Telegram Web Link
دست مرا بگیر تا بسرایم
در دست‌های من بال کبوتری‌ست.


#نصرت_رحمانی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
بازی را باخته‌ام
ولی تو به جای من گریه می‌کنی
تو که می‌گویند
بُرده‌ای.


#شهرام_شیدایی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
اگر باید زخمی داشته باشم
که نوازشم کنی
بگو تا تمام دلم را
شرحه شرحه کنم

زخم‌ها زیبایند
و زیباتر آن‌که
تیغ را هم تو فرود آورده باشی
تیغت سِحر است و
نوازشت معجزه
و لبخندت
تنظیفی از فواره‌ی نور
و تیمار داری‌ات
کرشمه‌ای میان زخم و مرهم

عشق و زخم
از یک تبارند
اگر خویشاوندیم یا نه
من سراپا همه زخمم
تو سراپا
همه انگشت نوازش باش.


#حسین_منزوی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
مرا دفنِ سراشیب‌ها کنید که تنها
نَمی از باران‌ها به من رسد اما
سیلابه‌اش از سر گذر کند
مثل عمری که داشتم.


#بیژن_الهی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
تو درختی، من آب
من کنار تو، آواز بهاران را
می‌خندم و می‌خوانم
می‌گریم و می‌خوانم.


#منوچهر_آتشی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
نگاه کنید
حالا برهنه‌ام
نگاه کنید
هیچ کجای من رویین نیست
مگر که فریادم.


#بیژن_نجدی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
بکش و بسوز و بگذر منگر به این‌که عاشق
به‌جز این‌که مهر ورزد گنهی دگر ندارد


#وحشی_بافقی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
روزها بی‌امان می‌گذرند
و فرو می‌ریزد دستخط تو
از حواشیِ نامه‌های قدیمی،
نقش سرخابی بوسه‌ات
کنار امضای رنگ‌پریده
گل سرخی است در برف.


#عباس_صفاری


■ شعرخوانی
@Reading_poem
دوست داشتنش رهایی نیست
هست تا زیباتر
تنها شوم.


#محمد_مرکبیان


■ شعرخوانی
@Reading_poem
بیا آب شو
مثل یک واژه
در سطر خاموشی‌ام.
بيا ذوب کن در کف دست من
جرم نورانی عشق را.


#سهراب_سپهری


■ شعرخوانی
@Reading_poem
چشم تو اگر خون دلم ریخت، عجب نیست
او را چه توان گفت که او مست مدام است


#امیرخسرو_دهلوی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
نیاز به یک کلمه دارم
کلمه‌ای که مرا از روی زمین بردارد.
من مثلِ ساعتی مریضم
و به دقت درد می‌کشم
سکوتْ تانکی‌ست
که بر زمینِ فکرهایم می‌چرخد و
علامت می‌گذارد...


#شهرام_شیدایی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
پروای چه داری؟
مرا در شب بازوانت سفر ده.


#سهراب_سپهری


■ شعرخوانی
@Reading_poem
کانال نامه‌ها
به نامه‌های بزرگان ادبیات و هنر ایران و جهان می‌پردازد

نامه‌ها کانال دیگر ماست:

@Name_ha
@Name_ha
@Name_ha
نه در خیال خزانم
نه در هوای بهار
کنار این آتش
نشسته‌ام که شبی را به روز آرم و بس
چنان که کنده‌ی مرده
چنان که هیزم محض.


#منصور_اوجی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
اگر عشق، تنها اگر عشق
طعم خود را دوباره در من منتشر كند
بی‌ بهاری‌ كه تو باشی‌
حتی‌ لحظه‌ای‌ ادامه نخواهم داد
منی‌ كه تا دست‌هايم را به اندوه فروختم.


#پابلو_نرودا


■ شعرخوانی
@Reading_poem
نامت از ساق‌هایم شروع می‌شود
از دلم عبور می‌کند
و دهانم را به آتش می‌کشد

چطور می‌تواند مرگ
از تو
تنها گودالی را پر کند؟


#غلامرضا_بروسان


■ شعرخوانی
@Reading_poem
بر شانه‌ی من کبوتری‌ست
که از دهانِ تو آب می‌خورد
بر شانه‌ی من کبوتری‌ست
که گلوی مرا تازه می‌کند.
بر شانه‌ی من کبوتری‌ست باوقار و خوب
که با من از روشنی سخن می‌گوید
و از انسان - که رب‌النوعِ همه خداهاست.
من با انسان در ابدیتی پُرستاره گام می‌زنم.


#احمد_شاملو


■ شعرخوانی
@Reading_poem
شاد کن جان من، که غمگین است
رحم کن بر دلم، که مسکین است
روز اول که دیدمش گفتم:
آنکه روزم سیه کند این است


#فخرالدین_عراقی


■ شعرخوانی
@Reading_poem
می‌بینمش
و پلک‌هایی بی‌تاب
از من به جای می‌ماند.


#محمد_مختاری


■ شعرخوانی
@Reading_poem
2024/09/25 19:30:01
Back to Top
HTML Embed Code: