This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو اصلاً خودت را ناراحت نکن که دختر بچههای بیحجاب را کتک میزنند. کافی است تو فقط مطمئن باشی که اسلام دین صلح است!
اسلام در حال حاضر ممکن است هر چیز باشد، ولی قطعاً یک چیز نیست: اسلام نیرومند نیست! بالعکس اسلام شدیداً ضعیف و بیمار است. این دین هم به لحاظ فرهنگی و هم به لحاظ اجتماعی در حال عقبنشینی است.
خشونتطلبی، اسلامی کردنِ فزاینده عرصه عمومی و پافشاری جنونآمیز روی نمادهای اسلامی مانند حجاب را میتوان فقط واکنشهای عصبی این عقبنشینی دانست. این پیشروی اسلام فقط یک بسیج هیجانی است و بدا به حال کسانی که بسیج کردن را با پیروزی عوضی میگیرند!
@PublicExit
اسلام در حال حاضر ممکن است هر چیز باشد، ولی قطعاً یک چیز نیست: اسلام نیرومند نیست! بالعکس اسلام شدیداً ضعیف و بیمار است. این دین هم به لحاظ فرهنگی و هم به لحاظ اجتماعی در حال عقبنشینی است.
خشونتطلبی، اسلامی کردنِ فزاینده عرصه عمومی و پافشاری جنونآمیز روی نمادهای اسلامی مانند حجاب را میتوان فقط واکنشهای عصبی این عقبنشینی دانست. این پیشروی اسلام فقط یک بسیج هیجانی است و بدا به حال کسانی که بسیج کردن را با پیروزی عوضی میگیرند!
@PublicExit
رابطه متقابل دین، قدرت و منفعت
آنچه سخنانِ محمد پیامبر اسلام یا ائمه شیعه و رویدادهای روایت شده را (فارغ از درستی و نادرستی آنها) به بخشی از حقیقت برای مسلمانان تبدیل کرده (در حالی که بسیاری از سخنان و رویدادها فراموش شدهاند) سه واقعیت بوده است:
۱- قدرت سیاسی و نظامی محمد و همراهانش و پس از وی دولتهایی که از مذهب برای کسب مشروعیت سیاسی خود بهره گرفتند (دین اسلام به عنوان مظاهر بیرونیاش و نه ایمان افراد ماهيتاً یک پدیده سیاسی است) چون بدونِ این قدرتِ نظامی و منابعِ مالی ناشی از آن آموزههای محمد نیز مانند آموزههای صدها فردی بود که اکنون نامشان از یادها رفته یا به عنوانِ مقدس و شاعر و عارف و درویش و سیاستمدار و رهبر فرقه پیروانی اندک یا مقبرهای در اطراف و اکناف عالم دارند.
۲- مورد اعتماد واقع شدنِ وی در میان اقشاری از جامعه که باورهای وی را بسط دادند و ترویج این افکار در جهت منافع آنها بوده است. گرفتنِ طرف محمد و حامیان وی در حجاز آن روز (غیر از چند نفری که به وی قبل از کسب قدرت پیوستند) و دیگر جوامع فتح شده در برخی اقشار و گروهها (مثل تجار) مشخصاً مبتنی بر پیگیری و کسبِ منافع بوده است.
۳- روحیه جهانگشایی و اقتدارگراییِ ناشی از رهیافتِ تهاجمیِ محمد و پیروانش که این نظام باور را از یک مجموعه باور قبیلهای به مجموعهای قدرتمند در سطح جهانی مبدل ساخت (حاکمانِ امروزِ جمهوری اسلامی تلاش میکنند همین رهیافت را دنبال نمایند). بدونِ این روحیه و عزم، محمد و قبیلهاش مبشرانِ یک دینِ تازه در دنیا نمیبودند و مثل تمامیِ قبایلِ دیگر در دنیای امروز به جهتِ سنتهای بومی و قومیِ آنها موردِ مطالعه واقع میشدند. به عنوانِ نمونه پایهگذاریِ سنت حج به عنوانِ ضرورتی برای تمامیِ مسلمانان در واقع سنتی برای به بار نشاندنِ امپراطوری است که البته رنگ و بوی دینی بدان داده شده است.
@PublicExit
آنچه سخنانِ محمد پیامبر اسلام یا ائمه شیعه و رویدادهای روایت شده را (فارغ از درستی و نادرستی آنها) به بخشی از حقیقت برای مسلمانان تبدیل کرده (در حالی که بسیاری از سخنان و رویدادها فراموش شدهاند) سه واقعیت بوده است:
۱- قدرت سیاسی و نظامی محمد و همراهانش و پس از وی دولتهایی که از مذهب برای کسب مشروعیت سیاسی خود بهره گرفتند (دین اسلام به عنوان مظاهر بیرونیاش و نه ایمان افراد ماهيتاً یک پدیده سیاسی است) چون بدونِ این قدرتِ نظامی و منابعِ مالی ناشی از آن آموزههای محمد نیز مانند آموزههای صدها فردی بود که اکنون نامشان از یادها رفته یا به عنوانِ مقدس و شاعر و عارف و درویش و سیاستمدار و رهبر فرقه پیروانی اندک یا مقبرهای در اطراف و اکناف عالم دارند.
۲- مورد اعتماد واقع شدنِ وی در میان اقشاری از جامعه که باورهای وی را بسط دادند و ترویج این افکار در جهت منافع آنها بوده است. گرفتنِ طرف محمد و حامیان وی در حجاز آن روز (غیر از چند نفری که به وی قبل از کسب قدرت پیوستند) و دیگر جوامع فتح شده در برخی اقشار و گروهها (مثل تجار) مشخصاً مبتنی بر پیگیری و کسبِ منافع بوده است.
۳- روحیه جهانگشایی و اقتدارگراییِ ناشی از رهیافتِ تهاجمیِ محمد و پیروانش که این نظام باور را از یک مجموعه باور قبیلهای به مجموعهای قدرتمند در سطح جهانی مبدل ساخت (حاکمانِ امروزِ جمهوری اسلامی تلاش میکنند همین رهیافت را دنبال نمایند). بدونِ این روحیه و عزم، محمد و قبیلهاش مبشرانِ یک دینِ تازه در دنیا نمیبودند و مثل تمامیِ قبایلِ دیگر در دنیای امروز به جهتِ سنتهای بومی و قومیِ آنها موردِ مطالعه واقع میشدند. به عنوانِ نمونه پایهگذاریِ سنت حج به عنوانِ ضرورتی برای تمامیِ مسلمانان در واقع سنتی برای به بار نشاندنِ امپراطوری است که البته رنگ و بوی دینی بدان داده شده است.
@PublicExit
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
● چرا مسلمانان از فرگشت اجتماعی جا ماندهاند؟ چرا مسلمانان اینقدر با عقل و شعور غریبه هستند؟ چرا بلاهت مسلمانان را پایانی نیست؟ چرا الله تا این اندازه نیازمند پرستش است؟ چرا الله انسانها را آزمایش میکند؟ چرا الله از آینده مخلوقاتش بیخبر و نامطلع است؟
● مسلمانان بر این باورند که اگر انسانها به الله ایمان بیاورند و اوامرش را اجرا کنند، بعد از مرگ الله انسانها را در روز قیامت دوباره زنده میکند و آنها را پاداش میدهد. پاداش الله این است که انسانها را در بهشت میفرستد. همه نوع امکانات را در بهشت فراهم کرده تا انسانها جاودانه زندگی کنند، بخورند، بنوشند، سکس کنند و از زندگی ابدیشان لذت ببرند. اما اگر انسانها به الله ایمان نیاورند، پرستش و اطاعتش نکنند، الله آنها را به جهنم میفرستد که برای ابد بسوزند و شکنجه شوند.
● آیا باوری مضحکتر از ایمانِ مذهبی میتواند وجود داشته باشد که انسانها را تا این حد خرافاتی، ذلیل و مسخ کند؟
@PublicExit
● مسلمانان بر این باورند که اگر انسانها به الله ایمان بیاورند و اوامرش را اجرا کنند، بعد از مرگ الله انسانها را در روز قیامت دوباره زنده میکند و آنها را پاداش میدهد. پاداش الله این است که انسانها را در بهشت میفرستد. همه نوع امکانات را در بهشت فراهم کرده تا انسانها جاودانه زندگی کنند، بخورند، بنوشند، سکس کنند و از زندگی ابدیشان لذت ببرند. اما اگر انسانها به الله ایمان نیاورند، پرستش و اطاعتش نکنند، الله آنها را به جهنم میفرستد که برای ابد بسوزند و شکنجه شوند.
● آیا باوری مضحکتر از ایمانِ مذهبی میتواند وجود داشته باشد که انسانها را تا این حد خرافاتی، ذلیل و مسخ کند؟
@PublicExit
توهم، توطئه و شایعهسازی در جمهوری اسلامی
یکی از عجایب بزرگ و حیرتانگیز تاریخ بشر، فلسفه مذهب است که بشر را متقاعد کرده مانند رمه نیازمند چوپان باشد. از دیدگاه اسلام، انسانها قادر به تشخیص راه از چاه نیستند و بایست تابع و تسلیم روحانیت باشند که جانشین خداوند و مبین دین هستند!
رژیم فقاهتی، بهرهگیری از خرافات مذهبی در جهت عوامفریبی را به صورت یک اصل گسترده حکومتی در تمام سطوح کشور مورد استفاده قرار داده است. رژیم از طریق امام جمعهها، داستان حضور و ظهور امام زمان در تمام شئون مملکت را تبدیل به یک بحث دائم کرده است. نه فقط رئیسجمهور رژیم فقاهتی سر سفره برای امام غایب، قاشق و بشقاب میگذارد که اگر تشریف آوردند، بدانند که منتظرشان بوده است بلکه مرتب با ایشان در مورد مسائل مشورت میکند!
از دیگر داستانهای عوامفریبی، دیدن صورت خمینی در ماه، پیدا کردن موی خمینی در آیه بقرہ، حضور امام زمان در جبهه جنگ، چاه جمکران، امدادهای غیبی و هاله نور و ... میباشند!
تئوری توطئه و شایعه، همواره چماقی بوده در دست روحانیت برای سرکوب دگراندیشان و مخالفان و مانند شمشیر دموکلوس روی سرنخبگان قرار داشته است. تهمتها و برچسبهایی مانند منافق یا مجاهد، محارب یا دگراندیش، مرتد یا نامسلمان، مفسد و منحرف، از حربههایی هستند که روزمره به صورت عادی مورد استفاده قرار میگیرند.
تلاش دیگر رژیم، تحریف و دوباره نویسی تاریخ نهضتها و جنبشهای ایران میباشد. رژیم برای اسطورهای کردن نقش ملایان در حرکتها و جنبشهای کشور و اعتبار بخشیدن به رژیم فقاهتی، سازمانی بنام مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ایجاد کرده است. این مؤسسه در این راستا با جعل، تحریف و بازنویسی تاریخ ایران و وارونهنگاری سعی دارد، اعتباری برای جامعه روحانیت بسازد.
از دیگر وظایف این مؤسسه، تخریب فرهنگ و عربیزه کردن زبان پارسی میباشد. مصباح یزدی، جارچی و مبلغ ولی فقیه (همان نقشی را بازی میکند که گوبلز برای هیتلر ایفا میکرد) در پخش اراجيف و بتسازی از علی خامنهای، نقشِ کلیدی دارد.
@PublicExit
یکی از عجایب بزرگ و حیرتانگیز تاریخ بشر، فلسفه مذهب است که بشر را متقاعد کرده مانند رمه نیازمند چوپان باشد. از دیدگاه اسلام، انسانها قادر به تشخیص راه از چاه نیستند و بایست تابع و تسلیم روحانیت باشند که جانشین خداوند و مبین دین هستند!
رژیم فقاهتی، بهرهگیری از خرافات مذهبی در جهت عوامفریبی را به صورت یک اصل گسترده حکومتی در تمام سطوح کشور مورد استفاده قرار داده است. رژیم از طریق امام جمعهها، داستان حضور و ظهور امام زمان در تمام شئون مملکت را تبدیل به یک بحث دائم کرده است. نه فقط رئیسجمهور رژیم فقاهتی سر سفره برای امام غایب، قاشق و بشقاب میگذارد که اگر تشریف آوردند، بدانند که منتظرشان بوده است بلکه مرتب با ایشان در مورد مسائل مشورت میکند!
از دیگر داستانهای عوامفریبی، دیدن صورت خمینی در ماه، پیدا کردن موی خمینی در آیه بقرہ، حضور امام زمان در جبهه جنگ، چاه جمکران، امدادهای غیبی و هاله نور و ... میباشند!
تئوری توطئه و شایعه، همواره چماقی بوده در دست روحانیت برای سرکوب دگراندیشان و مخالفان و مانند شمشیر دموکلوس روی سرنخبگان قرار داشته است. تهمتها و برچسبهایی مانند منافق یا مجاهد، محارب یا دگراندیش، مرتد یا نامسلمان، مفسد و منحرف، از حربههایی هستند که روزمره به صورت عادی مورد استفاده قرار میگیرند.
تلاش دیگر رژیم، تحریف و دوباره نویسی تاریخ نهضتها و جنبشهای ایران میباشد. رژیم برای اسطورهای کردن نقش ملایان در حرکتها و جنبشهای کشور و اعتبار بخشیدن به رژیم فقاهتی، سازمانی بنام مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ایجاد کرده است. این مؤسسه در این راستا با جعل، تحریف و بازنویسی تاریخ ایران و وارونهنگاری سعی دارد، اعتباری برای جامعه روحانیت بسازد.
از دیگر وظایف این مؤسسه، تخریب فرهنگ و عربیزه کردن زبان پارسی میباشد. مصباح یزدی، جارچی و مبلغ ولی فقیه (همان نقشی را بازی میکند که گوبلز برای هیتلر ایفا میکرد) در پخش اراجيف و بتسازی از علی خامنهای، نقشِ کلیدی دارد.
@PublicExit
چرا اگر به کودکی بگویی حرف گوش نکنی تو را به زیرزمین میبرم و میسوزانم و شکنجه میکنم، کودکآزاری به حساب میآید اما اگر بگویی حرف گوش نکنی خدا تو را به قعر جهنم میبرد و میسوزاند و شکنجه میکند، کودکآزاری به حساب نمیآید؟
@PublicExit
@PublicExit
قانونمند سازی سنت قبیلهای زنده به گور
نگاه اسلام به زن آشکارا حذفی است. زن در بهترین حالت در قرآن "کشتزار" است. کشتزاری زيبا و شهوتانگيز که مرد با ديدن آن فراز كند و به هر طریقی و در هر جایی از آن دلكَشتر و دلكُشتر بود، فرود آید و بذر افشاند (سوره بقره آیه ۲۲۳).
این ادعا که اسلام سنتِ زنده به گور کردنِ دختران را از بین برد، خلاف واقع است و دادههای تجربی و تاريخی آن را رد میکند. اسلام زنده به گور کردن را از بین نبرد، سنت قبیلهایِ زنده به گور را پیکر آرایی نو و کلِ زندگی زنانه را به گورستان تبدیل کرد.
زنده به گور یعنی تبعید از اجتماع در کنجِ خانه، در فضای خلوت، در حصار خیمهها و قلعهها و بارگاهها و لای برقع و حجاب به نوعی که حتی صدای پای زن هم شیطانی است و مردان مؤمن را از خدا دور میکند.
نظاممند سازیِ قانون زنده به گور، بزرگترین هدیه اسلام به زنان است. در دنیای پس از اسلام برای زنان گور امری استثنایی نیست که عربِ بادیهنشینی از سر خشم و یا از شدت فقر دخترش را زنده به گور کند، قاعده زندگی است. حرمتِ حضور در اجتماع/مدینه صورتبندیِ دینیِ زنده به گور کردن است.
زن زنده است، زن نفس میکشد، بدن زن سوژه لذت و محل بذرافشانی مرد است، اما حق ندارد پا از گلیمِ گور خویش فراتر نهد و از گور خانه و حرم و چادر و برقع بیرون رود و خودش باشد: نظاممند سازیِ زنده به گور کردنِ زنان توسط اسلام و بدل کردنِ این سنتِ قبیلهای به قانون دینی و فقهی، موضوعی است که بایست عمیقاً مورد تأمل قرار بگیرد!
@PublicExit
نگاه اسلام به زن آشکارا حذفی است. زن در بهترین حالت در قرآن "کشتزار" است. کشتزاری زيبا و شهوتانگيز که مرد با ديدن آن فراز كند و به هر طریقی و در هر جایی از آن دلكَشتر و دلكُشتر بود، فرود آید و بذر افشاند (سوره بقره آیه ۲۲۳).
این ادعا که اسلام سنتِ زنده به گور کردنِ دختران را از بین برد، خلاف واقع است و دادههای تجربی و تاريخی آن را رد میکند. اسلام زنده به گور کردن را از بین نبرد، سنت قبیلهایِ زنده به گور را پیکر آرایی نو و کلِ زندگی زنانه را به گورستان تبدیل کرد.
زنده به گور یعنی تبعید از اجتماع در کنجِ خانه، در فضای خلوت، در حصار خیمهها و قلعهها و بارگاهها و لای برقع و حجاب به نوعی که حتی صدای پای زن هم شیطانی است و مردان مؤمن را از خدا دور میکند.
نظاممند سازیِ قانون زنده به گور، بزرگترین هدیه اسلام به زنان است. در دنیای پس از اسلام برای زنان گور امری استثنایی نیست که عربِ بادیهنشینی از سر خشم و یا از شدت فقر دخترش را زنده به گور کند، قاعده زندگی است. حرمتِ حضور در اجتماع/مدینه صورتبندیِ دینیِ زنده به گور کردن است.
زن زنده است، زن نفس میکشد، بدن زن سوژه لذت و محل بذرافشانی مرد است، اما حق ندارد پا از گلیمِ گور خویش فراتر نهد و از گور خانه و حرم و چادر و برقع بیرون رود و خودش باشد: نظاممند سازیِ زنده به گور کردنِ زنان توسط اسلام و بدل کردنِ این سنتِ قبیلهای به قانون دینی و فقهی، موضوعی است که بایست عمیقاً مورد تأمل قرار بگیرد!
@PublicExit
اگر دینت از تو میخواهد که کسی را بکشی، چیز خاصی را بپوشی، خودت را ختنه کنی، چیز خاصی را نخوری، چیزی را مشاهده کنی، از کسی یا چیزی متنفر باشی...
پس قضیه در مورد خدا نیست، قضیه در مورد تقویتکردن خدمتگذاری تو به یک دیکتاتوری ساخته شده توسط بشر است!
@PublicExit
پس قضیه در مورد خدا نیست، قضیه در مورد تقویتکردن خدمتگذاری تو به یک دیکتاتوری ساخته شده توسط بشر است!
@PublicExit
محمد عاملِ قتل
محمد جنگهای بیشماری به راه انداخت و انسانهای بیشماری را کشت. محمد فرمان داد سربازان بسیاری را بعد از جنگ سر ببرند، با خشونت و زور این دین تثبیت شد. وقتی یک پیامبر اجازه میدهد اسیران جنگی را که تسلیم شدهاند سر ببرند، زنان اسیر را برده جنسی خویش و یارانش میکند، صاحبان سایر ادیان از جمله مسیحیان و یهودیان را از کشور خودشان میراند و دینش را با شمشیر تحمیل میکند، به راحتی میتوان گفت چنین پیامبری یک جنایتکار است.
گاهی مسلمانان از کارهای مثبت محمد حرف میزنند، آدم میتواند بگوید داعش هم در عراق به فقیران میاندیشید، با افزایش قیمتها مبارزه میکرد و مؤسسات خدمات اجتماعی متعددی به راه انداخت، اما این بدان معنا نیست که داعش در اندیشه ایجاد یک "جامعه رفاه" بوده است، بلکه داعش را علیرغم این مسائل بانی یک حکومت تروریستی مینامیم!
اسلام چیست؟ شریعت، جهاد، سرکوب زن، خدا ساختن از محمد و مقدس دانستن قرآن. همه اینها به اسلام تعلق دارند. هیچ کدام از اینها با روشنگری و قانون سروکاری ندارند. اگر اسلام را لغت به لغت از طریق آنچه در قرآن آمده یا شخص محمد گفته است در نظر بگیریم، بایست یا از اسلام جدا گشت و یا با ایدئولوژی جهادی همراه شد. اکثریت مسلمانان چنین کاری نمیکنند.
بیشتر مسلمانان صلح طلب هستند، زیرا آنها یا متون اسلامی را نمیشناسند یا راحت میخوانند و از آنها میگذرند و جنبه سیاسی اسلام را کنار میگذارند. اسلامگرایان هیچ کاری نمیکنند جز این که این متون را جدی میگیرند و میخواهند به مرحله اجرا در آوردند، چون که میگویند اگر این آخرین حرف خدا میباشد که خطاب به انسانها آمده پس بایست یک محتوای اخلاقی و سیاسی ابدی داشته باشد و ما مسلمانان موظف هستیم مأموریت خدا را در روی زمین اجرا کنیم و خُب جهادگرایی همین است. اغلب مسلمانان این را نمیخواهند. آنها صلح طلب هستند، اما نه به این دلیل که مسلمان هستند، بلکه بایست گفت به رغم مسلمان بودنشان!
داعش هیچ کاری نمیکند جز همان کارهایی که محمد میکرد. همه چیز: بیخانمان کردن دگراندیشان، سر بریدن کافران و اسرای جنگی، تجاوز به زن اسیران جنگی، دریافت جزیه از مسیحیان و یهودیان جنگ برای آشغال سرزمینها، خشونت علیه زنان، همه اینها را محمد کرد. بیشک محمد الگوی داعش است. آنها مو به مو همان را میکنند که محمد در زمان خودش کرد.
این واقعیت که بسیاری از مسلمانان در دامن تمدن رشد کردهاند و هویت تازهای را پذیرفتهاند، در اروپا یا کشورهای خودشان آموزش مدرن دیدهاند، اینها اسلام را مثبتتر از آنچه هست نمیکند، بلکه اینها قطعاتی جدا شده از هسته اسلام هستند. آنها که میخواهند اسلام اصلی را به مرحله اجرا بگذارند تروریستهایی هستند که در سوریه، عراق، نیجریه، پاکستان، افغانستان و سراسر جهان اسلام شاخههای متعددشان وجود دارند!
@PublicExit
محمد جنگهای بیشماری به راه انداخت و انسانهای بیشماری را کشت. محمد فرمان داد سربازان بسیاری را بعد از جنگ سر ببرند، با خشونت و زور این دین تثبیت شد. وقتی یک پیامبر اجازه میدهد اسیران جنگی را که تسلیم شدهاند سر ببرند، زنان اسیر را برده جنسی خویش و یارانش میکند، صاحبان سایر ادیان از جمله مسیحیان و یهودیان را از کشور خودشان میراند و دینش را با شمشیر تحمیل میکند، به راحتی میتوان گفت چنین پیامبری یک جنایتکار است.
گاهی مسلمانان از کارهای مثبت محمد حرف میزنند، آدم میتواند بگوید داعش هم در عراق به فقیران میاندیشید، با افزایش قیمتها مبارزه میکرد و مؤسسات خدمات اجتماعی متعددی به راه انداخت، اما این بدان معنا نیست که داعش در اندیشه ایجاد یک "جامعه رفاه" بوده است، بلکه داعش را علیرغم این مسائل بانی یک حکومت تروریستی مینامیم!
اسلام چیست؟ شریعت، جهاد، سرکوب زن، خدا ساختن از محمد و مقدس دانستن قرآن. همه اینها به اسلام تعلق دارند. هیچ کدام از اینها با روشنگری و قانون سروکاری ندارند. اگر اسلام را لغت به لغت از طریق آنچه در قرآن آمده یا شخص محمد گفته است در نظر بگیریم، بایست یا از اسلام جدا گشت و یا با ایدئولوژی جهادی همراه شد. اکثریت مسلمانان چنین کاری نمیکنند.
بیشتر مسلمانان صلح طلب هستند، زیرا آنها یا متون اسلامی را نمیشناسند یا راحت میخوانند و از آنها میگذرند و جنبه سیاسی اسلام را کنار میگذارند. اسلامگرایان هیچ کاری نمیکنند جز این که این متون را جدی میگیرند و میخواهند به مرحله اجرا در آوردند، چون که میگویند اگر این آخرین حرف خدا میباشد که خطاب به انسانها آمده پس بایست یک محتوای اخلاقی و سیاسی ابدی داشته باشد و ما مسلمانان موظف هستیم مأموریت خدا را در روی زمین اجرا کنیم و خُب جهادگرایی همین است. اغلب مسلمانان این را نمیخواهند. آنها صلح طلب هستند، اما نه به این دلیل که مسلمان هستند، بلکه بایست گفت به رغم مسلمان بودنشان!
داعش هیچ کاری نمیکند جز همان کارهایی که محمد میکرد. همه چیز: بیخانمان کردن دگراندیشان، سر بریدن کافران و اسرای جنگی، تجاوز به زن اسیران جنگی، دریافت جزیه از مسیحیان و یهودیان جنگ برای آشغال سرزمینها، خشونت علیه زنان، همه اینها را محمد کرد. بیشک محمد الگوی داعش است. آنها مو به مو همان را میکنند که محمد در زمان خودش کرد.
این واقعیت که بسیاری از مسلمانان در دامن تمدن رشد کردهاند و هویت تازهای را پذیرفتهاند، در اروپا یا کشورهای خودشان آموزش مدرن دیدهاند، اینها اسلام را مثبتتر از آنچه هست نمیکند، بلکه اینها قطعاتی جدا شده از هسته اسلام هستند. آنها که میخواهند اسلام اصلی را به مرحله اجرا بگذارند تروریستهایی هستند که در سوریه، عراق، نیجریه، پاکستان، افغانستان و سراسر جهان اسلام شاخههای متعددشان وجود دارند!
@PublicExit
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درست گفتهاند که بلاهتِ آدمی را حد و مرزی نیست. این کلیپ، بلاهتِ درونیِ جماعتِ مسلمان را به حد اعلاء آشکار میکند. شاید گمان کنید این عزاداری برای حسین در ایران یا افغانستان یا کشورهای اسلامی باشد، اما نه. مکانِ برگزاریِ این عزاداری کشورِ ولاییباور و فداییپرورِ سوئد است.
مسلمانهایی که از شرِ اسلام فرار کردهاند و به بلادِ کفر پناهنده شدهاند، در کشورهای غربی مروجِ همان دین و مذهبی میشوند که علتِ آواره شدنشان است. بیجهت نیست که جهانِ اسلام را جهانِ بلاهت نامیدهاند. هر چقدر جمعیتِ مسلمانان در جایی متراکمتر باشد، بلاهت نیز متراکمتر است. تراکمِ اخلاقی و جمعیتیِ مسلمانان یعنی تراکمِ بلاهت!
@PublicExit
مسلمانهایی که از شرِ اسلام فرار کردهاند و به بلادِ کفر پناهنده شدهاند، در کشورهای غربی مروجِ همان دین و مذهبی میشوند که علتِ آواره شدنشان است. بیجهت نیست که جهانِ اسلام را جهانِ بلاهت نامیدهاند. هر چقدر جمعیتِ مسلمانان در جایی متراکمتر باشد، بلاهت نیز متراکمتر است. تراکمِ اخلاقی و جمعیتیِ مسلمانان یعنی تراکمِ بلاهت!
@PublicExit
نقد جهاد یا مجاهد؟
جهاد یک پارادایم است. مجموعهای از باورها، آموزهها و راهکارهای عملی اسلامی که نسل اندر نسل از زمان محمد تا اکنون به فرد شریر حق میدهد در راه خدا و اسلام خون بریزد. ریختن خون افراد که به صورت واقعی و یا بر اساس استنباط مجاهد علیه دین و خدا هستند نه فقط گناه محسوب نمیشود، بلکه ثواب هم دارد. بخشهای زیادی از قرآن بالاخص سوره محمد بر ضرورت و فضیلت جهاد تأکید دارند.
نقد واقعی، نقد پارادایم جهاد است. تقلیل نقد جهاد در افراد غلط است. مشکل نقد جهاد این است که پارادایم جهاد نقد نمیشود. جهاد از دید اکثریت نوعی ارزش است و اصل جهاد بد نیست، مجاهد یا مجاهدانی بد و جلاد هستند که در گروه سیاسی مخالف قرار دارند. چنین نقدی غلط است. ما بایست قبول کنیم که پارادایم جهاد از ریشه یک پارادایم غیر انسانی است. پس از پذیرش این اصل است که فرصتی برای نقد افراد فراهم میگردد.
اگر مخالف انسانکشی هستیم، نه مخالف فلان انسانکش، تفکیک سطوح جنایت و درجهبندی جنایتها به کل اشتباه است. در مجموع تا زمانی که اصل جهاد نقد نشود، تا زمانی که جنایتهای محمد و خلفایش به رسمیت شناخته نشود، تا زمانی که مردم به تقدس جهاد به عنوان یک ارزش باور دارند، تا زمانی که مردم اصل جهاد را قبول داشته باشند و قرآن را مقدس و معتبر بدانند، نقد افراد بیمعنا خواهد بود!
@PublicExit
جهاد یک پارادایم است. مجموعهای از باورها، آموزهها و راهکارهای عملی اسلامی که نسل اندر نسل از زمان محمد تا اکنون به فرد شریر حق میدهد در راه خدا و اسلام خون بریزد. ریختن خون افراد که به صورت واقعی و یا بر اساس استنباط مجاهد علیه دین و خدا هستند نه فقط گناه محسوب نمیشود، بلکه ثواب هم دارد. بخشهای زیادی از قرآن بالاخص سوره محمد بر ضرورت و فضیلت جهاد تأکید دارند.
نقد واقعی، نقد پارادایم جهاد است. تقلیل نقد جهاد در افراد غلط است. مشکل نقد جهاد این است که پارادایم جهاد نقد نمیشود. جهاد از دید اکثریت نوعی ارزش است و اصل جهاد بد نیست، مجاهد یا مجاهدانی بد و جلاد هستند که در گروه سیاسی مخالف قرار دارند. چنین نقدی غلط است. ما بایست قبول کنیم که پارادایم جهاد از ریشه یک پارادایم غیر انسانی است. پس از پذیرش این اصل است که فرصتی برای نقد افراد فراهم میگردد.
اگر مخالف انسانکشی هستیم، نه مخالف فلان انسانکش، تفکیک سطوح جنایت و درجهبندی جنایتها به کل اشتباه است. در مجموع تا زمانی که اصل جهاد نقد نشود، تا زمانی که جنایتهای محمد و خلفایش به رسمیت شناخته نشود، تا زمانی که مردم به تقدس جهاد به عنوان یک ارزش باور دارند، تا زمانی که مردم اصل جهاد را قبول داشته باشند و قرآن را مقدس و معتبر بدانند، نقد افراد بیمعنا خواهد بود!
@PublicExit
سلمان رُشدی: در طول تاریخ بشریت پیامبرانی که موعظه ناب بودن میکردند و آنها که ادعا داشتند پاسخ تمامی پرسشها را میدانند صدمات سنگینی بر انسانهایی که از تبار مختلط بودند وارد آوردند. من هم مثل میلیونها انسان دیگر یک فرزند حرامزاده تاریخم. شاید همه ما چنین هستیم: چه سیاه باشیم، چه قهوهای و چه سفید، همه در یکدیگر نشت کردهایم. به قول یکی از شخصیتهای داستانی من: همانند طعمهایی که به هنگام آشپزی در هم آمیخته میشوند!
@PublicExit
@PublicExit
الاهیاتِ بیولوژیکی
اسلام از اساس دینِ گمراهی است. اگر دینِ گمراهی نیست، میبایست با جهان معاصر همخوانی میداشت و پیروانش با اینهمه بدبختی و مصائب مواجه نمیبودند. اگر قرآن را سندِ اساسیِ اسلام بدانیم، اینکه با گذشتِ قرنها هنوز متشابه است و کسی رازهای آن در نمییابد و برنامههایش برای زندگی قابل درک نیست، در این صورت تردیدی باقی نخواهد ماند که قرآن کتابِ گمراهی است و هیچ راهی را نشان نمیدهد.
تصور کنید یک قانونِ اساسی بنویسند که چهارده قرن کسی منظور و معنای آن را نفهمد! بدیهی است که این قانون گمراه کننده است و به هیچ دردی نمیخورد. قرآن چنین است: متنِ مهمل و بیمعنایی که چهارده قرن اشتباهاتش را به گردنِ مفسران انداخته است. بعد از گذشتِ اینهمه سال اکنون بایست قبول کنیم که قرآن یک برنامه گنگ و اشتباه برای زندگی است، نه عملکردهای تفسیری.
اما اگر اسلام را به عنوانِ یک دینِ راهنما قبول کنیم، بحثِ فرقههای گمراه را پیش بکشیم و گناه قرآن را به تفسیرها و فرقهها حواله کنیم، در این صورت بایست قبول کنیم که گمراهترین فرقه شیعه است و الاهیات شیعی از اساس راسیستی و استوار بر خون و نسب. ولی الاهیاتِ سنی خصلت قراردادی داشته و مرجعِ مشروعیت خلفاء در آن شورای سقیفه است، نه خون و تبار.
شیعیان میگویند در آن شورا تقلبهایی صورت گرفت، اما این بحثی جداگانه است. نفس مشروعیتِ قدرتِ سیاسی شورا و گفتمان است، نه خون و نسب. بدین لحاظ الاهیات سنی بر الاهیات شیعی دارای برتری است. ایده امامتِ شیعی، مبتنی بر فضیلتِ خونینسبی و از اساس ضد عدالت و نژادی است. نپذیرفتنِ اصل شورا صرفاً به خاطر تقلبِ خیالی دقیقاً مثل این است که کسی به دلیل تقلب در انتخابات عنوان کند اصل انتخابات را نمیپذیرد، حقانیتِ ساختار سیاسیِ خونی و نژادی را نتیجه بگیرد و مدعی گردد که مبنای مشروعیتِ رهبریت سیاسی خون و نسب و طایفه است نه انتخابات.
از هر منظری به الاهیات شیعه نگاه کنیم، الاهیات بیولوژیکی است و خلافت و امامت را در خون و نسب اولاد فاطمه منحصر میکند. این رویکرد میراثی و نژادی به قدرت و امامت از نظر اخلاقی همانقدر اشتباه است که انحصار حقِ پادشاهی و ریاستجمهوری. در عدالت برابریِ ذاتی انسانها یک اصل است و با ایده امامتِ شیعی که امامان را ذاتِ نورانی میداند و توأم در خويشاوندِ خاصی آن را منحصر میکند، نمیتواند همخوانی داشته باشد.
قیامِ عدالتخواهانه در چارچوبِ امامتِ شیعی بیمعناست، زیرا عدالت بر اصلِ برابری استوار است، امر مزید را نفی میکند و هر انسانی را مرجعِ حقیقت میداند. در ایده امامت اما فقط نژاد و حتی خانواده خاصی از حقِ انحصاریِ امامت برخوردار میباشند و طرحِ مسئله امامت بیرون از این خانواده و نژادِ برتر از ریشه منتفی است.
@PublicExit
اسلام از اساس دینِ گمراهی است. اگر دینِ گمراهی نیست، میبایست با جهان معاصر همخوانی میداشت و پیروانش با اینهمه بدبختی و مصائب مواجه نمیبودند. اگر قرآن را سندِ اساسیِ اسلام بدانیم، اینکه با گذشتِ قرنها هنوز متشابه است و کسی رازهای آن در نمییابد و برنامههایش برای زندگی قابل درک نیست، در این صورت تردیدی باقی نخواهد ماند که قرآن کتابِ گمراهی است و هیچ راهی را نشان نمیدهد.
تصور کنید یک قانونِ اساسی بنویسند که چهارده قرن کسی منظور و معنای آن را نفهمد! بدیهی است که این قانون گمراه کننده است و به هیچ دردی نمیخورد. قرآن چنین است: متنِ مهمل و بیمعنایی که چهارده قرن اشتباهاتش را به گردنِ مفسران انداخته است. بعد از گذشتِ اینهمه سال اکنون بایست قبول کنیم که قرآن یک برنامه گنگ و اشتباه برای زندگی است، نه عملکردهای تفسیری.
اما اگر اسلام را به عنوانِ یک دینِ راهنما قبول کنیم، بحثِ فرقههای گمراه را پیش بکشیم و گناه قرآن را به تفسیرها و فرقهها حواله کنیم، در این صورت بایست قبول کنیم که گمراهترین فرقه شیعه است و الاهیات شیعی از اساس راسیستی و استوار بر خون و نسب. ولی الاهیاتِ سنی خصلت قراردادی داشته و مرجعِ مشروعیت خلفاء در آن شورای سقیفه است، نه خون و تبار.
شیعیان میگویند در آن شورا تقلبهایی صورت گرفت، اما این بحثی جداگانه است. نفس مشروعیتِ قدرتِ سیاسی شورا و گفتمان است، نه خون و نسب. بدین لحاظ الاهیات سنی بر الاهیات شیعی دارای برتری است. ایده امامتِ شیعی، مبتنی بر فضیلتِ خونینسبی و از اساس ضد عدالت و نژادی است. نپذیرفتنِ اصل شورا صرفاً به خاطر تقلبِ خیالی دقیقاً مثل این است که کسی به دلیل تقلب در انتخابات عنوان کند اصل انتخابات را نمیپذیرد، حقانیتِ ساختار سیاسیِ خونی و نژادی را نتیجه بگیرد و مدعی گردد که مبنای مشروعیتِ رهبریت سیاسی خون و نسب و طایفه است نه انتخابات.
از هر منظری به الاهیات شیعه نگاه کنیم، الاهیات بیولوژیکی است و خلافت و امامت را در خون و نسب اولاد فاطمه منحصر میکند. این رویکرد میراثی و نژادی به قدرت و امامت از نظر اخلاقی همانقدر اشتباه است که انحصار حقِ پادشاهی و ریاستجمهوری. در عدالت برابریِ ذاتی انسانها یک اصل است و با ایده امامتِ شیعی که امامان را ذاتِ نورانی میداند و توأم در خويشاوندِ خاصی آن را منحصر میکند، نمیتواند همخوانی داشته باشد.
قیامِ عدالتخواهانه در چارچوبِ امامتِ شیعی بیمعناست، زیرا عدالت بر اصلِ برابری استوار است، امر مزید را نفی میکند و هر انسانی را مرجعِ حقیقت میداند. در ایده امامت اما فقط نژاد و حتی خانواده خاصی از حقِ انحصاریِ امامت برخوردار میباشند و طرحِ مسئله امامت بیرون از این خانواده و نژادِ برتر از ریشه منتفی است.
@PublicExit
با پالانستیزی نمیشود به خر آسیب وارد کرد، فقط میتوان خود را فریب داد. ملاعمرها و خمینیها و بغدادیها پالاناند. قرنهاست که این خر پالان عوض میکند. روزی انسانها خودِ این خر را از پای در میآورند و به آیینِ خرسواری پایان میدهند، اما آن زمان دیر است و انسانهای بسیاری قربانی شدهاند.
@PublicExit
@PublicExit
یزید شراب میخورد!
شیعیان وقتی میخواهند به یزید بد بگویند و او را باطل نشان دهند، میگویند: «یزید شراب میخورد». خُب شراب خوردن که کار بدی نیست. سقراط و افلاطون و ارسطو هم شراب مینوشیدند. ابوطالب هم شراب مینوشید. همین اکنون خلق عالم شراب مینوشند.
اما حسین چه میخورد؟ آیا به جز غنیمت و غارتِ مردم آن زمان بالاخص غارت و غنیمت مردم فارس، منابع مالی دیگری هم داشت که بخورد و ریخت و پاش کند؟ آیا امام حسن میتوانست بدون درآمدهای غارتی هر روز زن بگیرد و طلاق دهد؟
حتی آن باغ فدک که شیعیان اینهمه کار علی روی آن را به رخ میکشند، باغ مغصوب و مال یهودیها نبود؟ شراب خوردن یک حق مشروع است، اما آیا غارت و غنیمت و تاراج هم مشروع است؟
یزید زنا میکرد! خُب این درست است، اما آیا امامان بدتر از زناکار نبودند؟ مگر شیعیان فارسی زبان مدعی نیستند که شهربانو همسر حسین یک دختر اسیر فارسی بوده است؟ آیا شهربانو با پای خود به کوفه رفته بود یا به عنوان غنیمت به کوفه بُرده شد؟ آیا به اسارت گرفتن و با جبر خوابیدن بدتر از زنا نیست؟
آیا خود شیعیان نیستند که روایت ساختهاند شهربانو سوار ذوالجناح شد و به قلمرو پدری خودش برگشت؟ آیا گروگان گرفتن یک دختر به قسمی که فقط با مرگ گروگانگیر به خانه برگردد زنا و تجاوز نیست؟
@PublicExit
#Asad_Buda
شیعیان وقتی میخواهند به یزید بد بگویند و او را باطل نشان دهند، میگویند: «یزید شراب میخورد». خُب شراب خوردن که کار بدی نیست. سقراط و افلاطون و ارسطو هم شراب مینوشیدند. ابوطالب هم شراب مینوشید. همین اکنون خلق عالم شراب مینوشند.
اما حسین چه میخورد؟ آیا به جز غنیمت و غارتِ مردم آن زمان بالاخص غارت و غنیمت مردم فارس، منابع مالی دیگری هم داشت که بخورد و ریخت و پاش کند؟ آیا امام حسن میتوانست بدون درآمدهای غارتی هر روز زن بگیرد و طلاق دهد؟
حتی آن باغ فدک که شیعیان اینهمه کار علی روی آن را به رخ میکشند، باغ مغصوب و مال یهودیها نبود؟ شراب خوردن یک حق مشروع است، اما آیا غارت و غنیمت و تاراج هم مشروع است؟
یزید زنا میکرد! خُب این درست است، اما آیا امامان بدتر از زناکار نبودند؟ مگر شیعیان فارسی زبان مدعی نیستند که شهربانو همسر حسین یک دختر اسیر فارسی بوده است؟ آیا شهربانو با پای خود به کوفه رفته بود یا به عنوان غنیمت به کوفه بُرده شد؟ آیا به اسارت گرفتن و با جبر خوابیدن بدتر از زنا نیست؟
آیا خود شیعیان نیستند که روایت ساختهاند شهربانو سوار ذوالجناح شد و به قلمرو پدری خودش برگشت؟ آیا گروگان گرفتن یک دختر به قسمی که فقط با مرگ گروگانگیر به خانه برگردد زنا و تجاوز نیست؟
@PublicExit
#Asad_Buda
میدانید چه چیزی جالب و مضحک است؟ نقاشیهایی از آدم و حوا که هر جفت آنها ناف دارند! خوب به این مسئله فکر کنید، هر چقدر که لازم است!
@PublicExit
@PublicExit
مبنای ادیان یکتاپرست [به اصطلاح ابراهیمی] بر دروغ استوار است
سه دین یهودی، مسیحی و اسلام بزرگترین مثلث دروغ تاریخ بشری هستند. امروز با سدها سند و مدرک بر همگان آشکار شده است که یهوه خدای یهود دست کم چند سده به عنوان بُت ستایش میشده و همسری [بانو بُت] داشته به نام اشره. از سوی دیگر میدانیم که بخش بزرگی از عهد عتیق [به اصطلاح ایرانیان تورات] سرقت ادبی از دین مزدایسنا است و یا کتاب تثنیه در عهد عتیق همان قوانین حمورابی بوده و داستان توفان نوح همان گیلگمش سومری است ... و سرانجام این که پیامبر یهودیای به نام موسا وجود نداشته است [به نوشتههای فروید و یان آسمن رجوع کنید].
بعد هم نوبت دین مسیحی است که این هم با کشف طومارهای نجع حمادی در مصر در سال ۱۹۴۵ و طومارهای قُمران [یا دریای مرده] در سال ۱۹۴۷ آشکار گردید که هیچ شخصیت تاریخی به نام عیسا وجود نداشته است. به ویژه طومارهای قُمران که میان ۱۰۰ سال پیش از میلاد و ۶۰ سال پس از آن را در برمیگیرند، هیچ نامی از عیسا نبردهاند. ما در این اسناد فقط با شخصیتی برخورد میکنیم که به «آموزگار عدالت» شهرت دارد. ولی یعقوب [که مسیحیان یعقوبی از آن سرچشمه میگیرند] یک شخصیت تاریخی بوده است. به همین علت واتیکان ۵۰ سال از انتشار کامل طومارهای دریای مرده جلوگیری کرد. در واقع این مسیحیتی که ما میشناسیم ربطی به شخصیتی به نام عیسا ندارد، بلکه سازنده و پایهگذار آن شخصی به نام پولس (Paulus) بوده است.
بالاخره نوبت اسلام میرسد که البته در آغاز یک شاخه از مسیحیت آنزمانی [دقیقتر گفته شود جریان مسیحییهودی] بوده است. ولی به تدریج یعنی پس از دو سده، میرزابنویسهای خلفای عباسی پروژه «محمدسازی» خود را آغاز کردند. اسلام، دروغ پردازی را در ادیان ابراهیمی به اوج خود رساند. اگر کسی اندکی با یهودیت و مسیحیت آشنایی داشته باشد متوجه میشود که هر چیز [با تأکید بر هر چیز] که شما در اسلام میبینید فقط یک رونویسی ناشیانه از دو دین برادر گذشته است. این برادران سه قلو ناهمزمان [موسا، عیسا و محمد] سه برادری هستند که هستیشان مدیون دروغ و فانتزی است و به همین علت بقای ادیانی که بر گردۀ این سه ناوجود ساخته شدهاند بدون دروغ ناممکن است. دروغ، گوهر این سه دین است.
داریوش بینیاز [پژوهشگر تاریخ]
@PublicExit
سه دین یهودی، مسیحی و اسلام بزرگترین مثلث دروغ تاریخ بشری هستند. امروز با سدها سند و مدرک بر همگان آشکار شده است که یهوه خدای یهود دست کم چند سده به عنوان بُت ستایش میشده و همسری [بانو بُت] داشته به نام اشره. از سوی دیگر میدانیم که بخش بزرگی از عهد عتیق [به اصطلاح ایرانیان تورات] سرقت ادبی از دین مزدایسنا است و یا کتاب تثنیه در عهد عتیق همان قوانین حمورابی بوده و داستان توفان نوح همان گیلگمش سومری است ... و سرانجام این که پیامبر یهودیای به نام موسا وجود نداشته است [به نوشتههای فروید و یان آسمن رجوع کنید].
بعد هم نوبت دین مسیحی است که این هم با کشف طومارهای نجع حمادی در مصر در سال ۱۹۴۵ و طومارهای قُمران [یا دریای مرده] در سال ۱۹۴۷ آشکار گردید که هیچ شخصیت تاریخی به نام عیسا وجود نداشته است. به ویژه طومارهای قُمران که میان ۱۰۰ سال پیش از میلاد و ۶۰ سال پس از آن را در برمیگیرند، هیچ نامی از عیسا نبردهاند. ما در این اسناد فقط با شخصیتی برخورد میکنیم که به «آموزگار عدالت» شهرت دارد. ولی یعقوب [که مسیحیان یعقوبی از آن سرچشمه میگیرند] یک شخصیت تاریخی بوده است. به همین علت واتیکان ۵۰ سال از انتشار کامل طومارهای دریای مرده جلوگیری کرد. در واقع این مسیحیتی که ما میشناسیم ربطی به شخصیتی به نام عیسا ندارد، بلکه سازنده و پایهگذار آن شخصی به نام پولس (Paulus) بوده است.
بالاخره نوبت اسلام میرسد که البته در آغاز یک شاخه از مسیحیت آنزمانی [دقیقتر گفته شود جریان مسیحییهودی] بوده است. ولی به تدریج یعنی پس از دو سده، میرزابنویسهای خلفای عباسی پروژه «محمدسازی» خود را آغاز کردند. اسلام، دروغ پردازی را در ادیان ابراهیمی به اوج خود رساند. اگر کسی اندکی با یهودیت و مسیحیت آشنایی داشته باشد متوجه میشود که هر چیز [با تأکید بر هر چیز] که شما در اسلام میبینید فقط یک رونویسی ناشیانه از دو دین برادر گذشته است. این برادران سه قلو ناهمزمان [موسا، عیسا و محمد] سه برادری هستند که هستیشان مدیون دروغ و فانتزی است و به همین علت بقای ادیانی که بر گردۀ این سه ناوجود ساخته شدهاند بدون دروغ ناممکن است. دروغ، گوهر این سه دین است.
داریوش بینیاز [پژوهشگر تاریخ]
@PublicExit
#زکریای_رازی: هرگاه از اهلِ دین دلیل بخواهند، بد میگویند و خشمگین میشوند، خونِ پرسشکننده را هدر میدانند. از این جهت حق به سختترین نوع مدفون شده و پنهان مانده است؛ به سختترین وضع پنهانی.
@PublicExit
@PublicExit
سازمان ملل و اسلام
در سازماندهی سازمان ملل دو اصل را پایه قرار دادهاند: ١- جمعیت روی زمین به ملتها تقسیم شده است. ٢- دولتها نمایندگان این ملتها هستند.
البته بدون اینکه ملت را تعریف کنند و در این فرضیهها افراد یک ملت به عنوان شهروند شناخته میشوند که گویا دولتها بایست از آنها حمایت کنند. متأسفانه این فرضیهها در تمامیِ موارد صادق نیستند. واقعیتهایی که با این فرضیهها انطباق ندارند اینها هستند:
۱- یک مسلمان شهروند نیست، عضوی است از یک امت و اگر شماری از دولتها، مسلمانان را عضو خود میشناسند اشتباه میکنند. این مسلمان در شرایط مساعد به یکی از گروههای اسلامی میپیوندد و اگر آن گروه ضربه زدن به دولتی را که آن مسلمان را شهروند خود میداند ضروری بداند آن مسلمان تکلیف شرعی دارد که به آن دولت ضربه بزند و در ضربه زدن به دولت شرکت کند.
۲- یک گروه مسلمان کوچک یا بزرگ یک ملت تشکیل نمیدهد و در سازمان ملل نمیتواند عضو باشد چون معتقد به دولت نیست و طالب حکومت جهانی است.
۳- هر ملت دارای یک فرهنگ است، یک گروه مسلمان فرهنگ ندارد و در عوض فرهنگ، قرآن دارد. اینکه از فرهنگ اسلامی صحبت میکنند به کلی غلط است. قواعد اسلامی فرهنگ نیستند.
۴- از امپراطوری اسلام صحبت میکنند این نیز غلط است، اسلام خلافت دارد نه امپراطوری.
۵- واقعیت سیاسی جهان این است که امت یا قسمتی از امت اسلامی را ناسیون دانستهاند، در مجموعه لغات اسلامی حتی لغت ناسیون یا چیزی معادل آن وجود ندارد.
۶- یک مسلمان وطن ندارد بلکه در قسمتی از سرزمین دارالاسلام زندگی میکند و تکلیف شرعی او این است که از سرزمین دارالاسلام دفاع کند و سرزمینهای غیر مسلمانان را مورد هجوم قرار دهد. قرآن در این زمینه تأکید بسیار دارد.
اگر ایران لغت ملت را در عوض ناسیون اختیار کرده برای این است که ملت ایران در ۲۵۰۰ سال پیش تشکیل شده و ۱۴۰۰ سال پیش مورد هجوم امت اسلامی قرار گرفته است. در طول تاریخ بلند مدت در جهان دو امت شکل گرفته است:
۱- امت مسیحی که با انقلاب کبیر فرانسه از بین رفت و جای خود را به ملتها یا ناسیونهای واقع در سرزمین قدیمی داده است. ۲- امت اسلامی که به جنگ با تمام ملتهای جهان دعوت شده است.
نبایست فراموش کرد که اسلام تمدنی شکل نداده است، اعراب مسلمان تمدن ایران و نظایر آن را دزدیده و آن را تمدن اسلامی نام گذاشتهاند و با چسبانیدن ال به اسامی دانشمندان ایران و بیزانس عِلم اسلامی درست کردهاند.
تعجبآفرین است که چگونه سازمان ملل، دشمنان ملتها یعنی گروههایی از امت اسلامی را به عنوان ملت در درون خود جای داده است در حالی که تکلیف شرعی این گروهها این است که علیه ملتها از طریق جهاد و ترور بجنگند و اختلافات و تفاوتهای ملتها و فرهنگ آنها را در درون اسلام جهانی حل کنند. اگر در این یکی دو دهه اخیر ترور اسلامی از نو زنده شده و سر بلند کرده برای این است که اسلام به آنها قول آسمانی داده که تمامیِ ملتها تبدیل به امت اسلامی خواهند شد. آیا در مقابل این استراتژی که پایه آن در قرن هفتم میلادی ریخته شده دنیای متمدن امروز یک استراتژی دارد که در مقابلش عرضه کند؟
@PublicExit
در سازماندهی سازمان ملل دو اصل را پایه قرار دادهاند: ١- جمعیت روی زمین به ملتها تقسیم شده است. ٢- دولتها نمایندگان این ملتها هستند.
البته بدون اینکه ملت را تعریف کنند و در این فرضیهها افراد یک ملت به عنوان شهروند شناخته میشوند که گویا دولتها بایست از آنها حمایت کنند. متأسفانه این فرضیهها در تمامیِ موارد صادق نیستند. واقعیتهایی که با این فرضیهها انطباق ندارند اینها هستند:
۱- یک مسلمان شهروند نیست، عضوی است از یک امت و اگر شماری از دولتها، مسلمانان را عضو خود میشناسند اشتباه میکنند. این مسلمان در شرایط مساعد به یکی از گروههای اسلامی میپیوندد و اگر آن گروه ضربه زدن به دولتی را که آن مسلمان را شهروند خود میداند ضروری بداند آن مسلمان تکلیف شرعی دارد که به آن دولت ضربه بزند و در ضربه زدن به دولت شرکت کند.
۲- یک گروه مسلمان کوچک یا بزرگ یک ملت تشکیل نمیدهد و در سازمان ملل نمیتواند عضو باشد چون معتقد به دولت نیست و طالب حکومت جهانی است.
۳- هر ملت دارای یک فرهنگ است، یک گروه مسلمان فرهنگ ندارد و در عوض فرهنگ، قرآن دارد. اینکه از فرهنگ اسلامی صحبت میکنند به کلی غلط است. قواعد اسلامی فرهنگ نیستند.
۴- از امپراطوری اسلام صحبت میکنند این نیز غلط است، اسلام خلافت دارد نه امپراطوری.
۵- واقعیت سیاسی جهان این است که امت یا قسمتی از امت اسلامی را ناسیون دانستهاند، در مجموعه لغات اسلامی حتی لغت ناسیون یا چیزی معادل آن وجود ندارد.
۶- یک مسلمان وطن ندارد بلکه در قسمتی از سرزمین دارالاسلام زندگی میکند و تکلیف شرعی او این است که از سرزمین دارالاسلام دفاع کند و سرزمینهای غیر مسلمانان را مورد هجوم قرار دهد. قرآن در این زمینه تأکید بسیار دارد.
اگر ایران لغت ملت را در عوض ناسیون اختیار کرده برای این است که ملت ایران در ۲۵۰۰ سال پیش تشکیل شده و ۱۴۰۰ سال پیش مورد هجوم امت اسلامی قرار گرفته است. در طول تاریخ بلند مدت در جهان دو امت شکل گرفته است:
۱- امت مسیحی که با انقلاب کبیر فرانسه از بین رفت و جای خود را به ملتها یا ناسیونهای واقع در سرزمین قدیمی داده است. ۲- امت اسلامی که به جنگ با تمام ملتهای جهان دعوت شده است.
نبایست فراموش کرد که اسلام تمدنی شکل نداده است، اعراب مسلمان تمدن ایران و نظایر آن را دزدیده و آن را تمدن اسلامی نام گذاشتهاند و با چسبانیدن ال به اسامی دانشمندان ایران و بیزانس عِلم اسلامی درست کردهاند.
تعجبآفرین است که چگونه سازمان ملل، دشمنان ملتها یعنی گروههایی از امت اسلامی را به عنوان ملت در درون خود جای داده است در حالی که تکلیف شرعی این گروهها این است که علیه ملتها از طریق جهاد و ترور بجنگند و اختلافات و تفاوتهای ملتها و فرهنگ آنها را در درون اسلام جهانی حل کنند. اگر در این یکی دو دهه اخیر ترور اسلامی از نو زنده شده و سر بلند کرده برای این است که اسلام به آنها قول آسمانی داده که تمامیِ ملتها تبدیل به امت اسلامی خواهند شد. آیا در مقابل این استراتژی که پایه آن در قرن هفتم میلادی ریخته شده دنیای متمدن امروز یک استراتژی دارد که در مقابلش عرضه کند؟
@PublicExit
خداوند آنقدر جهان را دوست داشت که همه را غرق کرد! شوخی میکنم توفان نوح هیچوقت رخ نداده است. اگر باور دارید که رخ داده پس چرا یک قاتل نسلکُش را میپرستید؟
@PublicExit
@PublicExit