.
اجازه هست
تو را همچون پیراهنی سپید به تن کنم
تا داغِ سوخته یِ تنم را بپوشانی ؟
یا تو را
بِسانِ شعرِ عاشقانه ای سپید بِسُرایم
تا شراره هایِ تبدارِ واژه هایم را
نهفته سازی؟
یا تو را
همسانِ یک نسیم در آغوش بِگیرم
تا گداختگیِ آهنِ تنم
به خنکایِ وزشِ آن خاموش شود؟
ای دردِ خوش نشسته به جانِ من،
ای دردت به جانِ من ،
#عارف_اخوان
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
اجازه هست
تو را همچون پیراهنی سپید به تن کنم
تا داغِ سوخته یِ تنم را بپوشانی ؟
یا تو را
بِسانِ شعرِ عاشقانه ای سپید بِسُرایم
تا شراره هایِ تبدارِ واژه هایم را
نهفته سازی؟
یا تو را
همسانِ یک نسیم در آغوش بِگیرم
تا گداختگیِ آهنِ تنم
به خنکایِ وزشِ آن خاموش شود؟
ای دردِ خوش نشسته به جانِ من،
ای دردت به جانِ من ،
#عارف_اخوان
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
سر آن ندارم امشب میزبان کسی باشم
چراغ را خاموش میکنم
و از چشمان تو مینویسم
سرانگشت تمامی جهان
ناگاه زنگ حواسام را میفشارد
فریاد میزنم:
کسی در خانه نیست.
#محمدعلی_بهمنی
شبتــون ستاره باروون🌙
✤┅┄𝓜 ⃝༺༅═┅──
سر آن ندارم امشب میزبان کسی باشم
چراغ را خاموش میکنم
و از چشمان تو مینویسم
سرانگشت تمامی جهان
ناگاه زنگ حواسام را میفشارد
فریاد میزنم:
کسی در خانه نیست.
#محمدعلی_بهمنی
شبتــون ستاره باروون🌙
✤┅┄𝓜 ⃝༺༅═┅──
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️
صبح بوی طراوت
بوی دوباره نوشدن
بوی دوست داشتن و
بوی عشق میدهد
الـهی زندگیتون مثل صبح
پراز طراوت وعشق باشد.
سلام، صبحتون بخیر☀️
لحظاتتـون پراز شادی و موفقیت
@M_V_KHATOON
صبح بوی طراوت
بوی دوباره نوشدن
بوی دوست داشتن و
بوی عشق میدهد
الـهی زندگیتون مثل صبح
پراز طراوت وعشق باشد.
سلام، صبحتون بخیر☀️
لحظاتتـون پراز شادی و موفقیت
@M_V_KHATOON
▫️
هر صبح
پس از آنکه سپیده بر نخی از مویم نشست
چشمها ، بیدار میشوند
با من ای شب باقی مانده
به تماشای طلوع بایست
تا تفاوتت با همهٔ آنان که در خوابند
آشکار شود.
#زهرا_جهانی
دوستان روزتـون قشنگ☀️
به پاس گنجینه ی همراهی تان سپاسهایم را بپذیرید❤️
@M_V_KHATOON
هر صبح
پس از آنکه سپیده بر نخی از مویم نشست
چشمها ، بیدار میشوند
با من ای شب باقی مانده
به تماشای طلوع بایست
تا تفاوتت با همهٔ آنان که در خوابند
آشکار شود.
#زهرا_جهانی
دوستان روزتـون قشنگ☀️
به پاس گنجینه ی همراهی تان سپاسهایم را بپذیرید❤️
@M_V_KHATOON
.
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را زراه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
می کند زین آب ها بیرون
گاه سر ، گه پا
آی آدم ها
#نیما_یوشیج
✤┅┄𝓜 ⃝༺༅═┅──
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را زراه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
می کند زین آب ها بیرون
گاه سر ، گه پا
آی آدم ها
#نیما_یوشیج
✤┅┄𝓜 ⃝༺༅═┅──
.
از هر لیوانی که آب نوشیدم
طعم لبان تو و پاییزی
که تو در آن به جا ماندی
به یادم بود
فراموشی پس از فراموشی
اما
چرا طعم لبان تو و پاییزی
که تو در آن گم شدی
در خانه مانده بود؟
ما سرانجام توانستیم
پاییز را از تقویم جدا کنیم
اما
طعم لبان تو بر همهء لیوانها و بشقابها
حک شده بود
لیوانها و بشقابها را از خانه بیرون بردم
کنار گندمها دفن کردم
زود به خانه آمدم
تو در آستانهء در ایستاده بودی
تو در محاصرهء لیوانها و بشقابها مانده بودی
گیسوان تو سفید؛
اما لبان تو هنوز جوان بود
#احمدرضا_احمدی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
از هر لیوانی که آب نوشیدم
طعم لبان تو و پاییزی
که تو در آن به جا ماندی
به یادم بود
فراموشی پس از فراموشی
اما
چرا طعم لبان تو و پاییزی
که تو در آن گم شدی
در خانه مانده بود؟
ما سرانجام توانستیم
پاییز را از تقویم جدا کنیم
اما
طعم لبان تو بر همهء لیوانها و بشقابها
حک شده بود
لیوانها و بشقابها را از خانه بیرون بردم
کنار گندمها دفن کردم
زود به خانه آمدم
تو در آستانهء در ایستاده بودی
تو در محاصرهء لیوانها و بشقابها مانده بودی
گیسوان تو سفید؛
اما لبان تو هنوز جوان بود
#احمدرضا_احمدی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
بوی نانِ تازه نیست،
بوی مزرعهای سوخته در تنورِ نان است،
که لای چادرِ خالیِ زنی
کوچه به کوچه میپیچد و میرود
طعم دروغی تازه در دهانِ کودکی بگذارد
بوی نانِ تازه نیست،
بوی حسرتِ خشکیدۀ دورهگردیست،
که سفره خالی میخرد و
دندان مصنوعی میفروشد
برای دهانی که حتی نایِ دروغ گفتن ندارد.
اشتباه ما این بود
که زمین را مزرعۀ اجدادیمان پنداشتیم
و از برداشتهای آزاد
نترسیدیم و هرچه دَرو کاشتیم
اشتباه ما این بود
که فکر نکردیم روزی اگر چنین و چنان بشود
که دندانهایمان را ارزان میفروشیم
نان اگر گران بشود.
#لیلا_کردبچه
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
بوی نانِ تازه نیست،
بوی مزرعهای سوخته در تنورِ نان است،
که لای چادرِ خالیِ زنی
کوچه به کوچه میپیچد و میرود
طعم دروغی تازه در دهانِ کودکی بگذارد
بوی نانِ تازه نیست،
بوی حسرتِ خشکیدۀ دورهگردیست،
که سفره خالی میخرد و
دندان مصنوعی میفروشد
برای دهانی که حتی نایِ دروغ گفتن ندارد.
اشتباه ما این بود
که زمین را مزرعۀ اجدادیمان پنداشتیم
و از برداشتهای آزاد
نترسیدیم و هرچه دَرو کاشتیم
اشتباه ما این بود
که فکر نکردیم روزی اگر چنین و چنان بشود
که دندانهایمان را ارزان میفروشیم
نان اگر گران بشود.
#لیلا_کردبچه
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
باور کردم
سوگند به خوابهای جوان را باور کردم
بیگناهی پلکهای تو را
بیگناهی برگها را
که در نور سپید شدند
سوگند به هرچه سپیدیست
تنها سَرو خیانت کرد
که پذیرفتهء همهی فصلها بود.
#بیژن_الهی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
باور کردم
سوگند به خوابهای جوان را باور کردم
بیگناهی پلکهای تو را
بیگناهی برگها را
که در نور سپید شدند
سوگند به هرچه سپیدیست
تنها سَرو خیانت کرد
که پذیرفتهء همهی فصلها بود.
#بیژن_الهی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
سوگند میخورم
عمري که بیتو آه کشیدم
روزي به شکل پروانه
از ابرها خواهد بارید
به طبیعت باز خواهد گشت
و چهل روز به پاییز خواهد افزود
سوگند میخورم
تمام لحظات عاشقت بودم
چون پرندهای که آوازی تکراری میخواند
اما زیبا
اما غمگین.
#جواد_گنجعلی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
سوگند میخورم
عمري که بیتو آه کشیدم
روزي به شکل پروانه
از ابرها خواهد بارید
به طبیعت باز خواهد گشت
و چهل روز به پاییز خواهد افزود
سوگند میخورم
تمام لحظات عاشقت بودم
چون پرندهای که آوازی تکراری میخواند
اما زیبا
اما غمگین.
#جواد_گنجعلی
✤┅┄𝓜̲͓̅̽ ⃝༺༅═┅──
.
بهشت یعنی
یک موسیقی ملایم باشد
تو اینجا باشی
سرت روی پایم
دست راستم لای موهات
و دست چپم در حال نوشتن شعر
اما صبر کن!
من که چپ دست نیستم
مهم نیست
تا آن روز تمرین میکنم
اولویت همیشه با موهای "تو"ست...
#عباس_معروفی
✤┅┄𝓜 ⃝༺༅═┅──
بهشت یعنی
یک موسیقی ملایم باشد
تو اینجا باشی
سرت روی پایم
دست راستم لای موهات
و دست چپم در حال نوشتن شعر
اما صبر کن!
من که چپ دست نیستم
مهم نیست
تا آن روز تمرین میکنم
اولویت همیشه با موهای "تو"ست...
#عباس_معروفی
✤┅┄𝓜 ⃝༺༅═┅──