجه به جزئیات یا پی‌گیری یک خط داستانی ناب یا، سهل است، حتی ساختن یک تصویر شبه‌واقعی از #مولانا و #شمس و روزگار آنان!

کاش لااقل کار‌های #نهال_تجدد و #سعیده_قدس و دیگر کتاب‌های مستند اما همه‌پسند درباره‌ی‌ #رومی را می‌خواندند و می‌آموختند چه گوشه‌وکنارهای جذابی وجود دارد که می‌توان روی آن‌ها دست گذاشت.

خیلی باسمه‌ای‌ و ناامیدکننده بود، دست‌کم برای من.

حسین جاوید
@Virastaar
ویراستار
ثبت‌نام دوره‌ی جدید کارگاه ویرایش آغاز شد در ده سال اخیر، هفده کارگاه ویرایش برگزار کرده‌ام و این هجدهمین دوره‌ی کارگاه خواهد بود. این دوره عمدتاً‌ به کار کسانی می‌آید که شرایط اولیه را در خودشان می‌بینند و دوست دارند با مؤسسات انتشاراتی به‌عنوان ویراستار…
فردا (یکشنبه، ۹ اردیبهشت) آغاز دوره‌‌های جدید کارگاه ویرایش است. ساعت کارگاه پیشرفته ۱۶ تا ۱۸ و ساعت کارگاه مقدماتی ۱۸ تا ۲۰ تعیین شده است.

امروز آخرین فرصت ثبت‌نام در دوره‌هاست.

با شماره‌ی ۰۹۹۱۲۸۲۰۷۹۷ (مؤسسه‌ی ته‌رنگ) تماس بگیرید.

حسین جاوید
@Virastaar
در قسم خوردن به «ارواح خاک» (که در لایه‌ی «گفتاری» زبان کاربرد دارد) درواقع عوام «ارواح» را مفرد گرفته‌اند و به‌جای «روح» از آن استفاده کرده‌اند، یعنی مثلاً «به روح پدرم» شده «به ارواح پدرم» و سپس «خاک» هم به این ترکیب پیوسته است ــ مثلاً، «به ارواح خاک پدرم» ــ تا آن را به‌لحاظ معنایی تقویت کند.

❇️ «حکیم روبه امین‌حضور نمود و گفت تو را به ارواح پدرت! به جوانی پسرت! دست از من بکش.» (خاطرات اعتمادالسلطنه، اعتمادالسلطنه)
❇️ «شاهزاده فرمود: به ارواح مادرم که نیامده ‌است.» (خاطرات وکیل‌التولیه، نواب رضوی)
❇️ «تو رو ارواح خاک پدرتون، حرفو کوتاش بکنین.» (شکر تلخ، جعفر شهری)

این سپس‌تر در گویش تهرانی به «ارواح خیکت» («اروای خیکت») و «ارواح شکمت» («اروای شیکمت») تبدیل شده که به‌ کنایه و شوخی دلالت بر «دروغ بودن سخن گوینده» دارد.

❇️ «از فردا روزی دو ساعت ورزش می‌کنم.»
«اروای شیکمت!»

نیز به مسخره و توهین و اعتراض هم کاربرد یافته است:

❇️ «گفتم: ارواح پدرت! می‌نویسم.» (آدم زنده، احمد محمود)
❇️ «سروان مفخم تلفن زد که ابراهیمی‌جان، اگر از دست ما کاری برمی‌آید، دریغ نفرما. ارواح مادرت، قرمساق!» (شب هول، هرمز شهدادی)
❇️ «آمار بیکاری کاهش یافته و رشد اقتصادی چشمگیر است.»
«اروای خیکت!»

حسین جاوید
@Virastaar
📣 شنیده‌های غیررسمی:

خیلی از ناشرهایی که پارسال در بخش فیزیکی نمایشگاه کتاب تهران شرکت نکردند امسال ثبت‌نام کرده‌اند و در مصلی حضور دارند.

✔️ یادآوری: نمایشگاه کتاب از قبل از انقلاب در ایران برگزار شده و در سال ۶۶ با سازوکار کنونی‌اش شروع به فعالیت کرده است. نمایشگاه کتاب برای هیچ حزب و گروه و دولتی نیست؛ نمایشگاه برای مردم ایران است، سرمایه‌ی معنوی کشور ماست. هم ارکان نشر باید در آن حضور پررنگ داشته باشند و هم مردم.

امیدوارم امسال نمایشگاه کتاب پرشوری داشته باشیم و ثمراتش را طی امسال و سال‌های آتی در رشد صنعت نشر و بالندگی فرهنگ ایران ببینیم.

#نمایشگاه_نوشت

حسین جاوید
@Virastaar
Forwarded from کتاب سده
📢 #چاپ_ششم منتشر شد

دست‌نامۀ ویرایش
بهروز صفرزاده
بهار ۱۴۰۳/ ۱۸۶ صفحه/ ۱۹۹۰۰۰ تومان
#کتاب_سده

ویراستاران همواره با مسئلۀ درست و غلط در زبان سروکار دارند و از همین رو نیازمند مرجعی راه‌نما در این زمینه‌اند. دست‌نامۀ ویرایش مرجعی کاربردی برای پاسخ‌گویی به پرسش‌ها و نیازهای ویراستاران و عموم علاقه‌مندان زبان فارسی است.

مدخل‌های این فرهنگ چند دسته‌اند: غلط‌های املایی؛ غلط‌های دستوری؛ تحریف‌های واژگانی؛ حشو؛ املاهای گوناگون؛ واژه‌های هم‌آوا؛ واژه‌های هم‌نگاشت.

در تألیف این فرهنگ بنا بر ایجاز گذاشته شده تا خواننده در کوتاه‌ترین زمان پاسخ پرسش خود را بیابد.

بهروز صفرزاده، مؤلف کتاب، از ویراستاران و فرهنگ‌نویسان باسابقه است و سال‌ها با مؤسسۀ لغت‌نامۀ دهخدا و فرهنگستان زبان و ادب فارسی همکاری و در تألیف فرهنگ بزرگ سخن مشارکت داشته است.

دست‌نامۀ ویرایش کتابی است راه‌گشا برای ویراستاران، نویسندگان، مترجمان و ناشران.

به مدت یک هفته (از امروز ۱۱ اردیبهشت تا روز ۱۸ اردیبهشت) ارسال کتاب دست‌نامۀ ویرایش رایگان خواهد بود. برای سفارش این کتاب به @SadeAdmin پیام دهید.

@SadePub
Forwarded from کتاب سده
📢 کتاب سده منتشر کرد

دیوان شوکت بخاری
با تصحیح و مقدمه‌ی دکتر سیروس شمیسا

چاپ اول: بهار ۱۴۰۳/ ۶۴۰ صفحه/ قطع وزیری/ جلد سخت/ ۷۸۰ هزار تومان

شوکت بخاری یکی از بزرگ‌ترین شاعران طرز خیال است. این شاعران معنای تازه‌‌ای از «معنی» در سر داشتند و به ‌قول صاحب فرهنگ آنندراج «نزاکت (نازکی خیال) را به جایی رسانیدند که در بعضی اشعار اینان جمال معنی جز در آینه‌ی خیال نتوان دید». برخی از ابیات و مصراع‌های شوکت از فرط تازگی و قدرت خیال خواننده را غرق در لذتی آمیخته به بهت می‌کند. شعر شوکت علاوه بر خیالات و مضامین تازه پر از تناسبات متعدد ادبی بین کلمات است و تلمیحات و مخصوصاً اشارات تازه دارد. زبان او زبان دوره‌ی خود اوست و لذا پر از لغات و اصطلاحات مردم دوره‌ی صفویه است، اشارات به کاسه‌ی چینی، خامه‌ی مو، سرمه‌ی خاموشی، نان پنجه‌کش، کاغذ سوزن‌زده، کاغذ ابری، آینه‌ی تصویر و غیره که در ادبیات قدیم نبوده است. در این کتاب فرهنگ مختصری هم برای این‌گونه لغات و اصطلاحات تنظیم شده است.

از امروز تا ۱۸ اردیبهشت می‌توانید دیوان شوکت بخاری را با ۲۰٪ تخفیف و ارسال رایگان تهیه کنید. برای ثبت سفارش به @SadeAdmin پیام دهید.
@SadePub
ویراستار
#معرفی_کتاب_پنجشنبه (۱۱) ضحاک @Virastaar
ضحاک
(تاریخ از دل اسطوره)
ساقی گازرانی
ترجمه‌ی سیما سلطانی
نشر مرکز
چاپ اول/ ۱۳۹۸

داستان ضحاک و شکست او از کاوه‌ی آهنگر و نیز به بند کشیده شدنش در کوه دماوند تنیده در تاروپود هویت ایرانی است و هزاره‌های متوالی روایت و شنیده شده و انگیزه‌بخش رهایی از ستم بوده است. ایرانیان هر گاه در چنگ پادشاهی بیدادگر بوده‌اند آرزو کرده‌اند درفشی کاویانی برافراشته شود و دیگر بار فریدونی ضحاک را از سریر به زیر بکشد و آسایش را برای آن‌ها به ارمغان آورد.

در اسطوره‌ی ضحاک هم ــ چنان که بسیاری از قصه‌‌های مشابه ــ تاریخ اسطوره‌ای با تاریخ روایی درآمیخته است. صدها سال نسخه‌های گوناگون داستان دهان‌به‌دهان نقل شده‌اند و هر قوم و هر حکومتی، به فراخور درک و دانش و نیز مصلحت خویش، شاخ‌وبرگ‌هایی کاسته یا افزوده است. شخصیت‌ها و وقایع تاریخی به اسطوره‌ها و داستان‌ها و تخیل‌ها پیوند خورده‌اند و به روزگاری رسیده‌اند که فردوسی در شاهنامه آن‌ها را جاودانه کرده و نسخه‌ی غالب را از بازنگری مصون داشته است.

ساقی گازرانی در کتاب ضحاک: تاریخ از دل اسطوره، چنان که باستان‌شناسی با دقت و حوصله خاک‌های روی اثری تاریخی را می‌زداید تا به اصل آن برسد، لایه‌لایه روال شکل‌گیری داستان و اسطوره‌ی ضحاک را می‌کاود و روایت‌ها و راویان مختلف آن را به سنگ تاریخ و دین و اسطوره محک می‌زند تا به آبشخورها دست یابد. او ادعا می‌‌کند که شخصیت ضحاک با ته‌‌مایه‌ای از اوستا به آستیاگ (آخرین پادشاه ماد) آمیخته و ماردوش بودن او هم از ارتباط همین شاه با مار مقدس می‌آید و نیز می‌کوشد نشان دهد باورهایی چون بی‌دین بودن و عرب بودن ضحاک و ورود کاوه به داستان او و... از چه زمانی با ماجرا پیوند خورده است.

نکته‌ای که در پژوهش گازرانی به چشم می‌آید «شیوه» («متد») داشتن آن است، ویژگی‌ای که در کارهای دانشگاهی ما کم‌رنگ است؛ هرچند، به‌ندرت، شلختگی و پراکندگی خطوط اصلیِ پژوهش باعث می‌شود کار برای خواننده دشوار شود.

این اولین کتابی بود که من از ساقی گازرانی می‌خواندم و با مطالعه‌اش ترغیب شدم کارهای دیگر ایشان را هم تهیه کنم و بخوانم.

#معرفی_کتاب_پنجشنبه (۱۱)
حسین جاوید
@Virastaar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حال‌وهوای مصلی تهران، پنج روز پیش از شروع سی و پنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران.

ناشرهای بزرگ و برخی از ناشران متوسط مشغول غرفه‌سازی هستند و ناشرهای کوچک و‌ برخی دیگر از ناشران متوسط هم عمدتاً از روز یکشنبه غرفه‌هایشان را تحویل خواهند گرفت.

#نمایشگاه_نوشت

حسین جاوید
@Virastaar
Forwarded from کتاب سده
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#چاپ_پنجم منتشر شد

شهرهای گمشده
آیدا مرادی آهنی
بهار ۱۴۰۳/ ۳۶۹ صفحه/ ۳۴۰۰۰۰ تومان
کتاب سده


ویدئوی پست: شهرهای گمشده
ساخته‌ی محسن آزرم
صدا: فرید امین

@SadePub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نقشه‌ی جانمایی ناشرها در سی و پنجمین نمایشگاه کتاب تهران.

#کتاب_سده در راهروی ۲۰، غرفه‌ی ۴۴۴ میزبان شماست.

حسین جاوید
@Virastaar
Forwarded from کتاب سده
📢 #چاپ_سوم منتشر شد

#یادداشت_هایی_درباره_ی_سیاره_ای_ناآرام
#مت_هیگ
ترجمه‌ی #گیتا_گرکانی
#کتاب_سده
بهار ۱۴۰۳/ ۳۴۶ صفحه/ ۲۹۹۰۰۰ تومان

دنیا ذهن‌های ما را به بازی گرفته است. آمار تنش و اضطراب رو به افزایش است. سیاره‌ای سریع و ناآرام زندگی‌های سریع و ناآرام خلق می‌کند. ما بیشتر از همیشه با هم مرتبط هستیم، با‌این‌حال بیشتر از همیشه احساس تنهایی می‌کنیم و تشویق می‌شویم برای همه‌چیز، از سیاست‌های جهانی گرفته تا شاخص توده‌ی بدنی‌مان، نگران باشیم. چطور می‌توانم در سیاره‌ای که ما را دیوانه می‌کند عاقل بمانیم؟ چطور در عصر فناوری انسان بمانیم؟ چطور وقتی به مضطرب بودن تشویق می‌شویم خوشحال بمانیم؟

مت هیگ، نویسنده‌ی سرشناس انگلیسی، در یادداشت‌هایی درباره سیاه‌ای ناآرام به این پرسش‌ها پاسخ می‌دهد. کتاب‌های مت هیگ به بیش از ۴۰ زبان ترجمه شده‌اند و همواره در لیست پرفروش‌ترین‌های بین‌المللی قرار دارند.

✔️ کتاب سده در نمایشگاه کتاب تهران: شبستان، راهروی ۲۰، غرفه‌ی ۴۴۴

#کتابخانه_ی_نیمه_شب #انسان_ها #چگونه_زمان_را_متوقف_کنیم #دلایلی_برای_زنده_ماندن #کتاب #کتاب_سده #استرس #اضطراب #سبک_زندگی

@SadePub
کاش آن روزها بود که نمایشگاه کتاب در اتوبان چمران برگزار می‌شد. سالن‌ها را با دوستان می‌چرخیدیم، آثار جدید و درست‌وحسابی را ورق می‌زدیم، با پول توجیبی‌مان چهار، پنج تا کتاب می‌خریدیم، نویسنده‌های محبوبمان را می‌دیدیم، کنار حوض‌ها بستنی‌ها و ساندویچ‌های خوشمزه می‌خوردیم، می‌رفتیم‌ در صف مینی‌بوس و تاکسی و سرخوش برمی‌گشتیم خانه...

حسین جاوید
@Virastaar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در نمایشگاه کتاب می‌چرخیدم و کتاب‌های مختلف را نگاه می‌کردم. در غرفه‌ی ناشری دولتی رسیدم به این کتاب. بازش کردم و مبهوت ماندم! فونت کتاب در هنگام صفحه‌بندی و تبدیل به پی‌دی‌اف دچار ناهماهنگی شده و حروف همه‌ی کلمات از هم جدا شده‌اند؛ در سراسر کتاب!

بخش عجیب‌تر ماجرا البته اینجاست: همین فایل رفته چاپخانه، چاپ و صحافی شده، اعلام وصول گرفته و آمده به نمایشگاه! یعنی حتی یک نفر در روال چاپ و صحافی و عرضه‌ی کتاب آن را ورق نزده و بررسی نکرده است.

حسین جاوید
@Virastaar
برادرها! با خودتان چندچندید؟ خودتان به کتاب مجوز می‌دهید، خودتان اعلام وصول می‌دهید، بعد خودتان، بدون هیچ‌گونه تذکر و اخطار، تشریف می‌آورید از غرفه جمعش می‌کنید و می‌برید؟ مگر چند نهاد تصمیم‌گیر‌ و مسئول در کشور داریم؟ خدای ناکرده، کشور ملوک الطوایفی اداره می‌شود؟ چرا وزارت ارشاد نمی‌تواند از مجوزهایی که صادر می‌کند دفاع کند؟

حسین جاوید
@Virastaar
عصر یکی از همین روزهای بهشتی اردیبهشتی با دیدار دوستان و استادان گران‌قدر حوزه‌ی ویرایش خاطره‌انگیز شد.

نخستین دورهمی اهالی ویرایش

ایستاده از راست به چپ:
مجید اسماعیل‌پور، جواد کاظمی، سید امیر سبحانی، بهنام مؤمنی، حسین جاوید، هومن عباس‌پور، علی ملیح، بهروز صفرزاده، محمدمهدی باقری.

نشسته از راست به چپ:
نازنین خلیلی‌پور، زهرا کوراوند، فرهاد قربان‌زاده، مهناز مقدسی، فاطمه فرهودی، فاطمه محمدی، عالیه رجاییان.

حسین جاوید
@Virastaar
2024/11/16 07:38:01
Back to Top
HTML Embed Code: