Telegram Web Link
گر به صد منزل، فراق افتد ميانِ ما و دوست
همچنانش درميانِ جانِ شيرين منزل است

سعدی
پاسخ بده از این همه مخلوق، چرا من؟
تا شرح دهم، از همهٔ خلق، چرا تو؟

محمدعلی بهمنی
نگردد مانعِ جولانِ اشکم، پنجهٔ مژگان
پر ماهی نگیرد دامن امواج دریا را

بیدل دهلوی
تا کی از وضع حسد خواهی مشوش زیستن
عافیت بر باد دادن را نباید آب داد

بیدل دهلوی
چیست کز دستم نمی‌نوشی شراب؟
روشنم شد، تشنهٔ خونِ منی

امیرخسرو دهلوی
تا چه خواهد شد، ندانم حال من
من اسیر و تیغ خوبان گردنی

امیرخسرو دهلوی
بده کشتی مِی تا خوش برانیم
از این دریای ناپیداکرانه

حافظ
وجود ما معمایی‌ست حافظ
که تحقیقش فسون است و فسانه
ساغر لطیف و دلکش و می‌افکنی به خاک
و اندیشه از بلایِ خماری نمی‌کنی

حافظ
کِی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را می‌شود از حافظهٔ آب گرفت؟

فاضل نظری
نتوانست فراموش کند مستی را
هر که از دستِ تو یک قطره مِی‌ِ ناب گرفت

فاضل نظری
گر به قدر سوزشِ دل، چشم من بگریستی
بر دل من مرغ و ماهی تن به تن بگریستی

خاقانی
به قدر عبور تو از آن سوی شیشه بود
اگر لحظه‌ای جهان به چشمم قشنگ شد

حسین منزوی
بارها روی از پریشانی به دیوار آورم
ور غم دل با کسی گویم بِهْ از دیوار نیست

سعدی
گفت آن یار کز او گشت سرِ دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

حافظ
ما
بی‌غمانِ مست
دل از دست
داده‌ایم

حافظ
گفتی که
حافظ این همه رنگ و خیال چیست؟
نقشِ غلط مبین
که همان لوحِ ساده‌ایم
شاه مباش و گدا مباش که آنجا
هیچ نشان شه و گدا نتوان کرد

عطار
یار عزیز است، خاصه یار خرابات
در حقِ یاری چنین، ریا نتوان کرد

عطار
هم‌نفسی دردکش اگر به کف آری
دامنِ او یک نفس رها نتوان کرد

عطار
2024/11/16 11:07:08
Back to Top
HTML Embed Code: