🗞 دیدگاه- پیشنهاد
#دکتر_سارا_گودرززاده. دستیار روانپزشکی
رواندرمانی برای دستیاران روانپزشکی: لازم یا لوکس؟
با توجه به حساس بودن رشتهی روانپزشکی در فرآیند تشخیص و درمان در محیطهای بیمارستان و درمانگاه، همیشه یکی از دل مشغولیهای افراد یافتن فرد مناسب برای مراجعه است.
سردرگمی افراد برای کمک گرفتن از روانشناس یا روانپزشک و مشاور در اقشار مختلف جامعه مشهود است. در این بین یکی از نگرانیها مراجعه به فردی درست است.
برخلاف رشتههای دیگر پزشکی، به نظر میرسد در رشتهی روانپزشکی بیشترین ارتباط انسانی بین مراجع و درمانگر وجود دارد و این ارتباط و ایجاد انتقال بر روی افراد اثر میگذارد. هرچند روانپزشکی چندان هم تافتهی جدا بافتهای از بقیهی رشتهها نیست، و دستیاران این رشته هم مشابه سایر رشتهها انرژی عمدهی خود را بر آموختن بیماریها و درمانها متمرکز میکنند و طبق برداشت شخصی من چون دیگر رشتهها، نوعی سردرگمی فردی برای حل و شناخت مشکلات زندگی شخصی وجود دارد. گویی حلال مشکلات دیگری شدن ولی دست و پا زدن در مشکلات خود...
شاید یافتن و شناختن مشکلات ابتدا برای خود دستیاران بتواند بسیار مفید باشد و به عبارتی ضرب المثل "کل اگر طبیب بودی/ سر خود دوا نمودی" را به یاد ما می اندازد.
در نهایت پیشنهاد من شروع درمان فردی برای دستیاران روانپزشکی از سال اول ورود به دستیاری چه به صورت فردی و یا گروهی است تا با شناخت گرههای فردی بتوان در نهایت برای خود و جامعه گامی مفیدتر برداشت. هر چند شاید برخی بگویند این پیشنهادی لوکس و فرعی است، و مثلا افزایش حقوق یا تغییر ساعات کاری امری لازمتر است.
امیدوارم همکاران و استادان به وادی بحث در این مورد وارد شوند، و برای #تجربههای_روانپزشکانه بنویسند.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_سارا_گودرززاده. دستیار روانپزشکی
رواندرمانی برای دستیاران روانپزشکی: لازم یا لوکس؟
با توجه به حساس بودن رشتهی روانپزشکی در فرآیند تشخیص و درمان در محیطهای بیمارستان و درمانگاه، همیشه یکی از دل مشغولیهای افراد یافتن فرد مناسب برای مراجعه است.
سردرگمی افراد برای کمک گرفتن از روانشناس یا روانپزشک و مشاور در اقشار مختلف جامعه مشهود است. در این بین یکی از نگرانیها مراجعه به فردی درست است.
برخلاف رشتههای دیگر پزشکی، به نظر میرسد در رشتهی روانپزشکی بیشترین ارتباط انسانی بین مراجع و درمانگر وجود دارد و این ارتباط و ایجاد انتقال بر روی افراد اثر میگذارد. هرچند روانپزشکی چندان هم تافتهی جدا بافتهای از بقیهی رشتهها نیست، و دستیاران این رشته هم مشابه سایر رشتهها انرژی عمدهی خود را بر آموختن بیماریها و درمانها متمرکز میکنند و طبق برداشت شخصی من چون دیگر رشتهها، نوعی سردرگمی فردی برای حل و شناخت مشکلات زندگی شخصی وجود دارد. گویی حلال مشکلات دیگری شدن ولی دست و پا زدن در مشکلات خود...
شاید یافتن و شناختن مشکلات ابتدا برای خود دستیاران بتواند بسیار مفید باشد و به عبارتی ضرب المثل "کل اگر طبیب بودی/ سر خود دوا نمودی" را به یاد ما می اندازد.
در نهایت پیشنهاد من شروع درمان فردی برای دستیاران روانپزشکی از سال اول ورود به دستیاری چه به صورت فردی و یا گروهی است تا با شناخت گرههای فردی بتوان در نهایت برای خود و جامعه گامی مفیدتر برداشت. هر چند شاید برخی بگویند این پیشنهادی لوکس و فرعی است، و مثلا افزایش حقوق یا تغییر ساعات کاری امری لازمتر است.
امیدوارم همکاران و استادان به وادی بحث در این مورد وارد شوند، و برای #تجربههای_روانپزشکانه بنویسند.
#تجربههای_روانپزشکانه
تجربههای روانپزشکانه
🗞 پاسخی و گفتگویی با متن
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک
مشکل ماییم، ما مشکلیم!
دربارهی تجربهی #تجربهها
تجربهها آینهای بود و شد و است که تصویر خود ما را به خودمان نشان داد. زمانی در آن یادداشتهایی منتشر میشد که بیبدیل و در حد اعلای کیفیت در زمینههای مختلف بودند؛ از سینما تا سیاست و از ادبیات تا جامعهشناسی، و روانپزشکی و روانکاوی که دیگر جای خود داشت. تجربهها آنچه را که امروز از آن به عنوان فرهنگسازی یاد میکنند در مقطعی به خوبی انجام داد. اما چه حیف که خود فرزند و دستپروردهی فرهنگی بود و هست که رسم تساهل و تسامح در آن در گسترهی تاریخ جایگاهی نداشته است هرچه بوده تکفیر و تهدید و تحدید و حذف و داغ و درفش بوده است. مجتبی (#دکتر_مجتبی_ارحامصدر) و مرتضی (#دکتر_مرتضی_نخستین) دو سر طیفی فکری بودند که تراوشات ذهنی آنها به تجربهها رونق میداد. جای خالی آنها با رفتنشان هرگز پر نشد. ترک تجربهها از سوی آنها به ما یادآوری کرد که چه بسا اگر زمانی قدرت به دست یکی از این دو بیفتد فرمان به حذف دیگری میدهد. تجربهی تجربهها نشان داد که ما برای رسیدن به جامعهی آزاد راهی دراز در پیش داریم. #تجربهی #تجربههای_روانپزشکانه نشان داد که مشکل ما حکومت این و آن نیست؛ مشکل خود ماییم.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک
مشکل ماییم، ما مشکلیم!
دربارهی تجربهی #تجربهها
تجربهها آینهای بود و شد و است که تصویر خود ما را به خودمان نشان داد. زمانی در آن یادداشتهایی منتشر میشد که بیبدیل و در حد اعلای کیفیت در زمینههای مختلف بودند؛ از سینما تا سیاست و از ادبیات تا جامعهشناسی، و روانپزشکی و روانکاوی که دیگر جای خود داشت. تجربهها آنچه را که امروز از آن به عنوان فرهنگسازی یاد میکنند در مقطعی به خوبی انجام داد. اما چه حیف که خود فرزند و دستپروردهی فرهنگی بود و هست که رسم تساهل و تسامح در آن در گسترهی تاریخ جایگاهی نداشته است هرچه بوده تکفیر و تهدید و تحدید و حذف و داغ و درفش بوده است. مجتبی (#دکتر_مجتبی_ارحامصدر) و مرتضی (#دکتر_مرتضی_نخستین) دو سر طیفی فکری بودند که تراوشات ذهنی آنها به تجربهها رونق میداد. جای خالی آنها با رفتنشان هرگز پر نشد. ترک تجربهها از سوی آنها به ما یادآوری کرد که چه بسا اگر زمانی قدرت به دست یکی از این دو بیفتد فرمان به حذف دیگری میدهد. تجربهی تجربهها نشان داد که ما برای رسیدن به جامعهی آزاد راهی دراز در پیش داریم. #تجربهی #تجربههای_روانپزشکانه نشان داد که مشکل ما حکومت این و آن نیست؛ مشکل خود ماییم.
#تجربههای_روانپزشکانه
تجربههای روانپزشکانه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
تجربههای روانپزشکانه
🗞 دنبالهی آیا اختلال روانپزشکی، اختلال مغزی است؟
این ادعا با اینکه ممکن است نسبت به ادعایی محکم و قاطع که اسکیزوفرنیا را اختلالی کاملا مغزی میداند چندان دلچسب به نظر نرسد، ولی چند مزیت دارد. اولاً، این ادعا مبتنی بر داده است و میتوان آن را به چالش کشید و تغییراتی در نتایج انتظار داشت. به عنوان مثال، در اختلال مصرف الکل بیان اغلب ژنهای خطر مربوط به بافتهای کبدی و گوارشی است و در مغز بیان نمیشوند. شواهد جدید نشان میدهد خطر ژنتیکی برای اختلالات خوردن ممکن است تا حدی توسط فرآیندهای متابولیک تحت تاثیر قرار بگیرد. بنابراین، باتوجه به بیان متفاوت ژنها، اختلالات ماژور میتوانند تظاهرات متغیری از نظر ناتوانی.هایی مغزی داشته باشند.
دوم، از یک مفهوم پردردسر، یعنی فقدان تغییرات پاتولوژیک فاحش مغز در اسکیزوفرنیا در مقایسه با بیماری واقعی مغز در مفهوم قرن نوزدهمی آن، جلوگیری میکند.
سوم، این رویکرد به راحتی در یک چارچوب کثرتگرایانه و مبتنی برعلت قرار میگیرد و با اهمیت سایر مسیرهای اتیولوژیک بیماری روانپزشکی، مانند عوامل اجتماعی-محیطی سازگار است.
چهارم، این رویکرد این سوال پرچالش را که چگونه در سطح فیزیولوژی مغز، تنوع طبیعی را از بیماری تشخیص دهیم، کنار میگذارد. در عوض، ما از تفاوتهای موجود در تنوع ژنتیکی که بین موارد و گروههای کنترل مشاهده میشود، برای تشخیص تفاوتهای بیان ژن مربوطه استفاده میکنیم. البته این مدل یک محدودیت مهم دارد - کاملاً بر روی ژنتیک متمرکز است. یعنی به دو دلیل اول، تنوع در DNA ژنومی به دلیل زیستشناسی ما یک امتیاز است. تنوع ژنها می توانند بر خطر بیماری تأثیر بگذارند اما نه برعکس. دوم، در حال حاضر روشهای بسیارخوبی برای تشخیص میزان بیان خطر ژنتیکی در سطح بافت نسبت به سایر عوامل خطر، به عنوان مثال، خطر محیطی داریم. بنابراین، این رویکرد را نه به عنوان نتیجهگیری بلکه باید بهعنوان آغاز درنظر گرفت تا بر اساس یافتههای علمی، میزان وقوع بسترهای فیزیولوژیک کلیدی برای بیماریهای روانپزشکی در مغز را تعیین کند.
در خاتمه، به این سوال که آیا اختلالات روانپزشکی بیماری مغزی هستند یا خیر، نمیتوان به عنوان یک مشکل متافیزیکی با استفاده از ابزارهای فلسفی پاسخ قطعی داد. اگر به مدل قدیمی قرن نوزدهم بیماری مغز پایبند باشیم، به نظر من، سؤال اشتباهی میپرسیم. راه پیش رو این است که این سوال را به مدل قابل حل علمی تبدیل کنیم، به عنوان مثال در اینجا با پرسیدن اینکه ریسک فاکتورهای ژنتیکی اختلال در کدام قسمت از بدن بیان میشوند؟ یک پاسخ آزمایشی، حداقل در مورد اسکیزوفرنی، که گریزینگر را خشنود می کرد: "کاملاً در مغز است."
🧷 پایان. ۲/۲
#تجربههای_روانپزشکانه
این ادعا با اینکه ممکن است نسبت به ادعایی محکم و قاطع که اسکیزوفرنیا را اختلالی کاملا مغزی میداند چندان دلچسب به نظر نرسد، ولی چند مزیت دارد. اولاً، این ادعا مبتنی بر داده است و میتوان آن را به چالش کشید و تغییراتی در نتایج انتظار داشت. به عنوان مثال، در اختلال مصرف الکل بیان اغلب ژنهای خطر مربوط به بافتهای کبدی و گوارشی است و در مغز بیان نمیشوند. شواهد جدید نشان میدهد خطر ژنتیکی برای اختلالات خوردن ممکن است تا حدی توسط فرآیندهای متابولیک تحت تاثیر قرار بگیرد. بنابراین، باتوجه به بیان متفاوت ژنها، اختلالات ماژور میتوانند تظاهرات متغیری از نظر ناتوانی.هایی مغزی داشته باشند.
دوم، از یک مفهوم پردردسر، یعنی فقدان تغییرات پاتولوژیک فاحش مغز در اسکیزوفرنیا در مقایسه با بیماری واقعی مغز در مفهوم قرن نوزدهمی آن، جلوگیری میکند.
سوم، این رویکرد به راحتی در یک چارچوب کثرتگرایانه و مبتنی برعلت قرار میگیرد و با اهمیت سایر مسیرهای اتیولوژیک بیماری روانپزشکی، مانند عوامل اجتماعی-محیطی سازگار است.
چهارم، این رویکرد این سوال پرچالش را که چگونه در سطح فیزیولوژی مغز، تنوع طبیعی را از بیماری تشخیص دهیم، کنار میگذارد. در عوض، ما از تفاوتهای موجود در تنوع ژنتیکی که بین موارد و گروههای کنترل مشاهده میشود، برای تشخیص تفاوتهای بیان ژن مربوطه استفاده میکنیم. البته این مدل یک محدودیت مهم دارد - کاملاً بر روی ژنتیک متمرکز است. یعنی به دو دلیل اول، تنوع در DNA ژنومی به دلیل زیستشناسی ما یک امتیاز است. تنوع ژنها می توانند بر خطر بیماری تأثیر بگذارند اما نه برعکس. دوم، در حال حاضر روشهای بسیارخوبی برای تشخیص میزان بیان خطر ژنتیکی در سطح بافت نسبت به سایر عوامل خطر، به عنوان مثال، خطر محیطی داریم. بنابراین، این رویکرد را نه به عنوان نتیجهگیری بلکه باید بهعنوان آغاز درنظر گرفت تا بر اساس یافتههای علمی، میزان وقوع بسترهای فیزیولوژیک کلیدی برای بیماریهای روانپزشکی در مغز را تعیین کند.
در خاتمه، به این سوال که آیا اختلالات روانپزشکی بیماری مغزی هستند یا خیر، نمیتوان به عنوان یک مشکل متافیزیکی با استفاده از ابزارهای فلسفی پاسخ قطعی داد. اگر به مدل قدیمی قرن نوزدهم بیماری مغز پایبند باشیم، به نظر من، سؤال اشتباهی میپرسیم. راه پیش رو این است که این سوال را به مدل قابل حل علمی تبدیل کنیم، به عنوان مثال در اینجا با پرسیدن اینکه ریسک فاکتورهای ژنتیکی اختلال در کدام قسمت از بدن بیان میشوند؟ یک پاسخ آزمایشی، حداقل در مورد اسکیزوفرنی، که گریزینگر را خشنود می کرد: "کاملاً در مغز است."
🧷 پایان. ۲/۲
#تجربههای_روانپزشکانه
Forwarded from انجمن علمی روانپزشکان ایران
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🗞 شعر
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک
می رسد ناگه بهار
چون غریبی بیقرار
مشت میکوبد به در
میکشد از دل هوار
من همانم .... تکسوار
باز کن در ... نیست کس در این دیار؟
تا بشوید از تن و جانم غبار
خستهی راهم بگیرد در کنار؟
من بهارم نو بهار....
باز میکوبد به در
خسته از رنج سفر
کس نباشد تا به او گوید خبر
هیچ کس نیست آنجا پشت در
ای بهار در به در .... پس کجا یابی ثمر؟
نیست پاسخ، نیست جز وهم و سکوت
میکند با خویش، نجوا نوبهار
من کجایم! من کجایم! پس کجا یابم قرار؟
نوبهار بینوا، مانده از رنج سفر
مینشیند پشت در
مانده از سرما و افسون بیخبر
هست آنسو پشت در
چشمها و گوشهایی کور و کر
این دیار تشنه ابر بهار، کم برگ و بار
مانده مدفون زیر این برف و غبار
خسته و محزون کشیده در کنار
تا کجا چرخش کند این روزگار
تا که باز آید بهار
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک
می رسد ناگه بهار
چون غریبی بیقرار
مشت میکوبد به در
میکشد از دل هوار
من همانم .... تکسوار
باز کن در ... نیست کس در این دیار؟
تا بشوید از تن و جانم غبار
خستهی راهم بگیرد در کنار؟
من بهارم نو بهار....
باز میکوبد به در
خسته از رنج سفر
کس نباشد تا به او گوید خبر
هیچ کس نیست آنجا پشت در
ای بهار در به در .... پس کجا یابی ثمر؟
نیست پاسخ، نیست جز وهم و سکوت
میکند با خویش، نجوا نوبهار
من کجایم! من کجایم! پس کجا یابم قرار؟
نوبهار بینوا، مانده از رنج سفر
مینشیند پشت در
مانده از سرما و افسون بیخبر
هست آنسو پشت در
چشمها و گوشهایی کور و کر
این دیار تشنه ابر بهار، کم برگ و بار
مانده مدفون زیر این برف و غبار
خسته و محزون کشیده در کنار
تا کجا چرخش کند این روزگار
تا که باز آید بهار
#تجربههای_روانپزشکانه
بخشی از سریال افعی تهران را در پست قبلی میبینید. تا چه اندازه آن را با واقعیت کار درمانگران ایرانی نزدیک ببینید و یا آن را نوعی کلیشه مجازی و بازنمود تصویری یادداشتهای توییتری درک میکنید؟
Anonymous Poll
12%
کاملا با واقعیت هماهنگی دارد.
25%
میتواند واقعیت داشته باشد، اما فیلمساز آن را سردستی نمایش داده.
18%
نویسنده و کارگردان کلیشهها را تصویر کردهاند.
38%
کلیشه و واقعیت در هم آمیخته.
7%
هیچ کدام یک از این گزارهها توضیح دهنده آنچه رخ داده نیست.