تا روزی که بود
دستهایش بوی گل سرخ میداد
از روزی که رفت
گلهای سرخ
بوی دستهای او را میدهند.
#واهه_آرمن
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
دستهایش بوی گل سرخ میداد
از روزی که رفت
گلهای سرخ
بوی دستهای او را میدهند.
#واهه_آرمن
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
غم خود را میکاوم
همچنان که مردی، خاک را
تا بر گنجی دست یابد
زیرا غم کشور وسیعیست
با خواستهی بسیار
و مردم بسیار
و خورشیدی که هرگز غروب نمیکند.
#بیژن_جلالی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
همچنان که مردی، خاک را
تا بر گنجی دست یابد
زیرا غم کشور وسیعیست
با خواستهی بسیار
و مردم بسیار
و خورشیدی که هرگز غروب نمیکند.
#بیژن_جلالی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
چرا ما
در این خیابان
پرسه زدیم؟
ما که پایانِ این خیابان را
میدانستیم...
#احمدرضا_احمدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
در این خیابان
پرسه زدیم؟
ما که پایانِ این خیابان را
میدانستیم...
#احمدرضا_احمدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
جایم را با کسی پر خواهی کرد
او هم تو را خواهد بوسید
و به تو خواهد گفت که زیبایی
اما به مرور از تکوتا خواهی افتاد
چون نه بوسههایش
مغناطیس بوسههای مرا خواهد داشت
نه شعر میداند چیست
که زیبایی مفردت را مضاعف کند در جمع.
#سجاد_گودرزی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
او هم تو را خواهد بوسید
و به تو خواهد گفت که زیبایی
اما به مرور از تکوتا خواهی افتاد
چون نه بوسههایش
مغناطیس بوسههای مرا خواهد داشت
نه شعر میداند چیست
که زیبایی مفردت را مضاعف کند در جمع.
#سجاد_گودرزی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
میخواهم آزاد باشم،
میخواهم بیاندیشم،
میخواهم به همه چیز واقف باشم.
فکر میکنم دوست دارم خودم را
"دختری که دوست داشت خدا باشد"
بنامم.
#سیلویا_پلات
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
میخواهم بیاندیشم،
میخواهم به همه چیز واقف باشم.
فکر میکنم دوست دارم خودم را
"دختری که دوست داشت خدا باشد"
بنامم.
#سیلویا_پلات
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
از تهی سرشار
جویبار لحظهها جاریست
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب،
واندر آب بیند سنگ
دوستان و دشمنان را میشناسم من
زندگی را دوست میدارم
مرگ را دشمن
وای، اما با که باید گفت این؟
من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن
جویبار لحظهها جاری.
#مهدی_اخوان_ثالث
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
جویبار لحظهها جاریست
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب،
واندر آب بیند سنگ
دوستان و دشمنان را میشناسم من
زندگی را دوست میدارم
مرگ را دشمن
وای، اما با که باید گفت این؟
من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن
جویبار لحظهها جاری.
#مهدی_اخوان_ثالث
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
آیا ققنوسهای جوان از خاکسترم سر بر خواهند کشید
تا ستارگان آسمان را باج بگیرند؟
#رضا_براهنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
تا ستارگان آسمان را باج بگیرند؟
#رضا_براهنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
کشتیهایم را جمع کردهام
منتظرم نوحم بیاید
و وداع گویم شما را
چه بود
این که زندگیش نام کرده بودید
باریکه آب بیثمری
که تاب کشتی کاغذیم را نداشت.
#شمس_لنگرودی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
منتظرم نوحم بیاید
و وداع گویم شما را
چه بود
این که زندگیش نام کرده بودید
باریکه آب بیثمری
که تاب کشتی کاغذیم را نداشت.
#شمس_لنگرودی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
طولانیترین مرزهایی که پیمودهام،
مرز شناخت تو و مرز فراموشی توست،
به گمانم که هیچکدام را پایانی نیست!
#مجتبی_دادوند
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
مرز شناخت تو و مرز فراموشی توست،
به گمانم که هیچکدام را پایانی نیست!
#مجتبی_دادوند
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
آدمها
وقتی میآیند
موسیقیشان را هم با خودشان میآورند
ولی وقتی میروند
با خود نمیبرند.
#هرتا_مولر
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
وقتی میآیند
موسیقیشان را هم با خودشان میآورند
ولی وقتی میروند
با خود نمیبرند.
#هرتا_مولر
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
هربار که میبارد
چیزی را به خاطرم میآورد
که گمان میبردم
از یاد رفته است
باز میگردد به چشم آدمی
آنچه را که به گریستن
از خویش
برون ریخته بود.
#یاور_مهدی_پور
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
چیزی را به خاطرم میآورد
که گمان میبردم
از یاد رفته است
باز میگردد به چشم آدمی
آنچه را که به گریستن
از خویش
برون ریخته بود.
#یاور_مهدی_پور
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
Forwarded from Siavash Yazdandoust
شبیهام
به موهای دختری مرده
که باد تکانش میدهد
به جرقهی سیگاری در شب
که از شیشهی ماشینی
بیرون انداخته میشود
انگار، شب
بیآنکه بفهمم
چیزی را از من کم میکند
تقدیر من
تولد خاطرههاست
و فراموشی
و خاموشی پیوسته
تو را در خواب
و دستهایم را
در جیبم پنهان میکنم
و یاد آن بوسه
شبیه افتادن زغالی بر لب
مرا میسوزاند
۳۰ تیر ۱۴۰۳
#سیاوش_یزدان_دوست
● @Siavash_Yazdandoust
به موهای دختری مرده
که باد تکانش میدهد
به جرقهی سیگاری در شب
که از شیشهی ماشینی
بیرون انداخته میشود
انگار، شب
بیآنکه بفهمم
چیزی را از من کم میکند
تقدیر من
تولد خاطرههاست
و فراموشی
و خاموشی پیوسته
تو را در خواب
و دستهایم را
در جیبم پنهان میکنم
و یاد آن بوسه
شبیه افتادن زغالی بر لب
مرا میسوزاند
۳۰ تیر ۱۴۰۳
#سیاوش_یزدان_دوست
● @Siavash_Yazdandoust
لیلی کلید صبح
در پلکهای توست
دست مرا بگیر
از چهار راه خواب گذر کن
بگذار بگذریم زین خیل خفتگان
دست مرا بگیر
تا بسرایم: در دستهای من
بال کبوتریست
#نصرت_رحمانی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
در پلکهای توست
دست مرا بگیر
از چهار راه خواب گذر کن
بگذار بگذریم زین خیل خفتگان
دست مرا بگیر
تا بسرایم: در دستهای من
بال کبوتریست
#نصرت_رحمانی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
لبخندش حدود ساعت نه را نشان میداد
حرف که میزد
آسمان آبی میشد
آنقدر که دست آدمی رنگ میگرفت
نعرهای چنان که نفهمیدم
از دهانش بود
یا از یقهاش
گل آفتابگردان
هرگز دهانت را این گونه
سیاه ندیدهبودم.
#غلامرضا_بروسان
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
حرف که میزد
آسمان آبی میشد
آنقدر که دست آدمی رنگ میگرفت
نعرهای چنان که نفهمیدم
از دهانش بود
یا از یقهاش
گل آفتابگردان
هرگز دهانت را این گونه
سیاه ندیدهبودم.
#غلامرضا_بروسان
■ شعرخوانی
● @Reading_poem