انسان عجب موجود مسخرهایه. به مرگ خودش فکر میکنه و غمگین میشه. در حسرت زندگی نزیستهش زمان رو میکشه و هیچ کاری از دستش بر نمیاد. به این فکر میکنه که تاریکی قراره یه روز بیاد سراغش و دفنش کنه. لحظهای که قراره آخرین لحظه باشه. هر کاری تو زندگی کرده و نکرده، به نقطه پایان برسه. هیچ چیزی از وجودش باقی نمونه و حتی از اذهان هم فراموش بشه. و دیگه نباشه. برای همیشه. دیگه هیچی حس نکنه. دیگه نتونه تجربه کنه. دیگه لذت و عشق رو لمس نکنه. دیگه نتونه عزیزانش رو بغل کنه. عجب حس عجیبیه وجود نداشتن. حتی نمیشه توصیفش کرد. هیچکی نمیتونه. تمام هنر، فلسفه، قوانین، علوم، هرچیزی که انسان خلق کرده، ریشهشون مرگ و فناپذیری انسان بوده و با این حال همهشون خیالی بیش نیست؛ چیزی که تجربه نمیشه رو نمیشه عمیقاً توصیف کرد. با این حال انگار تا موقعی که مرگ یک قدمیمون نایسته، متوجهش نیستیم. چقدر مسخره زندگی میکنیم. چقدر مسخره مینویسم. چقدر مسخرهایم. حتی خندهدار هم نیستیم دیگه. فقط مسخره و غمانگیزیم. خودم مسخره و غمانگیزم.
@radio_caption
@radio_caption
شمارو نمیدونم ولی من برام وقتی ثابت میشه که دوست داشته نمیشم توسط یه فرد ، که غصه هامو ببینه و به راحتی رهام کنه و خم به ابروهاش نیاره ( روابط ارزشمندن هر طوری که باشن ) .
@radio_caption
@radio_caption
وقتی توی رفتارها، واکنش ها و برنامه های زندگیت ریز میشی میفهمی تا روزی که بذارنت تو گور و یحتمل بعدش هم نمیدونی چه کاری درسته چه کاری غلط.
راه حلش هم اینه که کلا ریز نشی.
@radio_caption
راه حلش هم اینه که کلا ریز نشی.
@radio_caption
عصبانیت من خیلی کوتاه و سطحیه، ولی دلشکسته شدنم طولانیه، عمیق و مقاوم؛ اگه از یکی عصبانی بشم خیلی بهتر از اینه که ازش دلخور بشم.
@radio_caption
@radio_caption
آره میفهمم چی میگید، حرف زدن راه چارهست، ولی واقعا حرف زدن در مورد چیزی که بارها درموردش صحبت کردی خیلی مسخرهاس.
@radio_caption
@radio_caption
واقعا نمیدونید زندگی با طرحواره رها شدگی چه کسشریه . صبح تا شب گریه میکنی به خاطر این که فکر میکنی آدمها ولت کردن. بعضی وقتها هم خودت زودتر ولشون میکنی تا آسیب نبینی…
@radio_caption
@radio_caption
صبح بعد از روزهایی که یه اتفاق بدی میوفته، خیلی کیریه . از خواب بیدار میشی، یادت میاد چی شده، دلت میخواد دوباره بخوابی و اصن هیچوقت به دنیای واقعی برنگردی. منتها زندگی به طرز بیرحمانهای شوخی نداره. باید بیدار شی، بری سر کار، به آدما لبخند بزنی، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده.
@radio_caption
@radio_caption
دقیقاً نمیفهمم این چیزی که تو قلبمه خشمه، تنفره، علاقهی زیاده، هیجانه، غمه یا اصلاً هیچی احساس نمیکنم ولی چون از بیحس بودن میترسم دارم سعی میکنم حس بسازم که خالی نباشم و نمیدونم این چه کوفتیه که قلبم داره پرت میکنه جلوم و میگه برش دار.
@radio_caption
@radio_caption
تاحالا شده دلت بخواد نام و نامخانوادگی و ملیت و زندگی الانات رو رها کنی و بری در دوردستترین سرزمینها به زیست ادامه بدی، جایی که هیچ انسانی وجود نداره و تو رو نمیشناسه؟
@radio_caption
@radio_caption
به هر سو سر میچرخونی، در حال فرو ریختنه. به خودت نگاه میکنی و باز هم همان. ویرانهای میان ویرانهها.
@radio_caption
@radio_caption
بعضی روزا بیدلیل حالم خوب نیست و میخوام فقط خودم باشم و خودم ولی متاسفانه اطرافیانم اکثرا اینو درک نمیکنن.
@radio_caption
@radio_caption