Telegram Web Link
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
«من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود»

#سعدی

@official_sheer
مائیم که از بادهٔ بی‌جام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم

گویند سرانجام ندارید شما
مائیم که بی‌هیچ سرانجام خوشیم

#مولانا

@official_sheer
روزی آید که دلم هیچ تمنا نکند

#سیمین

@official_sheer
هر شب از هر سوی در می آیدم در دل خیال
از کدامین سو نگهدارم من این ویرانه را

#امیر_خسرو_دهلوی

@official_sheer
من عاشق تو هستم؛ این گفتگو ندارد!

# شهریار

@official_sheer
دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بِگُفت
آمدم، نعره مزن، جامه مَدَر، هیچ مگو

گفتم ای عشق، من از چیزِ دِگر می‌ترسم
گفت آن چیز، دگر نیست، دگر هیچ مگو

#مولانا

@official_sheer
#داستان_کوتاه

عاقد گفت عروس خانوم وكيلم؟ 
گفتند عروس رفته گل بچينه. دوباره پرسيد وكيلم عروس خانوم؟
- عروس رفته گلاب بياره.
عاقد گفت براى بار سوم مى پرسم؛ عروس خانم. وكيلم؟

عروس رفته...
عروس رفته بود.

پچ پچ افتاد بين مهمانها. شيرين سيزده سالش بود؛ وراج و پر هيجان. بلند بلند حرف مى زد و غش غش مى خنديد. هر روز سر ديوار و بالاى درخت پيدايش مى كردند. پدرش هم صلاح ديد زودتر شوهرش دهد.
داماد بددل و غيرتى بود و گفته بود پرده بكشند دور عروس.

شيرين هم از شلوغى استفاده كرده بود و چهاردست و پا از زير پاى خاله خانبانجى ها كه داشتند قند مى سابيدند، زده بود به چاك.
مهمانى بهم ريخت. هر كس از يك طرف دويد دنبال عروس. مهمانها ريختند توى كوچه.
شيرين را روى پشت بام همسايه پيدا كردند.لاى طناب هاى رخت. پدرش كشان كشان برگرداندش سر سفره عقد. گفتند پرده بى پرده! نامحرمها را رفتند بيرون. كمال مچ شيرين را سفت نگه داشت.
عاقد گفت استغفرالله! براى بار دهم مى پرسم. وكيلم؟
پدر چشم غره رفت و مادر پهلوى شيرين يك نيشگون ريز گرفت. عروس با صداى بلند بله را گفت و لگد زد زير آينه. زن ها كل كشيدند و مردها بهم تبريك گفتند. كمال زير لب غريد كه آدمت مى كنم جووووجه و خيره شد به تصوير خودش در آينه شكسته.

فرداى عروسى شيرين را سر درخت توت پيدا كردند. كمال داد درخت هاى حياط را بريدند. سر ديوارها هم بطرى شكسته گذاشتند. به درها هم قفل زدند. اسم عروس را هم عوض كردند. كمال گفت چه معنى دارد كه اسم زن آدم شيرينى و شكلات باشد.
شيرين شد زهره.
زهره تمرين كرد يواش حرف بزند. كمال گفت چه معنى دارد زن اصلا حرف بزند؟ فقط در صورت لزوم! آنهم طورى كه دهانت تكان نخورد. طورى هم راه برو كه دستهايت جلو و عقب نرود. به اطراف هم نگاه نكن، فقط خيره به پايين يا روبرو.

زهره شد يك آدم آهنى تمام و عيار. فاميل ها گفتند اين زهره يك مرضى چيزى گرفته. آن از حرف زدنش، آن از راه رفتنش. كمال نگران شد. زهره را بردند دكتر. دكتر گفت يك اختلال نادر روانى است. همه گفتند از روز عروسى معلوم بود يك مرگش مى شود. الان خودش را نشان داده.
بستريش كه كردند، كمال طلاقش داد.

خواهرها گفتند دلت نگيره برادر!
زهره قسمتت نبود. برايت يك دختر چهارده ساله پسنديده ايم به نام شربت.

#صدیقه_احمدی

@official_sheer
دست طمع چو پیش کَسان کرده ای دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

#نظیری_نیشابوری

@official_sheer
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
با دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست

#محمدعلی‌بهمنی

@official_sheer
آخرین پرنده را هم رها کرده‌ام
اما هنوز غمگینم
چیزی
در این قفسِ خالی هست
که آزاد نمی‌شود

#گروس‌عبدالملکیان

@official_sheer
در چشم تو دیدم غم پنهان شده‌ات را
پنهان نکن احساس نمایان شده‌ات را
یا دست بر این قلب پریشان شده بگذار
یا جمع کن آن موی پریشان شده‌ات را

#سجادرشیدی‌پور

@official_sheer
غمگینم
خودم را بغل گرفته‌ ام
و شانه‌ هایم
چون گهواره کودکی گریان
تکان تکان می‌ خورد
غمگینم
و می‌ دانم هیچ پرنده‌ ای
روی شاخه‌ های لرزان یک درخت
لانه نخواهد ساخت

#مهساچراغعلی

@official_sheer
چه غریب ماندی ای دل نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری

#هوشنگ_ابتهاج

@official_sheer
تو دوست تر از جانی و خوش تر زِ جهانی!

#کمال‌خجندی

@official_sheer
ابری رسید و آسمانم از تو پر شد
بارانی آمد، آبدانم از تو پر شد
نام تو اول بغض بود و بعد از آن اشک
اول دلم پس دیدگانم از تو پر شد

#حسین_منزوی

@official_sheer
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق...

#فاضل_نظرى

@official_sheer
2024/09/24 16:31:46
Back to Top
HTML Embed Code: