دمکراسیِ بورژوایی و دستگاهِ قضاییِ مستقل یعنی همین
حمید نوری هم رفت!
شاید برای بعضیها عجیب بنظر برسد، اما وقتی اوائلِ ماهِ جاریِ میلادی، پلیس امنیتِ سوئد اعلام کرد که ایران از گروههای تبهکارِ سوئدی برای انجام اعمال خشونت آمیز در این کشور استفاده میکند، اولین چیزی که به ذهن خیلیها خطور کرد یک اسم بود؛ حمید نوری!.
متعاقبِ این خبرِ اولیه، اعلام شد که یک خبرنگارِ سوئدیِ ایرانی تبار که پروسه دادگاهِ حمید نوری را پوشش خبری داده بود موردِ تهدیدِ جانی قرار گرفته و به خانه امن منتقل شده است. بعد برای مدتی بیش از ۱۰ روز سرتیتر همه خبرها در سوئد و از زبان فلان و بهمان مقامِ امنیتی به خطرِ جدی گروههای اجیر شده توسط ایران و اهمیت حفظ امنیت شهروندان اختصاص داده شد. حمید نوری قرار بود آزاد شود و چنین کاری در یک سیستم دمکراتیک با دستگاهِ قضایی مستقل و اینجور مزخرفاتب به مقداری مقدمهچینی نیاز دارد!.
وقتی حمید نوری دستگیر شد و حتی روزی که حکم ابد گرفت هم بجز عده ای خوشخیال و متوهم همه میدانستند که این قاتل زیاد در سوئد نخواهد ماند. تنها زمان معامله و بازگشت نامشخص بود که آنهم تغییرِ چندانی در اصلِ قضیه نمی داد. راستش ماجرای نوری از همان روز اول برای من و خیلیهای دیگر چیزی فراتر از ماندن و نماندنش در زندانِ سوئد و گرفتن یا نگرفتنِ حکمِ ابد بود. مسئله ما این بود که هماهنگ با مبارزات مردم در داخلِ ایران احساسِ آرامشِ رژِم و عواملش در خارجِ کشور را هم از آنها بگیریم. دستگیری و دادگاهی نوری به این امر کمک کرد. ما انتظار بیشتری از آن هدف اولیه از دستگیری و دادگاهی و حکمِ زندانِ نوری نداشتیم. خیلی ساده به این دلیل که مطلقن هیچ گونه توهمی به اجرایِ عدالت در دمکراسیِ بورژوایی نداشتهایم تا آزادی حمید نوری ناامید و مأیوسمان کند.
ما کماکان همانند گذشته سراغ همه حمید نوریهایی که پایشان به خارج کشور برسد خواهیم رفت. ما به امر واقفیم که رفتار و عکس العملِ کشورهای غربی و دستگاه فکسنی قضائیشان در اینگونه موارد تابعی از توازن قوا بین مردم معترض در داخل ایران و رژیمِ حاکم است. پس تلاشِ همه ما چه در داخل و چه در خارج از کشور باید این باشد که این توازنِ قوا را هر چه بیشتر به نفع خودمان تغییر دهیم.
راجع به سرنوشتِ حمید نوری هم به نظرِ من کلکِ او کنده است. او به احتمالِ قوی ترجیح میداد در زندان سوئد بپوسد ولی به ایران برنگردد. قضیه نوری با انیس نقاش و کاظم دارابی و دیگرانی که بعد از بازگشتشان قهرمان شدند خیلی متفاوت است. او از لحظه خروجش از ایران تا پایانِ دادگاهیش در سوئد آنقدر بد بازی کرده است که سرنوشتی بهتر از شهرام امیری در انتظارش نخواهد بود
آرام صدر کاوه
@SocialistL
حمید نوری هم رفت!
شاید برای بعضیها عجیب بنظر برسد، اما وقتی اوائلِ ماهِ جاریِ میلادی، پلیس امنیتِ سوئد اعلام کرد که ایران از گروههای تبهکارِ سوئدی برای انجام اعمال خشونت آمیز در این کشور استفاده میکند، اولین چیزی که به ذهن خیلیها خطور کرد یک اسم بود؛ حمید نوری!.
متعاقبِ این خبرِ اولیه، اعلام شد که یک خبرنگارِ سوئدیِ ایرانی تبار که پروسه دادگاهِ حمید نوری را پوشش خبری داده بود موردِ تهدیدِ جانی قرار گرفته و به خانه امن منتقل شده است. بعد برای مدتی بیش از ۱۰ روز سرتیتر همه خبرها در سوئد و از زبان فلان و بهمان مقامِ امنیتی به خطرِ جدی گروههای اجیر شده توسط ایران و اهمیت حفظ امنیت شهروندان اختصاص داده شد. حمید نوری قرار بود آزاد شود و چنین کاری در یک سیستم دمکراتیک با دستگاهِ قضایی مستقل و اینجور مزخرفاتب به مقداری مقدمهچینی نیاز دارد!.
وقتی حمید نوری دستگیر شد و حتی روزی که حکم ابد گرفت هم بجز عده ای خوشخیال و متوهم همه میدانستند که این قاتل زیاد در سوئد نخواهد ماند. تنها زمان معامله و بازگشت نامشخص بود که آنهم تغییرِ چندانی در اصلِ قضیه نمی داد. راستش ماجرای نوری از همان روز اول برای من و خیلیهای دیگر چیزی فراتر از ماندن و نماندنش در زندانِ سوئد و گرفتن یا نگرفتنِ حکمِ ابد بود. مسئله ما این بود که هماهنگ با مبارزات مردم در داخلِ ایران احساسِ آرامشِ رژِم و عواملش در خارجِ کشور را هم از آنها بگیریم. دستگیری و دادگاهی نوری به این امر کمک کرد. ما انتظار بیشتری از آن هدف اولیه از دستگیری و دادگاهی و حکمِ زندانِ نوری نداشتیم. خیلی ساده به این دلیل که مطلقن هیچ گونه توهمی به اجرایِ عدالت در دمکراسیِ بورژوایی نداشتهایم تا آزادی حمید نوری ناامید و مأیوسمان کند.
ما کماکان همانند گذشته سراغ همه حمید نوریهایی که پایشان به خارج کشور برسد خواهیم رفت. ما به امر واقفیم که رفتار و عکس العملِ کشورهای غربی و دستگاه فکسنی قضائیشان در اینگونه موارد تابعی از توازن قوا بین مردم معترض در داخل ایران و رژیمِ حاکم است. پس تلاشِ همه ما چه در داخل و چه در خارج از کشور باید این باشد که این توازنِ قوا را هر چه بیشتر به نفع خودمان تغییر دهیم.
راجع به سرنوشتِ حمید نوری هم به نظرِ من کلکِ او کنده است. او به احتمالِ قوی ترجیح میداد در زندان سوئد بپوسد ولی به ایران برنگردد. قضیه نوری با انیس نقاش و کاظم دارابی و دیگرانی که بعد از بازگشتشان قهرمان شدند خیلی متفاوت است. او از لحظه خروجش از ایران تا پایانِ دادگاهیش در سوئد آنقدر بد بازی کرده است که سرنوشتی بهتر از شهرام امیری در انتظارش نخواهد بود
آرام صدر کاوه
@SocialistL
گورکن_سرخ_شوراهای_کارگری،_ابزاری_برای_دگرگونی_انقلابی_نوشتهی_شیلا.docx
1.4 MB
گورکن سرخ
شوراهای کارگری، ابزاری برای دگرگونی انقلابی
نوشتهی: شیلا کوهن
ترجمهی: تارا بهروزیان
@SocialistL
شوراهای کارگری، ابزاری برای دگرگونی انقلابی
نوشتهی: شیلا کوهن
ترجمهی: تارا بهروزیان
@SocialistL
از_اتحادیهگرایی_تا_شوراهای_کارگری_نمایندگان_کارگری_انقلابی_در_آلمان.docx
1.3 MB
از اتحادیهگرایی تا شوراهای کارگری
نمایندگان کارگری انقلابی در آلمان 1914-1918
نوشتهی: رالف هافروگه
ترجمهی: شیوا طبری
@SocialistL
نمایندگان کارگری انقلابی در آلمان 1914-1918
نوشتهی: رالف هافروگه
ترجمهی: شیوا طبری
@SocialistL
More than any other thinker in the postwar era, Noam Chomsky has embodied Karl Marx’s favorite dictum: “nothing human is alien to me.”
Chomsky had a clear structural theory of capitalism and the state, but unlike most academics, he didn’t dress it up in indecipherable prose or bury it under a hundred qualifications.
https://jacobin.com/2024/06/noam-chomsky-obituary-media-theory-elites/?fbclid=IwZXh0bgNhZW0CMTEAAR1ZKE2vaBlLG9CJiTyVVyRj6v9FzNmyCrStbKEImU0x8-jOkho-RlA8gaY_aem_T7x-PDlSw0WhVw-af0jmSQ
@SocialistL
Chomsky had a clear structural theory of capitalism and the state, but unlike most academics, he didn’t dress it up in indecipherable prose or bury it under a hundred qualifications.
https://jacobin.com/2024/06/noam-chomsky-obituary-media-theory-elites/?fbclid=IwZXh0bgNhZW0CMTEAAR1ZKE2vaBlLG9CJiTyVVyRj6v9FzNmyCrStbKEImU0x8-jOkho-RlA8gaY_aem_T7x-PDlSw0WhVw-af0jmSQ
@SocialistL
Jacobin
Let’s Celebrate Noam Chomsky, the Intellectual and Moral Giant
More than any other thinker in the postwar era, Noam Chomsky has embodied Karl Marx’s favorite dictum: “nothing human is alien to me.”
پس می توان گفت حقایق هم مانند علایم خط تصویری هیروگلیف مصریان است، آیا هرگز به خصلت متناقض این علایم توجه کرده اید؟ به ظاهرشان که نگاه می کنیم نیم رخ های روشن خود را با خودنمایی هر چه تمام تر به ما نشان می دهند، اما این ظاهر قضیه است، روشنی هم وسیله ای برای منتقل کردن رمزی به ماست، پس در واقع به جای آنکه ذهنمان را روشن کنند سردرگمش می سازند. خط تصویری به ما می گوید: «مرا به روشنی می بینید؟ بسیار خوب، متاسفانه باید بگویم آنچه از من می بینید وجود راستین من نیست، من صرفا اینجا هستم تا به شما هشدار بدهم که واقعیت جوهری و ذاتی خودم نیستم، واقعیت و معنای من در ورای من قرار دارد و به وسیله ی خود من پنهان مانده است، برای رسیدن به آن واقعیت لازم نیست تمام توجهتان را به من معطوف دارید و مرا به جای واقعیت بگیرید، برعکس، من به تفسیر نیاز دارم، تفسیرم کنید.
انسان و بحران
خوسه ارتگاای گاست
احمد تدین
@SocialistL
https://www.tg-me.com/Aafagh1401
انسان و بحران
خوسه ارتگاای گاست
احمد تدین
@SocialistL
https://www.tg-me.com/Aafagh1401
Telegram
آفاق
از تاریخ و چیزهای دیگر
نظریههایی_پیرامون_کار_مولد_و_نامولد_نوشتهی_کارل_مارکس_ترجمهی.docx
1.2 MB
نظریههایی پیرامون کار مولد و نامولد
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
ص۲۰۲ تا ۴۱۵ کتاب
نظریه های ارزش اضافی (جلد اول)
دست نوشته های ۱۸۶۳- ۱۸۶۱
@SocialistL
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
ص۲۰۲ تا ۴۱۵ کتاب
نظریه های ارزش اضافی (جلد اول)
دست نوشته های ۱۸۶۳- ۱۸۶۱
@SocialistL
مقدمه به مقاله کارل مارکس
درباره کار مُولـّــد و غير مولد
#منصور_حکمت
تمايز کار مولد و غير مولد يکى از مؤلفههاى مهم در نقد مارکس بر نظام سرمايهدارى و بر اقتصاد سياسى است. فرمولبندى دقيق مارکس از اين مقولات نه فقط به وى امکان ميدهد تا منشاء ثروت و سود طبقه بورژوا و "راز قدرت مولّده سرمايه" را برملا نمايد، بلکه همچنين تفاوت و رابطه متقابل اقشار مختلف سرمايه، اعم از سرمايههاى صنعتى (توليدى)، تجارى و ربائى، را بدرستى تحليل کند. مارکس در عين حال با تشريح کار مولد و غيرمولد ابزار تئوريک کارآمدى در تحليل تقسيمبندىهاى درونى پرولتاريا و اشکال متنوع مواجهه اقتصادى و سياسى سرمايه با بخشهاى مختلف طبقه کارگر بدست ميدهد. تئورى مارکسيستى کار مولد و غير مولد اهميت و صحت خود را بويژه در دو دهه اخير در جريان بحران عميق جوامع سرمايهدارى پيشرفته به ثبوت رسانيده است.
3
کار مولد چيست و يا به عبارت ديگر چه کارى مولد است؟ فيزيوکراتها، يعنى نخستين پايهگذاران اقتصاد سياسى مدرن به اين سؤال از زاويه "طبيعى" و "فيزيکى" پاسخ ميدادند. براى آنها تنها کار کشاورزى کار مولد محسوب ميشد. در اين تعبير منشاء سود و ثروت جامعه بورژوايى در طبيعت جستجو ميشود. اين طبيعت است که ثروت و مازاد محصول ميآفريند و لذا کار مولد کارى است که با طبيعت فعل و انفعال ميکند. اضافه محصول حاصل طبيعت است نه کار و لذا جامعه على العموم (و دولت و سياستهاى اقتصادى دولتى) بايد در خدمت بالا بردن بازده کار و افزايش محصول در کشاورزى قرار بگيرد. از مصرف غير مولد محصولات بايد اجتناب شود و منابع اقتصادى به بهبود کيفيت توليد کشاورزى اختصاص داده شود. فيزيوکراتها به اين اعتبار مُبلّغ قناعت و استنکاف از مصرف، يعنى مبلغ ارزشها و اخلاقيات جامعه بورژوايى در مراحل اوليه شکلگيرى آن بودند. فيزيوکراتها متفکرين اقتصادى دوران شکلگيرى و عروج سرمايه بودند. انديشه اينان از يک سو رنگى از ارزشها و تلقيّات فئودالى داشت و از سوى ديگر معضلات عملى بورژوازى را در اوان پيدايش و رشدش بيان ميکرد، يعنى موقعيتى که سرمايه هنوز به توليد بزرگ صنعتى پاى نگذاشته بود و سودآورى سرمايه در وهله اول در گرو بهبود شرايط فنى توليد محصولات سنتى و مرتبط با کشاورزى بود. از لحاظ تئوريک، روشن است که کار مولد براى فيزيوکراتها نوع معينى از کار کنکرت بود. توليد محصول معين (ارزش مصرف معين) و لذا انجام نوع معينى از کار در مرکز اين تعبير از کار مولد قرار ميگرفت.
4
آدام اسميت (Adam Smith) نخستين اقتصاددان سرشناسى است که به مساله کار مولد نه از زاويه "طبيعت"، بلکه از دريچه "توليد سرمايهدارى" نگريست و لذا تبيين "طبيعى" و "فيزيکى" از کار مولد را بدور انداخت و شاخص "کمّى" و "ارزشى" براى کار مولد يافت. مولديّت کار براى اسميت در اين نيست که اين يا آن ارزش مصرف معين را توليد ميکند، بلکه در اين است که براى سرمايه ارزش توليد ميکند. اسميت کار مولد را کارى تعريف کرد که با سرمايه مبادله ميشود و کار غير مولد را کارى که نه با سرمايه، بلکه با پول (درآمد) مبادله ميگردد. تعريف آدام اسميت از کار غير مولد صحيح بود، اما تعبير او از کار مولد ناکافى بود. به اين اعتبار هر کارى که با سرمايه مبادله شود مولد ارزش محسوب ميگردد. و لدا در حالى که على الظاهر بحث بر سر قدرت مولده کار است، اين سرمايه است که منشاء و منبع هر قدرت مولده قلمداد ميگردد. اسميت ميان سرمايهاى که در پروسه عملى توليد بکار ميافتد با سرمايه تجارى از اين لحاظ، يعنى از لحاظ توليد ارزش، تفاوتى قائل نميشود. به اين اعتبار تئورى اسميت بيانگر نگرش سرمايهدار منفرد است که نفس "سودآورى" سرمايه، ولو سرمايه تجارى، را با "قدرت مولده سرمايه" يکى ميگيرد. بدين ترتيب، در تعابير اسميت منشاء واقعى سود و ثروت بورژوازى پنهان ميشود و در عوض اقشار "مصرف کننده" و "غير مولد"، نظير زمينداران، رباخواران و غيره، از موضع سرمايه به نقد کشيده ميشوند. آدام اسميت تئوريسن دوران ظهور سرمايه بزرگ صنعتى است، هنگامى که سرمايه بر سر منابع و محصولات با اقشار و طبقات ديگر رقابت دارد. انتقاد اسميت به اين اقشار و طبقاتِ "غيرمولد"، در واقع حرکتى در تقديس سرمايه بطور کلى، و سرمايه صنعتى بطور اخص است.
5
ريکاردو تعريف اسميت از کار مولد و غير مولد را عينا ميپذيرد. اما توجه خود را به مقدار و نرخ ارزش اضافه و رابطه سرمايه با کارگران معطوف ميکند. اين معضل واقعى سرمايه صنعتى در مراحل پيشرفتهتر است. مشکل "مصرفِ نامولد" اقشار و طبقات "ماقبل سرمايهدارى"، جاى خود را به مشکل بالا بردن مقدار ارزش اضافه ("درآمدِ خالص") و عرضه و تقاضا براى کار ميدهد. ريکاردو مشکلات انباشت سرمايه را اينجا جستجو ميکند. اگر جمعيت مولد از بارآورى بالائى برخوردار باشد، آنگاه تأمين اقشار غير مولد دشوارى جدىاى ببار نميآورد.
ادامه مقاله
m-hekmat.com/fa/1920fa.html
درباره کار مُولـّــد و غير مولد
#منصور_حکمت
تمايز کار مولد و غير مولد يکى از مؤلفههاى مهم در نقد مارکس بر نظام سرمايهدارى و بر اقتصاد سياسى است. فرمولبندى دقيق مارکس از اين مقولات نه فقط به وى امکان ميدهد تا منشاء ثروت و سود طبقه بورژوا و "راز قدرت مولّده سرمايه" را برملا نمايد، بلکه همچنين تفاوت و رابطه متقابل اقشار مختلف سرمايه، اعم از سرمايههاى صنعتى (توليدى)، تجارى و ربائى، را بدرستى تحليل کند. مارکس در عين حال با تشريح کار مولد و غيرمولد ابزار تئوريک کارآمدى در تحليل تقسيمبندىهاى درونى پرولتاريا و اشکال متنوع مواجهه اقتصادى و سياسى سرمايه با بخشهاى مختلف طبقه کارگر بدست ميدهد. تئورى مارکسيستى کار مولد و غير مولد اهميت و صحت خود را بويژه در دو دهه اخير در جريان بحران عميق جوامع سرمايهدارى پيشرفته به ثبوت رسانيده است.
3
کار مولد چيست و يا به عبارت ديگر چه کارى مولد است؟ فيزيوکراتها، يعنى نخستين پايهگذاران اقتصاد سياسى مدرن به اين سؤال از زاويه "طبيعى" و "فيزيکى" پاسخ ميدادند. براى آنها تنها کار کشاورزى کار مولد محسوب ميشد. در اين تعبير منشاء سود و ثروت جامعه بورژوايى در طبيعت جستجو ميشود. اين طبيعت است که ثروت و مازاد محصول ميآفريند و لذا کار مولد کارى است که با طبيعت فعل و انفعال ميکند. اضافه محصول حاصل طبيعت است نه کار و لذا جامعه على العموم (و دولت و سياستهاى اقتصادى دولتى) بايد در خدمت بالا بردن بازده کار و افزايش محصول در کشاورزى قرار بگيرد. از مصرف غير مولد محصولات بايد اجتناب شود و منابع اقتصادى به بهبود کيفيت توليد کشاورزى اختصاص داده شود. فيزيوکراتها به اين اعتبار مُبلّغ قناعت و استنکاف از مصرف، يعنى مبلغ ارزشها و اخلاقيات جامعه بورژوايى در مراحل اوليه شکلگيرى آن بودند. فيزيوکراتها متفکرين اقتصادى دوران شکلگيرى و عروج سرمايه بودند. انديشه اينان از يک سو رنگى از ارزشها و تلقيّات فئودالى داشت و از سوى ديگر معضلات عملى بورژوازى را در اوان پيدايش و رشدش بيان ميکرد، يعنى موقعيتى که سرمايه هنوز به توليد بزرگ صنعتى پاى نگذاشته بود و سودآورى سرمايه در وهله اول در گرو بهبود شرايط فنى توليد محصولات سنتى و مرتبط با کشاورزى بود. از لحاظ تئوريک، روشن است که کار مولد براى فيزيوکراتها نوع معينى از کار کنکرت بود. توليد محصول معين (ارزش مصرف معين) و لذا انجام نوع معينى از کار در مرکز اين تعبير از کار مولد قرار ميگرفت.
4
آدام اسميت (Adam Smith) نخستين اقتصاددان سرشناسى است که به مساله کار مولد نه از زاويه "طبيعت"، بلکه از دريچه "توليد سرمايهدارى" نگريست و لذا تبيين "طبيعى" و "فيزيکى" از کار مولد را بدور انداخت و شاخص "کمّى" و "ارزشى" براى کار مولد يافت. مولديّت کار براى اسميت در اين نيست که اين يا آن ارزش مصرف معين را توليد ميکند، بلکه در اين است که براى سرمايه ارزش توليد ميکند. اسميت کار مولد را کارى تعريف کرد که با سرمايه مبادله ميشود و کار غير مولد را کارى که نه با سرمايه، بلکه با پول (درآمد) مبادله ميگردد. تعريف آدام اسميت از کار غير مولد صحيح بود، اما تعبير او از کار مولد ناکافى بود. به اين اعتبار هر کارى که با سرمايه مبادله شود مولد ارزش محسوب ميگردد. و لدا در حالى که على الظاهر بحث بر سر قدرت مولده کار است، اين سرمايه است که منشاء و منبع هر قدرت مولده قلمداد ميگردد. اسميت ميان سرمايهاى که در پروسه عملى توليد بکار ميافتد با سرمايه تجارى از اين لحاظ، يعنى از لحاظ توليد ارزش، تفاوتى قائل نميشود. به اين اعتبار تئورى اسميت بيانگر نگرش سرمايهدار منفرد است که نفس "سودآورى" سرمايه، ولو سرمايه تجارى، را با "قدرت مولده سرمايه" يکى ميگيرد. بدين ترتيب، در تعابير اسميت منشاء واقعى سود و ثروت بورژوازى پنهان ميشود و در عوض اقشار "مصرف کننده" و "غير مولد"، نظير زمينداران، رباخواران و غيره، از موضع سرمايه به نقد کشيده ميشوند. آدام اسميت تئوريسن دوران ظهور سرمايه بزرگ صنعتى است، هنگامى که سرمايه بر سر منابع و محصولات با اقشار و طبقات ديگر رقابت دارد. انتقاد اسميت به اين اقشار و طبقاتِ "غيرمولد"، در واقع حرکتى در تقديس سرمايه بطور کلى، و سرمايه صنعتى بطور اخص است.
5
ريکاردو تعريف اسميت از کار مولد و غير مولد را عينا ميپذيرد. اما توجه خود را به مقدار و نرخ ارزش اضافه و رابطه سرمايه با کارگران معطوف ميکند. اين معضل واقعى سرمايه صنعتى در مراحل پيشرفتهتر است. مشکل "مصرفِ نامولد" اقشار و طبقات "ماقبل سرمايهدارى"، جاى خود را به مشکل بالا بردن مقدار ارزش اضافه ("درآمدِ خالص") و عرضه و تقاضا براى کار ميدهد. ريکاردو مشکلات انباشت سرمايه را اينجا جستجو ميکند. اگر جمعيت مولد از بارآورى بالائى برخوردار باشد، آنگاه تأمين اقشار غير مولد دشوارى جدىاى ببار نميآورد.
ادامه مقاله
m-hekmat.com/fa/1920fa.html
درباره_کار_مولّد_و_غير_مولّد_کارل_مارکس_ترجمه_ی_منصور_حکمت_.docx
1 MB
درباره کار مولّد و غير مولّد
کارل مارکس
ترجمه ی منصور حکمت
دستنوشتههاى اقتصادى: تئوري هاىارزش اضافه
ضميمه به بخش اول (١١ و ١٢)
@SocialistL
کارل مارکس
ترجمه ی منصور حکمت
دستنوشتههاى اقتصادى: تئوري هاىارزش اضافه
ضميمه به بخش اول (١١ و ١٢)
@SocialistL
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جولیان آسانژ انگلستان را ترک کرد تا به این آزادی خود و پیروزی خود و همه حامیان و در یک کلام یک پیروزی بزرگ برای آزادی و آزادی بیان و دسترسی همگان به اطلاعات را جشن بگیرد!
@SocialistL
@SocialistL
دوست نازنینی با اشاره به پیروزی احتمالیِ دکتر پزشکیان در دور اول انتخابات، "کارشناسان" شبکه های معاند را به سخره گرفته و تاکید کرده بودند که: این کارشناسان مدعی بودند که رای "آن والا مقام" که ارواحنا له الفداه، با قالیباف است. اما دیدید که انتخابات واقعی است و اساسا قالیباف از دور رقابت ها خارج شد. در پاسخ عرض کردم:
من البته نمی دانم واقعا چه کارشناسی چنین حرفی را زده ولی کلا این حرف خیلی احمقانه است. بعد از سال هشتاد و هشت، نظام پشت دستش را داغ کرد که دیگر در نتیجه آرا و انتخابات دستکاری نکند. بجای آن، از همان ابتدا با نظارت استصوابی کسانی را که" مایل" به پذیرششان نیست را رد صلاحیت می کنند.
نکته اساسی تر این است که دهه سیاه نود، برای راس هرم قدرت و ساختار سیاسی جمهوری اسلامی بسیار حیاتی بود. چون بالاخره در روند چند دهه ای تمرکز و تثبیت قدرت در راس هرمِ آن، به جایی رسیدیم که رئیس دولت و نیز مجلس "مطلقا" هیچ سهمِ "واقعی" ای از قدرت ندارند. این دقیقا همان نکته به شدت ترسناک و تراژیکی است که رای دهندگان به پزشکیان هنوز توان پذیرش و هضمش را ندارند.
حق هم دارند البته. واقعیت بسیار هولناکی است. می دانید مثل چه می ماند؟ مثل اینکه شما سوار یک هواپیما باشید، یک هایجکر و.... در "کاکپیت" درب را به روی راکبین طیّاره بسته و خودش را در آن اتاقک محبوس کرده و تمام کنترل هواپیما را در دست گرفته باشد و بدانید که قرار است هواپیما را به کوه بکوبد(این را از نحوه خلبانی و حرکت هایش فهمیده اید). بعد یک بچه سه ساله با فرمان پلاستیکی اسباب بازی اش مدعی می شود که چرخاندن فرمان می تواند تاثیری حداقلی روی حرکت هواپیما داشته باشد.
واقعیت این است که شرایط آنقدر ترسناک است که عده ای به این نتیجه می رسند که " امتحانش که ضرری ندارد..... دارد؟" و خب شروع می کنند به بازی بازی با فرمان پلاستیکی. این شما هستید. عده ای دیگر می گویند: فایده ای ندارد. بهتر است یا تلاش کنیم در را بشکنیم یا سقوط محتوم را بپذیریم و از این ساعات آخر لذت ببریم. این ما هستیم.
پ.ن: نکته ناراحت کننده تری هم در این تمثیل وجود دارد. آن هم اینکه آن کسی که خودش را در کابینِ خلبان محبوس کرده موتلفینی در بین مسافران دارد و هربار که هواپیما حرکتی ناگهانی می کند و سر و کله مسافرین به در و دیوار می خورد، آن عده ای می گویند: "همه اش تقصیر شماست دیگر. شما کنترل هواپیما را در دست دارید. داریم می بینیم دیگر. شما دارید خیلی بد هواپیما را کنترل می کنید". یک مهندس پرواز هم اتفاقا در بین مسافرین هست که به نوعی همین را تایید می کند و در تماس با برج های کنترل مختلف بیان می کند که همه مسافران این هواپیما در کنترل آن شریک هستند. ما یک خلبانی مردم سالارانه داریم. در نتیجه هر حرکت ناگهانی و مهلکی که می بینید، محصول انتخاب راکبین طیّاره است. مسافران خودشان انتخاب کرده اند که اینطوری پرواز کنند. جالب اینکه همین مهندس پرواز بازنشسته و از کار بی کار شده، هی راکبین را تشویق می کند تا فرمان اسباب بازی را اینطرف و آن طرف کنند و تهدید می کند که مبادا آنرا رها کنند که هواپیما به دست نا اهلان می افتد و سقوط می کند. یه همچین وضعی داریم خلاصه.
سروش آریا
@SocialistL
من البته نمی دانم واقعا چه کارشناسی چنین حرفی را زده ولی کلا این حرف خیلی احمقانه است. بعد از سال هشتاد و هشت، نظام پشت دستش را داغ کرد که دیگر در نتیجه آرا و انتخابات دستکاری نکند. بجای آن، از همان ابتدا با نظارت استصوابی کسانی را که" مایل" به پذیرششان نیست را رد صلاحیت می کنند.
نکته اساسی تر این است که دهه سیاه نود، برای راس هرم قدرت و ساختار سیاسی جمهوری اسلامی بسیار حیاتی بود. چون بالاخره در روند چند دهه ای تمرکز و تثبیت قدرت در راس هرمِ آن، به جایی رسیدیم که رئیس دولت و نیز مجلس "مطلقا" هیچ سهمِ "واقعی" ای از قدرت ندارند. این دقیقا همان نکته به شدت ترسناک و تراژیکی است که رای دهندگان به پزشکیان هنوز توان پذیرش و هضمش را ندارند.
حق هم دارند البته. واقعیت بسیار هولناکی است. می دانید مثل چه می ماند؟ مثل اینکه شما سوار یک هواپیما باشید، یک هایجکر و.... در "کاکپیت" درب را به روی راکبین طیّاره بسته و خودش را در آن اتاقک محبوس کرده و تمام کنترل هواپیما را در دست گرفته باشد و بدانید که قرار است هواپیما را به کوه بکوبد(این را از نحوه خلبانی و حرکت هایش فهمیده اید). بعد یک بچه سه ساله با فرمان پلاستیکی اسباب بازی اش مدعی می شود که چرخاندن فرمان می تواند تاثیری حداقلی روی حرکت هواپیما داشته باشد.
واقعیت این است که شرایط آنقدر ترسناک است که عده ای به این نتیجه می رسند که " امتحانش که ضرری ندارد..... دارد؟" و خب شروع می کنند به بازی بازی با فرمان پلاستیکی. این شما هستید. عده ای دیگر می گویند: فایده ای ندارد. بهتر است یا تلاش کنیم در را بشکنیم یا سقوط محتوم را بپذیریم و از این ساعات آخر لذت ببریم. این ما هستیم.
پ.ن: نکته ناراحت کننده تری هم در این تمثیل وجود دارد. آن هم اینکه آن کسی که خودش را در کابینِ خلبان محبوس کرده موتلفینی در بین مسافران دارد و هربار که هواپیما حرکتی ناگهانی می کند و سر و کله مسافرین به در و دیوار می خورد، آن عده ای می گویند: "همه اش تقصیر شماست دیگر. شما کنترل هواپیما را در دست دارید. داریم می بینیم دیگر. شما دارید خیلی بد هواپیما را کنترل می کنید". یک مهندس پرواز هم اتفاقا در بین مسافرین هست که به نوعی همین را تایید می کند و در تماس با برج های کنترل مختلف بیان می کند که همه مسافران این هواپیما در کنترل آن شریک هستند. ما یک خلبانی مردم سالارانه داریم. در نتیجه هر حرکت ناگهانی و مهلکی که می بینید، محصول انتخاب راکبین طیّاره است. مسافران خودشان انتخاب کرده اند که اینطوری پرواز کنند. جالب اینکه همین مهندس پرواز بازنشسته و از کار بی کار شده، هی راکبین را تشویق می کند تا فرمان اسباب بازی را اینطرف و آن طرف کنند و تهدید می کند که مبادا آنرا رها کنند که هواپیما به دست نا اهلان می افتد و سقوط می کند. یه همچین وضعی داریم خلاصه.
سروش آریا
@SocialistL