Telegram Web Link
Forwarded from بیا برویم بُخارا (بُخارا (بیا برویم‌ بُخارا))
نگاهی لبریز از آرزو و زندگی
Forwarded from بیا برویم بُخارا (بُخارا (بیا برویم‌ بُخارا))
ارتزاق آسیاب سنت از خون زن

دختری با سلاح قاتلی به نام پدر کشته می شود و هزاران نفر در تشییع و تدفین مبینای مقتول شرکت می کنند(نام خانوادگی اش را نمی نویسم چون صاحب همان نام خانوادگی قاتل است و هیچ کسی نمی خواهد از نام و عنوان قاتلش نسب ببرد). این حجم از مشارکت از لحاظ کمی مهم است. اما اعلام همدردی آنها با دختر بی گناه نزدیک به صفر و محکوم کردن عمل قاتلی تفنگ به دست که جای پدر ایستاده همراه با اما و اگرهای بسیار. «کاش مبینا به حرف پدرش گوش می داد. خیرش را می خواسته.  والله ما هم به اینجایمان رسیده، تقصیر نداشته، مگر آدم چقدر تحمل دارد؟ این نسل جدید آیه از روی قرآن برداشته اند. بی چشم و رو و مگرگوش. چقدر هم زیبا بوده، حیف» آگهی های ترحیم هم تسلیت به خانواده  پدری است که هم جنس برتر است و هم نسب نسل به او وصل می شود. اینها و بیشتر از اینها روایت های مردمانی ناموس پرست، غیرتی و حامی حریم خانواده و مدافع آبروی خویش اند که بیش از آنکه به احترام دختری لبریز از آرزو و محکومیت عمل شنیعی آمده باشند، از روی کنجکاوی در چنین گردهمایی هایی شرکت می کنند.‌ مثل جمع شدن اطراف یک مارگیر ماجراجو یا صبح زود از خواب برخاستن تا یک بار در عمرشان اجرای مناسک یک اعدام را از نزدیک ببینند و بعدازظهر هم خسته از سرپا ایستادن طولانی بخوابند.  
    می گویند قاتل گریخته و با پادرمیانی (ریش سفیدان!) خودش را تسلیم می کند‌‌. وقتی دستگاه متولی امنیت به ریش سفیدان متوسل می شود پس احتمالا فردا هم همان ریش سفیدان قاتل را آزاد  می کنند تا خانواده بی سرپرست! نماند با این استدلال محکمه پسند که تا بوده از این اتفاقها افتاده و این هم نه اولین است و نه آخرین. کاش این کار را نمی کرد، ولی حالا که شده خدا را خوش نمی آید بقیه خانواده نفله شوند. و پرونده بسته می شود. چرا؟ چون جان زن کم ارزش تر  از آن است که نرینه‌ای قاتل به خاطر گرفتن آن پشت میله های زندان بپوسد.
    وقتی این قتل های فجیع به نام دفاع از ناموس و غیرت مردانه و ناامنی دامنه دار و خشونت فراگیر را می بینم متوجه می شویم که جان انسان در این سرزمین به امری مبتذل و پیش پا افتاده تبدیل شده است. مرور قتل های متوالی با اشکال متفاوت  و محتوایی یکسان ما را به سمت این پرسش سوق می دهد که فردا در کجا نوبت کیست؟ دلیل هم نمی خواهد،اول اتفاق می افتد و بعد از آن افکار عمومی و رسانه های رسمی و غیررسمی دنبال دلایل می گردند و بعد از مدتی این مورد عادی با قتل فجیع تری  پوشیده می شود.(خوش به حال مبینا که با اسلحه پدرش کشته شد، به این یکی تجاوز کرده اند و شکنجه داده اند و یک هفته در اتاقی نگه داشته اند و با زخمهایش مرده است).
     این تنش طولانی میان نگرش های جنسیتی همچنان ادامه دارد و اگر دولت که متولی هر تغییر سخت افزاری و نرم افزاری در ایران بوده و هست از طریق رسانه ها و آموزش و پرورش و مهارت آموزی مواجهه با تصمیمات سخت را به مردم نیاموزد این نرینه محوری با کشتار آشکار و پنهان بازتولید می شود و  در خانواده که خیلی وقت است جای امنی برای زنان نیست، خاموش تر از هر جای دیگری اتفاق می افتد. اما دولت چنین نمی کند. چرا؟ چون جان آدمیزاد در این آبادی امری مبتذل است و جان جنس دوم مبتذل تر. چنان که کارشناسی! می گفت پدر اگر این کار را نمی کرد چه می کرد؟ نتیجه اش این می شود که باید از قاتل به عنوان قهرمان تجلیل کرد تا زنان و دختران متنبه شوند.
   فرهنگ خاورمیانه نرینه محور است و ایران هم در بطن و متن این رویکرد قرار دارد و نرینگی در جامعه با دو منبع تاریخی ملی و مذهبی تقویت می شود. برای مواجهه با چنین نگرش صلبی و در غیاب نهادهای حمایتی و بی تفاوتی دولت، وظیفه ماست که شمعی بیفروزیم و آگهی پیرامون ارزش جان زن و حرمت وجودش را تکثیر کنیم.


https://www.tg-me.com/bokhara1974
https://x.com/YousefKargar/status/1828528953444966713?t=zIf4Dozlj_lOn9wwP7ySTA&s=35

شاید بتوان گفت بیشترین ادای دین را به ادبیات ایران، نه سینمای ایران بلکه سینمای شوروی و فیلمساز تاجیک «بوریس کیمیاگروف» کرده است. از هشت فیلمش، پنج مورد به ادبیات ایران مربوط است: رودکی ، کاوه آهنگر ، افسانه رستم ، رستم و سهراب و افسانه سیاوش

@Saeed_Maadani
Forwarded from در جستجوی حقیقت (دکتر محمد باقر تاج الدین)
☸️قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

✍️محمدباقر تاج الدین

چند سال پیش و در پی کشته شدن دختری به نام رومینا اشرفی در استان گیلان و در منطقۀ تالش به دست پدرش متنی با همین عنوان منتشر کردم و طی آن یادآور شدم که به دلیل وجود باورهای نادرست سنتی در جامعۀ ما از یک سو و وجود قوانین ناکارآمد و نهادهای ناکارآمدتر اجتماعی و فرهنگی از سوی دیگر همگی دست به هم داده و چنین فجایع هولناک و دردآوری را رقم می زنند. این چندمین مورد از این دست قتل های فجیع و تلخ است که دختران و زنانی به دست پدران و همسران و یا برادران شان کشته می شوند. نمونۀ بسیار دردناک و اسف بار آن بریده شدن سر زنی به دست شوهرش در استان خوزستان و گرداندن سرش در خیابان ها بود که آدمی را به یاد جنایت های فجیع هزاران سال پیش می انداخت!!! به راستی تا کی و کجا باید شاهد چنین فجایع هولناکی در جامعه باشیم؟ چرا اکنون و در قرن بیست و یکم هنوز باید چنین وضعیت تلخ و اسف باری را تجربه کنیم؟!!

✳️همچنین به نظر می رسد که این دختر مقتول و پدرش با دو نوع باور و ارزش متفاوت رو در روی یکدیگر قرار گرفتند و چون دو نوع تفسیر و برداشت متفاوت را برساخت کرده اند لذا نتوانستند زبان همدیگر را به درستی درک و فهم کنند و در نهایت کار به نزاع کشید و البته پدر که از یک سو خود را بنا بر یک باور نادرست مالک و صاحب دختر تصور می کرد و از سوی دیگر زور و توان اَش در این ماجرا بیشتر بود و البته آبروی خود را نیز در خطر می دید لذا به خود اجازه داد که هر کاری که می تواند با دختر اَش بکند و این چنین حیات و زندگی اَش را به پایان برساند!!! تو گویی که هنوز برخی پدران و شوهران و برادران این سرزمین درنیافته اند که زن ناموس کسی نیست و چنین نگاه های از بنیاد اشتباه را باید به دور بیندازند و بیاموزند که زن نیز مانند مرد انسان است با تمام ویژگی ها و نیازها و خواسته های انسانی و این که زن جنس دوم نیست و هیچ کسی مالک و صاحب هیچ دختر و زنی محسوب نمی شود!!

❇️اما خوب می دانیم که این تمام ماجرا نیست و اضلاع دیگر آن عبارتند از: قوانین ضعیف و غیر کاربردی برای انسان های این جامعه در این دوره و زمانه از یک طرف که باز هم ساخته و پرداخته انسان های همین جامعه و فرهنگ هستند، نبود نهادهای حمایتی برای کودکان، نوجوانان و سایر گروه های اجتماعی و همچنین از طرف دیگر وجود هنجارها و ارزش های اجتماعی فشارآور و محدود کننده همگی مزید بر علت شده اند و چنین حادثه تلخی را رقم زده اند. به خوبی می بینیم که مجموعه ای از شرایط اجتماعی و فرهنگی ای که محصول بازنمایی های معنایی و تفسیری آدمیان همین جامعه و فرهنگ است دست به دست هم داده و این چنین سرنوشت دختری را تباه نموده است. این دختر مقتول و همچنین پدرش قربانی جامعه و فرهنگی هستند که "خودشان" و "دیگران" آن را ساخته و پرداخته کرده اند. اگر چه ممکن است میزان قصوری که متوجه آن دیگرانی است که در بروز این ماجرای تلخ و ماجراهایی از این دست سهیم بوده و هستند بسیار بیشتر از این دختر مقتول و پدر قاتلش باشد. همه می دانیم که واقعیت ها و پدیده های اجتماعی بسیار پیچیده تر از آن هستند که صرفاً از طریق برخی ساده سازی ها و تقلیل گرایی ها قابل تحلیل و تبیین باشند، لذا شاید بتوان گفت مجموعه ای از شرایط در کنار هم قرار گرفته اند که چنین حادثۀ هولناکی رقم خورده است و آن مجموعه از خود دختر مقتول گرفته تا پدرش تا خانواده اَش تا فرهنگ منطقه اَش تا قوانین جامعه اَش تا هنجارها، باورها، ارزش ها و قواعد ساخته شده در فرهنگ این جامعه همه و همه مقصران و عاملان این قتل و قتل هایی نظیر آن بوده و هستند.
#قتل_دختر
#پدر_قاتل
#قتل_ناموسی
#فرهنگ
#جامعه
#قوانین
#زن
#دختر
#ایلام


@tajeddin_mohammadbagher
خبر تحریف‌شده درباره آمار زایمان اتباع غیرایرانی در کرج

🔹شماری از مطبوعات و سایت‌های خبری به نقل از داود زارع، مدیرکل بیمه سلامت استان البرز، نوشتند: «نیمی از زایمان‌های کرج متعلق به مادران افغانستانی است.»

🔹این خبر در شبکه‌های اجتماعی بازتاب گسترده‌ای داشت. برخی از صفحات اینستاگرامی این خبر را با عناوینی همچون «آمار هولناک» و «فاجعه بزرگ» بازنشر کردند.

🔹خبرگزاری تسنیم در خبر مربوط به نشست داود زارع به نقل از او نوشته که «بالغ بر ۷۳ درصد زایمان‌ها سزارین بوده است و از این زایمان‌های سزارین بالغ بر از ۵۰ درصد مربوط به اتباع بوده است.»

🔹اما حتی همین روایت متفاوت تسنیم از خبر منتشر شده از سوی دیگر رسانه‌ها و صفحات مجازی، دقیق و درست نیست.

🔹بر اساس آنچه در وبسایت اداره کل بیمه سلامت استان البرز منتشر شده، داود زارع ضمن اشاره به اینکه «بالغ بر ۷۳ درصد زایمان های استان با عمل سزارین اتفاق افتاده است»، توضیح داده که «در یکی از بیمارستان‌های البرز بالغ بر ۵۰ درصد این زایمان‌ها توسط اتباع اتفاق افتاده است.»

🔹آن یک بیمارستان مورد نظر مدیر کل بیمه سلامت استان البرز، بیمارستان کمالی است که به گفته زارع، یک بیمارستان دولتی است و برابر هماهنگی‌های استان اتباع خارجی جهت انجام زایمان به این بیمارستان ارجاع می شوند.

🔹در واقع آمار مدیرکل فقط درباره سهم اتباع خارجی از زایمان‌های سزارینی سال ۱۴۰۲، در تنها بیمارستانی است که در استان البرز برای این افراد در نظر گرفته شده است و نه تمام زایمان‌های استان البرز طی سال ۱۴۰۲.

🔹ضمن آنکه این مقام بیمه سلامت استان البرز بدون تفکیک ملیت و بیان جزییات از سهم اتباع خارجی یاد می‌کند که می‌تواند شامل افغانستانی‌ها یا دیگر غیر ایرانیان ساکن در استان هم بشود.

🔹بنابراین این ادعای رسانه‌ها و مطبوعات که نیمی از زایمان‌های کرج، متعلق به مادران افغانستانی است، از فکت‌نامه نشان «شاخ‌دار» می‌گیرد.

👈 در فکت‌نامه بخوانید

👈 در تلگرام بخوانید

🌐 @Factnameh
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محمدعلی بهمنی شاعر و ترانه‌سرای برجسته در سن هشتاد و دو سالگی درگذشت.
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
 تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست
 
 قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟ 
 گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست
 
 گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
 گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست
 
 آسمانی تو! در آن گستره خورشیدی کن
 من همین قدر که گرم است زمینم کافیست
 
 من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
 برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست
 
 فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
 که همین شوق ٬ مرا خوب ترینم ! کافیست

@sahandiranmehr
خرچنگ های مردابی- کلام از محمدعلی بهمنی
حبیب
نام ترانه : خرچنگ های مردابی

شاعر: استاد محمد علی بهمنی

خواننده: حبیب محبیان


متن ترانه:
در این زمانه بی هیاهوی لال پرست
خوشابه حال کلاغان قیل و قال پرست

چگونه شرح دهم، لحظه لحظه خود را
برای این همه ناباور خیال پرست

به شب نشینی خرچنگ های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست

رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند
به پای هرزه علف های باغ کال پرست

رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست
کمال دار را برای من کمال پرست

هنوزم زنده ام و زنده بودنم خاریست
به تنگ چشمی نامردم زوال پرست

@Saeed_Maadani
واکنش مثبت!

واکنش دکتر پزشکیان به حادثۀ دلخراش لاهیجان و دستور تشکیل هیئتی برای بررسی سریع موضوع، نشانه و علامتِ مثبتی از اهتمام و جدیت رئیس‌جمهور برای تحقق وعده‌های خود از جمله اجرای عدالت است.
در همۀ جوامع دنیا با هر نوع حکومتی، امکان ارتکاب عمل خلاف قانون و یا انجام جنایت از سوی کارگزاران حکومتی بخصوص نهادهای مسئولِ امنیت وجود دارد. آنچه نظام‌های سیاسی را از هم تفکیک می‌کند، انجام یا عدم انجام عمل مجرمانه از سوی نیروهای تحت امر آنها نیست، بلکه نوع مواجهۀ نظام سیاسی با آن اعمال است. در نظام‌های توتالیتر، اصولاً امکان افشا و طرح علنی این نوع جنایات وجود ندارد و بنابراین کارگزاران حکومت دست‌شان برای ارتکاب هر نوع ظلم و ستم و جنایتی علیه شهروندان و مخفی نگه‌داشتن آن باز است. در نظام‌های استبدادی اعمال خلاف قانون نیروهای تحت امر حکومت تا اندازه‌ای قابل افشاست، اما امیدی به رسیدگی عادلانه به آن نمی‌رود و معمولاً هم سر و ته قضیه با تمهیداتی شبه‌قانونی یا کاملاً زورگویانه به هم می‌آید. در نظام‌های دمکراتیک اما هم اصل جنایت قابل افشاست، هم افشاگران، بویژه رسانه‌ها از آزادی و امنیت لازم برای تحقیق و تفحص در ماجرای پیش آمده و انتشار عمومی نتایج آن برخوردارند و هم اکثریت مردم نسبت به رسیدگی قضایی عادلانه به جنایت رخ داده اطمینان نسبی دارند و اگر هم احیاناً نتیجۀ رسیدگی را شفاف و عادلانه نبینند، حق اعتراض مدنی و مسالمت آمیز برای‌شان محفوظ است.
به هر حال امکان افشای بدون هراسِ عمل خلاف توسط رسانه‌های داخلی و دستور رسیدگی فوری و عادلانه به آن از سوی رئیس جمهور هر دو علائمی مثبت به شمار می‌روند.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
Forwarded from امتداد
کانون را دریابید؛
نامه‌ی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان به وزیر آموزش و پرورش


به نام پروردگار کودکی
جناب آقای دکتر کاظمی
وزیر محترم آموزش و پرورش
با سلام و احترام

🔹اهل قلم را با کلام عهد و پیمانی است که اگرچه چنان قسم بقراط بر زبان نمی‌آید، اما بر همان سیاق، استوار و پابرجاست. اینکه با قلم جز راست نگویند؛ جز حق ننویسند؛ جز عدل نجویند و جز بر مهر و درستی نروند. این قول، آنجا که کنار نام کودکان می‌نشیند، عهدی مضاعف است و رنجی مشَرَّف.

🔹انجمن نویسندگان کودک و نوجوان بنا بر این عهد، همیشه دغدغه‌ی کودکان و نوجوانان را دارد و از این‌رو به سرنوشت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز اهمیت می‌دهد که علاوه بر قدمت، مهم‌ترین و گسترده‌ترین نهاد فرهنگی این حوزه است. نهادی که به صراحت در اساسنامه‌اش، «ایجاد امکانات لازم جهت رشد و پرورش فکری و ذوقی کودکان و نوجوانان و کمک به شکوفایی استعدادهایشان براساس ارزش‌ها و نظام تعلیم و تربیت اسلامی» را هدف خود اعلام، و وظایفش را در حیطه‌ی تأسیس مراکز، ترویج کتاب و کتابخوانی، تولید و عرضه‌ی محصولات و آموزش‌های فرهنگی- هنری، کمک به توسعه و ترویج ادبیات کودکان و نوجوانان و همکاری با مؤسسات ایرانی و غیر ایرانیِ با اهداف مشابه تعریف کرده است.

🔹دور شدن تدریجی این نهاد از اهداف و وظایف ذاتی خود، به ویژه در چند سال گذشته، نویسندگان کودک و نوجوان را نگران کرده است. کانون اگرچه در چند دهه‌ی گذشته، فراز و فرودهای زیادی داشته، اما گَرد هیچ مشکلی، چهره‌ی زیبای آن را مکدّر نکرده بود؛ چرا که اولویت متولیان کانون در آن دهه‌ها، با هر گرایش و سلیقه‌ای، همواره کودکان بوده‌اند و بس. کانون پرورش فکری متعلق به کودکان و نوجوانان ایران است و شاید با همین نگاه و رویکرد، هرگز سیاسی نبوده؛ هرچند حفظ ارزش‌ها و آیین‌ها و سنت‌های فرهنگی و دینی، همیشه در آن مورد توجه بوده است.

🔹این سال‌ها با انتصاب مدیران ناآشنا با فرهنگ، هنر و ادبیات کودک و نوجوان، هدف، وظایف اصلی و جایگاه و پیشینه‌ی کانون پرورش فکری و غلبه‌ی گرایش‌های حزبی و سیاسی یا سلیقه‌های  شخصی، نفس‌های این نهاد ارزشمند و پرتوان به شماره افتاده است. حالت تعطیل یا نیمه‌تعطیلی بسیاری از کتابخانه‌های(مراکز) کانون و فعالیت‌های پژوهشی آن؛ انتقال، بازنشستگی زودهنگام و تعدیل بسیاری از کارشناسان و مربیان مجرب و کارآمد، ناکارآمدی انتشارات و نیمه‌جان شدن جشنواره‌ها، جذب افراد بدون سنخیت با کانون و کار با کودکان، تعطیلی بسیاری از برنامه‌های پرمخاطب، رواج فعالیت‌های غیرمرتبط با ماهیت این نهاد، عدم پویایی و قطع ارتباط با خالقان آثار ادبی و هنری، بی‌انگیزگی و دلمردگی مربیان و...، زنگ خطر اضمحلال و بی‌اثر شدن این نهاد بزرگ، پراهمیت و دیرین را به صدا درآورده است...

🔸 متن کامل نامه

#امتداد
@emtedadnet
پیری، مرگ و خیره به خورشید نگریستن
(یادداشت)

سعید معدنی

مرداد ماه امسال فرصتی شد تا چهار کتاب "مسئله‌ی اسپینوزا"، "درمان شوپنهاور"، "مامان و معنای زندگی" و "خیره به خورشید نگریستن" را از اروین یالوم بخوانم. البته درباره‌ی کتاب آخر یعنی "خیره به خورشید نگریستن" قبلاً تحلیل‌هایی خوانده....

ادامه‌ی یادداشت 👇👇👇



#سعید_معدنی
#اروین_یالوم
#سپیده_حبیب
#اورانوس_قطبی‌نژاد_آسمانی
#زهرا_غلامرضانژاد
#مرجان_معتمد_حسینی
#روان‌درمانی
#روان‌درمانی_اگزیستانسیال

@Saeed_Maadani
پیری، مرگ و خیره به خورشید نگریستن

سعید معدنی

مرداد ماه امسال فرصتی شد تا چهار کتاب "مسئله‌ی اسپینوزا"، "درمان شوپنهاور"، "مامان و معنای زندگی" و "خیره به خورشید نگریستن" را از اروین یالوم بخوانم. البته درباره‌ی کتاب آخر یعنی "خیره به خورشید نگریستن" قبلاً تحلیل‌هایی خوانده و پادکست‌هایی شنیده بودم و تا حدودی با موضوع کتاب آشنایی داشتم. اما لازم دیدم که متن اصلی را کامل بخوانم. قبلاً هم آثاری از یالوم خوانده بودم که مهم‌ترین آن "وقتی نیچه گریست" بود که یک فیلم سینمایی هم از روی آن ساخته‌ شده است.

اروین دیوید یالوم (Irvin David Yalom) متولد ۱۹۳۱ میلادی می‌باشد. اهل آمریکا، روان‌پزشک و استاد بازنشسته‌ی دانشگاه استنفورد است. وی کمک زیادی به گسترش روان‌درمانی در جهان معاصر کرده است. او با توجه به مطالعات وسیع‌اش در حوزه‌های پزشکی و فلسفه و تاریخ، و آگاهی عمیق و چندجانبه‌ به خصوصیات انسان معاصر و مدرن، به روان‌پزشکی عمق بخشیده و ابعاد دیگری از جهان روان انسان را به ما معرفی می کند. او به دانش بشری "الگوی تحلیلی روان‌شناسی هستی‌گرا (اگزیستانسیال)" را ارائه داده است.

این روان‌پزشک و روان‌درمانگر در این باره می‌نویسد:
"چارچوب داوری اگزیستانسیال... می‌گوید علت گرفتاری بسیاری از بیماران به یاس و نومیدی رودررو شدن با بعضی دلواپسی‌های غایی وجودی است. شاخص‌ترین این دلواپسی‌ها، که در کار بالینی از بقیه چشم‌گیرترند عبارتند از: مرگ، تنهایی، آزادی و پوچی؛ مضامینی که ستون فقرات درسنامه‌ی روان‌درمانی اگزیستانسیال [هستی‌گرایی - وجودی] مرا می سازند..."

طبعاً در این‌جا قصدم آن نیست که این آثار عمیق و مهم را در این یادداشت کوتاه معرفی کنم. زیرا معرفی هر کدام متن مفصل و جداگانه‌ای می‌طلبد. اما حتی اگر پزشکی و روان‌پزشکی ندانید و روان‌درمانگر هم نباشید از خواندن آثار داستانی یالوم بهره‌ی فراوان برده و لذت می‌برید. زیرا ایشان نظرات و اندیشه‌های خود را در اکثر آثار مذکور در قالب رمان و روایت‌های جذاب ارائه می‌دهد. حتی کتاب "خیره به خورشید نگریستن" که رمان نیست، باز هم خاطرات و روایت‌های جذابی از درمان بیماران را در لابه‌لای متن ارائه می‌دهد. البته باید به مترجمان زبردست ایرانی که این آثار سخت، تخصصی و دشوار را همه‌فهم و روان ترجمه کرده و در اختیار ما گذاشته‌اند تشکر کرد. جالب اینکه همه‌ی مترجمان این چند اثری که من خوانده‌ام زنان بوده‌اند که به همه‌ی ایشان دستمریزاد می‌گویم. این بانوان علاوه بر چیرگی به دانش و محتوای متن، تسلّط خوبی به زبان مبداء و مقصد دارند.

در کتاب "خیره به خورشید نگریستن" یالوم به ما می‌گوید ما همان‌طور که نمی‌توانیم مستقیم به خورشید نگاه کنیم، به چشمان مرگ هم می‌ترسیم مستقیم نگاه کنیم؛ لذا سعی می‌کنیم به آن فکر نکنیم. اما تمام بیماران صعب‌العلاج و پیران ناگزیر به مرگ فکر می‌کنند. بنابراین روان‌درمانگران وظیفه دارند تا آنجا که امکان دارد این ترس را در مراجعان کاهش دهند. اروین یالوم به دنیای پس از مرگ اعتقاد ندارد و معتقد است که با مرگ همه چیز تمام می‌شود. در این صورت انسان‌هایی با مرگ بهتر کنار می‌آیند که خوب و مفید زندگی کرده باشند.

در حین نوشتن این یادداشت نکته‌ای و خاطره‌ای یادم آمد و اینکه سی و اندی سال پیش که دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی در دانشگاه شیراز بودم بواسطه دوستی و هم‌خوابگاهی با دوستان دانشجوی روان‌شناس با برخی آثار کارل گوستاو یونگ (شاگرد فروید) آشنا شدم. او نیز مفاهیم مهمی مثل ناخودآگاه جمعی ، کهن الگوها، انسان و سمبل‌هایش و مفاهیمی از این دست را وارد ادبیات روان‌درمانی کرده است. بر اثر این مطالعات حدود دو سال خواب‌هایم را یادداشت می‌کردم و به شیوه‌ی یونگ برای خودم تحلیل و تفسیر می کردم! کم‌کم خواب‌های دوستان هم‌اتاقی را هم تحلیل می‌کردم! و حتی برایشان فال یی‌چینگ هم می‌گرفتم (کتاب راز‌گونه‌ی چین باستان که یونگ به آن خیلی اعتقاد داشت). کم‌کم مشتریانم در خوابگاه زیاد شده بود که فارغ‌التّحصیل شدم و به تهران برگشتم.

اکنون پس از چند دهه در ۶۰ سالگی که سن ورود به دوره پیری است، دوباره با آثار روان‌درمانگر دیگری که از مرگ و هراس های انسان مدرن می‌گوید آشنا شدم. اگر یونگی به موضوع نگاه کنیم، شاید تقدیر ما این‌گونه رقم خورده است! جوانی را با یونگ و پیری را با یالوم سرکنیم.

در آخر اینکه یالوم در یک خانواده‌ی یهودی به دنیا آمده و لاجرم این خاستگاه خانوادگی و فرهنگ آن در آثارش نماد و نمود دارد. یکی از ویژگی‌های آثار یالوم این است که شما با خواندن این متون جذاب داستانی با هر اتفاق و رویدادی، مباحث آن در ذهن شما تداعی می‌شود.

۱۲ شهریور ۱۴۰۳

#سعید_معدنی
#اروین_یالوم
#سپیده_حبیب
#اورانوس_قطبی‌نژاد_آسمانی
#زهرا_غلامرضانژاد
#مرجان_معتمد_حسینی
#روان‌درمانی
#روان‌درمانی_اگزیستانسیال

@Saeed_Maadani
خیره شدن به خورشید 1
مرور و بحث کتاب
خیره شدن به خورشید نوشته دکتر اروین یالوم

بخش اول
کریسمس گذشته، حال، آینده

@dr_iman_fani
خیره شدن به خورشید 2
مرور و بحث کتاب
چشم در چشم خورشید
غلبه بر وحشت از مرگ

بخش دوم:
-نگاهی به اندیشه رولو می، استاد اروین یالوم
-ارتباط اساطیری و فیزیولوژیک میان لذت جنسی و مرگ


@dr_iman_fani
خیره شدن به خورشید 3
مرور و بحث کتاب چشم در چشم خورشید

بخش سوم

@dr_iman_fani
خیره به خورشید 4
مرور و‌بحث کتاب
چشم در چشم خورشید
نوشته دکتر اروین یالوم-بخش چهارم

@dr_iman_fani
خیره به خورشید 5
مرور و‌بحث‌کتاب خیره شدن به خورشید

بخش پنجم مرور و بحث کتاب خیره شدن به خورشید



اندیشه طنین‌اندازی
اندیشه‌هایی درباره گذرایی
اندیشه بازگشت ابدی نیچه
چگونه به میرندگان تسلی دهیم؟
چگونه پیش و پس از مرگ عزیزان در جستجوی تسلی باشیم؟

@dr_iman_fani
خیره به خورشید 6
بخش پایانی کتاب چشم در چشم خورشید
از دکتر اروین یالوم
خاطرات و تجربیات یالوم در برخورد با مرگ

@dr_iman_fani
زنان و شکستن سد تحجّر

در برخی کشورهای جهان سوم که حکومت‌های عقب مانده و ضد مدرنیته دارند، زنان در خط مقدم مبارزات قرار می‌گیرند. در عین حال زنان اولین قربانیان این نوع حکومت ها هستند.

یکی از ناامید کننده‌ترین این حکومت‌ها، حاکمان کنونی افغانستان هستند. حکومتی آنقدر بسته و عقب مانده که وقتی روی کار آمد پرچم کشور را تغییر داد! و به شکل نمادین ارتباط افغانستان را با تاریخ گذشته و معاصرش قطع کرد. شما این رفتار را با کنش عقلانی آتاتورک مقایسه کنید. وقتی از خاکستر امپراطوری فروپاشیده‌ی عثمانی کشور ترکیه را ایجاد کرد، پرچم همان پرچم عثمانی شد، این یعنی ما میراث تاریخی داریم. در ادامه طالبان در عصر دیجیتال یک کشور بسته قرون وسطایی را بنا نهاده است.

در میان تیم پناهندگان پارالمپیک ۲۰۲۴ پاریس خانم ذکیه خدادادی اهل هرات افغانستان، با همتی مضاعف مدال برنز مسابقات تکواندو را کسب کرده است. طراح خوش ذوقی کارتون بالا را کشیده که پیام روشنی برای جهانیان دارد: اینکه، امیدوار باشید روزی زنان در کنار مردان پیشرو، افغانستان را از جمود و عقب ماندگی نجات خواهند داد.
( متاسفانه نام طراح را پیدا نکردم)

@Saeed_Maadani
Forwarded from اتچ بات

«وطن»

خواننده: همایون شجریان
شعر: سیاوش کسرایی
با همراهی گروه «دستان»

وطن! وطن!
نظر فکن به‌ من که من
به هر کجا غریب‌وار
که زیر آسمان دیگری غنوده‌ام
همیشه با تو بوده‌ام، همیشه با تو بوده‌ام

اگر که حال پرسی‌ام
تو نیک می شناسی‌ام
من از درون قصّه‌ها و غصّه‌ها برآمدم:
حکایت هزار شاه با گدا
حدیث عشق ناتمام آن شبان
به دختر سیاه‌چشم کدخدا

ز پشت دود کشت‌های سوخته
درون کومه‌ی سیاه
ز پیش شعله‌های کور‌ه‌ها وکارگاه
تنم ز رنج عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه خو گرفته است

اگر چه در نگاه اعتنای کس نبوده‌ام
یکی ز چهره‌های بی‌شمار توده‌ام
چه غمگنانه سالها که بالها
زدم به روی بحر بی‌کناره‌ات
که در خروش آمدی
به جنب و جوش آمدی

به اوج رفت موج‌های تو
که یاد باد اوج‌های تو!
در آن میان که جز خطر نبود
مرا به تخته پاره‌ها نظر نبود

نبودم از کسان که رنگ و آب دل ربودشان
به گودهای هول
بسی صدف گشوده‌ام
گهر ز کام مرگ در ربوده‌ام

بدان امید تا که تو
دهان و دست را رها کنی
دری ز عشق بر بهشت این زمین دل فسرده وا کنی
به بند مانده‌ام
شکنجه دیده‌ام

سپید هر سپیده، جان سپرده‌ام
هزار تهمت و دروغ و ناروا شنوده‌ام
اگر تو پوششی پلید یافتی
ستایش من از پلید پیرهن نبود
نه جامه، جان پاک انقلاب را ستوده‌ام
کنون اگر که خنجری میان کتف خسته‌ام

اگر که ایستاده‌ام
و یا ز پا فتاده‌ام
برای تو، به راه تو شکسته‌ام
اگر میان سنگ‌های آسیا
چو دانه های سوده‌ام

ولی هنوز گندمم
غذا و قوت مردمم
همانم آن یگانه‌ای که بوده‌ام
سپاه عشق در پی است
شرار و شور کارساز با وی است

دریچه‌های قلب باز کن
سرود شب شکاف آن، ز چار سوی این جهان
کنون به گوش می رسد
من این سرود ناشنیده را

به خون خود سروده‌ام
نبود و بود برزگر را چه باک
اگر بر آید از زمین
هر آنچ او به سالیان
فشانده یا نشانده است

وطن! وطن!
تو سبز جاودان بمان که من
پرنده‌ای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو
به دور دست مه گرفته پر گشوده‌ام

@HomayoonShajarian2
2024/11/17 07:52:59
Back to Top
HTML Embed Code: