شعر وطنی ۶ - آرمان عشقی از زبان زرتشت در « رستاخیر شهریاران ایران »
دکتر شاهین سپنتا
زرتشت یکی از تاثیرگذارترین چهرههای تاریخ ایران است که نفوذ اندیشههایش را از دیرباز تاکنون در بیشتر جلوههای فرهنگ و ادب مردم این سرزمین کهنسال میتوان دید. یکی از هزاران اندیشمند و سراینده ایرانی که در آثارش از پیام اشوزرتشت الهام گرفته، میرزاده عشقی است. عشقی، شاعر آزادیخواه ایرانی پس از دیداری که از ویرانه های تیسفون داشت، در منظومه ای به نام «رستاخیز شهریاران ایران» که خود آن را «نخستین نمایشنامه منظوم یا اپرا» در زبان پارسی میداند، نگرانیها،آرمان ها و آرزوهای خود را درباره ایران از زبان شماری از شهریاران ایران زمین و اشو زرتشت بازگو می کند. این اپرا چند خواننده دارد که به ترتیب عبارتند از: میرزاده عشقی (با لباس سفر در ویرانههای مدائن)، خسرو دخت، سیروس ( کورش )، داریوش، انوشیروان به همراه خسرو و شیرین، و همچنین روان زرتشت. به مناسبت زادروز اشو زرتشت، در ادامه، متن بخشی از منظومه «رستاخیز شهریاران ایران» که از زبان زرتشت بیان می شود، همانگونه که در «کلیات مصور میرزادهعشقی، چ4، امیر کبیر، تهران، 1342 خورشیدی» آمده، تقدیم خوانندگان ایراننامه میشود. همچنین برای نخستینبار، ترانهسرود زیبایی را که بر اساس سروده عشقی از زبان زرتشت و با صدای گرم «سهند اطهری» اجرا شده، در اینجا میتوانید بشوید و با او همآواز شود.
رستاخیز شهریاران ایران
در ویرانه های مداین ( تیسفون )
این منظومه نخستین نمایشنامه منظوم ( اپرا ) است که در
زبان پارسی سروده شده و به نمایش درآمده است.
مبداء نگارش
این گوینده به سال 1334 کوچی ( هجری قمری ) در حین مسافرت از بغداد بهموصل، ویرانههای شهر بزرگ مدائن ( تیسفون ) را زیارت کردم. تماشای ویرانههای آن گهواره تمدن جهان مرا از خود بی خود ساخت. این اپرای رستاخیز نشانه دانه های اشکی است که بر روی کاغذ به عزای مخروبههای نیاکان بدبخت ریخته ام.
[...] چون شیون شیرین به پایان رسید همه پادشاهان دستها را پایین آورده با آداب قدیم ایران سوگواری را ختم کرده، شروع به خواندن این درود می نمایند:
( درود به روان شت زرتشت )
( آهنگ این سرود را میرزا حسین خان دیپلمه موزیک ساخته )
زرتشت ! ایران خراب است، حیف ای روان پاک زرتشت، این کشتی در گرداب است
حیف از این آب و خاک زرتشت
آب و خاکی که یک وجب ویرانی در آن نبوده هیچ عصر و زمانی
آب و خاکی که مهد عزت دنیاست پرورده دست و مزد شمشیر ماست
اکنون چنان روی به ویرانی نموده، به ویرانی نموده
که کس نگوید این ویرانه ایران بوده، نه ویرانه ایران بوده
ای پیمبر آسمانی، زرتشت تو بر ایران و ایرانی پیک نهانی
زرتشت دست به دامان پاک تو
حقیقت یزدان
سر به پوزش نهیم بر خاک تو
سعادت ایران، ایران، از ستوده روان تو ما خواهانیم.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/1563-zartosht-eshghi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
دکتر شاهین سپنتا
زرتشت یکی از تاثیرگذارترین چهرههای تاریخ ایران است که نفوذ اندیشههایش را از دیرباز تاکنون در بیشتر جلوههای فرهنگ و ادب مردم این سرزمین کهنسال میتوان دید. یکی از هزاران اندیشمند و سراینده ایرانی که در آثارش از پیام اشوزرتشت الهام گرفته، میرزاده عشقی است. عشقی، شاعر آزادیخواه ایرانی پس از دیداری که از ویرانه های تیسفون داشت، در منظومه ای به نام «رستاخیز شهریاران ایران» که خود آن را «نخستین نمایشنامه منظوم یا اپرا» در زبان پارسی میداند، نگرانیها،آرمان ها و آرزوهای خود را درباره ایران از زبان شماری از شهریاران ایران زمین و اشو زرتشت بازگو می کند. این اپرا چند خواننده دارد که به ترتیب عبارتند از: میرزاده عشقی (با لباس سفر در ویرانههای مدائن)، خسرو دخت، سیروس ( کورش )، داریوش، انوشیروان به همراه خسرو و شیرین، و همچنین روان زرتشت. به مناسبت زادروز اشو زرتشت، در ادامه، متن بخشی از منظومه «رستاخیز شهریاران ایران» که از زبان زرتشت بیان می شود، همانگونه که در «کلیات مصور میرزادهعشقی، چ4، امیر کبیر، تهران، 1342 خورشیدی» آمده، تقدیم خوانندگان ایراننامه میشود. همچنین برای نخستینبار، ترانهسرود زیبایی را که بر اساس سروده عشقی از زبان زرتشت و با صدای گرم «سهند اطهری» اجرا شده، در اینجا میتوانید بشوید و با او همآواز شود.
رستاخیز شهریاران ایران
در ویرانه های مداین ( تیسفون )
این منظومه نخستین نمایشنامه منظوم ( اپرا ) است که در
زبان پارسی سروده شده و به نمایش درآمده است.
مبداء نگارش
این گوینده به سال 1334 کوچی ( هجری قمری ) در حین مسافرت از بغداد بهموصل، ویرانههای شهر بزرگ مدائن ( تیسفون ) را زیارت کردم. تماشای ویرانههای آن گهواره تمدن جهان مرا از خود بی خود ساخت. این اپرای رستاخیز نشانه دانه های اشکی است که بر روی کاغذ به عزای مخروبههای نیاکان بدبخت ریخته ام.
[...] چون شیون شیرین به پایان رسید همه پادشاهان دستها را پایین آورده با آداب قدیم ایران سوگواری را ختم کرده، شروع به خواندن این درود می نمایند:
( درود به روان شت زرتشت )
( آهنگ این سرود را میرزا حسین خان دیپلمه موزیک ساخته )
زرتشت ! ایران خراب است، حیف ای روان پاک زرتشت، این کشتی در گرداب است
حیف از این آب و خاک زرتشت
آب و خاکی که یک وجب ویرانی در آن نبوده هیچ عصر و زمانی
آب و خاکی که مهد عزت دنیاست پرورده دست و مزد شمشیر ماست
اکنون چنان روی به ویرانی نموده، به ویرانی نموده
که کس نگوید این ویرانه ایران بوده، نه ویرانه ایران بوده
ای پیمبر آسمانی، زرتشت تو بر ایران و ایرانی پیک نهانی
زرتشت دست به دامان پاک تو
حقیقت یزدان
سر به پوزش نهیم بر خاک تو
سعادت ایران، ایران، از ستوده روان تو ما خواهانیم.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/1563-zartosht-eshghi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
روایت میرجلالالدین کزازی از زرتشت
کتابهای «وخشور ایران» (سرگذشت زرتشت)
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/roidad-haye-farhangi/12889-1393-03-27-14-53-05.html
@iranboom_ir
کتابهای «وخشور ایران» (سرگذشت زرتشت)
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/roidad-haye-farhangi/12889-1393-03-27-14-53-05.html
@iranboom_ir
زرتشت پیامبر - سراینده هما ارژنگی
به روزوروزگاری خوش، به هنگام بهاری خوش،
که گوشِ آسمان پر بود از بانگِ هزاری خوش،
پدید آمد به گردون گوهری برتر
رهایی بخش و نیک اختر
سپنتا آرمانی بخردی پرور
ورا زرتشت نامیدند، زرین اخترِ تابان....
همان اندیشه ورزِ راستی گستر
همان یکتایی مزدا اهورا را پیام آور....
ره و رسمِ بهین دینش همه کردار و آیینش
اشا جویی ، اشامندی....
همان راهی که ره جو را رساند خود به خرسندی.
به گفتاری خوش و شیوا، سرودی در جهان مانا
ترا خواند بدان مزدا، همان هستی دهِ یکتا ....
به راهِ راستی پوید، به گردون راستی جوید
ز نیک اندیشی و نیکی گزینی داستان گوید.
منش نیک و سهش نیک و رها از بیم دروندی
به هنجاری نکو می راندت سوی خردمندی
ترا گوید که در گیتی به غیرِ راستی ره نیست
هر آنکو بی خرد آید ز رمز راه آ گه نیست
همه نیک و بد گیتی نهاده در ترازویی
زرِ نیکی گزین زین دو اگر گنج نهان جویی
در این پیکارِ نیک و بد، ترا آگاه می خواهد
در آیینِ اشا با خود، ترا همراه می خواهد....
تو ای زرتشتِ روشن گر،به فرِ ایزدی برتر
امردادی نمیرایی
که چون پیکی پیام آور، ز شهر عشق می آیی
و آواز و سرودِ ماندگارت در حریرِ باد می پیچد
و چون رودی روان در بسترِ مهتاب می ریزد
به امیدی که شاید در روانِ خفتگانِ این شبِ پایا
فروغی نو بتابانی
چهارده اسفند ۱۳۹۵ خورشیدی
__
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
به روزوروزگاری خوش، به هنگام بهاری خوش،
که گوشِ آسمان پر بود از بانگِ هزاری خوش،
پدید آمد به گردون گوهری برتر
رهایی بخش و نیک اختر
سپنتا آرمانی بخردی پرور
ورا زرتشت نامیدند، زرین اخترِ تابان....
همان اندیشه ورزِ راستی گستر
همان یکتایی مزدا اهورا را پیام آور....
ره و رسمِ بهین دینش همه کردار و آیینش
اشا جویی ، اشامندی....
همان راهی که ره جو را رساند خود به خرسندی.
به گفتاری خوش و شیوا، سرودی در جهان مانا
ترا خواند بدان مزدا، همان هستی دهِ یکتا ....
به راهِ راستی پوید، به گردون راستی جوید
ز نیک اندیشی و نیکی گزینی داستان گوید.
منش نیک و سهش نیک و رها از بیم دروندی
به هنجاری نکو می راندت سوی خردمندی
ترا گوید که در گیتی به غیرِ راستی ره نیست
هر آنکو بی خرد آید ز رمز راه آ گه نیست
همه نیک و بد گیتی نهاده در ترازویی
زرِ نیکی گزین زین دو اگر گنج نهان جویی
در این پیکارِ نیک و بد، ترا آگاه می خواهد
در آیینِ اشا با خود، ترا همراه می خواهد....
تو ای زرتشتِ روشن گر،به فرِ ایزدی برتر
امردادی نمیرایی
که چون پیکی پیام آور، ز شهر عشق می آیی
و آواز و سرودِ ماندگارت در حریرِ باد می پیچد
و چون رودی روان در بسترِ مهتاب می ریزد
به امیدی که شاید در روانِ خفتگانِ این شبِ پایا
فروغی نو بتابانی
چهارده اسفند ۱۳۹۵ خورشیدی
__
کانال تلگرامی ایرانبوم
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
نگرشی بر تاریخ و فرهنگ ایران زمین
www.iranboom.ir
www.iranboom.ir
میلۀ نوروزی
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۶۵ - یادداشت مدیر مسئول
درفش یگانگی همۀ مردمان ایرانیتبار و سرزمینهای ایرانینشین
هر ساله در آغاز نوروز، در شهر مزارشریف، با بلند کردن میلۀ نوروزی، جشن سال نو، آغاز میگردد.
این آیین، یا آیین برافراشتن میلۀ نوروزی در شهر بلخ که نمادی از پرچم همبستگی همۀ مردمان ایرانیتبار و سرزمینهای ایرانینشین است، چنان دیرین است که در « وندیداد» (پیشداد) از آن به نام « بلخ افراشته درفش» یاد میشود. در بند هفتم فرگرد یکم وندیداد (پیشداد)، که از سرزمینهای اهورا آفریده نام میبرد، میخوانیم:
چهارمین سرزمین و کشور نیکی که من – اهورامزدا – آفریدم، « بلخ» زیبای افراشته درفش بود.
میدانیم که تورانیان در دوران گشتاسب، ایرانزمین را مورد آفند قرار دادند و در آتشکدۀ بلخ، چندان کُشتند که آتش مقدس، از خون آنان فرومرد. پارهای از بننبشتها (مدارک و مآخذ)، نشاندهندۀ آن هستند که در این گیر و دار، اشو زرتشت نیز به شهادت رسید.
در این شهر بود که اخترشناسان پایگاه اخترشناسی بلخ که از دانش پیشرفتهای در زمینۀ اخترشناسی برخوردار بودند، ساعت و دقیقه درست گذر کردن خورشید را از برج حوت(ماهی) به برج حمل یا بره (لحظۀ نوروز)، حساب میکردند و در این لحظه بود که با برافراشته شدن میلۀ نوروزی، جشنهای سال نو، در سرتاسر فلات ایران آغاز میگردید. از آنجا که این میله را با گلهای سرخ میآراستند، آن را میلۀ گلسرخ نیز مینامند. جشن گلسرخ که تا دوران صفویان و حتا آغاز قاجاریان، گسترده گرفته میشد، وابسته به آن است.
برای برافراشتن میلۀ نوروزی (میلۀ گلسرخ) و یا پرچم وحدت همۀ مردمان ایرانیتبار و همۀ سرزمینهای ایرانینشین، چندین هزار تن از راه دور و نزدیک، گرد میآمدند و هنگامی که ساعت تحویل سال در شبهنگام بود، آتشهای بزرگ میافروختند.
امروزه، برای این که کار گردآمدن مردمان آسانتر گردد و مراسم از نظر باشندگان، افت و خیز نداشته باشد، میلۀ نوروزی یا درفش وحدت را در ساعت 8 صبح بامداد نوروز، برپا میکنند.
در زمانهای پیش بلخ زیبای افراشته درفش، بر اثر یک زمینلرزۀ پرقدرت، به کلی نابود شد و شهر به جای امروزین آن، یعنی قریه «خیر» که آتشکدۀ پیشین بلخ نیز در آنجا قرار داشت، جابهجا شد. با بنای « مزارشریف»، بر فراز آتشکدۀ بلخ، قریۀ خیر به شهر مزارشریف، معروف گشت که به حضرت علی(ع) نسبت داده میشود.
از چند روز پیش از آغاز سال نو، مردمان از سرتاسر سرزمینهای ایرانینشین در خوارزم و فرارود، هندوستان و پاکستان، ایران و... برای حضور در برافراشتن میلۀ نوروزی، به شهر مزارشریف میروند.
ساعت 8 صبح که لحظۀ برافراشتن میلۀ نوروزی یا درفش یگانگی همۀ مردمان ایرانیتبار و همۀ سرزمینهای ایرانینشین است، کمابیش یکصد هزار تن از زن و مرد و کودک در دشت لالههای سرخ شادیان،گرد هم می آیند.
در این ساعت، میله را که با گلهای سرخ دشت شادیان تزیین کرده، در میان شور و شادی باشندگان، برمیافرازند و تا چهل روز، برافراشته میماند.
جشنگاه، آکنده از سرور است و پایکوبی و شادمانی و از آیینهای این جشن، همخوانی سرود «میلۀ نوروزی» است:
پیراهن زردوز/ پوشیدهای امروز/ در میلۀ نوروز
بر قامت زیبا و رسایت، مزه میده
آیم به درِ تو/ گیرم خبرِ تو/ قربان سرِ تو
هر مهر و وفا، ناز و ادایت، مزه میده
با عشوه و تمکین/ با خندۀ شیرین/ بر عاشق مسکین
ای شوخکِ در دانه، جفایت مزه میده
پیراهن زردوز/ پوشیدهای امروز/ در میلۀ نوروز
بر قامت موزون و زیبایت، مزه میده
چنین بود که در نوروز، وزیران امور خارجه سه کشور فارسیزبان ایران، افغانستان و تاجیکستان، در ساعت 8 بامداد، در آیین برافراشتن میلۀ نوروزی، به نمایندگی از سوی همۀ مردمان ایرانیتبار و همۀ سرزمینهای ایرانینشین، شرکت جستند. بدون هرگونه دودلی، این اجتماع تبلور فراگشتی بود که از تجزیۀ ایران آغاز گردید، و به وحدت خواهد انجامید.
http://www.iranboom.ir/etehadie-nouroz/nouroz/2021-mile-norozi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۶۵ - یادداشت مدیر مسئول
درفش یگانگی همۀ مردمان ایرانیتبار و سرزمینهای ایرانینشین
هر ساله در آغاز نوروز، در شهر مزارشریف، با بلند کردن میلۀ نوروزی، جشن سال نو، آغاز میگردد.
این آیین، یا آیین برافراشتن میلۀ نوروزی در شهر بلخ که نمادی از پرچم همبستگی همۀ مردمان ایرانیتبار و سرزمینهای ایرانینشین است، چنان دیرین است که در « وندیداد» (پیشداد) از آن به نام « بلخ افراشته درفش» یاد میشود. در بند هفتم فرگرد یکم وندیداد (پیشداد)، که از سرزمینهای اهورا آفریده نام میبرد، میخوانیم:
چهارمین سرزمین و کشور نیکی که من – اهورامزدا – آفریدم، « بلخ» زیبای افراشته درفش بود.
میدانیم که تورانیان در دوران گشتاسب، ایرانزمین را مورد آفند قرار دادند و در آتشکدۀ بلخ، چندان کُشتند که آتش مقدس، از خون آنان فرومرد. پارهای از بننبشتها (مدارک و مآخذ)، نشاندهندۀ آن هستند که در این گیر و دار، اشو زرتشت نیز به شهادت رسید.
در این شهر بود که اخترشناسان پایگاه اخترشناسی بلخ که از دانش پیشرفتهای در زمینۀ اخترشناسی برخوردار بودند، ساعت و دقیقه درست گذر کردن خورشید را از برج حوت(ماهی) به برج حمل یا بره (لحظۀ نوروز)، حساب میکردند و در این لحظه بود که با برافراشته شدن میلۀ نوروزی، جشنهای سال نو، در سرتاسر فلات ایران آغاز میگردید. از آنجا که این میله را با گلهای سرخ میآراستند، آن را میلۀ گلسرخ نیز مینامند. جشن گلسرخ که تا دوران صفویان و حتا آغاز قاجاریان، گسترده گرفته میشد، وابسته به آن است.
برای برافراشتن میلۀ نوروزی (میلۀ گلسرخ) و یا پرچم وحدت همۀ مردمان ایرانیتبار و همۀ سرزمینهای ایرانینشین، چندین هزار تن از راه دور و نزدیک، گرد میآمدند و هنگامی که ساعت تحویل سال در شبهنگام بود، آتشهای بزرگ میافروختند.
امروزه، برای این که کار گردآمدن مردمان آسانتر گردد و مراسم از نظر باشندگان، افت و خیز نداشته باشد، میلۀ نوروزی یا درفش وحدت را در ساعت 8 صبح بامداد نوروز، برپا میکنند.
در زمانهای پیش بلخ زیبای افراشته درفش، بر اثر یک زمینلرزۀ پرقدرت، به کلی نابود شد و شهر به جای امروزین آن، یعنی قریه «خیر» که آتشکدۀ پیشین بلخ نیز در آنجا قرار داشت، جابهجا شد. با بنای « مزارشریف»، بر فراز آتشکدۀ بلخ، قریۀ خیر به شهر مزارشریف، معروف گشت که به حضرت علی(ع) نسبت داده میشود.
از چند روز پیش از آغاز سال نو، مردمان از سرتاسر سرزمینهای ایرانینشین در خوارزم و فرارود، هندوستان و پاکستان، ایران و... برای حضور در برافراشتن میلۀ نوروزی، به شهر مزارشریف میروند.
ساعت 8 صبح که لحظۀ برافراشتن میلۀ نوروزی یا درفش یگانگی همۀ مردمان ایرانیتبار و همۀ سرزمینهای ایرانینشین است، کمابیش یکصد هزار تن از زن و مرد و کودک در دشت لالههای سرخ شادیان،گرد هم می آیند.
در این ساعت، میله را که با گلهای سرخ دشت شادیان تزیین کرده، در میان شور و شادی باشندگان، برمیافرازند و تا چهل روز، برافراشته میماند.
جشنگاه، آکنده از سرور است و پایکوبی و شادمانی و از آیینهای این جشن، همخوانی سرود «میلۀ نوروزی» است:
پیراهن زردوز/ پوشیدهای امروز/ در میلۀ نوروز
بر قامت زیبا و رسایت، مزه میده
آیم به درِ تو/ گیرم خبرِ تو/ قربان سرِ تو
هر مهر و وفا، ناز و ادایت، مزه میده
با عشوه و تمکین/ با خندۀ شیرین/ بر عاشق مسکین
ای شوخکِ در دانه، جفایت مزه میده
پیراهن زردوز/ پوشیدهای امروز/ در میلۀ نوروز
بر قامت موزون و زیبایت، مزه میده
چنین بود که در نوروز، وزیران امور خارجه سه کشور فارسیزبان ایران، افغانستان و تاجیکستان، در ساعت 8 بامداد، در آیین برافراشتن میلۀ نوروزی، به نمایندگی از سوی همۀ مردمان ایرانیتبار و همۀ سرزمینهای ایرانینشین، شرکت جستند. بدون هرگونه دودلی، این اجتماع تبلور فراگشتی بود که از تجزیۀ ایران آغاز گردید، و به وحدت خواهد انجامید.
http://www.iranboom.ir/etehadie-nouroz/nouroz/2021-mile-norozi.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
معرفی کتاب «زرتشت»
نوشته: میلاد وندایی
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/4537-moarefi-ketab-zartosht.html
@iranboom_ir
نوشته: میلاد وندایی
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/4537-moarefi-ketab-zartosht.html
@iranboom_ir
ارزش جهانی گاتها و عرفان ایرانی
دکتر حسین وحیدی
گاتها، دفتر گرانبار و جاودانه اشوزرتشت، [کمابیش] 3700 سال پیش سروده شده است، دارای چنان درونمایهای ژرف و ارزشمند است که امروزه پس از زمانی دراز و در آغاز سده بیست و یکم، همچنان میتواند پاسخگوی پرسشهای بنیادین انسان درباره هستی و زندگی و راهنمای مردمان به سوی بهزیوی و رستگاری و بهروزی در سراسر جهان باشد. دربارهی گاتها به ویژه از دیدگاه ارزش جهانی و همچنین وابستگی گاتها و عرفان ایرانی، سخن بسیار میتوان گفت که من در اینجا، تنها درباره سرآغاز گاتها سخن میگویم. گاتها چنین آغاز میشود:
اندیشه و گفتار و کردار زرتشت پاک
یان [دلآگاهی] اهوراست
فراپذیرید، ای جاودانهای پاک، گاتها را
درود به شما، ای سرودههای پاک
یا نیم منو یا نیم وچو یا نیم شیاوثنم ...
گاتها با واژه «یان» [دلآگاهی]، آغاز میشود و من گفتار را از همین واژه میآغازم. برای درونمایه واژه «یان» واژههای گوناگون آورده شده است: آرمان، لطف، لطف خدا ... اما درونمایه درخور و درست برای واژه اوستایی «یان»، واژهای که در سرآغاز گاتها آمده، همان واژهایست که بر دفتر گرانبار و ارزشمند فرزانه بزرگ ایران «شهابالدین سهروردی» نهاده شده است: «حکمه الاشراق» که فارسی آن میشود «فرزان یان» فرزان برخاسته از یان که خود سهروردی درباره آن در دفتر «حکمه الاشراق» چنین مینویسد:
«... لم یحصل لی اولا با الفکر بل کان حصوله بامر آخر ثم طلبت علیه الحجه حتی لو قطعت النظر عن الحجه مثلا ما کان یشککنی فیه مشکک ...».
«... و اینها از راه اندیشه برای من به دست نیامده است و بلکه به دست آمدن آنها از راه دیگری بوده است. «ذوق و اشراق ـ دلآگاهی ـ یان» و پس از به دست آمدن (از راه «اشراق ـ دل آگاهی ـ یان) است که من بر استوار کردن آنها دست بر برهانآوری زدهام و اگر از برهانآوری هم چشمپوشی کنم، هیچکسی نمیتواند در درستی آن فراپرسها (مسایل) و نهندها (موضوعات) در من دودلی اندازد...»
یان، اشراق و دل آگاهی همان است که سهروردی گفته است: نیروی بیکرانی در روان و مغز و اندیشه انسان فراتر از اندیشه و خرد و وهانآوری که میتواند فراپرسها [مسایل] و پوشیدهها را برای جوینده روشن سازد. درباره توانایی روان انسان مولوی میگوید:
موجهای تند توفانهـــــــــای روح
هست سد چنان که بد توفان نوح
×××
تو یکی نیستی ای خوش یمن رفـیق
بلکه گردونــــی و دریای عمـــــیق
موســــی و فرعون، در هستی توست
باید این دو خصم را در خویش جست
×××
خود تو اسرافیل عصری، راست خیــز
راست خیزی کن، تو پیش از رستخیز
توانایی و گستردگی نیروی روانی و مغزی هر انسان چنین است. اما این توانایی و گستردگی میبایست به گامهی (مرحلهی) آفرینندگی رسیده باشد. مولوی درباره آفرینندگی روان انسان گوید:
آسمان شو، ابر شو، باران ببــار
نــاودان بارد، ولی ناید به کـار
آب باران، باغ سد رنـــگ آورد
ناودان، همسایه در جنگ آورد
اشو زرتشت ابراندیشهور تاریخ، کسی است که [کمابیش] در 3700 سال پیش، نیروی بیکران روانیاش به گامهی آفرینندگی و یان [دلآگاهی] رسیده و ابر بارانزای او، باغ هزاران رنگ جاودانهی گاتها را پدید آورده است، دفتر گرانباری که هر واژهاش خود دفتری است، در بردارندهی درونمایهای بس ژرف و اندیشه انگیزه.
جاودانهای پاک ـ در سرآغازی که یاد کردیم پس از «اندیشه و گفتار و کردار زرتشت پاک، یان اهوراست.»
میخوانیم «فرا پذیرید ای جاودانهای پاک، گاتها را». جاودانهای پاک همان امشاسپندان است. امشاسپندان، بربست (قانون) فرمانروا بر جهان هستی و روان و زندگی انسان است که چون و چند هر یک، از دید گاتها و عرفان برخاسته از گاتها چنین است:
بهمن یا وهومن ـ اندیشه نیک: خرد فرمانروا بر هستی و خرد و اندیشه و اندیشه نیک در روان و زندگی انسان است. به گفته مولوی:
غیر از این عقل تو، حق را عقلهاست
که بـــــــدان تدبیر اسباب شماست
جنبشی بینـــــی، بگویی زنده است
وین نگویـــــی کز خرد آکنده است
درباره نیروی اندیشه و خلند (تاثیر) آن در زندگی و روان انسان، باز در مثنوی مولوی میخوانیم:
از یکی اندیشه، کایــــــــــد از درون
سد جهان، گـــــردد به یکدم واژگون
هســـــــت آن اندیشه، نزد خلق خرد
لیک چون سیلی، جهان را خورد و برد
باش تا روزی که آن فـــــکر و خیال
برگشایـــــد، بیحجابــــی پر و بال
کوهها بینی از آن، چون پــــشم نرم
نیست گشته، مشکلات سخت و نرم
دیده مـــــیباید، سبب سوراخ کن
تـــــا که، حجت بر کند از بیخ بن
پس دو چشم روشن، ای صاحبنظر
بـهتر از صد مکتب است و، صد پدر
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/jostar/2998-arzesh-jahani-gat-erfan-irani.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
دکتر حسین وحیدی
گاتها، دفتر گرانبار و جاودانه اشوزرتشت، [کمابیش] 3700 سال پیش سروده شده است، دارای چنان درونمایهای ژرف و ارزشمند است که امروزه پس از زمانی دراز و در آغاز سده بیست و یکم، همچنان میتواند پاسخگوی پرسشهای بنیادین انسان درباره هستی و زندگی و راهنمای مردمان به سوی بهزیوی و رستگاری و بهروزی در سراسر جهان باشد. دربارهی گاتها به ویژه از دیدگاه ارزش جهانی و همچنین وابستگی گاتها و عرفان ایرانی، سخن بسیار میتوان گفت که من در اینجا، تنها درباره سرآغاز گاتها سخن میگویم. گاتها چنین آغاز میشود:
اندیشه و گفتار و کردار زرتشت پاک
یان [دلآگاهی] اهوراست
فراپذیرید، ای جاودانهای پاک، گاتها را
درود به شما، ای سرودههای پاک
یا نیم منو یا نیم وچو یا نیم شیاوثنم ...
گاتها با واژه «یان» [دلآگاهی]، آغاز میشود و من گفتار را از همین واژه میآغازم. برای درونمایه واژه «یان» واژههای گوناگون آورده شده است: آرمان، لطف، لطف خدا ... اما درونمایه درخور و درست برای واژه اوستایی «یان»، واژهای که در سرآغاز گاتها آمده، همان واژهایست که بر دفتر گرانبار و ارزشمند فرزانه بزرگ ایران «شهابالدین سهروردی» نهاده شده است: «حکمه الاشراق» که فارسی آن میشود «فرزان یان» فرزان برخاسته از یان که خود سهروردی درباره آن در دفتر «حکمه الاشراق» چنین مینویسد:
«... لم یحصل لی اولا با الفکر بل کان حصوله بامر آخر ثم طلبت علیه الحجه حتی لو قطعت النظر عن الحجه مثلا ما کان یشککنی فیه مشکک ...».
«... و اینها از راه اندیشه برای من به دست نیامده است و بلکه به دست آمدن آنها از راه دیگری بوده است. «ذوق و اشراق ـ دلآگاهی ـ یان» و پس از به دست آمدن (از راه «اشراق ـ دل آگاهی ـ یان) است که من بر استوار کردن آنها دست بر برهانآوری زدهام و اگر از برهانآوری هم چشمپوشی کنم، هیچکسی نمیتواند در درستی آن فراپرسها (مسایل) و نهندها (موضوعات) در من دودلی اندازد...»
یان، اشراق و دل آگاهی همان است که سهروردی گفته است: نیروی بیکرانی در روان و مغز و اندیشه انسان فراتر از اندیشه و خرد و وهانآوری که میتواند فراپرسها [مسایل] و پوشیدهها را برای جوینده روشن سازد. درباره توانایی روان انسان مولوی میگوید:
موجهای تند توفانهـــــــــای روح
هست سد چنان که بد توفان نوح
×××
تو یکی نیستی ای خوش یمن رفـیق
بلکه گردونــــی و دریای عمـــــیق
موســــی و فرعون، در هستی توست
باید این دو خصم را در خویش جست
×××
خود تو اسرافیل عصری، راست خیــز
راست خیزی کن، تو پیش از رستخیز
توانایی و گستردگی نیروی روانی و مغزی هر انسان چنین است. اما این توانایی و گستردگی میبایست به گامهی (مرحلهی) آفرینندگی رسیده باشد. مولوی درباره آفرینندگی روان انسان گوید:
آسمان شو، ابر شو، باران ببــار
نــاودان بارد، ولی ناید به کـار
آب باران، باغ سد رنـــگ آورد
ناودان، همسایه در جنگ آورد
اشو زرتشت ابراندیشهور تاریخ، کسی است که [کمابیش] در 3700 سال پیش، نیروی بیکران روانیاش به گامهی آفرینندگی و یان [دلآگاهی] رسیده و ابر بارانزای او، باغ هزاران رنگ جاودانهی گاتها را پدید آورده است، دفتر گرانباری که هر واژهاش خود دفتری است، در بردارندهی درونمایهای بس ژرف و اندیشه انگیزه.
جاودانهای پاک ـ در سرآغازی که یاد کردیم پس از «اندیشه و گفتار و کردار زرتشت پاک، یان اهوراست.»
میخوانیم «فرا پذیرید ای جاودانهای پاک، گاتها را». جاودانهای پاک همان امشاسپندان است. امشاسپندان، بربست (قانون) فرمانروا بر جهان هستی و روان و زندگی انسان است که چون و چند هر یک، از دید گاتها و عرفان برخاسته از گاتها چنین است:
بهمن یا وهومن ـ اندیشه نیک: خرد فرمانروا بر هستی و خرد و اندیشه و اندیشه نیک در روان و زندگی انسان است. به گفته مولوی:
غیر از این عقل تو، حق را عقلهاست
که بـــــــدان تدبیر اسباب شماست
جنبشی بینـــــی، بگویی زنده است
وین نگویـــــی کز خرد آکنده است
درباره نیروی اندیشه و خلند (تاثیر) آن در زندگی و روان انسان، باز در مثنوی مولوی میخوانیم:
از یکی اندیشه، کایــــــــــد از درون
سد جهان، گـــــردد به یکدم واژگون
هســـــــت آن اندیشه، نزد خلق خرد
لیک چون سیلی، جهان را خورد و برد
باش تا روزی که آن فـــــکر و خیال
برگشایـــــد، بیحجابــــی پر و بال
کوهها بینی از آن، چون پــــشم نرم
نیست گشته، مشکلات سخت و نرم
دیده مـــــیباید، سبب سوراخ کن
تـــــا که، حجت بر کند از بیخ بن
پس دو چشم روشن، ای صاحبنظر
بـهتر از صد مکتب است و، صد پدر
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/jostar/2998-arzesh-jahani-gat-erfan-irani.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
احترام آتش و آتشکدههای مهم [در ایرانشهر]
علی سامی
1- آتشکده آذرگشنسب: آتش شاهی و آتش مقدس جنگیان و رزمیان بوده است. محل این آتشکده در گزن (جزن) که عرب ها آن را شیز نامیده اند در آذربایجان بوده است. مسعودی که در اوایل سده چهارم هجری به حدود گرگان و دریای خزر سفر کرده، نوشته که اشکانیان زمستان را در عراق «تیسفون» و تابستان را در شیز از شهرهای آذربایجان بسر می بردند. در این شهر در زمان اشکانیان آتشکده ای به نام «آذرخشن» یعنی «آتش نیک»(6) [بود] و پادشاهان ایران هنگام تاجگذاری پیاده به زیارت آن آتشکده می رفته اند و هدایای گرانبها و زیاد تقدیم آن می نمودند. این آتشکده چون در زادگاه زرتشت برپا گردیده بود، از این لحاظ، میان سایر آتشکده ها مقام و اهمیت بیشتری پیدا کرد.
آذرخش همان آذرگشنسب است و شاهان ساسانی در تابستان از تیسفون بدان جا می آمدند. نام دیگر این شهر شیز است. یاقوت آن را معرب از چیس دانسته، در دینکرد شیچ نوشته شده.
راولین سن که در سال 1838 آنجا را دیده، جای آتشکدهی آذرگشنسب را شهر شیز «گنجک»،(8) دانسته این تصور، باعث اشتباه سایر محققان بعدی گردیده است. مارکوارت لیلان کنونی را جای آذرگشنسب دانسته است. لیلان دهی از شهرستان مراغه [و در] گوشهی شرقی دریاچهی ارومیه(9).
دژشیز که آتشکده در آن قرار داشته، اکنون ویرانه اش هم برجا نیست. درازای دژ 400 متر و پهنای آن در حدود 310 متر بوده است، به اندازهی صفه تخت جمشید.
دژ، حصار ضخیمی داشته که ارتفاع آن را 45 پا و قطرش را 16 پا حدس زدهاند و دو دروازه داشته است. در میان دژ، دریاچهای است که آب آن از ته دریاچه میجوشد. رنگ آن آبی آسمانگون، شیرین و گواراست. درازای دریاچه 120 متر و پهنایش 80 متر است و عمق وسط آن، حدود صد متر و عمق اطرافش حدود شصت متر است.
در هر حال، اکثر از خاورشناسان و باستانشناسان همان ویرانههای تخت سلیمان کنونی را در آذربایجان (یکصد میلی جنوب شرقی دریاچه ارومیه را در خاک افشار جای)، آتشکدهی آذرگشنسب دانستهاند.
شاهان ساسانی هنگام رسیدن به تخت شاهی، با پای پیاده به زیارت این آتشکده میرفتهاند و هدایای زیادی تقدیم میکرده اند و از همین لحاظ این آتشکده، دارای خزاین و نفایس زیادی بوده است. وجود اشیای گرانبها و جواهرات و زر و زیور و ثروت زیاد این آتشکده، سبب شد که آنجا را گنجک «گنج» بنامند. تئوفانس مورخ رومی (817-750 م) دربارهی ثروت این آتشکده نوشته است که همانند گنجینهی کرزوس پادشاه لیدی بوده است.
و نوشته اند که بهرام پنجم (428-420 م)، قبل از جنگ با خاقان، بدین آتشکده رفت و نیایش نمود و پس از شکست خاقان، همه یاقوت و جواهری را که در اکلیل خاقان بود، با شمشیری که به زر و گوهر ترصیع گردیده بود، به آتشکده اهدا کرد و نیز خسرو اپرویز، نذر کرده بود که اگر بر بهرام چوبین ظفر باید، حلیههای زرین و هدیه های نقد، نیاز آذرگشنسب نماید. پس از موفقیت، به ندز خویش وفا کرد.
مورخین دیگر متذکر شده اند که شاهان ساسانی، از تیسفون با پای پیاده به زیارت این آتشکده می رفته اند. ابنخرداذبه، آتش این آتشکده را سرچشمهی همهی آتش های مقدس در ایران می داند و موضوع پای پیاده را هم متذکر شده است.
این آتشکدهی ثروتمند در سال 624 میلادی، اواخر سلطنت خسرو اپرویز، به دست هرقل (هراکلیوس) امپراتور روم غارت گردید و ثروت بی حساب آن به یغما رفت و محققین و دانشمندان بر آنند که یک نسخه از اوستا در همین آتشکده مضبوط بوده و نسخه دیگری در دژنبشت تخت جمشید که به دست یونانی ها در زمان اسکندر مقدونی به تاراج رفت.
2- آتشکدهی آذرفرنبغ: یا آذرفروبا(10) یعنی «آتشِ شکوه ایزاد» که آتش روحانیان و موبدان و پیشوایان دین بوده است.
در تفسیر پهلوی بند پنجم آتش بهرام نیایش آمده است «نام این آذر، فرنبغ است و این آتشی است که نگهبانی پیشهی پیشوایی (اتربانی) با اوست، و از یاوری این آتش است که دستوران و مؤبدان، دانایی و بزرگی وفر، دریافت کنند و این آتشی است که با دهاک (ضحاک) پیکار کرد.»
محل این آتشکده را باستان شناسان و محققین من جمله ویلیام جکسن و پروفسور کریستن سن در کاریان فارس، میان بندر سیراف(11) و دارابجرد که خرابه ای نیز از آن مشهود است، نوشته اند. آتشکده نامبرده تا قرن دهم میلادی (چهارم و پنجم هجری) دایر و به واسطهی استحکاماتی که داشته به دست تازیان نیفتاد و از آنجا آتش به جاهای دیگر می برده اند. تنها پروفسور هرتسفلد معتقد است که محل این آتشکده در دریاچه کنارنگ (جلگه نیشابور) واقع بوده است.
آذرفرنبغ را آذرخورا - خره - خورنه نیز نامیده اند. در کتاب های حدودالعالم - احسن التقاسیم مقدسی - مسالک المالک اصطخری - صوره الارض ابن حوقل - مروج الذهب مسعودی - البلدان ابن الفقیه – معجمالبلدان یاقوت حموی – شاهنامهی فردوسی
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/jostar/3032-
@iranboom_ir
علی سامی
1- آتشکده آذرگشنسب: آتش شاهی و آتش مقدس جنگیان و رزمیان بوده است. محل این آتشکده در گزن (جزن) که عرب ها آن را شیز نامیده اند در آذربایجان بوده است. مسعودی که در اوایل سده چهارم هجری به حدود گرگان و دریای خزر سفر کرده، نوشته که اشکانیان زمستان را در عراق «تیسفون» و تابستان را در شیز از شهرهای آذربایجان بسر می بردند. در این شهر در زمان اشکانیان آتشکده ای به نام «آذرخشن» یعنی «آتش نیک»(6) [بود] و پادشاهان ایران هنگام تاجگذاری پیاده به زیارت آن آتشکده می رفته اند و هدایای گرانبها و زیاد تقدیم آن می نمودند. این آتشکده چون در زادگاه زرتشت برپا گردیده بود، از این لحاظ، میان سایر آتشکده ها مقام و اهمیت بیشتری پیدا کرد.
آذرخش همان آذرگشنسب است و شاهان ساسانی در تابستان از تیسفون بدان جا می آمدند. نام دیگر این شهر شیز است. یاقوت آن را معرب از چیس دانسته، در دینکرد شیچ نوشته شده.
راولین سن که در سال 1838 آنجا را دیده، جای آتشکدهی آذرگشنسب را شهر شیز «گنجک»،(8) دانسته این تصور، باعث اشتباه سایر محققان بعدی گردیده است. مارکوارت لیلان کنونی را جای آذرگشنسب دانسته است. لیلان دهی از شهرستان مراغه [و در] گوشهی شرقی دریاچهی ارومیه(9).
دژشیز که آتشکده در آن قرار داشته، اکنون ویرانه اش هم برجا نیست. درازای دژ 400 متر و پهنای آن در حدود 310 متر بوده است، به اندازهی صفه تخت جمشید.
دژ، حصار ضخیمی داشته که ارتفاع آن را 45 پا و قطرش را 16 پا حدس زدهاند و دو دروازه داشته است. در میان دژ، دریاچهای است که آب آن از ته دریاچه میجوشد. رنگ آن آبی آسمانگون، شیرین و گواراست. درازای دریاچه 120 متر و پهنایش 80 متر است و عمق وسط آن، حدود صد متر و عمق اطرافش حدود شصت متر است.
در هر حال، اکثر از خاورشناسان و باستانشناسان همان ویرانههای تخت سلیمان کنونی را در آذربایجان (یکصد میلی جنوب شرقی دریاچه ارومیه را در خاک افشار جای)، آتشکدهی آذرگشنسب دانستهاند.
شاهان ساسانی هنگام رسیدن به تخت شاهی، با پای پیاده به زیارت این آتشکده میرفتهاند و هدایای زیادی تقدیم میکرده اند و از همین لحاظ این آتشکده، دارای خزاین و نفایس زیادی بوده است. وجود اشیای گرانبها و جواهرات و زر و زیور و ثروت زیاد این آتشکده، سبب شد که آنجا را گنجک «گنج» بنامند. تئوفانس مورخ رومی (817-750 م) دربارهی ثروت این آتشکده نوشته است که همانند گنجینهی کرزوس پادشاه لیدی بوده است.
و نوشته اند که بهرام پنجم (428-420 م)، قبل از جنگ با خاقان، بدین آتشکده رفت و نیایش نمود و پس از شکست خاقان، همه یاقوت و جواهری را که در اکلیل خاقان بود، با شمشیری که به زر و گوهر ترصیع گردیده بود، به آتشکده اهدا کرد و نیز خسرو اپرویز، نذر کرده بود که اگر بر بهرام چوبین ظفر باید، حلیههای زرین و هدیه های نقد، نیاز آذرگشنسب نماید. پس از موفقیت، به ندز خویش وفا کرد.
مورخین دیگر متذکر شده اند که شاهان ساسانی، از تیسفون با پای پیاده به زیارت این آتشکده می رفته اند. ابنخرداذبه، آتش این آتشکده را سرچشمهی همهی آتش های مقدس در ایران می داند و موضوع پای پیاده را هم متذکر شده است.
این آتشکدهی ثروتمند در سال 624 میلادی، اواخر سلطنت خسرو اپرویز، به دست هرقل (هراکلیوس) امپراتور روم غارت گردید و ثروت بی حساب آن به یغما رفت و محققین و دانشمندان بر آنند که یک نسخه از اوستا در همین آتشکده مضبوط بوده و نسخه دیگری در دژنبشت تخت جمشید که به دست یونانی ها در زمان اسکندر مقدونی به تاراج رفت.
2- آتشکدهی آذرفرنبغ: یا آذرفروبا(10) یعنی «آتشِ شکوه ایزاد» که آتش روحانیان و موبدان و پیشوایان دین بوده است.
در تفسیر پهلوی بند پنجم آتش بهرام نیایش آمده است «نام این آذر، فرنبغ است و این آتشی است که نگهبانی پیشهی پیشوایی (اتربانی) با اوست، و از یاوری این آتش است که دستوران و مؤبدان، دانایی و بزرگی وفر، دریافت کنند و این آتشی است که با دهاک (ضحاک) پیکار کرد.»
محل این آتشکده را باستان شناسان و محققین من جمله ویلیام جکسن و پروفسور کریستن سن در کاریان فارس، میان بندر سیراف(11) و دارابجرد که خرابه ای نیز از آن مشهود است، نوشته اند. آتشکده نامبرده تا قرن دهم میلادی (چهارم و پنجم هجری) دایر و به واسطهی استحکاماتی که داشته به دست تازیان نیفتاد و از آنجا آتش به جاهای دیگر می برده اند. تنها پروفسور هرتسفلد معتقد است که محل این آتشکده در دریاچه کنارنگ (جلگه نیشابور) واقع بوده است.
آذرفرنبغ را آذرخورا - خره - خورنه نیز نامیده اند. در کتاب های حدودالعالم - احسن التقاسیم مقدسی - مسالک المالک اصطخری - صوره الارض ابن حوقل - مروج الذهب مسعودی - البلدان ابن الفقیه – معجمالبلدان یاقوت حموی – شاهنامهی فردوسی
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/jostar/3032-
@iranboom_ir
به انگیزه سالگرد 9 فروردین 1349، روز شوم تاریخ ایران روز تجزیه بحرین - اسنادی از یگانگی بحرین با ایران
اما بحرین... باهمهی دسیسههایی که برای تغییر بافت جمعیتی این گله جزیره (مجمع الجزایر) انجام شده، هنوز اکثریت مردم «استان چهاردهم» ایرانی تبار و شیعه مذهبند. آنان از سه سال پیش برای «باز یافتن اصل خویش» خیزش را آغاز کردهاند تا هویت راستین خود را که آماج توطئههای تازهای قرارگرفته است، نگهبانی کنند. از درون فریادهای حق طلبانهی مردم بحرین، میتوان ندایی شنید: ایران، مادرم، مرا دریاب. آنچه در زیر میخوانید، تنها بخشی کوچک از انبوه اسناد و حقایقی است که پیوستگی بیچون و چرای بحرین و اکثریت باشندگانش را به ایران و ملت ایران، بهروشنی پیش دیدگان شما میگذارد.
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikh-tajzie/12066-angize-salgard-9-farvardin-1349.html
@iranboom_ir
اما بحرین... باهمهی دسیسههایی که برای تغییر بافت جمعیتی این گله جزیره (مجمع الجزایر) انجام شده، هنوز اکثریت مردم «استان چهاردهم» ایرانی تبار و شیعه مذهبند. آنان از سه سال پیش برای «باز یافتن اصل خویش» خیزش را آغاز کردهاند تا هویت راستین خود را که آماج توطئههای تازهای قرارگرفته است، نگهبانی کنند. از درون فریادهای حق طلبانهی مردم بحرین، میتوان ندایی شنید: ایران، مادرم، مرا دریاب. آنچه در زیر میخوانید، تنها بخشی کوچک از انبوه اسناد و حقایقی است که پیوستگی بیچون و چرای بحرین و اکثریت باشندگانش را به ایران و ملت ایران، بهروشنی پیش دیدگان شما میگذارد.
http://www.iranboom.ir/tarikh/tarikh-tajzie/12066-angize-salgard-9-farvardin-1349.html
@iranboom_ir
نوروز از ماداگاسکار تا پاریس
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۷۰، اسفند ۱۳۹۰، صفحه ۳۶
نوروز سال 1361 بود. در حومهی پاریس روزگار را به سر میبردم. سر کوچه، یک مغازهی خشکشویی بود که متعلق به یک مرد و زن اهل جزیرهی ماداگاسکار بودند. بامداد نوروز که از خانه به در آمدم، دیدم که خشکشویی بسته است. چند روز بعد که گذارم به خشکشویی افتاد، دلیل بسته بودن مغازه را جویا شدم. در پاسخ گفتند «عید ما بود.» گفتم نوروز، گفتند آری.
پرسیدم مردم ماداگاسکار را چه کار با نوروز، گفتند که ما هندی تبار هستیم و پیرو آیین اسماعیلیه و افزودند که ما مراسم عید را در مسجدمان در پاریس برگزار میکنیم.
از آنان دعوت کردم که به خانهی ما بیایند و از سفرهی هفت سین بازدید کنند که خیلی مورد توجهشان قرار گرفت و گفتند که ما هم سال آینده، سبزه سبز خواهیم کرد و...
http://www.iranboom.ir/etehadie-nouroz/nouroz/4185-noroz-az-madagaskar-ta-paris.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره ۷۰، اسفند ۱۳۹۰، صفحه ۳۶
نوروز سال 1361 بود. در حومهی پاریس روزگار را به سر میبردم. سر کوچه، یک مغازهی خشکشویی بود که متعلق به یک مرد و زن اهل جزیرهی ماداگاسکار بودند. بامداد نوروز که از خانه به در آمدم، دیدم که خشکشویی بسته است. چند روز بعد که گذارم به خشکشویی افتاد، دلیل بسته بودن مغازه را جویا شدم. در پاسخ گفتند «عید ما بود.» گفتم نوروز، گفتند آری.
پرسیدم مردم ماداگاسکار را چه کار با نوروز، گفتند که ما هندی تبار هستیم و پیرو آیین اسماعیلیه و افزودند که ما مراسم عید را در مسجدمان در پاریس برگزار میکنیم.
از آنان دعوت کردم که به خانهی ما بیایند و از سفرهی هفت سین بازدید کنند که خیلی مورد توجهشان قرار گرفت و گفتند که ما هم سال آینده، سبزه سبز خواهیم کرد و...
http://www.iranboom.ir/etehadie-nouroz/nouroz/4185-noroz-az-madagaskar-ta-paris.html
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
آشتی خورشید و زمین - آغاز بهاری
طراح: میم. کرد
http://www.iranboom.ir/etehadie-nouroz/nouroz.html
@iranboom_ir
طراح: میم. کرد
http://www.iranboom.ir/etehadie-nouroz/nouroz.html
@iranboom_ir
فریدون آدمیت (۱۲۹۹، تهران – ۱۰ فروردین ۱۳۸۷، تهران) نویسنده، تاریخنگار و همچنین از مقامات عالیرتبه وزارت امور خارجه ایران بود. آثار وی عمدتاً دربارهٔ تاریخ مشروطیت و شخصیتهای مرتبط با آن بود. روش او در تاریخنگاری به گفتهٔ خودش، تاریخنگاری تحلیلی-انتقادی بود.
یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
یادنامه فریدون آدمیت
به کوشش علی دهباشی
ناشر: نشر افکار؛ ۱۰۰۰ صفحه
با مقدمهای از علی دهباشی و عبدالحسین آذرنگ آغاز میشود و در ادامه با کتابشناسی فریدون آدمیت همراه شده است.
این کتاب در ادامه و در بخش نخست به مرور خاطراتی در رابطه با فریدون ادمیت میپردازد که با خاطراتی از محروم ایرج افشار، علی دهباشی، هما ناطق، عبدالله کوثری، احسان نراقی سید عبدالله انوار،عبدالرضا هوشنگ مهدوی و جمعی دیگر از روزنامهنگاران، محققان و نویسندگان همراه شده است.
این کتاب همچنین در بخش دیگری با عنوان «درباره فریدون آدمیت» به مرور مقالاتی درباره آدمیت به قلم کاظم کردوانی، محمد قائد، فرشاد قربانپور، علی اصغرحاج سید جوادی همراه شده است و در بخش تاریخ نگاری نیز مقالاتی در رابطه با روند تاریخ نگاری در ایران به قلم فریدون آدمیت، هوشنگ ماهرویان،صادق زیباکلام و نیز مصاحبههایی با حسین آبادیان، ناصر تکمیل همایون و محمد توکلی طرقی همراه شده است.
دو بخش «تاریخ مشروطیت» و «امیر کبیر و ایران» نیز به معرفی دیدگاههای آدمیت در رابطه با این دو موضوع میپردازد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/3816-
@iranboom_ir
به کوشش علی دهباشی
ناشر: نشر افکار؛ ۱۰۰۰ صفحه
با مقدمهای از علی دهباشی و عبدالحسین آذرنگ آغاز میشود و در ادامه با کتابشناسی فریدون آدمیت همراه شده است.
این کتاب در ادامه و در بخش نخست به مرور خاطراتی در رابطه با فریدون ادمیت میپردازد که با خاطراتی از محروم ایرج افشار، علی دهباشی، هما ناطق، عبدالله کوثری، احسان نراقی سید عبدالله انوار،عبدالرضا هوشنگ مهدوی و جمعی دیگر از روزنامهنگاران، محققان و نویسندگان همراه شده است.
این کتاب همچنین در بخش دیگری با عنوان «درباره فریدون آدمیت» به مرور مقالاتی درباره آدمیت به قلم کاظم کردوانی، محمد قائد، فرشاد قربانپور، علی اصغرحاج سید جوادی همراه شده است و در بخش تاریخ نگاری نیز مقالاتی در رابطه با روند تاریخ نگاری در ایران به قلم فریدون آدمیت، هوشنگ ماهرویان،صادق زیباکلام و نیز مصاحبههایی با حسین آبادیان، ناصر تکمیل همایون و محمد توکلی طرقی همراه شده است.
دو بخش «تاریخ مشروطیت» و «امیر کبیر و ایران» نیز به معرفی دیدگاههای آدمیت در رابطه با این دو موضوع میپردازد.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/3816-
@iranboom_ir
زندگینامه شادروان دکتر فریدون آدمیت (۱۲۹۹، تهران – ۱۰ فروردین ۱۳۸۷، تهران)
پایان نامهاش را درباره زندگی و اقدامات سیاسی میرزا تقی خان امیر کبیر نوشت که دو سال بعد (1323) با عنوان امیر کبیر و ایران ویا ورقی از تاریخ ایران با مقدمه استادش دکتر محمود محمود به دست چاپ سپرده شد. این کتاب بعدها با عنوان امیر کبیر وایران از سوی انتشارات خوارزمی تجدید چاپ شد و در هر بار، با تجدید نظرهایی از سوی آدمیت روبرو شد به نحوی که آخرین تجدید نظر بر این کتاب را آدمیت در سال 1353 بر آن اعمال و در مقدمه خود به آن اشاره کرد.
آدمیت درحالی که دانشجوی دانشکده حقوق بود در سال 1319 به استخدام وزارت خارجه در آمد تا ضمن کار تحصیلات خود در خارج از کشور را تکمیل کند. نخستین فعالیت اداری- اجرایی آدمیت دبیری سفارت ایران در لندن بود.
وی در کنار ماموریت اداری، به دانشکده علوم سیاسی و اقتصاد لندن رفت و بعد از پنج سال تحصیل در رشته تاریخ سیاسی و فلسفه سیاسی در سال 1951 به درجه دکتری دست یافت.
آدمیت پس از این دوران به تهران بازگشت در سال 1328 به معاونت اداره حقوقی وزارت امور خارجه منصوب شد.
این مسئولیت چندان به طول نینجامید به نحوی که دو سال بعد در دولت مرحوم دکتر مصدق (1330) به نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد و سپس وزیر مختاری در آن جا تعیین شد.
این ماموریت تا سال 1338 ادامه داشت و وی در این سالها (1955) دومین اثر خود را با عنوان «جزایر بحرین؛ تحقیق در تاریخ دیپلماسی و حقوق بینالملل» به زبان انگلیسی در نیویورک منتشر کرد.
شرکت در چندین کنفرانس و انجام وظیفه در مقام داور بینالملل دیوان دائمی حکمیت لاهه از فعالیتهای دیگر آدمیت به شمار میرفت.
مدیرکلی سیاسی با مقام سفیرکبیری (1339)، سفارت کبرای ایران در لاهه (1340) و سفیر کبیری در دهلی نو (1342) از دیگر سمتهای اداری واجرایی آدمیت در خارج از ایران بود که با بازگشت به ایران و دریافت سمت مشاور عالی سیاسی (1344) پایان یافت.
فریدون آدمیت بعد از مدتی تقاضای بازنشستگی کرد و از اواخر دهه 40 تمامی وقت و انرژی خود را صرف مطالعه و تحقیق در عصر مشروطیت کرد و با روش تحقیق علمی و تاریخنگاری انتقادی، ایدهها و جریانات آن دوران را به موضوع مطالعه خود تبدیل کرد.
آدمیت در نزدیک به سه دهه کار پژوهشی توانست برخی از مهمترین رخدادهای و جریانات عصر مشروطه را در نزدیک به 25 کتاب تالیف کند و از این بابت سهمی جدی در هدفمند ساختن و نیز جهت دادن به تاریخ نگاری علمی ایفا کند. از این بابت وی را به حق پدر تاریخ نگاری نوین ایران باید نام نهاد.
آثار آدمیت عبارتند از:
امیر کبیر و ایران 1324 بعدها انتشارات خوارزمی
فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت؛ انتشارات سخن،1340
برخورد عقاید و تکامل پارلمانی در مجلس اول (مجله سخن 1344)
سرنوشت قائم مقام (انتشارات سخن،1344)
سه مکتوب میرزا فتحعلی، سه مکتوب و صد خطابه میرزا آقاخان (مجله یغما 1345)
اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی، (انتشارات پیام، 1346)
اندیشههای میرزا طالبوف تبریزی (انتشارات پیام، 1346)
انحطاط تاریخ نگاری در ایران (مجله سخن.1346)
اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده (انتشارات خوارزمی،1349)
اندیشه ترقی و حکومت قانون؛ عصر سپهسالار (انتشارات خوارزمی،1351)[یادی از مدیر انتشارات خوارزمی]
مقالات تاریخی (انتشارات دماوند،1352)
فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران (انتشارات پیام،1354)
ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران (انتشارات پیام،1355)
افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشده دوران قاجار (انتشارات آگاه،1356با همکاری هما ناطق)
عقاید و آرای شیخ فضل الله نوری (کتاب جمعه، شماره 31 سال 1359)
آشفتگی در فکر تاریخی (انتشارات مجله جهان اندیشه، 1360)
شورش بر امتیازنامه رژی (انتشارات پیام، 1360)
مجلس اول و بحران آزادی (انتشارات روشنگران و مطالعات زنان،1370)
تاریخ فکر از سومر تا یونان و روم (انتشارات روشنگران و مطالعات زنان،1375)
آدمیت دو کتاب آماده شده برای انتشار هم دارد به نام تاریخ دیپلماسی در ایران و جلد دوم تاریخ فکر که به دلیل بیماری و کهولت نتوانست آنها را به پایان برساند.
کتابی هم به همت علی اصغر حقدار با عنوان «فریدون آدمیت و تاریخ مدرنیته در عصر مشروطیت» از سوی انتشارات کویر به بازار کتاب عرضه شده است که در آن زندگی و آثار این مورخ مورد بررسی قرار گرفته است.
دکتر فریدون آدمیت روز دهم فروردین 1387 بعد از طی بیش از 20 روز عمل جراحی در بیمارستان تهران کلینیک تهران در گذشت و پیکر وی در روز یازدهم فروردین در مقبره خانوادگیاش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/13248-fereidun-adamiat.html
@iranboom_ir
پایان نامهاش را درباره زندگی و اقدامات سیاسی میرزا تقی خان امیر کبیر نوشت که دو سال بعد (1323) با عنوان امیر کبیر و ایران ویا ورقی از تاریخ ایران با مقدمه استادش دکتر محمود محمود به دست چاپ سپرده شد. این کتاب بعدها با عنوان امیر کبیر وایران از سوی انتشارات خوارزمی تجدید چاپ شد و در هر بار، با تجدید نظرهایی از سوی آدمیت روبرو شد به نحوی که آخرین تجدید نظر بر این کتاب را آدمیت در سال 1353 بر آن اعمال و در مقدمه خود به آن اشاره کرد.
آدمیت درحالی که دانشجوی دانشکده حقوق بود در سال 1319 به استخدام وزارت خارجه در آمد تا ضمن کار تحصیلات خود در خارج از کشور را تکمیل کند. نخستین فعالیت اداری- اجرایی آدمیت دبیری سفارت ایران در لندن بود.
وی در کنار ماموریت اداری، به دانشکده علوم سیاسی و اقتصاد لندن رفت و بعد از پنج سال تحصیل در رشته تاریخ سیاسی و فلسفه سیاسی در سال 1951 به درجه دکتری دست یافت.
آدمیت پس از این دوران به تهران بازگشت در سال 1328 به معاونت اداره حقوقی وزارت امور خارجه منصوب شد.
این مسئولیت چندان به طول نینجامید به نحوی که دو سال بعد در دولت مرحوم دکتر مصدق (1330) به نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد و سپس وزیر مختاری در آن جا تعیین شد.
این ماموریت تا سال 1338 ادامه داشت و وی در این سالها (1955) دومین اثر خود را با عنوان «جزایر بحرین؛ تحقیق در تاریخ دیپلماسی و حقوق بینالملل» به زبان انگلیسی در نیویورک منتشر کرد.
شرکت در چندین کنفرانس و انجام وظیفه در مقام داور بینالملل دیوان دائمی حکمیت لاهه از فعالیتهای دیگر آدمیت به شمار میرفت.
مدیرکلی سیاسی با مقام سفیرکبیری (1339)، سفارت کبرای ایران در لاهه (1340) و سفیر کبیری در دهلی نو (1342) از دیگر سمتهای اداری واجرایی آدمیت در خارج از ایران بود که با بازگشت به ایران و دریافت سمت مشاور عالی سیاسی (1344) پایان یافت.
فریدون آدمیت بعد از مدتی تقاضای بازنشستگی کرد و از اواخر دهه 40 تمامی وقت و انرژی خود را صرف مطالعه و تحقیق در عصر مشروطیت کرد و با روش تحقیق علمی و تاریخنگاری انتقادی، ایدهها و جریانات آن دوران را به موضوع مطالعه خود تبدیل کرد.
آدمیت در نزدیک به سه دهه کار پژوهشی توانست برخی از مهمترین رخدادهای و جریانات عصر مشروطه را در نزدیک به 25 کتاب تالیف کند و از این بابت سهمی جدی در هدفمند ساختن و نیز جهت دادن به تاریخ نگاری علمی ایفا کند. از این بابت وی را به حق پدر تاریخ نگاری نوین ایران باید نام نهاد.
آثار آدمیت عبارتند از:
امیر کبیر و ایران 1324 بعدها انتشارات خوارزمی
فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت؛ انتشارات سخن،1340
برخورد عقاید و تکامل پارلمانی در مجلس اول (مجله سخن 1344)
سرنوشت قائم مقام (انتشارات سخن،1344)
سه مکتوب میرزا فتحعلی، سه مکتوب و صد خطابه میرزا آقاخان (مجله یغما 1345)
اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی، (انتشارات پیام، 1346)
اندیشههای میرزا طالبوف تبریزی (انتشارات پیام، 1346)
انحطاط تاریخ نگاری در ایران (مجله سخن.1346)
اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده (انتشارات خوارزمی،1349)
اندیشه ترقی و حکومت قانون؛ عصر سپهسالار (انتشارات خوارزمی،1351)[یادی از مدیر انتشارات خوارزمی]
مقالات تاریخی (انتشارات دماوند،1352)
فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران (انتشارات پیام،1354)
ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران (انتشارات پیام،1355)
افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشده دوران قاجار (انتشارات آگاه،1356با همکاری هما ناطق)
عقاید و آرای شیخ فضل الله نوری (کتاب جمعه، شماره 31 سال 1359)
آشفتگی در فکر تاریخی (انتشارات مجله جهان اندیشه، 1360)
شورش بر امتیازنامه رژی (انتشارات پیام، 1360)
مجلس اول و بحران آزادی (انتشارات روشنگران و مطالعات زنان،1370)
تاریخ فکر از سومر تا یونان و روم (انتشارات روشنگران و مطالعات زنان،1375)
آدمیت دو کتاب آماده شده برای انتشار هم دارد به نام تاریخ دیپلماسی در ایران و جلد دوم تاریخ فکر که به دلیل بیماری و کهولت نتوانست آنها را به پایان برساند.
کتابی هم به همت علی اصغر حقدار با عنوان «فریدون آدمیت و تاریخ مدرنیته در عصر مشروطیت» از سوی انتشارات کویر به بازار کتاب عرضه شده است که در آن زندگی و آثار این مورخ مورد بررسی قرار گرفته است.
دکتر فریدون آدمیت روز دهم فروردین 1387 بعد از طی بیش از 20 روز عمل جراحی در بیمارستان تهران کلینیک تهران در گذشت و پیکر وی در روز یازدهم فروردین در مقبره خانوادگیاش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/13248-fereidun-adamiat.html
@iranboom_ir
زندگینامه و آثار مرحوم علامه محمد قزوینی
ناشر: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
سال انتشار: ۱۳۷۸
تعداد صفحه: ۵۲
@iranboom_ir
ناشر: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
سال انتشار: ۱۳۷۸
تعداد صفحه: ۵۲
@iranboom_ir
زندگینامه و آثار مرحوم علامه محمد قزوینی
ناشر: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
سال انتشار: ۱۳۷۸
تعداد صفحه: ۵۲
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/40436
مروری بر کتاب
علامه محمد قزوینی، محقق و مورخ بزرگ معاصر ایران در ۱۱ فروردین ۱۲۵۶ خورشیدی در محله دروازه قزوین دیده به جهان گشود، پدرش ملا عبدالوهاب قزوینی یکی از صاحبان قلم و فرهنگ بود که در مدرسه معیرالممالک در تهران به تحصیل پرداخت، همچنین پدر قزوینی در دارالتالیف و دارالترجمه ناصری در تدوین نامه دانشوران شرکت داشت. وقتی که پدر قزوینی در ۱۲۶۷ خورشیدی در گذشت، او با اینکه تنها ۱۲ سال داشت به جای پدر در تدوین نامه دانشوران پرداخت تا کمک معاش خانواده باشد.
قزوینی صرف، نحو، فقه، کلام و حکمت را نخست نزد پدر و سپس نزد استادان دیگر فراگرفت، همچنین در مدرسه آلیانس تهران به فراگیری زبان فرانسه همت گماشت و بعد از مدتی در نوشتن روزنامه تربیت به همکاری با میرزا محمدحسین فروغی سردبیر این روزنامه پرداخت و در این روزنامه و در کنار فروغی با روش کار و تحقیق ادبی و تاریخی آشنا شد، بنابراین بسیار زود به شهرتی در زمینههای مختلف ادبی دست یافت و به ویژه در نحو عربی چهرهای شاخص شد. همچنین در تالیف بخش تاریخ اسلام در کتاب تاریخ مفصل ایران که کتاب درسی مدارس بود، شرکت داشت.
او در شرح احوالاتش که برای درج در کتاب شرح احوال رجال علم و ادب تألیف مرتضی مدرسی چهاردهی نگاشته، آوردهاست: «اسم این جانب محمد و اسم پدرم عبدالوهاب بن عبدالعلی قزوینی است. پدرم یکی از مؤلفین اربعه نامه دانشوران است و تراجم احوال نُحاه و لغویین و ادبا و فقها غالباً به او محول بود و اسم او در مقدمه آن کتاب و شرح حال مختصری از او در کتاب المآثر و الآثار مرحوم محمدحسن خان اعتمادالسلطنه مسطور است و در سنه هزار و سیصد و شش هجری قمری در تهران مرحوم شد. تولد این جانب در طهران [و] در محله دروازه قزوین در پانزدهم ربیعالاول سنه هزار و دویست و نود و چهار هجری قمری است. تحصیلات علوم متداوله اسلامی را در همان طهران [طی] کردهام.
صرف و نحو را در خدمت پدرم و خدمت مرحوم حاج سید مصطفی مشهور به قنات آبادی در مدرسهٔ معیرالممالک و فقه را در خدمت همان بزرگوار و مرحوم حاج شیخ محمدصادق طهرانی[،] مدرس همان مدرسه و سپس در محضر مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری، کلام و حکمت قدیم را در خدمت مرحوم ملامحمد آملی در مدرسهٔ خازن الممالک، و سپس اصول فقه خارج را در محضر درس مرحوم افضل المتاخرین آقا میرزا حسن آشتیانی (صاحب حاشیهٔ مشهور بر رسائل مرحوم شیخ مرتضی انصاری) در سه چهار سال اخیر عمر آن مرحوم.
دیگر علمائی که بدون حضور در مجالس درس ایشان (چون اصلاً مجالس درس نداشتند) از مفاوضات کثیر البرکات ایشان مدتهای مدید مستفیض شدهام یکی مرحوم حاج شیخ هادی نجمآبادی و دیگر مرحوم سید احمد ادیب پیشاوری و دیگر مرحوم شمس العلماء شیخ محمد مهدی قزوینی عبدالرب آبادی یکی از مؤلفین اربعه «نامه دانشوران» است رحمه الله علیهم اجمعین»
@iranboom_ir
ناشر: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
سال انتشار: ۱۳۷۸
تعداد صفحه: ۵۲
https://www.tg-me.com/iranboom_ir/40436
مروری بر کتاب
علامه محمد قزوینی، محقق و مورخ بزرگ معاصر ایران در ۱۱ فروردین ۱۲۵۶ خورشیدی در محله دروازه قزوین دیده به جهان گشود، پدرش ملا عبدالوهاب قزوینی یکی از صاحبان قلم و فرهنگ بود که در مدرسه معیرالممالک در تهران به تحصیل پرداخت، همچنین پدر قزوینی در دارالتالیف و دارالترجمه ناصری در تدوین نامه دانشوران شرکت داشت. وقتی که پدر قزوینی در ۱۲۶۷ خورشیدی در گذشت، او با اینکه تنها ۱۲ سال داشت به جای پدر در تدوین نامه دانشوران پرداخت تا کمک معاش خانواده باشد.
قزوینی صرف، نحو، فقه، کلام و حکمت را نخست نزد پدر و سپس نزد استادان دیگر فراگرفت، همچنین در مدرسه آلیانس تهران به فراگیری زبان فرانسه همت گماشت و بعد از مدتی در نوشتن روزنامه تربیت به همکاری با میرزا محمدحسین فروغی سردبیر این روزنامه پرداخت و در این روزنامه و در کنار فروغی با روش کار و تحقیق ادبی و تاریخی آشنا شد، بنابراین بسیار زود به شهرتی در زمینههای مختلف ادبی دست یافت و به ویژه در نحو عربی چهرهای شاخص شد. همچنین در تالیف بخش تاریخ اسلام در کتاب تاریخ مفصل ایران که کتاب درسی مدارس بود، شرکت داشت.
او در شرح احوالاتش که برای درج در کتاب شرح احوال رجال علم و ادب تألیف مرتضی مدرسی چهاردهی نگاشته، آوردهاست: «اسم این جانب محمد و اسم پدرم عبدالوهاب بن عبدالعلی قزوینی است. پدرم یکی از مؤلفین اربعه نامه دانشوران است و تراجم احوال نُحاه و لغویین و ادبا و فقها غالباً به او محول بود و اسم او در مقدمه آن کتاب و شرح حال مختصری از او در کتاب المآثر و الآثار مرحوم محمدحسن خان اعتمادالسلطنه مسطور است و در سنه هزار و سیصد و شش هجری قمری در تهران مرحوم شد. تولد این جانب در طهران [و] در محله دروازه قزوین در پانزدهم ربیعالاول سنه هزار و دویست و نود و چهار هجری قمری است. تحصیلات علوم متداوله اسلامی را در همان طهران [طی] کردهام.
صرف و نحو را در خدمت پدرم و خدمت مرحوم حاج سید مصطفی مشهور به قنات آبادی در مدرسهٔ معیرالممالک و فقه را در خدمت همان بزرگوار و مرحوم حاج شیخ محمدصادق طهرانی[،] مدرس همان مدرسه و سپس در محضر مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری، کلام و حکمت قدیم را در خدمت مرحوم ملامحمد آملی در مدرسهٔ خازن الممالک، و سپس اصول فقه خارج را در محضر درس مرحوم افضل المتاخرین آقا میرزا حسن آشتیانی (صاحب حاشیهٔ مشهور بر رسائل مرحوم شیخ مرتضی انصاری) در سه چهار سال اخیر عمر آن مرحوم.
دیگر علمائی که بدون حضور در مجالس درس ایشان (چون اصلاً مجالس درس نداشتند) از مفاوضات کثیر البرکات ایشان مدتهای مدید مستفیض شدهام یکی مرحوم حاج شیخ هادی نجمآبادی و دیگر مرحوم سید احمد ادیب پیشاوری و دیگر مرحوم شمس العلماء شیخ محمد مهدی قزوینی عبدالرب آبادی یکی از مؤلفین اربعه «نامه دانشوران» است رحمه الله علیهم اجمعین»
@iranboom_ir
Telegram
ایران بوم
زندگینامه و آثار مرحوم علامه محمد قزوینی
ناشر: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
سال انتشار: ۱۳۷۸
تعداد صفحه: ۵۲
@iranboom_ir
ناشر: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
سال انتشار: ۱۳۷۸
تعداد صفحه: ۵۲
@iranboom_ir
🔸چرا شهرداری تهران بجای تمرکز روی وظایف عینی تر و بر زمین مانده ای مانند رسیدگی به ترافیک و آلودگی هوا، به مسجدسازی رو آورده؟ آن هم در محلی که به اندازه کافی فضای معنوی و عبادتگاهی دایر است.
در این باره می توان فرضیات و پرسشهایی را مطرح کرد؛
🔹با توجه به کشف یک تمدن ۳۲۰۰ ساله در پی کاوشهای باستان شناسی در دهه چهل خورشیدی*، ساخت مسجد روی آن ویرانه ها، پژوهشگران را یاد سنت ساخت مسجد بر روی پایه های آتشکده ها در سده های نخست اسلامی می اندازد. با این تفاوت که آن زمان فهم میراثی وجود نداشت اما در سده اخیر با وجود قوانین حفاظتی، هر گونه دستکاری و تخریب آثار باستانی ممنوعیت دارد.
🔹از نظر سیاست فرهنگی آنچه نهاد تصمیم گیر را به ساخت مسجد جدید وا می دارد، کنترل فضاست. مسجد با گلدسته و گنبد، مهر اسلامیت را بر زمان و مکان می کوبد و این کاربرد استعاره ای و شعاری و شعائری دارد.
وقتی شهرداری بسازد، با توجه به تلقی عمومی از جو حاکم بر شهرداری، که با هیچ ضرب و زوری معنویت بردار نیست، گمانه های بدتری بر اذهان بی اعتماد عمومی ایجاد می شود؛
شاید به نام مسجد یه کوچولو کاربری تجاری هم در کار باشد و شاید بودجه اختصاص یافته، انگیزه مومنانه افراد را بالا ببرد.
شاید می خواهند فضا را تصرف کنند و برای برگزاری مراسمات خاص پایگاه ایجاد کنند و جو فرهنگی آنجا را در دست بگیرند. لابد با دوبیس دوبیس و داربست و خیمه زنی جلوی مسجد در هر هفته و هر مناسبتی...
🔹نکته بعد رقابت فضایی و پهلوی ستیزی است.
برخی به سراغ هر مکانی که دوره پهلوی ساخته شده می روند تا با ساخت یک بنای مقدس توجهات به آن مکان را از مرکزیت بیندازند.
نمونه بارز آن تئاتر شهر تهران بود. نمی توانند تحمل کنند مردم برای دیدن هنرهای نمایشی یک جا جمع می شوند. به زور یک مسجد در کمرش کاشتند که به قیمت بی حرمتی به مسجد به وجه نمادین تئاتر شهر آسیب وارد کنند.
پیشترها، در حریم برج آزادی هم برای رقابت با حضور سنگین برج، مسجدی برافراشتند تا بر حضور نمادین و انحصاری برج سایه بیفتد و از انحصار بیرون آید. گویی این برج در گلویشان گیر کرده. نه می توانند قورتش دهند. نه تفش کنند. در حالیکه برج آزادی هم بخشی از میراث معماری ماست و مهم نیست در چه دوره ای ساخته شده و مانند دیگر آثار قدیمی شایسته نگهداری است.
🔸مردم ایران به آیین باشکوه و تمدن ساز اسلام تشرف دارند و در طول تاریخ زیباترین مساجد جهان را ساخته اند. بین فرهنگ ایرانی و معارف دینی همزیستی و سازگاری وجود داشته است. اقدامات مبهم شهرداری در تقابل بین منافع عمومی و ساخت اماکن مقدس، نگرانی هایی در میان باورمندان به وجود آمده که به این سنت ارزشمند آسیب وارد شود.
* مستند تپه های قیطریه
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
برگرفته از تاربرگ نقد دکتر رنانی
در این باره می توان فرضیات و پرسشهایی را مطرح کرد؛
🔹با توجه به کشف یک تمدن ۳۲۰۰ ساله در پی کاوشهای باستان شناسی در دهه چهل خورشیدی*، ساخت مسجد روی آن ویرانه ها، پژوهشگران را یاد سنت ساخت مسجد بر روی پایه های آتشکده ها در سده های نخست اسلامی می اندازد. با این تفاوت که آن زمان فهم میراثی وجود نداشت اما در سده اخیر با وجود قوانین حفاظتی، هر گونه دستکاری و تخریب آثار باستانی ممنوعیت دارد.
🔹از نظر سیاست فرهنگی آنچه نهاد تصمیم گیر را به ساخت مسجد جدید وا می دارد، کنترل فضاست. مسجد با گلدسته و گنبد، مهر اسلامیت را بر زمان و مکان می کوبد و این کاربرد استعاره ای و شعاری و شعائری دارد.
وقتی شهرداری بسازد، با توجه به تلقی عمومی از جو حاکم بر شهرداری، که با هیچ ضرب و زوری معنویت بردار نیست، گمانه های بدتری بر اذهان بی اعتماد عمومی ایجاد می شود؛
شاید به نام مسجد یه کوچولو کاربری تجاری هم در کار باشد و شاید بودجه اختصاص یافته، انگیزه مومنانه افراد را بالا ببرد.
شاید می خواهند فضا را تصرف کنند و برای برگزاری مراسمات خاص پایگاه ایجاد کنند و جو فرهنگی آنجا را در دست بگیرند. لابد با دوبیس دوبیس و داربست و خیمه زنی جلوی مسجد در هر هفته و هر مناسبتی...
🔹نکته بعد رقابت فضایی و پهلوی ستیزی است.
برخی به سراغ هر مکانی که دوره پهلوی ساخته شده می روند تا با ساخت یک بنای مقدس توجهات به آن مکان را از مرکزیت بیندازند.
نمونه بارز آن تئاتر شهر تهران بود. نمی توانند تحمل کنند مردم برای دیدن هنرهای نمایشی یک جا جمع می شوند. به زور یک مسجد در کمرش کاشتند که به قیمت بی حرمتی به مسجد به وجه نمادین تئاتر شهر آسیب وارد کنند.
پیشترها، در حریم برج آزادی هم برای رقابت با حضور سنگین برج، مسجدی برافراشتند تا بر حضور نمادین و انحصاری برج سایه بیفتد و از انحصار بیرون آید. گویی این برج در گلویشان گیر کرده. نه می توانند قورتش دهند. نه تفش کنند. در حالیکه برج آزادی هم بخشی از میراث معماری ماست و مهم نیست در چه دوره ای ساخته شده و مانند دیگر آثار قدیمی شایسته نگهداری است.
🔸مردم ایران به آیین باشکوه و تمدن ساز اسلام تشرف دارند و در طول تاریخ زیباترین مساجد جهان را ساخته اند. بین فرهنگ ایرانی و معارف دینی همزیستی و سازگاری وجود داشته است. اقدامات مبهم شهرداری در تقابل بین منافع عمومی و ساخت اماکن مقدس، نگرانی هایی در میان باورمندان به وجود آمده که به این سنت ارزشمند آسیب وارد شود.
* مستند تپه های قیطریه
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
برگرفته از تاربرگ نقد دکتر رنانی