Telegram Web Link
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

کتاب: #بازیها روانشناسی روابط انسانی
نویسنده: #اریک_برن
مترجم: #اسماعیل_فصیح
بازنویسی: #فریبرز_پیشداد
موضوع فصل آموزشی: #بخش_دوم: #فرهنگ_بازیها
#موضوع_۱۴: #بازیهای_زندگی
منبع: ص ۸۰ تا ۹۰
@tahlil_raftar_motaghabel

#الف_الکلی
قسمت آخر:
در ادامه قسمت های ۱، ۲، ۳، ۴ و ۵:
تحلیل:

تز:
(( من چقدر بد بوده‌ام، کاش بتوانی جلویم را بگیری )).

هدف:
تنبیه خود.

نقش ها:
الکلی، (( زجر دهنده ))، (( نجات دهنده )) ، (( هالو ))، (( رابط )).

پویایی شناسی:
محرومیت دهانی.

مثال ها:
۱. کاش بتوانی مچم را بگیری.
ذکر مثالی از این بازی به علت پیچیدگی هایش مشکل است. بچه ها، به خصوص بچه های الکلی ها، ترفندهایی از خود بروز می دهند که مخصوص الکلی هاست.
(( کاش بتوانی جلویم را بگیری )) شامل دروغ گفتن، قایم کردن اشیا، خواست حرف های ملامت بار، دنبال آدم های خوب گشتن، پیدا کردن همسایه یا دوست و آشنایی برای گرفتن کمک مجانی، و از اینگونه است.
(( خود تنبیه کردن )) معمولاً تا سال‌های بعد به تعویق می‌افتد.
۲. الکلی و دور و بری های او.

نمونه ی عالی اجتماعی:
(( بالغ - بالغ ))
(( بالغ )) :
(( یا بگو نظرت واقعا درباره ی من چیست، یا کمک کن که من مشروب را کنار بگذارم ... ))
(( بالغ )):
(( راست و پوست کنده عرض کنم ... ))

نمونه ی عالی روانی:
(( والد - کودک ))
(( کودک )) :
(( کاش بتوانی جلویم را بگیری )).
(( والد )) :
(( تو باید مشروب را بگذاری کنار، چون ... ))

حرکات:
۱. تحریک - اتهام یا بخشودگی.
۲. آزاد گذاری - خشم یا نومیدی.

امتیازها:
۱. روانی درونی :
الف . نوشیدن به عنوان یک رویه - برای نشان دادن طغیان، مطمئن ساختن خود، یا ارضای میلی شدید.
ب. بازی الکلی- به منظور تنبیه خود ( احتمالا ).
۲. روانی برونی - فرار از پیوندهای جنسی یا شکل های دیگر صمیمیت.
۳. اجتماعی درونی - کاش بتوانی جلویم را بگیری.
۴. اجتماعی برونی - وقت گذرانی های (( صبح روز بعد ))، (( مارتینی )) و غیره.
۵. زیستی - تناوب بین مبادلات محبت آمیز و خشم آلود.
۶. وجودی - همه می خواهند مرا از آنچه می خواهم، محروم کنند.

لطفا برای فهم بیشتر بازی های روانی، مطالب قبلی و ادامه مطالب آموزشی را پیگیری نمایید.

@tahlil_raftar_motaghabel
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

کتاب: #خویشتن_جدید
نویسنده: #مورییل_جیمز_و_لوییس_ساواری
مترجم: #دکتر_بهمن_دادگستر
بازنویسی: #فریبرز_پیشداد
بخش دوم : خود ارتباطی
موضوع فصل آموزشی: #برخوردها_و_تضادها
#موضوع_۲۶۶: #شناخت_برخورد_ارزشها
منبع: ص ۳۸۹ تا ۳۹۱
@tahlil_raftar_motaghabel

هنگامی که تضاد درباره ی ارزش های شخصی است - به عنوان مثال، خانم خانه احساس می کند مهمترین چیز برای او بچه ها هستند، در حالی که شوهر او تصور می کند که مهمترین چیز خود ازدواج است - برخورد ارزش ها را نمی توان به مانند تضاد نیازها حل کرد، به دلیل این که وقتی افراد با یکدیگر بر سر نیازها، تمایلات، خواسته ها و آنچه شبیه آنهاست سازش می کنند، معمولا از مصالحه کردن بر سر ارزش های شخصی خودداری می نمایند.
ارزشها عمیقاً با معانی و مفاهیم زندگی پیوند خورده اند. برای مثال، برخی از افراد از روی عادت در غذا، پول و موقعیت هایی که وجود دارد با دیگران شریک و سهیم می‌شوند. این کار برای آنان معنای خاصی دارد و بدان سبب است که ایشان برای مساوات ارزش قائل هستند.
عده‌ای دیگر هستند که به نگهداری و صرفه جویی کردن در غذا، پول و امکاناتشان عادت دارند و این نیز معنای خاصی برایشان دارد، زیرا آنان برای امنیت اقتصادی و مقتصد بودن و صرفه جویی کردن ارزش قائل هستند.
ارزشها ممکن است خود را در یکی از حالات نفسانی بیان کنند. به عنوان مثال، چیزهایی که برای والدان شما با ارزش بود و برای شما نیز ارزش های مهمی به شمار می آیند، از جمله ارزش های متمرکز در (( والد )) درون شما هستند ( مانند رفتن به مسجد و کلیسا، مقتصد بودن و یا داشتن تحصیلات ).
دیگر چیزهایی که در دوران کودکی و جوانی برای شما ارزش هستند ( مانند راه خود را رفتن، بی خیال بودن، کنجکاو بودن ) و هنوز نیز ارزشمندند، ارزش های متمرکز در (( کودک )) درون شما هستند. چیزهایی که به سبب کسب تجربه و تحقیق برای شما ارزشمند هستند از جمله ارزش های متمرکز در (( بالغ )) درون شما به شمار می آیند. مثال:

۱. من در زندگی پیوسته در جستجوی حقیقت بوده ام.
۲. در نظر من هیچ چیز بهتر از صداقت نیست.
۳. زندگی من حول و حوش تفریح و شادی هاست.
۴. عشق والاترین ارزش هاست.

@tahlil_raftar_motaghabel

تمرین: فهرستی از ارزش های متمرکز شده در (( والد ))، (( بالغ )) و (( کودک )) درون تان تهیه کنید و همین کار را برای شخصی که به شما نزدیک و صمیمی است انجام دهید. سپس این ارزشها را با هم مقایسه کنید و توجه نمایید که تضادها ممکن است در کجا ظاهر شود.

۱. ارزش های متمرکز شده در (( والد )) درون من ........

۲. ارزش های متمرکز شده در (( والد )) درون دیگری ........

۳. ارزش های متمرکز شده در (( بالغ )) درون من ........

۴. ارزش های متمرکز شده در (( بالغ )) درون دیگری........

۵. ارزش های متمرکز شده در (( کودک )) درون من ........

۶. ارزش های متمرکز شده در (( کودک )) درون دیگری ........


آیا می توانید هر گونه برخورد ارزشی را که بین شما و شخص دیگری اتفاق افتاده است به خاطر بیاورید؟
آیا آنها به ارزشهای متفاوت شما مربوط می شوند؟

@tahlil_raftar_motaghabel
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

کتاب: #بازیها روانشناسی روابط انسانی
نویسنده: #اریک_برن
مترجم: #اسماعیل_فصیح
بازنویسی: #فریبرز_پیشداد
موضوع فصل آموزشی: #بخش_دوم: #فرهنگ_بازیها
#موضوع_۱۵: #بازیهای_زندگی
منبع: ص ۹۰ تا ۹۴
@tahlil_raftar_motaghabel

#ب_بدهکار

قسمت ۱:

تز:
(( بدهکار )) مسئله ای است فوق یک بازی.
به خصوص در امریکا، این پیش نویس زندگی مردم یا نقشه ی عمر آنها شده است، همان طور که احتمالاً در جنگل های آفریقا و گینه ی جدید ممکن است چنین باشد. در این جوامع رسم بر این است که خانواده ی یک مرد جوان، برایش زنی را به قیمت گزاف می خرند و او را برای سالیان سال مقروض خویش می‌سازند. در امریکا هم سنت همین است، یا دست کم در جاهای متمدن تر این کشور چنین است، با این تفاوت که خریدن زن تبدیل به خریدن خانه می‌شود، و ضمناً خانواده نیست که پول می گذارد، بلکه بانکها، مثلاً بانک رهنی، این نقش را به عهده می‌گیرند.
بنابراین مردِ جوان جنگلهای گینه ی جدید با ساعت مچی کهنه ای که با بندی دراز از سوراخ گوشش آویزان است و ضامن موفقیتش در جامعه به شمار می آید، و مرد جوان نیویورکی با ساعت مچی مدرنی که به دستش بسته است و ضامن موفقیتش در جامعه به شمار می آید، هر دو احساس می کنند که در زندگی (( مقصودی )) دارند.
مراسم جشن عروسی یا خرید خانه موقعی برگزار می شود که معامله تازه شروع می شود، نه زمانی که معامله تمام و کل پول پرداخت شده است. آنچه در چنین داستان‌هایی، مثلا در یک مجموعه ی تلویزیونی، مورد توجه است، لحظه ای نیست که مردی با موهای سفید بالاخره آخرین قسط خانه اش را میدهد، بلکه جوان پُر شوری است که با خوشحالی و افتخار اوراق و اسنادی را امضا می کند که او را طی تمام سالهای فعال زندگیش به انقیاد در می آورد. و این هنوز پایان کار نیست، چون مسئله ی تامین مخارج تحصیلی فرزندان و پرداخت اقساط بیمه ی عمر و غیره نیز مطرح است. بعد از رهایی از تمام این تعهدات، شخص دیگر (( خیلی پیر )) شده است و خودش برای جامعه یک (( مسئله‌ )) به حساب می‌آید و جامعه نه تنها باید برایش وسایل راحتی فراهم کند، بلکه باید (( مقصودی )) هم برای ادامه ی زندگی به او بدهد. این مرد، مانند همتای خود در جنگل های گینه ی جدید، اگر در زندگیش خیلی باهوش و زیرک بوده باشد، در آخر عمرش بجای یک بدهکار مفلس، طلبکاری دم کلفت می شود. اما در زندگی واقعی به ندرت چنین اتفاقی می افتد.
از طرف دیگر، بیشتر آمریکایی ها فشار هولناک رهن را فقط در مواقع ناراحتی جدی می گیرند. وقتی ناراحتی پیدا کنند و یا وضع مالیشان خراب می شود، وظایف زندگیشان آنها را سرپا نگه می دارد و بیشترشان را از ارتکاب به خودکشی باز می دارد. بیشتر در این موقع است که بازی (( اگر بخاطر تو نبود ... )) را اجرا می کنند و در سایر مواقع غالباً خوش می گذرانند. فقط تعداد کمی هستند که زندگیشان را بدون بازی(( بدهکار )) ادامه می دهند.

لطفا برای فهم بیشتر بازی های روانی، مطالب قبلی و ادامه مطالب آموزشی را پیگیری نمایید.

@tahlil_raftar_motaghabel
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

کتاب: #بازیها روانشناسی روابط انسانی
نویسنده: #اریک_برن
مترجم: #اسماعیل_فصیح
بازنویسی: #فریبرز_پیشداد
موضوع فصل آموزشی: #بخش_دوم: #فرهنگ_بازیها
#موضوع_۱۵: #بازیهای_زندگی
منبع: ص ۹۰ تا ۹۴
@tahlil_raftar_motaghabel

#ب_بدهکار
قسمت ۲:
در ادامه مطلب قسمت ۱:

(( سعی کن از زیرش در بروی )) را معمولاً زوج‌های جوان بازی می‌کنند و نمایانگر این اصل است که اساس یک بازی همواره طوری طراحی می شود که بازیگر در هر صورت (( ُبرد )) داشته باشد. آقا و خانم وایت که تازه ازدواج کرده‌اند، مقدار زیادی از اثاث زندگی و اشیای تجملی خود را آنطور که خانواده هایشان به آنها یاد داده اند، قسطی از اینجا و آنجا خریده‌اند. اگر طلبکار پس از مدتی سعی و تلاشِ نه چندان سخت ول کرد، آنها می توانند بدون مجازات از نعمت وسایلی که دارند لذت ببرند. اگر طلبکار تلاش های جدی‌تری بکند، آن وقت آنها، هم از نعمت وسایلی که دارند و هم از لذت تعقیب بهره مند می شوند. بدترین شکل بازی موقعی است که طلبکار عزمش را جزم می‌کند که طلبش را به هر قیمت که شده وصول کند، و بدین منظور به اقدامات حادی متوسل می‌شود، مثلاً پیش رئیس وایت می رود، یا با یک کامیون قراضه ی بد هیبت و پُر سر و صدا که رویش نوشته شده (( آژانس وصول )) جلوی خانه سبز میشود. اینجاست که تغییری صورت می گیرد. وایت متوجه می شود که احتمالا بدهیش را باید بپردازد. اما به دلیل یک حرف تند و نامربوط که در اخطار سوم طلبکار ذکر شده ( چنانچه ظرف ۴۸ ساعت در دفتر ما حاضر نشوید ... ) وایت احساس می کند مورد اهانت قرار گرفته و قطعاً حق دارد عصبانی شود. و اکنون به نوعی از بازی (( حالا گیرت آوردم، پدر سگ )) تغییر می دهد. در این مورد هم بُرد با اوست، چون به همه نشان می دهد که طلبکارش موجودی طمعکار و بی رحم و غیرقابل اعتماد است. دو امتیاز آشکار این مرحله یکی آن است که وضعیت وجودی وایت را مستحکم می کند، که همان ناله ی غیر مستقیم قدیمی است که می‌گوید (( تمام طلبکارها حریص هستند )) و دیگر این است که فرصت بهره‌گیری اجتماعی برونی بزرگی برای وایت است، و حالا او در موقعیتی است که می تواند طلبکارش را آشکارا پیش دوستانش تحقیر کند، بدون این که وجهه ی (( آدم خوب )) خودش را از دست بدهد. او همچنین ممکن است با مواجهه ی شخصی با طلبکار برای خودش نصیب اجتماعی درونی بیشتری کسب کند. علاوه بر اینها، این مرحله قوه ی ابتکار امتیاز گیری از نظام اعتباری را در او حمایت می کند: حالا که طلبکارها اینطور بی حیثیت و طماع هستند، اصلاً چرا باید به آنها پول داد؟
نقش (( طلبکار )) - در بازی (( سعی کن وصول کنی )) - را اغلب خرده مالکان ایفا می کنند. بازیگرانِ (( سعی کن وصول کنی )) و (( سعی کن از زیرش در بروی )) خیلی زود و خیلی خوب همدیگر را پیدا می کنند و می شناسند. آنها باطناً از یکدیگر راضی اند و در آینده باز هم با یکدیگر درگیر خواهند شد. صرف نظر از اینکه بالاخره چه کسی پول گیرش می آید، هر کدام از آنها وضعیت بازی (( چرا باید هر چی کاسه کوزه است ... )) را در دیگری تقویت میکند.
اما بازی های مربوط به پول ممکن است عواقب خیلی وخیمی داشته باشد. و اگر این توصیفات به نظر نوعی بذله گویی می آید- که به نظر بعضی بذله گویی هم هست - بدان دلیل نیست که ناچیز است، بلکه به خاطر انگیزش های ناچیزی است که مردم عادت کرده اند آنها را جدی و اساسی تلقی کنند.

لطفا برای فهم بیشتر بازی های روانی، مطالب قبلی و ادامه مطالب آموزشی را پیگیری نمایید.

@tahlil_raftar_motaghabel
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

کتاب: #بازیها روانشناسی روابط انسانی
نویسنده: #اریک_برن
مترجم: #اسماعیل_فصیح
بازنویسی: #فریبرز_پیشداد
موضوع فصل آموزشی: #بخش_دوم: #فرهنگ_بازیها
#موضوع_۱۵: #بازیهای_زندگی
منبع: ص ۹۰ تا ۹۴
@tahlil_raftar_motaghabel

#ب_بدهکار
قسمت آخر:
در ادامه مطالب قسمت‌های ۱ و ۲:

آنتی تز:
ظاهراً عکس قضیه ی بازیِ (( سعی کن وصول کنی )) این است که طرف مقابل با زور و فوراً پول نقد بخواهد.
اما یک بازیگر خوبِ (( سعی کن از زیرش در بروی ))، روش هایی برای جا خالی دادن بلد است که می تواند سر بسیاری را کلاه بگذارد، مگر استادان مسلم بستانکاری را.
آنتی تز (( سعی کن وصول کنی )) هم زود پرداخت کردن و صداقت (( طرف )) است.
از آنجا که استادان مسلم بازی های (( سعی کن وصول کنی )) و (( سعی کن از زیرش در بروی )) هر دو به معنای واقعی کلمه حرفه ای هستند، بنابراین بازیگر بی تجربه در مقابل آنها همان قدر احتمال موفقیت دارد که وقتی فردی تازه کار بخواهد با قمار بازهای حرفه ای دست و پنجه نرم کند.
غیر حرفه ای به ندرت برنده می شود، اما به هر حال می تواند لذت درگیر شدن در یکی از این بازی ها را نصیب خود سازد. و از آنجا که هر دو طرف بازی را با حدت کامل انجام می دهند، هیچ چیزی برای فرد حرفه ای ناراحت کننده تر از آن نیست که فردی غیرحرفه ای به ریش او بخندد. در محافل مالی این مطلقاً مردود است.

لطفا برای فهم بیشتر بازی های روانی، مطالب قبلی و ادامه مطالب آموزشی را پیگیری نمایید.

@tahlil_raftar_motaghabel
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

#نکات_علمی
#جدول_درد_عاطفی

دردهای جسمانی مربوط به کدام مشکلات عاطفی است؟

@tahlil_raftar_motaghabel
Video_20200430151055891_by_videoshow.mp4
39.5 MB
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

#سخنرانیهای_TED
#موضوع_شماره_۴۳:

تاثیر روانشناختی روابط انسانی معلم بر عزت نفس و راندمان یادگیری دانش آموزان
مدت سخنرانی : ۷ دقیقه

@tahlil_raftar_motaghabel_channel
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

نام كتاب:#ماندن_در_وضعيت_آخر
نويسنده: #امى_ب_هريس_تامس_اى_هريس
مترجم: #اسماعيل_فصيح
بازنويسى توسط:#شيرين_نوروزى
#موضوع_٩٤: #تحليل_رفتار_متقابل
منبع: ص ٢٦٣،٢٦٤
@tahlil_raftar_motaghabel

#از_تاثيرى_كه_روى_ديگران_ميگذاريد_آگاه_باشيد.

#عصبانى_نباشيد
آيا وقتى داريد با ديگران حرف مى زنيد آنها خوابشان مى گيرد؟خميازه مى كشند؟ مدام وول مى خورند؟ آيا شما آدم کسل كننده هستيد؟ ديگران را عصبانى مى كنيد؟ آيا بدون فكر حرف مى زنيد. شايد آنها اينطور فكر مى كنند. در عين حال ممكن است رفتار شما واقعا اينطور ياشد. آيا زياد حرف مى زنيد و كم گوش مى كنيد؟ آيا وقتى ديگران حرف ميزنند شما به دنبال كلمات خودتان براى جوابگويى هستيد؟ آيا اصلا مى شنويد كه چه مى گويند؟ آيا آگاه هستيد كه خود شما چه مى گوييد؟

#عصبانى_نباشيد
احساس عصبانيت يك واقعيت است. با عصبانيت عمل كردن غالبا بى ادبى است. بهترين راه مقابله با عصبانيت رديابى است. عصبانيت مردم را از ما مى رماند. آيا دوست داريد در كنار افرادى باشيد كه هر آن ممكن است منفجر شوند؟ خشونت، خشونت مى آورد. شما نمى توانيد با ارضاء نفس خود آن را آرام كنيد. اينكه به يك نفر بگوييد ميخوام خوب بفهمى كه من چقدر ازت بدم مياد، روش مناسبى براى ايجاد صميميت نيست. بسيارى از مردم فكر مى كنند براى رهايى از عصبانيت بايد حرفشان را بى پرده و رك و پوست كنده به ديگران بزنند، غافل از اينكه با تحريك كردن و كفرى كردن ديگران نمى توانند از شر عصبانيت خود خلاص شوند. عصبانيت معمولا باعث مى شود كه مردم از ما دورى كنند، مگر اينكه ما عاشق بازى جار و جنجال باشيم كه در اينصورت هميشه هستند كسانى كه بخواهند با ما همبازى شوند.

لطفا در ادامه مطلب با ما همراه باشيد

@tahlil_raftar_motaghabel
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

کتاب: #خویشتن_جدید
نویسنده: #مورییل_جیمز_و_لوییس_ساواری
مترجم: #دکتر_بهمن_دادگستر
بازنویسی: #فریبرز_پیشداد
بخش دوم : خود ارتباطی
موضوع فصل آموزشی: #برخوردها_و_تضادها
#موضوع_۲۶۷: #رابطه_نیازها_و_ارزشها
منبع: ص ۳۹۲ تا ۳۹۴
@tahlil_raftar_motaghabel

تضاد نیازها و برخورد ارزشها تفاوت زیادی با یکدیگر دارند با وجود این، نیازها و ارزش ها با یکدیگر مرتبط اند.
به عنوان مثال، افرادی که برای تعلیم و تربیت ارزش قائل می‌شوند قویاً احساس نیاز می‌کنند که باید به مدرسه بروند و درس بخوانند، در حالی که از دید افراد مخالف تعلیم و تربیت، مدرسه رفتن نوعی وقت گذرانی و اتلاف زندگیست.
به همین ترتیب افرادی که برای وضعیت جسمی خیلی خوب ارزش قائلند، احساس می‌کنند که به بازی کردن، ورزش کردن و خوردن مواد مقوی نیاز شدیدی دارند، در حالی که افراد مخالف این عقیده برای داشتن جسمی سالم و خوب ارزش کمتری قائل می گردند، در نتیجه علاقه ی کمتری به این نوع فعالیت ها نشان می دهند.
از آنجایی که بین این نوع فعالیت ها و ارزش ها رابطه ی نزدیکی وجود دارد، به سادگی ممکن است تضاد نیازها برخورد ارزش ها را تشدید کند. بر عکس، هنگامی که ارزشهای افراد با یکدیگر برخورد پیدا می کند ممکن است تضاد نیازهایشان تقلیل یابد. در نتیجه، هر موقع که امکان دارد، ابتدا به تضاد نیازها توجه کنید، زیرا مادی، اختصاصی، موقتی و قابل حل هستند. هنگامی که تضاد نیازها از سر راه برداشته شد، به روشنی می توان به شناخت برخورد ارزش ها پرداخت. مثال:

۱. چون خلاق بودن برای من ارزش به شمار می رود، نیاز دارم که زیاد کار کنم.
۲. نیاز دارم که گاه گاهی به جاهایی که دوست دارم بروم، زیرا آزادی برایم بسیار ارزشمند است.
۳. به دعا و مناجات نیاز دارم، زیرا که برای رابطه ی خودم با خداوند ارزش قائل هستم.

@tahlil_raftar_motaghabel

تمرین: بعضی از ارزشهای مهم متمرکز شده در (( والد )) ، (( کودک )) و (( بالغ )) درونتان را در نظر بگیرید. به هر ارزش خاص، نیازهای خاصی مربوط می شود که به نظرتان می رسد احساس می کنید مهم هستند.
فهرستی تهیه کنید و در برابر آن دسته از نیازهایی که به سادگی به تضاد با دیگران منجر می گردند و یا پیش از این به تضاد منجر شده اند، علامت بگذارید. همچنین در برابر نیازهایی که با نزدیکان شما مرتبط هستند و بر خورد ارزشها را تشدید می کنند علامت بگذارید.

۱. ارزشهای (( والدی)): .........

الف_ نیازهایی که با این ارزش ها رابطه دارند ....
ب _ ممکن است به تضاد منجر گردند ....
ج _ ممکن است برخورد ارزشها را تشدید کنند ....

۲. ارزشهای (( بالغ )) : ......

الف_ نیازهایی که با این ارزش ها رابطه دارند ....
ب _ ممکن است به تضاد منجر گردند ....
ج _ ممکن است برخورد ارزشها را تشدید کنند ....

۳. ارزشهای (( کودک )) : .....

الف_ نیازهایی که با این ارزش ها رابطه دارند ....
ب _ ممکن است به تضاد منجر گردند ....
ج _ ممکن است برخورد ارزشها را تشدید کنند ....


آیا شما می توانید درباره ی تضاد نیازها و یا برخورد ارزشها کاری بکنید؟
آیا احتیاج دارید که شهامت یا انگیزه های خود را افزایش دهید؟
آیا به برنامه ای عملی همراه با قرارداد با خودتان احتیاج دارید تا بتوانید کیفیت زندگی خود را بالا ببرید؟

@tahlil_raftar_motaghabel
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

#سخنان_بزرگان
#یوریک_بکر

وقتی خاطرات کودکی را به یاد نمی آوری، مثل این است که محکومی جعبه ای بزرگ را با خود حمل کنی، بی اینکه بدانی درون آن چیست.
و هر قدر بزرگتر می شوی، جعبه سنگین تر می شود و تو هر لحظه بی قرارتر می شوی تا سرانجام بازش کنی.

@tahlil_raftar_motaghabel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

#سخنان_بزرگان
#هوشنگ_ابتهاج

چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم...
@tahlil_raftar_motaghabel
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

نام كتاب:#ماندن_در_وضعيت_آخر
نويسنده: #امى_ب_هريس_تامس_اى_هريس
مترجم: #اسماعيل_فصيح
بازنويسى توسط:#شيرين_نوروزى
#موضوع_٩٤: #تحليل_رفتار_متقابل
منبع: ص ٢٦٥
@tahlil_raftar_motaghabel

#_زير_قولتان_نزنيد

سر قول خود ايستادن مستلزم آن است كه قول و قراری گذاشته شده باشد. اينكه قول و قرارها چه هستند و چگونه بسته مى شوند. آيا شما به قولتان وفادار هستيد؟ آيا واقعا روى حرفى كه زده ايد مى ايستيد؟ آيا چك بى محل مى نويسيد و به دست اين و آن ميدهيد؟ آيا به مردم كلك مى زنيد؟ اگر زديد، آيا مى توانيد معذرت بخواهيد و تصميم بگيريد كه ديگر هرگز با هر چه كه ديگران گفتند بسرعت موافقت نكنيد؟ معذرت خواستن كار خوبى است، اما يك عمر معذرت خواهى بدون هيچگونه كوششى براى تغيير، يكى از بازيهايى است كه اريك برن آن را خرفتى ناميده است. مردم بالاخره از خرابكاريهاى شما و رفع و رجوعهايى كه بايد انجام دهند خسته مى شوند و دور شما را قلم قلم مي گيرند.

#خودتان_را_كنترل_كنيد_نه_ديگران_را

بعضيها خيال مى كنند با كنترل كردن ديگران مى توانند آنها را نگه دارند. تلاش براى كنترل كردن ديگران به اين مى ماند كه كسى بخواهد در استخر پنج تا توپ بسكتبال را با هم زير آب نگه دارند. اين كار، بخصوص وقتى كه در فسمت گود استخر هستيد نه تنها دشوار بلكه عملا غير ممكن است. حتى يك توپ را هم نمى شود زير آب كنترل كرد، مگر اينكه مدام مراقب آن باشيد. مردم هم مثل بسكتبال هستند، مدام حركت مى كنند و دلشان مى خواهد شناور بمانند.

لطفا در ادامه مطلب همراهى كنيد.

@tahlil_raftar_motaghabel
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

کتاب: #بازیها روانشناسی روابط انسانی
نویسنده: #اریک_برن
مترجم: #اسماعیل_فصیح
بازنویسی: #فریبرز_پیشداد
موضوع فصل آموزشی: #بخش_دوم: #فرهنگ_بازیها
#موضوع_۱۶: #بازیهای_زندگی
منبع: ص ۹۴ تا ۹۶
@tahlil_raftar_motaghabel

#یک_اردنگی_بمن_بزن
تز:
این بازی را مردهایی اجرا می کنند که وضع اجتماعی شان جوری است که انگار علامتی با نخ از گردنشان آویزان است که روی آن نوشته شده: (( خواهش می کنم به بنده اردنگی نزنید. )) منظره آن چنان اغواکننده است که آدم نمی تواند جلوی خودش را بگیرد.
وقتی نتیجه ی طبیعی حاصل شد، وایت بطور رقت انگیزی می نالد که (( بابا، روی تابلو نوشته اردنگی نزنید. )) و بعد اضافه می کند: (( چرا باید همیشه هر چی کاسه کوزه است سرِ منِ بدبخت بشکند؟ ))
از لحاظ بالینی، بازیِ (( چرا باید همیشه هر چی کاسه کوزه است ...)) ممکن است اثر ضمنی یا چهره ی مبدلِ تکیه کلام بازی (( روانپزشکی )) باشد که می گوید: (( هر وقت کوچک ترین ناراحتی ای پیش می آید، تمام تنم مثل بید می لرزد.)) یکی از عناصر بازیِ (( چرا همیشه هر چی کاسه کوزه است ...)) از جنبه ی معکوسِ غرور سرچشمه می گیرد: (( بدبختی های من از تو بیشتر است )) و این عامل اغلب در اشخاص بدگمان دیده می شود.
اگر اطرافیان این شخص محضِ خوش قلبی از زخمه زدن به او خودداری کنند و مثلا نگویند که (( من فقط دارم کمک می کنم )) و یا اصول اخلاقی و اجتماعی را به رخش نکشند، رفتار او به مرور تحریک آمیزتر می شود، تا این که از حد و حدود خود تجاوز کرده، بالاخره آنها را مجبور می کند که به او زخمه بزنند. اینان اشخاصی رانده شده و فریب خورده هستند و مدام از کارشان اخراج می شوند.
نام این بازی در مورد زن ها (( نخ نما )) است. اگر چه غالباً چنین زن هایی باوقارند، گاهی نهایت سعی شان را می کنند که شلخته جلوه کنند. سعی شان بر این است که نشان دهند درآمدشان هیچ وقت در حد کافی و بصورت شایسته نیست، و همیشه (( دلیل خوبی )) هم دارند. اگر هم گاهی پول بادآورده ای به دستشان برسد، همیشه کسی هست که بیاید و کمک کند آن را سر معامله ای بی ارزش هدر دهند‌. به زبان عامیانه، چنین زنی (( دوست مادر )) نامیده می شود که همیشه حاضر است پند و نصیحت مادرانه به افراد بدهد و نهایتاً بر اساس تجارب دیگران زندگی می کند. بازیِ (( چرا باید هر چی کاسه کوزه است ... )) برای آنها بی سر و صداست و فقط رفتار و سلوک و تلاش متهورانه شان به آنها القا می کند که (( چرا باید هر چی کاسه کوزه است سر من بدبخت بشکند؟ ))
شکل جالبی از بازی(( چرا باید هر چی کاسه کوزه است... )) را اشخاص بسیار جا افتاده اجرا می کنند که در زندگی به موفقیت ها و پاداش های بزرگی، حتی مافوق انتظارات خودشان، نائل آمده اند. در چنین مواردی، بازی ممکن است به مرحله ی تفکرات جدی و سازنده ای برسد و موجب رشد شخصیت به بهترین مفهوم آن گردد، البته اگر بدین نحو توجیه شود که: (( من واقعاً چه کردم که مستوجب این باشم؟))

لطفا برای فهم بیشتر بازی های روانی، مطالب قبلی و ادامه مطالب آموزشی را پیگیری نمایید.

@tahlil_raftar_motaghabel
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

#سخنان_بزرگان

#مسئولیت
دعا، خدا را تغییر نمی‌دهد، بلکه دعاکننده را تغییر می‌دهد.#سورن_کی_یر_کگار

آنچه تعیین کننده است آگاهی از این حقیقت است که ما مسئول زندگی خود و چگونگی زندگی خویشتن هستیم جوزف کمبل در کتاب قدرت اسطوره می گوید : «عارف در همان دریایی شنا می کند که دیوانه در آن غرق می شود»
آگاهی این بینش را می دهد که تویی که تعیین می کنی شنا کردن و لذت بردن یا غرق شدن را .
تویی که تعیین می کنی آزادی یا اسارت را، تمام فریادت را بر سر عدم آگاهیت بزن که این انتخاب هایت را موجب شده هر نوع گله از روزگار و دیگران می تواند فرافکنی عدم آگاهی خویشتن باشد.

@tahlil_raftar_motaghabel
Forwarded from اتچ بات
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

کتاب: #خویشتن_جدید
نویسنده: #مورییل_جیمز_و_لوییس_ساواری
مترجم: #دکتر_بهمن_دادگستر
بازنویسی: #فریبرز_پیشداد
بخش دوم : خود ارتباطی
موضوع فصل آموزشی: #روابط_مکمل
#موضوع_۲۶۸: #ایجاد_روابط_مکمل
منبع: ص ۳۹۵ تا ۳۹۶
@tahlil_raftar_motaghabel

روانی و قابل انعطاف بودن از علائم رابطه ای پویاست. افرادی که با دیگران ارتباط بر قرار می کنند گاهی اوقات تضاد نیازها و برخورد ارزشها دارند، اما با وجود این به حل تضادها و برخوردها می پردازند. از همین روست که وجود بین فردی آنان همچنان به رشد خود در مسیر ابعادی تازه و در حال توسعه ادامه می دهد و انرژی روانی هسته ی درونی شان آزادانه جریان می یابد. چنین افرادی با نشاط و سرزنده هستند و از زندگی رابطه ای با روح و زنده ای سود می برند زیرا اغلب از روابط متقابل مکمل متعددی استفاده می کنند.
رابطه ی متقابل مکمل، گاهی اوقات شامل تعارف و تعریف و تمجید است و گاه نیز چنین نیست. تعریف و تمجید ممکن است جنبه تایید، ستایش و یا حق شناسی داشته باشد. این تحسینها امکان دارد خالص و واقعی باشند و یا صرفاً به منظور رعایت کردن ادب و یا به صورت تملق آمیز باشند.
مکمل عبارت از چیزی است که جانشین کمبود می شود و معمولا دو چیز را در بر می گیرد که متقابلا یکدیگر را کامل می کنند و به شکل واحدی در می آیند.
رابطه ی متقابل مکمل خلاء ها را پر می کند و کمبود را جبران می سازد. از این رو اگر کودکی در اولین روزی که به کودکستان می رود بترسد و در جستجوی والدی برای حمایت از خود باشد و والد نیز این نیازش را بر آورده کند و به وی اطمینان بخشد که او تنها نیست، این نوعی رابطه متقابل مکمل است، زیرا واکنش مورد انتظارش برآورده شده است.
پنج نوع اساسی رابطه ی متقابل مکمل وجود دارد که در نمودار زیر نشان داده شده است.

@tahlil_raftar_motaghabel
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

کتاب: #بازیها روانشناسی روابط انسانی
نویسنده: #اریک_برن
مترجم: #اسماعیل_فصیح
بازنویسی: #فریبرز_پیشداد
موضوع فصل آموزشی: #بخش_دوم: #فرهنگ_بازیها
#موضوع_۱۷: #بازیهای_زندگی
منبع: ص ۹۶ تا ۹۹
@tahlil_raftar_motaghabel

#حالا_گیرت_آوردم_پدر_سگ
تز:
این بازی را می توان به صورت متداول به بازی پوکر تشبیه کرد. وایت در یک دور پنج ورق گیرش می آید که بُردش را محرز می کند - مثلاً چهار تا تک دارد. در این جا اگر او بازیگر (( حالا گیرت آوردم، پدر سگ )) باشد، بیشتر به فکر خُرد کردن رقیبش، بلک، خواهد بود که در چنگش است، و در بند آن نخواهد بود که پول بیشتری ببرد.
وایت می خواست قسمتی از لوله کشی خانه اش را عوض کند، و پس از کلی مطالعه و مذاکره با لوله کش، بالاخره با او قرار و مداری گذاشت. روی مبلغ هزینه توافق کردند و بین آنها قولی هم رد و بدل شد که هیچگونه خرج دیگری پیش نیاید. اما آخر سر وقتی صورتحساب به دست وایت رسید، دید در یک مورد، چند دلار برای تعویض یک سوپاپ که قبلاً صحبتش نبود اضافه شده است - چهار دلار در یک معامله ی ۴۰۰ دلاری. وایت از کوره در رفت و تلفن را برداشت و از لوله کش توضیح خواست. لوله کش البته جا زد. بعد وایت نامه ای برای لوله‌کش نوشت و از او به خاطر نقض قول و قرارش انتقاد کرد و متذکر شد چنانچه مبلغ اضافی از صورتحساب حذف نشود، او پولی پرداخت نخواهد کرد. لوله کش بالاخره تسلیم شد. به زودی معلوم شد که هم وایت و هم لوله کش دارند با هم بازی می‌کنند. آنها از همان ابتدای امر که با هم وارد مذاکره شده اند. همدیگر را خوب شناخته بودند. لوله کش با ارائه صورتحساب اولین حرکت تحریک آمیز را اجرا کرد. چون وایت از لوله کش قول گرفته بود، پس او حق نداشت چیزی اضافه کند، بنابراین وایت احساس می کرد هر اندازه که خشمگین شود و سر سختی کند، حق دارد. آنگاه به جای اینکه با احترام و وقاری که در خور (( بالغ )) او بود با لوله کش مصالحه کند و تکدر خاطر خود را نیز معصومانه ابراز دارد، از این فرصت بیشترین استفاده را کرد تا از تمام راه و رسم زندگی و طرز عمل لوله کش انتقاد کند. ظاهراً بحث آنها در سطح (( بالغ - بالغ )) بود، یعنی یک اختلاف حساب مشروع بر سر مبلغ معینی پول، در سطح روانی، بحث (( والد - بالغ )) اجرا شد، یعنی وایت به بهره برداری از مسئله ای جزئی پرداخت که البته از نظر اجتماعی جای دفاع داشت، تا انبوه خشم های سالها محبوس شده ی خود را بر سر حریف اغواگرش خالی کند - درست همان طور که مادرش ممکن بود در چنین موقعیتی عمل کند. او به زودی به این بازخورد پنهانی اش پی برد ( حالا گیرت آوردم ... ) و شعفی پنهانی را که از این تحریک لوله کش به او دست داده بود، تشخیص داد. سپس بیاد آورد که چگونه از بچگی همیشه انتظار چنین ظلم هایی را کشیده بود تا با شعف کامل از آنها با همان نیرو بهره برداری کند. در بسیاری از این موارد اصل تحریک را از یاد برده بود، اما مبارزه هایی را که در پی آن تحریکات به وقوع پیوسته بود، به خوبی به یاد داشت. از سوی دیگر، لوله کش نیز احتمالا مشغول اجرای صورت دیگری از بازی (( چرا باید هر چی کاسه کوزه است سر من بدبخت بشکند )) بود. ((حالا گیرت آوردم، پدر سگ )) بازی دو نفره ای است که باید از (( وحشتناک نیست ...؟ )) تمیز داده شود. در (( وحشتناک نیست سریال در جستجوی ظالم نیست ...؟ )) عامل در جستجوی ظلمی است تا با شکوه یک فرد ثالث، بازی را سه نفره کند: متجاوز، قربانی، معتمد. بازی (( وحشتناک نیست....؟ )) تحت لوای شعار (( هر غمی غمخواری می طلبد )) انجام می گیرد. معتمد معمولا کسی است که خودش هم به این بازی دست می زند. بازی (( چرا باید هر چی کاسه کوزه است ... )) نیز بازی ای سه نفره‌ای است، ولی در اینجا عامل سعی دارد به اثبات برساند که بدبختی اش از دیگران شدیدتر است و رقابت سایر افراد بد اقبال را برانگیزد. بازی (( حالا گیرت آوردم، پدر سگ )) ممکن است در صورت های کم و بیش ظریف‌تر خود به عنوان یکی از بازی های ازدواج نیز انجام گیرد.
آنتی تز:
بهترین آنتی تز، رفتار صحیح است. ساخت قراردادی ارتباطی انسانی باید برای بازیگران این بازی به وضوح شرح داده شود و جزئیات دقیق آن در اولین فرصت ذکر شود و عیناً به اجرا در آید. در امور بالینی نیز، مثلاً موضوع پرداخت حق مشاوره برای جلساتی که مریض به درمانگاه نیامده یا قرارش را لغو کرده است، مسئله باید در ابتدای امر به وضوح روشن شود و نهایت احتیاط برای جلوگیری از بروز هر نوع اشتباه در حساب به عمل آید. اگر سوء تفاهمی روی دهد، حل قضیه باید از طریق تسلیم شرافتمندانه واقعیت صورت گیرد. در زندگی روزمره، معامله ی تجاری با بازیگرِ (( حالا گیرت آوردم ...)) همیشه مخاطره به حساب می آید.

لطفا برای فهم بیشتر بازی های روانی، مطالب قبلی و ادامه مطالب آموزشی را پیگیری نمایید.

@tahlil_raftar_motaghabel
Video_20200522114005606_by_videoshow.mp4
103.8 MB
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

#کلیپ_علمی

۲۰ نشانه بلوغ عاطفی

@tahlil_raftar_motaghabel
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

کتاب: #خویشتن_جدید
نویسنده: #مورییل_جیمز_و_لوییس_ساواری
مترجم: #دکتر_بهمن_دادگستر
بازنویسی: #فریبرز_پیشداد
بخش دوم : خود ارتباطی
موضوع فصل آموزشی: #روابط_مکمل
#موضوع_۲۶۹: #انواع_مشخص_روابط_متقابل_مکمل
#روابط_پویا_و_روابط_ایستا
منبع: ص ۳۹۷ تا ۳۹۸
@tahlil_raftar_motaghabel

نوع معمول رابطه ی متقابل مکمل (( بالغ )) به (( بالغ )) شامل تبادل اطلاعات است، در حالی که نوع معمول رابطه ی متقابل مکمل (( کودک )) به (( کودک )) عبارت است از این است که کسی لطیفه ای تعریف کند و دیگری بخندد. ممکن است رابطه ی متقابل مکمل (( والد )) به (( والد )) شامل دو نفری باشد که افسوس روزهای خوش زندگی گذشته را میخورند. رابطه ی (( کودک )) به (( والد )) ممکن است مانند تقاضای کمک از کسی باشد و شخص هم آن کمک را دریافت کند. رابطه ی (( والد )) به (( کودک )) مانند این است که شخص انتظار فرمانبرداری داشته باشد و دیگری این انتظار را برآورده کند.
رابطه ی متقابل مکمل معمولا رضایت بخش ترین نوع رابطه است. یعنی رابطه ی مناسب و مورد انتظار این است که در آن نظم طبیعی رابطه ی سالم انسانی‌ جریان است.
در رابطه ی متقابل مکمل مسیر ایجاد رابطه بین حالات نفسانی معمولا به صورت موازی با یکدیگر است. رابطه همیشه باز است و افراد درگیر در آن می توانند برای همیشه به رابطه ی متقابل موازی خود ادامه دهند.

@tahlil_raftar_motaghabel

#روابط_پویا_و_روابط_ایستا

اگرچه روابط متقابل مکمل بیشتر اوقات خیلی مفید و سازنده هستند، گاه مانع رشد افراد می گردند. هنگامی که دو طرف درگیر، پیوسته به گونه ی خاصی با یکدیگر ایجاد رابطه ی متقابل می کنند و سایر امکانات روابط متقابل ممکن را نادیده می گیرند، سبب می شود که ابعاد دیگر روابط متقابل ناشناخته باقی بمانند. به عبارت دیگر ممکن است افراد در روابط مکمل تخریبی خسته کننده گیر بیفتند و در نتیجه فاقد شهامت و تهور و انگیزه و یا برنامه ای شوند که قادر باشند این روابط را شکسته و از آن بیرون بیایند. در نتیجه روابط آنان بجای اینکه پویا و مفید باشد، به شکلی کسالت آور و خسته کننده در می آید. یعنی خط ارتباط به جای پویا بصورت ایستا در می آید.
جنبه های مثبت روابط متقابل مکمل، به خصوص هنگامی که خلاقانه به کار گرفته می شوند در این است که هموار ترین راه را برای حرکت به سوی روابط صمیمانه سالم ارائه می دهد.

@tahlil_raftar_motaghabel
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

کتاب: #بازیها روانشناسی روابط انسانی
نویسنده: #اریک_برن
مترجم: #اسماعیل_فصیح
بازنویسی: #فریبرز_پیشداد
موضوع فصل آموزشی: #بخش_دوم: #فرهنگ_بازیها
#موضوع_۱۸: #بازیهای_زندگی
منبع: ص ۹۹ تا ۱۰۴
@tahlil_raftar_motaghabel

#ببین_مجبورم_کردی_چکار_کنم

بخش اول: نمونه ی درجه یک بازی (( ببین مجبورم کردی چکار کنم ))

تز:
این بازی در شکل قدیمی و جا افتاده ی خود یکی از بازی های ازدواج است - و در واقع یکی از مشهورترین عوامل به هم زننده ی ازدواج هاست - ولی ممکن است بین والدین و بچه ها و همچنین در زندگی حرفه‌ای نیز بازی شود.
۱. نمونه ی درجه یک بازی (( ببین مجبورم کردی چه کار کنم )) :
وایت احساس می کند نیاز به تنهایی دارد، و خود را سرگرم کاری می کند که از مردم دور باشد. تنها چیزی که در حال حاضر می خواهد این است که او را به حال خودش بگذارند. بعد یک مزاحم، مثلاً زن یا یکی از بچه هایش، نزد او می آید که نوازش ببیند، یا مثلا بپرسد: (( انبردست درازه کجاست؟ )) این مزاحمت ناگهانی، تصادفاً (( باعث می شود )) هر چه دست وایت است بیفتد و بشکند، یا خراب شود، یا به هم بریزد... و در این موقع است که وایت به طرف مزاحمش بر می گردد و با خشم فریاد میزند: (( ببین مجبورم کردی چه کار کنم ))
چون این ماجرا طی سال ها بارها و بارها اتفاق افتاده،افراد خانواده عادت کرده اند که او را در چنین مواقعی به حال خودش بگذارند. البته تقصیر مزاحم نیست، بلکه تحریک و تهییج خودش است که‌ (( باعث می شود )) این اتفاق بیفتد. اما به هرحال وایت خوشحال است که این اتفاق افتاده، چون او حالا می تواند از آن به عنوان اهرمی برای بیرون انداختن مزاحم استفاده کند. متاسفانه این از آن بازی هایی است که بچه ها خیلی راحت یاد می‌گیرند و به سهولت از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. رضایت پنهانی و امتیازهای آن هم وقتی بازی توام با فریبکاری باشد، بهتر نشان داده میشود.
آنتی تز:
حل قضیه برای (( ببین مجبورم کردی چه کار کنم )) درجه یک، به حال خود گذاشتن بازیگر می باشد. بازیگر نوع درجه یک ممکن است احساس بیچارگی و تنهایی کند، اما هیچ وقت خشمگین نمی شود.
تحلیل محدود:
هدف از این بازی حمایت است.. بچه ها این بازی را به راحتی یاد می گیرند. احتراز از قبول مسئولیت کاملا مشهود است، و بازی اغلب با تهدید جلوگیری از صمیمیت فروکش می کند، زیرا خشم قابل توجیهی که تولید می شود می تواند به عنوان دلیل موجهی برای احتراز از روابط جنسی عمل کند. وضعیت وجودی منبعث از این بازی چنین است: (( من بی تقصیرم ))

لطفا برای فهم بیشتر بازی های روانی، مطالب قبلی و ادامه مطالب آموزشی را پیگیری نمایید.

@tahlil_raftar_motaghabel
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

کتاب: #بازیها روانشناسی روابط انسانی
نویسنده: #اریک_برن
مترجم: #اسماعیل_فصیح
بازنویسی: #فریبرز_پیشداد
موضوع فصل آموزشی: #بخش_دوم: #فرهنگ_بازیها
#موضوع_۱۸: #بازیهای_زندگی
منبع: ص ۹۹ تا ۱۰۴
@tahlil_raftar_motaghabel

#ببین_مجبورم_کردی_چکار_کنم

بخش دوم: نمونه درجه دو بازی (( ببین مجبورم کردی چکار کنم ))

تز:
۲. نمونه ی درجه ی دوی (( ببین مجبورم کردی چکار کنم )) موقعی است که این بازی نه به صورت تصادفی و گهگاهی، بلکه به صورت یک بازی دائمی زندگی و ساز و کاری حمایت کننده تکرار شود. وایت با زنی ازدواج کرده که مدام (( من فقط دارم کمک می کنم )) یا صورتی از آن را بازی می کند. و حالا برای وایت آسان است که تصمیم گیری ها را به گردن او بیاندازد که ممکن است به صورت مودبانه و با مردانگی باشد: به او اجازه دهد هر جا که می‌خواهد برای شام یا سینما برود - یا مسائل دیگر. اگر همه چیز خوب از آب در آمد، وایت لذت میبرد. و گرنه می تواند به زنش با ملامت نگاه کند و بطور مستقیم یا غیرمستقیم بگوید: (( تقصیر سرکار بود که این ناراحتی برای بنده درست شد ))، که صورت دیگری است از بازیِ (( ببین مجبورم کردی چه کار کنم )). یا می تواند در دراز مدت مسئولیت تصمیم گیری برای تعلیم و تربیت بچه ها را به گردن او بیاندازد و خودش نقش مدیرعامل را بازی کند، و هرگاه بچه ها ناراحت شدند، او می تواند به بازی (( ببین مجبورم کردی چه کار کنم )) پناه ببرد. و این نهایتاً زیربنای طرز تفکر واقعیت را طی سالیان تشکیل می دهد که (( مادر بچه ها )) را مسئول کارهای بدِ آنها قلمداد کند. در این صورت این بازی دیگر وسیله ای برای بیرون انداختن مزاحم نیست، بلکه راهی ضمنی جلوی پای وایت می گذارد تا به انواع دیگر آن از قبیل (( من که به تو گفتم )) یا (( حالا ببین چه کارکردی )) بپردازد.
بازیگر حرفه‌ای که زندگی روانی خود را اغلب با بازی (( ببین مجبورم کردی چه کار کنم )) می‌گذراند، از آن در شغلش هم استفاده می‌کند. در اینجا نگاهی طولانی و احیانا دردبار، جای کلماتِ (( ببین مجبورم کردی چه کار کنم )) را می گیرد. برای آن که (( دموکرات )) بازی درآورد یا ادای (( مدیران خوب )) را درآورد، از معاونش نظرخواهی هم میکند. از این راه می‌تواند برای ترساندن زیر دستان خود، موضع مستحکمی داشته باشد. او از هر اشتباه آنها به عنوان وسیله‌ای کوبنده بر ضدشان استفاده می کند. البته استفاده از این سلاح در مورد مافوق ها ( یعنی ملامت کردن شان بخاطر اشتباه شخصی ) برای فرد نابود کننده است و شاید به قیمت از دست دادن شغلش تمام شود، و یا اگر در ارتش یا سازمان های نظیر آن باشد، او را به واحدهای دیگر منتقل کنند. در این صورت، در مورد اشخاصی که از همه چیز بیزارند، این مکمل بازیِ (( چرا باید هر چی کاسه کوزه است سر من بدبخت بشکند ))، یا در مورد اشخاص افسرده، مکمل (( باز هم خراب کردم )) میشود - که هر دو صورت هایی هستند از بازیِ (( یک اردنگی به من بزن )).

آنتی تز:
حل قضیه برای (( ببین مجبورم کردی چه کار کنمِ )) درجه دو، محول کردن تصمیم به عهده ی خود اوست. بازیگر نوع درجه دو ممکن است، چنانچه مجبور به ابتکار عمل گردد، عبوس و ترشرو شود و احتمال دارد قضیه به عواقب ناخوشایندی بینجامد.

لطفا برای فهم بیشتر بازی های روانی، مطالب قبلی و ادامه مطالب آموزشی را پیگیری نمایید.

@tahlil_raftar_motaghabel
2024/06/29 01:59:48
Back to Top
HTML Embed Code: