Telegram Web Link
Ghame Negahe Akharet MeloMusic.ir
Shadmehr Aghili
غم نگاه آخرت تو لحظه‌ی خدافظی
گریه‌ی بی وقفه‌ی من تو اون روزای کاغذی
قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار
چه بی دووم بود قولمون جدا شدیم آخر کار

@official_sheer
جهانی شاد و غمگین‌ اند از هجر و وصال تو
به وصلم شادمان گردان که از هجر تو غمگینم

#سیف‌فرغانی

@official_sheer
ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه می فشارمت اما ندارمت
ای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت اما ندارمت
در عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت اما ندارمت
می خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
در باغ دل بکارمت اما ندارمت
می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت اما ندارمت

#سعیدبیابانکی

@official_sheer
تو نیستی
و این
خلاصه تمامِ
عاشقانه‌ های غمگین من است

#ساراقبادی

@official_sheer
مرا گویی: مشو غمگین، که غم‌ خوارت شوم روزی
ندانم آن، کنون باری، مرا غم خوار می‌ داری

#عراقی

@official_sheer
دلـَم دیوانه بودن با تـو را می‌خواست !

#مهدی‌اخوان‌ثالث

@official_sheer
ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ
صبر کم و بی‌تابی بسیار و دگر هیچ…
در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری؟
گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ

#عرفی‌شیرازی

@official_sheer
#داستان_کوتاه

بوی کتلت مادر آنقدر خوب بود و من هميشه آنقدر گرسنه بودم که اغلب سلام را فراموش می کردم. چهره ی خسته اما همیشه خندانش که توی قاب در ظاهر می شد، در جواب «آخ جون، کتلت» پاسخ «علیک کتلت!» را می شنیدم، پاسخی که تا مدت ها مفهوم آن را درک نمی کردم.
کتلت های چیده شده در دیس، گوجه فرنگی های خرد شده ی توی بشقاب و نان تازه ی لواش، منتظر سیب زمینی های  در حال سرخ شدن روی اجاق، و ما، در انتظار سفره ای که خوشمزه ترین غذای دنیا را توی خودش جای دهد.
اصلأ کتلت، همه چیزش سرشار از خاطره است: از نحوه ی درست کردنش بگیر تا بوی مست کننده اش و لذت خوردنش که فکر می کردی هیچ وقت کافی نیست، که فرقي نداشت چند تا کتلت باشد و چند نفر آدم، که انگار هیچ وقت سیر نمی شدی از خوردن آن..

کوچکتر که بودم، وقتی قد و قامتم به زحمت به ارتفاع اجاق گاز می رسید، کنار مادر می ایستادم و حرکت انگشت هایش را در  برداشتن گلوله ای از مواد و صاف کردن آن روی کف دست چپش با انگشت های دست مخالف دنبال می کردم. از صدای «جلیز» تکه گوشتی که توی تابه مى افتاد لذت می بردم، و هميشه ی خدا، از او می خواستم که کتلت کوچولویی مخصوص من درست کند؛ چقدر آن کتلت کوچولو خوشمزه تر از بقیه بود، چقدر همه ی کتلت هاي مادر دلچسب و خوشمزه بودند.

بزرگتر که شدم، در دوران دانشجویی، کتلت های مادر، توشه ی راه تقریبا هميشگي ام را، در رستوران بین راهی قره چمن یا توی خوابگاه دانشجويي با دوستانم می بلعیدیم! با همان سیب زمینی های سرخ شده ی درشت و گوجه فرنگی های همراهش و همان نان لواش لطیف کنارش.

بعد از ازدواج، سال ها طول کشید تا کتلت خوب درست کردن را یاد بگيرم، فرمول های مختلف را امتحان می کردم تا کتلت هایم وا نرود، سفت نشود، شور یا بی نمک نباشد و خلاصه کمی شباهت به کتلت های مادر را داشته باشد.
بی فايده بود، بی فایده است. سیب زمینی پخته یا خام یا هر  دو، تخم مرغ کمتر یا بیشتر، آرد نخودچی یا نشاسته ی ذرت.... هیچ کدام مؤثر نیست. هیچ کتلتی در دنیا مزه ی کتلت های مادر را نمیدهد.

بعد از بیست سال، کتلت هایی که درست مى کنم را همه دوست دارند جز خودم. این روزها، قلب مادر بیمار است، قامتش خمیده شده و دستانش لرزان. مدت هاست توانایی ساعت ها پای اجاق ایستادن و کتلت سرخ کردن را از دست داده است. خجالت می کشم توي این سن و سال از او بخواهم برايم کتلت درست کند، اما.... آرزو دارم تنها یک بار ديگر، بچگی هایم را مزه کنم، با خوردن کتلت دست پخت مادر.

کتلت یک غذا نیست، یک شیوه ی زندگی است و هیچ کتلتی در دنيا هیچ وقت، مزه ی کتلت مادر را نمی دهد. اطمينان دارم این حس مشترک همه ی آدم های روی زمین است

#عصمت_علوي

@official_sheer
دست بردار ازین هیکلِ غم
که ز ویرانیِ خویش است آباد
دست بردار که تاریکم و سرد
چون فرومرده چراغ از دَمِ باد

#شاملو

@official_sheer
من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه، می‌ بینم
می‌ بینم
تو به اندازه تنهاییِ من خوشبختی
من به اندازه زیباییِ تو غمگینم

#حمیدمصدق

@official_sheer
اندر دل بی‌وفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ‌کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد

#مولانا

@official_sheer
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

#سعدی

@official_sheer
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
و آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که زدستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی

#فریدون_مشیری

@official_sheer
هر چه همرنگ جماعت شویم
باز هم وصله‌ی ناهمگونیم...

#فاضل_نظری

@official_sheer
#داستان_کوتاه

پنج سالم بود
خواهرم مرا در کمد انداخت و در را قفل کرد!
به او فحش دادم و با خودم فکر کردم:
او بی رحم ترین خواهر دنیاست!

در تاریکی گریه کردم، بیهوش شدم
به هوش که آمدم
سربازان خواهرم را کشته بودند!

#احسان_افشاری

@official_sheer
2024/09/24 18:28:55
Back to Top
HTML Embed Code: