.
گرتورا با ما تعلق نیست،مارا شوق هست
ورتورا بی ما صبوری هست،ماراتاب نیست..
• رهی معیری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
گرتورا با ما تعلق نیست،مارا شوق هست
ورتورا بی ما صبوری هست،ماراتاب نیست..
• رهی معیری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
درخت
شعرش را روی پاییز مینویسد
پاییز
شعرش را روی درخت
من بر پاییز نوشتهام
بر درختان افتاده
دریغا من
دریغا پاییز
دریغا درخت
• بیژن نجدی
.■ شعرخوانی
● @Reading_poem
درخت
شعرش را روی پاییز مینویسد
پاییز
شعرش را روی درخت
من بر پاییز نوشتهام
بر درختان افتاده
دریغا من
دریغا پاییز
دریغا درخت
• بیژن نجدی
.■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
چنان چشمانش
به چشمان من شباهت داشت
که ما در آینه
یکدیگر را
گم میکردیم
• احمدرضا احمدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
چنان چشمانش
به چشمان من شباهت داشت
که ما در آینه
یکدیگر را
گم میکردیم
• احمدرضا احمدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
بیا که تیر نگاهت هنوز در پر ماست
گواه ما پر خونین و دیده تر ماست
دلی که رام محبت نمیشود دل توست
سری که در ره مهر و وفا رود سر ماست
به پادشاهی عالم نظر نیندازیم
گدای درگه عشقیم و عشق افسر ماست
• فریدون مشیری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
گواه ما پر خونین و دیده تر ماست
دلی که رام محبت نمیشود دل توست
سری که در ره مهر و وفا رود سر ماست
به پادشاهی عالم نظر نیندازیم
گدای درگه عشقیم و عشق افسر ماست
• فریدون مشیری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
جهان به خواب و شبی چشم من نیاساید
چو دل به جای نباشد، چگونه خواب آید؟
• امیرخسرو دهلوی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
چو دل به جای نباشد، چگونه خواب آید؟
• امیرخسرو دهلوی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصدهایی است
که خبر می آرند، از گل وا شده ی دورترین بوته ی خاک
روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپه ی معراج شقایق رفتند
پشت هیچستان، چتر خواهش باز است
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می آید
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من…
َ• سهراب سپهری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصدهایی است
که خبر می آرند، از گل وا شده ی دورترین بوته ی خاک
روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپه ی معراج شقایق رفتند
پشت هیچستان، چتر خواهش باز است
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می آید
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من…
َ• سهراب سپهری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
به هر راهی که دانستم
فرو رفتم به بوی تو
کنون عاجز فرو ماندم
رهی دیگر نمیدانم
• عطار نیشابوری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
به هر راهی که دانستم
فرو رفتم به بوی تو
کنون عاجز فرو ماندم
رهی دیگر نمیدانم
• عطار نیشابوری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
تو را به اسم آب؛
تو را به روح روشن دریا؛
به دیدنم بیا!
مقابلم بنشین.
بگذار آفتاب
از کنار چشمهای کهنسال من بگذرد...
• سیدعلی صالحی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
تو را به روح روشن دریا؛
به دیدنم بیا!
مقابلم بنشین.
بگذار آفتاب
از کنار چشمهای کهنسال من بگذرد...
• سیدعلی صالحی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
در دلم بود که بیدوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
• حافظ
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
در دلم بود که بیدوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
• حافظ
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
آنی تو
آن کنایهی مرموز
که در نهفت عشق
روان است
دانستنش ضرور
و گفتنش محال!
تو...
آنی تو
• نصرت رحمانی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
آن کنایهی مرموز
که در نهفت عشق
روان است
دانستنش ضرور
و گفتنش محال!
تو...
آنی تو
• نصرت رحمانی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
برخیز بُتا بیا ز بَهر دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم
زآن پیش که کوزهها کُنند از گِل ما
• خیام
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
برخیز بُتا بیا ز بَهر دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم
زآن پیش که کوزهها کُنند از گِل ما
• خیام
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
بسترم
صدف خالی یک تنهاییست
و تو چون مروارید
گردنآویزِ کسانِ دگری.
• هوشنگ ابتهاج
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
صدف خالی یک تنهاییست
و تو چون مروارید
گردنآویزِ کسانِ دگری.
• هوشنگ ابتهاج
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
هر چه عریانتر شدم
گردید با من گرمتر
هیچ یار مهربانی
بهتر از خورشید نیست
• محمد فرخی یزدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
گردید با من گرمتر
هیچ یار مهربانی
بهتر از خورشید نیست
• محمد فرخی یزدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق
همیشه رفتن و رفتن، ز آمدن چه خبر؟
حسین منزوی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق
همیشه رفتن و رفتن، ز آمدن چه خبر؟
حسین منزوی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
این لطافت که تو داری همه دلها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غمها بزداید
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم
هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید
با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری
ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید
گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن
نظری گر بربایی دلت از کف برباید
سعدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
این لطافت که تو داری همه دلها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غمها بزداید
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم
هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید
با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری
ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید
گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن
نظری گر بربایی دلت از کف برباید
سعدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
دلبر که جان فرسود از او
کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او
باشد که دلداری کند
حافظ
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او
باشد که دلداری کند
حافظ
■ شعرخوانی
● @Reading_poem