گزیدهای از داستانهای نویسندگان سرشناس جهان ازجمله گراهام گرین و هاینریش بل با نام «وای ! دَدَم وای !»
من گلوله خوردم، شماها ادامه بدهید! :)
حسین جاوید
@Virastaar
من گلوله خوردم، شماها ادامه بدهید! :)
حسین جاوید
@Virastaar
اگر از فروشگاه یک برند در پاساژ پالادیوم لباس بخریم، انتظار نداریم قیمت آن با قیمت لباسهایی که یک دستفروش در دوشنبهبازار بساط کرده یکی باشد.
اگر در رستوران مجللی در شمال تهران غذا بخوریم، انتظار نداریم قیمت آن با قیمت ساندویچی که بر لبهی یک چرخ طوافی در کنار خیابان میخوریم یکی باشد.
اگر در هتل پنجستارهای اقامت کنیم، انتظار نداریم تعرفهی هر شب اقامت در آن برابر با تعرفهی هر شب اقامت در یک خانهی روستاییِ دورافتاده باشد.
این فهرست را میشود تا ابد ادامه داد.
پس چرا انتظار داریم کتاب ارزشمندی که ناشری کاربلد و خوشسلیقه با بهترین مواد اولیه و با استخدام زبدهترین نویسندهها و مترجمها و ویراستارها و طراحها و در بهترین چاپخانه و صحافی به چاپ رسانده همقیمت با کتاب کمارزشی باشد که ناشری ناشی با صرف کمترین دقت و هزینه در زیرپلهای در یکی از کوچههای فرعی میدان انقلاب ریسوگراف کرده است؟
این باور که مثلاً هر صفحه از کتاب همهی ناشرها باید هفتصد، هشتصد یا هزار تومان قیمت داشته باشد و هر چه جز آن «گران» است باور درستی نیست.
حسین جاوید
@Virastaar
اگر در رستوران مجللی در شمال تهران غذا بخوریم، انتظار نداریم قیمت آن با قیمت ساندویچی که بر لبهی یک چرخ طوافی در کنار خیابان میخوریم یکی باشد.
اگر در هتل پنجستارهای اقامت کنیم، انتظار نداریم تعرفهی هر شب اقامت در آن برابر با تعرفهی هر شب اقامت در یک خانهی روستاییِ دورافتاده باشد.
این فهرست را میشود تا ابد ادامه داد.
پس چرا انتظار داریم کتاب ارزشمندی که ناشری کاربلد و خوشسلیقه با بهترین مواد اولیه و با استخدام زبدهترین نویسندهها و مترجمها و ویراستارها و طراحها و در بهترین چاپخانه و صحافی به چاپ رسانده همقیمت با کتاب کمارزشی باشد که ناشری ناشی با صرف کمترین دقت و هزینه در زیرپلهای در یکی از کوچههای فرعی میدان انقلاب ریسوگراف کرده است؟
این باور که مثلاً هر صفحه از کتاب همهی ناشرها باید هفتصد، هشتصد یا هزار تومان قیمت داشته باشد و هر چه جز آن «گران» است باور درستی نیست.
حسین جاوید
@Virastaar
دکتر صادق رضازاده شفق (درگذشته به سال ۱۳۵۰) کتابهایش را با نام «دکتر رضازاده شفق» منتشر میکرد که در حروفچینیهای قدیمی بهشکل «دکتر رضا زاده شفق» روی جلد مینشست. این پختهخوارها فکر کردهاند نام ایشان «رضا زادهشفق» است؛ «زاده» را هم زائد دیدهاند و رسیدهاند به «دکتر رضا شفق»!
حسین جاوید
@Virastaar
حسین جاوید
@Virastaar
تکیهکلامهای برخی استادان مشهور دانشگاه تهران!
(تصویر را، با کسب اجازه، از کانال کتابفروشی «کتابهای خوب» برداشتهام.)
حسین جاوید
@Virastaar
(تصویر را، با کسب اجازه، از کانال کتابفروشی «کتابهای خوب» برداشتهام.)
حسین جاوید
@Virastaar
Forwarded from پخش ققنوس
انگار آنجا نیستم شاهکاری ادبی است که در اکثر فهرستهای معتبر جزو رمانهای برتر جهان است. نویسندهی آن، اسلاونکا دراکولیچ، در ایران با آثاری چون کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم، کافه اروپا و بالکان اکسپرس به شهرت رسیده است.
«اس» دختری جوان است که در دهکدهای در بوسنی زندگی میکند. روزی سربازی وارد آپارتمانش میشود و خیلی زود او خود را گرفتار چرخدندههای ماشین جنگ و تجاوز و تحقیر و کشتاری میبیند که صربها به راه انداختهاند. روزهایی عجیب را پشت سر میگذارد و سرانجام کودکی در بطن دارد که احساساتی متناقض را در وجودش میپرورد و او باید برای سرنوشتش تصمیم بگیرد...
انگار آنجا نیستم داستانی است از یأس و امید و قربانی شدن همیشگی زنان در آتشافروزیهای مردان ــ کتابی که ماجرایش فراموشناشدنی است.
@qoqnoosp
«اس» دختری جوان است که در دهکدهای در بوسنی زندگی میکند. روزی سربازی وارد آپارتمانش میشود و خیلی زود او خود را گرفتار چرخدندههای ماشین جنگ و تجاوز و تحقیر و کشتاری میبیند که صربها به راه انداختهاند. روزهایی عجیب را پشت سر میگذارد و سرانجام کودکی در بطن دارد که احساساتی متناقض را در وجودش میپرورد و او باید برای سرنوشتش تصمیم بگیرد...
انگار آنجا نیستم داستانی است از یأس و امید و قربانی شدن همیشگی زنان در آتشافروزیهای مردان ــ کتابی که ماجرایش فراموشناشدنی است.
@qoqnoosp
کتابهای ناشران دولتی عصر پهلوی دوم (بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بنیاد فرهنگ ایران و...) تصویر یا فرمانی از پادشاه داشت. با سقوط پهلوی و مصادرهی مؤسسات، خیلی از تصاویر را پاره و فرمانها را مخدوش کردند. از عجیبترین مواردی که من دیدهام این است: روی نام نویسنده ــ «کارمندان قسمت بهداشت اصل چهارم ترومن در ایران» ــ و ناشر کتاب ــ «ادارهی اصل چهارم ترومن در ایران» ــ برچسب زدهاند!
حسین جاوید
@Virastaar
حسین جاوید
@Virastaar
ویراستار
کتابهای ناشران دولتی عصر پهلوی دوم (بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بنیاد فرهنگ ایران و...) تصویر یا فرمانی از پادشاه داشت. با سقوط پهلوی و مصادرهی مؤسسات، خیلی از تصاویر را پاره و فرمانها را مخدوش کردند. از عجیبترین مواردی که من دیدهام این است: روی نام نویسنده…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from کتاب سده
«پیکر یک زن هیچوقت واقعاً از آن او نیست. پیکرش به دیگران تعلق دارد، به مردها، به کودکان، به خانواده. و در زمان جنگ به سربازها...»
#انگار_آنجا_نیستم
#اسلاونکا_دراکولیچ
@SadePub
#انگار_آنجا_نیستم
#اسلاونکا_دراکولیچ
@SadePub
Forwarded from نور سیاه
دو مقاله از دکتر شهرام آزادیان
دکتر شهرام آزادیان (۱۸ آذر ۱۳۵۱ـ ۲۲ تیر ۱۴۰۲)، استاد درگذشتۀ گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، در میان همکاران و شاگردان و دوستان خود به دقت و سختگیری نامآور بود؛ از اینجا بود که بسیار کم نوشت و از آنچه نوشت تنها بخشی را بهصورت عمومی انتشار داد. گسترۀ علایق او، نه در زمینۀ ادبیات فارسی که در همۀ زمینههای فرهنگ و هنر ایران و جهان، بسیار پهناور بود، اما از میان نویسندگان معاصر پژوهش در زندگی و آثار صادق هدایت را بسیار دوست میداشت. دو مقالهای که در پی آمدهاند میتوانند نموداری از دقّت و نکتهبینی او باشند، در کنار تسلّطش بر منابع و پیشینۀ پژوهش. از سوی دیگر در مقالۀ نخست ــ که شاید بتوان آن را از مهمترین و هوشمندانهترین تحلیلها دربارۀ بوف کور به شمار آورد ــ میتوان پایبندی او به ایجاز و پرهیز او از درازگویی را بهوضوح دید؛ جایی که او پس از نزدیک به شش صفحه شرح پیشینۀ پژوهش (که خود چکیدۀ سالها پژوهش است و میتواند مقالۀ مروری ارزشمندی به شمار رود)، تحلیل خود را در کمتر از سه صفحه، به اختصاری هرچه تمامتر، به دست میدهد. این ویژگی البته ممکن است خوانندۀ کمحوصله را در اهمّیّت این مقاله به تردید افکند.
باری این دو مقاله به عللی کمتر دیده و خواندهشدند و ارج آنها آنگونه که باید دانستهنشد. اکنون، به یاد شهرام آزادیان و به مناسبت زادروز او، این دو مقاله را بار دیگر انتشار میدهیم تا افزون بر پاسداشت این دو یادگار او، بسیاردانی و کمنویسی و مهمتر از آن سختپسندی و وسواس علمی را گرامی بداریم.
نشانی مقالات:"«از اغماء»، تأملی در ساختار و پیرنگ «بوف کور»"، منتشرشده در جشننامۀ دکتر سیروس شمیسا، بهکوشش دکتر یاسر دالوند (تهران: ١٣٩٨، کتاب سده)؛
"حذفیات کتاب صادق هدایت محمود کتیرایی"، منتشرشده در ایراننامگ (سال ۴، شمارۀ ١، بهار ١٣٩٨/ ٢٠١٩).
توضیح: یادداشت بالا نوشتهٔ دانشجویان استاد فقید شهرام آزادیان است.
https://www.tg-me.com/n00re30yah
دکتر شهرام آزادیان (۱۸ آذر ۱۳۵۱ـ ۲۲ تیر ۱۴۰۲)، استاد درگذشتۀ گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، در میان همکاران و شاگردان و دوستان خود به دقت و سختگیری نامآور بود؛ از اینجا بود که بسیار کم نوشت و از آنچه نوشت تنها بخشی را بهصورت عمومی انتشار داد. گسترۀ علایق او، نه در زمینۀ ادبیات فارسی که در همۀ زمینههای فرهنگ و هنر ایران و جهان، بسیار پهناور بود، اما از میان نویسندگان معاصر پژوهش در زندگی و آثار صادق هدایت را بسیار دوست میداشت. دو مقالهای که در پی آمدهاند میتوانند نموداری از دقّت و نکتهبینی او باشند، در کنار تسلّطش بر منابع و پیشینۀ پژوهش. از سوی دیگر در مقالۀ نخست ــ که شاید بتوان آن را از مهمترین و هوشمندانهترین تحلیلها دربارۀ بوف کور به شمار آورد ــ میتوان پایبندی او به ایجاز و پرهیز او از درازگویی را بهوضوح دید؛ جایی که او پس از نزدیک به شش صفحه شرح پیشینۀ پژوهش (که خود چکیدۀ سالها پژوهش است و میتواند مقالۀ مروری ارزشمندی به شمار رود)، تحلیل خود را در کمتر از سه صفحه، به اختصاری هرچه تمامتر، به دست میدهد. این ویژگی البته ممکن است خوانندۀ کمحوصله را در اهمّیّت این مقاله به تردید افکند.
باری این دو مقاله به عللی کمتر دیده و خواندهشدند و ارج آنها آنگونه که باید دانستهنشد. اکنون، به یاد شهرام آزادیان و به مناسبت زادروز او، این دو مقاله را بار دیگر انتشار میدهیم تا افزون بر پاسداشت این دو یادگار او، بسیاردانی و کمنویسی و مهمتر از آن سختپسندی و وسواس علمی را گرامی بداریم.
نشانی مقالات:"«از اغماء»، تأملی در ساختار و پیرنگ «بوف کور»"، منتشرشده در جشننامۀ دکتر سیروس شمیسا، بهکوشش دکتر یاسر دالوند (تهران: ١٣٩٨، کتاب سده)؛
"حذفیات کتاب صادق هدایت محمود کتیرایی"، منتشرشده در ایراننامگ (سال ۴، شمارۀ ١، بهار ١٣٩٨/ ٢٠١٩).
توضیح: یادداشت بالا نوشتهٔ دانشجویان استاد فقید شهرام آزادیان است.
https://www.tg-me.com/n00re30yah
Telegram
نور سیاه
یادداشتهای ایرانشناسی میلاد عظیمی
@MilaadAzimi
@MilaadAzimi
Forwarded from نور سیاه
دو مقاله از دکتر شهرام آزادیان.pdf
3 MB
ویراستار
دو مقاله از دکتر شهرام آزادیان.pdf
مقالهی اول زندهیاد دکتر شهرام آزادیان همانی است که ما در جشننامهی دکتر سیروس شمیسا در #کتاب_سده منتشر کردیم. امیدوارم فرصتی دست دهد و این کتاب مستطاب را تجدید چاپ کنیم، کتابی در ۱۰۸۶ صفحهی وزیری با جلد سخت و دهها مقاله از استادان و پژوهشگران درجهیک.
حسین جاوید
@Virastaar
حسین جاوید
@Virastaar
این نثر کسی است که چهار سال ریاست اتحادیهی ناشران و کتابفروشان تهران را به عهده داشته! نه میداند رسمالخط و نشانهگذاری چیست، نه از مفهوم جملات سر درمیآورد و نه حتی میداند که در پیام تسلیت، خطاب به فلان مسئول سابق و لاحق، نشانی و ساعت برگزاری مراسم را اعلام نمیکنند! سهل است، بندهخدا حتی املای کلمهی «مرهم» را بلد نیست!
خداوند پدر گرامی دکتر جوادی ــ از محترمترین و دوستداشتنیترین مسئولان در این سالها ــ را بیامرزد.
زیاده عرضی نیست.
حسین جاوید
@Virastaar
خداوند پدر گرامی دکتر جوادی ــ از محترمترین و دوستداشتنیترین مسئولان در این سالها ــ را بیامرزد.
زیاده عرضی نیست.
حسین جاوید
@Virastaar
روی «میز ناهارخوری» فقط «ناهار» نمیخوریم، صبحانه و شام و میانوعده هم میل میکنیم.
با «قاشق چایخوری» شکر و مربا و قهوه و ادویه و... را استفاده یا پیمانه میکنیم.
با «ماشین ریشتراش» سبیلمان را هم میزنیم.
«بالابر» میتواند پایین هم ببرد.
«اتاق خواب» فقط محل خوابیدن نیست و بخشی از خانه است چون بخشهای دیگر.
در «چلوکبابی» خورشت قیمه هم سفارش میدهیم و نوش جان میکنیم.
در «کتابفروشی» دفتر یا قلم هم میخریم.
در بعضی «پمپ بنزین»ها گازوئیل هم میزنیم...
این فهرست را میشود تا هزاران مورد ادامه داد.
در همهی زبانها بسیاری از اسامی واجد معنایی فراتر از آن چیزیاند که از معنی ظاهری کلماتشان استنباط میشود.
حسین جاوید
@Virastaar
با «قاشق چایخوری» شکر و مربا و قهوه و ادویه و... را استفاده یا پیمانه میکنیم.
با «ماشین ریشتراش» سبیلمان را هم میزنیم.
«بالابر» میتواند پایین هم ببرد.
«اتاق خواب» فقط محل خوابیدن نیست و بخشی از خانه است چون بخشهای دیگر.
در «چلوکبابی» خورشت قیمه هم سفارش میدهیم و نوش جان میکنیم.
در «کتابفروشی» دفتر یا قلم هم میخریم.
در بعضی «پمپ بنزین»ها گازوئیل هم میزنیم...
این فهرست را میشود تا هزاران مورد ادامه داد.
در همهی زبانها بسیاری از اسامی واجد معنایی فراتر از آن چیزیاند که از معنی ظاهری کلماتشان استنباط میشود.
حسین جاوید
@Virastaar
این یکی از کتابهای تازهی #کتاب_سده است و نکتهای که شاید برایتان جالب باشد این است: تصویر روی جلد این کتاب را #هوش_مصنوعی طراحی کرده و همکاران گرافیست ما در آتلیهی #سده آن را اجرا کردهاند.
حسین جاوید
@Virastaar
حسین جاوید
@Virastaar
در صفحهی یک رستوران افغانستانی شنیدم که آشپز میگفت «ایشالا جانتون جوره»، و با این «جان جور بودن» خیلی کیف کردم!
حسین جاوید
@Virastaar
حسین جاوید
@Virastaar
پیکرههای زبانی فقط به کار زبانشناسها و متخصصها میآیند و طبعاً این گروه هم کسانیاند که بدون چشمداشت مالی، در راستای حفظ و شکوفایی زبان فارسی میکوشند. فرهنگستان زبان و ادب فارسی یک سایت پیکره راه انداخته بود که البته بسیار محدود بود و دور از آن چیزی که باید، اما باز تا حدودی کار راه میانداخت. امروز، در نهایت تعجب، دیدم که این سایت را پولی کردهاند و پژوهشگرها باید بابت هر جستوجویشان مبلغی پول به حضرات بپردازند!
این روزها میگذرند و ما هم چنان میرویم که گویی هرگز نبودهایم، اما در تاریخ خواهند نوشت که شما بودجههای میلیارد دلاری برای چایهای دبشتان داشتید، اما به زبان فارسی و فرهنگ که میرسید مثل گداهای سامره به نیم دلار، یک دلار گرفتن از پژوهشگرها چشم دوخته بودید! کاش توضیح بفرمایید پس بودجهی عمومی فرهنگستان زبان و ادب فارسی دقیقاً صرف چه میشود؟
حسین جاوید
@Virastaar
این روزها میگذرند و ما هم چنان میرویم که گویی هرگز نبودهایم، اما در تاریخ خواهند نوشت که شما بودجههای میلیارد دلاری برای چایهای دبشتان داشتید، اما به زبان فارسی و فرهنگ که میرسید مثل گداهای سامره به نیم دلار، یک دلار گرفتن از پژوهشگرها چشم دوخته بودید! کاش توضیح بفرمایید پس بودجهی عمومی فرهنگستان زبان و ادب فارسی دقیقاً صرف چه میشود؟
حسین جاوید
@Virastaar
توزیع زبانها در ایران، عمدتاً بهدلیل مهاجرتهای خواسته یا ناخواستهی گروهی، گاه بسیار جالب است. مثلاً، ما در #اصفهان روستاهایی داریم که مردمانش ترکزبان هستند!
حسین جاوید
@Virastaar
حسین جاوید
@Virastaar
Forwarded from کتاب سده
«اس عزیزم،
من را ببخش، من همان کسیام که جعبهی جواهرات تو و زنهای دیگر را برداشت. این کار را بهخاطر دختر کوچکم انجام دادم. من با آنها به سربازها رشوه دادم تا با او کاری نداشته باشند. امیدوارم درک کنی. دیروز فهمیدم تمام تلاشهایم برای نجات او نقش بر آب شدهاند. نمیتوانم ادامه دهم.
خداحافظ،
با عشق، ای.»
انگار آنجا نیستم
اسلاونکا دراکولیچ
کتاب سده
@Sadepub
من را ببخش، من همان کسیام که جعبهی جواهرات تو و زنهای دیگر را برداشت. این کار را بهخاطر دختر کوچکم انجام دادم. من با آنها به سربازها رشوه دادم تا با او کاری نداشته باشند. امیدوارم درک کنی. دیروز فهمیدم تمام تلاشهایم برای نجات او نقش بر آب شدهاند. نمیتوانم ادامه دهم.
خداحافظ،
با عشق، ای.»
انگار آنجا نیستم
اسلاونکا دراکولیچ
کتاب سده
@Sadepub