🗞 درنگ
#دکتر_افشین_احمدوند. روانپزشک
مشاوره ازدواج برای انسانهای غارنشین!
تقریباً بیش از نود درصد افرادی که برای مشاوره ازدواج رفتهاند، میگویند که مشاور گفته شما به درد هم نمیخورید!
مطمئن هستم که اگر اینگونه مشاورهها در مورد بسیاری از پدران و مادران و نیاکان ما و حتی انسانهای نخستین هم انجام میشد به همین نتیجه میرسید !
به داوری من باید تعریف دیگر و شاید عملیاتیتری از «بدرد هم میخورید یا نمیخورید» ارایه دهیم.
لازم نیست که شما خیلی باهوش باشید تا بتوانید نتیجهی اینگونه توصیهها را بر سرنوشت بشر حدس بزنید. تصور میکنم که اگر از همان گذشتههای دور به آنها عمل میشد، یکی از این پیآمدها میتوانست این باشد که الان در جایی که من زندگی میکنم به جای انسانها، ماموتها در حال رفت و آمد بودند که از نظر بعضیها شاید خیلی هم بد نبود!
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_افشین_احمدوند. روانپزشک
مشاوره ازدواج برای انسانهای غارنشین!
تقریباً بیش از نود درصد افرادی که برای مشاوره ازدواج رفتهاند، میگویند که مشاور گفته شما به درد هم نمیخورید!
مطمئن هستم که اگر اینگونه مشاورهها در مورد بسیاری از پدران و مادران و نیاکان ما و حتی انسانهای نخستین هم انجام میشد به همین نتیجه میرسید !
به داوری من باید تعریف دیگر و شاید عملیاتیتری از «بدرد هم میخورید یا نمیخورید» ارایه دهیم.
لازم نیست که شما خیلی باهوش باشید تا بتوانید نتیجهی اینگونه توصیهها را بر سرنوشت بشر حدس بزنید. تصور میکنم که اگر از همان گذشتههای دور به آنها عمل میشد، یکی از این پیآمدها میتوانست این باشد که الان در جایی که من زندگی میکنم به جای انسانها، ماموتها در حال رفت و آمد بودند که از نظر بعضیها شاید خیلی هم بد نبود!
#تجربههای_روانپزشکانه
◼️دریغ
#حامد_حلمه_ابوانزه. روزنامهنگار
برگردان از انگلیسی به فارسی: تجربهها
روزهای تلخ رانیا
این زن فلسطینی، که در عکس دیده میشود دخترعموی من است. نامش رانیا یوسف ابو انزه است. دوازده سال پیش با پسرعموی من ازدواج کرد. او هیچ وقت بچهدار نشد. صبور بود و شبانهروز دعا میکرد که خدا به او فرزندی عطا کند. خداوند در ابتدای سال ۲۰۲۳، حدود یکسال پیش از شروع جنگ، حکم به حاملگی او داد. در غزه، در هفتهی اول جنگ، او صاحب دوقلوهای شد: نعیم، پسر بود، و وسام، دختر بود. پدر بچهها دختر را به نام خودش وسام نامید، و پسرش را به نام پدرش نعیم نامید، که بیست سال پیش، یعنی زمانی که هنوز کودک بود، در جنگ کشته شده بود. در طول جنگ، خانوادهی ابو انزه از شرق شهر خان یونس در جنوب نوار غزه به خانههای بستگان ما در شهر رفح آواره شدند. شب شنبهای در ماه مارچ، ساعت یازده شب خانه پر از جمعیت بود و مردم در خواب بودند تا اینکه یک هواپیما خانه را بر سر آنها ویران کرد. حدود ۲۳ نفر قربانی شدند. بیشتر آنها کودکان و زنان بودند. دوقلوها، پدرشان، مادربزرگشان، عمهشان، داییشان و برخی دیگر از بستگانشان جان دادند. مادرشان (رانیا) از مرگ جان به در برد. وضعیت او اما از یک ماه پیش تاکنون هر روز بدتر و بدتر شده است، چرا که او ۱۲ سال منتظر بود تا بچهدار شود، و پس از آنکه صاحب دوقلو شد، آنها با پدرشان پر کشیدند و او تنها ماند. هر دم برای آنها گریه میکند. او در عذاب، درد، ترس و خستگی زندگی میکند و وضعیتش ناگوار است.
#تجربههای_روانپزشکانه
#حامد_حلمه_ابوانزه. روزنامهنگار
برگردان از انگلیسی به فارسی: تجربهها
روزهای تلخ رانیا
این زن فلسطینی، که در عکس دیده میشود دخترعموی من است. نامش رانیا یوسف ابو انزه است. دوازده سال پیش با پسرعموی من ازدواج کرد. او هیچ وقت بچهدار نشد. صبور بود و شبانهروز دعا میکرد که خدا به او فرزندی عطا کند. خداوند در ابتدای سال ۲۰۲۳، حدود یکسال پیش از شروع جنگ، حکم به حاملگی او داد. در غزه، در هفتهی اول جنگ، او صاحب دوقلوهای شد: نعیم، پسر بود، و وسام، دختر بود. پدر بچهها دختر را به نام خودش وسام نامید، و پسرش را به نام پدرش نعیم نامید، که بیست سال پیش، یعنی زمانی که هنوز کودک بود، در جنگ کشته شده بود. در طول جنگ، خانوادهی ابو انزه از شرق شهر خان یونس در جنوب نوار غزه به خانههای بستگان ما در شهر رفح آواره شدند. شب شنبهای در ماه مارچ، ساعت یازده شب خانه پر از جمعیت بود و مردم در خواب بودند تا اینکه یک هواپیما خانه را بر سر آنها ویران کرد. حدود ۲۳ نفر قربانی شدند. بیشتر آنها کودکان و زنان بودند. دوقلوها، پدرشان، مادربزرگشان، عمهشان، داییشان و برخی دیگر از بستگانشان جان دادند. مادرشان (رانیا) از مرگ جان به در برد. وضعیت او اما از یک ماه پیش تاکنون هر روز بدتر و بدتر شده است، چرا که او ۱۲ سال منتظر بود تا بچهدار شود، و پس از آنکه صاحب دوقلو شد، آنها با پدرشان پر کشیدند و او تنها ماند. هر دم برای آنها گریه میکند. او در عذاب، درد، ترس و خستگی زندگی میکند و وضعیتش ناگوار است.
#تجربههای_روانپزشکانه
Forwarded from موسسهی روانتحلیلی همراه
میراث خورشید: زندگی و مرگ لوییس آرون
منبع: مجلهی همراه. وبسایت همراه
” لو از توانایی پرشور عشق ورزیدن، درخشش و انرژی مافوق طبیعی برخوردار بود. متفکری مستقل، مردی با اصالت و درخشان، و کسی که آیندگان از او به بزرگی میراثش یاد خواهند کرد. میراث او به بزرگی خورشید است”
دریغ و دردی که در کلمات نقش بسته بر کاغذ یکی از نزدیکترین دوستان لوئیس آرون حس میشود و هنوز چون روزی که نگاشته شده تازه و تر مینماید، حسرت مرگ نسبتا زودهنگام یکی از ستونهای نظریهپردازی گرایش تازه قوام گرفتهی رابطه ای در میان جریانهای کهن و ستبر روانکاوی است. اورفانوس مردی که بعد از او بر کرسی ریاست برنامه پست دکترای روان درمانی و روانکاوی در دانشگاه نیویورک تکیه زد، سالها پیش از آنکه داغدار مرگ آرون شود، مرگ استیون میچل را نیز زودهنگام در ۵۱ سالگی او تجربه کرده بود.
غروب آرون در ۲۸ فوریه ۲۰۱۹ در سن ۶۶ سالگی بعد از مبارزه با سرطان همان اندازه تلخ و همان اندازه ناباورانه مینمود.
لوییس آرون (۲۰۱۹-۱۹۵۲) پژوهشگری، معلمی و سخنوری نامآشنا و از نامآوران روانکاوی رویکرد رابطه ای شناخته میشود. پیش از اورفانوس ریاست برنامهی پستدکتری رواندرمانی و روانکاوی در دانشگاه نیویورک را به عهده داشت. اهمیت این جایگاه از آن رو است که دانشگاه نیویورک در کنار معدود مراکز دانشگاهی در آمریکا همانند کلمبیا، اموری، و دلفی میزبان روانکاوی است. روانکاوی اصولا در انستیتوهای خارج مراکز دانشگاهی تدریس شده و حتی میل روانکاوان به این دوری بوده، تا در تنگنای بوروکراسی دانشگاهی گرفتار نیایند.
همهی افتخار و اعتبار آرون به همین نیست، چرا که لوییس آرون در طول دوران حرفهای خود اقدامهای پر ارجی چون بنیانگذاری انجمن بینالمللی روانکاوی و رواندرمانی رابطهای (IARPP)، ریاست دپارتمان روانکاوی انجمن روانشناسی آمریکا، ریاست انجمن روانشناسی ایالت نیویورک و عضو افتخاری انجمن روانکاوی ویلیام آلانسون وایت را داشته است.
آرون مدرک دکتری خود را از دانشگاه جانز دریافت کرد و در دانشگاه نیویورک به طور حرفهای به آموزش روانکاوی پرداخت. وی در ۳۹ سال فعالیت حرفهای، ۲۸ سال فعالیت دانشگاهی و ۳۲ موقعیت سردبیری و اداری در داخل و خارج آمریکا را عهده دار شد...
متن کامل در مجلهی همراه
#مجله
#سایت
منبع: مجلهی همراه. وبسایت همراه
” لو از توانایی پرشور عشق ورزیدن، درخشش و انرژی مافوق طبیعی برخوردار بود. متفکری مستقل، مردی با اصالت و درخشان، و کسی که آیندگان از او به بزرگی میراثش یاد خواهند کرد. میراث او به بزرگی خورشید است”
دریغ و دردی که در کلمات نقش بسته بر کاغذ یکی از نزدیکترین دوستان لوئیس آرون حس میشود و هنوز چون روزی که نگاشته شده تازه و تر مینماید، حسرت مرگ نسبتا زودهنگام یکی از ستونهای نظریهپردازی گرایش تازه قوام گرفتهی رابطه ای در میان جریانهای کهن و ستبر روانکاوی است. اورفانوس مردی که بعد از او بر کرسی ریاست برنامه پست دکترای روان درمانی و روانکاوی در دانشگاه نیویورک تکیه زد، سالها پیش از آنکه داغدار مرگ آرون شود، مرگ استیون میچل را نیز زودهنگام در ۵۱ سالگی او تجربه کرده بود.
غروب آرون در ۲۸ فوریه ۲۰۱۹ در سن ۶۶ سالگی بعد از مبارزه با سرطان همان اندازه تلخ و همان اندازه ناباورانه مینمود.
لوییس آرون (۲۰۱۹-۱۹۵۲) پژوهشگری، معلمی و سخنوری نامآشنا و از نامآوران روانکاوی رویکرد رابطه ای شناخته میشود. پیش از اورفانوس ریاست برنامهی پستدکتری رواندرمانی و روانکاوی در دانشگاه نیویورک را به عهده داشت. اهمیت این جایگاه از آن رو است که دانشگاه نیویورک در کنار معدود مراکز دانشگاهی در آمریکا همانند کلمبیا، اموری، و دلفی میزبان روانکاوی است. روانکاوی اصولا در انستیتوهای خارج مراکز دانشگاهی تدریس شده و حتی میل روانکاوان به این دوری بوده، تا در تنگنای بوروکراسی دانشگاهی گرفتار نیایند.
همهی افتخار و اعتبار آرون به همین نیست، چرا که لوییس آرون در طول دوران حرفهای خود اقدامهای پر ارجی چون بنیانگذاری انجمن بینالمللی روانکاوی و رواندرمانی رابطهای (IARPP)، ریاست دپارتمان روانکاوی انجمن روانشناسی آمریکا، ریاست انجمن روانشناسی ایالت نیویورک و عضو افتخاری انجمن روانکاوی ویلیام آلانسون وایت را داشته است.
آرون مدرک دکتری خود را از دانشگاه جانز دریافت کرد و در دانشگاه نیویورک به طور حرفهای به آموزش روانکاوی پرداخت. وی در ۳۹ سال فعالیت حرفهای، ۲۸ سال فعالیت دانشگاهی و ۳۲ موقعیت سردبیری و اداری در داخل و خارج آمریکا را عهده دار شد...
متن کامل در مجلهی همراه
#مجله
#سایت
🗞 درنگ
#دکتر_افشین_احمدوند. روانپزشک
ترند روز!
صبح دیروز یعنی ۱۹ فروردین سال نهنگ، کمیسیون پزشکی دانشگاه تشکیل شد، موضوع: «خودکشی» یک دستیار ( که خوشبختانه بخیر گذشته بود) و افکار خودکشی در دستیار دیگر …
رفتم بخش بیماران را ببینم در راهرو با یکی از استادان برخورد کردم که از بیمارستان دیگری آمده بود، بی درنگ همانجا گفت:
آمدهام تا قول یک سمینار دربارهی «خودکشی» برای اعضای هیات علمی بگیرم، باید آشنا شوند و لازم است و …
وقتی برگشتم دفترم از آموزش دانشگاه (EDC) زنگ زدند گفتند که بر اساس نظر سنجی نیاز داریم یک کنفرانس در باره «خودکشی» برای آشنایی بیشتر پزشکان شهر برگزار کنیم!
آبرو و تورم!
سالهاست که به قول معروف از موقعی که دست به جیب شدهایم، به عدهای از دور بریها که تعدادشان کم هم نیست، بهمناسبت نوروز عیدی میدهیم از نظافتچیهای ساختمان بگیر تا برخی از نزدیکان، ولی سال به سال این کار برایم سختتر شده است زیرا که از یک سو نمیتوانم متناسب با تورم آن را افزایش دهم از سوی دیگر بسیار مایلم این رسم نیکو ادامه یابد.
از واکنش بعضی از کسانی که به آنها عیدی دادم متوجه شدم که شاید خیلی راضی نشدهاند با روند تورم کنونی احتمالا برای رضایت عیدی گیرندگان سال آینده باید منزل مسکونی مان را بفروشیم!
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_افشین_احمدوند. روانپزشک
ترند روز!
صبح دیروز یعنی ۱۹ فروردین سال نهنگ، کمیسیون پزشکی دانشگاه تشکیل شد، موضوع: «خودکشی» یک دستیار ( که خوشبختانه بخیر گذشته بود) و افکار خودکشی در دستیار دیگر …
رفتم بخش بیماران را ببینم در راهرو با یکی از استادان برخورد کردم که از بیمارستان دیگری آمده بود، بی درنگ همانجا گفت:
آمدهام تا قول یک سمینار دربارهی «خودکشی» برای اعضای هیات علمی بگیرم، باید آشنا شوند و لازم است و …
وقتی برگشتم دفترم از آموزش دانشگاه (EDC) زنگ زدند گفتند که بر اساس نظر سنجی نیاز داریم یک کنفرانس در باره «خودکشی» برای آشنایی بیشتر پزشکان شهر برگزار کنیم!
آبرو و تورم!
سالهاست که به قول معروف از موقعی که دست به جیب شدهایم، به عدهای از دور بریها که تعدادشان کم هم نیست، بهمناسبت نوروز عیدی میدهیم از نظافتچیهای ساختمان بگیر تا برخی از نزدیکان، ولی سال به سال این کار برایم سختتر شده است زیرا که از یک سو نمیتوانم متناسب با تورم آن را افزایش دهم از سوی دیگر بسیار مایلم این رسم نیکو ادامه یابد.
از واکنش بعضی از کسانی که به آنها عیدی دادم متوجه شدم که شاید خیلی راضی نشدهاند با روند تورم کنونی احتمالا برای رضایت عیدی گیرندگان سال آینده باید منزل مسکونی مان را بفروشیم!
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 دنبالهی یادداشت نقد مشاورهی طلاق
۳. برای ارزیابی موفقیت این برنامه، لازم است بررسی علمی انجام گیرد، به عنوان نمونه بایذ کنکاش شود که چند نفر با این جلسات از طلاق منصرف شدهاند و اگر از جدایی منصرف شدهاند، به دلیل حضور در این جلسات بوده است یا نه. مسائل روانشناسی پیچیدگی بسیاری دارد و بنابراین حتی اگر افراد بعد از حضور در این جلسات از جدایی منصرف شدهاند، باز هم نباید آن را به دلیل کامیابی این مشاورهها در نظر گرفت. در شکل دهی رفتار آدمها عوامل مختلفی سهیم هستند، پس نمیتوان بدون در نظر گرفتن متغیرهای مختلف تاثیر یک مداخله را بررسی کرد. از سویی اگر مشاوره فقط افراد را از طلاق منصرف کند، درواقع تنها شکل مشکل را تغییر داده و چیزی را حل نکرده است. طلاق نقطه پایان زنجیرهای از سوء تفاهم و بن بست در دیالوگ است. پایان تصمیم به طلاق آغاز مسیری است ترمیمی که اگر رخ ندهد عوارض و پیامدهای بیشتری را ممکن است باعث شود. از طرفی میتوانیم به آمار رو به رشد طلاق در کشور نگاه کنیم، و در نتیجه بدون نیاز به مداخله پژوهشی کارآمدی چنین طرحهایی را بررسی کنیم. اگر خوشبینانه نگاه کنیم، دستکم در تهران از هر دو ازدواج، یک طلاق ثبت میشود. این عدد در سالهای نهچندان دور سه به یک بود. البته نکته این است که در تازهترین آمار منتشر شده تهران رقیبانی جدی در این آمار ناخوشایند یافته است.
۴. وقتی به این مداخلهها و برنامهها به شکل پروژه نگاه میشود، نتیجه منطقی آن این خواهد بود که باید پروژه را به مجری سپرد. منطقا مجری باید در قبال کارفرما پاسخگو باشد، چون در قبال عدد و رقمی که به عنوان حسن انجام کار به کارفرما تحویل میدهد، پول دریافت کند. نفس نگاهی اینچنین به چنین مسالهای میتواند آثاری منفی به جای بگذارد.
۵. از سوی دیگر وقتی دو نفر برای طلاق روبهروی یک مشاور قرار گرفتند، در یکی از پیچیدهترین و دشوارترین شرایط انسانی قرار دارند. مشاور بر چنین موقعیتی باید بداند با چه ادبیات و لحنی صحبت کند. حتی باید بداند چه چیزهایی را نگوید، و همه اینها به تخصص کافی، سواد فرهنگی و بینفرهنگی و بیطرفی آن متخصص نیاز دارد. آنچه گاهی میشنویم، این است که تدارکاتی چنین برای این جلسات مشاوره وجود ندارد.
۶. دوربودن این طرحهای مشاورهای از فضای دانشگاهی، باعث شده تا چارچوببندی آنها از ابتدا چندان تخصصی نباشد. ضمن اینکه اگر دستگاه قضا قصد دارد در کشور چنین کارهایی انجام دهد، باید از نهادهای مستقل و تخصصی کمک بگیرد؛ چون این تفکر که به دلیل رسالتی اجتماعی باید با این مشاورهها میزان طلاق را در جامعه کاهش داد، نتیجه مؤثری نخواهد داشت. اساسا مسائل مربوط به روابط انسانی را با یک پروژه و طرح سازمانی نمیتوان پیش برد و آن را حل کرد.
منتشر شده در روزنامهی شرق. ۱۴۰۳/۱/۲۷
#تجربههای_روانپزشکانه
۳. برای ارزیابی موفقیت این برنامه، لازم است بررسی علمی انجام گیرد، به عنوان نمونه بایذ کنکاش شود که چند نفر با این جلسات از طلاق منصرف شدهاند و اگر از جدایی منصرف شدهاند، به دلیل حضور در این جلسات بوده است یا نه. مسائل روانشناسی پیچیدگی بسیاری دارد و بنابراین حتی اگر افراد بعد از حضور در این جلسات از جدایی منصرف شدهاند، باز هم نباید آن را به دلیل کامیابی این مشاورهها در نظر گرفت. در شکل دهی رفتار آدمها عوامل مختلفی سهیم هستند، پس نمیتوان بدون در نظر گرفتن متغیرهای مختلف تاثیر یک مداخله را بررسی کرد. از سویی اگر مشاوره فقط افراد را از طلاق منصرف کند، درواقع تنها شکل مشکل را تغییر داده و چیزی را حل نکرده است. طلاق نقطه پایان زنجیرهای از سوء تفاهم و بن بست در دیالوگ است. پایان تصمیم به طلاق آغاز مسیری است ترمیمی که اگر رخ ندهد عوارض و پیامدهای بیشتری را ممکن است باعث شود. از طرفی میتوانیم به آمار رو به رشد طلاق در کشور نگاه کنیم، و در نتیجه بدون نیاز به مداخله پژوهشی کارآمدی چنین طرحهایی را بررسی کنیم. اگر خوشبینانه نگاه کنیم، دستکم در تهران از هر دو ازدواج، یک طلاق ثبت میشود. این عدد در سالهای نهچندان دور سه به یک بود. البته نکته این است که در تازهترین آمار منتشر شده تهران رقیبانی جدی در این آمار ناخوشایند یافته است.
۴. وقتی به این مداخلهها و برنامهها به شکل پروژه نگاه میشود، نتیجه منطقی آن این خواهد بود که باید پروژه را به مجری سپرد. منطقا مجری باید در قبال کارفرما پاسخگو باشد، چون در قبال عدد و رقمی که به عنوان حسن انجام کار به کارفرما تحویل میدهد، پول دریافت کند. نفس نگاهی اینچنین به چنین مسالهای میتواند آثاری منفی به جای بگذارد.
۵. از سوی دیگر وقتی دو نفر برای طلاق روبهروی یک مشاور قرار گرفتند، در یکی از پیچیدهترین و دشوارترین شرایط انسانی قرار دارند. مشاور بر چنین موقعیتی باید بداند با چه ادبیات و لحنی صحبت کند. حتی باید بداند چه چیزهایی را نگوید، و همه اینها به تخصص کافی، سواد فرهنگی و بینفرهنگی و بیطرفی آن متخصص نیاز دارد. آنچه گاهی میشنویم، این است که تدارکاتی چنین برای این جلسات مشاوره وجود ندارد.
۶. دوربودن این طرحهای مشاورهای از فضای دانشگاهی، باعث شده تا چارچوببندی آنها از ابتدا چندان تخصصی نباشد. ضمن اینکه اگر دستگاه قضا قصد دارد در کشور چنین کارهایی انجام دهد، باید از نهادهای مستقل و تخصصی کمک بگیرد؛ چون این تفکر که به دلیل رسالتی اجتماعی باید با این مشاورهها میزان طلاق را در جامعه کاهش داد، نتیجه مؤثری نخواهد داشت. اساسا مسائل مربوط به روابط انسانی را با یک پروژه و طرح سازمانی نمیتوان پیش برد و آن را حل کرد.
منتشر شده در روزنامهی شرق. ۱۴۰۳/۱/۲۷
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 بخش دوم تازهها
برگردان فارسی: #دکتر_ستاره_اسماعیلی
آموزش مهارت مفهومی مستلزم تبادل فعال و پویا ایده ها است. گفتمانی که منفعلانه نیست و نیازمند مشارکت و تمرین انتقادی است و دانستن این نکته که همه چارچوبهای فلسفی دارای محدودیتهای ذاتی هستند، و احتمالاً با بیشترین تلاش هم، برخی از سؤالات حل نشده باقی میمانند. عملکرد مبتنی بر ارزش (VBP) نمونهای از یک رویکرد مبتنی بر توانمندسازیهای بالینی برای کار با معیارهای پیچیده و متضاد در مراقبتهای بهداشتی است که توانمندسازیهای شناسایی ارزشهای ضمنی را ترویج میدهد. (VBP) ضمن تاکید بر ضرورت گفتگوی میانرشتهای، چارچوبی دقیق وعلمی برای در نظر گرفتن این معیارها در زمینههای بالینی ارائه میدهد.
از نکات اصلی در آموزش توانمندسازی ذهنی یا teaching conceptual competence (TCC) این است که توسعه آگاهی در پیشفرضهای فلسفی،اغلب نیازمند سوالات ناشناخته، ابهام و تعارض است. به علاوه TCC نیازمند تغییر در نگاه اساتید و شیوه استدلالهای بالینی است به صورتی که از رویکرد تشخیص-درمان به عنوان اصل اولیه به سمتی برویم که شکایت بالینی به عنوان اصل اولیه استدلال بالینی باشد. اساتید همچنین باید موضوعات مفهومی را که اغلب ضمنی یا بدیهی تلقی میشوند بدانند و با مفهوم اصلی «تقلیل یا ساده سازی» در علم و عمل بالینی آشنا باشند. «تقلیل یا ساده سازی» یعنی در هر چارچوبی لازم است به برخی از جنبههای پدیدهها توجه کرده و از جنبه های دیگر صرف نظر کنیم. به عبارتی اگر عدسیهای خود را تغییر دهیم مشاهدات ما نیز تغییر میکنند.
چهار نمونهی مناسب برای آموزشی بالینی شامل: (الف) ابهام در معنا
(ب) تعارض بین بایدها
ج) شواهد نامشخص
و (د) استدلال بالینی محسوب میشوند.
ابهام در معنا
یک تکنیک اصلی تمایز کلمه از مفهوم است. یک کلمه ممکن است با چندین مفهوم مطابقت داشته باشد و کلمات متعددی به مفاهیم واحد اشاره کنند. مثلاً، بیماری که می گوید "من پارانوئید هستم". می تواند به هذیان های گزند و آسیب، حساسیت بیش از حد ناشی از تروما، اضطراب، مسمومیت ناشی از حشیش و غیره اشاره کند.
تعارض بین بایدها
تضاد بین الزامات (چیزهای مهمی که باید در نظر گرفت یا انجام داد) در اخلاق بالینی زمانیست که اغلب با تضاد بین ارزش ها (حفظ استقلال با بستری نکردن بیماری که از بیمارستان امتناع می کند) و منفعت (تضمین ایمنی با پذیرش برخلاف میل بیمار) مواجه می شویم و یا تضاد در اولویت بندی خدمات (تضمین مسکن فرد وابسته به الکل بی خانمان مهمتر است ابتدا صورت گیرد،و یا اول بهتر است که ترک کند). دسته سوم تعارض نیز شناختی است یعنی پایبندی به دستورالعمل های درمانی حرفه ای در مقابل انحراف از آن در یک مورد پیچیده.
شواهد نامشخص
می دانیم که تنها بخش کوچکی از قضاوت های بالینی ما مبتنی بر پایه " شواهد" است. بقیه قضاوت بالینی توسط ارزشهای بیمار، محدودیتهای عملی و اخلاقی، و شواهد مختلفی که ما اغلب آنها را بدیهی میدانیم نتیجه گیری میشود. «پرده برداری» این شواهدها به معنای آشکارسازی آنها و تأمل انتقادی در آن زمینه است. برای مثال، مردی با سابقه افسردگی، که اکنون بهبود یافته، از «اضطراب» مربوط به افزایش غلظت آنتی ژن پروستات در آزمایش شکایت دارد. چگونه میتوانیم تشخیص دهیم که اضطراب دراین شرایط طبیعی ست، یا اضطراب پاتولوژیکی ست که نیاز به تغییر درمان دارد؟
استدلال بالینی نادرست
اگرچه مسائل مفهومی که در استدلال بالینی وجود دارند پیچیدهاند، اما چند مثال رایج وجود دارد. "پایان دادن زودرس درمان" که احتمالاً شایعترین مورد در میان دستیاران است. یا دستیاری که فرض میکند که بیمار با علائم برجسته مرتبط با تروما بعید است که به درمان دارویی بدون رواندرمانی (که بیمار تمایلی به رواندرمانی ندارد) پاسخ دهد. مثالی دیگر «تشخیص با پاسخ درمانی» است یعنی کارآموزی نتیجه میگیرد که بیماری با تظاهرات خلقی برجسته «دوقطبی» است، زیرا با آریپیپرازول بهبود یافته است. تشخیص بر اساس پاسخ درمانی از نظر مفهومی نادرست است زیرا بین تشخیص و پاسخ درمانی تشابهی وجود ندارد و دو مقوله جدا هستند. سومین مورد «مغالطهی کلاسیک»، (پس از این جهت، بنابراین، به این دلیل) است مثلا زمانی که بیمار از افزایش اضطراب بلافاصله پس از شروع دوز اولیه لاموتریژین شکایت میکند، پزشک بدون بررسی بیشتر شکایت بیمار مبنی بر تشدید اضطراب درمان دارویی را به دلیل عوارض دارویی "شکست خورده" در نظر میگیرد.
📎 بقیه در ادامه...
#تجربههای_روانپزشکانه
برگردان فارسی: #دکتر_ستاره_اسماعیلی
آموزش مهارت مفهومی مستلزم تبادل فعال و پویا ایده ها است. گفتمانی که منفعلانه نیست و نیازمند مشارکت و تمرین انتقادی است و دانستن این نکته که همه چارچوبهای فلسفی دارای محدودیتهای ذاتی هستند، و احتمالاً با بیشترین تلاش هم، برخی از سؤالات حل نشده باقی میمانند. عملکرد مبتنی بر ارزش (VBP) نمونهای از یک رویکرد مبتنی بر توانمندسازیهای بالینی برای کار با معیارهای پیچیده و متضاد در مراقبتهای بهداشتی است که توانمندسازیهای شناسایی ارزشهای ضمنی را ترویج میدهد. (VBP) ضمن تاکید بر ضرورت گفتگوی میانرشتهای، چارچوبی دقیق وعلمی برای در نظر گرفتن این معیارها در زمینههای بالینی ارائه میدهد.
از نکات اصلی در آموزش توانمندسازی ذهنی یا teaching conceptual competence (TCC) این است که توسعه آگاهی در پیشفرضهای فلسفی،اغلب نیازمند سوالات ناشناخته، ابهام و تعارض است. به علاوه TCC نیازمند تغییر در نگاه اساتید و شیوه استدلالهای بالینی است به صورتی که از رویکرد تشخیص-درمان به عنوان اصل اولیه به سمتی برویم که شکایت بالینی به عنوان اصل اولیه استدلال بالینی باشد. اساتید همچنین باید موضوعات مفهومی را که اغلب ضمنی یا بدیهی تلقی میشوند بدانند و با مفهوم اصلی «تقلیل یا ساده سازی» در علم و عمل بالینی آشنا باشند. «تقلیل یا ساده سازی» یعنی در هر چارچوبی لازم است به برخی از جنبههای پدیدهها توجه کرده و از جنبه های دیگر صرف نظر کنیم. به عبارتی اگر عدسیهای خود را تغییر دهیم مشاهدات ما نیز تغییر میکنند.
چهار نمونهی مناسب برای آموزشی بالینی شامل: (الف) ابهام در معنا
(ب) تعارض بین بایدها
ج) شواهد نامشخص
و (د) استدلال بالینی محسوب میشوند.
ابهام در معنا
یک تکنیک اصلی تمایز کلمه از مفهوم است. یک کلمه ممکن است با چندین مفهوم مطابقت داشته باشد و کلمات متعددی به مفاهیم واحد اشاره کنند. مثلاً، بیماری که می گوید "من پارانوئید هستم". می تواند به هذیان های گزند و آسیب، حساسیت بیش از حد ناشی از تروما، اضطراب، مسمومیت ناشی از حشیش و غیره اشاره کند.
تعارض بین بایدها
تضاد بین الزامات (چیزهای مهمی که باید در نظر گرفت یا انجام داد) در اخلاق بالینی زمانیست که اغلب با تضاد بین ارزش ها (حفظ استقلال با بستری نکردن بیماری که از بیمارستان امتناع می کند) و منفعت (تضمین ایمنی با پذیرش برخلاف میل بیمار) مواجه می شویم و یا تضاد در اولویت بندی خدمات (تضمین مسکن فرد وابسته به الکل بی خانمان مهمتر است ابتدا صورت گیرد،و یا اول بهتر است که ترک کند). دسته سوم تعارض نیز شناختی است یعنی پایبندی به دستورالعمل های درمانی حرفه ای در مقابل انحراف از آن در یک مورد پیچیده.
شواهد نامشخص
می دانیم که تنها بخش کوچکی از قضاوت های بالینی ما مبتنی بر پایه " شواهد" است. بقیه قضاوت بالینی توسط ارزشهای بیمار، محدودیتهای عملی و اخلاقی، و شواهد مختلفی که ما اغلب آنها را بدیهی میدانیم نتیجه گیری میشود. «پرده برداری» این شواهدها به معنای آشکارسازی آنها و تأمل انتقادی در آن زمینه است. برای مثال، مردی با سابقه افسردگی، که اکنون بهبود یافته، از «اضطراب» مربوط به افزایش غلظت آنتی ژن پروستات در آزمایش شکایت دارد. چگونه میتوانیم تشخیص دهیم که اضطراب دراین شرایط طبیعی ست، یا اضطراب پاتولوژیکی ست که نیاز به تغییر درمان دارد؟
استدلال بالینی نادرست
اگرچه مسائل مفهومی که در استدلال بالینی وجود دارند پیچیدهاند، اما چند مثال رایج وجود دارد. "پایان دادن زودرس درمان" که احتمالاً شایعترین مورد در میان دستیاران است. یا دستیاری که فرض میکند که بیمار با علائم برجسته مرتبط با تروما بعید است که به درمان دارویی بدون رواندرمانی (که بیمار تمایلی به رواندرمانی ندارد) پاسخ دهد. مثالی دیگر «تشخیص با پاسخ درمانی» است یعنی کارآموزی نتیجه میگیرد که بیماری با تظاهرات خلقی برجسته «دوقطبی» است، زیرا با آریپیپرازول بهبود یافته است. تشخیص بر اساس پاسخ درمانی از نظر مفهومی نادرست است زیرا بین تشخیص و پاسخ درمانی تشابهی وجود ندارد و دو مقوله جدا هستند. سومین مورد «مغالطهی کلاسیک»، (پس از این جهت، بنابراین، به این دلیل) است مثلا زمانی که بیمار از افزایش اضطراب بلافاصله پس از شروع دوز اولیه لاموتریژین شکایت میکند، پزشک بدون بررسی بیشتر شکایت بیمار مبنی بر تشدید اضطراب درمان دارویی را به دلیل عوارض دارویی "شکست خورده" در نظر میگیرد.
📎 بقیه در ادامه...
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 بازتاب
یک بام و دو هوا؟
یغما فشخمی روزنامه نگار در توییتی، دو عکس از دو خبر، یکی خبر مربوط به هشدار پلیس در مورد خالکوبی و دیگری خبر خبرگزاری رسمی دولت از رژه نیروهای نظامی، و نمایش یک فرد ملبس به لباس نظامی که در حال رژه است و روی گردن خالکوبی دارد، را کنار هم منتشر کرده است. خالکوبی، پیشتر از طرف پلیس به عنوان نشانهای از اختلال روان و نمودی از مجرمانگی در نظر گرفته شده بود.
البته باید ذکر کرد داشتن تتو در ایران جرم نیست و خالکوبی در قانون مجازات اسلامی، جرم انگاری نشده؛ وصرف داشتن خالکوبی، سبب محرومیت از اخذ یا تمدید گواهینامه یا معافیت از خدمت نمیشود ولی در صورتی که کمیسیون پزشکی، مشکلات اعصاب روان را در این افراد، تشخیص دهد، ممکن است مشمول برخی معافیتها یا ممنوعیتها گردند.
سرهنگ رضا غنیلو معاون اجتماعی تهران بزرگ پیشتر با اشاره به تعريف خالكوبی به فارس گفته بود: خالكوبی به معنای حك كردن تصوير، طرح و نوشتههای دايمی روی پوست است كه اين كار با استفاده از سوزن و وارد كردن جوهر به زير پوست انجام میشود.
وی ادامه داده که گفته میشود تقريباً ۲۰ درصد افراد ۱۸ تا ۳۰ ساله در كل دنيا خالكوبی دارند كه پيش بينی میشود ظرف چند سال آينده اين مقدار با توجه به گسترش رفتارهای نمايشگرانه و هويتطلبی افزايش يابد و برخلاف تصور عمومي بيش از ۶۵ درصد كسانيكه در جهان خالكوبی میكنند، زن هستند.
سرهنگ غنیلو افزوده: كسانی كه در ايران خالكوبی میكنند صنف خاصي ندارند و مخفيانه و زيرزميني كار میكنند البته اين كارشان دليل دارد و خودشان هم میدانند كه بنابر اعلام وزارت بهداشت خالكوبی يا هر نوع اقدام مشابه آن مثل تاتو در آرايشگاهها و ديگر اماكن در صورتی كه زير نظر پزشك و مورد تأييد آنها نباشد جرم و ممنوع اعلام شده است
#تجربههای_روانپزشکانه
یک بام و دو هوا؟
یغما فشخمی روزنامه نگار در توییتی، دو عکس از دو خبر، یکی خبر مربوط به هشدار پلیس در مورد خالکوبی و دیگری خبر خبرگزاری رسمی دولت از رژه نیروهای نظامی، و نمایش یک فرد ملبس به لباس نظامی که در حال رژه است و روی گردن خالکوبی دارد، را کنار هم منتشر کرده است. خالکوبی، پیشتر از طرف پلیس به عنوان نشانهای از اختلال روان و نمودی از مجرمانگی در نظر گرفته شده بود.
البته باید ذکر کرد داشتن تتو در ایران جرم نیست و خالکوبی در قانون مجازات اسلامی، جرم انگاری نشده؛ وصرف داشتن خالکوبی، سبب محرومیت از اخذ یا تمدید گواهینامه یا معافیت از خدمت نمیشود ولی در صورتی که کمیسیون پزشکی، مشکلات اعصاب روان را در این افراد، تشخیص دهد، ممکن است مشمول برخی معافیتها یا ممنوعیتها گردند.
سرهنگ رضا غنیلو معاون اجتماعی تهران بزرگ پیشتر با اشاره به تعريف خالكوبی به فارس گفته بود: خالكوبی به معنای حك كردن تصوير، طرح و نوشتههای دايمی روی پوست است كه اين كار با استفاده از سوزن و وارد كردن جوهر به زير پوست انجام میشود.
وی ادامه داده که گفته میشود تقريباً ۲۰ درصد افراد ۱۸ تا ۳۰ ساله در كل دنيا خالكوبی دارند كه پيش بينی میشود ظرف چند سال آينده اين مقدار با توجه به گسترش رفتارهای نمايشگرانه و هويتطلبی افزايش يابد و برخلاف تصور عمومي بيش از ۶۵ درصد كسانيكه در جهان خالكوبی میكنند، زن هستند.
سرهنگ غنیلو افزوده: كسانی كه در ايران خالكوبی میكنند صنف خاصي ندارند و مخفيانه و زيرزميني كار میكنند البته اين كارشان دليل دارد و خودشان هم میدانند كه بنابر اعلام وزارت بهداشت خالكوبی يا هر نوع اقدام مشابه آن مثل تاتو در آرايشگاهها و ديگر اماكن در صورتی كه زير نظر پزشك و مورد تأييد آنها نباشد جرم و ممنوع اعلام شده است
#تجربههای_روانپزشکانه