Telegram Web Link
زندگی کمی دیوانگی می‌خواست
اما ما زیادی دیوانه شدیم؛
دیوانه که باشی
خودت هم نخندی
زخم‌هایت می‌خندند...

#رسول_یونان

@official_sheer
#داستان_کوتاه


_ کِی رسیدی؟؟

+ دیشب ... وقتی بهت زنگ زدم هنوز فرودگاه بودم ... دوس داشتم اولین کسی باشی که از اومدنم‌ با خبر میشی

_چرا ؟؟

+ تصور می‌کردم خوشحال میشی ولی تصور آدما همیشه درست از آب درنمیاد

_ آره تصور آدما هیچوقت درست از آب در نمیاد

+ واسه بحث کردن اینجا نیستم ... هنوزم همون محله ی قدیم زندگی می‌کنی؟

_  آره همون جا هستم ... ساختموناش بزرگتر شدن و آدماش سنگی تر‌... تابستوناش مش اکبر نیست که آلاسکا بفروشه و زمستوناشم تو هیچ خونه ای کرسی روشن نمیشه ... هنوز همون جا هستم

+ اون محله منو یاد یه چیز میندازه ...

_یاد چی؟!

+ یاد سنگ ، کاغذ ، قیچی ... یادته هر‌کاری که قرار بود انجام بدیم سنگ کاغذ قیچی می کردیم؟؟ برای اینکه کی مشق های اون یکی رو بنویسه ... برای اینکه امروز کی اون یکی رو آلاسکا مهمون کنه ... برای اینکه کی خراب شدن اسباب بازیامون رو گردن بگیره

_ آره یادمه ... همیشه ی خدا هم تو می بردی

+ نه من نمی بردم ... تو می باختی ... من همیشه سنگ می‌آوردم ... تو اینو می دونستی و همیشه قیچی می آوردی ... تو همیشه دوست داشتی من برنده بشم حتی به قیمت باختن خودت ... پول تو جیبیاتو آلاسکا می خریدی ...‌مشقامو می نوشتی و کتک خراب کردن اسباب بازی ها رو به جون می خریدی ... تو می باختی تا من ببرم

_ بالاخره فهمیدی ... آره بچه که بودی خیلی قشنگ می‌خندیدی... ولی حالا چشات خیس هستش

+ چیزی نیست حساسیت دارم

_بغضتم واسه حساسیته؟

+ نه ... واسه باختنه ... تو کاری کرده بودی که من همیشه ببرم ... من به بردن عادت داشتم‌ ... وقتی رفتم یکی اومد تو زندگیم ... سر خیلی چیزا سنگ کاغذ قیچی می‌کردیم ... چیزای مهم ... من سنگ می آوردم و اون کاغذ ... هر بار من سنگ می آوردم ولی اون همیشه کاغذ بود ...

_پس تو هم مثل من گیر افتاده بودی؟

+ نه اشتباه نکن ... من نمی باختم که اون ببره ... من سنگ‌می آوردم که ببینم یه بار ... فقط‌یه بار برنده شدن من رو انتخاب میکنه ... که نکرد ... تو چی؟ تو بعد از من با کسی سنگ کاغذ قیچی بازی کردی؟

_نه ... من فهمیدم که تو زندگی خیلی بهتره که دُنگ آلاسکاتو خودت بدی ... مشقاتو خودت بنویسی و اشتباهاتت رو گردن بگیری ... ولی همیشه تو زندگی همه ی آدما یکی هست که بهش باختن رو به بردن ترجیح میدی

+ بزنیم؟ سر صورت حساب این دو تا قهوه ای که نخوردیم ...

_ باشه ... حاضری ؟! سنگ ... کاغذ ... قیچی


#حسین_حائریان

@official_sheer
و چه
شیرین است عشق!
وقتی که عذاب می دهد...!!!

#محمود_درویش

@official_sheer

می روند ؟
فدای سرت ..
می مانند ؟
خوشبحال لحظه هایشان
که با تو
ثبت می شود ...

#عادل_دانتیسم

@official_sheer
فکرِ مُلک دل ما کن
که خراب است ، خراب ...

#محتشم_کاشانی

@official_sheer
من و یارم
هیچ گاه همدیگر رانخواهیم دید

اوبه باد پاییزی می ماند
من به برگی خشک
او باد است
می آید،
من برگم
می روم

#علیرضا_روشن

@official_sheer
داغ ماتم هاست بر جانم بسی
در دلم آهسته می گرید کسی ...

#هوشنگ‌ابتهاج

@official_sheer
منّی رسالَهُ حُبّ
و منکِ رِسالَهُ حُبّ
و یَتَشَکَّلُ الرَّبیع

از نامه‌ های عاشقانه ي من
از نامه ‌های عاشقانه ي تو 
بهار شکل می‌ گیرد

#نزار_قبانی

@official_sheer
به هم شبیه، به هم مبتلا،
به هم محتاج..
چنان دو نیمه‌ی سیبی
که هردو نیم به هم

#فاضل_نظری

@official_sheer
حبیب آقا نه کافه رفته است،
نه کتاب خوانده است
و نه سیگار برگ برلب گذاشته
و کلاه کج بر سر.

نه با فیلم تایتانیک گریه کرده است
و نه ولنتاین میداند چیست!

اما صدیقه خانم که مریض شد،
شبها کار میکرد
و صبحها به کار خانه میرسید.

در چشمانش خستگی فریاد میزد،
خواب یک آرزو بود.
اما جلوی بچه ها و صدیقه خانوم
ذره ای ضعف بروز نمیداد.

حبیب آقا عشق را معنا میکرد،
نمایش نمیداد...

#شیرین‌راوی

@official_sheer
In Those Eyes | تهران سانگ
Alireza Ghorbani
برایم چه داری در آن چشم ها...

@official_sheer
ور عشق خوش است
این همه فریاد چراست ؟

#مولانا

@official_sheer
روزی که ذره ذره شود استخوانِ من

باشد هنوز در دلِ تنگم هوایِ تو... 

#امیر_خسرو_دهلوی

@Official_Sheer
ما را نگاهى از تو تمامست
اگر كنى...

#سعدى

@official_sheer
دوباره می‌نویسمت کنارِ بیت آخرم
و چکه چکه می‌چکم به سطر‌های دفترم
شنیده‌ام ز پنجره سراغ من گرفته‌ای
هنوز مثل قاصدک میان کوچه پرپرم
شبی به خواب دیدمت میانِ تنگِ کوچه‌ها
قدم‌زنان قدم‌زنان تو را به خانه می‌برم

#حسین_منزوی

@official_sheer
2024/09/23 12:14:03
Back to Top
HTML Embed Code: