از آنجایی که دغدغه هر نویسنده ای، رسیدن کتاب هایش به دست مخاطبانی است که به لحاظ جغرافیایی در هر نقطه ای از جهان ممکن است پراکنده باشند، و از آنجایی که فناوری امروز در جهت تبدیل هر فرد به یک نهاد یا رسانه گام بر می دارد، بر آن شدم که تهیه کتاب «آ» را با انتشار در سایت لولو، برای مخاطبان هر جای این دنیای پهناور فراهم کنم و امید که کلمات بتوانند مرزها را درنوردند و به راهی روند که شاید و باید...
https://www.lulu.com/shop/leila-sadeghi/novel-a/ebook/product-2k8k5n.html?page=1&pageSize=4
@LS_leilasadeghi
https://www.lulu.com/shop/leila-sadeghi/novel-a/ebook/product-2k8k5n.html?page=1&pageSize=4
@LS_leilasadeghi
ویراست دوم کتاب درآمدی بر شعرشناسی شناختی، #نشر_مروارید
امروز که این مقدمه را مینویسم، سالهاست که از ترجمهی کتاب حاضر میگذرد و رویکرد شعرشناسی شناختی، به مدد مقالات و تألیفهای این سالها، رویکردی شناخته شده و جا افتاده قلمداد میشود که علاقهی بسیاری از ادیبان، زبانشناسان و منتقدان عالم هنر و ادبیات را به خود جلب کرده است.
@LS_leilasadeghi
امروز که این مقدمه را مینویسم، سالهاست که از ترجمهی کتاب حاضر میگذرد و رویکرد شعرشناسی شناختی، به مدد مقالات و تألیفهای این سالها، رویکردی شناخته شده و جا افتاده قلمداد میشود که علاقهی بسیاری از ادیبان، زبانشناسان و منتقدان عالم هنر و ادبیات را به خود جلب کرده است.
@LS_leilasadeghi
امروز که این مقدمه را مینویسم، سالهاست که از ترجمهی کتاب حاضر میگذرد و رویکرد شعرشناسی شناختی، به مدد مقالات و تألیفهای این سالها، رویکردی شناخته شده و جا افتاده قلمداد میشود که علاقهی بسیاری از ادیبان، زبانشناسان و منتقدان عالم هنر و ادبیات را به خود جلب کرده است. من به نوبهی خود، خوش وقتم که این اقبال را داشتهام، در سالیان دور با این رویکرد به واسطهی کتاب حاضر به قلم پیتر استاکول آشنا شوم و با شرکت در کنفرانسها و تماس با اساتیدی که در اقصی نقاط دنیا در این حوزه قلم میزنند، از این کتاب فراتر روم و بتوانم نه تنها انعکاس دهندهی نظرات مطرح در این رویکرد باشم، بلکه خود نیز نظریاتی را در گسترش مطالعات ادبی با رویکرد شناختی مطرح کنم که بعدها پس از انتشار ویراست اول کتاب حاضر، نظریات خود را در قالب کتابی سه جلدی با عنوان نقد ادبی با رویکرد شناختی در گستره ی ادبیات ایران به بحث بگذارم.
هم اکنون باز این اقبال نصیب من شده است که نه تنها مولف که مترجمی دغدغهمند باشم تا با هدف گسترش چگونگی مطالعهی ادبیات براساس چارچوب شناختی بتوانم در این حوزه سخنان صاحبان قلم را بازتاب دهم و به واقع، راه را بر فهم سخن خود در دیگر تألیفهایم هموار کنم. ناگفته پیداست که بنا به استقبال مخاطبان از این رویکرد، کتاب «درآمدی بر شعرشناسی شناختی» استاکول برای بار دیگر به همت نشر مروارید به چاپ میرود تا دسترسی و مطالعهی دانشجویان رشتههای مختلف و منتقدان هنری و ادبی را همواره کند. از مخاطب ایرانی پنهان نیست که در این آشفته بازار کاغذ و مخاطب و اهمیتی که ادبیات و هنر در ایران سیاستزده دارد، اتمام چاپ اول و انتشار ویراست دوم این کتاب برای مترجم، مولف و مخاطب این کتاب همای سعادتی است از سه منظر،
برای مترجم کتاب که شادی خود را از رسیدن بار به منزلگه مخاطب دریافت خواهد کرد، برای مولفی که در دانشگاه ناتینگام نشسته و دسترنج خود را که این کتاب بوده است، به رایگان برای دسترسی همگان در فضای مجازی قرار داده بود تا به گسترش شعرشناسی شناختی کمک کرده باشد (و دانستن اینکه در ایران کتابش با اقبال مواجه شده، بیشک شعفآور و دلگرم کننده است)، و برای مخاطب فارسی زبانی که این زبان دلنشین و کهن، جزو اولین میزبانهایی بوده که این کتاب را پذیرایی کرده است.
همهی تلاش من در این کتاب بر آن بوده است که تا جای امکان اصطلاحات را به فارسی آشنا برگردانم و از ورود کلمات انگلیسی در این رشتهی تخصصی پرهیز کنم یا به عبارتی، واژهسازی مناسب این رشته را در بدو ورود این رشته در بستر زبان فارسی در نظر داشته باشم. امید که در این عرصه موفق بوده باشم و توانسته باشم به سهم خود نقشی در پاسداری فارسی و گسترش رشتهای که آینده از آن اوست، داشته باشم که گمانم بر این بوده و هست که علوم شناختی، آیندهی جهان را رقم خواهد زد.
لیلا صادقی
@LS_leilasadeghi
یادداشتی که ٢٣ شهریور ١٣٩٠ درباره مجموعه شعر شمس آقاجانی در روزنامه اعتماد نوشته بودم
http://leilasadeghi.com/others-works/others-critic-works/413-nagoziri
افسوس که شمس غروب کرد و شعر تجربه گرای او تنها ماند
@LS_leilasadeghi
http://leilasadeghi.com/others-works/others-critic-works/413-nagoziri
افسوس که شمس غروب کرد و شعر تجربه گرای او تنها ماند
@LS_leilasadeghi
توی عکس تنها ماندم...
چندی پیش شمس گفت: ببین، توی این عکس فقط من مانده ام و تو...
ولی باور نمی کردم به این زودی ها این قاب به تاریخ بپیوندد.... در این عکس من هم دیگر نیستم و آن زنی که تا سال های پیش نیز در همین عکس سانسور می شد، بخشی گم شده از من است که دیگر نمی شناسمش
#عمران_صلاحی
#علی_اشرف_درویشیان
#رضا_براهنی
#شمس_آقاجانی
@LS_leilasadeghi
چندی پیش شمس گفت: ببین، توی این عکس فقط من مانده ام و تو...
ولی باور نمی کردم به این زودی ها این قاب به تاریخ بپیوندد.... در این عکس من هم دیگر نیستم و آن زنی که تا سال های پیش نیز در همین عکس سانسور می شد، بخشی گم شده از من است که دیگر نمی شناسمش
#عمران_صلاحی
#علی_اشرف_درویشیان
#رضا_براهنی
#شمس_آقاجانی
@LS_leilasadeghi
گفت و گويى كوتاه درباره اهميت جايگاه و نگاه شمس آقاجاني …
كه البته فكر مى كنم جا داشت زمان بيشترى به اين مسئله اختصاص داده مى شد
https://youtu.be/G9jYcFLVJV4?si=aOUYwhQptjqyvpFv
@LS_leilasadeghi
كه البته فكر مى كنم جا داشت زمان بيشترى به اين مسئله اختصاص داده مى شد
https://youtu.be/G9jYcFLVJV4?si=aOUYwhQptjqyvpFv
@LS_leilasadeghi
YouTube
درگذشت شمس آقاجانی
درگذشت شمس آقاجانی
مراسم تشیع پیکر این شاعر و منتقد ادبی با حضور شاعران و منتقدان بسیاری در خانه هنرمندان تهران برگزار شد. بسیاری بدون حجاب اجباری در مراسم این شاعر و منتقد ادبی حضور یافتند
گفتوگو با لیلا صادقی، شاعر و نویسنده
مراسم تشیع پیکر این شاعر و منتقد ادبی با حضور شاعران و منتقدان بسیاری در خانه هنرمندان تهران برگزار شد. بسیاری بدون حجاب اجباری در مراسم این شاعر و منتقد ادبی حضور یافتند
گفتوگو با لیلا صادقی، شاعر و نویسنده
شعر شماره ٥
خورشیدها غروب میكنند و دوباره بازمیگردند
اما اگر مختصر روشنايى ما خاموش شود
شبی ابدی فراخواهد رسید که در آن باید خفت
كاتالوس، شاعر رومى، ٨٤ ق.م
@LS_leilasadeghi
خورشیدها غروب میكنند و دوباره بازمیگردند
اما اگر مختصر روشنايى ما خاموش شود
شبی ابدی فراخواهد رسید که در آن باید خفت
كاتالوس، شاعر رومى، ٨٤ ق.م
@LS_leilasadeghi
قرار بود مهمان آخرين سه شنبه كارگاهش در اين ماه باشم، جلسه اى كه هرگز برگزار نخواهد شد… چرا كه سوگوار از دست دادنم، از دست دادن ميزبان و مدام از دست دادن… آقاى محمدعلى، چه رسم مهمان نوازى است… پشت در ماندم….
#محمد_محمدعلی
@LS_leilasadeghi
#محمد_محمدعلی
@LS_leilasadeghi
ليلاصادقى
يادت گرامى، نويسنده مهربان #محمد_محمدعلى @LS_leilasadeghi
آن وقت ها، حوالی سال ۱۳۷۵، در دوران نوجوانی از یاد رفته، وقتی به دیدار پوران فرخزاد مى رفتم، با محمد محمدعلى آشنا شدم. اولين داستان هايى را كه بعدها شد كتاب "ضمير چهارم شخص مفرد"، به صورت ورق هايى چرك نويس دادم به او كه بخواند. شماره تلفنش را داد و بعد از چند وقت براى شنيدن نظرش، رفتم خيابان فلسطين، اتاقى در همسايگى محمد قاسم زاده داشت. هيچ وقت حال و هواى آن مجتمع ادارى صلب و سخت يادم نمى رود كه با حضور اين دو نويسنده عزيز، حال و هواى دوستانه و دلگرم كننده اى پيدا كرده بود…. در خلال اين سال ها بارها ديدمش و او اين اولين ديدار با نويسنده اى كه اولين كتاب قبل از انتشارش را خوانده بود، به ياد نمى آورد. بعد از بيست و هشت سال از اولين ديدار، وقتى آمدم اينجا، به شهرى كه با نام او حيات ادبى خاصى يافته بود، چنان با گرمى و صميميت از من استقبال كرد كه احساس كردم خانه همينجا است، در كنار او… و شاگردانش چنان پر مهر و احساس و رويى گشاده مهمان نواز قدم هاى خسته ام بودند، كه غربت رنگ و رو باخت…
دلم گرفته است … مدام به مفهوم زندگى پر مرگمان فكر مى كنم… هستى در مكالمه اى نامفهوم دهان گشاده است و پيامش را نمى فهمم… منتظر ديدارهاى بعدى اش بودم … ناباورانه تمام شد
اى كاش دوباره مى شد برگردم و همان نوجوان پرشورى باشم كه بى خستگى و درماندگى روى چمن هاى تازه كنار مزرعه اى كناره جاده دراز بكشم… اين بار به حتم فقط به آسمان آبى و لرزش برگ ها و صداى باد چشم مى دوزم… و لذت آبى آسمان و حركت ابرها و آبى آسمان و همين
عکس: تابستان ٢٠٢٣
مرداد ١۴٠٢
#محمد_محمدعلى
@LS_leilasadeghi
دلم گرفته است … مدام به مفهوم زندگى پر مرگمان فكر مى كنم… هستى در مكالمه اى نامفهوم دهان گشاده است و پيامش را نمى فهمم… منتظر ديدارهاى بعدى اش بودم … ناباورانه تمام شد
اى كاش دوباره مى شد برگردم و همان نوجوان پرشورى باشم كه بى خستگى و درماندگى روى چمن هاى تازه كنار مزرعه اى كناره جاده دراز بكشم… اين بار به حتم فقط به آسمان آبى و لرزش برگ ها و صداى باد چشم مى دوزم… و لذت آبى آسمان و حركت ابرها و آبى آسمان و همين
عکس: تابستان ٢٠٢٣
مرداد ١۴٠٢
#محمد_محمدعلى
@LS_leilasadeghi
«قلمروی رنگها یکی از مفاهیمی است که در تجربهی افراد بدنمند میشوند ، بدین معنی که نظام دیداری بدن انسان از سه مجرای دریافت رنگ تشکیل شده که تعداد مجراهای موجود باعث تاثیرگذاشتن بر تجربهی دریافت رنگها» میشود. به عنوان مثال، «بدن سنجاب، خرگوش، گربه دارای دو مجرای دریافت رنگ است و این خود تجربهی آنها از طیف رنگها را تحت تأثیر قرار میدهد، درحالیکه ماهی و کبوتر دارای چهار مجرا برای دریافت رنگ هستند». داشتن مجراهای ارتباطی مختلف، باعث ایجاد تجربههای مختلفی از طیف رنگها میشود و این به طور مسلم بر مفهومسازی ذهنی تأثیرمیگذارد. درنتیجه ماهیت محیطی که انسان در آن زندگی میکند و نیز ساختار مغز او، باعث میشود همهی انسانها محیط را تاحدودی به صورتی یکسان تجربه کنند. درواقع شباهتهای محیطی مانند جاذبه، قوانین فیزیکی و غیره باعث محدود شدن تجربههای انسان در سطح شناختی به دو نوع تجربه میشود: «تجربهی حسی که از دریافت حسی (حواس پنجگانه) ناشی میشود و اطلاعات دریافتی از جهان خارج را در نظر دارد. مفاهیمی که از تجربهی حسی نشئت میگیرند، به قلمروی فضا، حرکت، حرارت و غیره مربوط هستند. تجربهی فردی که درونی و شخصی است و شامل احساسات، خودآگاه و تجربهی زمان است».
مفاهیمی که انسان به آن دسترسی دارد و ماهیت واقعیتی که به آن میاندیشد و دربارهی آن فکر میکند، کارکرد بدنمند است: انسان فقط دربارهی چیزهایی حرف میزند که دریافت و درک میکند. آنچه که او دریافت و درک میکند، از تجربهی بدنمند او نشئت میگیرد. «ذهن انسان این تجربههای بدنمند را در خود حک میکند. انسانها دارای معماری (ذهن، مغز و بدن) شناختی و عصبی مشترکی هستند که به تجربهها و نظامهای مفهومی ممکنی که به تجربهها وابسته هستند، محدود میشود». اما آنچه «انسان دریافت میکند لزومن شبیه همان چیزی نیست که تجربه میکند، چراکه ساز وکار دریافتی انسان، امکان ساخت یک کلیت یا گشتالت را فراهم میکند. پس اصول گشتالتی، تجربه را ساختمند میکنند». درنتیجه تجربهی انسان شکل بدن به خود میگیرد، به ماهیت بدن و ساختار عصبی او وابسته است، بر شناخت و چگونگی آن تأثیر میگذارد و به صورت یک گشتالت کلی ساختمند میشود.
ليلا صادقى، جلد دوم "نقد ادبى با رويكرد شناختى"، ويراست دوم، نشر لوگوس
#شعرشناسی_شناختی
#علوم_شناختی
#نقد_ادبى
@LS_leilasadeghi
مفاهیمی که انسان به آن دسترسی دارد و ماهیت واقعیتی که به آن میاندیشد و دربارهی آن فکر میکند، کارکرد بدنمند است: انسان فقط دربارهی چیزهایی حرف میزند که دریافت و درک میکند. آنچه که او دریافت و درک میکند، از تجربهی بدنمند او نشئت میگیرد. «ذهن انسان این تجربههای بدنمند را در خود حک میکند. انسانها دارای معماری (ذهن، مغز و بدن) شناختی و عصبی مشترکی هستند که به تجربهها و نظامهای مفهومی ممکنی که به تجربهها وابسته هستند، محدود میشود». اما آنچه «انسان دریافت میکند لزومن شبیه همان چیزی نیست که تجربه میکند، چراکه ساز وکار دریافتی انسان، امکان ساخت یک کلیت یا گشتالت را فراهم میکند. پس اصول گشتالتی، تجربه را ساختمند میکنند». درنتیجه تجربهی انسان شکل بدن به خود میگیرد، به ماهیت بدن و ساختار عصبی او وابسته است، بر شناخت و چگونگی آن تأثیر میگذارد و به صورت یک گشتالت کلی ساختمند میشود.
ليلا صادقى، جلد دوم "نقد ادبى با رويكرد شناختى"، ويراست دوم، نشر لوگوس
#شعرشناسی_شناختی
#علوم_شناختی
#نقد_ادبى
@LS_leilasadeghi
به نقل از زیدی اسمیت، در شب رونمایی کتاب جدیدش با عنوان «شیاد»، در سالن چان شان، ۲۳ سپتامبر، سالنی دو طبقه که قریب هزار نفر در آن حاضر بودند و صندلی خالی پیدا نمی شد:
یکی از وظایف داستان ارائه دادن الگویی معنادار از وجود انسان است، الگویی زنده که در جامعه رواج دارد… و با این نگاه است که او به عنوان نویسنده ای با ذهنی عجیب و قدرتمند توصیف می شود، نویسنده ای که صدا و افکار متفاوتی را می تواند در کنار هم و در تقابل با هم قرار دهد و جهانی پر از صداهای متنوع ایجاد کند
#zadiesmith
#thefraud
@LS_leilasadeghi
یکی از وظایف داستان ارائه دادن الگویی معنادار از وجود انسان است، الگویی زنده که در جامعه رواج دارد… و با این نگاه است که او به عنوان نویسنده ای با ذهنی عجیب و قدرتمند توصیف می شود، نویسنده ای که صدا و افکار متفاوتی را می تواند در کنار هم و در تقابل با هم قرار دهد و جهانی پر از صداهای متنوع ایجاد کند
#zadiesmith
#thefraud
@LS_leilasadeghi
این لحظه غم انگیز، تنها لحظه خاک سپاری محمدمحمدعلی نیست، این لحظه غم انگیز، لحظه به خاک سپاری سرنوشت چند نسل از ایرانیان بسیاری است که تمام هستی شان به باد رفت، لحظه به خاک سپاری امیدها، آرزوها، این لحظه غم انگیز، لحظه دق مرگی بسیاری از ماست که نمی دانیم چرا نمی توانیم سرنوشت خود را به دست بگیریم، لحظه ای است که نمی فهمیم حاکمان در اقلیت این سرزمین غبارآلود چرا و به چه حقی، چنین کرده اند با مردمانشان. مگر نه این است که حاکمان برای سامان دادن به زندگانی مردمان به روی کار می آیند، چگونه است که حاکمان ما برای سامان دادن به زندگی خودشان تمامی مردمان این سرزمین را به سخره گرفته اند… دلم می خواهد به زبان ساده و خودمانی بگویم… لعنت و نفرین به حاکمانی که مردمانشان را، میراث فرهنگی سرزمینشان را به باد می دهند… روزی هزار بار لعنت، با دست های خالی، گویا تنها سلاح ما، نفرینی است که از سینه بر می آید و امید که در جا نشیند…
@LS_leilasadeghi
@LS_leilasadeghi