Telegram Web Link
سالروز درگذشت جلال ستاری

دکتر جلال ستاری (۱۴ امرداد ۱۳۱۰ رشت، ۹ امرداد ۱۴۰۰ تهران)، نویسنده، پژوهشگر و اسطوره شناس در سن نود سالگی در ۹ امرداد ۱۴۰۰ درگذشت.
یادش گرامی باد.

جلال ستاری بیش از ۱۰۰ کتاب در زمینه‌های افسانه‌شناسی، ادبیات نمایشی و نقد فرهنگی در طی بیش از ۶۰ سال، تألیف و ترجمه کرده است. اسطوره در جهان امروز، سیمای زن در فرهنگ ایران، در قلمرو فرهنگ، شرق در ادبیات، فرانسه، نمایش در شرق، در بی دولتی فرهنگ، آیین و اسطوره در تئاتر، جهان اسطوره‌شناسی، اسطورگی و فرهیختگی، نماد و نمایش، زمینه اجتماعی تعزیه و تئاتر در ایران، زبان رمزی قصه‌های پرشور، زمینه فرهنگ مردم، تأثیر سینما در کودک و نوجوان و مدخلی بر رمزشناسی عرفانی عناوین برخی از آثار استاد جلال ستاری است.

@iranboom_ir

ایرانیان و تورانیان
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhekohan/2616-iranian-toranian.html
تعداد محیط‌بانان ایران یک دوازدهم استاندارد جهانی

براساس استاندارد جهانی باید در هر هزار هکتار یک محیط‌بان فعال باشد اما در ایران در هر ۱۲ هزار هکتار یک محیط‌بان وجود دارد که با این حساب تعداد محیط‌بانان ایران یک دوازدهم استاندارد جهانی است.

🔹این در حالیست که محیط‌بانان حفاظت از ۱۱ درصد از عرصه‌های طبیعی کشور را بر عهده دارند./ایرنا

@iranboom_ir
نهم امرداد (نهم امرداد ۱۳۸۹ - 31 جولای 2010) سالگرد ثبت جهانی بازار تاریخی تبریز، «بزرگترین سازه سرپوشیده آجری جهان» گرامی باد.
بازار بزرگ تبریز، بزرگ‌ترین بازار سرپوشیده‌ آجری جهان است و یکی از شاهکارهای معماری ایرانی محسوب می‌شود. این بازار از بازارچه‌ها، دالان‌‌ها، تیمچه‌‌ها و سراهای متعددی تشکیل شده است.

این مجموعه فاخر تاریخی با ۲۷ هکتار مساحت عرصه و ۷۷ هکتار مساحت حریم، یکی از بزرگ‌ترین آثار تاریخی جهان محسوب می‌شود و در سال ۱۳۵۴ در فهرست آثار ملی و به عنوان بزرگ‌ترین سازه سرپوشیده آجری جهان، با دارا بودن سه آیتم از آیتم‌های ثبت جهانی از جمله شناخته شدن این بازار به عنوان مرکز مراودات فرهنگی به علت قرار گرفتن در مسیر جاده ابریشم، مانایی مراودات سنتی موجود در بازار تاکنون و نوع سازه و فن معماری به کار رفته در آن، نهم امردادماه سال ۱۳۸۹ خورشیدی (۳۱ جولای ۲۰۱۰) در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید‌ه است.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir


بازار بزرگ تبریز

پیش از پرداختن به اصل موضوع که سرگذشت بازار بزرگ تبریز و بازارچه‌های پیرامونی آن در دویست سال اخیر است، چند نکته را به اختصار دربارۀ ویژگیهای بازارهای ایرانی و آنچه به تحقیقاتی از این دست مربوط است، باید بیان کرد. بازار در تمدن ایرانی تنها در کارکرد اقتصادی‌اش خلاصه نمی‌شود و وجوه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و آموزش را نیز با خود دارد. آنچه به #بازار_تبریز مربوط می‌شود، خلاصه‌ای از بحث دربارۀ هدف، موضوع، قلمرو تحقیق و شیوۀ پژوهش و روش تدوین کتاب، به اختصار است.
هدف پژوهش حاضر شناسایی بازار بزرگ تبریز و بازارچه‌های پیرامونی آن به عنوان یکی از مهمترین ارکان فضای شهری تبریز در دویست سال گذشته است. در این مورد شناسایی اجزای بازار و عناصر کالبدی آن حائز اهمیت فراوان است. بررسی نقش بازار تبریز در طول تاریخ این شهر و تأثیر و تأثّر این دو بر هم و تأثیرپذیری ویژۀ بازار از روند تاریخی شهر تبریز مهم است. از سوی دیگر بازار به عنوان محیطی فرهنگی همواره مورد توجه بوده است.
علاوه بر این، بازاریان از بااهمیت‌ترین گروهها در جامعۀ شهری به شمار می‌آمده‌اند و می‌آیند و بهره‌مند از موقعیت اجتماعی ویژه‌ای بوده‌اند و هستند. این نکته برای تعیین دقیق هدف همواره باید مدنظر باشد.


 بخش نخست
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/11365-bazar-bozorg-tabriz-1.html

بخش دوم
http://www.iranboom.ir/gardesh-gari/11366-bazar-bozorg-tabriz-2.html



تبریز در نظر سوداگر ونیزی
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2346-tabriz-soda-gar-venizi.html

دلی نماند که آتش نگیرد و چشمی نماند که خون نگرید / زلزله تبریز
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha/negahe-roz/7570-deli-namand-ke-atash-begirad.html


آخرین وضعیت مرمت بازار سوخته تبریز
http://www.iranboom.ir/didehban/yademan-ha/17462-akharin-vazeiat-maremat-tabriz-bazar.html

ژان شارون، جهان‌گرد فرانسوی به سال 1670 م (949 خ) در سفرنامه‌ی خود از بنای ارگ علیشاه تبریز می نویسد
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2364-sharden-arg-alishah.html

شهر تبریز، در دوران تیموریان
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2372-tabriz-doran-teimor.html

تبریز در دوران صفویان
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2298-tabriz-dar-doran-safavie.html

تاورنیه در آذربایجان
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2292-tavernier-dar-azarbaijan.html

ژان شاردن در تبریز
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2288-jan-chardin-dar-tabriz.html

کارت رایت درتبریز
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2289-john-cartwright-dar-tabriz.html

هجوم عثمانی‌ها بر تبریز
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/2451-hojom-osmani-tabriz.html

اشغال و قتل عام تبریز توسط ترکان عثمانی (993-986 ق) [964-957 خ]
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikhe-eslami/3524-eshghal-ghatlam-tabriz-tavasot-torkan.html
متن عقل سرخ‏ - رساله‌ای از شیخ اشراق

عقل سرخ نام یک داستان فلسفی نوشته شیخ اشراق است که در آن مطالب فلسفی و عرفانی با قلم داستانی و رمزگونه بیان شده است. سهروردی به پيروی از ابوعلی سینا دست به نوشتن این گونه از داستان‌های تمثیلی زده است در واقع رساله‌های عرفانی سهروردی دنباله و مکمل حکایت‌های فلسفی - عرفانی ابوعلی سینا است

[هذه رسالة موسومة بعقل سرخ للشیخ الالهى الرّبانى شهاب الدین السهروردى‏]  بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
 (1) حمد باد ملکى را که هر دو جهان در تصرّف اوست. بود هر که بود از بود او بود و هستى هر که هست از هستى اوست. بودن هر که باشد از بودن او باشد، «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» و صلوات و تحیّات بر فرستادگان او بخلق خصوصا بر محمّد مختار که نبوّت را ختم بدو کرد  و بر صحابه و علماى دین رضوان اللّه علیهم اجمعین.

 (2) دوستى از دوستان عزیز مرا سؤال کرد که مرغان زبان یکدیگر دانند؟ گفتم بلى دانند. گفت ترا از کجا معلوم گشت؟
گفتم در ابتداى حالت چون مصوّر بحقیقت خواست که بنیت مرا پدید کند مرا در صورت بازى آفرید، و در آن ولایت که من بودم دیگر بازان بودند. ما با یکدیگر سخن گفتیم و شنیدیم و سخن یکدیگر فهم مى‏کردیم. گفت آنگه حال بدین مقام چگونه رسید؟ گفتم روزى صیّادان قضا و قدر دام تقدیر باز گسترانیدند و دانه ارادت در آنجا تعبیه کردند و مرا بدین طریق اسیر گردانیدند، پس از آن ولایت که آشیان ما بود بولایتى دیگر بردند. آنگه هر دو چشم من بردوختند و چهار بند مختلف نهادند و ده کس را بر من موکّل کردند، پنج را روى سوى من و پشت بیرون و پنج را پشت سوى من و روى بیرون [این پنج که روى سوى من داشتند و پشت ایشان بیرون‏] ، آنگه مرا در عالم تحیّر بداشتند چنانکه آشیان خویش و آن ولایت و هر چه معلوم بود فراموش کردم، و مى‏پنداشتم که من پیوسته خود چنین بوده‏ام.

 (3) چون مدّتى بر این آمد قدرى چشم من بازگشودند، بدان قدر چشم مى‏نگریستم، چیزها مى‏دیدم که دیگر ندیده بودم و آن عجب مى‏داشتم تا هر روز بتدریج قدرى چشم من زیادت باز مى‏کردند و من چیزها مى‏دیدم که در آن شگفت مى‏ماندم. عاقبت تمام چشم من باز کردند و جهان را بدین صفت که هست بمن نمودند. من در بند مى‏نگریستم که بر من نهاده بودند و در موکّلان، با خود مى‏گفتم گوئى هرگز بود که این چهار بند مختلف از من بردارند و این موکّلان را از من فرو گردانند و بال من گشوده شود چنانکه لحظه‏اى در هوا طیران کنم و از قید فارع شوم؟  (4) تا بعد از مدتى روزى این موکّلان را از خود غافل یافتم. گفتم به ازین فرصت نخواهم یافتن، بگوشه‏اى فرو خزیدم و همچنان با بند لنگان روى‏ سوى صحرا نهادم. در آن صحرا شخصى را دیدم که مى‏آمد، فرا پیش رفتم و سلام کردم بلطفى هر چه تمامتر، جواب فرمود. چون در آن شخص نگریستم محاسن و رنگ و روى وى سرخ بود. پنداشتم که جوانست، گفتم اى جوان از کجا مى‏آئى؟ گفت اى فرزند این خطاب بخطاست ، من اوّلین فرزند آفرینشم، تو مرا جوان همى‏خوانى؟ گفتم از چه سبب محاسنت سپید نگشته است؟ گفت محاسن من سپید است و من پیرى نورانیم. امّا آن کس که ترا در دام اسیر گردانید و این بندهاى مختلف بر تو نهاد و این موکّلان بر تو گماشت، مدّتهاست تا مرا در چاه سیاه انداخت.
این رنگ من که سرخ مى‏بینى از آنست، اگر نه من سپیدم و نورانى. و هر سپیدى که نور بازو تعلّق دارد چون با سیاه آمیخته شود سرخ نماید چون شفق اوّل شام یا آخر صبح که سپید است و نور آفتاب باز و متعلّق و یک طرفش با جانب نور است که سپید است و یک طرفش با جانب چپ که سیاهست، پس سرخ مى‏نماید. و جرم ماه بدر وقت طلوع اگر چه نور او عاریتى است امّا هم بنور موصوفست و یک جانب او با روز است و یک جانبش با شب، سرخ نماید. و چراغ همین صفت دارد، زیرش سپید باشد و بالا بر دود « سیاه، میان آتش و دود سرخ نماید و این را نظیر و مشابه  بسیار است.

 (5) پس گفتم اى پیر از کجا مى‏آئى؟ گفت از پس کوه قاف که‏ مقام من آنجاست و آشیان تو نیز آن جایگه بود امّا تو فراموش کرده‏اى.
گفتم این جایگه چه میکردى؟ گفت من سیّاحم، پیوسته گرد جهان گردم و عجایب‌ها بینم. گفتم از عجایب‌ها در جهان چه دیدى؟ گفت هفت چیز: اوّل کوه قاف که ولایت ماست، دوم گوهر شب افروز، سیّم درخت طوبى، چهارم دوازده کارگاه، پنجم زره داودى، ششم تیغ بلارک، هفتم چشمه زندگانى. گفتم مرا ازین حکایتى کن. گفت اوّل کوه قاف گرد جهان در آمده است و یازده کوهست و تو چون از بند  خلاص یابى آن جایگه خواهى رفت زیرا که ترا از آنجا آورده‏اند و هر چیزى که هست عاقبت با شکل اوّل رود. پرسیدم که بدانجا راه چگونه برم؟

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/hekmat-falsafe/4750-aghl-sorkh.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
🌳🌳 روز جهانی محیط بانان بر محیط بانان و جنگل بانان عزیز فرخنده باد  

نهم امرداد مصادف با 31 جولای روز جهانی محیط‌بان (World Ranger Day) نامگذاری شده است. این رویداد در سال 2007 مصادف با پانزدهمین سالگرد تاسیس فدراسیون بین المللی محیط بانان (International Ranger Federation – IRF)  رخ داد.

در این روز مراسم خاصی مانند روشن‌کردن شمع و یک دقیقه فکرکردن به محیط بانانی که حین انجام وظیفه جان باخته‌اند تا کاشت یک درخت به عنوان ادای احترام به رنجرهای جهان و آموزش‌های عمومی و بحث وگفتگو و چانه زنی با مسوولان دولت‌ها و حکومت‌ها، انجام می‌شود.


🇮🇷 ایران سربلند به محیط بانان و جنگل بانان فداکار و پر تلاش خود می بالد ... روزتان مبارک
   🍃🍃🍃

@iranboom_ir
داستان امروز - دولت آبادی

محمود دولت آبادی

مردی که در کوچه می رفت هنوز به صرافت نیفتاده بود به یاد بیاورد که سیزده سالی می گذرد که او به چهره‌ی خودش درآینه نگاه نکرده است. همچنین دلیلی نمی‌دید به یاد بیاورد که زمانی در همین حدود می‌گذرد که او خندیدن خود را حس نکرده است. قطعا" به یاد گم شدن شناسنامه‌اش هم نمی‌افتاد اگر رادیو اعلام نکرده بود که افراد می‌باید شناسنامه‌ی خود را نو، تجدید کنند. وقتی اعلام شد که شهروندان عزیز مواظف‌اند شناسنامه‌ی قبلی‌شان را ازطریق پست به محل صدور ارسال دارند تا بعد از چهار هفته بتوانند شناسنامه‌ی جدید خود را دریافت کنند، مرد به صرافت افتاد دست به کار جستن شناسنامه‌اش بشود، و خیلی زود ملتفت شد که شناسنامه‌اش را گم کرده است. اما این که چراتصور می‌شود سیزده سال از گم شدن شناسنامه‌ی او می‌گذرد، علت این که مرد ناچار بود به یاد بیاورد چه زمانی با شناسنامه اش سر و کار داشته است، و آن برمی گشت به حدود سیزده سال پیش یا - شاید هم – سی و سه سال پیش، چون او در زمانی بسیار پیش از این، در یک روز تاریخی شناسنامه را گذاشته بود جیب بغل بارانی‌اش تا برای تمام عمرش، یک بار برود پای صندوق رای و شناسنامه را نشان بدهد تا روی یکی از صفحات آن مهر زده بشود. بعد ازآن تاریخ دیگر باشناسنامه‌اش کاری نداشت تا لازم باشد بداند آن را در کجا گذاشته یا درکجا گم‌اش کرده است. حالا یک واقعه‌ی تاریخی دیگر پیش آمده بود که احتیاج به شناسنامه داشت و شناسنامه گم شده بود. اول فکر کرد شاید شناسنامه درجیب بارانی مانده باشد، امانبود. بعد به نظرش رسید ممکن است آن را در مجری گذاشته باشد، اما نه... انجا هم نبود. کوچه راطی کرد، سوار اتوبوس خط واحد شد و یکراست رفت به اداره‌ی سجل احوال. در اداره‌ی سجل احوال جواب صریح نگرفت و برگشت، اما به خانه اش که رسید، به یاد آورد که – انگار – به او گفته شده برود یک استشهاد محلی درست کند و بیاورد اداره. بله، همین طور بود. به او این جور گفته شده بود. اما... این استشهاد را چه جور باید نوشت؟ نشست روی صندلی و مداد و کاغذ را گذاشت دم دستش، روی میز. خوب ... باید نوشته شود ما امضاء کنندگان ذیل گواهی می‌کنیم که شناسنامه‌ی آقای ... مفقودالاثر شده است. آنچه را که نوشته بود با قلم فرانسه پاکنویس کرد و از خانه بیرون آمد و یکراست رفت به دکان بقالی که هفته‌ای یک بار از آنجا خرید می‌کرد. اما دکاندار که از دردسر خوشش نمی‌آمد، گفت او را نمی‌شناسد. نه این که نشناسدش، بلکه اسم او را نمی‌داند، چون تا امروز به صرافت نیفتاده اسم ایشان را بخواهد بداند. «به خصوص که خودتان هم جای اسم راخالی گذاشته‌اید!»

بله، درست است.

باید اول می‌رفته به لباسشویی، چون هرسال شب عید کت و شلوار و پیراهنش را یک بارمی‌داده لباسشویی و قبض می‌گرفته. اما لباسشویی، با وجودی که حافظه‌ی خوبی داشت و مشتری‌هایش را - اگر نه به نام اما به چهره – می‌شناخت، نتوانست او را به جا بیاورد؛ و گفت كه متاسف است، چون آقا را خیلی کم زیارت کرده است. لطفا" ممکن است اسم مبارکتان را بفرمایید؟»

خواهش می شود؛ واقعا" که.

«دست کم قبض، یکی از قبض‌های ما را که لابد خدمتتان است بیاورید، مشکل حل خواهد شد.»

بله، قبض.

آنجا، روی ورقه‌ی قبض اسم و تاریخ سپردن لباس و حتا اینکه چند تکه لباس تحویل شد را با قید رنگ آن، می‌نویسند. اما قبض لباس... قبض لباس را چرا باید مشتری نزد خود نگه دارد، وقتی می رود و لباس را تحویل می گیرد؟ نه، این عملی نیست. دیگر به کجا و چه کسی می‌توان رجوع کرد؟ نانوایی؛ دکان نانوایی در همان راسته بود و او هرهفته، نان هفت روز خود را از آنجا می‌خرید. اما چه موقع از روز بود که شاگرد شاطر کنار دیوار دراز کشیده بود و گفت پخت نمی‌کنیم آقا، و مرد خود به خود برگشت و از کنار دیوار راه افتاد طرف خانه اش، با ورقه‌ای که از یک دفترچه‌ی چهل برگ کنده بود.

پشت شیشه‌ی پنجره‌ی اتاق که ایستاد، خِیلکی خیره ماند به جلبک های سطح آب حوض، اما چیزی به یادش نیامد. شاید دم غروب یا سر شب بود که به نظرش رسید با دست پر راه بیفتد برود اداره مرکزی ثبت احوال، مقداری پول رشوه بدهد به مامور بایگانی و از او بخواهد ساعتی وقت اضافی بگذارد و رد و اثری از شناسنامه‌ی او پیدا کند. این که ممکن بود؛ ممکن نبود ؟ چرا...

«چرا... چرا ممکن نیست؟»

https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/dastan/5966-dolat-abadi.html

@iranboom_ir
ای سرزمین!
کدام فرزندها، در کدام نسل، تو را آزاد، آباد و سربلند؛ با چشمان باور خود خواهند دید؟
ای مادر ما، ایران
جان زخمی تو در کدام روز هفته التیام خواهد پذیرفت؟
چشمان ما به راه عافیت تو سفید شد؛ ای ما نثار عافیت تو!

برگرفته از《نون نوشتن》- نوشته: محمود دولت آبادی

https://www.tg-me.com/iranboom_ir

دهم امرداد زادروز استاد #محمود_دولت_آبادی گرامی باد.
«کلیدر» دومین رمان طولانی‌ جهان

رمان « #کلیدر »، اثر معروف « #محمود_دولت‌آبادی »، در فهرست طولانی‌ترین رمان‌های جهان پس از اثر معروف «مارسل پروست» یعنی «در جست‌وجوی زمان از دست‌رفته» در رتبه‌ی دوم قرار دارد.

تارنمای ویکی‌پدیا در گزارشی با درنظر گرفتن عوامل متعددی چون تعداد کلمه‌ها، به معرفی طولانی‌ترین رمان‌های ادبیات جهان پرداخته که در این میان، #رمان_کلیدر نوشته‌ی « #محمود_دولت_آبادی » در رتبه‌ی دوم دیده می‌شود.

ویکی‌پدیا برای انتخاب طولانی‌ترین رمان‌های جهان سه راه پیش رو داشته؛ اول شمارش تعداد حروف یک کتاب، ‌دوم شمارش تعداد کلمه‌های آن و سوم بر اساس تعداد صفحه‌ها با مبنا قرار دادن 250 لغت در هر صفحه با فونت 12. که در نهایت، شمارش تعداد کلمه‌ها با استفاده از نرم‌افزارهای کامپیوتری معیار انتخاب طولانی‌ترین رمان‌ها قرار گرفته است.

مسأله دیگری که در این میان حائز اهمیت بوده، تعریف‌های متفاوت از واژه‌ی رمان بوده است. در نهایت، رمان یک نوشته‌ با داستان مجزا که از سوی یک ناشر چاپ شده و یا به صورت الکترونیک منتشر شده و دارای حق تألیف و انتشار برای نویسنده باشد، تعریف شده است. بر این اساس، کتاب‌هایی مثل «ارباب حلقه‌ها» که داستان‌های مجزا داشته و مجموعه‌های «هری پاتر» که یک مجموعه‌ی داستان است، از این رده‌بندی کنار گذاشته شده‌ان

تارنمای ویکی‌پدیا با تنظیم فهرستی، رمان مشهور «در جست‌وجوی زمان از دست‌رفته» نوشته‌ «مارسل پروست» چاپ انتشارات «مادرن لایبرری» را که در هفت جلد و 4211 صفحه به زبان‌ فرانسوی انتشار یافته، با حدود یک میلیون و 200 هزار کلمه به عنوان طولانی‌ترین رمان‌ ادبیات جهان انتخاب کرده است.

کلیدر

رمان «کلیدر» نوشته‌ی «محمود دولت‌آبادی» که در سال 1984 در 10 جلد و 2836 صفحه توسط انتشارات «فرهنگ معاصر» به زبان فارسی منتشر شده، با داشتن حدود 950 هزار کلمه در رتبه‌ی دوم قرار گرفته است. «کلیدر» رمانی در ستایش کار و زندگی و طبیعت و رمانی حماسی از شجاعت و مردانگی است که شخصیت اول این رمان شخصی به نام «گل‌محمد» است که دولت‌آبادی بیش از 15 سال عمرش را صرف نگارش آن کرده است.

در رتبه‌های بعدی این فهرست چندین اثر کم‌تر شناخته‌شده‌ به چشم می‌خورند تا این‌که در رتبه‌ی سیزدهم به کتاب مشهور «جنگ‌ و صلح» نوشته‌ی «لئو تولستوی» برمی‌خوریم. این کتاب توسط انتشارات «آکسفورد ورلدز لایبرری» به زبان روسی منتشر شده و با داشتن 1440 صفحه حدود 561 هزار لغت دارد. «جنگ‌ و صلح» یکی از آثار ادبی مشهور جهان است که به زبان‌ها مختلفی ترجمه شده است.

در رتبه‌ی هفدهم این رده‌بندی کتاب مشهور «بینوایان» نوشته‌ی «ویکتور هوگو»، نویسنده‌ی مشهور فرانسوی، دیده می‌شود که در قالب یک جلد کتاب با 1488 صفحه و حدود 531 هزار لغت انتشار یافت. این کتاب که یکی از شاهکارهای ادبیات کلاسیک به شمار می‌رود، به زبان فرانسه نوشته شده و طی سال‌ها به زبان‌ها مختلفی ترجمه شده است.

در نهایت رمان مشهور «شوخی بی‌پایان» نوشته‌ی «دیوید فاستر والاس»، نویسنده‌ی مشهور آمریکایی که در سال 2008 در سن 46 سالگی خودکشی کرد، در رتبه‌ی نوزدهم رده‌بندی طولانی‌ترین رمان‌های جهان قرار گرفته است. این کتاب توسط انتشارات «بک بی بوکس» در 1104 صفحه به زبان انگلیسی و با 484 هزار لغت انتشار یافت و به عنوان یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های جهان در سال 2006 در یک نظرسنجی که از سوی مجله‌ی تایم انجام شد، در جمع 100 رمان برتر انگلیسی‌زبان از سال 1923 تا کنون قرار گرفت.

محمود دولت‌آبادی دهم مردادماه سال 1319 در دولت‌آباد سبزوار به دنیا آمده است. نخستین اثر داستانی‌اش را با نام «ته‌ شب» در سال 1341 منتشر کرد و از سال 1340 که دوره‌ی تئاتر آناهیتا را گذراند، تا سال 1353 بازیگر تئاتر بود.

کتاب‌های «لایه‌های بیابانی»، «اوسنه‌ی باباسبحان»، «ققنوس»، «ادبار»، «پای گلدسته‌ی امامزاده»، «هجرت سلیمان»، «سفر»،‌ «گاواره‌بان»، «عقیل عقیل»، «آهوی بخت من گزل»، «کارنامه‌ی سپنج»، «باشبیرو»، «تنگنا»، «دیدار بلوچ»، «جای خالی سلوچ»، «روزگار سپری‌شده‌ی مردم سالخورده»، «کلیدر»، «سلوک»، «روز و شب یوسف» ، «آن مادیان سرخ‌یال»، «نون نوشتن» و «میم و آن دیگران» از جمله آثار منتشرشده‌ی این نویسنده‌ هستند.

http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/9583-lr----.html

@iranboom_ir
سهروردی و فرهنگ ایران باستان

دكتر فتح الله مجتبایی

•سهروردی یکی از درخشانترین چهره‌های اندیشه و فرهنگ ایرانی است و حق او به رغم اهمیت فراوانی که از این لحاظ دارد چنان که شایسته است ادا نشده است. در تاریخ فرهنگ ما سهروردی از جهتی قرین و قرینه فردوسی است. همان‌طور که فردوسی زنده کنندة زبان فارسی است و اگر فردوسی نبود هیچ معلوم نیست که وضع زبان فارسی امروز چگونه می‌بود و یا چنین زبانی وجود می‌داشت یا نه، چنان که در سرزمین مصر و آفریقای شمالی و شامات و فلسطین اتفاق افتاد. پیش از ورود اسلام و زبان عربی به این مناطق، مردم این سرزمین‌ها زبان‌های بومی خود را داشتند که امروز آثار اندکی از آنها باقی است. این مردم نه عرب بودند و نه عرب زبان و با غلبه زبان غربی و رواج آن، مردم این نواحی هم عرب شدند و هم عرب‌زبان. چنان که در آسیای صغیر نیز پیش از رفتن ترکان سلجوقی به آنجا، مردم آن ناحیه نه ترک بودند نه ترک زبان و قومیت و زبان و فرهنگ یونانی خود را داشتند ولی با غلبه ترکان و زبان ترکی آنها هم ترک و ترک ‌زبان شدند. ولی در ایران چنان که می‌دانیم چنین نشد.
همان طور که فردوسی زبان و قومیت ایرانی را حفظ کرد، سهروردی هم احیاءکننده فکر و حکمت ایران پیش از اسلام در دوران اسلامی بود، به زبان عربی که زبان علم و فرهنگ آن روزگار بود. درست همان‌طور که کسان دیگری فرهنگ و فکر و علوم یونانی را در این دوران به زبان عربی به عالم اسلامی وارد کردند و کسانی چون کندی و فارابی و ابن سینا و دیگران مفسران و مروجان آن بودند.

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/17476-sohrevardi-farhang-iran-bastan.html

@iranboom_ir
محمدصادق ادیب‌الممالک فراهانی، فرزند حسین ملقب به امیرالشعرا و متخلص به امیری و پروانه شاعر، ادیب و روزنامه‌نگار دوره مشروطه که در روز ۱۱ امرداد ماه سال ۱۲۳۹ خورشیدی در روستای گازران زاده شد. ادیب‌الممالک فراهانی در روز ۲ اسفند ۱۲۹۵ خورشیدی در شهر یزد سکته کرد و در همین سال پس از بازگشت به تهران درگذشت. آرامگاه وی در شهر ری است. «آتش حب الوطن» یکی از سروده‌های ادیب الممالک فراهانی است که در پی می‌آید.


شعر درباره ایران زمین ۲۳ - آتش حب الوطن - سرودۀ ادیب الممالک فراهانی

تا زبر خاکی ای درخت برومند
مگسل از این آب و خاک رشته پیوند

مادر توست این وطن که در طلبش خصم
نار تطاول به خاندان تو افکند

هیچت اگر دانش است و غیرت و ناموس
مادر خود را به دست دشمن مپسند

تاش نبرده اسیر و نیست بر او چیر
بشکن از اویال و برز و بگسل از این بند

ورنه چون ناموس رفت، نام نماند
خانه نماند چو خانواده پراکند

خانه چو بر باد رفت، خانه‌خدا را
خانه نمانَد به ده، به جان تو سوگند

رحمتی ای باغبان کز آتش بیداد
سوخته در باغ، هر درخت برومند

شور نشور است در جهان و تو در خواب 1
گیرم خواب تو مرگ، تا کی و تا چند؟

رو غم آینده خور، گذشته رها کن
کی بود آینده با گذشته همانند؟

هر نفسش زخمهای تازه به دل زد
تا کهنش کرد گردش دی و اسفند

حالش بدرود گفته با لب خندان
جانش تودیع کرده با دل خرسند

خاک است اندر دو چشم او زر و گوهر
زهر است اندر مذاق او شکر و قند

گریه کند زار زار بر وطن خویش
همچون یعقوب بهر گمشده فرزند

رخت فرابر به زیر شهپر سیمرغ
تا ننهی پیش زاغ تیره، جگر بند

این وطن ما منار نور الهی است
هم زنُبی خواندم این حدیث و هم از زند 2

آتش «حب‌الوطن» چو شعله فروزد
از دل مؤمن کند به مجمره اسپند

https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/3922-atash-hobol-vatan.html


https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Audio
آهنگ برخیز شتربانا

با صدای امیر آرام
شاعر: ادیب‌الممالک فراهانی

 به یاد دیاری که در تمامی لحظه ها
یکایک یافته هایمان
نام پاکش را فریاد میزنند
و به یاد هم دیارانی که هر جا که باشند
یادشان در دل ماست
برخیز شتربانا بربند کجاوه
کز شرق عیان گشت همی رایت کاوه

@iranboom_ir
آهنگ برخیز شتربانا

با صدای امیر آرام
شاعر: ادیب‌الممالک فراهانی

 به یاد دیاری که
در تمامی لحظه ها
یکا یک یافته ها یمان
نام پاکش را فریاد میزنند
و به یاد هم دیارا نی که
هر جا که باشند
یادشان در دل ماست
برخیز شتربانا بربند کجاوه
کز شرق عیان گشت همی رایت کاوه
از شاخه شجر برخواست آوای چکاوه
مسطور سفر٬ حسرت من گشت حلاوه
بگذر بشتاب اندر از رود سماوه
در دیدهء من بنگر دریاچه ساوه
ماییم که از خاک بر افلاک رساندیم
خاک عرب از شرق به اقصی گذراندیم
دریای شمالی را بر شرق نشاندیم
وز بحر جنوبی به فلک گرد فشاندیم
در چین و خُتن ولوله از هیبت ما بود
در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود
در اندلس و روم عیان قدرت ما بود
غرناطه و اشبیلیه در طاعت ما بود
برخیز شتربانا بربند کجاوه
کز شرق عیان گشت همی رایت کاوه
امروز گرفتار غم و محنت و رنجیم
در داو فره باخته اندر شش و پنجیم
با ناله و افسوس در این دیر سپنجیم
چون زلف عروسان همه در چین و شکنجیم
هم سوخته کاشانه و هم باخته گنجیم
ماییم که در سوگ و طرب قافیه سنجیم
جغدیم به ویرانه، هزاریم به گلزار
افسوس که این مزرعه را آب گرفته
دهقانِ مصیبت زده را خواب گرفته
خونِ دلِ ما رنگِ میِ ناب گرفته
وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته
رخسارِ هنر، گونهء مهتاب گرفته
چشمانِ خرد پرده زِ خوناب گرفته
ثروت شده بی مایه و صحت شده بیمار
ابری شده بالا و گرفته است فضا را
وز دود و شرر تیره نموده است هوا را
آتش زده سکان زمین را و سما را
سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیاه را
ای واسطهء رحمت٬ حق بهر خدا را
زین خاک بگردان ره طوفان بلا را
بشکاف ز هم سینهء این ابر شرر بار
برخیز شتر بانا بربند کجاوه
کز شرق عیان گشت همی رایت کاوه
وز شاخ شجر برخواست آوای چکاوه
وز طول سفر حسرت من گشت علاوه

@iranboom_ir
۸۶ سال پیش در ۱۱ امرداد ۱۳۱۷، شیرین بیانی ـ مورّخ، پژوهشگر و از مفاخر فرهنگی ایران ـ به دنیا آمد.

شیرین بیانی به سال 1317ش. در تهران و در خانواده‌ای فرهنگی- سیاسی متولّد شد. پدرش دکتر خانبابا بیانی، استاد ممتاز دانشگاه تهران، بنیانگذار دانشگاه تبریز، بنیانگذار گروه آموزشی تاریخ دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، استقلال و توسعه‌ی بخش دانشسرای عالی (تربیت معلّم امروزی)؛ و صاحب تألیفات متعدد در زمینه‌ی تاریخ است. مادر وی باستان‌شناس، متخصّص سکّه‌شناسی، مدرّس رشته‌ی باستان‌شناسی و هنر دانشگاه تهران، موزه‌دار موزه‌ی ایران باستان (موزه‌ی ملّی ایران کنونی)، مؤلّف چند کتاب معتبر در باره‌ی سکّه و مُهر و مقالات متعدّد؛ و همچنین نقّاش می‌باشد؛ و خواهرش سوسن بیانی به کار تدریس در دانشگاه تهران در رشته‌ی باستان‌شناسی اشتغال دارد.

شیرین بیانی پس از اخذ دیپلم ادبی با رتبه‌ی اوّل از دبیرستان انوشیروان دادگر تهران؛ در سال 1336ش. وارد دانشگاه شد. دوره‌ی کارشناسی را در رشته‌ی تاریخ در دانشگاه تهران با رتبه‌ی اوّل، گذرانید. برای ادامه‌ی تحصیل به فرانسه رفت و در دانشگاه سُوربُن پاریس موفّق به اخذ دکتری در رشته‌ی تاریخ با درجه‌ی بسیار عالی، به سال 1342ش. گردید.

در سال 1343ش. وارد کادر آموزشی دانشگاه تهران، دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی، گروه آموزشی تاریخ شد؛ و در سال 1356ش. پس از طی مراحل معمول، به مرتبه‌ی استادی رسید. تخصّص وی در زمینه‌ی عهد مغول و مغول‌شناسی می‌باشد؛ ولی به ضرورت کار گروه تاریخ، تدریس تاریخ دوران باستان ایران را نیز از همان ابتدای ورود، عهده دار شد.

تألیفات وی عبارتند از:

1-  تاریخ آل‌جلایر

2-  زن در ایران عصر مغول

3-  ایران در برخورد با مغول

4-  هشت مقاله در زمینه‌ی تاریخ

5-  شامگاه اشکانیان و بامداد ساسانیان

6-  مجموعه‌ی سه جلدی دین و دولت در ایران عهد مغول؛ که این مجموعه در سال 1375ش. بهترین کتاب سال ایران؛ و در همان سال بهترین کتاب سال دانشگاه تهران شناخته شد.

7-  تیسفون و بغداد در گذر تاریخ

8-  دین و دولت در عهد ساسانی و چند مقاله‌ی دیگر

9-  تاریخ ایلخانان در ایران

10-  تاریخ ایران باستان – از ورود آریائیها تا سقوط هخامنشیان

11-  دمساز دوصد کیش – درباره‌ی مولانا جلال‌الدّین

12-  پنجره‌ای رو به تاریخ – نوزده مقاله

13-  سعدی، خاک شیراز و بوی عشق (زیر چاپ)

ترجمه‌ها:

1-  نظام اجتماعی مغولان – فئودالیسم خانه‌به‌دوشی

2- چنگیزخان

3- تاریخ سرّی مغولان

4- تاریخ ایلام

حدود بیست مقاله که در مجموعه‌ها و مجلّات معتبر داخلی و خارجی به چاپ رسیده است. حدود چهل سخنرانی ایراد شده در مجامع بین‌المللی و داخلی؛ که اغلب آنها به چاپ رسیده است.

شیرین بیانی به بیست وهفت کشور سفر تحقیقاتی داشته؛ و به اخذ بیش از بیست تقدیرنامه (لوح تقدیر) از مؤسّسات فرهنگی و دانشگاهها نائل آمده است. در دی ماه سال 1382ش. طی مراسم بزرگداشتی از جانب "انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران" به اخذ "لوح تقدیر" و جایزه نائل آمده؛ و نام وی در فهرست "مفاخر فرهنگی ایران" ثبت گردیده است؛ و به همین مناسبت تمبر یادبودی از وی به چاپ رسیده است. وی استاد راهنمای هفت رساله‌ی دکتری و بیش از بیست رساله‌ی کارشناسی ارشد بوده؛ و سرانجام در سال 1386ش. به افتخار بازنشستگی نائل آمده است؛ ولی همچنان به کار پژوهش، تألیف کتاب، مقاله، ایراد سخنرانی و راهنمائی دانشجویان اشتغال دارد.

http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/266-nekodasht-dr-bayani.html

@Iranboom_ir
یازدهم امرداد زادروز دکتر شیرین بیانی (۱۳۱۷) تاریخ‌نگار، پژوهشگر، استاد دانشگاه و نویسنده ایرانی است. کتاب سه جلدی «دین و دولت در ایران عهد مغول» او برنده جایزه کتاب سال ایران در سال ۱۳۷۰ شد.

فعالیت‌ها و افتخارات: استاد دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دریافت درجه دکتری در رشته تاریخ از دانشگاه سوربن فرانسه (سال ۱۳۴۲)، دریافت ۱۲ تقدیرنامه از مؤسسات فرهنگی و دانشگاهی، تجلیل از خدمات علمی و فرهنگی وی در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی درسال ۱۳۸۲، برنده بهترین کتاب سال ایران و بهترین کتاب سال دانشگاه تهران برای تألیف مجموعه سه جلدی «دین و دولت در ایران عهد مغول». او همسر دکتر محمدعلی اسلامی‌ ندوشن است.

برخی از آثار: تاریخ آل جلایر، زن در ایران عصر مغول، ایران در برخورد با مغول، شامگاه اشکانیان و بامداد ساسانیان، تاریخ ایلخانان در ایران، تاریخ ایران باستان از ورود آریایی‌ها تا سقوط هخامنشیان،  و حدود ۳۰ مقاله در مجلات معتبر داخلی و خارجی
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/266-nekodasht-dr-bayani.html

تاریخ به مثابهٔ درمانگر دردهای انسانی
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/11879-tarikh-be-masabe.html

زندگی و عشق
http://www.iranboom.ir/iranshahr/jostar/10162-zendegi-eshgh.html

مهرگان، جشن برداشت محصول
https://www.iranboom.ir/jashnha/75-mehr/7810-mehregan-jashn-bardasht-mahsol.html

خیام را وجدان آگاه ایران درباره‌ی تاریخ گذشته‌اش می‌توان دانست
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/714-khayyam-vojdan-iran.html


کوروش بزرگ در روایات شرق (متون فارسی عربی و تورات)
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/15629-korosh-bozorg-dar-ravayat-shargh.html


به مناسبت انتشار کتاب خیام کیست اثر دکتر شیرین بیانی - خیام، قله رفیع خرد و عشق
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/4809-khayam-ghole-rafi-kherad-eshgh.html


https://www.tg-me.com/iranboom_ir
۱۱ سال پیش در ۱۲ امرداد ۱۳۹۲، مرشد ولی‌الله ترابی درگذشت. مرشد ترابی، راوی، طومارنویس، نقال و پرده‌خوان پرآوازه‌ی پنج دهه‌ی اخیر هنرهای نمایشی ایران بود.

@Iranboom_ir
۱۱ سال پیش در ۱۲ امرداد ۱۳۹۲، مرشد ولی‌الله ترابی درگذشت. مرشد ترابی، راوی، طومارنویس، نقال و پرده‌خوان پرآوازه‌ی پنج دهه‌ی اخیر هنرهای نمایشی ایران بود.
یادش گرامی باد.
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/

مرشد ولی‌الله ترابی سفیدآبی، داستان‌نویس،پرده‌خوان، طومارنویس و نقال پرآوازه پنج دهه اخیر هنرهای نمایشی ایران، در سال 1315 در ده اسبی‌آب یا همان سفیدآب از توابع شهرستان تفرش در استان‌مركزی به دنیا آمد. وی كودك بود كه همراه خانواده به تهران آمد و در محله دروازه غار ساكن شدند.

این استاد هنر نقالی و نمایش، علاوه بر تهیه و تنظیم چندین طومار نقالی، روایت‌های گوناگون شاهنامه را نیز در چندین جلد گردآوری نموده كه یك جلد آن با عنوان مشكین‌نامه توسط انتشارات نمایش به چاپ رسیده است. او علاوه بر نقالی بسیاری از داستان‌های شاهنامه را كارگردانی كرده است كه از آن جمله می‌توان به "‌داستان سیاوش"، "هفت خوان رستم"، "تولد رستم" و... اشاره كرد.

http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9904-morshed-torabi.html


چهره‌های شاخص نقالی و نقاشی قهوه‌خانه‌ای چه کسانی‌اند
حسین قوللر آغاسی، نقاش قهوه‌خانه‌ای / استاد محمد مدبر، نقاش قهوه‌خانه‌ای / مرشد سید مصطفی سعیدی، نقال / مرشد محمد احدی، نقال / مرشد ولی‌الله ترابی، نقال / مرشد ابوالحسن میرزا علی، نقال / استاد حسین همدانی، نقاش قهوه‌خانه‌ای

http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/17548-chehre-shakes-naghali-naghashi-ghavekhane.html
یادی از محمد قاضی در سالگرد تولدش

محمد قاضی ۱۲ امردادماه سال 1292 در مهاباد متولد شد. در سال 1307 گواهی‌نامه ششم دبستان را گرفت، پس از یک سال انتظار از مهاباد به تهران آمد و عمویش، جواد قاضی، که در وزارتخانه دادگستری کار می‌کرد، او را به دبیرستان فرستاد. در سال 1315 از دبیرستان دارالفنون دیپلم ادبی گرفت و در سال 1318 در رشته حقوق قضایی دانش‌آموخته شد. از سال 1320 اندک زمانی در وزارت خارجه و سپس در دارایی به کار پرداخت. در سال 1307 که محمد قاضی دوره دبستان را به پایان رسانده و هنوز به دبیرستان راه نیافته بود، زبان فرانسه را پیش یکی از کرد‌های عراقی آموخت و در دوره دبیرستان و دانشکده آموختن این زبان را پی گرفت. از همین زمان به ترجمه علا‌قه‌مند شد. نخستین آثاری که از زبان فرانسه در سال‌های 1317- 1318 به فارسی برگرداند، «کلود ولگرد» از ویکتور هوگو و «دن کیشوت» از سروانتس بودند.

او در مجموع نزدیک به 70 کتاب را به زبان فارسی برگرداند. «زارا» (داستان تألیفی) 1319، «سپیددندان» جک لندن، 1331، «جزیره‌ی پنگوئن‌ها»ی آناتول فرانس، 1330، «شاهزاده و گدا»ی مارک تواین، 1333، «شازده کوچولو»ی آنتوان سنت اگزوپری، 1333، «ساده‌دل» ولتر، 1333 و «زوربای یونانی» نیکوس کازانتزاکیس از جمله آثار منتشرشده‌ی این مترجم هستند.

قاضی که با ناراحتی حنجره دست به گریبان بود، 24 دی‌ماه سال 1376 در تهران درگذشت.

عبدالله کوثری، مترجم پیشکسوت، در گفت‌وگویی با ایسنا، ترجمه‌های محمد قاضی را برای خود خاطره‌انگیزمی‌خواند و خواندن‌ «کلود ولگرد» ویکتور هوگو با ترجمه‌ی قاضی را برای خود در سن یازده‌سالگی، یکی از دلایل تشویق شدنش به مترجم شدن عنوان می‌کند.

کوثری می‌گوید: یکی از مهم‌ترین کارهای قاضی این بود که چند نسل را با کتاب آشنا و کتاب‌خوان کرد.

او مهم‌ترین ویژگی ترجمه‌های محمد قاضی را در زمانی که هنوز از نقد ترجمه‌ها، شیوه‌ها وتئوری‌های ترجمه خبری نبود، دریافتن حال و هوای کتاب در زبان اصلی و بازگرداندن آن به زبان مقصد می‌داند و ادامه می‌دهد: او به خوبی می‌توانست زبان ترجمه را پیدا کند. این در ترجمه «دن کیشوت» که شاهکار اوست، تا ترجمه‌هایش از ماکسیم گورکی و نیکوس کازانتزاکیس وجود دارد.

کوثری همچنین اظهار می‌کند که قاضی نه تنها زبان فارسی را به خوبی می‌دانست؛ بلکه شم نویسندگی هم داشت. او زبانی داشت که زبان آفرینش بود، زبان خشکی نبود و خیلی راحت خودش را از تأثیر نحو زبان مبدأ رها می‌کرد و فارسی می‌شد.

این مترجم یکی از ویژگی‌های مترجمان نسل قبل از خود مانند محمد قاضی‌، رضا سیدحسینی‌، نجف دریا‌بندری‌ و ابوالحسن نجفی را در تربیت سنتی آن‌ها می‌داند که به واسطه این تربیت، فارسی‌خوان و فارسی‌دان می‌شدند و می‌گوید: وقتی همه آن‌ها فارسی را به خوبی می‌دانستند، بدیهی است که مترجم باید زبان خارجی را خوب بداند؛ اما آن‌چه در آفرینش ترجمه اثر دارد و ترجمه را از کاری مکانیکی به هنر تبدیل می‌کند، این است که مترجم بتواند در زبان خودش آفرینش کند. این عنصر اصلی، یعنی احاطه به زبان فارسی و توانایی آفرینش زبان که ترجمه را از سایه زبان مبدأ بیرون بیاورد و در زبان مقصد به آن هویت ببخشد، در اکثر کارهای جوانان ما غایب است و این راز موفقیت قاضی بود.

کوثری درباره‌ی تأثیر قاضی بر ادبیات ما نیز معتقد است: قاضی در ادبیات ما هم اثر گذاشته است. دامنه گزینش کتاب‌های او خیلی وسیع است و او از مترجمانی با ملیت‌هایی چون فرانسوی،‌ آمریکایی‌، چک‌، ایتالیایی‌، ارمنی‌، دانمارکی‌، انگلیسی‌، یونانی‌، اسپانیایی‌، اتریشی‌، روس‌، برزیلی و لهستانی، اثر ترجمه کرده است و این نشان می‌دهد که قاضی مشی واحدی در ترجمه ادبی نداشته؛ بلکه کتابی را که می‌پسندیده، ترجمه می‌کرده است. او آدمی هم نبود که سفارشی بپذیرد و ترجمه را به سفارش ناشر انجام دهد.

مهدی غبرایی هم در گفت‌وگویی با خبرنگار ایسنا درباره‌ی محمد قاضی می‌گوید: محمد قاضی از مترجمان پیشکسوت ادبیات ایران است. او در مکتب ادبیات قدیم درس خوانده بود و تسلط چشم‌گیری به زبان فارسی داشت که اگر عیب و ایرادی هم در درک مفهوم زبان خارجی داشت، آن را با زبان خود جبران می‌کرد.

این مترجم درباره‌ی آثاری که محمد قاضی به فارسی برگردانده، معتقد است: ‌قاضی بیش‌تر به سراغ نویسندگانی رفته که سبک روایی دارند و به دنبال رمان نو نیامده و در ترجمه‌ سلیقه‌اش بیش‌تر متوجه متن‌های روایی بوده است. به عنوان نمونه، درخشان‌ترین ترجمه قاضی «دن کیشوت» است که داستان‌گویی در آن اهمیت زیادی دارد،


دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6812-yadi-az-mohammad-ghazi-dar-salgard-tavalodash.html

@iranboom_ir
زندگینامه محمد قاضی (۱۲۹۲- ۱۳۷۶)

محمد قاضی در سال 1292 در شهر مهاباد به دنیا آمد

محمد قاضی آموختن زبان فرانسه را در مهاباد نزد شخصی به‌نام آقای گیو، از کردهای عراق، آغاز کرد.

قاضی در سال ۱۳۰۸ با کمک عموی خود میرزا جواد قاضی که از آلمان دیپلم حقوق گرفته‌بود و در وزارت دادگستری آن‌زمان کار می‌کرد، به تهران آمد و در سال ۱۳۱۵ از دارالفنون در رشته ادبی دیپلم گرفت.

محمد قاضی از مترجمان برجسته دوره معاصر ایران است. وی ۵۰ سال ترجمه کرد و نوشت و نتیجه تلاش او ۶۸ اثر اعم از ترجمه ادبی و آثار خود او به زبان فارسی است.

از آثار مهم ترجمه‌شده توسط او می‌توان به دن کیشوت اثر سروانتس، نان و شراب اثر ایناتسیو سیلونه، آزادی یا مرگ، در زیر یوغ نام برد. او بیشتر از زبان فرانسه به فارسی ترجمه می‌کرد.

او در مهرماه ۱۳۲۰ به استخدام وزارت دارایی درآمد. در سال ۱۳۵۴ به سرطان حنجره و از دست دادن تارهای صوتی دچار و بازنشسته شد. او چندی با کانون پرورش کودکان و نوجوانان در تهران نیز همکاری داشت.

محمد قاضی در سال 1376 و در سن 84 سالگی در بیمارستان دی تهران درگذشت و او را در مهاباد به‌خاک سپردند.

در فروردین‌ سال ۱۳۸۶ از تندیسی به بلندی 4 متر از محمد قاضی در کوی دانشگاه مهاباد پرده‌برداری شد.

برخی از آثار ترجمه‌شده محمد قاضی:

•جزیره پنگوئن‌ها (اثر آناتول فرانس)
•چهل روز موسی داغ اثر فرانتز ورفل (ترجمه‌شده در ۱۳۷۳ خ)
•دن کیشوت اثر میگل د.سروانتس (ترجمه‌شده در ۱۳۳۶ خ)
•زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس
•شازده کوچولو، سنت اگزوپری، ۱۳۳۳ خ
•صلاح‌الدین ایوبی اثر آلبر شاندور
•قلعه مالویل
•کمون پاریس
•مسیح بازمصلوب
•نان و شراب (اثر اینیاتسیو سیلونه)
•آخرین روز یک محکوم
•آدم‌ها و خرچنگ‌ها
•آزادی یا مرگ
•ایالات نامتحد (اثر ولادیمیر پوزنر)
•باخانمان
•بردگان سیاه
•پولینا چشم و چراغ کوهپایه آناماریا ماتوته)
•تاریخ ارمنستان
•تاریخ مردمی آمریکا (هاروی واسرمن)
•خداحافظ گری کوپر (رومن گاری)
•داستان کودکی من
•در زیر یوغ (اثر ایوان وازوف)
•در نبردی مشکوک
•زن نانوا
•ساده‌دل از ولتر، ۱۳۳۳خ
•سپیددندان (جک لندن)، ترجمه در ۱۳۳۱ خ
•سرمایه‌داری آمریکا
•سگ کینه‌توز
•سمرقند
•شاهزاده و گدا اثر مارک تواین، ترجمه ۱۳۳۳ خ
•غروب فرشتگان اثر پاسکال چاکماکیان
•فاجعه سرخپوستان آمریکا
•کرد و کردستان، نوشته واسیلی نیکیتین
•کلود ولگرد (اثر ویکتور هوگو)، ترجمه در ۱۳۱۷ خ
•کلیم سامگین (اثر ماکسیم گورکی)
•کوروش کبیر اثر آلبر شاندور
•ماجراجوی جوان
•مادر (اثر ماکسیم گورکی)
•مادر (اثر پرل باک)
•درباره مفهوم انجیل‌ها (اثر کری ولف)

http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/1800-mohammad-ghazi.html

@iranboom_ir
فرزانگی و شیدایی

محمد صادقی

در حوزه‌ی ادبیات نیز، انقلاب مشروطیت به ایجاد دگرگونی‌های جدی و اساسی منجر شد. رکود و انحطاط ادبیات دوره‌ی بازگشت به شکل‌گیری ادبیات مشروطه انجامید. آشنایی شاعران و اهل قلم با جهان بیرون و تحولات سیاسی، فرهنگی و سیاسی جامعه‌ی آن روز ایران، و نیز دل‌زدگی نسل شاعر و نویسنده از رکود و انحطاطی که در دوره‌ی بازگشت روی داده بود، از جمله عوامل شکل‌گیری زبان و ادب مشروطه بود انعکاس تأثیر تحولات جامعه در بینش سیاسی و اجتماعی مردم را می‌توان مهم‌ترین درون‌مایه‌ی شعر مشروطه دانست. ضعف شعر مشروطه را می‌توان مقطعی بودن آن به شمار آورد. شعر مشروطه به لحاظ محتوا، شعری کم‌عمق، اما پرمخاطب است و سطح وسیعی از خواست‌های مردمی را در بر می‌گیرد. سرزندگی شعر مشروطه حاصل هم‌گونی آن با شرایط جامعه است.

در شعر مشروطه به مسایل مختلف جامعه که مردم به آن‌ها نیاز آنی و جدی داشتند، پرداخته شده است. شعر مشروطه تا حدودی زبان حال مردم ستم‌دیده است. در میان شاعران مشروطه، شعرهای فرخی یزدی، ملک‌الشعرای بهار و نسیم شمال (سیداشرف‌الدین گیلانی) تا حدودی زبان حال مردم ستم‌دیده و بیان‌گر خواست‌های واقعی مردم است. شاعران مشروطه را به سه گروه می‌توان تقسیم کرد:
دسته‌ی نخست، شاعرانی هستند که بیشتر شعرهای‌شان احساسی و افراطی بوده و دارای لحنی تند و تیز هستند، مانند میرزاده عشقی،‌ عارف قزوینی و فرخی یزدی؛ دسته‌ی دوم گروهی بسیار محافظه‌کار و سنتی هستند، که شاعرانی چون ادیب نیشابوری و ادیب پیشاوری را شامل می‌شود؛ و دسته‌ی سوم از شاعرانی تشکیل شده است که شعری معتدل دارند؛ مانند ایرج‌میرزا، و ملک‌الشعرای بهار و پروین اعتصامی. در میان شاعران مشروطه، به‌نظر می‌رسد آن‌دسته که اعتدال‌گرا بودند، شعرشان نیز متناسب با مسایل روز، پایدار و ماندگار ماند، اما آن دسته از شاعرانی که به‌طور سنتی شعر می‌سرودند، شعرشان به اصطلاح خاموش شد.

دنباله نوشتار:
http://iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/2598-farzanegi-sheidaei.html

https://www.tg-me.com/iranboom_ir
2024/09/22 13:13:49
Back to Top
HTML Embed Code: