Telegram Web Link
🗞 درنگ بالینی

#دکتر_مریم_دلیلی. روان‌‌پزشک

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

خسته و کوفته در حوالی میدان ونک با دوست روان‌پزشکم در مسیر برگشت به خانه قدم می‌زنیم و از هردری سخن می‌گوییم.
قرار است برای مدتی دوستم به سفر برود و نمی‌دانیم دیدار بعدی چقدر به درازا بکشد. هر دو بغض داریم، اما مثل همیشه با طنز با هم صحبت می‌کنیم و می‌خندیم. به دستفروشان کنار خیابان و شوق و شور مردم برای خرید که متاسفانه لااقل این روزها ازین شوق بی‌بهره‌ایم می‌نگریم. کنار یکی از دستفروش‌ها توقف می‌کنیم و به قوری‌ها و ظروف رنگارنگ می‌نگریم. دوستم که می‌داند عاشق رنگ فیروزه‌ای هستم یک قوری فیروزه‌ای را به من نشان می‌دهد و با خنده می‌گوید یادم باشد برای تولدت این را برایت کادو بگیرم! من هم می‌خندم با بغضی در گلو که دوران دوری‌مان را دائم به یادم می‌آورد.

دختر محجبه که ۱۷-۱۶ ساله به نظر می‌آید به سرعت به طرف من می‌آید، مرا صدا می‌کند: «خانم! خانم! ببخشید، شما که خانم خوب و مهربانی هستید(نمیدانم این صفات را در یک نظر از کجا فهمیده) حیف است که موهایتان از شالتان بیرون باشد، مچ دستتان هم‌ پیداست، لطفاً آنها را بپوشانید! باشه؟»
سرم را بالا می‌آورم، به چهره‌ی مضطرب و چشمان ملتمسش می‌نگرم و دلم نمی‌آید به او چیزی بگویم فقط نگاهش می‌کنم. خانم دستفروش نیابتی عصبانی می‌شود و به دختر می‌گوید: «نگران نباش گناه بقیه را پای تو نمی‌نویسند»، دستفروش دیگری به او پرخاش می‌کند و من فقط به دخترک نگاه می‌کنم، در چهره‌اش خشمی نمی‌بینم، فقط اضطراب و استیصال می‌بینم و دیگر هیچ….
دوستم کمی آنطرف‌تر ایستاده، دخترک از پشت سر‌ من رد می‌شود و به سراغ دوستم می‌رود و جملات مشابهی به او می‌گوید (ظاهرا او هم مثل من خانم خوب و مهربانی است.)
من با لبخند مشغول تماشای قوری فیروزه‌ای هستم. متوجه می‌شوم دوستم از من فاصله می‌گیرد و دخترک را به کناری می‌کشد و با او شروع به صحبت می‌کند. کمی نگران می‌شوم به سمتشان می‌روم و صدای دوستم را میشنوم: «شبنم جان! فکر کنم بدون ماسک من را نشناختی، من دکتر … روانپزشکت هستم. در حالی‌که یکه خورده‌ام کمی فاصله می‌گیرم تا حریم خصوصی‌شان رعایت شود.
صدای چند دستفروش و یک عابر دیگر بلند می‌شود. این بار فحاشی به دخترک و من سعی می‌کنم آن‌ها را آرام و از دخترک دور کنم.
یکی از دستفروش‌ها که آقای میانسالی است موقرانه جلو می‌آید و با لهجه‌ی شمالی زیبایی با اشاره به دخترک می‌گوید: «این بی خطر است فقط به او بگویید باشه یا چشم. او دیگر به شما نگاه هم نمی‌کند و سریع می‌رود…»
ناظران همیشه در صحنه باز شاکی‌اند: یعنی چه که بگوییم چشم؟ به او چه ربطی دارد و ...
من در افکارم غوطه‌ورم و خانم دستفروش که گمان می‌کند من دلخور و ترسیده از دخترک هستم به من دلداری می‌دهد!
صحبت دوستم با شبنم تمام می‌شود و ما دوباره راه می‌افتیم تا کمی از شلوغی دور شویم. کلیپ‌هایی از دخترک در درمانگاه بیمارستان در حال تذکر دادن در اینستاگرام منتشر شده است و کلی کامنت فحاشی و…نثارش کرده‌اند. هر دو بغض می‌کنیم و سکوت.

گویی خانواده‌‌ی شبنم عاصی شده‌اند، چون گاهی وسط خیابان پدر و مادر را مجبور می‌کند تا اتومبیلشان را متوقف کنند تا او بتواند خودش را به عابری که مو یا مچ دستش پیداست برساند و تذکر بدهد. اگر یک کلمه «باشه» یا «چشم»را حتی با عصبانیت بشنود آرام می‌شود و از محل دور می‌شود، همانکه فروشنده‌ی شمالی هوشمند دریافته بود.

با دوستم مشغول صحبت هستیم که شبنم ما را از پشت سر صدا می‌کند، نگاهش ملتمس و عاجز است ، دوباره می‌پرسد: «باشه؟ رعایت می‌کنید؟ » و این بار فقط با خجالت دور می‌شود.

تصور می‌کنم حقیقتا‌ً شبنم به پوشش و عقیده‌ی دیگران کار ندارد، درست مثل یک ربات که کدی را در او کار گذاشته‌اند که به محض دیدن مو و مچ دست (نه هیچ چیز دیگر) آلارم بدهد، و اگر به ربات پاسخ باشه یا چشم داده شود کد غیرفعال می‌شود و دور می‌شود. تکانه‌ی وسواسی سمجی که خود شبنم را بیشتر از هرکسی آزار می‌دهد،
این روزها اضطراب و وسواس شبنم چندین برابر شده است، چرا که آماج خشم مردم می‌شود، مردمی که زود قضاوت می‌کنند و هر گردی را گردو می‌پندارند!

📎 لطفاً ورق بزنید..

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 درنگ بالینی

#دکتر_مریم_دلیلی. روان‌‌پزشک

من و دوستم هنوز از میدان ونک خیلی دور نشده‌ایم، غم سنگینی داریم. چقدر ما آدم‌ها زود قضاوت می‌کنیم، حتی من هم زود قضاوت کردم هر‌ چند اعتراف می‌کنم برعکس سایر موارد مرسوم ‌‌‌‌‌ِتذکرِاین روزها، عصبانی نشدم. راستش از قیافه ترسیده و ملتمسش متعجب شدم و از نگاهی که می‌گفت: «به کدامین گناه باید تکرار و تکرار تا ابد و یکروز؟»!

ساعت ۹ شب است، لحظه‌ی بدرود نزدیک است، باد کمی سردی می‌وزد و به یادمان می‌آورد وداع با پاییز هم نزدیک است. روی خش خش آخرین برگ‌های پاییزی با دوستم خداحافظی می‌کنیم.

صدای خش خش علف‌های وحشی می‌آید
و درختان با نگاهی متوحش
به تماشا ایستاده‌اند
برای «قضاوت»


یوگنی یوفتوشنکو شاعر روس

پی‌نوشت: نام بیمار و بعضی جزییات و مختصات در نوشتن برای رعایت رازداری تغییر داده شده است.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 تازه‌ها

#دکتر_ستاره_اسماعیلی. دستیار روان‌پزشکی

تاثیر خودکشی بیماران بر پزشکشان

خودکشی بیماران اضطراب روانی شدیدی را بر پزشکان تحمیل کرده، و موجب احساس ‌تنهایی و عدم حمایت از طرف هم‌رده‌ها، سرپرستان و مؤسسات می‌شود. این مقاله با تا‌ثر از رویکرد خلاق راجاگوپالان و همکارانش در سال ۲۰۲۳ که با استفاده از یک جلسه گروه درمانی انعکاسی که به پردازش تجربه پزشکان به هنگام خودکشی بیمارشان پرداخته، به بررسی بازتاب خودکشی به صورت پاسخ‌های عاطفی مانند احساس غم، گناه، ترس و تجربه‌ی ذهنی ناتوانی و درماندگی می‌پردازد، چیزی مشابه جلسات گروهی مایکل بالینت که برای کارکنان بهداشتی و جهت رسیدگی به انتقال‌های متقابل منفی، کاهش سرگردانی روان‌شناختی، و جلوگیری از فرسودگی شغلی و آسیب‌های اخلاقی استفاده می‌شود. طبق آمار؛ حدود ۲۷٪ از رزیدنت‌ها، ۵۰٪ روان‌پزشکان و ۷۳ تا ۸۶ درصد روان‌پزشکانی که در سایر محیط‌های کاری در آمریکا کار می‌کنند، تجربه‌ی خودکشی یک بیمار را داشته‌اند. مطالعات ۲۵ سال گذشته الگوی روشنی از اختلالات عاطفی و آسیب به عملکرد بالینی روان‌پزشکان را در این زمان‌ نشان داده است. آنها حتی گاهی به تغییر مسیرهای شغلی فکر کرده‌ و بعضا آن را هم عملی کرده‌اند. همچنین مقالات دیگر به "کمبود نگران‌‌کننده و حتی شگفت‌انگیز مراقبت از خود" اشاره کردند. در مطالعه Gibbons و همکارانش (۲۰۱۹)، در چهار مرکز NHS در انگلیس، تنها ۶ روانپزشک از ۱۷۴ روان‌پزشکی که حداقل یک بار کار با خودکشی توسط یک بیمار را تجربه کرده بودند، گزارش دادند که مرخصی گرفتند. - "مدت زمانی بین یک روز تا یک هفته" گزارش‌های دیگر اشاره کرده‌اند که تعداد قابل توجهی از روان‌پزشکانی که بیمارانشان خودکشی می‌کند، علائم استرس پس از سانحه را حتی به صورت تحت بالینی تجربه می‌کنند. اکثر پزشکانی که بدترین علائم را تجربه کردند، روان‌پزشکان بودند که ۲ (۴۵%) یا (2;؛؛6; خودکشی بیمار را تجربه کرده بودند. در مطالعه دیگری روی 34 روانپزشک که خودکشی بیمار را تجربه کرده بودند، یک سوم حداقل برای یک سال اضطراب شدید داشتند. بارمن و کابلینگر همچنین بیان کردند که "خودکشی بیمار یک اقدام غیرقابل پیش بینی و اجتناب ناپذیر است..» ممکن است بیماران کاملا سرپایی بودند یا بستری شدند، بدون هشدار خودکشی کنند. هیچ شواهد قطعی و قابل اعتمادی از تغییر افکار بیماران به سمت خودکشی در آینده وجود ندارد و روانپزشکان گزارش کردند که بیمار را در همان روز خودکشی ویزیت کردند ولی هرگز به خودکشی بیمار فکر نکرده‌ بودند. این امر البته منطقی به نظر می‌رسد، زیرا بسیاری از بیماران که به صورت حاد تصمیم به خودکشی گرفته‌اند، می‌دانند که روانپزشک سعی میکند، مثلاً با بستری کردن آنها در بیمارستان از این امر جلوگیری کند. در نتیجه یکی از رایج ترین واکنش های عاطفی فوری زمانی که روانپزشک از خودکشی بیمار خود مطلع می شود، شوک و ناباوری است. افکار ، خواسته ها و قطعیت خودکشی در بیماران روانپزشکی که روانپزشکان با آنها برخورد دارند، اجتناب ناپذیر است. برای روانپزشکی که بیماران شدیداً مضطرب را معالجه می کند، توقع پیش‌بینی برنامه های خودکشی، مداخله مؤثر بدون شکست و جلوگیری از همه خودکشی ها، هدفی غیرمنطقی است.
خودکشی بیمار یک «خطر شغلی» است، با اینهمه برنامه‌های آموزشی و درسی در مورد این اتفاق، و وقایع متعاقب آن، و احساساتی که ممکن است در پزشک ایجاد کند، بسیار محدود است. فقط یک چهارم تا یک سوم برنامه های آموزشی در ایالات متحده یا کانادا به این موضوع پرداخته‌اند. از آنجایی که تعداد کمی از کارآموزان روانپزشکی خود تحت روان درمانی قرار می‌گیرند، پزشکان جوان بدون حمایت فردی و داشتن اطلاعاتی در مورد احساساتشان و چگونگی عبور از این بحران حرفه‌ای تنها گذاشته می‌شوند و روانپزشکان نیز از احساس گناه و اندوه از دست دادن بیمار رنج می برند. دستیاران گزارش کرده اند که برای عبور از این تجربه آزاردهنده به حمایت و راهنمایی نیاز دارند. اما در عمل، مؤسسات اغلب بر پیدا کردن مقصر تمرکز میکنند (مثلاً با بررسی‌ در کمیته‌های مختلف و کالبد شکافی‌های روان‌شناختی) و فرهنگ سکوت را گسترش می‌دهند که به علت مخاطرات قانونی توجیه میشود. یکی از رزیدنتها می‌گوید: «از نظر عملی نمی‌دانستم چه باید کرد. . . آزمایش با آتش بود.
تنها حمایت از همکاران در لحظات بحرانی در روانپزشکی مفید نیست. شناخت این مساله که متخصص سلامت روان در برخورد بالینی مستقل عمل نمی‌کند، و علاقه مشترکی بین بیماران و پزشکان در محیط کار وجود دارد و آنها برای سلامت روان همه ارزش قائل‌اند، اهمیت دارد.

📎 لطفاً ورق بزنید...

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 ادامه‌ی تازه‌ها

طبق مطالعات ۲۵ سال گذشته، دستیارانی که خودکشی یک بیمار را تجربه می‌کنند و روان‌پزشکانی که چندین خودکشی بیمار را تجربه کرده‌اند، در معرض خطر بیشتری از غم و اندوه اند. پزشکانی که بیماری را از خودکشی دست داده اند اغلب تنها و منزوی شده و حمایت همکارانشان را نیز از دست می دهند. در مقاله راجاگوپالان در سنگاپور رویکردی نوآورانه برای پردازش احساسات درخودکشی کامل در نظر گرفته شده. آنها یک جلسه گروهی بازتاب دهنده ترتیب دادند که شامل یک دایره داخلی از پنج روانپزشک بود که خودکشی بیمارشان را تجربه کرده بودند. پنج روانپزشکی که خودکشی بیمار را تجربه نکرده بودند نیز، دایره بیرونی را تشکیل می دادند. ابتدا افرادی که بیمار خود را به دلیل خودکشی از دست داده بودند، با کمک هدایتگری خبره، صحبت کرده و سپس گروه بیرونی گفت و گو داشتند. در این مقاله این جلسه با عنوان "شکنندگی مشترک" یاد شده و تأثیر خودکشی بیماران بر پزشکان، به همراه مضامین و احساسات پدیدار شده بحث می‌شود. همچنین تاثیر و قدرت داشتن فضایی برای به اشتراک گذاشتن این تجربه آزاردهنده و پیچیده با همکاران نشان داده شد.
در آخر نویسندگان بیان می‌کنند که هدفشان تنها ساخت یک چارچوب منسجم برای پرداختن به تأثیر خودکشی بیمار بر پزشکان است و خودکشی بیمار همچنان تابو و تحریک کننده می‌باشد. این مطالعه درواقع مدلی را با تاثر از راجاگوپالان پیشنهاد می‌کنند که می‌تواند به راحتی برای عمومی‌سازی و ابهام‌زدایی از این تجربه در پزشکان و در عین حال ارائه پشتیبانی، راهنمایی، پیدا کردن بینش برای آنها پیاده‌سازی شود. دراین مدل باید یک جلسه‌ی گروهی بازتابی، برای کمک به پزشکان برای پردازش تجربه خودکشی بیمار برای کاهش پریشانی روانی و جلوگیری از فرسودگی شغلی و اخلاقی اجرا شود.

این مقاله با عنوان The Impact of Patient Suicide on Clinicians در دسامبر ۲۰۲۳ در مجله Psychodynamic Psychiatry به چاپ رسیده است.
🗞 درنگ

#دکتر_افشین_احمدوند. روان‌‌پزشک‌

گذشته‌ها نگذشته!

امروز در یک گفتگوی نوشتاری (به‌قول امروزی‌ها چت گروهی)  با همکلاسی‌های دوران دانشجویی برخی خاطرات آن دوران را مرور کردیم. طبیعی است که هر دورانی خاطرات خوب و بد خودش را دارد ولی حجم و تمرکز زیادی از بحث‌های امروز  روی رفتارهای ناعادلانه، غیر منصفانه، و بعضاً ناجوانمردانه‌ای بود  که به‌نظر دوستان از سوی استادان، مقامات دانشگاه و یا حتی هم دوره‌ای‌ها و همکلاسی هایشان صورت گرفته است .
البته  با اینکه خودم هم بخشی از این داستان‌ها بوده‌ام سعی می‌کنم قضاوتی روی حرف‌ها نداشته باشم ولی از شدت و تازگی این احساسات پس از این همه سال غافلگیر شدم!
 خیلی شنیده‌ام که می‌گویند گذشته‌ها گذشته ولی امروز  پس از این صحبت ها مطمئن شدم که گذشته‌ها به هیچ وجه نگذشته‌اند و دنبال ما دارند می‌آیند!

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🗞 ادامه‌‌ی تازه‌ها. قائمی/ندوشن

بیش از سه دهه بعد، من نظرات او را بر اساس سابقه‌ی کار بالینی و پژوهشی، این‌گونه تفسیر می‌کنم:

اولاً، پزشکان با اکتفای صرف به انجام اقدام‌های درمانی، درحق خود و بیمارانشان بی‌عدالتی می‌کنند. آنها مشاهدات خود را ثبت نمی‌کنند، آنها را منتشر نمی‌کنند، خود را در معرض دنیای بزرگ‌تری قرار نمی‌دهند، از آنچه فکر می‌کنند دفاع نمی‌کنند، تحمل خطر پذیری ندارند. به طور خلاصه، آنها به هیچ وجه دانش را پیش نمی‌برند، و صرفاً باورهای خود را به نمایش می‌گذارند، در حالی که هرگز نمی‌دانند آن باورها درست است یا نادرست.
به همین دلیل است که سال‌ها "تجربه‌ی بالینی" اغلب معنایی ندارد. و تحقیق جدا از دنیای کار بالینی، آنقدر محدود و اغلب بی‌ربط است که باعث اتلاف وقت و هزینه می‌شود و به یک هدف واقعی خدمت می‌کند: ارتقای پژوهشگران و تأمین مالی مؤسسات دانشگاهی. هدف اعلام شده، کمک به بیماران، اغلب به‌جد تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

دوم، دنیای بالینی و تحقیقاتی در روان‌پزشکی عمیقاً از تفکر گروهی رنج می‌برد. همه می‌خواهند همرنگ جماعت شوند. آخرین آرزوها - کتامین، درمان به واسطه‌ی روانگردان، و ... - که تا زمانی که نادرست بودن آنها ثابت شود، به جای عکس آن (و هیچ کس واقعاً سعی در اثبات نادرستی آنها ندارد.) است. باز آیزنک را به خاطر بیاورید که در پاسخ به انتقاد از یک باور رایج که می‌گوید: "بیشتر مردم (یا متخصصان یا پزشکان) با شما موافق نیستند." دیدگاه اکثریت ممکن است برای انتخاب سیاستمداران خوب باشد، اما راهی وحشتناک برای تصمیم‌گیری درباره حقیقت علمی است.

پایان

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
📨 درنگ

#دکتر_افشین_احمدوند. روان‌‌پزشک‌

اخبار آب و هوایی،  بیم‌ها و امیدهایش!

یک فیلم جدید ۲۰۲۳ در باره ناپلئون بناپارت دیدم که صحنه شکست او در آخرین نبردش با فرمانده انگلیسی «آرتور ولزلی» را به‌خوبی به تصویر کشیده بود. در این فیلم این‌گونه نشان داده شده که برنامه‌ریزی جنگی ژنرال انگلیسی عامل شکست امپراتور فرانسه است. هر چند مدتی پیش در یک برنامه علمی شنیدم  که شکست ناپلئون در واترلو به دلیل بارندگی بی‌موقع  و مشکلات ناشی از آن  رخ داده است و از این جالب‌تر دلیل این بارندگی حساب نشده و نابهنگام بوده است: « آتشفشانی در اندونزی!»
پژوهشگران اقلیمی مطرح کرده‌اند که این فوران آتشفشانی عظیم در اندونزی که چند هفته پیش از جنگ واترلو رخ داده باعث تغییر  وضعیت آب و هوایی در کره زمین و ریزش باران در زمانی نامعمول در اروپا شده است که در نهایت به تغییر شرایط زمین و شکست ناپلئون منجر می‌شود.
دیگر به این کار ندارم که مدال‌های ژنرال ولزلی حق اوست یا نه و مجسمه‌هایش همچنان باید پا برجا باشند یا خیر و شایستگی این همه احترامی را که به او می‌گذارند،  دارد یا نه، ولی نتیجه‌ی مهمی که از این داستان می‌توان گرفت این است که یک تغییر اقلیمی مثلا یک سیل در آفریقا ( که شاید هم همان اثر پروانه‌ای butterfly effect باشد) می تواند کاسه کوزه استراتژیست‌‌های  خاورمیانه‌ای را بهم بریزد که ماشاالله اخیرأ  خیلی هم زیاد هم شده‌اند!
نتیجه دیگری هم  از این داستان می‌توان گرفت:
ضرب‌المثل‌های فارسی را نباید خیلی جدی گرفت !
وقتی یک آتشفشان در اندونزی باعث شکست ناپلئون در بلژیک می‌شود چرا نباید « گوژ به شقیقه ربط داشته باشد؟!»

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
معرفی یک سریال که این روزها از آن زیاد حرف زده می‌شود.

در

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞معرفی سریال

«خصومت» beef. محصول ۲۰۲۳. آمریکا

#دکتر_سعید_شاه‌زیدی. روان‌‌پزشک‌

بی‌شک یکی از بهترین و مهیج‌ترین و قابل بحث‌ترین سریال‌های امسال« خصومت» است که در ده قسمت نیم ساعته داستان سرراست و البته پرتنش خود را از شکل گیری یک مشاجره و خصومت خیابانی مطرح می‌کند. این سریال اخیرا جوایز اصلی بازیگری و کارگردانی و فیلمنامه و بهترین مینی‌سریال سال مراسم‌های اِمی و گلدن گلوب را دریافت کرده است.

هر روز اخباری مبنی بر نزاع‌های خیابانی متعاقب محل پارک خودرو یا نوع رانندگی افراد و عدم رعایت نوبت و خیلی موارد ناچیز دیگر می‌شنویم که گاه تبعات شدیدی همراه دارد، افرادی که حس می‌کنند اگر در موقعیت‌های دیگری شکست خورده ‌و به حق خود نرسیده‌اند، اکنون بهترین فرصت برای جلوگیری از شکستی دیگر و حتی احساس پیروزی است. گویی ما برای احساس‌های ناکامی و سرخوردگی‌هامایمان ناشی از تفاوت بین آنچه از زندگی می‌خواستیم و آنچه به دست آورده‌ایم، نیاز به چیزی یا کسی یا حتی ملتی داریم تا همه کاسه کوزه‌ها را سر او بشکنیم. این مردم می‌تواند مردم کشورهای اطراف خودمان مثل افغانستانی‌ها باشند یا غربی‌ها و یا بورسیه‌های دانشگاهی و دستیارانی که با هر سهمیه‌ای، کرسی دانشگاهی را اشغال کرده‌اند و یا والدین‌مان که با رفتارهای خود‌ در قبال ما در کودکی‌مان، جنبه‌های ناجور شخصیت ما را پرورش داده‌اند. چیزی که مغفول می ماند نقش و سهم خودمان از انتخاب‌های مان است.

سریال خصومت از یکی از این‌موقعیت‌های آشنای روزمره شروع می‌شود، زن و‌ مردی اهل کره و ساکن آمریکا که در پراسترس ترین نقطه زندگی خود با هم تلاقی می‌کنند و ماجرایی را رقم ‌می‌زنند که تا مدتها گریبانگیر خودشان و اطرافیان شان می‌شود. هر دو چون معتقدند که اگر کسی از راز و شخصیت واقعی‌شان آگاه و مطلع شود، دیگر مورد دوست داشته شدن قرار نمی‌گیرند، در ترس و نگرانی بسر می‌برند، چنان‌چه شخصیت زن سریال به درمانگرش می‌گوید: «به‌نظرتون ممکنه که آدم بتونه یکی رو بی‌قیدو‌شرط دوست داشته باشه؟»
این‌ زن ‌و مرد که اساسا آدم‌های جامعه‌ستیزی نیستند، خشم‌های فروخورده زیادی از والدین خود دارند و معتقدند نادیده گرفتن احساسات‌شان در کودکی توسط والدین نقش بسزایی در شکل‌گیری این خشم و نفرت‌ها دارد و‌ والدین با ادرار و مدفوع کردن جنبه‌های منفی خودشان روی آنها، شخصیت نابسامان کنونی‌شان را ساخته‌اند. به‌همین دلیل تمایل شدیدی دارند که کسی آنها را بفهمد و درک کند و وقتی متوجه می‌شوند دیگری نیز مثل خودشان است، دیگر احساس تنهایی ندارند و احساس بهتری پیدا می‌کنند؛ گویی در رابطه است که زخم‌ می‌بینند و‌ در رابطه هم التیام می‌یابند ( همانطور که یالوم معتقد است).

نکته قابل تامل اینکه یکی اصلا به روان‌درمانی اعتقادی ندارد و‌ دیگری نیز با وجود شرکت در جلسات روان‌درمانی‌، خود واقعی‌اش را نشان نمی‌دهد ( چیزی که به عنوان قابل تحلیل بودن فرد و معیارهای این فرایند مطرح است) و آنها زمانی می‌توانند حال بهتری یابند که احساسات منفی و تعارضات درون ذهنی خود را مثل گیاهان سمی خورده شده، استفراغ می‌کنند و از فاز انکار در می‌آیند و نقش خود را در تمام اتفاق‌های اخیرشان می‌پذیرند و از حالت « تقصیر تو بود، اول تو شروع کردی.» خارج می‌شوند و تازه این، شروع نزدیک شدن آدم‌ها به یکدیگر است؛ وقتی کسی را می‌یابند که می‌توانند خود را بدون نقاب، عریان کنند.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 بازتاب

سرپرست معاونت فرهنگی و امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور

افزایش سالمندآزاری؛ با رهاشدگی سالمندان روبرو هستیم

مهری سادات موسوی گفته است سالمندآزاری براساس آمارهای تماس با خط ۱۲۳ نسبت به قبل مقداری افزایش داشته است که دلایل مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دارد و گاهی نیز ممکن است مردم با خدمات خط ۱۲۳ بیشتر آشنا شده اند و الزاما به معنای افزایش پدیده سالمندآزاری نیست.

سرپرست معاونت فرهنگی و امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور با اشاره به تغییر سبک زندگی افزود: اغلب خانواده‌ها فضای آپارتمان‌نشینی کوچکی دارند و این مساله باعث شده گاهی نتوانند سالمندان را نگهداری کنند. در نتیجه متاسفانه با رهاشدگی سالمندان روبرو هستیم، به آن معنا که با سالمندانی مواجه هستیم که در سطح شهر رها شده‌اند و مردم با خط اورژانس اجتماعی با شماره ۱۲۳ تماس می‌گیرند که آنها ساماندهی شوند.

منبع: تجارت‌نیوز

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🗞 درنگ

#دکتر_افشین_احمدوند. روان‌‌پزشک‌

کبریت بر باد!

در بین مراجعان تعداد قابل توجهی هم وجود دارند که اظهار می‌کنند از وقتی «مالمو خوردن» حالم بد شده،  من از آن‌جایی که اعداد و ارقام این داستان‌ها خیلی از اوقات با شرایط بیمار ناهماهنگ بود ، بندرت وارد جزییات این «مالباختگی‌ها» می‌شدم و از کنار آن رد می‌شدم ولی آنقدر این جمله  «از وقتی مالمو خوردن» یا «از وقتی مالشو خوردن» را شنیدم، دیگر آن را به‌عنوان یک ریسک فاکتور شایع در بروز اختلالات روانی در نظر می‌گیرم!
 شاید برای پیشگیری از بروز مشکلات روانی بعدی ناشی از این «مال باختگی‌ها» که بسیار آسیب‌زا و ماندگار هم می‌باشد، مردم  باید توجیه شوند که در شرایط کنونی مال خود را سفت بچسبند و دندان طمع را کشیده و ریسک نکنند چون عملا امکان جبران وجود ندارد.
یاد کبریت‌های بیهوده‌ای افتادم که برای روشن کردن آتش در باد می‌زنیم!

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
◼️ تسلیت

همکار عزیز سرکار خانم دکتر شکوفه موسوی
عضو سابق تحریریه‌ی #تجربه‌ها

ما را در اندوه فقدان پدر شریک بدانید. برای‌تان سلامتی و شکیبایی آرزومندیم.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
2024/09/22 14:35:31
Back to Top
HTML Embed Code: