معصومیت از دست رفته
داستان خطاهای صداوسیما تمامی ندارد.
هنوز انعکاس خبر حادثه شاهچراغ در فضای رسانهای در جریان بود که صداوسیما گل بعدی را کاشت و وسط پخش برنامههای شبکه «پویا» ناگهان برنامه را قطع کرد و به بیمارستان شهید رجایی در شیراز رفت تا خبرنگار این شبکه به شرحی مفصل درباره حوادث شیراز و مجروح شدن دو کودک در این حادثه بپردازد: «جالبه بدونید کوچولوهای عزیز که بین زواری که با پدر و مادرشون اومده بودن حرم شاهچراغ، کودکانی بودند که مورد اصابت گلوله قرار گرفتند.»
طبق کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل متحد که جمهوری اسلامی ایران نیز از اسفند ۱۳۷۲ آن را پذیرفته است، کودک به هر انسانی گفته میشود که زیر ۱۸ سال تمام باشد. صحبت ۱۸ سال که میشود یکی از مهمترین نکاتی که به ذهن آدمی میرسد، یکی نیز این است که آدمیان از ۱۸ سالگی حق رای و حضور در انتخابات را پیدا میکنند و اگر رای دادن را اولین کنش سیاسی رایج در جوامع بدانیم آنگاه میتوان گفت که یکی از پیشفرضهای رایج در میان اکثر مردمان یکی این است که کودکان ربطی به سیاست ندارند و بهتر است پای آنها را به هیچ سنخی از سیاست باز نکرد.
متن کامل
https://b2n.ir/m17830
داستان خطاهای صداوسیما تمامی ندارد.
هنوز انعکاس خبر حادثه شاهچراغ در فضای رسانهای در جریان بود که صداوسیما گل بعدی را کاشت و وسط پخش برنامههای شبکه «پویا» ناگهان برنامه را قطع کرد و به بیمارستان شهید رجایی در شیراز رفت تا خبرنگار این شبکه به شرحی مفصل درباره حوادث شیراز و مجروح شدن دو کودک در این حادثه بپردازد: «جالبه بدونید کوچولوهای عزیز که بین زواری که با پدر و مادرشون اومده بودن حرم شاهچراغ، کودکانی بودند که مورد اصابت گلوله قرار گرفتند.»
طبق کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل متحد که جمهوری اسلامی ایران نیز از اسفند ۱۳۷۲ آن را پذیرفته است، کودک به هر انسانی گفته میشود که زیر ۱۸ سال تمام باشد. صحبت ۱۸ سال که میشود یکی از مهمترین نکاتی که به ذهن آدمی میرسد، یکی نیز این است که آدمیان از ۱۸ سالگی حق رای و حضور در انتخابات را پیدا میکنند و اگر رای دادن را اولین کنش سیاسی رایج در جوامع بدانیم آنگاه میتوان گفت که یکی از پیشفرضهای رایج در میان اکثر مردمان یکی این است که کودکان ربطی به سیاست ندارند و بهتر است پای آنها را به هیچ سنخی از سیاست باز نکرد.
متن کامل
https://b2n.ir/m17830
🗞 مسألهی مهم
پیگیران عزیز #تجربههای_روانپزشکانه
سلام
اخیرا تعدادی روبات به گروه باشگاه خوانندگان که گروه پیوستهی این مجله جهت بحث و گفتگو است افزوده شدهاند. دسترسی همهی این بدافزارهای احتمالی مسدود شده است.
جهت ارتقای ایمنی باشگاه چند تصمیم گرفتیم.
۱. اکانتهای بدون نشان مشخص ۲۴ ساعت فرصت دارند نام و نشان خود را معین کنند و گرنه برای ارتقای امنیت باشگاه ناچار به حذف آنان هستیم.
۲. لینک پیشین عضویت در باشگاه تغییر کرده و زین پس تنها اعضایی که هویت آنان شناسایی شود با تایید ادمین میتوانند وارد شوند.
از همراهی همگی ممنونیم.
#تجربههای_روانپزشکانه
پیگیران عزیز #تجربههای_روانپزشکانه
سلام
اخیرا تعدادی روبات به گروه باشگاه خوانندگان که گروه پیوستهی این مجله جهت بحث و گفتگو است افزوده شدهاند. دسترسی همهی این بدافزارهای احتمالی مسدود شده است.
جهت ارتقای ایمنی باشگاه چند تصمیم گرفتیم.
۱. اکانتهای بدون نشان مشخص ۲۴ ساعت فرصت دارند نام و نشان خود را معین کنند و گرنه برای ارتقای امنیت باشگاه ناچار به حذف آنان هستیم.
۲. لینک پیشین عضویت در باشگاه تغییر کرده و زین پس تنها اعضایی که هویت آنان شناسایی شود با تایید ادمین میتوانند وارد شوند.
از همراهی همگی ممنونیم.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 روزها
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک. تجربهها
جوانی چنانکه افتد و دانی
در خبرها آمده بود که در خلال برگزاری جشن هالووین بیش از صد جوان که در میان آنها نام چند ایرانی نیز به چشم میخورد کشته شدند. جوانی آنچنان که اریکسون روانکاو نامدار دانمارکی- آلمانی میگوید دوران هویتیابی و یافتن نقش اجتماعی است که با عبور از آن فرد به توان برقراری رابطهی صمیمانه با دیگری میرسد. در جریان این هویتیابی او بسیاری از اصول پیشین را به زیر سوال میبرد و همین به زیر سوال بردن ورزشی فکری برای کورتکس در حال تکامل او است که بتواند تسلط بیشتری بر نواحی زیرقشری اعمال کند. اما این تسلط هنوز به دست نیامده و هیجانات هنوز بر رفتار او غلبه دارند. این هیجانات در کره در قالب جشن هالووین این نسل را به کام مرگ برد و در شرایط و مقاطع دیگر میتواند در قالبهای دیگری همین نقش را ایفا کند.
این که رفتار هیجانی این نسل در یک مقطع خاص گروهی از ما بزرگترها را خوش بیاید و حرفهایی را که خود جرات زدن آنها را نداشتهایم از حنجرهی آنها در آید دلیلی بر تشویق و ترغیب آنان به چنین رفتارهایی نیست.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک. تجربهها
جوانی چنانکه افتد و دانی
در خبرها آمده بود که در خلال برگزاری جشن هالووین بیش از صد جوان که در میان آنها نام چند ایرانی نیز به چشم میخورد کشته شدند. جوانی آنچنان که اریکسون روانکاو نامدار دانمارکی- آلمانی میگوید دوران هویتیابی و یافتن نقش اجتماعی است که با عبور از آن فرد به توان برقراری رابطهی صمیمانه با دیگری میرسد. در جریان این هویتیابی او بسیاری از اصول پیشین را به زیر سوال میبرد و همین به زیر سوال بردن ورزشی فکری برای کورتکس در حال تکامل او است که بتواند تسلط بیشتری بر نواحی زیرقشری اعمال کند. اما این تسلط هنوز به دست نیامده و هیجانات هنوز بر رفتار او غلبه دارند. این هیجانات در کره در قالب جشن هالووین این نسل را به کام مرگ برد و در شرایط و مقاطع دیگر میتواند در قالبهای دیگری همین نقش را ایفا کند.
این که رفتار هیجانی این نسل در یک مقطع خاص گروهی از ما بزرگترها را خوش بیاید و حرفهایی را که خود جرات زدن آنها را نداشتهایم از حنجرهی آنها در آید دلیلی بر تشویق و ترغیب آنان به چنین رفتارهایی نیست.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 پیگیری خبر
در خبرها به بازداشت همکار روانپزشک جوانی در مازندران برخوردیم. خوشبختانه پیگیری خبر نشان داد این همکار محترم آزاد شده و نزد خانواده به سر میبرند.
#تجربههای_روانپزشکانه
در خبرها به بازداشت همکار روانپزشک جوانی در مازندران برخوردیم. خوشبختانه پیگیری خبر نشان داد این همکار محترم آزاد شده و نزد خانواده به سر میبرند.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 نقد و نظر
#دکتر_ونداد_شریفی. روانپزشک. تهران
تعریضی بر یادداشت آقای دکتر فیروزآبادی
یادداشت دکتر فیروزآبادی را خواندم. به نظرم دیدگاه ایشان درباره تشویق کردن یا نکردن جوانان به اعتراضی که آن را «هیجانی» میخوانند، نظری شخصی است و قابل تامل و احترام، و شایستۀ بحث و نقد از منظر اخلاقی و اجتماعی؛ اما به نظرم ارتباط مستقیمی با روانپزشکی و «تجربههای روانپزشکانه» ندارد. نقد من نه به نظر شخصی ایشان، بلکه به دیدگاهی است که اعتراض جوانان (و نه حتی نوجوانان) را ناشی از هیجانی میداند که باید علاج شود یا نشان از عملکرد مغزی رشد نیافته (غیربزرگسال) که باید تکامل یابد.این بحث تفکیک هیجان و عقل هم خود بحث دامنهداری است و فکر میکنم در این اشتراک نظر داشته باشیم که عموم تصمیمگیریها و رفتارهای ما «بزرگسالان» هم چقدر آمیخته با هیجان، یافتار، و سوگیری است و همیشه هم این «تفکر سریع» (با الهام از کانمان) ناکارآمد نیست، هرچند نیاز به مراقبت دارد.
از سوی دیگر، نگرانم چنین دیدگاهی زمینهساز استفاده از روانپزشکی و رواندرمانی برای «درمان» اعتراض جوانان باشد. همان دیدگاهی که برخی مسؤولان بر زبان میآورند و بسیاری از ما به آن نقد داریم. به هر حال ممنون از گشودن باب این بحث.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_ونداد_شریفی. روانپزشک. تهران
تعریضی بر یادداشت آقای دکتر فیروزآبادی
یادداشت دکتر فیروزآبادی را خواندم. به نظرم دیدگاه ایشان درباره تشویق کردن یا نکردن جوانان به اعتراضی که آن را «هیجانی» میخوانند، نظری شخصی است و قابل تامل و احترام، و شایستۀ بحث و نقد از منظر اخلاقی و اجتماعی؛ اما به نظرم ارتباط مستقیمی با روانپزشکی و «تجربههای روانپزشکانه» ندارد. نقد من نه به نظر شخصی ایشان، بلکه به دیدگاهی است که اعتراض جوانان (و نه حتی نوجوانان) را ناشی از هیجانی میداند که باید علاج شود یا نشان از عملکرد مغزی رشد نیافته (غیربزرگسال) که باید تکامل یابد.این بحث تفکیک هیجان و عقل هم خود بحث دامنهداری است و فکر میکنم در این اشتراک نظر داشته باشیم که عموم تصمیمگیریها و رفتارهای ما «بزرگسالان» هم چقدر آمیخته با هیجان، یافتار، و سوگیری است و همیشه هم این «تفکر سریع» (با الهام از کانمان) ناکارآمد نیست، هرچند نیاز به مراقبت دارد.
از سوی دیگر، نگرانم چنین دیدگاهی زمینهساز استفاده از روانپزشکی و رواندرمانی برای «درمان» اعتراض جوانان باشد. همان دیدگاهی که برخی مسؤولان بر زبان میآورند و بسیاری از ما به آن نقد داریم. به هر حال ممنون از گشودن باب این بحث.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 توضیح #دکتر_علی_فیروزآبادی
یادداشت #دکتر_ونداد_شریفی مرا بر آن داشت که جهت هرگونه سوبرداشت از اظهاراتم توضبحاتی را بیان کنم.
ضمن اشاره به نقش هیجانات در رفتار آدمی و ارجاع به کانهمن در ادامه میافزایند که "همیشه هم این تفکر سریع ناکارآمد نیست ولی نیاز به مراقبت دارد".
سخن من چیزی جز اهمیت این مراقبت نبود. هیچ روانپزشکی نمیتواند و نباید اهمیت هیجانات را در رفتار و بقای نوع آدمی نادیده بگیرد. مهم اما، مراقبتی است که هریک از ما در فضایی که حال کمتر کسی خوب است باید برای هدایت و کنترل مناسب هیحانات خود به خرج دهد. نسلی که من به آن تعلق دارم از بازی با هیجانات خود در مقطعی مهم از تاریخ این سرزمین کم آسیب ندیده است و اکنون باید نگران تکرار وسواسگونهی دوباره آن باشد. در گروهی مجازی متشکل از همکاران، یکی از آنها نگرانی خود را از خشمی که در فضای جامعه موج میزند بیان کرد و همکاری دیگر آن را به جایجایی خشمی که نمیتواند متوجه هدف واقعی خود شود نسبت داد. مراقبت به معنی نظارتی است که کورتکس تعقل کننده ما باید بر تظاهرات واکنشهای سریع مناطق زیرقشری اعمال کند و از نسل دیروز نیز انتظار میرود همین نقش را برای نسل امروزی داشته باشد و بیآنکه مطالبات او را نادیده گرفته و آن را سرکوب کند مراقب باشد تا همراه با فرزندان خود اسیر امواجی نشود که میتواند تمامیت این سرزمین را تهدید کند.
#تجربههای_روانپزشکانه
یادداشت #دکتر_ونداد_شریفی مرا بر آن داشت که جهت هرگونه سوبرداشت از اظهاراتم توضبحاتی را بیان کنم.
ضمن اشاره به نقش هیجانات در رفتار آدمی و ارجاع به کانهمن در ادامه میافزایند که "همیشه هم این تفکر سریع ناکارآمد نیست ولی نیاز به مراقبت دارد".
سخن من چیزی جز اهمیت این مراقبت نبود. هیچ روانپزشکی نمیتواند و نباید اهمیت هیجانات را در رفتار و بقای نوع آدمی نادیده بگیرد. مهم اما، مراقبتی است که هریک از ما در فضایی که حال کمتر کسی خوب است باید برای هدایت و کنترل مناسب هیحانات خود به خرج دهد. نسلی که من به آن تعلق دارم از بازی با هیجانات خود در مقطعی مهم از تاریخ این سرزمین کم آسیب ندیده است و اکنون باید نگران تکرار وسواسگونهی دوباره آن باشد. در گروهی مجازی متشکل از همکاران، یکی از آنها نگرانی خود را از خشمی که در فضای جامعه موج میزند بیان کرد و همکاری دیگر آن را به جایجایی خشمی که نمیتواند متوجه هدف واقعی خود شود نسبت داد. مراقبت به معنی نظارتی است که کورتکس تعقل کننده ما باید بر تظاهرات واکنشهای سریع مناطق زیرقشری اعمال کند و از نسل دیروز نیز انتظار میرود همین نقش را برای نسل امروزی داشته باشد و بیآنکه مطالبات او را نادیده گرفته و آن را سرکوب کند مراقب باشد تا همراه با فرزندان خود اسیر امواجی نشود که میتواند تمامیت این سرزمین را تهدید کند.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 ارغنون
#دکتر_کاوه_علوی. روانپزشک. تهران
معرفی یک فیلم
مهر پنجم / The Fifth Seal
محصول ۱۹۷۶ – مجارستان
دوران جنگ دوم جهانی. زمان تسلط Arrow Cross Party وابسته نازیها در مجارستان. چهار دوست در بار خلوتی که متعلق به یکی از آنهاست، کنار هم هستند تا کمی بنوشند و گپ بزنند. مرد لنگی که بعداً خود را عکاس هنری معرفی میکند، به آنها میپیوندد...
فیلم مهر پنجم (The Fifth Seal)، ساخته Zoltán Fábri، کارگردان مشهور مجار (۱۹۹۴ – ۱۹۶۹)، است که بینندگان دهه شصت تلویزیون ایران احتمالاً او را با فیلم «مجارها» (محصول ۱۹۷۸) به یاد میآورند و سینمادوستان فیلمهایی چون «بچههای خیابان پل» (محصول ۱۹۶۹) و «پروفسور هانیبال» (محصول ۱۹۵۶) را در خاطر دارند.
اما فیلم «مهر پنجم» فیلم متفاوتی است. فیلمی عمیق و مسحورکننده. از آن دسته فیلمهایی که ابعاد مختلفی از اخلاق را به چالش میکشد و معمایی بدون جواب خلق میکند. فیلمی که پس از دیدن آن مدتی به آن فکر خواهید کرد و حتی اگر مثل مردان گردآمده در بار «بلا» ابتدا معمای فیلم را جدی نگیرید، در خانه و هنگام خواب رهایتان نخواهد کرد. شما انتخاب میکنید بدون هیچ بینشی از ظلمتان به دیگران حکومت کنید یا بردهای خواهید بود راستکردار و دور از انحراف، اما با زندگی سرشار از ناملایمت. در هر دو حال شما چندان ناراضی نخواهید بود. اما آیا این همه ماجرا است؟
اما داستان همینجا تمام نمیشود. شما در ادامه در دوراهی اخلاق کانتی و عملگرا سرگردان خواهید شد. حتماً همان لحظه تصور خواهید کرد اگر شما جای شخصیتهای داستان بودید، چه میکردید؟ اما خواهید دید آدمها در زمان کاری را خواهند کرد که ممکن است حتی در تصورشان هم نگنجد. در فیلم میبینیم آنچه سبب رفتار ما خواهد شد، نه نگرش مبتنی بر دانش (Knowledge-based attitude) است و نه نگرش مبتنی بر هیجانات (Emotion-based)، بلکه نگرش مبتنی بر رفتار است. تازه وقتی رفتاری را بروز دادیم، میفهمیم ما چگونه میاندیشیدیم و همین سبب شوک و کرختی عاطفیمان خواهد شد.
فیلم «مهر پنجم» فیلم فوقالعادهای است. با فیلمنامهای عمیق و دیالوگهایی ماندگار. فیلمبرداری عالی، طراحی صحنه مینیمال و فوقالعاده و موسیقی عجیب و تأثیرگذار. و البته بازیهایی که عالی و کاملاً مناسبند. فیلم برنده جایزه بزرگ جشنواره مسکو و نامزد جایزه خرس طلای برلین بوده است. فیلمنامه بر اساس رمانی به همین نام از Ferenc Sánta نوشته شده که در سال ۱۹۶۳ منتشر شده است.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_کاوه_علوی. روانپزشک. تهران
معرفی یک فیلم
مهر پنجم / The Fifth Seal
محصول ۱۹۷۶ – مجارستان
دوران جنگ دوم جهانی. زمان تسلط Arrow Cross Party وابسته نازیها در مجارستان. چهار دوست در بار خلوتی که متعلق به یکی از آنهاست، کنار هم هستند تا کمی بنوشند و گپ بزنند. مرد لنگی که بعداً خود را عکاس هنری معرفی میکند، به آنها میپیوندد...
فیلم مهر پنجم (The Fifth Seal)، ساخته Zoltán Fábri، کارگردان مشهور مجار (۱۹۹۴ – ۱۹۶۹)، است که بینندگان دهه شصت تلویزیون ایران احتمالاً او را با فیلم «مجارها» (محصول ۱۹۷۸) به یاد میآورند و سینمادوستان فیلمهایی چون «بچههای خیابان پل» (محصول ۱۹۶۹) و «پروفسور هانیبال» (محصول ۱۹۵۶) را در خاطر دارند.
اما فیلم «مهر پنجم» فیلم متفاوتی است. فیلمی عمیق و مسحورکننده. از آن دسته فیلمهایی که ابعاد مختلفی از اخلاق را به چالش میکشد و معمایی بدون جواب خلق میکند. فیلمی که پس از دیدن آن مدتی به آن فکر خواهید کرد و حتی اگر مثل مردان گردآمده در بار «بلا» ابتدا معمای فیلم را جدی نگیرید، در خانه و هنگام خواب رهایتان نخواهد کرد. شما انتخاب میکنید بدون هیچ بینشی از ظلمتان به دیگران حکومت کنید یا بردهای خواهید بود راستکردار و دور از انحراف، اما با زندگی سرشار از ناملایمت. در هر دو حال شما چندان ناراضی نخواهید بود. اما آیا این همه ماجرا است؟
اما داستان همینجا تمام نمیشود. شما در ادامه در دوراهی اخلاق کانتی و عملگرا سرگردان خواهید شد. حتماً همان لحظه تصور خواهید کرد اگر شما جای شخصیتهای داستان بودید، چه میکردید؟ اما خواهید دید آدمها در زمان کاری را خواهند کرد که ممکن است حتی در تصورشان هم نگنجد. در فیلم میبینیم آنچه سبب رفتار ما خواهد شد، نه نگرش مبتنی بر دانش (Knowledge-based attitude) است و نه نگرش مبتنی بر هیجانات (Emotion-based)، بلکه نگرش مبتنی بر رفتار است. تازه وقتی رفتاری را بروز دادیم، میفهمیم ما چگونه میاندیشیدیم و همین سبب شوک و کرختی عاطفیمان خواهد شد.
فیلم «مهر پنجم» فیلم فوقالعادهای است. با فیلمنامهای عمیق و دیالوگهایی ماندگار. فیلمبرداری عالی، طراحی صحنه مینیمال و فوقالعاده و موسیقی عجیب و تأثیرگذار. و البته بازیهایی که عالی و کاملاً مناسبند. فیلم برنده جایزه بزرگ جشنواره مسکو و نامزد جایزه خرس طلای برلین بوده است. فیلمنامه بر اساس رمانی به همین نام از Ferenc Sánta نوشته شده که در سال ۱۹۶۳ منتشر شده است.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 ارغنون. یادداشت دوم معرفی مهر هفتم
#دکتر_محمدحسین_محمودی. روانپزشک. تهران
معرفی یک فیلم
مهر پنجم / The Fifth Seal
محصول ۱۹۷۶ - مجارستان
فیلمی پر از دیالوگ، ساخته ۱۹۷۶، و به زبان مجاری میتواند میخکوبمان کند، اگر پرسشهایی به وسعت تاریخ را با ظرافت و صراحت و غافلگیری طرح کند. پرسشهای فیلم ذهن ما را همچون چهار مرد اصلی داستان آشفته میکند؛ بهویژه چالش پرده پایانی برای هر انسانی و در هر نقطهای از تاریخ، خردکننده است.
پرسشی که در همان اوایل قصه طرح میشود این است که اگر تولدی دوباره در پیش باشد، کدامیک از این دو گزینه را انتخاب میکنی؟ الف) اربابی بیرحم اما بدون بینش (Insight) که بیخبر از دنائتش، خوش است و راضی، یا ب) بردهای بیآزار که جز رنج بیانتها و پرهیز از ظلم به دیگران نصیبی از گردون نبرده است. اگر برای زندگیِ دوباره فرصت انتخاب داشتی کدام را برمیگزیدی؟! شخصیتپردازی فوقالعادi فیلم ما را با عمق و دشواریِ این سوال آشناتر میکند. اگرچه با کمک ایدi درخشان جان رالز (John Rawls) موسوم به «وضع نخستین» (Original Position) میتوان از این دوراهی گریخت و موضعی اخلاقیتر اتخاذ کرد. با این حال، تأمل بر ابعاد روانشناختی این معما یادآور یکی از دشواریهای هر روزه انتخاب در انسانهاست.
با بررسی این پرسش از زاویه روانشناسی مثبتگرا میتوان گفت هر یک از شاخههای این دوراهی، یکی از دو بال بهروزی (Wellbeing) آدمی را هدف گرفتهاند. گزینه «ارباب»، بهروزیِ لذتمدار (Hedonic) را به اوج رسانده و بهروزی فضیلتمدار (Eudimonic) را سخت به چالش میکشد؛ و گزینi «برده» دقیقاً برعکس، لذت را به صفر رسانده و فضیلت را به اوج میبرد. بیخبری ارباب از رذالتش معما را پیچیدهتر هم کرده؛ با انتخاب گزینه ارباب، شما احساس گناه ناشی از ظالم بودن را تجربه نمیکنید و تنها از لذت فضیلتمدار بودن محروم میشوید. مطابق پژوهشهای حوزه بهروزی، حذف هریک از این دو بال (بهویژه بالِ فضیلت)، پرنده بهروزی انسان را زمینگیر میکند؛ یعنی برای برخورداری از بهروزی، آدمی نیاز دارد که هم از لذت برخوردار شود و هم از فضیلت. اما این معمای هوشمندانه ما را ناگزیر کرده به برخورداری حداکثری از یکی از این دو و محروم شدن کامل از دیگری.
به این ترتیب، این اثر یک موقعیت تراژیک دوسرباخت ایجاد کرده که هیچ یک از دو گزینه به سرانجامی رضایتبخش نمیرسد. با این حال در پرده پایانی (اگر فیلم را تماشا کردید، لطفا برداشتتان از پایان فوقالعاده آن را در کامنت بنویسید) و پس از چرخشی غافلگیرکننده، قهرمان قصه از این دو راهی میگریزد و با اتخاذ تصمیمی جنجالبرانگیز و هوشمندانه و سرشار از هیجان و ابهام و اما و اگر، راه سوم را بر میگزیند و چهره تماشاگر را مانند چهره خودش میکند: حیران و مبهوت، غمبار و مغرور.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_محمدحسین_محمودی. روانپزشک. تهران
معرفی یک فیلم
مهر پنجم / The Fifth Seal
محصول ۱۹۷۶ - مجارستان
فیلمی پر از دیالوگ، ساخته ۱۹۷۶، و به زبان مجاری میتواند میخکوبمان کند، اگر پرسشهایی به وسعت تاریخ را با ظرافت و صراحت و غافلگیری طرح کند. پرسشهای فیلم ذهن ما را همچون چهار مرد اصلی داستان آشفته میکند؛ بهویژه چالش پرده پایانی برای هر انسانی و در هر نقطهای از تاریخ، خردکننده است.
پرسشی که در همان اوایل قصه طرح میشود این است که اگر تولدی دوباره در پیش باشد، کدامیک از این دو گزینه را انتخاب میکنی؟ الف) اربابی بیرحم اما بدون بینش (Insight) که بیخبر از دنائتش، خوش است و راضی، یا ب) بردهای بیآزار که جز رنج بیانتها و پرهیز از ظلم به دیگران نصیبی از گردون نبرده است. اگر برای زندگیِ دوباره فرصت انتخاب داشتی کدام را برمیگزیدی؟! شخصیتپردازی فوقالعادi فیلم ما را با عمق و دشواریِ این سوال آشناتر میکند. اگرچه با کمک ایدi درخشان جان رالز (John Rawls) موسوم به «وضع نخستین» (Original Position) میتوان از این دوراهی گریخت و موضعی اخلاقیتر اتخاذ کرد. با این حال، تأمل بر ابعاد روانشناختی این معما یادآور یکی از دشواریهای هر روزه انتخاب در انسانهاست.
با بررسی این پرسش از زاویه روانشناسی مثبتگرا میتوان گفت هر یک از شاخههای این دوراهی، یکی از دو بال بهروزی (Wellbeing) آدمی را هدف گرفتهاند. گزینه «ارباب»، بهروزیِ لذتمدار (Hedonic) را به اوج رسانده و بهروزی فضیلتمدار (Eudimonic) را سخت به چالش میکشد؛ و گزینi «برده» دقیقاً برعکس، لذت را به صفر رسانده و فضیلت را به اوج میبرد. بیخبری ارباب از رذالتش معما را پیچیدهتر هم کرده؛ با انتخاب گزینه ارباب، شما احساس گناه ناشی از ظالم بودن را تجربه نمیکنید و تنها از لذت فضیلتمدار بودن محروم میشوید. مطابق پژوهشهای حوزه بهروزی، حذف هریک از این دو بال (بهویژه بالِ فضیلت)، پرنده بهروزی انسان را زمینگیر میکند؛ یعنی برای برخورداری از بهروزی، آدمی نیاز دارد که هم از لذت برخوردار شود و هم از فضیلت. اما این معمای هوشمندانه ما را ناگزیر کرده به برخورداری حداکثری از یکی از این دو و محروم شدن کامل از دیگری.
به این ترتیب، این اثر یک موقعیت تراژیک دوسرباخت ایجاد کرده که هیچ یک از دو گزینه به سرانجامی رضایتبخش نمیرسد. با این حال در پرده پایانی (اگر فیلم را تماشا کردید، لطفا برداشتتان از پایان فوقالعاده آن را در کامنت بنویسید) و پس از چرخشی غافلگیرکننده، قهرمان قصه از این دو راهی میگریزد و با اتخاذ تصمیمی جنجالبرانگیز و هوشمندانه و سرشار از هیجان و ابهام و اما و اگر، راه سوم را بر میگزیند و چهره تماشاگر را مانند چهره خودش میکند: حیران و مبهوت، غمبار و مغرور.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 تعریضی دیگر به یادداشت #دکتر_علی_فیروزآبادی
#دکتر_شادی_بخشی. روانپزشک. خرمآباد
مقایسهی مرگ جوانان در یک جنبش اعتراضی انقلابی با مقایسهی مرگ آنها در یک پارتی، و استناد کردن به گفتهای از اریکسون در رابطه با بحران هویتیابی در دوران جوانی، و متعاقب آن رسیدن به این نتیجهگیری که دست از ترغیب جوانان بردارید، فکر نمیکنم کار درستی در کانتکست فعلی باشد. این نتیجهگیری همچون تیری بر روان آزرده جوانان است. پیامی برآمده از شفقت است ولی راههای دیگری هم برای حمایت از جوانان وجود دارد. همانطور که #دکتر_علی_فیروزآبادی اشاره دارد از آنجا که حرف جوانان،حرف دل بزرگترهایی است که جرات زدنش را ندارند، بد نیست بزرگترها هم روی جراتشان کار کنند. به هرحال تمام نمودهای شهامت که هیجانی و ساب کورتیکال نیست. به نظر میرسد بزرگترها از این حس تهی شدهاند.
هرچند بعید میدانم در این سرزمین، مطابق با یافتههای علم روانشناسی رشد، افزایش سن با تکامل کورتکس و رفتارهای حل مسئله بالغانه و جراتمندانه همراه باشد. در چنین مملکتی بزرگترها نیز رفتارهایشان هیجانی است ولی به شکلی پسیو.
در ساختارهایی که اندیشه و سخن و رفتار آدمها تحت کنترل است و انحراف از معیارهای خشن و ضدانسانیاش، عواقب سخت و تهدیدکنندهی حیات دارد، بعید میدانم روند هویتیابی و تکامل کورتکس با موفقیت طی شود. بیشتر درماندگی و سرکوب هیجانات و تن دادن به خفت و گنجاندن خود در چارچوبهای غیرانسانی برای حفظ بقا است که اتفاق میافتد. ولی این چارچوبها در یک برهههای زمانی به قدری تنگ میشود که همان هیجانات سرکوبشده بزرگترها نیز فوران میکند.
اولینبار که با مفهوم جراتمندی و تجویز آموزش آن برای برخی مراجعان آشنا شدم، این تناقض برایم جالب و طنزآمیز بود که در یک ساختار یکهسالار، چنین آموزشی صورت میگیرد. درواقع این آموزش برای بهکارگیری در سطوح ابتدایی روابط (خانواده و دوستان) انجام میشود، نه در سطوح بالای روابط اجتماعی و سیاسی. عمدتا هم برای افرادی که مورد سوءاستفاده قرار میگیرند که شاید با این آموزش جلوی آسیب رسیدن به این افراد گرفته شود. در حقیقت ما تاجایی جراتمندی و حلمسئله را یاد میدهیم یا فرامیگیریم یا عمل میکنیم که همان ساختار حاکم (در عمل، نه در حد حرف و قانون) اجازه داده است. از طرفی چطور میخواهید تفاوت بین جراتمندی و تکانشگری را برای ساختاری توضیح دهید که فرقی بین این دو نمیگذارد. همانگونه که فرقی بین معترض و اغتشاشگر نمیگذارد.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_شادی_بخشی. روانپزشک. خرمآباد
مقایسهی مرگ جوانان در یک جنبش اعتراضی انقلابی با مقایسهی مرگ آنها در یک پارتی، و استناد کردن به گفتهای از اریکسون در رابطه با بحران هویتیابی در دوران جوانی، و متعاقب آن رسیدن به این نتیجهگیری که دست از ترغیب جوانان بردارید، فکر نمیکنم کار درستی در کانتکست فعلی باشد. این نتیجهگیری همچون تیری بر روان آزرده جوانان است. پیامی برآمده از شفقت است ولی راههای دیگری هم برای حمایت از جوانان وجود دارد. همانطور که #دکتر_علی_فیروزآبادی اشاره دارد از آنجا که حرف جوانان،حرف دل بزرگترهایی است که جرات زدنش را ندارند، بد نیست بزرگترها هم روی جراتشان کار کنند. به هرحال تمام نمودهای شهامت که هیجانی و ساب کورتیکال نیست. به نظر میرسد بزرگترها از این حس تهی شدهاند.
هرچند بعید میدانم در این سرزمین، مطابق با یافتههای علم روانشناسی رشد، افزایش سن با تکامل کورتکس و رفتارهای حل مسئله بالغانه و جراتمندانه همراه باشد. در چنین مملکتی بزرگترها نیز رفتارهایشان هیجانی است ولی به شکلی پسیو.
در ساختارهایی که اندیشه و سخن و رفتار آدمها تحت کنترل است و انحراف از معیارهای خشن و ضدانسانیاش، عواقب سخت و تهدیدکنندهی حیات دارد، بعید میدانم روند هویتیابی و تکامل کورتکس با موفقیت طی شود. بیشتر درماندگی و سرکوب هیجانات و تن دادن به خفت و گنجاندن خود در چارچوبهای غیرانسانی برای حفظ بقا است که اتفاق میافتد. ولی این چارچوبها در یک برهههای زمانی به قدری تنگ میشود که همان هیجانات سرکوبشده بزرگترها نیز فوران میکند.
اولینبار که با مفهوم جراتمندی و تجویز آموزش آن برای برخی مراجعان آشنا شدم، این تناقض برایم جالب و طنزآمیز بود که در یک ساختار یکهسالار، چنین آموزشی صورت میگیرد. درواقع این آموزش برای بهکارگیری در سطوح ابتدایی روابط (خانواده و دوستان) انجام میشود، نه در سطوح بالای روابط اجتماعی و سیاسی. عمدتا هم برای افرادی که مورد سوءاستفاده قرار میگیرند که شاید با این آموزش جلوی آسیب رسیدن به این افراد گرفته شود. در حقیقت ما تاجایی جراتمندی و حلمسئله را یاد میدهیم یا فرامیگیریم یا عمل میکنیم که همان ساختار حاکم (در عمل، نه در حد حرف و قانون) اجازه داده است. از طرفی چطور میخواهید تفاوت بین جراتمندی و تکانشگری را برای ساختاری توضیح دهید که فرقی بین این دو نمیگذارد. همانگونه که فرقی بین معترض و اغتشاشگر نمیگذارد.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 تازهها
#دکتر_آویشن_مهدوی. دستیار روانپزشکی. تجربهها
به سوی اهداف ۹۰-۹۰-۹۰ برای سلامت روان جهانی
در عصری که توجه روزافزونی نسبتبه افزایش دسترسی به مراقبتهای بهداشت روان در سطح جهان وجود دارد، بیشتر تحقیقات به جای ارزیابی استراتژیها برای بهینهسازی اجرا یا افزایش میزان مداخلات شناختهشده مبتنی بر شواهد، بر آزمایش مداخلات بالینی جدید تمرکز دارند. تعداد کمی از سیستم های بهداشتی میتوانند به پرسشهای سادهای مانند
«میزان بهبودی قابل اندازهگیری در علائم و عملکرد بیماران مبتلا به افسردگی در مراکز مراقبت بهداشت روان عمومی در طول زمان چقدر است؟» پاسخ دهند. این دیدگاه استدلال می کند که حوزه سلامت روان جهانی باید از درمان سریع ایدز در کشورهای با درآمد کم و متوسط درس گرفته و اهداف ۹۰-۹۰-۹۰ را برای پیشبرد مداخلات شناخته شده مبتنی برشواهد برای تاثیر واقعی بر سلامت روان تعیین کند.
با افزایش دانش جهانی مبنی بر اینکه اختلالات روانی، عصبی و مصرف مواد (MNS) علت اصلی ناتوانی هستند، در دهههای گذشته سرمایهگذاریهای قابل توجهی در توسعه، انطباق و آزمایش تعداد زیادی از مداخلات بالینی برای درمان اختلالات MNS در کشورهای بادرآمد پایین و متوسط انجام شده است. شواهد کافی برای مقرون به صرفه بودن مداخلات پیشگیرانه، دارویی و روانشناختی برای درمان بیماری مانند افسردگی در سطح جهانی وجود دارد. با این حال، علیرغم دههها نوآوری در درمانهای MNS، تخمینهای اخیر نشان میدهد که شکاف درمان سلامت روان در بسیاری از کشورهای پایین، بالای ۹۰ درصد باقی ماندهاست. (کمتر از ۱۰ درصد افرادی که به درمان نیاز دارند حداقل درمان کافی را دریافت میکنند.)
بررسیهای سیستماتیک نشان دادهاند که تحقیقات برای سلامت روان جهانی به جای ارزیابی استراتژیها برای افزایش یا بهبود درمانهای مؤثر شناخته شده برای بالاتر بردن سطح سلامت روان عمومی، تقریباً به طور انحصاری بر روی آزمایشات مداخله بالینی تمرکز دارد.اگرچه برخی از اهداف در سال 2013 از طریق برنامه اقدام (Action Plan) بهداشت روان سازمان بهداشت جهانی مورد توافق قرار گرفتند، هدف جهانی مراقبتهای بهداشت روان فقط بر افزایش ۲۰ درصدی میزان ارائه خدمات و بدون هدفی جهت افزایش کیفیت درمان و نتایج درمانی متمرکز شده است.
حوزه سلامت روان جهانی می تواند از چند دهه تلاش های گسترده جهت افزایش دسترسی به درمان موثر در بیماران مبتلا به ایدز در کشورهای کم درآمد درس بگیرد. ابتدا، یک رویکرد بهداشت عمومی با تمرکز بر بیشتر شدن مراقبت کامل و پیوسته برای بیماران مبتلا به ایدز مشخص و اتخاذ شد، مدلی که مراحل درمانی متوالی و مرتبطی را که افراد مبتلا به HIV از تشخیص اولیه تا بهبودی طی میکنند، ترسیم میکند. این رویکرد آبشاری مراقبت فراتر از یک شکاف درمانی ساده و شامل اندازهگیری کیفیت و نتایج نهایی درمان میباشد. در حالی که تنها تمرکز بر دسترسی به درمان، چالشهای پیچیدهتر حفظ یا پایبندی به درمان در بیماریهای مزمن و هدف کل سیستم یعنی بهبود سلامت بیمار را در نظر نمیگیرد. دوم، جامعه HIV دریافته است که اهداف خاص باعث پیشرفت میشود.
در سال 2014، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، کشورها را به اهداف HIV/AIDS " ۹۰-۹۰-۹۰" با هدف دستیابی به آنها در سال ۲۰۲۰ متعهد کرد. این اهداف شامل: (۱) ۹۰٪ از افراد مبتلا به HIV در جامعه، شناسایی شده باشند. (۲) ۹۰٪ از همه بیماران تشخیص داده شده درمان ضد رتروویروسی دریافت کنند، و (۳) ویروس در ۹۰٪ از افرادی که درمان ضد رتروویروسی دریافت می کنند، سرکوب شود. از سال ۲۰۱۴، کشورها تلاش برای پیشرفت به سمت اهداف۹۰-۹۰-۹۰ را آغاز کردند.
درسال ۲۰۱۸، ۷۶ کشور دادههای ۹۰-۹۰-۹۰ را گزارش کردند و در بین تمام افراد مبتلا به HIV در سطح جهان، آمارها به ۷۹، ۷۸ و ۸۶ درصد رسید که نشان دهنده پیشرفت بزرگ جهانی است. پانزده کشور تا سال ۲۰۱۸ به اهداف بلندپروازانه ۹۰-۹۰-۹۰ دست یافته بودند.
بهنظر میرسد که زمان آن فرا رسیده است تا حوزهی بهداشت روان جهانی اهداف ۹۰-۹۰-۹۰خود را برای پیشبرد اجرا و بهبود کیفیت مداخلات شناخته شده مبتنی بر شواهد در سلامت روان عمومی اتخاذ کند.
مشابه اهداف ۹۰-۹۰-۹۰برای HIV یک آبشار مراقبتی برای اختلالات MNS پیشنهاد میشود. مورد اول نشان دهنده درصد افرادی هستند که از نظر بالینی علایم اختلالات MNS در آنها قابل تشخیص است. ۹۰ نفر دوم نشان دهنده درصد بیمارانی است که همچنان حداقل درمان مؤثر را دریافت میکنند. ۹۰ سوم نشان دهنده درصد افرادی است درمان میگیرند و بهبود قابل توجهی در علائم، عملکرد یا كیفیت زندگیشان دارند.
🧷 لطفاً ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_آویشن_مهدوی. دستیار روانپزشکی. تجربهها
به سوی اهداف ۹۰-۹۰-۹۰ برای سلامت روان جهانی
در عصری که توجه روزافزونی نسبتبه افزایش دسترسی به مراقبتهای بهداشت روان در سطح جهان وجود دارد، بیشتر تحقیقات به جای ارزیابی استراتژیها برای بهینهسازی اجرا یا افزایش میزان مداخلات شناختهشده مبتنی بر شواهد، بر آزمایش مداخلات بالینی جدید تمرکز دارند. تعداد کمی از سیستم های بهداشتی میتوانند به پرسشهای سادهای مانند
«میزان بهبودی قابل اندازهگیری در علائم و عملکرد بیماران مبتلا به افسردگی در مراکز مراقبت بهداشت روان عمومی در طول زمان چقدر است؟» پاسخ دهند. این دیدگاه استدلال می کند که حوزه سلامت روان جهانی باید از درمان سریع ایدز در کشورهای با درآمد کم و متوسط درس گرفته و اهداف ۹۰-۹۰-۹۰ را برای پیشبرد مداخلات شناخته شده مبتنی برشواهد برای تاثیر واقعی بر سلامت روان تعیین کند.
با افزایش دانش جهانی مبنی بر اینکه اختلالات روانی، عصبی و مصرف مواد (MNS) علت اصلی ناتوانی هستند، در دهههای گذشته سرمایهگذاریهای قابل توجهی در توسعه، انطباق و آزمایش تعداد زیادی از مداخلات بالینی برای درمان اختلالات MNS در کشورهای بادرآمد پایین و متوسط انجام شده است. شواهد کافی برای مقرون به صرفه بودن مداخلات پیشگیرانه، دارویی و روانشناختی برای درمان بیماری مانند افسردگی در سطح جهانی وجود دارد. با این حال، علیرغم دههها نوآوری در درمانهای MNS، تخمینهای اخیر نشان میدهد که شکاف درمان سلامت روان در بسیاری از کشورهای پایین، بالای ۹۰ درصد باقی ماندهاست. (کمتر از ۱۰ درصد افرادی که به درمان نیاز دارند حداقل درمان کافی را دریافت میکنند.)
بررسیهای سیستماتیک نشان دادهاند که تحقیقات برای سلامت روان جهانی به جای ارزیابی استراتژیها برای افزایش یا بهبود درمانهای مؤثر شناخته شده برای بالاتر بردن سطح سلامت روان عمومی، تقریباً به طور انحصاری بر روی آزمایشات مداخله بالینی تمرکز دارد.اگرچه برخی از اهداف در سال 2013 از طریق برنامه اقدام (Action Plan) بهداشت روان سازمان بهداشت جهانی مورد توافق قرار گرفتند، هدف جهانی مراقبتهای بهداشت روان فقط بر افزایش ۲۰ درصدی میزان ارائه خدمات و بدون هدفی جهت افزایش کیفیت درمان و نتایج درمانی متمرکز شده است.
حوزه سلامت روان جهانی می تواند از چند دهه تلاش های گسترده جهت افزایش دسترسی به درمان موثر در بیماران مبتلا به ایدز در کشورهای کم درآمد درس بگیرد. ابتدا، یک رویکرد بهداشت عمومی با تمرکز بر بیشتر شدن مراقبت کامل و پیوسته برای بیماران مبتلا به ایدز مشخص و اتخاذ شد، مدلی که مراحل درمانی متوالی و مرتبطی را که افراد مبتلا به HIV از تشخیص اولیه تا بهبودی طی میکنند، ترسیم میکند. این رویکرد آبشاری مراقبت فراتر از یک شکاف درمانی ساده و شامل اندازهگیری کیفیت و نتایج نهایی درمان میباشد. در حالی که تنها تمرکز بر دسترسی به درمان، چالشهای پیچیدهتر حفظ یا پایبندی به درمان در بیماریهای مزمن و هدف کل سیستم یعنی بهبود سلامت بیمار را در نظر نمیگیرد. دوم، جامعه HIV دریافته است که اهداف خاص باعث پیشرفت میشود.
در سال 2014، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، کشورها را به اهداف HIV/AIDS " ۹۰-۹۰-۹۰" با هدف دستیابی به آنها در سال ۲۰۲۰ متعهد کرد. این اهداف شامل: (۱) ۹۰٪ از افراد مبتلا به HIV در جامعه، شناسایی شده باشند. (۲) ۹۰٪ از همه بیماران تشخیص داده شده درمان ضد رتروویروسی دریافت کنند، و (۳) ویروس در ۹۰٪ از افرادی که درمان ضد رتروویروسی دریافت می کنند، سرکوب شود. از سال ۲۰۱۴، کشورها تلاش برای پیشرفت به سمت اهداف۹۰-۹۰-۹۰ را آغاز کردند.
درسال ۲۰۱۸، ۷۶ کشور دادههای ۹۰-۹۰-۹۰ را گزارش کردند و در بین تمام افراد مبتلا به HIV در سطح جهان، آمارها به ۷۹، ۷۸ و ۸۶ درصد رسید که نشان دهنده پیشرفت بزرگ جهانی است. پانزده کشور تا سال ۲۰۱۸ به اهداف بلندپروازانه ۹۰-۹۰-۹۰ دست یافته بودند.
بهنظر میرسد که زمان آن فرا رسیده است تا حوزهی بهداشت روان جهانی اهداف ۹۰-۹۰-۹۰خود را برای پیشبرد اجرا و بهبود کیفیت مداخلات شناخته شده مبتنی بر شواهد در سلامت روان عمومی اتخاذ کند.
مشابه اهداف ۹۰-۹۰-۹۰برای HIV یک آبشار مراقبتی برای اختلالات MNS پیشنهاد میشود. مورد اول نشان دهنده درصد افرادی هستند که از نظر بالینی علایم اختلالات MNS در آنها قابل تشخیص است. ۹۰ نفر دوم نشان دهنده درصد بیمارانی است که همچنان حداقل درمان مؤثر را دریافت میکنند. ۹۰ سوم نشان دهنده درصد افرادی است درمان میگیرند و بهبود قابل توجهی در علائم، عملکرد یا كیفیت زندگیشان دارند.
🧷 لطفاً ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 ادامهی تازههای ۱۱ آبان ۱۴۰۱
استفاده از این اهداف به عنوان معیارها می تواند بودجه اضافی را برای اجرا جهانی برنامههای سلامت روان کاتالیز کند و همچنین باعث شناخته شدن درمانهای موثر شود.
اگرچه تعدادی از مطالعات تحقیقاتی شکاف درمانی را برای شرایط MNS اندازهگیری کردهاند، مطالعات کمتری کیفیت و عملکرد حفظ در مراقبتهای اولیه بهداشت روانی یا نسبت بیمارانی را که از نظر بالینی به بهبود قابلتوجهی در علائم یا عملکرد روزانه دست مییابند تحت مقیاسبندی شده بررسی کردهاند. مراقبت های روتین بهداشت روان در سطح جهانی یک مطالعه آزمایشی اخیر توسط تیم ما نشان داد که در ۴ کلینیک وزارت بهداشت که مراقبتهای بهداشت روان اولیه را در موزامبیک ارائه میدهند - تنها ۴۱٪ از بیماران در ۶۰ روز پس از تشخیص اولیه MNS برای ویزیت بعدی برگشتند. علاوه بر این، از بین افرادی که تحت مراقبت های بعدی بودند، تنها ۴٪ از بیماران با پیروی از داروهای خود و با بهبود قابل اندازه گیری در عملکرد روزانه به کلینیک بازگشتند.
اهداف ۹۰-۹۰-۹۰در سلامت روان جهانی به اولویت بندی بهبود کیفیت سلامت روان کمک می کند و در عین حال استیگما را که اغلب باعث پنهان کردن بیماری و مختل شدن روند درمان میشود، کاهش میدهد.
همچنین، بیش از هر چیز این اهداف به ارائه یک معیار برای موفقیت در مقیاس جهانی برابری سلامت روان در سراسر کشورها، در همه شرایط، و در میان جمعیتهای مختلف کمک میکند.
اتخاذ اهداف ۹۰-۹۰-۹۰ برای سلامت روان جهانی میتواند به عنوان اولین گام برای در نظر گرفتن سلامت روان به عنوان کلیدی در زمینه توسعه بین المللی و سلامت عمومی جهانی باشد.
این دیدگاه با عنوانToward ۹۰-۹۰-۹۰ Goals for Global Mental Health در اکتبر ۲۰۲۲ در مجله JAMA Psychiatry چاپ شدهاست.
🧷 پایان
#تجربههای_روانپزشکانه
استفاده از این اهداف به عنوان معیارها می تواند بودجه اضافی را برای اجرا جهانی برنامههای سلامت روان کاتالیز کند و همچنین باعث شناخته شدن درمانهای موثر شود.
اگرچه تعدادی از مطالعات تحقیقاتی شکاف درمانی را برای شرایط MNS اندازهگیری کردهاند، مطالعات کمتری کیفیت و عملکرد حفظ در مراقبتهای اولیه بهداشت روانی یا نسبت بیمارانی را که از نظر بالینی به بهبود قابلتوجهی در علائم یا عملکرد روزانه دست مییابند تحت مقیاسبندی شده بررسی کردهاند. مراقبت های روتین بهداشت روان در سطح جهانی یک مطالعه آزمایشی اخیر توسط تیم ما نشان داد که در ۴ کلینیک وزارت بهداشت که مراقبتهای بهداشت روان اولیه را در موزامبیک ارائه میدهند - تنها ۴۱٪ از بیماران در ۶۰ روز پس از تشخیص اولیه MNS برای ویزیت بعدی برگشتند. علاوه بر این، از بین افرادی که تحت مراقبت های بعدی بودند، تنها ۴٪ از بیماران با پیروی از داروهای خود و با بهبود قابل اندازه گیری در عملکرد روزانه به کلینیک بازگشتند.
اهداف ۹۰-۹۰-۹۰در سلامت روان جهانی به اولویت بندی بهبود کیفیت سلامت روان کمک می کند و در عین حال استیگما را که اغلب باعث پنهان کردن بیماری و مختل شدن روند درمان میشود، کاهش میدهد.
همچنین، بیش از هر چیز این اهداف به ارائه یک معیار برای موفقیت در مقیاس جهانی برابری سلامت روان در سراسر کشورها، در همه شرایط، و در میان جمعیتهای مختلف کمک میکند.
اتخاذ اهداف ۹۰-۹۰-۹۰ برای سلامت روان جهانی میتواند به عنوان اولین گام برای در نظر گرفتن سلامت روان به عنوان کلیدی در زمینه توسعه بین المللی و سلامت عمومی جهانی باشد.
این دیدگاه با عنوانToward ۹۰-۹۰-۹۰ Goals for Global Mental Health در اکتبر ۲۰۲۲ در مجله JAMA Psychiatry چاپ شدهاست.
🧷 پایان
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 نگاهی دیگر
#دکتر_مرتضی_نخستین. روانپزشک. تجربهها
دربارهی روانپزشکانه بودن یادداشت دکتر فیروزآبادی
همکار محترم #دکتر_ونداد_شریفی تعریضی بر یادداشت دکتر فیروزآبادی نوشته و آن را سخنی غیر روانپزشکانه و از سنخ نظر شخصی خوانده و نهایتا دربارهی امکان سوء استفاده از آن هشدار داده اند.
در اینجا نمیخواهم وارد مبحث ارشادی دکتر فیروزآبادی شوم، بلکه تمرکزم روی آن خواهد بود تا روانپزشکانه بودن نظر ایشان را بررسی کنم. نهایتا بر عهدهی خواننده خواهد بود تا ببیند این سیر تفکر را با آن وجه ارشادی مشفقانه نسبتی هست یا نه؟
دکتر فیروز آبادی نقطهی ثقل یادداشت خود را روی هیجان و Emotion قرار دادهاند، اما شاید بشود فرمولبندی منقحتری از آن سیر تفکر به دست داد و البته نهایتا ایشان میتوانند نظر دهند که صورتبندی جدید حق مطلب مورد نظرشان را ادا کرده یا بهکلی چیز دیگری است.
ابتدا اجازه دهید اشاره ای به تراژدی فستیوال هالووین کره جنوبی داشته باشیم. رابطهای که دکتر فیروزآبادی بین این حادثه و آنچه در خیابانهای ما و بین نسل جدید جامعه میگذرد بر قرار کرده، قدرت و انرژی هیجان است و شاید همین نکته باعث سوء تفاهم شود. آنچه برای من حیرتانگیزتر بوده این است که در همان زمان که حدود ۳۰۰ نفر بیجان و نیمه جان در خیابان افتاده بودند، چند متر آنطرفتر همچنان جمعیت به رقص و آواز خود با آهنگ مسخ کنندهشان ادامه میدادند. اینجاست که به گمانم تأکید محوری از هیجان به مفهوم «تسری هیجان»
Emotional contagion
تبدیل میشود و سفر فکری ما هم از همینجا آغاز میشود .
در ۱۹۸۵ گوستاو لوبون، پزشک، جامعه شناس و روانشناس فرانسوی کتابی نوشت با عنوان « روانشناسی تودهها». در صفحهی ۹۰ و ۹۱ ترجمهی فارسی جنین میخوانیم:
«پس این خود واقعیتها نیستند که تخیل ملت را برمیانگیزند، بلکه نحوۀ وقوع آنهاست که برانگیزاننده است.این واقعیت، اگر بشود گفت در اثر تراکم، تصویری تکاندهنده ایجاد میکند که ذهن را اشغال و آن را تسخیر مینماید. هنر تحریک کردن قوه تصور تودهها، با هنر فرمانروایی بر ایشان برابر است»
و در صفحهای ۵۸:
«آنجا که محرکهای موثر بر تودهها بسیار متغیرند و تودهها پیوسته از آنها اطاعت مینمایند، طبیعتا دگرگونی بسیاری نیز پیدا میکنند. از همین رو میبینیم که این محرکها حتی در جریان یک فاجعۀ خونین رنگ عوض میکنند و صورت عملی قهرمانانه یا ایثارگونه به خود میگیرند. توده به آسانی جلاد از آب درمیآید و به همان آسانی هم شهید میشود. بنابراین نزد توده، هیچ چیز از پیش محاسبه نشده است. تودهها می توانند تحت تاثیر محرکهای آنی به یک سلسله از احساسات متضاد دچار شوند»
حالا این حرفهای گوستاو لوبون و آن حادثهای هالوین ما را به یاد کدام مفهوم روانپزشکانه میاندازد؟
پدیدهی ترانس و هیپنوز.
🔑 لطفاً ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_مرتضی_نخستین. روانپزشک. تجربهها
دربارهی روانپزشکانه بودن یادداشت دکتر فیروزآبادی
همکار محترم #دکتر_ونداد_شریفی تعریضی بر یادداشت دکتر فیروزآبادی نوشته و آن را سخنی غیر روانپزشکانه و از سنخ نظر شخصی خوانده و نهایتا دربارهی امکان سوء استفاده از آن هشدار داده اند.
در اینجا نمیخواهم وارد مبحث ارشادی دکتر فیروزآبادی شوم، بلکه تمرکزم روی آن خواهد بود تا روانپزشکانه بودن نظر ایشان را بررسی کنم. نهایتا بر عهدهی خواننده خواهد بود تا ببیند این سیر تفکر را با آن وجه ارشادی مشفقانه نسبتی هست یا نه؟
دکتر فیروز آبادی نقطهی ثقل یادداشت خود را روی هیجان و Emotion قرار دادهاند، اما شاید بشود فرمولبندی منقحتری از آن سیر تفکر به دست داد و البته نهایتا ایشان میتوانند نظر دهند که صورتبندی جدید حق مطلب مورد نظرشان را ادا کرده یا بهکلی چیز دیگری است.
ابتدا اجازه دهید اشاره ای به تراژدی فستیوال هالووین کره جنوبی داشته باشیم. رابطهای که دکتر فیروزآبادی بین این حادثه و آنچه در خیابانهای ما و بین نسل جدید جامعه میگذرد بر قرار کرده، قدرت و انرژی هیجان است و شاید همین نکته باعث سوء تفاهم شود. آنچه برای من حیرتانگیزتر بوده این است که در همان زمان که حدود ۳۰۰ نفر بیجان و نیمه جان در خیابان افتاده بودند، چند متر آنطرفتر همچنان جمعیت به رقص و آواز خود با آهنگ مسخ کنندهشان ادامه میدادند. اینجاست که به گمانم تأکید محوری از هیجان به مفهوم «تسری هیجان»
Emotional contagion
تبدیل میشود و سفر فکری ما هم از همینجا آغاز میشود .
در ۱۹۸۵ گوستاو لوبون، پزشک، جامعه شناس و روانشناس فرانسوی کتابی نوشت با عنوان « روانشناسی تودهها». در صفحهی ۹۰ و ۹۱ ترجمهی فارسی جنین میخوانیم:
«پس این خود واقعیتها نیستند که تخیل ملت را برمیانگیزند، بلکه نحوۀ وقوع آنهاست که برانگیزاننده است.این واقعیت، اگر بشود گفت در اثر تراکم، تصویری تکاندهنده ایجاد میکند که ذهن را اشغال و آن را تسخیر مینماید. هنر تحریک کردن قوه تصور تودهها، با هنر فرمانروایی بر ایشان برابر است»
و در صفحهای ۵۸:
«آنجا که محرکهای موثر بر تودهها بسیار متغیرند و تودهها پیوسته از آنها اطاعت مینمایند، طبیعتا دگرگونی بسیاری نیز پیدا میکنند. از همین رو میبینیم که این محرکها حتی در جریان یک فاجعۀ خونین رنگ عوض میکنند و صورت عملی قهرمانانه یا ایثارگونه به خود میگیرند. توده به آسانی جلاد از آب درمیآید و به همان آسانی هم شهید میشود. بنابراین نزد توده، هیچ چیز از پیش محاسبه نشده است. تودهها می توانند تحت تاثیر محرکهای آنی به یک سلسله از احساسات متضاد دچار شوند»
حالا این حرفهای گوستاو لوبون و آن حادثهای هالوین ما را به یاد کدام مفهوم روانپزشکانه میاندازد؟
پدیدهی ترانس و هیپنوز.
🔑 لطفاً ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 ادامهی نقد #دکتر_مرتضی_نخستین
هیستری و هیپنوز همان چیزی است که در انتهای قرن نوزدهم در جامعهی پزشکی و روانپزشکی فرانسه بسیار مورد استعمال بود. خصوصا از جانب ژان مارتین شارکو که با مطالعاتش در هیستری، مسمریسم و ترومای سایکوژنیک مدعی بود که هیپنوز نوعی استعداد بیولوژیکال است.
اما نظرات گوستاو لوبون بیشتر برگرفته از رقیب شارکو یعنی هیپولیت برنهایم بود.
برنهایم هیپنوز را نوعی تلقین پذیری
می دانست و آنرا خاصیتی جهانی در نظر میگرفت.
مثلا عنوان یکی از مقالات او چنین بود:
« در جهت اثبات تشابه تلقينپذيرى در حالات هيپنوتيک و بيداری»
تلقین، عملی بود که ایده ها توسط آن در مغز جای می گرفتند و پذیرفته میشدند. این تلقین پذیری یا به شکل Heterosuggestion بود یا Autosuggestion.
اولی زمانی بود که ایده توسط جامعه یا شخص دیگری وارد ذهن شود و دومی در صورتی که خودبخودی در ذهن فرد جای گرفته و احساسات و تصاویر و افکار مرتبطی را ایجاد کند. برنهایم این نوع دوم را با ایجاد علایم سایکوسوماتیک مرتبط می دانست. اما گوستاو لوبون همان مفهوم را گرفت و در کتابش پروراند.
تا اینجا معلوم شد که اگر بخواهیم از سرایت هیجانی و هیپنوز برای توجیه رفتارهای توده وار استفاده کنیم، اتفاقا بسیار وامدار تاریخ روانپزشکی است.
لوبون سه خاصیت محوری تصدیق، تکرار و سرایت را برای این وجه هتروساژسشن برنهایمی در نظر می گیرد.
اما قضیهی دراز دامن لوبون و تلقین به همینجا ختم نمی شود.
فروید در ۱۹۲۱ رسالهای دارد با عنوان :
« Group psychology and the analysis of the ego»
و در آن اشارات صریحی به کتاب روانشناسی تودههای لوبون کرده و مورد نقد قرار داده است.
از منظر فروید صرفا پدیدهی تلقین یا ترنس برای توجیه رفتار گروهی کافی نیست بلکه فرایند آرمانگرایی را در شکل دادن به روانشناسی خاص توده مهم میشمارد.
تا اینجا اگر خلاصه کنیم، مرکز ثقل یادداشت دکتر فیروزآبادی را از هیجان به تسری هیجان منتقل کردیم و آنگاه معلوم شد که اتفاقا تمام این فرایند و مطالعات علمی آن در مرکز روانپزشکی علمی از انتهای قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم بوده است.
اکنون سؤال این نیست که آیا یادداشت دکتر فیروزآبادی روانپزشکانه یا تجربهای روانپزشکانه است- که نشان دادیم هست- بلکه پرسش اینجاست که چرا به نظر رسیده که نیست و از سنخ نظریات شخصی است؟
آیا ما نگاه تاریخی به رشتهی خود را از یاد بردهایم یا آن مفاهیم تلقین و هیپنوز اکنون چنان زیر خروارها نظریهی جدیدتر دفن شدهاند که از آنها آشنا-زدایی شده است؟
به گمانم هیچکدام! بلکه زمانه، زمانهی دیگری است و پارادایم های علمی چنان تغییر کردهاند که ما ناگزیر از روزن آنها به واقعیت ها نگاه میکنیم.
در زمانهی شارکو و برنهایم و لوبون، اصولی بر تفکر روانشناسانه حاکم بود که می توانیم آنها را ذهن-۱ بنامیم؛ مثلا اعتقاد بر این بود که ذهن حاکم بر بدن است و چونان صحنهی نمایش یا تآتر آگاهی( ویلیام جیمز) است.
انسانها ذاتا عقلانی رفتار میکنند و آنچه باعث و انگیزهای رفتار آنهاست، جستن لذت و پرهیز از رنج است.
و هیچ راهی برای درک این ذهنها از هم وجود ندارد. هر کدام چونان رابینسون کروزو در جزیرهی جداماندهی خودیم و جز از طریق نمادها و ژست ها و علایم غیر کلامی ، صحنهی تآتر آگاهی مان فقط برای خویشتن نمایش می دهد.
در مقابل در زمانهی جدید، مفهوم ذهن-۲ جایگزین شده است. یعنی ذهن را خاصیت عرضی و نوپیدا و اپی فنومن یک مغز اجتماعی میدانند که گرچه همان لذتجویی و درد گریزی بر آن حاکم است، اما از طریق رزونانس نورونی، نورونهای آینهای و امپاتی میتوانند از درونیات هم با خبر شوند.
حالا شاید ارزش کار برنهایم و شارکو و لوبون مشخصتر شود. آنها در زمانهای که ذهن گرایی و راسیونالیسم و فردیتگرایی پارادایم حاکم بوده، سخن از تلقین پذیری و تأثیر و تأثر ناخودآگاه اذهان از یکدیگر کرده و مطالعهی روانشناسانهی رفتار تودهوار برایشان اهمیت داشت.
اما برای ما در زمانهی پارادایم مغز اجتماعی Social cognitive neuroscience و Affective neuroscience و دورانی که ژان بودریار آنرا حاکمیت نشانها و فرا واقعیت میداند، حتی صحبت از تسری عواطف و هیجانات، غیر روانپزشکانه به نظر میرسد.
🔑 پایان
#تجربههای_روانپزشکانه
هیستری و هیپنوز همان چیزی است که در انتهای قرن نوزدهم در جامعهی پزشکی و روانپزشکی فرانسه بسیار مورد استعمال بود. خصوصا از جانب ژان مارتین شارکو که با مطالعاتش در هیستری، مسمریسم و ترومای سایکوژنیک مدعی بود که هیپنوز نوعی استعداد بیولوژیکال است.
اما نظرات گوستاو لوبون بیشتر برگرفته از رقیب شارکو یعنی هیپولیت برنهایم بود.
برنهایم هیپنوز را نوعی تلقین پذیری
می دانست و آنرا خاصیتی جهانی در نظر میگرفت.
مثلا عنوان یکی از مقالات او چنین بود:
« در جهت اثبات تشابه تلقينپذيرى در حالات هيپنوتيک و بيداری»
تلقین، عملی بود که ایده ها توسط آن در مغز جای می گرفتند و پذیرفته میشدند. این تلقین پذیری یا به شکل Heterosuggestion بود یا Autosuggestion.
اولی زمانی بود که ایده توسط جامعه یا شخص دیگری وارد ذهن شود و دومی در صورتی که خودبخودی در ذهن فرد جای گرفته و احساسات و تصاویر و افکار مرتبطی را ایجاد کند. برنهایم این نوع دوم را با ایجاد علایم سایکوسوماتیک مرتبط می دانست. اما گوستاو لوبون همان مفهوم را گرفت و در کتابش پروراند.
تا اینجا معلوم شد که اگر بخواهیم از سرایت هیجانی و هیپنوز برای توجیه رفتارهای توده وار استفاده کنیم، اتفاقا بسیار وامدار تاریخ روانپزشکی است.
لوبون سه خاصیت محوری تصدیق، تکرار و سرایت را برای این وجه هتروساژسشن برنهایمی در نظر می گیرد.
اما قضیهی دراز دامن لوبون و تلقین به همینجا ختم نمی شود.
فروید در ۱۹۲۱ رسالهای دارد با عنوان :
« Group psychology and the analysis of the ego»
و در آن اشارات صریحی به کتاب روانشناسی تودههای لوبون کرده و مورد نقد قرار داده است.
از منظر فروید صرفا پدیدهی تلقین یا ترنس برای توجیه رفتار گروهی کافی نیست بلکه فرایند آرمانگرایی را در شکل دادن به روانشناسی خاص توده مهم میشمارد.
تا اینجا اگر خلاصه کنیم، مرکز ثقل یادداشت دکتر فیروزآبادی را از هیجان به تسری هیجان منتقل کردیم و آنگاه معلوم شد که اتفاقا تمام این فرایند و مطالعات علمی آن در مرکز روانپزشکی علمی از انتهای قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم بوده است.
اکنون سؤال این نیست که آیا یادداشت دکتر فیروزآبادی روانپزشکانه یا تجربهای روانپزشکانه است- که نشان دادیم هست- بلکه پرسش اینجاست که چرا به نظر رسیده که نیست و از سنخ نظریات شخصی است؟
آیا ما نگاه تاریخی به رشتهی خود را از یاد بردهایم یا آن مفاهیم تلقین و هیپنوز اکنون چنان زیر خروارها نظریهی جدیدتر دفن شدهاند که از آنها آشنا-زدایی شده است؟
به گمانم هیچکدام! بلکه زمانه، زمانهی دیگری است و پارادایم های علمی چنان تغییر کردهاند که ما ناگزیر از روزن آنها به واقعیت ها نگاه میکنیم.
در زمانهی شارکو و برنهایم و لوبون، اصولی بر تفکر روانشناسانه حاکم بود که می توانیم آنها را ذهن-۱ بنامیم؛ مثلا اعتقاد بر این بود که ذهن حاکم بر بدن است و چونان صحنهی نمایش یا تآتر آگاهی( ویلیام جیمز) است.
انسانها ذاتا عقلانی رفتار میکنند و آنچه باعث و انگیزهای رفتار آنهاست، جستن لذت و پرهیز از رنج است.
و هیچ راهی برای درک این ذهنها از هم وجود ندارد. هر کدام چونان رابینسون کروزو در جزیرهی جداماندهی خودیم و جز از طریق نمادها و ژست ها و علایم غیر کلامی ، صحنهی تآتر آگاهی مان فقط برای خویشتن نمایش می دهد.
در مقابل در زمانهی جدید، مفهوم ذهن-۲ جایگزین شده است. یعنی ذهن را خاصیت عرضی و نوپیدا و اپی فنومن یک مغز اجتماعی میدانند که گرچه همان لذتجویی و درد گریزی بر آن حاکم است، اما از طریق رزونانس نورونی، نورونهای آینهای و امپاتی میتوانند از درونیات هم با خبر شوند.
حالا شاید ارزش کار برنهایم و شارکو و لوبون مشخصتر شود. آنها در زمانهای که ذهن گرایی و راسیونالیسم و فردیتگرایی پارادایم حاکم بوده، سخن از تلقین پذیری و تأثیر و تأثر ناخودآگاه اذهان از یکدیگر کرده و مطالعهی روانشناسانهی رفتار تودهوار برایشان اهمیت داشت.
اما برای ما در زمانهی پارادایم مغز اجتماعی Social cognitive neuroscience و Affective neuroscience و دورانی که ژان بودریار آنرا حاکمیت نشانها و فرا واقعیت میداند، حتی صحبت از تسری عواطف و هیجانات، غیر روانپزشکانه به نظر میرسد.
🔑 پایان
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 پاسخ به نظر #دکتر_مرتضی_نخستین
#دکتر_ونداد_شریفی. روانپزشک. تهران
از «تبیین» تا «تجویز» روانپزشکانه
سخنی دربارهی یادداشت دکتر مرتضی نخستین
از دکتر نخستین سپاسگزارم که در یادداشت خود (دربارهی روانپزشکانه بودن یادداشت دکتر فیروزبادی) گفتگوی مجازی مرا با دکتر فیروزآبادی پی گرفتند و باب بحثهای جدیدی را باز کردند. دکتر نخستین ضمن «ارشادی» نامیدن نظر دکتر فیروزآبادی دربارة ضرورت کنترل هیجان جوانان، آن را بحثی کاملا روانپزشکانه دانستند، و برای استدلال خود، با اشاره به مفهوم «تسرّی هیجان»، مثالهایی تاریخی از روانشناسی تودة گوستاو لوبون، و مفاهیم تاریخی هیستری، هیپنوز و تلقینپذیری در روانپزشکی را یادآوری کردند و بهرهگیری از «سرایت هیجانی و هیپنوز برای توجیه رفتارهای تودهوار» را نشانی از وامدار بودن به تاریخ روانپزشکی.
اما آنچه من در ابتدای تعریضم بر یادداشت دکتر فیروزآبادی عرض کردم این بود که توصیة ایشان برای کنترل هیجان جوانان، ارتباط «مستقیمی» با روانپزشکی امروزین ندارد و نقطة عزیمت بحث امروزم را از همین بحث «ارتباط مستقیم» آغاز می کنم. تردیدی نیست که تاریخ بشر و عموم علوم انسانی، دور یا نزدیک، وامدار تاریخ روانشناسی و روانپزشکی است، اما به نظرم آنچه روانپزشکی امروزین بهدرستی از آن پرهیز میکند «تجویز رفتار اجتماعی صحیح» یا «کنترل هیجانات اجتماعی» است که تاریخ روانپزشکی در آلمان نازی و شوروی نشانگر آثار شوم چنین تجویزهایی است. تردیدی نیست که روانپزشکی امروزین از علوم اجتماعی بهره زیادی میبرد و اتفاقا خوب است که با علم امروزین و دانش تاریخی خود، رفتارهای اجتماعی را «تببین» کند، ولی اعتقاد دارم کار روانپزشکی مشارکت در اینگونه «تجویز»ها نیست.
از دیگر سو، اعتقاد دارم، حتی زمانی که روانپزشکی قصد تبیین رفتارها و تغییرات اجتماعی را دارد، بهتر است به جای استفاده از مدل بیماری و پزشکیسازی رفتارهای جمعی، از مدلهای روانشناسی و جامعهشناسی مدرن استفاده بهره بگیرد. اتفاقا دانش امروزین «سرایت هیجان» ابداً محدود به یا مدفون در نورونهای آینهای و مغز اجتماعی (به تعبیر دکتر نخستین) نبوده است؛ بلکه امروزه از مدلهایی که قابلیت تببین و پیشبینی بهتری نسبت به هیستری و هیپنوز دارد استفاده میکنند که سرایت هیجانها و رفتارها را بهخوبی توضیح میدهند و قابلیت اندازهگیری و پیشبینی دارند، مانند مدلهای تحلیل شبکههای اجتماعی (Social network analysis) یا نظریة ترواش (Percolation theory) که میتوانند توضیح دهند که چگونه باور، هیجان یا رفتاری فراگیر میشود. علاوه بر این مدلهای «ساختاری»، دیگرانی (مانند گلدبرگ و استاین) هم بر اهمیت معنا و چیستی پیام (باور یا هیجان) تاکید می کنند و توضیح میدهند که چرا هر باور یا رفتاری در هر زمان و مکانی قابلیت گسترش را ندارد. و همین غفلت از ماهیت پیام و موقعیت فرهنگی و اجتماعی نقیصة نظریات قدیمیتری چون روانشناسی توده است.
از نظر من، اتفاقا «هیستری» مثال خوبی برای ضرورت پرهیز روانپزشکان از توضیح رفتارهای اجتماعی با مدلهای بیماری و پاتولوژی است. میدانیم که به دنبال رواج مفهوم هیستری به عنوان عارضهای فردی، اصطلاحهای «هیستری جمعی» (Mass hysteria) یا «هذیان جمعی» (Mass delusion) فراگیر شد، و آن هم نه صرفاً برای علایم جسمی غیر قابل توضیح و مسری (Mass psychogenic illness)، بلکه برای هرگونه باور یا رفتار فراگیر. چارلز مککی در کتاب کلاسیکی با عنوان «هذیانهای عجیب و شایع و جنون تودهها» نمونههایی از این باورهایی را که در اروپای پیش از قرن نوزدهم رواج پیدا کرده بود، نام میبرد که شاید یکی از معروفترین آنها باور به جادوگری بسیاری از مردم عادی یا شکلگیری و فروپاشی حبابهای اقتصادی (مانند سرمایه گذاری عجیب و غریب بر روی پیازهای گل لاله در هلند). او به طور ویژه از واژههای «هذیان»، «جنون» و «مانیا» برای توصیف این رفتارهای فراگیر در بین عموم استفاده کرده است.
🧷 لطفاً ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_ونداد_شریفی. روانپزشک. تهران
از «تبیین» تا «تجویز» روانپزشکانه
سخنی دربارهی یادداشت دکتر مرتضی نخستین
از دکتر نخستین سپاسگزارم که در یادداشت خود (دربارهی روانپزشکانه بودن یادداشت دکتر فیروزبادی) گفتگوی مجازی مرا با دکتر فیروزآبادی پی گرفتند و باب بحثهای جدیدی را باز کردند. دکتر نخستین ضمن «ارشادی» نامیدن نظر دکتر فیروزآبادی دربارة ضرورت کنترل هیجان جوانان، آن را بحثی کاملا روانپزشکانه دانستند، و برای استدلال خود، با اشاره به مفهوم «تسرّی هیجان»، مثالهایی تاریخی از روانشناسی تودة گوستاو لوبون، و مفاهیم تاریخی هیستری، هیپنوز و تلقینپذیری در روانپزشکی را یادآوری کردند و بهرهگیری از «سرایت هیجانی و هیپنوز برای توجیه رفتارهای تودهوار» را نشانی از وامدار بودن به تاریخ روانپزشکی.
اما آنچه من در ابتدای تعریضم بر یادداشت دکتر فیروزآبادی عرض کردم این بود که توصیة ایشان برای کنترل هیجان جوانان، ارتباط «مستقیمی» با روانپزشکی امروزین ندارد و نقطة عزیمت بحث امروزم را از همین بحث «ارتباط مستقیم» آغاز می کنم. تردیدی نیست که تاریخ بشر و عموم علوم انسانی، دور یا نزدیک، وامدار تاریخ روانشناسی و روانپزشکی است، اما به نظرم آنچه روانپزشکی امروزین بهدرستی از آن پرهیز میکند «تجویز رفتار اجتماعی صحیح» یا «کنترل هیجانات اجتماعی» است که تاریخ روانپزشکی در آلمان نازی و شوروی نشانگر آثار شوم چنین تجویزهایی است. تردیدی نیست که روانپزشکی امروزین از علوم اجتماعی بهره زیادی میبرد و اتفاقا خوب است که با علم امروزین و دانش تاریخی خود، رفتارهای اجتماعی را «تببین» کند، ولی اعتقاد دارم کار روانپزشکی مشارکت در اینگونه «تجویز»ها نیست.
از دیگر سو، اعتقاد دارم، حتی زمانی که روانپزشکی قصد تبیین رفتارها و تغییرات اجتماعی را دارد، بهتر است به جای استفاده از مدل بیماری و پزشکیسازی رفتارهای جمعی، از مدلهای روانشناسی و جامعهشناسی مدرن استفاده بهره بگیرد. اتفاقا دانش امروزین «سرایت هیجان» ابداً محدود به یا مدفون در نورونهای آینهای و مغز اجتماعی (به تعبیر دکتر نخستین) نبوده است؛ بلکه امروزه از مدلهایی که قابلیت تببین و پیشبینی بهتری نسبت به هیستری و هیپنوز دارد استفاده میکنند که سرایت هیجانها و رفتارها را بهخوبی توضیح میدهند و قابلیت اندازهگیری و پیشبینی دارند، مانند مدلهای تحلیل شبکههای اجتماعی (Social network analysis) یا نظریة ترواش (Percolation theory) که میتوانند توضیح دهند که چگونه باور، هیجان یا رفتاری فراگیر میشود. علاوه بر این مدلهای «ساختاری»، دیگرانی (مانند گلدبرگ و استاین) هم بر اهمیت معنا و چیستی پیام (باور یا هیجان) تاکید می کنند و توضیح میدهند که چرا هر باور یا رفتاری در هر زمان و مکانی قابلیت گسترش را ندارد. و همین غفلت از ماهیت پیام و موقعیت فرهنگی و اجتماعی نقیصة نظریات قدیمیتری چون روانشناسی توده است.
از نظر من، اتفاقا «هیستری» مثال خوبی برای ضرورت پرهیز روانپزشکان از توضیح رفتارهای اجتماعی با مدلهای بیماری و پاتولوژی است. میدانیم که به دنبال رواج مفهوم هیستری به عنوان عارضهای فردی، اصطلاحهای «هیستری جمعی» (Mass hysteria) یا «هذیان جمعی» (Mass delusion) فراگیر شد، و آن هم نه صرفاً برای علایم جسمی غیر قابل توضیح و مسری (Mass psychogenic illness)، بلکه برای هرگونه باور یا رفتار فراگیر. چارلز مککی در کتاب کلاسیکی با عنوان «هذیانهای عجیب و شایع و جنون تودهها» نمونههایی از این باورهایی را که در اروپای پیش از قرن نوزدهم رواج پیدا کرده بود، نام میبرد که شاید یکی از معروفترین آنها باور به جادوگری بسیاری از مردم عادی یا شکلگیری و فروپاشی حبابهای اقتصادی (مانند سرمایه گذاری عجیب و غریب بر روی پیازهای گل لاله در هلند). او به طور ویژه از واژههای «هذیان»، «جنون» و «مانیا» برای توصیف این رفتارهای فراگیر در بین عموم استفاده کرده است.
🧷 لطفاً ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 بخش دوم و آخر نقد #دکتر_ونداد_شریفی
در این دیدگاه، هیستری یا هذیان جمعی هم نوعی عارضه یا بیماری نیازمند درمان است که طبعا درمان آن با روانپزشکان و رواندرمانگران است. البته در متون امروزین روانپزشکی و روانشناسی به جای استفاده از این عناوین بیمارگونه از سرایت رفتارها و هیجانها استفاده میکنند. حتی برخی به این دلیل که سرایت و تسرّی را یادآور انتقال میکروب میدانند، ترجیح میدهند از واژههای گسترش یا فراگیری استفاده کنند. در حالی که همه میدانیم بسیاری از رفتارهای فراگیر عموم مردم قابل توضیح با مدلهای سرایت اجتماعی است.
رفتارهای جمعی همة ما در شرایط و موقعیتهای مختلف مانند انتخابات، خرید کالاها و سرمایهگذاریهای اقتصادی، تفریحات و تحولات اجتماعی همگی تحت تاثیر سرایت اجتماعی هستند که با مدلهای روانشناسی اجتماعی بهتر قابل توضیحاند تا با مدل بیماری و پزشکی، و این نه محدود به کشور ما است، نه محدود به جوانان، و نه همگی آسیبزا.
در مشفقانه و ناصحانه بودن سخنان دکتر فیروزآبادی تردید ندارم و درباره درستی یا نادرستی ضرورت کنترل هیجانات جوانان هم سخن نگفتم که خود بحث دیگری میطلبد. تاکید من این بود که اگر ما روانپزشکان به عنوان روانپزشک (و نه به عنوان ناصح اجتماعی) رفتارهای اجتماعی در جوانانمان را با رشدنیافتگی کرتکس (با الهام از سخنان دکتر فیروزآبادی) یا تلقبنپذیری و هیستری جمعی (با الهام از سخنان دکتر نخستین) توضیح دهیم، راه برای سوءاستفاده از ما روانپزشکان برای کنترل این رفتارها باز میشود. ما میتوانیم و باید با کمک دانش خود این رفتارهای عمومی را تبیین کنیم و فواید و مضار آنها را برای سلامت روان مردمان برشماریم، ولی بهتر است از «تجویز رفتار اجتماعی شایسته» پرهیز کنیم. نهایت اینکه هرچند با سخنان دکتر فیروزآبادی «ارشاد» نشدم، ولی از این گفتگوی مجازی که دیگرانی هم به آن پیوستند، بسیار «آموختم».
🧷 پایان
#تجربههای_روانپزشکانه
در این دیدگاه، هیستری یا هذیان جمعی هم نوعی عارضه یا بیماری نیازمند درمان است که طبعا درمان آن با روانپزشکان و رواندرمانگران است. البته در متون امروزین روانپزشکی و روانشناسی به جای استفاده از این عناوین بیمارگونه از سرایت رفتارها و هیجانها استفاده میکنند. حتی برخی به این دلیل که سرایت و تسرّی را یادآور انتقال میکروب میدانند، ترجیح میدهند از واژههای گسترش یا فراگیری استفاده کنند. در حالی که همه میدانیم بسیاری از رفتارهای فراگیر عموم مردم قابل توضیح با مدلهای سرایت اجتماعی است.
رفتارهای جمعی همة ما در شرایط و موقعیتهای مختلف مانند انتخابات، خرید کالاها و سرمایهگذاریهای اقتصادی، تفریحات و تحولات اجتماعی همگی تحت تاثیر سرایت اجتماعی هستند که با مدلهای روانشناسی اجتماعی بهتر قابل توضیحاند تا با مدل بیماری و پزشکی، و این نه محدود به کشور ما است، نه محدود به جوانان، و نه همگی آسیبزا.
در مشفقانه و ناصحانه بودن سخنان دکتر فیروزآبادی تردید ندارم و درباره درستی یا نادرستی ضرورت کنترل هیجانات جوانان هم سخن نگفتم که خود بحث دیگری میطلبد. تاکید من این بود که اگر ما روانپزشکان به عنوان روانپزشک (و نه به عنوان ناصح اجتماعی) رفتارهای اجتماعی در جوانانمان را با رشدنیافتگی کرتکس (با الهام از سخنان دکتر فیروزآبادی) یا تلقبنپذیری و هیستری جمعی (با الهام از سخنان دکتر نخستین) توضیح دهیم، راه برای سوءاستفاده از ما روانپزشکان برای کنترل این رفتارها باز میشود. ما میتوانیم و باید با کمک دانش خود این رفتارهای عمومی را تبیین کنیم و فواید و مضار آنها را برای سلامت روان مردمان برشماریم، ولی بهتر است از «تجویز رفتار اجتماعی شایسته» پرهیز کنیم. نهایت اینکه هرچند با سخنان دکتر فیروزآبادی «ارشاد» نشدم، ولی از این گفتگوی مجازی که دیگرانی هم به آن پیوستند، بسیار «آموختم».
🧷 پایان
#تجربههای_روانپزشکانه