Telegram Web Link
🗞 پاسخ به نقد #دکتر_ونداد_شریفی

#دکتر_مرتضی_نخستین. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

از آقای #دکتر_ونداد_شریفی سپاسگزارم که با ادامه‌ی بحث به روشن‌تر شدن زوایای این مسأله‌ی مهم اجتماعی کمک می‌کنند. ایشان در ابتدای یاداشت اخیر خود، نوشته‌ی بنده را تلاش برای روان‌پزشکی خواندن مبحث ارشادی یا تجویزی دکتر فیروزآبادی خواندند. اما همان سطور اولیه آنچه‌ نوشتم، غرض را هویدا می‌کند:
«در اینجا نمی‌خواهم وارد مبحث ارشادی دکتر فیروزآبادی شوم، بلکه تمرکزم روی آن خواهد بود تا روان‌‌پزشکانه بودن نظر ایشان را بررسی کنم. نهایتا بر عهده‌ی خواننده خواهد بود تا ببیند این سیر تفکر را با آن وجه ارشادی مشفقانه نسبتی هست یا نه؟»
هدف بنده این بود که زمینه و زمانه‌ی سخن دکتر فیروزآبادی را در تاریخ روان‌پزشکی جستجو کنم و نشان دهم که صرفا حرفی ذوقی و شخصی نیست و بر بنیان‌هایی بنا شده است.
با مطالعه‌ی یادداشت اخیر دکتر شریفی مشخص شد که نه تنها آن نظریات در توجیه سرایت هیجانی وجود داشته‌اند، بلکه نظریات متأخری هم در این زمینه موجود است و اتفاقا تصریح صورت گرفته که در زمانه‌ی علوم اعصاب شناختی-اجتماعی مساعی زیادی برای تبیین چنین پدیده‌ای صورت گرفته است. هر چند پرسش انتهایی یادداشت بنده اکنون پر رنگ‌تر است که چه انگیزه‌ای باعث می‌شود ما چنین شواهدی را نبینیم و روان‌پزشکانه ندانیم و اکنون که معلوم شد از شروع روان‌پزشکی علمی در مجامع پژوهشی چنین بحثی وجود داشته، می‌گوییم بله اینها بوده و همچنان هم با تئوری‌های جدید استمرار یافته است.
اما نقد دکتر شریفی چنانکه من می‌فهمم دو وجه اصلی دارد؛
اول اینکه استفاده از استعاره‌ها و زبان پزشکی راه را برای سوء استفاده از روان‌پزشکی باز می‌کند.
و دوم اینکه از تمام این توصیفات نمی‌توان به تجویز دست یافت و « بهتر است از تجویز رفتار اجتماعی شایسته پرهیز کنیم».
پیش از هر بحثی در این دو موضوع، یک نقد منطقی به ساختار این دو گزاره دارم.
نقد ایشان معطوف به این است که در اولی، توصیف استعاری لزوما به سوء استفاده ختم شده و خطرناک است ولی در دومی نمی‌توان و نباید از توصیف به تجویز رسید.
در واقع در گزاره‌ی اول می‌پذیرند که «باید» از « هست» بر می‌خیزد ولی در دومی می‌فرمایند که « باید» از « هست» بر نمی‌خیزد!
من نقد اول را جدی‌تر و مشفقانه و با هشداری به اصول حرفه‌ای می‌بینم و سعی می‌کنم با نظر نویسنده همدل‌تر باشم چرا که خطرش را آسیب‌رسان‌تر به کلیت حرفه‌ی روان‌پزشکی می‌بینم.
ولی آن گزاره باگ‌هایی هم دارد که می تواند به انفعال در نظریه‌پردازی و تعطیلی اندیشه‌‌ورزی ختم شود.
اول اینکه به قول آلفرد کورزبینسکی، واضع سمانتیک عمومی، نقشه غیر راه است؛
The map is not the territory
و به زعم جرج لیکاف زبان شناس، ما استعاری می‌اندیشیم و استعاره‌های ما بدن‌مند هستند.
پدیده‌ی هیپنوز یا تلقین‌پذیری، استعاره و مدلی برای تبیین یک قسم از رفتارهای اجتماعی ما است و نه تمامی آن.
می توان به آن نقد داشت یا ناکافی‌اش دانست اما نمی‌شود این قسمت مهم تبار اندیشه‌ی روان‌پزشکانه را منکر شد یا با توجیه سوء استفاده از آن تخطئه‌اش کرد.
اما چگونه اشتباه گرفتن نقشه با راه و مدل‌سازی تبیینی با تمامی واقعیت، می‌تواند اشتباه به بار آورد؟ مثال می‌زنم. آیا اینکه می‌گویم در گزاره‌ی شما باگ وجود دارد، یعنی مشکلی نرم افزاری یا مربوط به علوم کامپیوتر در استدلال شما هست و راه را برای متخصصین کامپیوتر در آنالیز استدلال‌ها گشوده‌ام؟
در علوم ارتباطات استعاره‌ای وجود دارد که فلان پیام وایرال شده است که اتفاقا استعاره‌ای پزشکی است. آیا معنی‌اش این است که ویروس‌ها به ذهن نفوذ کرده و راه را برای ویروس‌درمانی مردم توسط طبیبان باز کرده‌ایم؟

🧷 لطفا ورق بزنید...

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 ادامه‌ی پاسخ به نقد #دکتر_ونداد_شریفی

#دکتر_مرتضی_نخستین. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

درباره‌ی نقد دوم که باید از است بر نمی‌خیزد و توصیف را راهی به تجویز نیست و باید از توصیه رفتار شایسته اجتماعی دست کشید، هر چند ممکن است با روحیه‌ی علمی تناسبی داشته باشد ولی لزوما با مسؤولیت‌شناسی علمی و اجتماعی نسبتی ندارد.
چه چیز باعث می‌شود که نویسنده‌ی محترم نگران سوء استفاده از روان‌پزشکی باشد؟ همان عامل باعث می‌شود تا دکتر فیروزآبادی درباره‌ی جولان دادن هیجانات و تسری آنها هشدار دهد.
و همان عامل است که نویسنده‌ی این سطور را نسبت به تسری هیجانی نگران می‌کند، خاصه وقتی می‌بینم حوادثی چون خشونت نازی‌آباد و حمله و شکنجه‌ی آرمان علی‌وردی اتفاق افتاده و رسانه‌ی جریان غالب معترضین را به همراه داشتن سلاح و آسیب به دیگران ترغیب می‌کنند. آیا گزاف است که چنین خشونت‌های جمعی را تسخیر لیمبیک بنامیم؟ آنچه باعث می‌شود تا فرد بدون بررسی شواهد و تحت تأثیر رسانه جهت‌گیری کرده و دست به خشونت بزند چطور؟ و آنگاه چرا برای روان‌پزشکی که سر فصل درسی‌اش خشونت، تحلیل و درمان آن است زیبنده ندانیم که رفتار اجتماعی شایسته را تجویز کند؟
آیا این عدم تجویز خود نوعی تجویز منفعلانه نیست؟

اگر تذکر نسبت به سوء استفاده از روان‌پزشکی عملی حرفه‌ای است، هشدار نسبت به برانگیختگی هیجانی و خشونت توده‌وار و جمعی متعاقب آن نیز عملی حرفه‌ای است و نمی‌توان یکی را به نفع آن دیگری نادیده گرفت. به ویژه که ما هنوز شواهدی از اولی نیافته‌ایم ولی دومی به عینه در خیابان‌ها و اخبار حاضر است.
واقعیت این است که جامعه بهای بی‌سوادی هیجانی را می‌پردازد که بطور اولیه رسالتی روان‌پزشکانه محسوب می‌شود. خطر بوجود نیامده را دیدن و مغاکی که به دیدگان خیره شده را نادیدن، شرط هشیاری علمی نیست. حتی اگر قضیه را صرفا سیاسی و اجتماعی ببینیم، باز هم بررسی ادراکات و عواطفی که این بین در داد و ستدند، عملی روان‌پزشکانه است.
چرا که به قول لئو اشتراوس:
«فلسفه‌ی سیاسی پیش از هر چیز در پیوند با عمل است و عمل پیش از هر چیز در پیوند با ادراک است.»
در واقع ادراک ما از خوب و بد است که پایه‌های عمل سیاسی را می‌سازد. خوب و بد چگونه در ذهن ادراک می شوند؟ آیا ممکن نیست که شاکله‌ی ذهن درکی واژگون از مفاهیم و ارزش‌ها داشته باشد؟ اگر پاسخ این سوال مثبت باشد، آنگاه توصیف نحوه‌ی ادراک و هیجانات ما یعنی شناخت و عاطفه، راهی به عالم سیاست و اجتماع می‌یابند.

🧷 پایان

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
بیانیه‌ی انجمن‌های حوزه‌ی سلامت روانی-اجتماعی در مورد سوءاستفاده از روان‌‌پزشکی و روان‌شناسی

(۱۵ آبان ۱۴۰۱)

در شرایط پیچیده‌ی این روزها و در میان بحران‌های اجتماعی، وظیفه‌ی انسانی ما صاحبان حرفه‌های مرتبط با سلامت روانی-اجتماعی مراقبت از سلامت افراد جامعه، به‌ویژه افراد دچار اختلالات و مشکلات سلامت روان، با رعایت حقوق اساسی آنان است.

متأسفانه، اخیراً برخی مسئولان، در اظهارنظرهایی غیردقیق و نادرست، به ارجاع معترضان به روان‌پزشک، روان‌شناس یا مؤسسات روان‌شناسی اشاره کرده‌اند که به شائبه‌ی سوءاستفاده از روان‌پزشکی و روان‌شناسی دامن زده و مجامع علمی و فعالان این حوزه را به شدت نگران کرده‌اند.

علاوه بر آن، اظهارنظرهای مبنی بر استفاده‌ی نابه‌جا از روان‌‌پزشکی و روان‌شناسی در چنین مواردی باعث تشدید انگ اختلالات و درمان‌های روان‌پزشکی و روان‌شناسی خواهد شد. این امر می‌تواند باعث نگرانی‌هایی در جامعه شود که خود زمینه‌ساز انتشار و گسترش اطلاعاتی غیردقیق و تأییدنشده در فضای رسانه‌ای شده و به اعتماد جامعه به نظام سلامت و سلامت روان آسیب بزند. خدشه‌دار شدن اعتماد عمومی به نظام سلامت و خدمات سلامت روان منجر به کاهش دسترسی افراد نیازمند به این خدمات و تبعات منفی در سلامت روان افراد و جامعه خواهد شد.

ما صاحبان حرفه‌های مرتبط با سلامت روانی-اجتماعی خواهان دقت مسؤولان در گفته‌های خود و توقف این نوع اظهارنظرهای نادرست  هستیم. ما تأکید می‌کنیم که با به‌کارگیری روان‌پزشکی و روان‌شناسی به عنوان مجازات یا عاملی برای سلب حقوق اجتماعی افراد به شدت مخالفیم و آن را مغایر با اصول حرفه‌ای می‌دانیم. ما متخصصان و بالینگران حوزه‌ی سلامت روان خود را متعهد می‌دانیم که از دانش و تخصص خود فقط برای کمک به سلامت افراد نیازمند به این خدمات و در جهت حفظ و ارتقای سلامت آنان استفاده کنیم؛ و در این کار به اصول اخلاق حرفه‌ای پزشکی، به ویژه حفظ رازداری و خودمختاری افراد در انتخاب درمان، پای‌بندیم.

امیدواریم، با بذل توجه خاص همه‌ی گروه‌ها، پزشکی و روان‌پزشکی کشور همواره مورد اعتماد جامعه و در خدمت همه‌ی اقشار آن باقی بماند.



انجمن علمی روان‌پزشکان ایران
انجمن علمی روان‌پزشکی کودک و نوجوان ایران
انجمن علمی روان‌درمانی ایران
انجمن علمی پزشکی روان‌تنی ایران
انجمن روان‌شناسی ایران
🗞 ارغنون

#دکتر_کاوه_علوی. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

معرفی سه مجموعه‌داستان کوتاه: «تبهکاری»، «جرم» و «مجازات»
نویسنده: Ferdinand von Schirach
مترجم: کامران جمالی
انتشارات نیلوفر

سه‌مجموعه‌داستان کوتاه «تبهکاری»، «جرم» و «مجازات» که در دو جلد کتاب به فارسی برگردانده شده‌اند، در واقع داستان‌هایی از پرونده‌های حقوقی فردیناند فون‌شیراخ، وکیل‌مدافع مشهور آلمانی هستند. فون‌شیراخ متولد ۱۹۶۴ است. در بن و کلن حقوق خوانده و در برلین به وکالت پرداخته است. او پیش از آنکه در سال ۲۰۰۹، نخستین اثر ادبی خود را با عنوان «تبهکاری» (به انگلیسی Crime و به آلمانی Verbrechen) در ۴۵ سالگی، منتشر کند، وکیل‌مدافع نامداری بود و برای افراد بزرگی کار کرده بود. او در این کتاب خلاصه‌ای از ۱۱ پرونده حقوقی را به‌صورت داستان‌هایی کوتاه بیان کرده بود. با اینکه خود فون‌شیراخ هم ادعایی در ادبیات نداشت و در نوشته‌های خود از صنایع ادبی و نثر فاخر استفاده نمی‌کرد، با انتشار این محموعه‌داستان به موفقیت بزرگی رسید. اثر او بیش از یک سال در فهرست هفتگی پرفروش‌ترین کتاب‌های مجله Spiegel قرار گرفت و مجوز نشر آن در حدود ۳۰ کشور صادر شد. او با استفاده از همین سبک نویسندگی، سال بعد مجموعه‌داستان کوتاه «جرم» (به انگلیسی Guilt و به آلمانی Schuld) را با گزارش داستانی ۱۵ پرونده دیگر به بازار فرستاد. موفقیت او ادامه داشت و سبب شد تا در سال ۲۰۱۱ اولین رمان خود، با عنوان «پرونده کولینی» (به انگلیسی The Collini Case)، را منتشر سازد که به‌نوعی به برخورد سیستم قضایی آلمان با مجرمان فراموش‌شده نازی و انتقام اجتماعی و انفرادی از آنها می‌پرداخت. «پرونده کولینی» هم به موفقیت زیادی دست یافت و جایگاه او را به‌عنوان نویسنده‌ای صاحب‌سبک، اما دور از فضای اکسپرسیونیستی که در آلمان گسترش زیادی دارد، تثبیت کرد. آثار او از همان ابتدا دستمایه تهیه چندین فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی قرار گرفت (نمونه‌اش فیلم سینمایی Der Fall Collini، به کارگردانی Marco Kreuzpainter، محصول ۲۰۱۹ و مجموعه Schuld، محصول ۲۰۱۹-۲۰۱۴ شبکه ZDF آلمان). فون‌شیراخ به نویسندگی ادامه داد و چندین داستان کوتاه و بلند و نمایشنامه دیگر هم نوشت، تا اینکه در سال ۲۰۱۸ قسمت سوم سه‌گانه (تریلوژی) دادگاهی خود را با نام «مجازات» (به انگلیسی Punishment و به آلمانی Strafe)، شامل ۱۲ داستان، منتشر کرد.
فون‌شیراخ با نثری ساده، اما سرشار از اصطلاحات حقوقی، به گزارش پرونده‌هایی می‌پردازد که آدم‌های درگیر آنها افرادی منزوی، بیمار، آسیب‌دیده، از نظر اجتماعی رو به قهقرا، تبعیدشده یا مهاجر هستند (نمونه‌اش داستان «اتیوپیایی» از مجموعه «تبهکاری»). بسیاری از اینها آدم‌های شکننده‌ای هستند که تعادل روانی ندارند یا مسئول اعمال خود نیستند (در نظام قضایی آلمان، تا حدی متفاوت از کشور ما، تنها افراد «محجور» از مسئولیت اعمال خود مبرا نیستند و ممکن است افراد غیرمحجور هم در شرایط خاص از اعمال قانون در برابر رفتارشان معاف شوند). «مایربک» داستان «لودیا» (از کتاب «مجازات») دچار agalmatophilia «تندیس‌پرستی» است. «اشترلیتس» داستان «مرد کوتاه‌قد» (همان کتاب) آدمی است کوتوله که همیشه در جامعه تحقیر شده است. «آشر» در داستان «خانه کنار دریاچه» (باز از همان کتاب) دچار تلانژیکتازی است و از جامعه طرد شده است. بسیاری از این افراد مجرمانی هستند که از نظر ما شایسته مجازاتند، اما سیستم قضایی قادر به محاکمه آنها نیست (رجوع کنید به داستان «مرد کوتاه‌قد» از مجموعه‌داستان «مجازات» که قاعده «مخاطره مضاعف» یا Double jeopardy، بر اساس اصل non bis in idem یا «نه دو بار برای یک مورد مشابه» مانع از محاکمه فردی می‌شود که پیشتر، یک بار برای یک اتهام مشخص محاکمه یا جریمه شده است).

🧷 لطفاً ورق بزنید...

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
از متن داستان «کلید» از مجموعه «جرم»

روس گفت: «در مورد چچنی‌ها باید گفت چیزی شبیه به چیپس است.»
فرانک پرسید: «شبیه به چه؟»
«چیپس. شبیه به یک بسته چیپس.»
فرانک گفت: «نمی‌فهمم.»
«وقتی شروع به کشتن آن‌ها می‌کنی، دیگر نمی‌توانی دست بکشی تا تمام شوند. باید همه‌شان را بکشی. هر نفرشان را.»



*در نقل جملات تلاش شده عین متن ترجمه‌شده مرحوم جمالی، بدون تغییر، آورده شود.


#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 دنباله‌ی ارغنون ۱۷ آبان ۱۴۰۱

فون‌شیراخ، در راستای دیدگاه بدبینانه شوپنهاور، اما نه شدت او، از «انسان‌ها» و «نظام قضایی» ناامید بود. او بی‌آنکه در داستان‌هایش مستقیماً اذعان کند، نشان می‌داد آدم‌ها اگر در شرایط مشابهی قرار بگیرند، احتمالاً همان رفتارهای مجرمانه یا غیرقانونی را انجام می‌دهند که صاحبان این پرونده‌ها مرتکب شده‌اند. او حتی سیستم قضایی را گاه در برابر این افراد ناکارآمد می‌دانست. ناکارآمدی ویژه‌ای که شاید تقصیر هیچ کسی نباشد و ریشه در ذات رویکردهای جرم‌ستیزانه و تنبیهی بشر داشته باشد: «چیزی برای دفاع وجود نداشت. موردی حقوقی-فلسفی بود: کیفر چه معنایی دارد؟ چرا مجازات می‌کنیم؟ من در آخرین دفاعیات‌ام تلاش کردم دلیل آن را بیابم. فرضیه‌های بی‌شماری وجود دارد. ]ترس از[ مجازات باید بازدارنده باشد، مجازات باید ما را ]در برابر بزهکاران[ مصون نگه دارد، مجازات باید مانع از آن شود که مجرم دوباره مرتکب جرم شود، مجازات برای آن است که کاری ستمگرانه بی‌کفّاره نماند. قانون ما این فرضیه‌ها را در هم ادغام کرده است، اما هیچ‌یک از آن‌ها با این مورد سازگار نیست. فنر دوباره دست به قتل نخواهد زد. ستمگرانه بودن عمل آشکار بود. اما به سختی می‌شد میزان آن را در ترازوی عدالت اندازه گرفت...»* (داستان «فِنِر» از مجموعه‌داستان «تبهکاری») او این نظام حقوقی را دچار اشکالاتی اساسی، اما ناگریز، می‌دانست: «آخرین اصلاحات در نظام محاکم جزایی سوگند برای شهود را به عنوان تأکید اجباری بر راستی‌آزمایی گفتار آن‌ها لغو کرد. مدت‌هاست که ما دیگر به آن اعتقاد نداریم: اگر شاهدی بخواهد دروغ بگوید، با ادای سوگند هم دروغ می‌گوید. هیچ قاضی‌ای در این اعتقاد راسخ نیست که سوگند چیزی را تغییر خواهد داد.» (همان داستان). در داستان «طرف غلط» از مجموعه‌داستان «مجازات» او نشان می‌دهد افراد کم‌سواد و متعلق به پایین‌ترین طبقات جامعه گاه بسیار بیشتر از مسئولان نظام قضایی؛ اعم از دادستان و قاضی و وکیل مدافع، می‌فهمند.
از نظر ادبی، فون‌شیراخ این داستان‌ها را تا حدی بدون لحن و هیجان و با سرعت زیادی روایت می‌کرد. او برای دراماتیزه کردن داستان‌ها تلاش نمی‌کرد و در مقابل می‌کوشید با ایجازی مناسب کل داستان را تعریف کند. آن‌قدر که جزئیات مهم حذف نشوند و جزئیات اضافی ذهن را منحرف نکنند. به این ترتیب، او طوری پیش می‌رفت که احتمال «پیش‌قضاوت» را برای خواننده به حداقل برساند.

***
متأسفانه ترجمه این دو کتاب چندان رضایتبخش نیست. کامران جمالی (۱۳۹۸ – ۱۳۳۱) مترجم تحصیل‌کرده‌ای است که در آلمان زندگی و تحصیل کرده و در تهران ادبیات آلمانی خوانده است. او سال‌ها به ترجمه آثار متنوعی از نویسندگان آلمانی‌زبان مشغول بوده است؛ از هاینریش بل و راینر ماریا ریلکه و برتولت برشت تا گونتر گراس و فردیناند فون‌شیراخ («پرونده کولینی» را هم او ترجمه کرده است). کامران جمالی چند دفتر شعر هم به زبان فارسی منتشر کرده است. او، خصوصاً در دو کتاب «تبهکاری» و «جرم» که در کنار یکدیگر و در یک جلد منتشر شده‌اند، بسیاری از اصطلاحات حقوقی را در زیرنویس‌ها توضیح داده و به خواننده در درک فضای «آلمانی» داستان‌ها کمک کرده است. با این حال، ترجمه او به ویراستاری دوباره‌ای نیازمند است.
از سوی دیگر، این دو جلد کتاب تنها بحشی از داستان‌هایی را در بر دارند که فون‌شیراخ در سه مجموعه‌داستانش نوشته است: ۷ داستان از ۱۱ داستان «تبهکاری»، ۹ داستان از ۱۵ داستان «جرم» و ۹ داستان از ۱۲ داستان «مجازات» که البته احتمالاً متن همین داستان‌ها هم کامل ترجمه نشده‌اند.

***

باز هم نکته‌ای دیگر:
وقتی به جست‌وجوی آثار ترجمه‌شده فون‌شیراخ در زبان فارسی می‌گردیم، به ترجمه آثاری چون «ترور» (ترجمه رحمان افشاری از انتشارات مهراندیش) و «پرونده کولینی» (ترجمه کامران جمالی از انتشارات نیلوفر) برمی‌خوریم. اما دو کتاب دیگر هم از فون‌شیراخ به فارسی منتشر شده است: «خارپشت»، ترجمه محمود احمدی از نشر ثالث و «ماجرا از این قرار بود»، ترجمه احسان قبادی از نشر نشانه. فون‌شیراخ آثاری به این نام‌ها ندارد. در واقع، «خارپشت» عنوان یکی از داستان‌های «تبهکاری» است و در این کتاب ۵ داستان مشترک با کتاب «تبهکاری» و «جرم» می‌خوانیم. «ماجرا از این قرار بود» هم شرایط مشابهی دارد. متأسفانه جدا از مشکلات و نقص‌های فنی ترجمه، نبود «قانون کپی رایت» و «سانسور» دو معضل بزرگ در راه دستیابی فارسی‌زبانان به آثار مهم ادبی دنیا هستند.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
تجربه‌های‌ روان‌پزشکانه
نقل از اینستاگرام دکتر امیرحسین مدبرنیا #تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 تازه‌ها

#دکتر_زهرا_محدث_اردبیلی. دستیار روان‌پزشکی. تجربه‌ها

واکنش انجمن‌ روان‌‌پزشکی آمریکا به حوادث ایران

تجربه‌ها: پست اینستاگرامی دکتر امیرحسین مدبرنیا روان‌پزشک دانشگاهی ایرانی مقیم آمریکا توجه‌ها را به واکنش انجمن روان‌‌پزشکی آمریکا و چند انجمن وابسته برانگیخت. ترجمه‌ی فارسی متن بیانیه در ادامه می‌آید. در تنها واکنش رصد شده از سوی #تجربه‌های_روان‌پزشکانه دکتر سامان توکلی یک پست اینستاگرامی منتشر نموده است.

ما به گزارش‌های رسانه‌ها و سازمان‌های حقوق بشری مبنی بر اینکه معترضان ایرانی در سنين مدرسه تحت بازداشت در موسسات بهداشت روان قرار دارند تا رفتار «آنتی‌سوشيال» خود را اصلاح کنند پاسخ می‌دهیم. یوسف نوری، وزیر آموزش و پرورش ایران، اخیراً در گفت‌وگو با روزنامه مستقل اصلاح‌طلب «شرق» تأیید کرد که تعداد نامشخصی از دانش‌آموزان مدارس به منظور «اصلاح و بازآموزی» به «موسسات روان‌شناسی» برده شده‌اند تا از رفتار«ضداجتماعی شدن» جلوگیری کنند. " نوری در ادامه اظهار داشت که جمهوری اسلامی "خواهان اصلاح" این معترضان است و "پس از انجام کار دوستان متخصص" در چنین مراکز بهداشت روان، آنها به محیط مدرسه بازگردانده خواهند شد. به عنوان سازمانی که بیش از ۳۷۰۰۰ روان‌پزشک در سراسر جهان را نمایندگی می‌کند، انجمن روان‌پزشکی آمریکا (APA) می‌خواهد مطمئن شود که شما می‌دانيداین عمل، همانطور که توضیح داده شد، نقض جدی حقوق بشر ،استفاده‌ی نادرست و سوء استفاده از روان‌پزشکی است که می‌تواند منجر به پیامدهای سلامت روان طولانی مدت شود.


‏۱. APA با استفاده‌ی از امکانات روان‌پزشکی برای بازداشت افراد بر مبناي مخالفت‌های سیاسی، مذهبی و ایدئولوژیک آنها مخالف است (بیانیه‌ی موضع APA در مورد استفاده از موسسات روان‌پزشکی برای اقدامات مخالفان سیاسی، ۲۰۱۶).

۲. سوء استفاده واستفاده‌ی نادرست از روان‌پزشکی زمانی رخ می‌دهد که دانش، ارزیابی یا عملکرد روان‌پزشکی برای پیشبرد اهداف سازمانی، اجتماعی، شخصی یا سیاسی بدون توجه به نیازها و عواقب آن در مورد اشخاص مورد استفاده قرار گیرد (بیانیه موضع APA در مورد سوء استفاده و استفاده‌ی نادرست از روان‌پزشکی، ۲۰۱۹).

۳. حبس ناعادلانه و مجازات‌های ظالمانه و غیرمعمول، عواقب روانی برای قربانیان و خانواده‌های آنها دارد. انکار یا سرپوش گذاشتن بر نقض حقوق بشر توسط دولت‌ها و نهادها در تضاد با سلامت روان قربانیان و خانواده‌های آنها است. (بیانیه موضع APA در مورد حقوق بشر، ۲۰۱۷).

روان‌پزشکی یک حرفه درمان کننده است و ابزاری برای خاموش کردن مخالفان سیاسی نیست. "مهار روانپزشکی" برای هر هدفی غیر از ارزیابی و درمان بیماری‌های روان‌پزشکی در راستای ارتقای سلامت روان افراد، اخلاق روان‌پزشکی را نقض می‌کند و با پیامدهای منفی طولانی مدت سلامت همراه است. این نگرانی به ویژه برای کودکان در سن مدرسه جدی است، که برای آنها چنین مهاری ممکن است یک تجربه نامطلوب دوران کودکی (ACE) باشد، که ممکن است خطر ابتلا به بیماری روان‌پزشکی را در کودک افزایش دهد و منجر به افزایش مقابله ناسازگار، اضطراب و بیماری جسمی مزمن شود. استفاده از روان‌پزشکی به عنوان ابزاری برای آسیب‌شناسی مخالفان سیاسی و بازداشت معترضان جوان، سوء استفاده جدی پزشکی و اخلاقی روان‌پزشکی است.

ما به سازمان‌های حقوق بشری می‌پیوندیم و از شورای حقوق بشر سازمان ملل می‌خواهیم با برگزاری یک جلسه ویژه و ایجاد یک مکانیسم مستقل با عملکردهای تحقیقی، گزارش‌دهی و پاسخگویی برای رسیدگی به این گزارش‌های نقض حقوق بشر و سوء استفاده و استفاده نادرست از روان‌پزشکی در ایران، فوری عمل کنند.

‏APA به عنوان یک سازمان غیردولتی با پوزیشن مشاوره در سازمان ملل متحد به نظارت بر وضعیت ایران ادامه خواهد داد و آماده است تا با سازمان‌های روان‌پزشکی و بهداشت روان متحد خود برای ارائه پشتیبانی و منابع آموزشی بیشتر اقدام کند.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
واکنش دکتر سامان توکلی به گزارش انجمن روان‌‌پزشکی آمریکا

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
تجربه‌های‌ روان‌پزشکانه
واکنش دکتر سامان توکلی به گزارش انجمن روان‌‌پزشکی آمریکا #تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 واکنش به ردیه دکتر توکلی بر سواستفاده از روان‌پزشکی

#دکتر_محسن_رحیم‌نیا. روان‌‌پزشک. ملبورن


#دکتر_سامان_توکلی با قطعیت مطلق معتقد است موردی از سو استفاده از روان‌‌پزشکی را در ایران سراغ ندارد. باید گفت اینکه « موردی را سراغ نداشته باشیم» دلیل بر نبودن آن نیست.

مواردی بوده که ادعا شده است زندانیان سیاسی به خاطر عقایدشان زندانی شده‌اند. آیا هیچ ساز و کاری برای بررسی مستقل این دعاوی از طرف یک ارگان کاملا مستقل - مانند آنچه نظام پزشکی باید می‌بود- وجود داشته و دارد؟

از طرفی آنچه که در یادداشت #دکتر_سامان_توکلی به‌عنوان «اظهار نظر نسنجیده دو مسوول» نام برده شده؛ در واقع یکی «گزارش وزیر آموزش و پرورش کشور» بوده است. که قاعدتا، از نگاه بیرونی، ملاک قابل قبولی برای اتفاق افتادن چنین واقعه‌ای است و نمی‌توان انتظار داشت که گزارش غلط باشد، مگر اینکه یک نهاد مستقل آن را ارزیابی و رد کند.
به نظرم وقتی یکپارچگی و کارایی نهادی که قرار بوده مدافع و ضامن سلامت حرفه‌ی پزشکی باشد- نظام پزشکی- از دست رفته؛ و وقتی ساز و کار عملی برای بررسی مستقل این قبیل پدیده‌ها وجود ندارد؛ نه می‌توان این پدیده ها را با قاطعیت رد کرد و نه می‌شود «محکوم کردنِ» دیگران را محکوم کرد.

به نظر من آنچه اتفاقات اخیر آشکار کرد، لزوم وجود نهادی قدرتمند و مستقل در سیستم پزشکی است. و اینکه بدون چنین تشکیلات مستقلی، نمی‌توان از اجرای اخلاق پزشکی مطمئن بود. و البته با این اوصاف نمی‌توان از حرفه‌ی پزشکی به‌عنوان یک حرفه ( Profession) - یک گروه از متخصصین با یک منش و اخلاقِ قابل اعتماد- و نه تنها یک شغل صحبت کرد.

به نظر می‌رسد بسیاری از اصول اخلاق پزشکی؛ مانند رازداری، تفوق درمان بیماران اورژانس بر گرایش سیاسی آنها، استقلال سیستم پزشکی قانونی در اظهار نظرهای تخصصی، ارایه عادلانه و برابر خدمات پزشکی، برخورداری مساوی همگان از خدمات درمانی، و حق اظهار نظر درمورد کارکرد نظام پزشکی برای اعضای نظام پزشکی زیر سوال رفته است.
احتمالا همه‌ی این اشکالاتِ سیستماتیک، همیشه وجود داشته، ولی هیچ‌وقت اینقدر نمود پیدا نکرده بود.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
تجربه‌های‌ روان‌پزشکانه
واکنش دکتر سامان توکلی به گزارش انجمن روان‌‌پزشکی آمریکا #تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 توضیح دکتر سامان توکلی

تجربه‌ها: با توجه به برداشت نادرستی که ممکن است از انعکاس واکنش #دکتر_سامان_توکلی به پست اینستاگرامی همکار روان‌‌پزشک ساکن آمریکا #دکتر_امیرحسین_مدبرنیا به عمل آید بخشی کوتاه از شرح مفصل شخص دکتر توکلی را در باشگاه خوانندگان نقل می‌کنیم. ادعا شده بیانیه‌ی انجمن روان‌‌پزشکی آمریکا با پیگیری کسانی چون دکتر مدبرنیا به ثمر رسیده. بخشی از یادداشت دکتر توکلی بر پایه این ادعا است که دکتر مدبرنیا فراخوانی هم برای دریافت گزارشات مردمی از سواستفاده از روان‌‌پزشکی صادر نموده. در بررسی صفحه‌ی مذکور چیزی یافت نشد. یکی از ویدیوهای مدبرنیا را اینجا تماشا کنید.

برای آگاهی از بحث مفصلی که در این زمینه در جریان است می‌توانید به این نشانی باشگاه را دنبال کنید.


توکلی: «خط من روی نوشته‌ی دکتر مدبرنیا است که حتا با خود بیانیه هم‌خوانی ندارد و گویا نظر خودشان است (سوءاستفاده از روان‌‌پزشکی در سرکوب معترضان). نوشته‌ام گزارش غلط و توضیح داده‌ام که با هر هدفی نباید گزارش غلط بدهند به این انجمن‌ها (نه این که این بیانیه یا بخشی از آن غلط است. بیانیه بیش‌تر توصیف کرده و قضاوتی ندارد که این اتفاق افتاده یا نه، برعکس نوشته‌ی دکتر مدبرنیا که چیزی است ورای متن بیانیه)
خیلی پیش از زحمات دکتر مدبرنیا بنده نسبت به اظهارنظر وزیر آموزش و پرورش و رییس دانشگاه بهشتی واکنش نشان دادم (در صفحه‌ی اینستاگرام خودم و روزنامه‌ها شرق منتشر شده است)، اما بر اساس اطلاعات موجود. من بدون این که هیچ اطلاعاتی از وقوع این موارد توسط روان‌‌پزشکان داشته باشم، سیستم روان‌پزشکی ایران را بی‌اعتبار نکردم اما گفته‌های آن دو نفر را به صراحت رد و محکوم کردم.»

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 نظر

#دکتر_ونداد_شریفی. روان‌‌پزشک. تهران

بازخوانی نسبت روان‌پزشکی و قدرت

پیرو رخدادهای اخیر و اظهار نظر یک وزیر و یک رئیس دانشگاه دربارة ارجاع برخی معترضان به روان‌پزشک و روان‌شناس، بحث‌های مختلفی در بین حرفه‌مندان سلامت روان در گرفت، انجمن علمی روان‌‌پزشکان و چند انجمن دیگر مرتبط با سلامت روان، در بیانیه‌های مختلفی این اظهارنظرها را نسنجیده خواندند و نسبت به سوءاستفاده از روان‌پزشکی و روان‌شناسی هشدار دادند. در حوزة غیررسمی و فضای  مجازی نیز بحث و گفتگوی بسیاری شد که اوج آن پیرو بیانیة انجمن روان‌پزشکی آمریکا در همین زمینه بود. بیانیة اخیر در بین برخی همکاران نگرانی‌هایی را دامن زد؛ آنان ضمن تاکید بر نبودن مصداقهای تاییدشدة چنین سوءاستفاده‌هایی، انتشار این بیانیة را موجب بی‌اعتباری روان‌پزشکان کشور نزد جامعة جهانی روان‌پزشکی دانستند؛ از سوی دیگر، مدافعانی، آن را هشدار بجایی برای جلوگیری از بروز چنین سوء استفاده‌هایی خواندند.
هدف من از این نوشتار، دنبال کردن این بحث با تایید یا ردّ یک دیدگاه نیست. هدفم توجه دادن به ضرورت بازخوانی رابطة روان‌پزشکی و قدرت (و از جمله قدرت حاکم) در جامعة ماست. این رابطه در تاریخ روان‌پزشکی و جامعه‌شناسی سابقة دیرینی دارد و متفکرانی از فوکو تا ساس و لنگ بسیار به آن پرداخته‌اند؛ پسامدرنهایی که روان‌پزشکی را ابزاری برای کنترل و بیماری روانی را برچسبی برای نابهنجارهای اجتماعی می‌پندارند و به پزشکی‌سازی رنج انسانی اعتراض می‌کنند، و نئولیبرالهایی که درمانهای روان‌پزشکی را مانع آزادی‌های فردی، بیماری روان‌پزشکی را مفرّی برای فرار از تعهدهای زندگی مدرن و خدمات روان‌پزشکی را غیراقتصادی می‌دانند. روان‌پزشکی امروزین که همواره سعی داشته، ضمن قائل بودن به تفاوت‌هایی، خود را بخشی از جریان اصلی طب و سلامت (بهداشت) بداند، شاید تنها رشته‌ای از پزشکی بوده که شاهد جنبشی ضدخود بوده است (ما از جنبش‌های ضداورولوژی یا ضدارتوپدی چیزی نشنیده‌ایم). از سوی دیگر، سوءاستفادة حاکمان از روان‌پزشکی برای کنترل نیز بی‌سابقه نبوده است. تاریخ روان‌پزشکی تنها روایتگر پیشرفت بشر در شناخت و درمان بیماری‌ها نیست و باید اقرار کرد که تجربة روان‌پزشکی در شوروی سابق، آلمان نازی و چین مائو موجب شرمساری است. در بسیاری از این مثال‌ها، ضرورتاً نهاد روان‌پزشکی آگاهانه یا عامدانه در این سرکوب‌ها مشارکت نداشت و بسیاری از روان‌‌پزشکان آن کشورها در زمانة خود عملاً ناخواسته یا به اجبار به ابزار حاکمیت تبدیل می‌شدند.
امّا گمان دارم که روان‌پزشکی امروزین از نقد جنبشهای ضدروان‌پزشکی و از شرمساری ناشی از سوءاستفادة حاکمان بهرة بسیاری برده است. حضور انجمن‌های ضدروان‌پزشکی در همایش‌های جهانی روان‌پزشکی تنها نمادین نبوده است. روان‌پزشکی امروزین سعی داشته است هشدارها را بشنود، در عملکرد خود تجدیدنظر کند و روش‌های خود را انسانی‌تر کند. اکنون آسایشگاه‌های «نگهداری بیماران روانی» در بسیاری از نقاط جهان محدود یا تعطیل شده، درمان‌های اجباری و رفتارهای غیرانسانی با بیماران کمتر شده و مثالهای سوءاستفادة حاکمان از روان‌پزشکی کمیاب است و این بهبود وضعیت صرفا محدود به جهان توسعه‌یافته نبوده است. سازمان بهداشت جهانی هم حرکت‌هایی مانند QualityRights را آغاز کرده تا کشورهای عضو، توجه بیشتری به حقوق بیماران و خانوادة آنها و بهبود کیفیت خدمات سلامت روان نمایند.
کشور ما نیز در این مسیر گام برداشته، و باید اذعان کنیم که پیشرفت ما در مقایسه با دهه‌های اول روان‌پزشکی مدرن در ایران چشمگیر و غیرقابل انکار و موارد سوءاستفاده از روان‌پزشکی نادر بوده است. ولی آیا این پیشرفت کافی است؟ چقدر حقوق انسانی در بیمارستان‌ها و بخش‌های روان‌پزشکی رعایت می‌شود؟ آیا قانونی برای رعایت حقوق بیمارانمان داریم؟ از قانون سلامت روان (یا بستری اجباری یا هر نام دیگر) که بعد از سالها تدوین و بررسی به مجلس ارائه شد و اکنون بازپس گرفته شده، چه خبر؟ چقدر توانسته‌ایم با انگ و تبعیض معطوف به بیماران خود مقابله و از حقوق آنها برای دریافت خدمات مناسب دفاع کنیم؟ از سوی دیگر، برداشت شخصی من این است که در کشور ما رابطة بین روان‌پزشکی و قدرت حاکم از دهه‌ها قبل همواره توأم با اعتماد و خوشبینی متقابل نبوده است. برخی از مسئولان یا روان‌پزشکی را علم قابل اعتنایی به حساب نمی‌آوردند یا آن را سرشار از اندیشه‌های غربی می‌دانستند که نیازمند پالایش جدی است (مانند بحث‌هایی که  در ردّ «طبیعی» دانستن گرایش‌های جنسی و ضرورت «اصلاح» آن از طریق درمان‌های روان‌پزشکی و روان‌درمانی شده است).

🔑 لطفا ورق بزنید... ۱/۲

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 دنباله‌ی نظر #دکتر_ونداد_شریفی

بازخوانی نسبت روان‌پزشکی و قدرت

عموم روان‌‌پزشکان نیز شاید به واسطة نزدیکی بیشتر با علوم انسانی، به حقوق انسانی و اجتماعی توجه بیشتری داشته، در بهبود رابطة پزشک و بیمار و ارتقای اخلاق حرفه‌ای در نظام طبابت پیشگام بوده‌اند و در مواردی هم در نقد قدرت سهیم بوده‌اند. ولی چقدر توانسته‌ایم نگاه قدرتمندان را اصلاح کنیم؟ چقدر توانسته‌ایم مانع برخی اعمال نظرهای قضایی در بستری بیمارانمان شویم؟ چقدر ما روان‌‌پزشکان به جای ارتقای سلامت روان و درمان آلام روانی در دورانهای بحرانی، سرخوردگی و خشم از وضعیت اجتماعی را نشانی از ناپختگی یا هیجان‌زدگی دانسته‌ایم و چقدر حتی ناخواسته سعی کرده آنها را درمان کنیم؟  
این نقطة قوت ما است که صدای اعتراض به سخنان برخی مسئولان مبنی بر استفاده از روان‌پزشکی و روان‌شناسی برای رسیدگی به اعتراض‌ها، نخست از بین روان‌‌پزشکان و روان‌شناسان ما بر می‌خیزد که این نشانة سلامت یک رشتة علمی و یک صنف حرفه‌ای است. ولی در عین استقبال از این ابتکار عمل، نهادهای روان‌پزشکی و روان‌شناسی (به‌خصوص نهادهای غیردولتی مانند انجمن‌های علمی) و ما روان‌‌پزشکان باید از نقدهای موجود استقبال کنیم و نباید نگران تضعیف رشتة خود شویم. نباید عدم توجه به حقوق بیمارانمان را به تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی یا محدودیت‌های مالی و اجرایی تقلیل دهیم و از آن صرف نظر کنیم. برعکس، باید از نهادهای غیردولتی و حتی دولتی بخواهیم این موارد نقض آزادی‌های بیماران و مراجعانمان را بررسی و در جهت اصلاح آنها اقدام کنند. بخصوص در حیطة نظری و پژوهشی نیز نیاز به تلاش بیشتری برای تبیین و نقد رابطة قدرت و روان‌پزشکی در کشور داریم. باید نقد را از خود شروع کنیم و بدانیم گوش دادن به هشدارها و حتی نقدهای بنیان‌افکن موجب ضعیف شدن ما نیست، بلکه جایگاه ما را ارتقا می‌دهد.

🔑 پایان. ۲/۲

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 ارغنون

#دکتر_کاوه_علوی. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

خاطره‌بازی پیش از جام‌جهانی

در آستانه جام جهانی قطر هستیم و فضای ملتهب جامعه انواع احساسات متناقض را در مردم کشورمان برانگیخته است. باید منتظر چه نتایجی از تیم ملی کشورمان باشیم؟ در سیاسی‌ترین گروهی که ممکن بود قرار گرفته‌ایم: در کنار انگلیس و آمریکا. و در شرایط ویژه اجتماعی این روزها. در یکی از ویژه‌ترین شرایط.

خاطره‌بازی

فوتبال پدیده عجیبی است. برهم‌کنش همیشگی و عجیبی بین فوتبال و سیاست، اقتصاد، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی وجود دارد.
وقتی در جام جهانی ۱۹۵۰ برزیل، بیش از ۱۷۳ هزار برزیلی در ورزشگاه بازسازی‌شده ماراکانا، بزرگ‌ترین ورزشگاه آن زمان، در آخرین بازی تنها دوره جام جهانی که بازی فینال نداشت، شاهد باخت ۲-۱ تیم رویایی‌شان مقابل اروگوئه بودند تا ناامیدی، کشور وسیع برزیل را فرابگیرد.
وقتی چهره خبیث فوتبال در فینال جام جهانی ۱۹۵۴، «تیم طلایی» مجارستان را ۳-۲ مغلوب آلمان‌غربی کرد که در دور مقدماتی ۸-۳ به همین تیم مجارستان باخته بود. مجارها با آن خط حمله وحشتناکشان (ساندور کوچیس، فرنک پوشکاش و ناندور هیده‌گوتی) در چهار بازی ۲۵ گل زده بودند و هنوز رکورددار جام جهانی هستند.
وقتی در جام جهانی ۱۹۵۸ سوئد، پله ۱۷ ساله بهترین بازیکن جام شد تا نشان دهد گاهی نوجوانان قهرمان کشورشان هستند و از بزرگ‌ترها خیلی جلوترند.
وقتی در جام جهانی ۱۹۶۲ شیلی، خبرنگاران ایتالیایی کشور و مردم شیلی را تحقیر کردند از شیلی اخراج شدند و در کثیف‌ترین بازی تاریخ، شیلی ایتالیا را در حالی ۲-۰ برد که تمام بازی کتک‌کاری بود و پلیس چهار بار وارد زمین شد.
وقتی انگلیسی‌ها در اولین و آخرین قهرمانی‌شان در جام جهانی ۱۹۶۶ و در حضور ملکه الیزابت، غرورشان را در دست‌های بابی مور فریاد کشیدند.
وقتی توستائوی برزیلی در جام جهانی ۱۹۷۰ مکزیک نشان داد حتی با یک چشم نابینا هم می‌شود ستاره تیم بود و قهرمان جهان شد.
وقتی در جام جهانی ۱۹۷۴ آلمان‌غربی، دو کشور آلمان در اوج جدایی سیاسی در گروه اول مسابقات ۱-۱ کردند و آلمان‌شرقی در قلب آلمان‌غربی تیم اول گروه شد.
وقتی در جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین، سیاست به کمک تیم ملی فوتبال میزبان آمد تا پرو را با تبانی و در یکی از سیاه‌ترین روزهای تاریخ فوتبال، ۶-۰ ببرد و برزیل را پشت سر بگذارد و به فینال برسد.
وقتی در جام جهانی ۱۹۸۲ اسپانیا، در بحبوحه جنگ فالکند، اسوالدو آردیلس مانده بود په‌طور هم ستاره تیم تاتنهام باشد و هم در کشورش بیگانه نباشد. وقتی در همین جام، زشتی فوتبال سرک کشید و برزیل دوست‌داشتنی، با فوق‌ستاره‌های غریبی مثل زیکو، سوکراتس، فالکائو و ادر، با مستحکم‌ترین و رویایی‌ترین خط میانی تاریخ فوتبال، به پائولو روسی ۳-۲ باخت! به کسی که تازه از محرومیت دوساله ناشی از تبانی‌اش بیرون آمده بود.
وقتی در جام جهانی ۱۹۸۶ مکزیک، «دست خدا» انتقام آرژانتین را از انگلیس گرفت و «مارادونا»ی کوچک قهرمان کشورش شد. او بعداً نشان داد می‌شود همه رذایل اخلاقی و رفتاری را نشان داد و «قهرمان» مرد. او نشان داد «محبوبیت» پدیده ناشناخته‌ای است.
وقتی در جام جهانی ۱۹۹۰ ایتالیا، در دیدار آغازین جام، کامرون ۹ نفره، مدافع عنوان قهرمانی را شکست داد و روژه میلای ۳۸ ساله ستاره بعدی تیمش شد. چند روز بعد، تنها چند دقیقه پس از آنکه شوت «گاوکش» برانکوی برزیلی، بازیکن اسکاتلند را روانه آمبولانس کرد، رودبار لرزید و ایرانیان در غم زلزله غریب تاریخ، جام جهانی را سوگوارانه دنبال کردند. در فینال هم آلمان‌غربی، آخرین آلمان‌غربی جام جهانی، انتقام چهار سال قبل را گرفت: آنها در دقیقه ۸۵ بازی به پنالتی‌گیرترین دروازه‌بان جام، گویکوچه‌آی آرژانتینی، با یک ضربه پنالتی گل زدند و قهرمان جهان شدند.
وقتی در جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا، آندرس اسکوبار در بازی با میزبان دروازه ‌تیم خودشان را گشود تا کلمبیا از جام کنار برود و خود او چند روز بعد از برگشت به کشورش در خیابان تیرباران شود. او تازه ۲۷ ساله شده بود.
وقتی در مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸، روز ۸ آذر ۱۳۷۶، ایران با استرالیا ۲-۲ مساوی کرد تا تیم ایران با سرمربی‌گری والدیر ویه‌را که تنها آمده بود تا در سه بازی تیم ایران را هدایت (که نه؛ همراهی) کند، بعد از بیست سال به جام جهانی برگردد. راستی آن بازی را تکنیک و تاکتیک برد یا روان‌شناسی و بازی روانی عابدزاده؟ هرچه بود، آن شب تارهای صوتی میلیون‌ها ایرانی ورم کرد! چند هفته بعد، ایران در «بازی قرن» آمریکا را ۲-۱ برد. مگر می‌شود شادی گل استیلی را فراموش کرد؟
وقتی در جام جهانی ۲۰۰۲ کره‌جنوبی و ژاپن داورها به کمک میزبان آمدند تا ایتالیا و اسپانیا هرچه تلاش کنند و گل بزنند، باز هم کره‌ای‌ها باشند که راهی نیمه‌نهایی می‌شوند.

🔑 لطفاً ورق بزنید... ۱/۲

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 دنباله‌ی ارغنون ۲۵ آبان ۱۴۰۱

خاطره‌بازی پیش از جام جهانی. بخش دوم

#دکتر_کاوه_علوی. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

وقتی در وقت‌های اضافه فینال جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان، زیدان با آرامشی ظاهری چنان با سر به صورت ماتراتزی زد تا جلوه‌ای تازه به «کنترل خشم» داده شود. داور کاپیتان فرانسه را از بازی اخراج کرد و ایتالیا فینال را برد. اما تراژدی این بار برای قهرمان ادامه داشت: یووه با پنج بازیکن کلیدی در تیم ایتالیا به‌دلیل رسوایی کالچوپولی به دسته پایین‌تر رفت و دل‌پیرو، کاپیتان آن زمان یوونتوس، همراه تیمش به سری ب رفت تا نشان دهد «یک جنتلمن واقعی هیچ‌گاه بانویش را تنها نمی‌گذارد.»
وقتی در جام جهانی ۲۰۱۰ آفریقای‌جنوبی، لوییز سوارز در آخرین لحظات وقت‌های تلف‌شده با دست توپ غنایی‌ها را از درون دروازه بیرون کشید تا اروگوئه در پنالتی‌ها بازی یک‌چهارم نهایی را ببرد و شادترین بازیکن زمین همان کسی باشد از زمین اخراج شده است.
وقتی در جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل، ایران در آخرین دقایق مغلوب آرژانتین و لیونل مسی شد تا ایرانی‌ها بعد از باخت هم به خیابان‌ها بریزند و شادی کنند. ما بردیم، چون قهرمانانه بازی کردیم. وقتی در نیمه‌نهایی، آلمانی‌ها میزبان را ۷-۱ بردند. آنها آن‌قدر به برزیل میزبان گل زدند تا دیگر دلشان نیامد به گل زدن ادامه بدهند. لینه‌کر، با یادآوری بازی تیمش در نیمه‌نهایی جام جهانی ۱۹۹۰ ایتالیا، این بار گفت: «فوتبال بازی ساده‌ای است: بیست‌ودو بازیکن یک توپ را دنبال می‌کنند و آلمان همیشه برنده می‌شود.»
وقتی در جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه، عزیز بوحدوز در دقیقه ۵+۹۰ بازی با تیم کشورمان دروازه خودشان را گشود تا نشان دهد فوتبال فقط ۹۰ دقیقه نیست و حتی ممکن است در «وقت‌های مرده» هم پیروز شد. تا نشان دهد برای پیروزی همیشه علاوه‌بر تلاش خودت، می‌توانی منتظر اشتباه حریف هم باشی. آن شب آن‌قدر فریاد زدیم که فردا صدایمان درنمی‌آمد. وقتی در همین جام و در بازی سوییس و صربستان، تعدادی از تماشاگران صرب تصاویر جنایتکار جنگی، راتکو ملادیچ، را در دست داشتند و گروهی هم سرودها و شعارهای ضدآلبانیایی سرداده بودند، سوییس بازی را ۲-۱ برد. گل‌های سوییس را چه کسانی زدند! گرانیت ژاکا و ژردان شکیری: دو کوزوویی آلبانی‌تبار که بعد از گل با نشان دادن نماد «عقاب دوسر»، نشان ملی آلبانی، محرومیت و جریمه را به جان خریدند تا نشان دهند فوتبال هیچ‌گاه از سیاست جدا نیست. فیفا هر کدام از این دو را ۱۰۰۰۰ فرانک سوییس جریمه کرد، اما جنبشی مردمی در آلبانی به راه افتاد و این جریمه را پرداخت کرد!

شاید چهار سال بعد هم بنویسیم «وقتی در جام جهانی ۲۰۲۳ قطر...»

🔑 پایان. ۲/۲

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
🗞 یاد

#دکتر_آلاله_بهرامیان. روان‌‌پزشک. تجربه‌ها

در ستایش یک معلم: فرهاد میثمی

این نوشته در ستایش یک معلم است، معلمی که من تا به حال او را ندیدم ولی می‌دانم که حق معلمی بر گردن خیلی از ما دارد.

اما قبل از آن باید از یک سیستم آموزشی بیمار حرف بزنم. سیستمی که من حاصل آن هستم و احتمالا یک نمونه سربلند و مایه افتخار سیستم هم به حساب بیایم. سیستمی که در آن یک عمر برای اول بودن تلاش کرده‌ام. جایی که اصولا فقط به یک جنبه استعداد آدم‌ها پرداخته می‌شده و جنبه‌های دیگر تحقیر و سرکوب می‌شد و نهایت ناکارکردی بودن آن سیستم در سال کنکور دیده می‌شد. آن‌چه که من از کنکور به یاد دارم یک فضای مسموم است. رقابت و ایجاد یک کمال‌گرایی ناسالم در نوجوانان. چیزی که به بچه‌ها ارزش می‌داد، ترازشان در آزمون آزمایشی و در نهایت همان رتبه کنکور بود. هیچ ویژگی انسانی در آن‌ها مهم نبود. در آن زمان بازار کتاب‌های کمک‌آموزشی هم داغ بود، گاج و قلمچی و فلان و بهمان. ( احتمالا الان هم هست). اما یک اسم این وسط بود که با همه آن‌ها فرق می‌کرد. از جلد کتابش تا مقدمه‌اش تا مدل درس دادنش. روی جلد کتابش تابلوی نقاشی بود و وقتی کتاب را باز می‌کردی نوشته بود: زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست، هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود، صحنه پیوسته به جاست، خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
و بعد آن مقدمه‌ها و مؤخره‌های بی‌نظیر شروع می‌شد. نوشته‌‌های فرهاد میثمی… این متن برای شماست آقای دکتر، به پاس اثری که روی شاگردانتان گذاشته‌اید.

راستش من این روزها خیلی به شما فکر می‌کنم. به شما که در آن روزها به ما به چشم عدد نگاه نکردید، به شما که حواستان بود یادمان نرود اصل چیست. به شما که دلتان می‌خواست اندیشه بسازید و اندیشه‌سازانتان یک اسم شیک و دهن پرکن‌ نبود، طرز تفکر عمیقی بود که در شما جاری‌ست. در آن مقدمه‌ها از امید می‌گفتید، از زندگی از راه درست و از مرگ... و چه زیبا از مرگ گفتید.. از لزوم عدم، از ترس، از مواجهه ما با آن.
و بعد اندیشه‌‌سازان تمام شد و شما رفتید که بدون خشونت کارهای فعالانه اجتماعی کنید. راستی شما چقدر از زمانه جلو بودید. اما همان‌طور که اندیشه‌سازان را در مافیای کنکور نپذیرفتند، خود شما هم پذیرفته‌ نشدید. ولی آیا از شما صلح‌طلب‌تر هم کسی بود؟ کسی که در زندان کتاب مبانی مبارزه خشونت‌پرهیز ترجمه می‌کند!
‌دلم می‌خواهد آرزو کنم که آزاد شوید، که برگردید. دلم می‌خواهد آرزو کنم که همه مثل شما به زندگی نگاه کنند، ولی فکر نمی‌کنم این چیزی باشد که شما می‌خواهید. فکر نمی‌کنم حتی در زندان بودن هم برای آدمی مثل شما سخت باشد. شما در آن‌جا هم از ما جلوترید. شما احتمالا می‌خواهید ما مثل هم فکر نکنیم ولی بتوانیم کنار هم با آرامش زندگی کنیم. این چیزی.ست که من از شما یاد گرفتم.
فرهاد میثمی عزیز! معلم نادیده‌ام! در متن خداحافظی اندیشه‌سازان نوشتید: “معتقديم از خردک شرر انديشه‌سازان شعله‌های فراواني در آتشکده‌ی دل‌های بسياری بر افروخته خواهد شد، که يافتنِ راه‌های جديدِ آينده را تسهيل خواهد کرد، حتی يافتن راه جديدِ خود ما را هم.
قصه ي خاموشی انديشه‌سازان، قصه‌ی سکون و سکوت نيست، قصهی تنها ماندن و تنها گذاشتن نيست، قصهی زود است و حيف است نيست، قصه‌ی جدايي و غصه و افسوس نيست، قصه‌ی "می‌رويم" نيست، قصه‌ی "مي روييم" است. “

آقای دکتر! همه این‌ها را نوشتم که بگویم قصه روییدن را شما به ما یاد دادید. خیالتان راحت که خردک شرر اندیشه‌سازان هنوز در دل‌های بسیاری زنده است و نغمه شما همیشه در یاد ما هست.
برایتان آرزوی سلامتی دارم. امیدوارم دوام بیاورید، البته که از صمیم قلب می‌دانم می‌آورید.

#تجربه‌های_روان‌پزشکانه
2024/09/25 00:23:53
Back to Top
HTML Embed Code: