Telegram Web Link
#بدانیم📌

💎 شعر سپیدک چیست؟

🔴 در شعر سپیدک، اشعار به‌صورتِ سه‌سطر بدون وزن و قافیه شکل می‌گیرند؛ در ظاهر، شبیه به هایکو است اما از وزنِ هایکو پیروی نمی‌کند و‌ همچنین، به‌طورِ کامل از اصل‌های شعرِ سه‌گانی سپید پیروی نمی‌کند. پس این شعر، نه هایکو است و نه سه‌گانی و می‌توان گفت؛ هایکوواره‌ای سپید است! و دارای ویژگی‌های شعر می‌باشد که مهمترین آن‌ها: زبان، روایت، احساس، تخیل و ایجاز است. نمونه‌هایی از شعرِ سپیدک:

📕 غُرشِ تفنگ!
خون گریه می‌کند کوه،
جسَدِ کولبر.

📘 با حبه‌ای قند
گلویشان را تازه می‌کنند؛
مورچه‌های خسته.

📔 گُلی شبیه خودت
با لبخند می‌روید؛
در روزهای بهار...

#دانیال_خیاطی
منبع🌱
🎙||@Radioensha
#شعر_طوری💛
كاش بدانى
درست در همين دقيقه‌ها ،
براى چند لحظه با تو تنها‌ بودن
حاضرم چه چيزهايى را از دست بدهم.
#ناظم_حكمت
🌸|| @Radioensha
#معرفی_کتاب📚
کلارا ربات دوست‌داشتنی و مهربانی است که مانند ربات‌های دیگر نیرویش را از نور خورشید می‌گیرد. او در یک مغازه کنار ربات دیگری به نام رزا برای فروش گذاشته شده است. ربات‌ها فرصت دارند در مغازه برای مدت کوتاهی پشت ویترین بروند و در آنجا منتظر بمانند تا خریده شوند. این ربات‌ها برای کودکان ساخته شده‌اند. کلارا پشت شیشه منتظر است تا کسی او را بخرد اما جدای از خریده شدن برخلاف بقیه ربات‌ها او عاشق این است که خیابان را ببیند، دوست دارد آدم‌ها و پیاده رو را ببیند و بفهمد بقیه ربات‌ها چه‌کار می‌کنند و چطور زندگی می‌کنند. او پشت ویترین می‌آید و چند روز بعد با دختربچه‌ای به‌نام جوزی آشنا می‌شود. جوزی دخرت رنگ‌پریده و لاغری است که از داخل یک تاکسی کلارا را دیده و فهمیده او را می‌خواهد. این آشنایی داستان را می‌سازد و شخصیت کلارا را در داستان شکل می‌دهد.

#کلارا_و_خورشید
#کازوئو_ایشی_گورو
🎙||@Radioensha
#برشی_از_کتاب📚
بعضی از افرادی که آنجا توقف می‌کردند هیچ علاقه‌ای به ما نشان نمی‌دادند. فقط می‌خواستند کفش ورزشی‌شان را دربیاورند و کاری با آن بکنند یا اینکه وسیله‌های مستطیلی‌شان را فشار دهند. اما بعضی از آنها خیلی به شیشه نزدیک می‌شدند و به داخل زل می‌زدند، اکثرشان بچه بودند و در سن‌وسالی که ما برایشان مناسب بودیم. به‌نظر می‌رسید که از دیدنمان خوشحال هستند. کودک با هیجان نزدیک می‌شد، تنها یا با بزرگ‌ترهایش، بعد به ما اشاره می‌کرد، می‌خندید، شکلک درمی‌آورد، به شیشه می‌زد، دست تکان می‌داد.

#کلارا_و_خورشید
#کازوئو_ایشی_گورو
🎙||@Radioensha
#کارگاه_رمان_نویسی

📝•• انتخاب راوی در نوشتن رمان هایی بر اساس زندگی واقعیِ اشخاص

✏️•• برای نوشتن رمانی که در آن به زندگی یک شخصیت حقیقی می پردازیم، از چه نوع راوی استفاده کنیم تاثیرگذارتر هست؟ اول شخصی یا سوم شخص؟ (من راوی یا دانای کل؟)
 
 ✏️•• در رمان هایی که به سبک بیوگرافی (زندگینامه ای) نزدیک هستند، تمرکز روایت ما بر روی زندگی شخصیت اصلی هست و معمولا همه ی اتفاقات و حوادث از نگاه او دیده و روایت می شود. از آنجایی که نیازی به جابجایی نظرگاه نخواهد بود بنابراین انتخاب راوی اول شخص محدودیتی برای ما ایجاد نخواهد کرد و می تواند از عهده ی روایت رمان بربیاید.

✏️•• علاوه بر این، راوی اول شخص (من راوی) صمیمیتی دارد که متناسب با فضا و هدف این رمانها هست و باعث نزدیکی خواننده به متن خواهد شد. همچنین از آنجایی که شاید لازم باشد نظر شخصیت درباره ی اتفاقات و حوادث مختلف گفته شود، اینگونه قضاوت ها از راوی اول شخص پذیرفتنی تر خواهد بود ،در حالی که معمولا راوی سوم شخص به سختی می تواند بدون خارج شدن از خط روایت به قضاوت بپردازد.
بنابراین راوی اول شخص می تواند گزینه ی مطلوبتری باشد و بیشترین تاثیر را ایجا کند.

#رمان_نویسی
#ایده
🎙||@Radioensha
4_5895612211769902137.mp4
8.2 MB
🪁🖇•• #ویدیو:
- سمیرا سلیمان‌نژاد
- درس هایی که نشان می‌دهد نکته اصلی داستان شما مشخص می‌باشد یا نه.👀
- منبع: @Benvictamitavani
#معرفی_کتاب📚
طی جنگ جهانی اول، ستوان هنری در شهر کوچکی در شمال ایتالیا مشغول خدمت در بخش آمبولانس‌های جبهه‌ی این کشور است. او در روزهای ابتدایی که جبهه‌ی جنگ نسبتا آرام می‌گذشت، از زندگی در تالار ناهارخوری و می‌گساری میان آمبولانس‌ها لذت می‌برد. جنگ طوری آرام بود که حتی با مرخصی او برای تمام زمستان موافقت شد. زمانی‌که هنری از مرخصی به جبهه بازمی‌گردد، با پرستاری به نام کاترین بارکلی آشنا می‌شود و تظاهر می‌کند که به او علاقمند شده است. کاترین حرف او را می‌پذیرد؛ در حالی که به آن باور ندارد. در این بین اما شعله‌های جنگ دوباره روشن شده است و هنری مجروح می‌شود. او را به بیمارستانی در شهر میلان که کاترین هم به آن‌جا فرستاده شده است، منتقل می‌کنند...

#وداع_با_اسلحه
#ارنست_همینگوی
🎙||@Radioensha
#برشی_از_کتاب📚
آخرهای تابستان آن سال، ما در خانه‌ای در یک دهکده زندگی می کردیم که در برابرش رودخانه، ریگ‌ها و پاره سنگ‌ها، زیر آفتاب، خشک و سفید بود. آب زلال بود و نرم حرکت می کرد و در جاهایی که مجرا عمیق بود، رنگ آبی داشت. نظامی‌ها از کنار رودخانه در جاده می‌گذشتند و گرد و خاکی که بلند می‌کردند روی برگ های درختان می نشست. تنه درخت‌ها هم گرد و خاکی بود. آن سال برگ‌ها زود شروع به ریختن کرد و ما می دیدیم که قشون در طول جاده حرکت می کرد و گرد و خاک بر می‌خاست و برگ ها با وزش نسیم می ریخت و سربازها می رفتند و پشت سرشان جاده لخت و سفید به جا می ماند و فقط برگ روی جاده به چشم می خورد...

#وداع_با_اسلحه
#ارنست_همینگوی
🎙||@Radioensha
#نکته_نویسندگی 🗒
گفت و گوی خوب گفت و گویی است که با تصفیه‌ی اجزای آن (اغلب با حذف کردن اجزای ملال‌آور آن) رنگ واقع‌نمایی به خود بگیرد.
#صحنه‌پردازی

🎙|| @radioensha
#کارگاه_رمان_نویسی

💆🏻|× جریان سیال ذهن

سیال ذهن یک نوع تک گویی درونی است. زمان در سیال ذهن به نوعی خطی نمی‌باشد. در سیال ذهن صحبت یک نفره‌ای صورت می‌گیرد که می‌تواند مخاطب داشته باشد یا خیر.
سیال ذهن از دو تکنیک استفاده می‌کند.

🌙📒•• تداعی معانی:
به این معنا وقتی ما چیزی را ببینیم یاد اتفاقی که در گذشته افتاده است بیفتیم.
مثلا وقتی یک نفر بوی کباب را می‌شنود یاد خاطره ی خوبی از گذشته که اتفاقا در آن روز هم بوی کباب را شنیده است می‌افتد.

🎈📕•• گفتگوی درونی:
می‌تواند به صورت مستقیم یا غیر مستقیم (حدیث نفس) باشد.
مثلا «چه روز قشنگی» که در ذهن اتفاق می‌افتد ولی بر زبان جاری می‌شود و اگر برزبان جاری نشود، می‌شود گفتار درونی و اگر خود نویسنده را برداریم و ذهنیت را بگذاریم آن دیگر گفتگوی درونی مستقیم است و اگر نویسنده باشد آن درونی غیر مستقیم می‌باشد.
مثل شازده احتجاب زمانی که وارد تابلو می‌شود که گفتار درونی مستقیم است زیرا با کسی حرف نمی‌زند.

👤سمیرا سلیمانژاد
#رمان_نویسی
#ایده
🎙||@Radioensha
#شعر_طوری💛
ثواب‌ می‌کنم‌ تویی‌، گناه‌ می‌کنم‌ تویی
نگاه‌ کن‌ به‌ هر‌کسی‌، نگاه‌ می‌کنم‌ تویی
#روزبه_بمانی
🌸|| @Radioensha
4_5875155488697486379.pdf
876.8 KB
#کارگاه_شعر📝

🌱آشنایی با سبک های شعر فارسی ۱۲
🌸||@Radioensha
#شعر_طوری💛
هر گه که دل به عشق دهی خوش‌ دمی بُود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
#حافظ
🌸|| @Radioensha
『رادیو انشا✒️
#کارگاه_فیلمنامه_نویسی🎥 همۀ ما داستان‌های زیادی داریم. سرگذشتمان پر از حدیث‌هایی است که دلمان می‌خواهد برای دیگران تعریف کنیم. می‌توان گفت اصلاً نیاز داریم که بگوییم و بشنویم، درک کنیم و فهمیده شویم و در این جهان فراخ احساس تنهایی به جانمان نیفتد. فارغ از…
#کارگاه_فیلمنامه_نویسی🎥

📋اگر می‌خواهید داستان‌گوی خوبی باشید…

حالا فکر می‌کنید آن‌هایی که قصه‌هایشان میخکوبمان می‌کند چه می‌کنند؟

📌دام می‌گذارند

شنونده را گیر می‌اندازند طوری که تا آخر همراهی‌شان کند.

این تله می‌تواند هر چیزی باشد. مهم این است که داستان به‌گونه‌ای شروع شود که مخاطب با پای خودش توی دامی که پهن کرده‌ایم بیفتد.

برای این کار به طعمه نیاز داریم. سؤال، نقل‌قول، یک بیت شعر یا بیان اتفاقی که ممکن است شنونده یا خواننده با آن حس و حالی مشترک یا آشنا را به خاطر بیاورد. البته که به هر پرسشی که مطرح می‌کنیم هم طی داستان پاسخ می‌دهیم تا مخاطب در حالت تعلیق نماند.

📌حرکت می‌کنند

هر داستانی یک مسیر مشخص و پویا دارد. شاید برای نوشتن، جابجایی زمان خیلی زیبا و جذاب باشد، مسیری غیرخطی که من خیلی دوست دارم، اما برای داستان‌گویی شفاهی ممکن است نه تنها فایده‌ای نداشته باشد، که آسیب هم برساند و مخاطب حیران از اینکه چه اتفاقی افتاده همراهی‌اش را ادامه ندهد.

پس بهتر این است که مسیر طبیعی قصه را با ترتیب زمانی خودش پیش بگیریم.

داستان‌گویی به‌مثابۀ قطاری است که مسافرانش را به مقصدی مشخص می‌برد. حالا هرکسی در هرزمانی که سوار می‌شود می‌خواهد بداند که به کجا می‌رود.

📌قهرمان نیستند

نیازی نیست هر داستانی که تعریف می‌کنیم یک حماسۀ اعجاب‌آور باشد. حتی قصه‌های روزمره و معمولی هم می‌توانند در دل خود پیامی داشته باشند و به مخاطب انتقال دهند. روایت‌های ساده و خودمانی بیشتر در ذهن می‌مانند و بر جان می‌نشینند.

آنچه اهمیت دارد هستۀ مرکزی ایده و روایت ما است.

🎙||@Radioensha
#نکته_نویسندگی 🗒
نمی‌توانیم و نباید سعی کنیم که در گفت و گو نویسی فرمول سفت و سختی را رعایت کنیم.
#گفت_و_گو_نویسی

🎙|| @radioensha
#معرفی_کتاب📚
رﻣﺎن ﻣﻮزه ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﺖ، ﺷﺎﯾﺪ واﻗﻌﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ در ﺗﻤﺎم ﻋﻤﺮﺗﺎن ﺧﻮاﻫﯿﺪ ﺧﻮاﻧﺪ. اورﻫﺎن ﭘﺎﻣﻮك، ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﺗﺮك، ﭼﻨﺎن داﺳﺘﺎن واﻗﻌﯽ ﻋﺸﻖ و ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ ﮐﻤﺎل ﺑﺎﺳﻤﺎﭼﯽ و ﻓﻮزون (افسون) را زﯾﺒﺎ ﻧﮕﺎﺷﺘﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮان روزﻫﺎ از ﻟﻄﺎﻓﺖ و ﻇﺮاﻓﺖ ﺟﻤﻼت اﯾﻦ ﮐﺘﺎب ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺖ: پاموک درباره‌ی رمان موزه معصومیت می‌گوید:« هنگامی که می‌گوییم «رمان عاشقانه»؛ همه فکر می‌کنند با رمانی طرفند که می‌گوید: آه چه داستان شیرینی، چه شیرین به دام عشق افتاد، چه رمانتیک… اما نه! از رمانتیک بازی در رمان من خبری نیست. من از عشق بت نساخته‌ام. قهرمان داستان من در ابتدای داستان بی رحم و حتی خیلی جاها خودخواه است. در آن‌جا است که خوانندگان انتقاد شدید مرا از قشر مرفه ترک می‌بینند.»
#موزه_بی_گناهی
#اورهان_پاموک
🎙||@Radioensha
#برشی_از_کتاب📚

خیلی جاها را برای خودم خط قرمز کشیده بودم. جاده تشویقی، مغازه علاالدین، بوتیک شانزلیزه، آپارتمان مرحمت و خیلی جاهای دیگر برایم حکم زندان داشت. تمام خیابان‌هایی که به خیابان محل زندگی افسون نزدیک می‌شد، برایم ممنوع بود، مثل همان جداه‌ای که بعدها نام جلال سالک به خود گرفت.
#موزه_بی_گناهی
#اورهان_پاموک
🎙||@Radioensha
#کارگاه_رمان_نویسی

🌪🐾|× آشنایی با مونولوگ مستقیم و غیرمستقیم!

🤍💌•• مونولوگ مستقیم:

مونولوگ مستقیم، صحبت یک نفره‌اي است که ممکن است مخاطب داشته یا نداشته باشد. این راوي، شباهت بسیاري با اول شخص دارد اما تفاوت‌هایی دارد که می‌توان این دو را از هم تفکیک کرد.

🤍🎐•• مونولوگ مستقیم، برخلاف اول شخص، که عینی و تصویري بود، روایتی است که بیشتر ذهنی و درونی است. به این صورت که راوي، ترکیبی از احساسات، افکار، خاطرات و تداعی را آنی، بصورت غیرخطی و بدون رعایت زمان و مکان، در ذهنش مرور می‌کند. خواننده هنگام خواندن متن، در جریان افکار لحظه‌اي شخصیت و واکنش‌هاي حسی او، نسبت به محیط قرار می‌گیرد.

🤍🎲•• در این نوع روایت، گوینده به آنچه بازگو می‌کند، کنترل کافی ندارد و هر لحظه، در برخورد با مسائل‌، حس یا خاطره‌اي در ذهنش به وجود بیاید، همان لحظه عنوان کرده و مخاطب را در جریان سیر اندیشه‌هایش، قبل از آن که به آنها سامان بدهد، می‌گذارد.

🤍🍦•• براي نمونه، می‌توان به راوي "ناطور دشت" سلینجر اشاره کرد. راوي دراین داستان، در مکانی مشخص قرار دارد و تمامی ماجراهاي گذشته را همراه با احساسات لحظه‌اي‌اش و بدون ترتیب در ذهنش مرور می‌کند.

🤍🐼•• مثالی دیگر:

روي نیمکتی نشستم. پسر، هنوز داشتم مثل بید می‌لرزیدم و با اینکه کلاه شکارم را به سرم گذاشته بودم، پس کله‌ام تکه تکه یخ زده بود. این موضوع دلواپسم کرد. فکر کردم که هیچ بعید نیست سینه پهلو کنم و بمیرم. توي ذهنم یک لشکر از اراذل و اوباشی که براي تشییع جنازه من آمده بودند، مجسم کردم. پدر بزرگم از شهر دیترویت، که هر وقت آدم باهاش سوار اتوبوس می‌شد، خیابان ها را یکی به یکی با صداي بلند اسم میبرد، و عمه هایم، من به اندازه موهاي سرم عمه دارم و تمام پسرعموها و قوم و خویش‌هاي نکبتم. چه جمعیتی جمع شده بود. موقعی که الی مرد، همه اینها، همه این احمق‌ها از کوچک تا بزرگ، آمده بودند.
(سلینجر، 1384)


منبع
#رمان_نویسی
#ایده
🎙||@Radioensha
#بدانیم📌

📖🧷کنایه

🧷کنایه در لغت به معنی پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح سخنی است که دارای دو معنی نزدیک و دور باشد و این دو معنی باید لازم و ملزوم یکدیگر باشند؛پس گوینده آن جمله را چنان ترکیب کند و به کار برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل گردد.مانند بیت زیر:

🔶عابدانی که روی بر خلقند
پشت بر قبله می کنند نماز
👈روی بر خلق کردن و پشت بر قبله کردن هر دو کنایه از ریاکاری و توجه بر مردم به جای توجه به خداست.

🔶چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت به زین و گهی زین به پشت
👈کنایه از یکنواخت نبودن روزگار است.

🔶فلانی ریش سفید است.
👈کنایه از با تجربه بودن است.

🔶نپندارم ای در خزان کشته جو
که گندم ستانی به وقت درو
کنایه از انتظار بیش از حد داشتن و غیر معقول بودن انتظار.

🔶سرم به دنیی و عقبی فرو نمی آید
تبارک الله از این فتنه ها که در سر ماست
👈 کنایه از غرور و تکبر داشتن است.

فهرستی از کنایه ها

🔶دامن‌کشان: (با ناز و خرام) و غبار کالبد به هوا رفتن: (مردن و نابودشدن) در بیت:
دامن‌کشان که می‌‏رود امروز بر زمین
فردا غبار کالبدش بر هوا رود
🔶آب از سر گذشتن : کنایه ازاین که  کار به منتهای درجه ی شدّت رسیدو از حد گذشت .
🔶آب از سر چشمه گل آلود است :کنایه از این که اصل و پایه کار خراب است .

🔶آب برآتش ریختن :کنایه از خاموش کردن فتنه و خشم .
🔶آب به غربال پیمانه کردن :کنایه از کار بیهوده کردن و رنج بی فایده بردن .
🔶آب از دیده راندن :کنایه از اشک ریختن .  
🔶آب در چیزی کردن :کنایه از تقلّب و دغلی و نادرستی است .
🔶آب در هاون سودن : کنایه از عمل لغو و بیهوده کردن است .
🔶آب ریختن : آبرو ریختن .کسی را خفیف و بی اعتبار و بی عزّت گردانیدن .
🔶آب ها از آسیاب افتادن : کنایه از پایان یافتن کار و خاموش شدن سر و صداست در اطراف کاری .
🔶آسمان ریسمان بافتن : کنایه از سخن نامعقول و نامقبول است 
🔶آش پختن :کنایه از این که برای گرفتاری و ایجاد زحمت کسی کار کنند . 
🔶آفتاب سر دیوار : کنایه از زوال عمر .
🔶آفتابی شدن : صاف بودن هوا .کنایه از ظاهر شدن امری . 
🔶آه در بساط نداشتن :کنایه از بی چیزی و مفلسی .
🔶ابرو بالا انداختن :کنایه از بی اعتنایی و کبر فروشی
🔶به باد دادن :از دست دادن و تلف کردن .
🔶به بار آمدن : به حاصل آمدن ، به نتیجه رسیدن . 
🔶به جان آوردن : کنایه از آزار رسانیدن و کشتن .
🔶پنبه در گوش نهادن(پنبه در گوش کردن ) : کنایه از غفلت و بی خبری و سخن ناشنودن .
🔶پنبه شدن : نرم ، صاف و سفید شدن .کنایه از متفرّق و پریشان شدن
🔶پنبه کردن : کنایه از پریشان و پراکنده ساختن.
🔶پنجه درافکندن : کنایه از با کسی در افتادن ، پنجه در پنجه کسی در انداختن ، زور آزمایی کردن .
🔶جگر گوشه : کنایه از فرزند ، پاره ای از جگر . 

ادامه دارد...
منبع
🎙||@Radioensha
2024/09/24 19:28:21
Back to Top
HTML Embed Code: