ژول پاریس
#دکتر_امیرحسین_جلالیندوشن در نوشتهی خود به آثار این روانپزشک مولف آمریکایی که عمده عمر خود را در کانادا گذرانده و به پژوهش در زمینهی شخصیت مرزی شناخته شده استناد کرده است.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_امیرحسین_جلالیندوشن در نوشتهی خود به آثار این روانپزشک مولف آمریکایی که عمده عمر خود را در کانادا گذرانده و به پژوهش در زمینهی شخصیت مرزی شناخته شده استناد کرده است.
#تجربههای_روانپزشکانه
📋 روایتهای بالینی
#دکتر_امیرحسین_جلالیندوشن. روانپزشک. تهران
به تعطیلات تفکر میتوانیم پایان دهیم
گفتگوهای من با دانشجویان پزشکی در بیمارستان از زمانی به بعد برایم کلاس درس شده است. چون از یکسو نگاه آنان را به این سوال که ذهن چگونه کار میکند، بازتاب میدهد و از سویی نشان میدهد پدیدار اختلال روانی در ذهن آنان چه شکلی دارد. ما در ایران- دستکم تا حدود زیادی- باورهایی مومنانه به آموختههای خود داریم، و تمام دانستههایمان را معمولا علمبنیاد و دقیق میدانیم. فارغ از اینکه آنچه آدمی باید بیاموزد تفکر علمی است، نه یافته و فکت علمی. دانشجویان در جدلهای خود به من گاهی تلنگر میزنند که تا چه اندازه باورهای هر روزه تکرار شده و مصرف شدهام در برابر کوچکترین پرسشهای ساده و تازه، تاب چندانی نمیآورد و یا انسجام خود را از کف میدهد. پرسشی همانند اینکه چرا باید از خودکشی کسی که عمیقا از زندگی ناامید است، یا دلیلهای جدیتری برای مرگ دارد پیشگیری کرد؟ وقتی هم این پرسش، پاسخی همانند این میگیرد که خودکشی یک راه حل گذرا است، و افراد با دید تونلی خودکشی میکنند با این جواب روبرو میشوم که اما شما نمیدانید بازگرداندن این فرد به زندگی چه رنجی بزرگ بر او تحمیل میکند؛ صرفا برای اثبات ادعای شما که زندهباد زندگی. یک بار در میانهی گفتن از این ادعا که پرسش از خودکشی، احتمال خودکشی را میکاهد، دانشجویی گفت که ولی نه همیشه. و بعد برایم نوشت که در مورد او صدق نکرده. به احتمال آماری پرداختم و به من گفت که احتمال یک درصد حتی در افزایش احتمال خودکشی آیا نباید ما را به تجدیدنظر وادارد. گفت که مشکل من آن یقین صدرصدی شما به باورتان بود که در تجربهی زیستهی من کاملا متفاوت زندگی شده بود. دانشجویان عموما در مورد هذیانی بودن باورهای بیماران تردید میکنند، چون بسیاری از این گونه نشانهها به واقعیت تنه میزند، اما به تازگی دانشجویی از من در مورد بستری اجباری یک بیمار، خیلی جدی پرسش کرد؛ در مورد بیماری که با اتکا به ادعای خانواده در مورد خشونتبار بودن رفتارها ۳۰ روزی بود در بیمارستان مانده بود، و همیشه آرام در اتاق ویزیت حضور مییافت.
این چند وقته دارم آثار ژول پاریس را مرور میکنم. تصورم آن است که کارهایی همانند این را نمیشود به سادگی در فضای روانپزشکی خودمان معرفی کرد. پاریس که استاد روانپزشکی در کانادا است، با پژوهشهایی که در مورد زمینههای اجتماعی اختلال شخصیت مرزی و عوامل خطر آن انجام داده شناخته شده. او هم در نقد پارادایم مدرن دارویی روانپزشکی و هم در نقد روانکاوی کتاب نوشته. پرسشهایی را که پاریس طرح میکند شاید سخن ما نیز باشد.
سخن بر سر آن نیست که این پرسشها پاسخی ندارند. آنچه برای من قابل تامل شده آن است که در بسیاری این امور تاملی و تدبری نمیکنیم. و اینکه نظام آموزشی ما هم بر این عدم تفکر و اولویت تحکم استوار شده است. نگاه کنیم که در همایشهای انجمن علمی روانپزشکان ایران و یا سخنرانیهای هفتگی دپارتمانهای علمی چه اندازه جا برای مناظره، مکالمههای انتقادی و یا گفتگوهای جدی تنگ است.
راه برونرفت شاید از بازنگری هر کدام ما در شیوهی بودن خودمان میگذرد. این صداها میتواند آرام آرام همدیگر را تقویت کند و راهی به تغییرات کلانتر بگشاید.
#روایتهای_بالینی
#جلالی_ندوشن
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_امیرحسین_جلالیندوشن. روانپزشک. تهران
به تعطیلات تفکر میتوانیم پایان دهیم
گفتگوهای من با دانشجویان پزشکی در بیمارستان از زمانی به بعد برایم کلاس درس شده است. چون از یکسو نگاه آنان را به این سوال که ذهن چگونه کار میکند، بازتاب میدهد و از سویی نشان میدهد پدیدار اختلال روانی در ذهن آنان چه شکلی دارد. ما در ایران- دستکم تا حدود زیادی- باورهایی مومنانه به آموختههای خود داریم، و تمام دانستههایمان را معمولا علمبنیاد و دقیق میدانیم. فارغ از اینکه آنچه آدمی باید بیاموزد تفکر علمی است، نه یافته و فکت علمی. دانشجویان در جدلهای خود به من گاهی تلنگر میزنند که تا چه اندازه باورهای هر روزه تکرار شده و مصرف شدهام در برابر کوچکترین پرسشهای ساده و تازه، تاب چندانی نمیآورد و یا انسجام خود را از کف میدهد. پرسشی همانند اینکه چرا باید از خودکشی کسی که عمیقا از زندگی ناامید است، یا دلیلهای جدیتری برای مرگ دارد پیشگیری کرد؟ وقتی هم این پرسش، پاسخی همانند این میگیرد که خودکشی یک راه حل گذرا است، و افراد با دید تونلی خودکشی میکنند با این جواب روبرو میشوم که اما شما نمیدانید بازگرداندن این فرد به زندگی چه رنجی بزرگ بر او تحمیل میکند؛ صرفا برای اثبات ادعای شما که زندهباد زندگی. یک بار در میانهی گفتن از این ادعا که پرسش از خودکشی، احتمال خودکشی را میکاهد، دانشجویی گفت که ولی نه همیشه. و بعد برایم نوشت که در مورد او صدق نکرده. به احتمال آماری پرداختم و به من گفت که احتمال یک درصد حتی در افزایش احتمال خودکشی آیا نباید ما را به تجدیدنظر وادارد. گفت که مشکل من آن یقین صدرصدی شما به باورتان بود که در تجربهی زیستهی من کاملا متفاوت زندگی شده بود. دانشجویان عموما در مورد هذیانی بودن باورهای بیماران تردید میکنند، چون بسیاری از این گونه نشانهها به واقعیت تنه میزند، اما به تازگی دانشجویی از من در مورد بستری اجباری یک بیمار، خیلی جدی پرسش کرد؛ در مورد بیماری که با اتکا به ادعای خانواده در مورد خشونتبار بودن رفتارها ۳۰ روزی بود در بیمارستان مانده بود، و همیشه آرام در اتاق ویزیت حضور مییافت.
این چند وقته دارم آثار ژول پاریس را مرور میکنم. تصورم آن است که کارهایی همانند این را نمیشود به سادگی در فضای روانپزشکی خودمان معرفی کرد. پاریس که استاد روانپزشکی در کانادا است، با پژوهشهایی که در مورد زمینههای اجتماعی اختلال شخصیت مرزی و عوامل خطر آن انجام داده شناخته شده. او هم در نقد پارادایم مدرن دارویی روانپزشکی و هم در نقد روانکاوی کتاب نوشته. پرسشهایی را که پاریس طرح میکند شاید سخن ما نیز باشد.
سخن بر سر آن نیست که این پرسشها پاسخی ندارند. آنچه برای من قابل تامل شده آن است که در بسیاری این امور تاملی و تدبری نمیکنیم. و اینکه نظام آموزشی ما هم بر این عدم تفکر و اولویت تحکم استوار شده است. نگاه کنیم که در همایشهای انجمن علمی روانپزشکان ایران و یا سخنرانیهای هفتگی دپارتمانهای علمی چه اندازه جا برای مناظره، مکالمههای انتقادی و یا گفتگوهای جدی تنگ است.
راه برونرفت شاید از بازنگری هر کدام ما در شیوهی بودن خودمان میگذرد. این صداها میتواند آرام آرام همدیگر را تقویت کند و راهی به تغییرات کلانتر بگشاید.
#روایتهای_بالینی
#جلالی_ندوشن
#تجربههای_روانپزشکانه
«روانهای روشن» کتابی است به خامهی استاد غلامحسین یوسفی که نامش را محمد علی اسلامی ندوشن برگزیده است. کتابی که تصویرگر « روان» انسانهایی است که خاطر نویسنده از نام و یاد آنها روشن شده است.
در ستون « روانهای روشن» از اندیشهی کسانی سخن خواهیم گفت که دو چیز مایهی تفکر آنها است؛ ایران و سلامت روان ایرانیان. آنچه این ستون را به تپش وا میدارد، تأملاتی است که در مواجهه با وضعیت ایران امروز برای باشندگان این سرزمین پیش میآید....
متن کامل معرفی را در پست بعدی بخوانید لطفا
#تجربههای_روانپزشکانه
در ستون « روانهای روشن» از اندیشهی کسانی سخن خواهیم گفت که دو چیز مایهی تفکر آنها است؛ ایران و سلامت روان ایرانیان. آنچه این ستون را به تپش وا میدارد، تأملاتی است که در مواجهه با وضعیت ایران امروز برای باشندگان این سرزمین پیش میآید....
متن کامل معرفی را در پست بعدی بخوانید لطفا
#تجربههای_روانپزشکانه
🗒 معرفی ستون یکشنبههای تجربههای نو شده
#دکتر_مرتضی_نخستین. دبیر روانهای روشن
«روانهای روشن» کتابی است به خامهی استاد غلامحسین یوسفی که نامش را محمد علی اسلامی ندوشن برگزیده است. کتابی که تصویرگر « روان» انسانهایی است که خاطر نویسنده از نام و یاد آنها روشن شده است.
در ستون « روانهای روشن» از اندیشهی کسانی سخن خواهیم گفت که دو چیز مایهی تفکر آنها است؛ ایران و سلامت روان ایرانیان. آنچه این ستون را به تپش وا می دارد، تأملاتی است که در مواجهه با وضعیت ایران امروز برای باشندگان این سرزمین پیش میآید. امیدها و ناامیدیها و حرمان و ترس و پایمردیها و به یک معنا چیزهایی که ما را برای زیستن امروزیمان تواناتر کند.
هر چند بهای این توانایی، رویارویی با تمام چیزهایی باشد که نخواستنی و ناخوشایند جلوه کنند.
در این سفر، از اندیشیدن تألیفی استقبال میکنیم. اندیشهای که با « من» شروع شود و نسبت « ایدههای من» را با جامعه و روانپزشکی و روانشناسی روشن کند. در عین حال اصول تفکر و عقل را پاس دارد و از دایرهی تحقیق بیرون نرود. تامل در وضعیت کنونی روانپزشکی و علوم سلامت روان و آنچه بتواند دیدگاهی روشنتر، ایدههایی سازندهتر و طبابتی مؤثرتر در اختیارمان بگذارد، هر چند در این مسیر جاهایی ناگزیر از نقد پارادایم متعارف فعلی باشیم.
امید داریم از دل این اندیشهها و همراهی و بحثهای خوانندگان راهی برای تواناتر شدن بیابیم.
به قول شیخ احمد جام در سراج السایرین:
....ما اين كتاب را كه مینويسيم،
اميدی را مینويسيم
كه در قحط سال نان، خوشتر بود
و اگر نه،
چه جای اين سخن است؟!
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_مرتضی_نخستین. دبیر روانهای روشن
«روانهای روشن» کتابی است به خامهی استاد غلامحسین یوسفی که نامش را محمد علی اسلامی ندوشن برگزیده است. کتابی که تصویرگر « روان» انسانهایی است که خاطر نویسنده از نام و یاد آنها روشن شده است.
در ستون « روانهای روشن» از اندیشهی کسانی سخن خواهیم گفت که دو چیز مایهی تفکر آنها است؛ ایران و سلامت روان ایرانیان. آنچه این ستون را به تپش وا می دارد، تأملاتی است که در مواجهه با وضعیت ایران امروز برای باشندگان این سرزمین پیش میآید. امیدها و ناامیدیها و حرمان و ترس و پایمردیها و به یک معنا چیزهایی که ما را برای زیستن امروزیمان تواناتر کند.
هر چند بهای این توانایی، رویارویی با تمام چیزهایی باشد که نخواستنی و ناخوشایند جلوه کنند.
در این سفر، از اندیشیدن تألیفی استقبال میکنیم. اندیشهای که با « من» شروع شود و نسبت « ایدههای من» را با جامعه و روانپزشکی و روانشناسی روشن کند. در عین حال اصول تفکر و عقل را پاس دارد و از دایرهی تحقیق بیرون نرود. تامل در وضعیت کنونی روانپزشکی و علوم سلامت روان و آنچه بتواند دیدگاهی روشنتر، ایدههایی سازندهتر و طبابتی مؤثرتر در اختیارمان بگذارد، هر چند در این مسیر جاهایی ناگزیر از نقد پارادایم متعارف فعلی باشیم.
امید داریم از دل این اندیشهها و همراهی و بحثهای خوانندگان راهی برای تواناتر شدن بیابیم.
به قول شیخ احمد جام در سراج السایرین:
....ما اين كتاب را كه مینويسيم،
اميدی را مینويسيم
كه در قحط سال نان، خوشتر بود
و اگر نه،
چه جای اين سخن است؟!
#تجربههای_روانپزشکانه
☕️ دعوت
مشتاقیم تمام شما خوانندگان ارجمند به ویژه روانپزشکان، و دستیاران روانپزشکی را دعوت کنیم کنار ما باشید و گاهی یادداشتی بنویسید. تجربهها در این دوره بیشتر بر یادداشتهای کوتاهتر استوار خواهد شد. در هر روز بر یک حیطهی معین تکیه میکنیم. هفتهی جاری و با انتشار اولین پیششمارهی آزمایشی این مجله که روزانه و به مرور طی هفته منتشر میشود با هر ستون بیشتر آشنا خواهید شد.
شنبه: روایتهای بالینی
یکشنبه: روانهای روشن (تاملات و تالمات در روانپزشکی ایران)
دوشنبه: روزها (روانپزشکی امر روزمره)
سهشنبه: ارغنون ( حیطههای میانرشتهای)
چهارشنبه: تازهها( ترجمهی مقالات روز)
در دور جدید، امید داریم بخشی از تجربهی خوب سالهای ابتدای مجله را نیز بازسازی کنیم. هیات تحریریهی این مجله میتواند تمام جامعهی روانپزشکی باشد و البته در مجله به روی میهمانانی ارجمند از خانوادهی سلامت روان باز است و حضور آنان مغتنم.
#تجربههای_روانپزشکانه
مشتاقیم تمام شما خوانندگان ارجمند به ویژه روانپزشکان، و دستیاران روانپزشکی را دعوت کنیم کنار ما باشید و گاهی یادداشتی بنویسید. تجربهها در این دوره بیشتر بر یادداشتهای کوتاهتر استوار خواهد شد. در هر روز بر یک حیطهی معین تکیه میکنیم. هفتهی جاری و با انتشار اولین پیششمارهی آزمایشی این مجله که روزانه و به مرور طی هفته منتشر میشود با هر ستون بیشتر آشنا خواهید شد.
شنبه: روایتهای بالینی
یکشنبه: روانهای روشن (تاملات و تالمات در روانپزشکی ایران)
دوشنبه: روزها (روانپزشکی امر روزمره)
سهشنبه: ارغنون ( حیطههای میانرشتهای)
چهارشنبه: تازهها( ترجمهی مقالات روز)
در دور جدید، امید داریم بخشی از تجربهی خوب سالهای ابتدای مجله را نیز بازسازی کنیم. هیات تحریریهی این مجله میتواند تمام جامعهی روانپزشکی باشد و البته در مجله به روی میهمانانی ارجمند از خانوادهی سلامت روان باز است و حضور آنان مغتنم.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗒 روانهای روشن
#دکتر_مرتضی_نخستین. روانپزشک. تجربهها
مغز، نان و کرامت
آقای جوادی آملی، حفظه الله، از حکیمان صدرایی ایران که معمولا عنایتی هم به مسایل اجتماعی دارند، چند سال پیش در دیدار با مسوولان بهداشتی کشور گفتند که باید حرمت طب حفظ شود و آنرا در حد بیطاری تنزل ندهید. اشارهی ایشان به استفادهی طب از آزمایش روی موشها و حیوانات دیگر برای یافتن راه درمان بیماریها بود و از آنجا که مقدمهی ارسطویی « انسان حیوان ناطق است» را بر اساس مغایرت با کرامت انسان نمیپذیرند چنین نتیجه گرفتند که:
«مسائلی مانند اختلاس و احتکار و گرفتن حقوق نجومی را آزمایشگاه موش جواب نمی دهد. در نتیجه باید توجه داشته باشید شما عزیزان پزشک با «انسان» روبه رو هستید و لذا بایستی هم حرمت طب، هم حرمت طبیب و هم حرمت انسان را حفظ کنید.»
میتوان حدس زد که از نظر ایشان، اختلاس و احتکار صفات و رفتار مذموم بشر است و با زبانی در سطح رذیلت انسانی باید توصیف شده و راهکاری برایش پیدا شود و نه توصیف سطح پایینی همچون رفتار حیوانی.
اینجا میخواهم به سادگی نشان دهم که هر چند زبان رفتار شناسی موشها و حیوانات به کار کنترل تورم و مبارزه با اختلاس نمیآید، اما چه بسا در فهم آنچه بیعدالتی و تورم بر سر انسان فرهمند خلیفهالله میآورد، سودمند است. و حتی فایدهای بیشتر از زبان کرامت انسانی دارد. چرا که گویی برای مدعیانی که اکنون سکان ادارهی اقتصاد را به عهده دارند، شرم سرپرست خانوار از ناتوانیاش در برآورده کردن مایحتاج زندگی چندان محلی از اعراب ندارد یا اساسا این تاکید اخلاقی بر بینوایی و تنهاماندگی و رهاشدگی و استیصال خانوار ایرانی بلاموضوع است. چرا که زبان عدد و آزادسازی قیمتها و سیاستالاقتصاد انقباضی دیگر است و زبان شرم و احساس ناتوانی شهروند ایرانی دیگر.
دکتر محمد رضا واعظ مهدوی، استاد فیزیولوژی دانشگاه شاهد، چند مطالعهی جالب دربارهی تأثیر محرومیتهای غذایی و تبعیض روی فرایند آپوپتوزیس حیوانات انجام داده که مناسب بحث فعلی ما است. در این تحقیقات تجمع لیپوفوشین به عنوان شاخصی از آپوپتوز و استرس اکسیداتیو و پیری و مرگ پیشرس سلولی در هیپوکامپ بررسی شده است. مثلا عنوان یک مقاله او و همکارانش چنین است:
«اثر عدم ثبات اجتماعی، محروميت، تبعيض و بیعدالتی در دريافت غذا بر تغييرهای بافتشناسی نورونهای هيپوكامپ خرگوش سفيد نيوزلندی»
یا عنوان تحقیق دیگر چنین است:
فقر غذايی، محيط ايزوله و فقدان ثبات اجتماعی سبب افزايش تجمع ليپوفشين و القای مرگ سلولی در سلولهای کبدی میگردد»
خلاصهی این پژوهشها به زبان غیر فنی این است که تبعیض و فقر باعث پیری و از دست رفتن قوای مغزی میشود.
حالا حسن استفاده از این زبان آزمایشگاهی موش و خرگوش در برابر زبان فاخر آقای جوادی آملی چیست؟
شاید اینگونه باشد که برنامهریزان اقتصادی که در مقابل تورم و رنج اقتصادی مردم کرخت شدهاند و در عین حال دغدغهی پیر شدن جامعه را دارند، بهخاطر داشته باشند که فقر و تورم و تبعیض آدمها را پیر می کند و زودتر از آنچه باید، به سمت مرگ پیش میبرد.
#دکتر_مرتضی_نخستین
#روانهای_روشن
#ایرانیان
#سلامت_روان
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_مرتضی_نخستین. روانپزشک. تجربهها
مغز، نان و کرامت
آقای جوادی آملی، حفظه الله، از حکیمان صدرایی ایران که معمولا عنایتی هم به مسایل اجتماعی دارند، چند سال پیش در دیدار با مسوولان بهداشتی کشور گفتند که باید حرمت طب حفظ شود و آنرا در حد بیطاری تنزل ندهید. اشارهی ایشان به استفادهی طب از آزمایش روی موشها و حیوانات دیگر برای یافتن راه درمان بیماریها بود و از آنجا که مقدمهی ارسطویی « انسان حیوان ناطق است» را بر اساس مغایرت با کرامت انسان نمیپذیرند چنین نتیجه گرفتند که:
«مسائلی مانند اختلاس و احتکار و گرفتن حقوق نجومی را آزمایشگاه موش جواب نمی دهد. در نتیجه باید توجه داشته باشید شما عزیزان پزشک با «انسان» روبه رو هستید و لذا بایستی هم حرمت طب، هم حرمت طبیب و هم حرمت انسان را حفظ کنید.»
میتوان حدس زد که از نظر ایشان، اختلاس و احتکار صفات و رفتار مذموم بشر است و با زبانی در سطح رذیلت انسانی باید توصیف شده و راهکاری برایش پیدا شود و نه توصیف سطح پایینی همچون رفتار حیوانی.
اینجا میخواهم به سادگی نشان دهم که هر چند زبان رفتار شناسی موشها و حیوانات به کار کنترل تورم و مبارزه با اختلاس نمیآید، اما چه بسا در فهم آنچه بیعدالتی و تورم بر سر انسان فرهمند خلیفهالله میآورد، سودمند است. و حتی فایدهای بیشتر از زبان کرامت انسانی دارد. چرا که گویی برای مدعیانی که اکنون سکان ادارهی اقتصاد را به عهده دارند، شرم سرپرست خانوار از ناتوانیاش در برآورده کردن مایحتاج زندگی چندان محلی از اعراب ندارد یا اساسا این تاکید اخلاقی بر بینوایی و تنهاماندگی و رهاشدگی و استیصال خانوار ایرانی بلاموضوع است. چرا که زبان عدد و آزادسازی قیمتها و سیاستالاقتصاد انقباضی دیگر است و زبان شرم و احساس ناتوانی شهروند ایرانی دیگر.
دکتر محمد رضا واعظ مهدوی، استاد فیزیولوژی دانشگاه شاهد، چند مطالعهی جالب دربارهی تأثیر محرومیتهای غذایی و تبعیض روی فرایند آپوپتوزیس حیوانات انجام داده که مناسب بحث فعلی ما است. در این تحقیقات تجمع لیپوفوشین به عنوان شاخصی از آپوپتوز و استرس اکسیداتیو و پیری و مرگ پیشرس سلولی در هیپوکامپ بررسی شده است. مثلا عنوان یک مقاله او و همکارانش چنین است:
«اثر عدم ثبات اجتماعی، محروميت، تبعيض و بیعدالتی در دريافت غذا بر تغييرهای بافتشناسی نورونهای هيپوكامپ خرگوش سفيد نيوزلندی»
یا عنوان تحقیق دیگر چنین است:
فقر غذايی، محيط ايزوله و فقدان ثبات اجتماعی سبب افزايش تجمع ليپوفشين و القای مرگ سلولی در سلولهای کبدی میگردد»
خلاصهی این پژوهشها به زبان غیر فنی این است که تبعیض و فقر باعث پیری و از دست رفتن قوای مغزی میشود.
حالا حسن استفاده از این زبان آزمایشگاهی موش و خرگوش در برابر زبان فاخر آقای جوادی آملی چیست؟
شاید اینگونه باشد که برنامهریزان اقتصادی که در مقابل تورم و رنج اقتصادی مردم کرخت شدهاند و در عین حال دغدغهی پیر شدن جامعه را دارند، بهخاطر داشته باشند که فقر و تورم و تبعیض آدمها را پیر می کند و زودتر از آنچه باید، به سمت مرگ پیش میبرد.
#دکتر_مرتضی_نخستین
#روانهای_روشن
#ایرانیان
#سلامت_روان
#تجربههای_روانپزشکانه
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد...
زندگی روزمره و روزانهی ما در شرایط پرتلاطم حاکم بر دنیا و کشورمان روان ما را از این فراز و نشیب بینصیب نمیگذارد و روزی نیست که ذهن ما منتظر خبری نباشد. این بمباران خبری و اطلاعاتی که گاه بار هیجانی سنگینی نیز دارد (چون فاجعه متروپل یا زلزلهی هرمزگان و یا در اخیرترین مورد خودکشی گروهی یک خانواده در نجفآباد) قادر است به شکلی جدی بر سلامت روان ما تاثیر بگذارد.
ستون روزها در #تجربههای_روانپزشکانه هر دوشنبه به بازتاب و تحلیل این تلاطمها در جامعه اختصاص دارد و تمامی خوانندگان ارجمند ما نویسندگان بالقوه آن هستند.
بنویسید لطفا...
مجله ساعت ۷ عصر روزهای شنبه تا چهارشنبه تازه میشود.
#تجربههای_روانپزشکانه
روزها با سوزها همراه شد...
زندگی روزمره و روزانهی ما در شرایط پرتلاطم حاکم بر دنیا و کشورمان روان ما را از این فراز و نشیب بینصیب نمیگذارد و روزی نیست که ذهن ما منتظر خبری نباشد. این بمباران خبری و اطلاعاتی که گاه بار هیجانی سنگینی نیز دارد (چون فاجعه متروپل یا زلزلهی هرمزگان و یا در اخیرترین مورد خودکشی گروهی یک خانواده در نجفآباد) قادر است به شکلی جدی بر سلامت روان ما تاثیر بگذارد.
ستون روزها در #تجربههای_روانپزشکانه هر دوشنبه به بازتاب و تحلیل این تلاطمها در جامعه اختصاص دارد و تمامی خوانندگان ارجمند ما نویسندگان بالقوه آن هستند.
بنویسید لطفا...
مجله ساعت ۷ عصر روزهای شنبه تا چهارشنبه تازه میشود.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗒 روزها
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک. تجربهها
در باب مهاجرت، و مهاجران
جهان در سالهای آخر هزاره گذشته شاهد بیشترین حجم مهاجرت در طول تاریخ بشری بود و با ورود به هزاره سوم از این حجم نه تنها کاسته نشده که در برخی مناطق افزایش نیز داشته است. تعداد زیادی از این مهاجرین در معرض شرایط نابهنجار زیستی، استثمار اقتصادی و برخوردهای تبعیضآمیز و نژادپرستانه قرار میگیرند. نگاه بسیاری از مهاجرین به مقاصد خود به عنوان لنگرگاههایی امن است که موجب برطرف شدن شر طوفانهای زندگی آنها میشود اما در بسیاری از موارد دستکم در کوتاهمدت ناچار به دست و پنجه نرم کردن با خیزش امواج تازهای خواهند شد. انسانی که خود را ناچار به پشتسر گذاشتن هر آنچه که داشته میشود چگونه انسانی خواهد شد؟ او فشارهای جسمی و روانی فرایند مهاجرت را چگونه از سر میگذراند؟ درمانگران چه مداخلاتی میتوانند برای این جماعت در جهت سازگاری با محیط میزبان انجام داده و آنها را به سوی یک زندگی مولد سوق دهند؟
مهاجرت به شکلی اجتنابناپذیر با فشارهای انطباقی همراه است. تاثیر چنین فشاری بر سلامت روان پیچیده و متغیر است. اختلالات اضطرابی، افسردگی، سو مصرف مواد و علایم اختلال استرس پس از آسیب PTSD و اختلالات شدیدتر روان در مهاجرین گزارش شده است. برخی چنین گفتهاند که نه مهاجرت به تنهایی بلکه رویدادهای آسیبزایی که فرد قبل، در حین و پس از مهاجرت متحمل میشود در بروز مشکلات روان دخالت دارند.
محققین به چهار مرحله در مهاجرت که به شکل بالقوه در بروز علایم اختلالات روان میتوانند دخالت داشته باشند اشاره کردهاند:
۱) آسیبهای پیش از مهاجرت
۲) رویدادهای آسیبزایی که در حین حرکت به سوی مقصد جدید تجربه میشوند
۳) تداوم فشار روانی در جریان طی فرایند پذیرفته شدن در محیط جدید
۴) شرایط نابسامان و زیر سطح استاندارد در محیط جدید که ناشی از بیکاری، عدم حمایتهای کافی و شرایط تبعیضآمیز نسبت به اقلیتها است.
فردی که تصمیم به مهاجرت میگیرد در بسیاری از موارد چنین کاری را برای تغییر شرایطی انجام میدهد که از تحمل وی خارج شده است. این شرایط فشار روانی را به وی تحمیل کرده که سلامت روان او به نحوی از انحا از آن متاثر شده است. بنابراین میتوان چنین فرض کرد که تعدادی نه چندان اندک از مهاجرین حتی پیش از آن که مهاجرت را آغاز کنند از برخی اختلالات روانپزشکی در رنج هستند.
در جریان مهاجرت تعدادی از مهاجرین جان خود را از دست داده و تعدادی نیز در معرض فشارهای مختلف از جمله زیادهخواهیهای قاچاقچیان انسان، تعرضهای جنسی، مرگ نزدیکان و بیماریهای مختلف جسمی قرار میگیرند.
کشور میزبان همیشه محیطی پذیرا برای مهاجرین نیست؛ به ویژه اگر این کشور تحت فشار اقتصادی و پیش از این نیز شاهد مهاجرین زیادی بوده باشد. زندگی در اردوگاههای پناهندگی با اضطراب زیاد، ترس از دست دادن و بازگردانده شدن همراه است و گزارشهای زیادی از بروز اختلالات روانپزشکی در این اردوگاهها وجود دارد. افراد در این مناطق گاه تا چندین سال باید منتظر پاسخ درخواست خود بمانند.
پس از ورود به جامعه جدید مقولههایی چون یافتن کار مناسب، شرایط نامساعد زندگی و نیاز به بازسازی شبکهی روابط اجتماعی از عوامل عمدهی ایجاد فشار روانی برای مهاجرین هستند. چنین شرایطی به شکلی دردناک بار مضاعفی بر دوش آنهایی میگذارد که پیش از این فشارهای جانکاه مراحل قبلی را متحمل شدهاند.
پژوهشها بیانگر این بودهاند که فشار روانی وارد شده بر مهاجرین اثر تجمعی داشته و در طول زمان احتمال بروز اختلال استرس پس از آسیب و افسردگی را افزایش میدهد. گزارش شده که شرایط نابسامان پیش از مهاجرت پیشبینی کنندهی نیرومندی برای بروز اختلالات روانپزشکی در طول پنج سال پس از مهاجرت است.
انگیزهی مهاجرت و ترک موطن خویش هرچه که باشد فعال کنندهی یک فرایند سوگواری در فرد مهاجر است. از دست رفتن بوها، صداها، طعمها و ریتم زندگی که به شکلی عمیق به زندگی او ساختار میدادند و حسی که از خویشتن خویش در مسیر رشد و بزرگ شدن خود داشته است از عمیقترین این فقدانها هستند. فرد نه تنها به سوگ افراد و مکانهایی مینشیند که با آنها آشنایی داشته بلکه دچار یک سوگ فرهنگی میشود. این سوگ فرهنگی به تمهیداتی دامن میزند که از طریق آنها سوگ انکار، ترمیم یا حتی کمرنگ شود. این فرایند از چنان عمقی برخوردار است که برخی به مهاجرین سوگواران همیشگی نام دادهاند. فرایند سوگواری فرد را درگیر شکل دادن دوباره به دنیای درون و تجلیات ذهنی ابژهها میکند. این سفر بینفرهنگی ایجاد کنندهی یک بحران رشدی است که در آن فرد باید فرایند ادغام و انسجام ارزشهای فرهنگی جدید را با آنچه پیش از این در سرزمین خود از والدین و جامعه خویش کسب کرده طی کند.
🧷 لطفا ورق بزنید، پایان بخش ۱/۲
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک. تجربهها
در باب مهاجرت، و مهاجران
جهان در سالهای آخر هزاره گذشته شاهد بیشترین حجم مهاجرت در طول تاریخ بشری بود و با ورود به هزاره سوم از این حجم نه تنها کاسته نشده که در برخی مناطق افزایش نیز داشته است. تعداد زیادی از این مهاجرین در معرض شرایط نابهنجار زیستی، استثمار اقتصادی و برخوردهای تبعیضآمیز و نژادپرستانه قرار میگیرند. نگاه بسیاری از مهاجرین به مقاصد خود به عنوان لنگرگاههایی امن است که موجب برطرف شدن شر طوفانهای زندگی آنها میشود اما در بسیاری از موارد دستکم در کوتاهمدت ناچار به دست و پنجه نرم کردن با خیزش امواج تازهای خواهند شد. انسانی که خود را ناچار به پشتسر گذاشتن هر آنچه که داشته میشود چگونه انسانی خواهد شد؟ او فشارهای جسمی و روانی فرایند مهاجرت را چگونه از سر میگذراند؟ درمانگران چه مداخلاتی میتوانند برای این جماعت در جهت سازگاری با محیط میزبان انجام داده و آنها را به سوی یک زندگی مولد سوق دهند؟
مهاجرت به شکلی اجتنابناپذیر با فشارهای انطباقی همراه است. تاثیر چنین فشاری بر سلامت روان پیچیده و متغیر است. اختلالات اضطرابی، افسردگی، سو مصرف مواد و علایم اختلال استرس پس از آسیب PTSD و اختلالات شدیدتر روان در مهاجرین گزارش شده است. برخی چنین گفتهاند که نه مهاجرت به تنهایی بلکه رویدادهای آسیبزایی که فرد قبل، در حین و پس از مهاجرت متحمل میشود در بروز مشکلات روان دخالت دارند.
محققین به چهار مرحله در مهاجرت که به شکل بالقوه در بروز علایم اختلالات روان میتوانند دخالت داشته باشند اشاره کردهاند:
۱) آسیبهای پیش از مهاجرت
۲) رویدادهای آسیبزایی که در حین حرکت به سوی مقصد جدید تجربه میشوند
۳) تداوم فشار روانی در جریان طی فرایند پذیرفته شدن در محیط جدید
۴) شرایط نابسامان و زیر سطح استاندارد در محیط جدید که ناشی از بیکاری، عدم حمایتهای کافی و شرایط تبعیضآمیز نسبت به اقلیتها است.
فردی که تصمیم به مهاجرت میگیرد در بسیاری از موارد چنین کاری را برای تغییر شرایطی انجام میدهد که از تحمل وی خارج شده است. این شرایط فشار روانی را به وی تحمیل کرده که سلامت روان او به نحوی از انحا از آن متاثر شده است. بنابراین میتوان چنین فرض کرد که تعدادی نه چندان اندک از مهاجرین حتی پیش از آن که مهاجرت را آغاز کنند از برخی اختلالات روانپزشکی در رنج هستند.
در جریان مهاجرت تعدادی از مهاجرین جان خود را از دست داده و تعدادی نیز در معرض فشارهای مختلف از جمله زیادهخواهیهای قاچاقچیان انسان، تعرضهای جنسی، مرگ نزدیکان و بیماریهای مختلف جسمی قرار میگیرند.
کشور میزبان همیشه محیطی پذیرا برای مهاجرین نیست؛ به ویژه اگر این کشور تحت فشار اقتصادی و پیش از این نیز شاهد مهاجرین زیادی بوده باشد. زندگی در اردوگاههای پناهندگی با اضطراب زیاد، ترس از دست دادن و بازگردانده شدن همراه است و گزارشهای زیادی از بروز اختلالات روانپزشکی در این اردوگاهها وجود دارد. افراد در این مناطق گاه تا چندین سال باید منتظر پاسخ درخواست خود بمانند.
پس از ورود به جامعه جدید مقولههایی چون یافتن کار مناسب، شرایط نامساعد زندگی و نیاز به بازسازی شبکهی روابط اجتماعی از عوامل عمدهی ایجاد فشار روانی برای مهاجرین هستند. چنین شرایطی به شکلی دردناک بار مضاعفی بر دوش آنهایی میگذارد که پیش از این فشارهای جانکاه مراحل قبلی را متحمل شدهاند.
پژوهشها بیانگر این بودهاند که فشار روانی وارد شده بر مهاجرین اثر تجمعی داشته و در طول زمان احتمال بروز اختلال استرس پس از آسیب و افسردگی را افزایش میدهد. گزارش شده که شرایط نابسامان پیش از مهاجرت پیشبینی کنندهی نیرومندی برای بروز اختلالات روانپزشکی در طول پنج سال پس از مهاجرت است.
انگیزهی مهاجرت و ترک موطن خویش هرچه که باشد فعال کنندهی یک فرایند سوگواری در فرد مهاجر است. از دست رفتن بوها، صداها، طعمها و ریتم زندگی که به شکلی عمیق به زندگی او ساختار میدادند و حسی که از خویشتن خویش در مسیر رشد و بزرگ شدن خود داشته است از عمیقترین این فقدانها هستند. فرد نه تنها به سوگ افراد و مکانهایی مینشیند که با آنها آشنایی داشته بلکه دچار یک سوگ فرهنگی میشود. این سوگ فرهنگی به تمهیداتی دامن میزند که از طریق آنها سوگ انکار، ترمیم یا حتی کمرنگ شود. این فرایند از چنان عمقی برخوردار است که برخی به مهاجرین سوگواران همیشگی نام دادهاند. فرایند سوگواری فرد را درگیر شکل دادن دوباره به دنیای درون و تجلیات ذهنی ابژهها میکند. این سفر بینفرهنگی ایجاد کنندهی یک بحران رشدی است که در آن فرد باید فرایند ادغام و انسجام ارزشهای فرهنگی جدید را با آنچه پیش از این در سرزمین خود از والدین و جامعه خویش کسب کرده طی کند.
🧷 لطفا ورق بزنید، پایان بخش ۱/۲
#تجربههای_روانپزشکانه
🗒 روزها
یادداشت #دکتر_علی_فیروزآبادی. بخش ۲/۲
به عبارتی دیگر، جنبههای تحولی و رشدی تجربهی مهاجرت به شکل ضروری به تغییر در ساختار شخصیتی فرد منجر شده که به نوبهی خود فعال کنندهی فرایند سوگ است.
بخشی از این فرایند به سوگواری برای بخشی از خویشتن خویش بر میگردد که فرد آن را در موطن خود به جا گذاشته است. روند سوگواری با دورهای از آشفتگی، درد و سرخوردگی به عنوان بخشی از فرایند مهاجرت همراه است. مهاجرت نه تنها فرد را از محیط خود جابجا میکند بلکه باعث گسستگی در تداوم و پیوستگی تجربهی فرد از خود میشود و زمانی که با آسیبهای قابل توجه نیز همراه باشد میتواند برانگیزانندهی از دست رفتن تماس هشیارانه با جنبههای شخصیتی Self-states فرد شود و این جنبههای تجزیه شده در قالب علایم بالینی اختلالات تجزیهای نمود پیدا کنند. مثالی از این روند گسستگی در تداوم تجربه فرد از خود را بولانگر Boulanger در ۲۰۰۴ در بیمار ۲۹ سالهی خود مطرح میکند که در ۱۱ سالگی از کوبا به ایالات متحده آمده بود. او به شکلی مداوم میان هویتهای پیش و پس از مهاجرت خود نوسان میکرد. من اینجا چه میکنم؟ چه کسی این را باور میکند؟ و چطور به اینجا رسیدم؟ پرسشهایی بود که او به شکلی مداوم از خود میپرسید. او از یک دختر پسرنمای سرکش که در خانوادهای شلوغ بزرگ شده بود به سوی نقش کودکی چاق و تنها در خانه حرکت کرده بود و میپنداشت که دیگران از او انتظار دارند نقش طبقاتی سطح پایین و منشا کوبایی خود را دور بریزد.
فرایند جذب شدن در فرهنگی دیگر یک روند یکنواخت و گریزناپذیر نیست بلکه روندی پویا است. حل شدن در فرهنگ جدید و دست کشیدن از فرهنگ خویش، ادغام در فرهنگ نو با حفظ جنبههایی از فرهنگ خود، جدایی (حفظ فرهنگ خودی و طرد فرهنگ نو) و حاشیهنشینی (طرد فرهنگ خودی و نو هردو) از جملهی این واکنشها هستند.
مهاجرت چه به شکل خودخواسته یا به صورت اجباری و تحمیلی همراه با فشار روانی زیادی است که حتی در بهترین و خوشبینانهترین شرایط نیز تاثیر خود را بر سلامت روان افراد اعمال میکند. بر دستاندرکاران بهداشت روان است که با گفت و گو در مورد ابعاد مختلف این پدیده و شناسایی جنبههای مختلف آن به افزایش آگاهی در مورد آن که بخشی انکارناپذیر از زندگی امروزه ما است یاری رسانند.
🗞 پایان ۲ از ۲
#دکتر_علی_فیروزآبادی
#فیروزآبادی
#روزها
#مهاجرت
#تجربههای_روانپزشکانه
یادداشت #دکتر_علی_فیروزآبادی. بخش ۲/۲
به عبارتی دیگر، جنبههای تحولی و رشدی تجربهی مهاجرت به شکل ضروری به تغییر در ساختار شخصیتی فرد منجر شده که به نوبهی خود فعال کنندهی فرایند سوگ است.
بخشی از این فرایند به سوگواری برای بخشی از خویشتن خویش بر میگردد که فرد آن را در موطن خود به جا گذاشته است. روند سوگواری با دورهای از آشفتگی، درد و سرخوردگی به عنوان بخشی از فرایند مهاجرت همراه است. مهاجرت نه تنها فرد را از محیط خود جابجا میکند بلکه باعث گسستگی در تداوم و پیوستگی تجربهی فرد از خود میشود و زمانی که با آسیبهای قابل توجه نیز همراه باشد میتواند برانگیزانندهی از دست رفتن تماس هشیارانه با جنبههای شخصیتی Self-states فرد شود و این جنبههای تجزیه شده در قالب علایم بالینی اختلالات تجزیهای نمود پیدا کنند. مثالی از این روند گسستگی در تداوم تجربه فرد از خود را بولانگر Boulanger در ۲۰۰۴ در بیمار ۲۹ سالهی خود مطرح میکند که در ۱۱ سالگی از کوبا به ایالات متحده آمده بود. او به شکلی مداوم میان هویتهای پیش و پس از مهاجرت خود نوسان میکرد. من اینجا چه میکنم؟ چه کسی این را باور میکند؟ و چطور به اینجا رسیدم؟ پرسشهایی بود که او به شکلی مداوم از خود میپرسید. او از یک دختر پسرنمای سرکش که در خانوادهای شلوغ بزرگ شده بود به سوی نقش کودکی چاق و تنها در خانه حرکت کرده بود و میپنداشت که دیگران از او انتظار دارند نقش طبقاتی سطح پایین و منشا کوبایی خود را دور بریزد.
فرایند جذب شدن در فرهنگی دیگر یک روند یکنواخت و گریزناپذیر نیست بلکه روندی پویا است. حل شدن در فرهنگ جدید و دست کشیدن از فرهنگ خویش، ادغام در فرهنگ نو با حفظ جنبههایی از فرهنگ خود، جدایی (حفظ فرهنگ خودی و طرد فرهنگ نو) و حاشیهنشینی (طرد فرهنگ خودی و نو هردو) از جملهی این واکنشها هستند.
مهاجرت چه به شکل خودخواسته یا به صورت اجباری و تحمیلی همراه با فشار روانی زیادی است که حتی در بهترین و خوشبینانهترین شرایط نیز تاثیر خود را بر سلامت روان افراد اعمال میکند. بر دستاندرکاران بهداشت روان است که با گفت و گو در مورد ابعاد مختلف این پدیده و شناسایی جنبههای مختلف آن به افزایش آگاهی در مورد آن که بخشی انکارناپذیر از زندگی امروزه ما است یاری رسانند.
🗞 پایان ۲ از ۲
#دکتر_علی_فیروزآبادی
#فیروزآبادی
#روزها
#مهاجرت
#تجربههای_روانپزشکانه
🔑 بازتاب و نقد
#دکتر_محمدباقر_صابری_زفرقندی. روانپزشک. تهران
🔬 نقد دکتر صابری به بخشی از یادداشت جلالی ندوشن است که به مسالهی بستری اجباری پرداخته است.
#دکتر_امیرحسین_جلالیندوشن در یادداشت خود به موضوع مهم و مورد غفلت واقع شدهای اشاره کرده است.
پاسخ به سوالاتی از این جنس، شاید برای شرایط امروز جامعهی روان پزشکی، طبی، جامعهشناسی وحتی سیاسی ما مهمتر باشد.
برای اینکه بتوانم زبان الکن خودم را قریب به ذهن کرده باشم، سوال میکنم که اگر مراجعی نه مبتلا به اختلال روان پریشی که حسب قاعده قدرت قضاوت او مختل است، که یک فرد مبتلا به سل به فرهیخته ای درکسوت طبیب مراجعه کرد آیا درمانگر به صرف دفاع از آنچه به عنوان آزادی فهم کرده است، می تواند و یا اصولا مجاز است مراجع و درمانجو را در جامعه رها کند؟ آیا فی نفسه حضور چنین فردی موجب آسیب به خود و دیگران نمیشود؟ حال در مورد مراجعی که درمانجو نیز نمیتواند باشد، که اصولا فاقد بصیرت لازم است، و به دلایلی علمی -که اساتید روان پزشکی به دستیاران و دانشجویان تدریس میکنند فاقد قدرت تصمیمگیری درست می باشد- چگونه میشود پذیرفت که در جامعه بدون هرگونه دفاعی و در میان بیخانمانی رها باشد؟ آیا حضور فرد سایکوتیک در بی خانمانی اصولن همراه و غیر قابل اجتناب برای آسیب به خود و دیگران نیست؟
سوال دیگر، دلیل اصلی جامعهای چون آمریکا برای تمکین به رها کردن اینگونه قربانیان، که افراد معتاد نیز درهمین مقوله میگنجند، در بیخانمانی، تا چه اندازه برمبنای هزینه/فایدهی اقتصادی است؟ و تا چه میزان دفاع واقعی از آزادیهای فردی؟ به عبارتی اگر سوال شود که احترام به حق آزادی این افراد این است که حاکمیت مکلف است تا به درمان و توانبخشی آنها، حتی بدون رضایت اولیه که این عدم رضایت می تواند آگاهانه نباشد، اقدام کند، پاسخ چیست؟
نکته قابل تامل دیگر این که چرا از ترس سواستفاده احتمالی، و به اعتقاد برخی محال، دولتها از بستری اجباری مخالفین فکری باید عدهی بیشتری از زندانیان و محبوسین را از حقوق مسلم برای درمان و بهبودی و زندگی شرافتمندانه در صورتی که به دلیل ابتلا به ناخوشی روانی از آن در رنج هستند محروم کرد؟
ضمن اینکه با امکانات و ابزارهای قانونی و غیرقانونی، تجهیزاتی و حرفهای موجود چه ضرورتی دارد حکومتهای امروزی از حربهی بستری روان پزشکی سواستفاده کنند؟
و در نهایت، ترویج این اتهام به دولتها، تا چه حد میتواند عده بیشتری از مخالفین فکری و یا غیرفکری را از بهرهمندی از خدمات روانپزشکی در صورت نیاز محروم کند؟!
شاید مباحثه در این حوزه فتح بابی باشد برای تصمیمات درست و علمی آتی درحوزهی سلامت روان و انشالله مفید و راه گشا.
یادداشت #جلالی_ندوشن را اینجا بخوانید.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_محمدباقر_صابری_زفرقندی. روانپزشک. تهران
🔬 نقد دکتر صابری به بخشی از یادداشت جلالی ندوشن است که به مسالهی بستری اجباری پرداخته است.
#دکتر_امیرحسین_جلالیندوشن در یادداشت خود به موضوع مهم و مورد غفلت واقع شدهای اشاره کرده است.
پاسخ به سوالاتی از این جنس، شاید برای شرایط امروز جامعهی روان پزشکی، طبی، جامعهشناسی وحتی سیاسی ما مهمتر باشد.
برای اینکه بتوانم زبان الکن خودم را قریب به ذهن کرده باشم، سوال میکنم که اگر مراجعی نه مبتلا به اختلال روان پریشی که حسب قاعده قدرت قضاوت او مختل است، که یک فرد مبتلا به سل به فرهیخته ای درکسوت طبیب مراجعه کرد آیا درمانگر به صرف دفاع از آنچه به عنوان آزادی فهم کرده است، می تواند و یا اصولا مجاز است مراجع و درمانجو را در جامعه رها کند؟ آیا فی نفسه حضور چنین فردی موجب آسیب به خود و دیگران نمیشود؟ حال در مورد مراجعی که درمانجو نیز نمیتواند باشد، که اصولا فاقد بصیرت لازم است، و به دلایلی علمی -که اساتید روان پزشکی به دستیاران و دانشجویان تدریس میکنند فاقد قدرت تصمیمگیری درست می باشد- چگونه میشود پذیرفت که در جامعه بدون هرگونه دفاعی و در میان بیخانمانی رها باشد؟ آیا حضور فرد سایکوتیک در بی خانمانی اصولن همراه و غیر قابل اجتناب برای آسیب به خود و دیگران نیست؟
سوال دیگر، دلیل اصلی جامعهای چون آمریکا برای تمکین به رها کردن اینگونه قربانیان، که افراد معتاد نیز درهمین مقوله میگنجند، در بیخانمانی، تا چه اندازه برمبنای هزینه/فایدهی اقتصادی است؟ و تا چه میزان دفاع واقعی از آزادیهای فردی؟ به عبارتی اگر سوال شود که احترام به حق آزادی این افراد این است که حاکمیت مکلف است تا به درمان و توانبخشی آنها، حتی بدون رضایت اولیه که این عدم رضایت می تواند آگاهانه نباشد، اقدام کند، پاسخ چیست؟
نکته قابل تامل دیگر این که چرا از ترس سواستفاده احتمالی، و به اعتقاد برخی محال، دولتها از بستری اجباری مخالفین فکری باید عدهی بیشتری از زندانیان و محبوسین را از حقوق مسلم برای درمان و بهبودی و زندگی شرافتمندانه در صورتی که به دلیل ابتلا به ناخوشی روانی از آن در رنج هستند محروم کرد؟
ضمن اینکه با امکانات و ابزارهای قانونی و غیرقانونی، تجهیزاتی و حرفهای موجود چه ضرورتی دارد حکومتهای امروزی از حربهی بستری روان پزشکی سواستفاده کنند؟
و در نهایت، ترویج این اتهام به دولتها، تا چه حد میتواند عده بیشتری از مخالفین فکری و یا غیرفکری را از بهرهمندی از خدمات روانپزشکی در صورت نیاز محروم کند؟!
شاید مباحثه در این حوزه فتح بابی باشد برای تصمیمات درست و علمی آتی درحوزهی سلامت روان و انشالله مفید و راه گشا.
یادداشت #جلالی_ندوشن را اینجا بخوانید.
#تجربههای_روانپزشکانه
Telegram
تجربههای روانپزشکانه
📋 روایتهای بالینی
#دکتر_امیرحسین_جلالیندوشن. روانپزشک. تهران
به تعطیلات تفکر میتوانیم پایان دهیم
گفتگوهای من با دانشجویان پزشکی در بیمارستان از زمانی به بعد برایم کلاس درس شده است. چون از یکسو نگاه آنان را به این سوال که ذهن چگونه کار میکند، بازتاب…
#دکتر_امیرحسین_جلالیندوشن. روانپزشک. تهران
به تعطیلات تفکر میتوانیم پایان دهیم
گفتگوهای من با دانشجویان پزشکی در بیمارستان از زمانی به بعد برایم کلاس درس شده است. چون از یکسو نگاه آنان را به این سوال که ذهن چگونه کار میکند، بازتاب…
ارغنون ما نوازد نغمهی عشق و جنون
ای که دل داری بیا بشنو نوای ارغنون
ارغنون جایی است برای گفتارهای میانرشتهای.
مجله ساعت ۷ عصر روزهای شنبه تا چهارشنبه تازه میشود. امروز دو یادداشت داریم. یادداشت ساعت ۱۹ کمی دیرتر از وعده مقرر خواهد آمد.
#تجربههای_روانپزشکانه
ای که دل داری بیا بشنو نوای ارغنون
ارغنون جایی است برای گفتارهای میانرشتهای.
مجله ساعت ۷ عصر روزهای شنبه تا چهارشنبه تازه میشود. امروز دو یادداشت داریم. یادداشت ساعت ۱۹ کمی دیرتر از وعده مقرر خواهد آمد.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗒 ارغنون
#امیرحسین_کریمیپناه. کارورز پزشکی. دانشگاه علوم پزشکی ایران
یادداشتهایی حول فلسفه روانپزشکی. هفتهی اول
روانپزشکی، شاخهای از طب است. در این گزاره تقریبا تردیدی وجود ندارد. اما پرسشهایی است که هرچند در ابتدا شفاف و بدیهی به نظر برسد، پاسخ قاطعی نخواهند داشت.
آیا اختلال/بیماری روانپزشکی، توضیح/تبیین پزشکی دارد؟
آیا اختلال/بیماری روانپزشکی، تنها توضیح/تبیین پزشکی دارد؟
آیا بیماری روانپزشکی وجود دارد؟ فرد سالم از نگاه روانپزشکی چگونه فردی است؟
پدیده سوبژکتیو ذهن انسان، تا چه حد و چگونه به پدیده ابژکتیو بدن انسان مرتبط است؟
...
این پرسشها را میتوان پرسشهای همیشگی روانپزشکی دانست که در طی یکصدسال اخیر، دائما به شکلهای گوناگون در قالب فلسفه پزشکی مطرح شدهاند. این که فلسفه پزشکی را شاخهای از طب بدانیم یا شاخهای از فلسفه علم، خود بحث مفصلی را میان اندیشمندان این حوزه هویدا کرده است اما به هر شکل، پرداختن به پرسشهای فلسفی حوزه روانپزشکی بدون بهرهگرفتن از هر سه این حوزهها (فلسفه علم، فلسفه پزشکی و طب) امکانپذیر نیست.
کوهن در کتاب ساختار انقلابهای علمی، پرداختن دانشمندان هر حوزه به پرسشهای فلسفی مرتبط با آن حوزه را نشانی از بیثباتی پارادایمی آن حوزه میدانست. پوپر از طرف دیگر، دانشمندان هر حوزه را به تفکر نقاد تشویق مینمود. روانپزشکی شاید نقطه قابل اتکایی برای پوپر باشد چرا که شاید بیش از تمامی باقی شاخههای طب، بر طبل این بیثباتی پارادایمی و طرح پرسشهایی اساسی، کوبیده است.
در همگی جنبشها و بحرانهای طب، نظیر بازانسانی کردن پزشکی (اشاره به مارکوم)، بازانسانی کردن روانپزشکی (اشاره به ویکتور فرانکل، آر.دی.لینگ و ژان.پل.سارتر)، اخلاق پزشکی مدرن (اشاره به نورنبرگ و پس از آن)، علوم انسانی پزشکی/سلامت (اشاره به موج کلاسیک و انتقادی) و جامعهشناسی پزشکی (اشاره به جریان ضدپزشکُ، جریان ضدروانپزشک، میشل فوکو، طبیسازی و...)، روانپزشکی پایی ثابت داشته و به قولی بچه بازیگوش طب بوده است.
در این مجموعه یادداشت تلاش خواهیم کرد تا ضمن معرفی مفاهیمی از فلسفه پزشکی و فلسفه علم، به درک فلسفه روانپزشکی و تلاش برای پاسخ به پرسشهای آن نزدیک شویم و نهایتا به مرور مقاله و مدخل «فلسفه روانپزشکی» اثر دومینیک مورفی در دانشنامه استنفورد بپردازیم که ابتدا در سال ۲۰۱۰ منتشر و سپس در سال ۲۰۲۰ تحت بازنگری اساسی قرار گرفته است.
پزشکی را میتوان علم شناخت علت و درمان بیماریها دانست. تقریبا برای هر پزشکی چیستی بیماری بدیهی به نظر میرسد و سلامتی فقدان بیماری است. چیستی بیماری در بسیاری از موارد با روشن کردن علت آن توضیح داده میشود. اما علت بیماریها در هر زمان با پارادایم آن زمان توضیح داده میشده است. برای مثال درد شکم بیمار در هر دورهای با توجه به پیشفرضها و پارادایم علمی پزشکی آن زمان، به شکلی متفاوت توضیح داده میشده است:
درد شکم، به علت باز بودن پنجره اتاق خواب فرد در هنگام شب و ورود میاسما به اتاق او بوده است (نظریه میاسما)/ درد شکم، به علت به هم ریختن تعادل طبایع چهارگانه بیمار است (نظریه طبایع چهارگانه)/ درد شکم به علت وجود زخم در معده بیمار است (شروع به کاربستن نظریه علمی در پزشکی و کالبدشکافی)/ درد شکم به علت ترشح بیش از حد اسید معده در این بیمار است (توضیح فیزیولوژی)/ درد شکم به علت میکروبی است که در معده بیمار زندگی میکند (توضیح میکروبیولوژی)/ درد شکم به علت اضطراب بیش از حد فرد است (توضیح روانپزشکی)/ ...
بسیاری از این پارادایمهای طب طی ظهور روشعلمی و به کاربسته شدن آن در طب، محو شدند و برخی نیز تا به امروز مورد استناد قرار میگیرند. به هر حال، برخلاف رشتههایی نظیر فیزیک، با هویدا شدن توضیح جدیدی برای علت یک بیماری، توضیحهای قبلی در پزشکی رد نشده بلکه بسیاری از آنها در کنار هم قرار گرفتند. توضیح آناتومی در کنار توضیح فیزیولوژی برای درد شکم قرار گرفتهاند بدون این که هیچکدام برتریای داشته باشند.
🔑 لطفا ورق بزنید... ۱/۲
#تجربههای_روانپزشکانه
#امیرحسین_کریمیپناه. کارورز پزشکی. دانشگاه علوم پزشکی ایران
یادداشتهایی حول فلسفه روانپزشکی. هفتهی اول
روانپزشکی، شاخهای از طب است. در این گزاره تقریبا تردیدی وجود ندارد. اما پرسشهایی است که هرچند در ابتدا شفاف و بدیهی به نظر برسد، پاسخ قاطعی نخواهند داشت.
آیا اختلال/بیماری روانپزشکی، توضیح/تبیین پزشکی دارد؟
آیا اختلال/بیماری روانپزشکی، تنها توضیح/تبیین پزشکی دارد؟
آیا بیماری روانپزشکی وجود دارد؟ فرد سالم از نگاه روانپزشکی چگونه فردی است؟
پدیده سوبژکتیو ذهن انسان، تا چه حد و چگونه به پدیده ابژکتیو بدن انسان مرتبط است؟
...
این پرسشها را میتوان پرسشهای همیشگی روانپزشکی دانست که در طی یکصدسال اخیر، دائما به شکلهای گوناگون در قالب فلسفه پزشکی مطرح شدهاند. این که فلسفه پزشکی را شاخهای از طب بدانیم یا شاخهای از فلسفه علم، خود بحث مفصلی را میان اندیشمندان این حوزه هویدا کرده است اما به هر شکل، پرداختن به پرسشهای فلسفی حوزه روانپزشکی بدون بهرهگرفتن از هر سه این حوزهها (فلسفه علم، فلسفه پزشکی و طب) امکانپذیر نیست.
کوهن در کتاب ساختار انقلابهای علمی، پرداختن دانشمندان هر حوزه به پرسشهای فلسفی مرتبط با آن حوزه را نشانی از بیثباتی پارادایمی آن حوزه میدانست. پوپر از طرف دیگر، دانشمندان هر حوزه را به تفکر نقاد تشویق مینمود. روانپزشکی شاید نقطه قابل اتکایی برای پوپر باشد چرا که شاید بیش از تمامی باقی شاخههای طب، بر طبل این بیثباتی پارادایمی و طرح پرسشهایی اساسی، کوبیده است.
در همگی جنبشها و بحرانهای طب، نظیر بازانسانی کردن پزشکی (اشاره به مارکوم)، بازانسانی کردن روانپزشکی (اشاره به ویکتور فرانکل، آر.دی.لینگ و ژان.پل.سارتر)، اخلاق پزشکی مدرن (اشاره به نورنبرگ و پس از آن)، علوم انسانی پزشکی/سلامت (اشاره به موج کلاسیک و انتقادی) و جامعهشناسی پزشکی (اشاره به جریان ضدپزشکُ، جریان ضدروانپزشک، میشل فوکو، طبیسازی و...)، روانپزشکی پایی ثابت داشته و به قولی بچه بازیگوش طب بوده است.
در این مجموعه یادداشت تلاش خواهیم کرد تا ضمن معرفی مفاهیمی از فلسفه پزشکی و فلسفه علم، به درک فلسفه روانپزشکی و تلاش برای پاسخ به پرسشهای آن نزدیک شویم و نهایتا به مرور مقاله و مدخل «فلسفه روانپزشکی» اثر دومینیک مورفی در دانشنامه استنفورد بپردازیم که ابتدا در سال ۲۰۱۰ منتشر و سپس در سال ۲۰۲۰ تحت بازنگری اساسی قرار گرفته است.
پزشکی را میتوان علم شناخت علت و درمان بیماریها دانست. تقریبا برای هر پزشکی چیستی بیماری بدیهی به نظر میرسد و سلامتی فقدان بیماری است. چیستی بیماری در بسیاری از موارد با روشن کردن علت آن توضیح داده میشود. اما علت بیماریها در هر زمان با پارادایم آن زمان توضیح داده میشده است. برای مثال درد شکم بیمار در هر دورهای با توجه به پیشفرضها و پارادایم علمی پزشکی آن زمان، به شکلی متفاوت توضیح داده میشده است:
درد شکم، به علت باز بودن پنجره اتاق خواب فرد در هنگام شب و ورود میاسما به اتاق او بوده است (نظریه میاسما)/ درد شکم، به علت به هم ریختن تعادل طبایع چهارگانه بیمار است (نظریه طبایع چهارگانه)/ درد شکم به علت وجود زخم در معده بیمار است (شروع به کاربستن نظریه علمی در پزشکی و کالبدشکافی)/ درد شکم به علت ترشح بیش از حد اسید معده در این بیمار است (توضیح فیزیولوژی)/ درد شکم به علت میکروبی است که در معده بیمار زندگی میکند (توضیح میکروبیولوژی)/ درد شکم به علت اضطراب بیش از حد فرد است (توضیح روانپزشکی)/ ...
بسیاری از این پارادایمهای طب طی ظهور روشعلمی و به کاربسته شدن آن در طب، محو شدند و برخی نیز تا به امروز مورد استناد قرار میگیرند. به هر حال، برخلاف رشتههایی نظیر فیزیک، با هویدا شدن توضیح جدیدی برای علت یک بیماری، توضیحهای قبلی در پزشکی رد نشده بلکه بسیاری از آنها در کنار هم قرار گرفتند. توضیح آناتومی در کنار توضیح فیزیولوژی برای درد شکم قرار گرفتهاند بدون این که هیچکدام برتریای داشته باشند.
🔑 لطفا ورق بزنید... ۱/۲
#تجربههای_روانپزشکانه
🗒 ارغنون ۲۱ تیرماه ۱۴۰۱
بخش دوم یادداشت امیرحسین کریمیپناه
از طرف دیگر، انتخاب علتی که منجر به یک بیماری میشود، میتواند در یک زنجیره قرار بگیرد و بسیار سلیقهای باشد. برای مثال، درد شکم حتی اگر همراه با زخم معده باشد، میتواند زنجیره علل دیگری نیز داشته باشد: بیمار، با استعداد ژنتیکی که سیگار میکشد، اضطراب فراوانی را در محیط کار تجربه میکند، باکتری اچ.پیلوری در معده دارد و با افزایش ترشح اسید معده، دچار زخم در معدهاش شده است. این که از این زنجیره که بسیار بیش از این قابل بسط است، کدام را به عنوان علت برگزینیم سلیقهای و احتمالا فاقد اعتبار فلسفی است. البته طب به صورت معمول، تا به جایی در انتخاب علت پیش میرود که مداخلهای برای بهبود علائم بیابد.
همین امر است که در نهایت منجر به این توضیح فراگیر در طب شده است که بیماریها علل گوناگون دارند (مولتی-فاکتوریال هستند).
مدل پزشکی که اکنون مدل فراگیر، جا افتاده و پارادایم طب مدرن قرن بیستمی است هرچند که توضیحها و علل گوناگون برای بیماریها را پذیرفته است اما آن را محدود به بدن بیمار میکند. این مدل که گاهی مدل مکانیکی نیز نامیده میشود و احتمالا تحت تاثیر جامعه علمی قرن نوزدهم و بیستمی است، مایل است علت بیماری را در جایی از بدن بیمار پیدا کند. این رویکرد تقلیلگرایانه، بیماری را نقص در عملکرد بدن تعریف میکند.
حال این سوال مطرح میشود که علت بیماری روانپزشکی، نقص در عملکرد کدام قسمت بدن است؟
این سوال به ظاهر ساده، چالشی بنیادین برای طب است. راههای مختلفی برای پاسخ دادن به آن مورد آزمون قرار گرفته است. از انکار بیماری روانپزشکی به عنوان یک بیماری واقعی (با معیارهای طب مدرن) تا تقلیل آن به بیماری مغز (رویکرد فانکشنالیستی).
آیا بیماری روانپزشکی با معیار طب مدرن وجود دارد؟ آیا مدل پزشکی medical model (یا مدل اصلاح شده چهارعنصری بیو-سایکو-سوشیو-اسپیریچوال آن) میتواند با روانپزشکی و بیماری روانپزشکی توافق/coexist داشته باشد؟ در یادداشت بعدی بیشتر خواهیم خواند.
پایان. ۲/۲
#تجربههای_روانپزشکانه
بخش دوم یادداشت امیرحسین کریمیپناه
از طرف دیگر، انتخاب علتی که منجر به یک بیماری میشود، میتواند در یک زنجیره قرار بگیرد و بسیار سلیقهای باشد. برای مثال، درد شکم حتی اگر همراه با زخم معده باشد، میتواند زنجیره علل دیگری نیز داشته باشد: بیمار، با استعداد ژنتیکی که سیگار میکشد، اضطراب فراوانی را در محیط کار تجربه میکند، باکتری اچ.پیلوری در معده دارد و با افزایش ترشح اسید معده، دچار زخم در معدهاش شده است. این که از این زنجیره که بسیار بیش از این قابل بسط است، کدام را به عنوان علت برگزینیم سلیقهای و احتمالا فاقد اعتبار فلسفی است. البته طب به صورت معمول، تا به جایی در انتخاب علت پیش میرود که مداخلهای برای بهبود علائم بیابد.
همین امر است که در نهایت منجر به این توضیح فراگیر در طب شده است که بیماریها علل گوناگون دارند (مولتی-فاکتوریال هستند).
مدل پزشکی که اکنون مدل فراگیر، جا افتاده و پارادایم طب مدرن قرن بیستمی است هرچند که توضیحها و علل گوناگون برای بیماریها را پذیرفته است اما آن را محدود به بدن بیمار میکند. این مدل که گاهی مدل مکانیکی نیز نامیده میشود و احتمالا تحت تاثیر جامعه علمی قرن نوزدهم و بیستمی است، مایل است علت بیماری را در جایی از بدن بیمار پیدا کند. این رویکرد تقلیلگرایانه، بیماری را نقص در عملکرد بدن تعریف میکند.
حال این سوال مطرح میشود که علت بیماری روانپزشکی، نقص در عملکرد کدام قسمت بدن است؟
این سوال به ظاهر ساده، چالشی بنیادین برای طب است. راههای مختلفی برای پاسخ دادن به آن مورد آزمون قرار گرفته است. از انکار بیماری روانپزشکی به عنوان یک بیماری واقعی (با معیارهای طب مدرن) تا تقلیل آن به بیماری مغز (رویکرد فانکشنالیستی).
آیا بیماری روانپزشکی با معیار طب مدرن وجود دارد؟ آیا مدل پزشکی medical model (یا مدل اصلاح شده چهارعنصری بیو-سایکو-سوشیو-اسپیریچوال آن) میتواند با روانپزشکی و بیماری روانپزشکی توافق/coexist داشته باشد؟ در یادداشت بعدی بیشتر خواهیم خواند.
پایان. ۲/۲
#تجربههای_روانپزشکانه
🗒 ارغنون
#دکتر_کاوه_علوی. روانپزشک. تهران
بررسی رمان دختر آگاممنون (Agamemnon’s Daughter) نوشتهی Ismail Kadare
رمان «دختر آگاممنون» رمان کوتاهی است، اما عمیق و تأثیرگذار. تعلیق ندارد. اما کشش و جاذبه دارد. داستان نیست. کل داستان همین است که یکی از کارکنان دولت برای رژهی روز کارگر به جایگاه خاصی دعوت میشود. او همان ساعت با دوستدخترش که فرزند یکی از مقامات عالیرتبه است، قرار ملاقات دارد. دختر سر قرار نمیآید. مرد راهی جایگاهش میشود و در این مسیر با مرور داستان آگاممنون و قربانی کردن دخترش، در دل داستان افسردگی و سرخوردگی خودش، یک نگرش خودکاوانه، جداییاش از دختر را در دل وقایع روز دولت سرکوبگر و کمونیستی آلبانی دوران انور خوجه مرور میکند و در این مسیر گهگاه سری میزند به سایر کشورهای کمونیستی آن زمان، خصوصاً شوروی و چین و کرهشمالی و شعارهای کمونیستی آن دوران و حتی پیمان ورشو را به نقد میکشد. این سفرهای تاریخی به مقایسههای جالبی هم منجر میشود، مثل جریان استالین و قربانی کردن پسرش، یاکف. تحلیلهای متعددی هم در این مورد ارائه میشود که نشان میدهد نویسنده بیشتر از آنکه یک رمان نوشته باشد، یک مقاله بلند تحلیلی سیاسی ارائه کرده است دربارهی آلبانی دوران انور خوجه. جالب است انگار رمان برای زمانهی ما نوشته شده. رمان در مورد سیاست است، و نحرافها در آن، در باب قدرت مطلق، ظاهرسازیها و فریبکاریها، و رفتارهای پوپولیستی تهوعآور. آدمهایی که به بهایی اندک و بی آنکه چیز مهمی به دست بیاورند، دیگران را لو میدهند. مردم به هر چیزی عادت میکنند و آن را میپذیرند. یک الگوی درماندگی آموختهشده برای بقاء بیشتر، اگرچه بیارزش و پوچ. توانی برای مبارزه نیست. نقشهایی که مدیران در نقد خود بازی میکنند و گاه کسی را از بین خود قربانی میکنند تا هم نمایش کاملتر شود و هم درس عبرتی شود برای دیگران. رهبران شعار میدهند «اگر ناچار باشیم علف میخوریم، اما هرگز اصول مارکسیسم-لنینیسم را انکار نمیکنیم» قهر با تمام دنیا، و طنین شعار «ما شما را به عزت میرسانیم» را هم در لابلای پاراگرافها به شکلی نانوشته میشنویم.
☕️ از متن کتاب
...هولناکتر از همه اینکه به آنچه تا دیروز آنقدر شور و تیره و تار و نفراتآور مینمود که پذیرفتنی نبود، رفتهرفته خو گرفته بودیم. ته هر گودالی، گودال دیگری زیر پایمان دهان میگشود و همه با خود میگفتیم: آه، نه! نه، دیگر! آخر باید حدی داشته باشد. اوضاع همین حالا هم زیادی آدم را از زندگی بیزار میکند. اما فردای آن روز، آنچه بیزارکننده و چندشآور بود، دیگر برای همه عادی میشد. بدتر از این، بعضی اذهان مردد در صدد توجیه آن برمیآمدند.
پ.ن. یک: همیشه به داستان انور خوجه علاقه داشتم. آدم بیماری بوده. شاید بیمارترین آدمی که در رأس حکومتها دیدهام.
پ.ن. دو: آگاممنون میخواسته به تروا لشکرکشی کند که با خشم آرتمیس، الهه طبیعت وحشی و شکار، مواجه میشود و برای اینکه رضایت او را به دست بیاورد تا بادهای مخالف مانع حرکت کشتیهایش نشود، تصمیم میگیرد ایفیژنی، دخترش، را قربانی کند. آرتمیس بز یا گوزنی را به قربانگاه میرساند و ایفیژنی را کاهی معبد خود میکند.
پ.ن. سه: ترجمه کتاب بد نیست، اما شدیداً نیازمند ویراستاری دوباره است.
* اسماعیل کاداره متولد ۱۹۳۶ است. تاریخ و فلسفه خواند و مدتی در شوروی اقامت داشت و حالا به فرانسه پناهنده شده است. اولین رمانش را در سال ۱۹۶۳ نوشت و بیشتر از چهل رمان و رمانک منتشر کرده است. او «دختر آگاممنون» را در سال ۱۹۸۵ و در زمان اقامتش در آلبانی نوشت، اما چون آثارش اجازه چاپ نداشتند، آن را بهصورت قاچاق از کشور خارج کرد و نهایتاً به کمک یک ویراستار فرانسوی در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. این رمان بخش دوم و بزرگتر (dipych) رمان دیگری به نام The Successor است.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_کاوه_علوی. روانپزشک. تهران
بررسی رمان دختر آگاممنون (Agamemnon’s Daughter) نوشتهی Ismail Kadare
رمان «دختر آگاممنون» رمان کوتاهی است، اما عمیق و تأثیرگذار. تعلیق ندارد. اما کشش و جاذبه دارد. داستان نیست. کل داستان همین است که یکی از کارکنان دولت برای رژهی روز کارگر به جایگاه خاصی دعوت میشود. او همان ساعت با دوستدخترش که فرزند یکی از مقامات عالیرتبه است، قرار ملاقات دارد. دختر سر قرار نمیآید. مرد راهی جایگاهش میشود و در این مسیر با مرور داستان آگاممنون و قربانی کردن دخترش، در دل داستان افسردگی و سرخوردگی خودش، یک نگرش خودکاوانه، جداییاش از دختر را در دل وقایع روز دولت سرکوبگر و کمونیستی آلبانی دوران انور خوجه مرور میکند و در این مسیر گهگاه سری میزند به سایر کشورهای کمونیستی آن زمان، خصوصاً شوروی و چین و کرهشمالی و شعارهای کمونیستی آن دوران و حتی پیمان ورشو را به نقد میکشد. این سفرهای تاریخی به مقایسههای جالبی هم منجر میشود، مثل جریان استالین و قربانی کردن پسرش، یاکف. تحلیلهای متعددی هم در این مورد ارائه میشود که نشان میدهد نویسنده بیشتر از آنکه یک رمان نوشته باشد، یک مقاله بلند تحلیلی سیاسی ارائه کرده است دربارهی آلبانی دوران انور خوجه. جالب است انگار رمان برای زمانهی ما نوشته شده. رمان در مورد سیاست است، و نحرافها در آن، در باب قدرت مطلق، ظاهرسازیها و فریبکاریها، و رفتارهای پوپولیستی تهوعآور. آدمهایی که به بهایی اندک و بی آنکه چیز مهمی به دست بیاورند، دیگران را لو میدهند. مردم به هر چیزی عادت میکنند و آن را میپذیرند. یک الگوی درماندگی آموختهشده برای بقاء بیشتر، اگرچه بیارزش و پوچ. توانی برای مبارزه نیست. نقشهایی که مدیران در نقد خود بازی میکنند و گاه کسی را از بین خود قربانی میکنند تا هم نمایش کاملتر شود و هم درس عبرتی شود برای دیگران. رهبران شعار میدهند «اگر ناچار باشیم علف میخوریم، اما هرگز اصول مارکسیسم-لنینیسم را انکار نمیکنیم» قهر با تمام دنیا، و طنین شعار «ما شما را به عزت میرسانیم» را هم در لابلای پاراگرافها به شکلی نانوشته میشنویم.
☕️ از متن کتاب
...هولناکتر از همه اینکه به آنچه تا دیروز آنقدر شور و تیره و تار و نفراتآور مینمود که پذیرفتنی نبود، رفتهرفته خو گرفته بودیم. ته هر گودالی، گودال دیگری زیر پایمان دهان میگشود و همه با خود میگفتیم: آه، نه! نه، دیگر! آخر باید حدی داشته باشد. اوضاع همین حالا هم زیادی آدم را از زندگی بیزار میکند. اما فردای آن روز، آنچه بیزارکننده و چندشآور بود، دیگر برای همه عادی میشد. بدتر از این، بعضی اذهان مردد در صدد توجیه آن برمیآمدند.
پ.ن. یک: همیشه به داستان انور خوجه علاقه داشتم. آدم بیماری بوده. شاید بیمارترین آدمی که در رأس حکومتها دیدهام.
پ.ن. دو: آگاممنون میخواسته به تروا لشکرکشی کند که با خشم آرتمیس، الهه طبیعت وحشی و شکار، مواجه میشود و برای اینکه رضایت او را به دست بیاورد تا بادهای مخالف مانع حرکت کشتیهایش نشود، تصمیم میگیرد ایفیژنی، دخترش، را قربانی کند. آرتمیس بز یا گوزنی را به قربانگاه میرساند و ایفیژنی را کاهی معبد خود میکند.
پ.ن. سه: ترجمه کتاب بد نیست، اما شدیداً نیازمند ویراستاری دوباره است.
* اسماعیل کاداره متولد ۱۹۳۶ است. تاریخ و فلسفه خواند و مدتی در شوروی اقامت داشت و حالا به فرانسه پناهنده شده است. اولین رمانش را در سال ۱۹۶۳ نوشت و بیشتر از چهل رمان و رمانک منتشر کرده است. او «دختر آگاممنون» را در سال ۱۹۸۵ و در زمان اقامتش در آلبانی نوشت، اما چون آثارش اجازه چاپ نداشتند، آن را بهصورت قاچاق از کشور خارج کرد و نهایتاً به کمک یک ویراستار فرانسوی در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. این رمان بخش دوم و بزرگتر (dipych) رمان دیگری به نام The Successor است.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗒 تازهها
بیانیهی یک پدر در مورد ترانسجندر شدن دخترش
🔬 #خالد_حسینی نویسندهی نامدار افغان- آمریکایی که رمانهای مشهوری چون #بادبادکباز و #همچو_خورشی_ تابان را در کارنامه دارد با انتشار متنی کوتاه که خبر داده دخترش ترانسجندر شده. ماجرا از این قرار است که پسر بیولوژیک وی تغییر جنسیت داده و انگار نویسنده دارای فرزند دختر دیگری شده. این متن را با هم بخوانیم.
دیروز دخترم هریس ترنسجندر شد. من از سال گذشته در مورد سفر شخصی هریس میدانم و او را در برخی اوقات شخصی بسیار دشوار رصد کردهام. گذار به جنسیت جدید بسیار پیچیده است - از نظر احساسی، جسمی، اجتماعی، و روانشناختی- اما هریس با لطف، صبر و خرد با هر چالشی روبرو شده است.
من به عنوان یک پدر هرگز تا این اندازه به او افتخار نکردهام. خوشحالم که اکنون نه یک دختر بلکه دو دختر زیبا دارم. بیشتر از همه، من از بی باکی هریس، و شهامت او برای به اشتراک گذاشتن خود واقعیاش با جهان الهام گرفتهام. او به من و خانوادهی ما چیزهای زیادی در مورد شجاعت، و حقیقت آموخته است، همچنین در مورد معنای واقعی زندگی کردن. میدانم که این روند برای او دردناک بود، مملو از اندوه و اضطراب. او نسبت به ظلمی که ترنسها روزانه در معرض آن قرار میگیرند هوشیار است. اما او قوی و نترس است.
من دخترم را دوست دارم. من و خانوادهی ما در هر مرحله در کنار او خواهیم بود. پشت سرش میایستیم. تماشای ورود او به دنیا به عنوان زنی زیبا، عاقل و باهوش که هست، یک افتخار است. خدا حفظش کند.
#تازهها
#تجربههای_روانپزشکانه
بیانیهی یک پدر در مورد ترانسجندر شدن دخترش
🔬 #خالد_حسینی نویسندهی نامدار افغان- آمریکایی که رمانهای مشهوری چون #بادبادکباز و #همچو_خورشی_ تابان را در کارنامه دارد با انتشار متنی کوتاه که خبر داده دخترش ترانسجندر شده. ماجرا از این قرار است که پسر بیولوژیک وی تغییر جنسیت داده و انگار نویسنده دارای فرزند دختر دیگری شده. این متن را با هم بخوانیم.
دیروز دخترم هریس ترنسجندر شد. من از سال گذشته در مورد سفر شخصی هریس میدانم و او را در برخی اوقات شخصی بسیار دشوار رصد کردهام. گذار به جنسیت جدید بسیار پیچیده است - از نظر احساسی، جسمی، اجتماعی، و روانشناختی- اما هریس با لطف، صبر و خرد با هر چالشی روبرو شده است.
من به عنوان یک پدر هرگز تا این اندازه به او افتخار نکردهام. خوشحالم که اکنون نه یک دختر بلکه دو دختر زیبا دارم. بیشتر از همه، من از بی باکی هریس، و شهامت او برای به اشتراک گذاشتن خود واقعیاش با جهان الهام گرفتهام. او به من و خانوادهی ما چیزهای زیادی در مورد شجاعت، و حقیقت آموخته است، همچنین در مورد معنای واقعی زندگی کردن. میدانم که این روند برای او دردناک بود، مملو از اندوه و اضطراب. او نسبت به ظلمی که ترنسها روزانه در معرض آن قرار میگیرند هوشیار است. اما او قوی و نترس است.
من دخترم را دوست دارم. من و خانوادهی ما در هر مرحله در کنار او خواهیم بود. پشت سرش میایستیم. تماشای ورود او به دنیا به عنوان زنی زیبا، عاقل و باهوش که هست، یک افتخار است. خدا حفظش کند.
#تازهها
#تجربههای_روانپزشکانه