هدایة الحیاری
چرا امام بخاری رحمه الله کتاب «خلق أفعال العباد» را نگاشت؟ وقتی کسی قرآن میخواند یا آن را با قلمش مینویسد، دو چیز متفاوت هست: 1- آیاتی که میخواند و مینویسد مخلوق نیست، بلکه کلام خداوند است. 2- فعل خواندن و نوشتن، حرکات زبان و جوهر و کاغذ مخلوق است. برای…
القول في القرآن قول ظاهر ... قول الأكارم شيعة الرحمن
قد خالفوا جهماً وكل معطل ... قد أثبتوا ما جاء في الفرقان
فكلام ربي صوته وحروفه ... ليست بمخلوق أيا خلاني
لله صوت لائق بجلاله ... ونداءه حق بلا كتمان
يا من تعاديني لأجل عقيدتي ... هلا تضلل أحمد الشيباني
لم يبتدع قولاً ولا هو محدث ... بل سار خلف أئمة الإيمان
يا آل جهم جئتكم بهزيمة ... ورميتكم بالنار والشهبان
هذا بداية هجمتي وتموجي ... قد جاء واحد بعده الألفان
#فتى_المصطفى
قد خالفوا جهماً وكل معطل ... قد أثبتوا ما جاء في الفرقان
فكلام ربي صوته وحروفه ... ليست بمخلوق أيا خلاني
لله صوت لائق بجلاله ... ونداءه حق بلا كتمان
يا من تعاديني لأجل عقيدتي ... هلا تضلل أحمد الشيباني
لم يبتدع قولاً ولا هو محدث ... بل سار خلف أئمة الإيمان
يا آل جهم جئتكم بهزيمة ... ورميتكم بالنار والشهبان
هذا بداية هجمتي وتموجي ... قد جاء واحد بعده الألفان
#فتى_المصطفى
به قدرتش ایمان بیاور و به رحمتش امید داشته باش، و بدان که هیچ آسانی نیست مگر اینکه او آسان کند!
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودهاند: «عذبت امرأة في هرة سجنتها حتى ماتت، فدخلت فيها النار، لا هي أطعمتها ولا سقتها، إذ حبستها، ولا هي تركتها تأكل من خشاش الأرض» (بخاری و مسلم)
زنی گربهای را آنقدر زندانی کرد تا جانش را از دست داد و به همین سبب به جهنم افتاد و عذاب شد؛ حبسش کرد و به او غذا نداد و آب ننوشاند، و رهایش هم نکرد تا خودش از جانداران زمین بخورد!
زنی گربهای را آنقدر زندانی کرد تا جانش را از دست داد و به همین سبب به جهنم افتاد و عذاب شد؛ حبسش کرد و به او غذا نداد و آب ننوشاند، و رهایش هم نکرد تا خودش از جانداران زمین بخورد!
از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إذا قال الرجل: هلك الناس فهو أهلكهم» (رواه مسلم)
امام مسلم رحمه الله فرموده است: «قال أبو إسحاق: لا أدري، أهلكهم بالنصب أو أهلكهم بالرفع»، یعنی: ابواسحاق گفت که نمیدانم أهلکهم با نصب یا رفعِ [کاف] است.
بنابراین معنای حدیث چنین میشود: وقتی شخص گفت "مردم هلاک شدند"، او...
1- أهلكُهم (اسم تفضیل): هلاکشدهترینشان است!
2- أهلكَهم (فعل ماضی): هلاکشان کرده است!
حمیدی رحمه الله در الجمع بین الصحیحین (3/287) گفته است: «الرفع أشهر»، یعنی: رفع [کاف، به شکل اسم تفضیل] مشهورتر است.
اگر بپرسی: چگونه هلاکشدهترینشان است؟
جواب: چون در خصوص مردم عیبجوست، درحالیکه علاوه بر گناهانی که دارد، غرور هم او را در بر گرفته است، أعاذنا الله وإياكم!
و اگر بپرسی: چگونه هلاکشان کرده است؟
جواب: چون مردم را از رحمت خداوند ناامید کرده، و دروازهی بزرگ رحمت الله را از جانب خود بسته است!
هر بندهای باید خداوند را بین ترس و امید بپرستد؛ نه هلاکت دیگران را متحقق ببیند و نه خود را نجاتیافته بداند. مصلحان در جای خود نمینشینند تا از هلاکت مردم گلایه کنند، بلکه نقش خود را در اصلاح مردم ایفا میکنند و به قدر توانشان میکوشند تا ایمان را در دلها زنده کرده و با نور حق، تاریکی باطل را از بین ببرند.
مسئله: حالتی وجود دارد که مشمول مذمتی که در حدیث آمده نمیشود.
امام ابوداود رحمه الله در کتاب سنن (4983) میفرماید: «قال مالك: إذا قال ذلك تحزنا لما يرى في الناس يعني في أمر دينهم فلا أرى به بأسا، وإذا قال ذلك عجبا بنفسه وتصاغرا للناس فهو المكروه الذي نهي عنه»، یعنی: مالک [رحمه الله] فرمود که اگر این را به خاطر غمگینشدن از مشاهدهی احوال مردم [و کوتاهی] در امر دین بگوید، اشکالی نمیبینم، ولی گفتنش از روی خودبزرگبینی و تحقیر مردم، کار ناپسندی است و این حدیث از آن نهی میکند.
وصلى الله وسلم على نبينا محمد وآله وصحبه وسلم
@Hedayah1
امام مسلم رحمه الله فرموده است: «قال أبو إسحاق: لا أدري، أهلكهم بالنصب أو أهلكهم بالرفع»، یعنی: ابواسحاق گفت که نمیدانم أهلکهم با نصب یا رفعِ [کاف] است.
بنابراین معنای حدیث چنین میشود: وقتی شخص گفت "مردم هلاک شدند"، او...
1- أهلكُهم (اسم تفضیل): هلاکشدهترینشان است!
2- أهلكَهم (فعل ماضی): هلاکشان کرده است!
حمیدی رحمه الله در الجمع بین الصحیحین (3/287) گفته است: «الرفع أشهر»، یعنی: رفع [کاف، به شکل اسم تفضیل] مشهورتر است.
اگر بپرسی: چگونه هلاکشدهترینشان است؟
جواب: چون در خصوص مردم عیبجوست، درحالیکه علاوه بر گناهانی که دارد، غرور هم او را در بر گرفته است، أعاذنا الله وإياكم!
و اگر بپرسی: چگونه هلاکشان کرده است؟
جواب: چون مردم را از رحمت خداوند ناامید کرده، و دروازهی بزرگ رحمت الله را از جانب خود بسته است!
هر بندهای باید خداوند را بین ترس و امید بپرستد؛ نه هلاکت دیگران را متحقق ببیند و نه خود را نجاتیافته بداند. مصلحان در جای خود نمینشینند تا از هلاکت مردم گلایه کنند، بلکه نقش خود را در اصلاح مردم ایفا میکنند و به قدر توانشان میکوشند تا ایمان را در دلها زنده کرده و با نور حق، تاریکی باطل را از بین ببرند.
مسئله: حالتی وجود دارد که مشمول مذمتی که در حدیث آمده نمیشود.
امام ابوداود رحمه الله در کتاب سنن (4983) میفرماید: «قال مالك: إذا قال ذلك تحزنا لما يرى في الناس يعني في أمر دينهم فلا أرى به بأسا، وإذا قال ذلك عجبا بنفسه وتصاغرا للناس فهو المكروه الذي نهي عنه»، یعنی: مالک [رحمه الله] فرمود که اگر این را به خاطر غمگینشدن از مشاهدهی احوال مردم [و کوتاهی] در امر دین بگوید، اشکالی نمیبینم، ولی گفتنش از روی خودبزرگبینی و تحقیر مردم، کار ناپسندی است و این حدیث از آن نهی میکند.
وصلى الله وسلم على نبينا محمد وآله وصحبه وسلم
@Hedayah1
کورت وسترگارد، یکی از مجرمینی که با کاریکاتور به خیرالبشر صلی الله علیه وسلم بیاحترامی کرده بود، به هلاکت رسید. خداوند قبرش را پر از آتش کرده و او را با ابولهب جمع کند.
الحمدلله الذي بنعمته تتم الصالحات.
الحمدلله الذي بنعمته تتم الصالحات.
اللهم فرج كرب أمة حبيبك محمد! اللهم اكشف الغمة عن الأمة! اللهم ارحم ضعفها، واجبر كسرها، واغفر ذنبها، واستر عيبها، وتول أمرها، وفك أسرها، وفرج كربها، واختم بالصالحات أعمالها!
Forwarded from Deleted Account
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نهشيديكي كوردي
هدایة الحیاری
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله: «ومن أعظم أسباب بدع المتكلمين من الجهمية وغيرهم، قصورهم في مناظرة الكفار والمشركين، فإنهم يناظرونهم، ويحاجونهم، بغير الحق والعدل لينصروا الإِسلام، زعموا بذلك، فيستطيل عليهم أولئك، لما فيهم من الجهل والظلم، ويحاجونهم بممانعات…
چرا باید عقیده را پیش از خواندن کتب ردود یاد گرفت؟
کسی که با آگاهی کتابهای رد الحادی معاصر را بخواند، پی میبرد که اشتباهات اعتقادی زیادی در آنها وجود دارد؛ زیرا نویسندهی درصد کمی از این کتابها از اهل سنت هستند و دیگران هم الحاد را از دیدگاه مذهبی خود نقد میکنند. اگر فکر کنیم که در مجال رد شبهات ملحدین و اسلامستیزان، مذهب مورد توجه نیست و به تمام فرق و ادیان میتوان اعتماد کرد، سطحینگری کردهایم؛ بسیاری از کسانی که در این مجال سخن میگویند، معضل شر را با انکار قدر حل میکنند و در مباحثی دیگر به نفی صفات خداوند میپردازند، و گفته شده است: «المُمثِّلُ يعبد صنماً والمُعطِّلُ يعبد عَدَماً»، یعنی: اهل تمثیل، بتی را میپرستد و اهل تعطیل، معدومی را! پس آنها خدایی را اثبات میکنند که آفریدگار و معبود حقیقی ما نیست! در احکام شریعت نیز چنین است و بسیاری از آنها احکام ثابتی چون عقوبت مرتد و زانی محصن را انکار میکنند و یا حتی به انکار سنت (ولو به شکل جزئی) میپردازند و به خیال خود اینگونه دین را یاری میکنند! پس چگونه مجال رد الحاد با مجمع تقریب مذاهب اشتباه گرفته شود؟!
کسی که حق را نشناخته باشد و این کتابها را بخواند، باورهایش را به تقلید از این نویسندگان بنا میکند و تکرار جوابهایشان را مقصد خود قرار میدهد، بر خلاف کسی که حق را به خوبی بشناسد و این کتابها را بخواند؛ حقشان را در گوشهای میگذارد، از نکات و تحقیقات مفیدشان بهره میبرد و باطلشان را رد میکند.
ابن تیمیه رحمه الله در منهاج السنة (5/238) فرموده است: «أن كتب أهل الكلام يستفاد منها رد بعضهم على بعض وهذا لا يحتاج إليه من لا يحتاج إلى رد المقالة الباطلة لكونها لم تخطر بقلبه، ولا هناك من يخاطبه بها، ولا يطالع كتابا هي فيه»، یعنی: استفاده از کتب اهل کلام در استفاده از ردودشان بر یکدیگر است، هرچند که هرکسی به خواندن کتابهایشان نیاز ندارد؛ مثل کسی که نیازی به جواب قول باطلی ندارد، چون به قلبش هم خطور نکرده و کسی آن را برایش نگفته و خودش هم کتابی نخوانده که آن قول باطل در آن باشد.
پس لازم نیست که کتب ردود را بیدلیل خواند و کسی که بدون آگاهی درست از عقیده اسلامی و اصول علوم آن، گمشدهی خود را از کتابهای رد الحاد فلاسفه و مذاهب مبتدع بجوید، بدون انحراف از این کتابها خارج نخواهد شد و خوانندهی این کتابها شبهات را اتهاماتی در نظر میگیرد که باید هرطور شده از آنها تبرئه شد، نه سوالاتی که محتاج توضیح و تفصیل صحیح هستند، پس گمراه میشوند و گمراه میکنند.
وصلى الله وسلم على نبينا محمد وآله وصحبه وسلم
کسی که با آگاهی کتابهای رد الحادی معاصر را بخواند، پی میبرد که اشتباهات اعتقادی زیادی در آنها وجود دارد؛ زیرا نویسندهی درصد کمی از این کتابها از اهل سنت هستند و دیگران هم الحاد را از دیدگاه مذهبی خود نقد میکنند. اگر فکر کنیم که در مجال رد شبهات ملحدین و اسلامستیزان، مذهب مورد توجه نیست و به تمام فرق و ادیان میتوان اعتماد کرد، سطحینگری کردهایم؛ بسیاری از کسانی که در این مجال سخن میگویند، معضل شر را با انکار قدر حل میکنند و در مباحثی دیگر به نفی صفات خداوند میپردازند، و گفته شده است: «المُمثِّلُ يعبد صنماً والمُعطِّلُ يعبد عَدَماً»، یعنی: اهل تمثیل، بتی را میپرستد و اهل تعطیل، معدومی را! پس آنها خدایی را اثبات میکنند که آفریدگار و معبود حقیقی ما نیست! در احکام شریعت نیز چنین است و بسیاری از آنها احکام ثابتی چون عقوبت مرتد و زانی محصن را انکار میکنند و یا حتی به انکار سنت (ولو به شکل جزئی) میپردازند و به خیال خود اینگونه دین را یاری میکنند! پس چگونه مجال رد الحاد با مجمع تقریب مذاهب اشتباه گرفته شود؟!
کسی که حق را نشناخته باشد و این کتابها را بخواند، باورهایش را به تقلید از این نویسندگان بنا میکند و تکرار جوابهایشان را مقصد خود قرار میدهد، بر خلاف کسی که حق را به خوبی بشناسد و این کتابها را بخواند؛ حقشان را در گوشهای میگذارد، از نکات و تحقیقات مفیدشان بهره میبرد و باطلشان را رد میکند.
ابن تیمیه رحمه الله در منهاج السنة (5/238) فرموده است: «أن كتب أهل الكلام يستفاد منها رد بعضهم على بعض وهذا لا يحتاج إليه من لا يحتاج إلى رد المقالة الباطلة لكونها لم تخطر بقلبه، ولا هناك من يخاطبه بها، ولا يطالع كتابا هي فيه»، یعنی: استفاده از کتب اهل کلام در استفاده از ردودشان بر یکدیگر است، هرچند که هرکسی به خواندن کتابهایشان نیاز ندارد؛ مثل کسی که نیازی به جواب قول باطلی ندارد، چون به قلبش هم خطور نکرده و کسی آن را برایش نگفته و خودش هم کتابی نخوانده که آن قول باطل در آن باشد.
پس لازم نیست که کتب ردود را بیدلیل خواند و کسی که بدون آگاهی درست از عقیده اسلامی و اصول علوم آن، گمشدهی خود را از کتابهای رد الحاد فلاسفه و مذاهب مبتدع بجوید، بدون انحراف از این کتابها خارج نخواهد شد و خوانندهی این کتابها شبهات را اتهاماتی در نظر میگیرد که باید هرطور شده از آنها تبرئه شد، نه سوالاتی که محتاج توضیح و تفصیل صحیح هستند، پس گمراه میشوند و گمراه میکنند.
وصلى الله وسلم على نبينا محمد وآله وصحبه وسلم
ابن حزم اندلسی (456 هــ) در کتاب مشهورش یعنی الفِصَل (1/63) انکار نبوت را از براهمه نقل کرده و سپس فرموده است: «وعمدة احتجاجهم في دفعها أن قالوا لما صح أن الله عز وجل حكيم وكان من بعث رسولا إلى من يدري أنه لا يصدقه فلا شك في أنه متعنت عابث فوجب نفي بعث الرسل عن الله عز وجل لنفي العبث والعنت عنه»، یعنی: عمدهی احتجاج آنها برای رد نبوت این است که میگویند: از آنجا که الله عز وجل به درستی حکیم است، و بیشک فرستادن پیامبر برای کسی که خداوند میداند پیامبرش را تصدیق نخواهد کرد بیهوده خواهد بود، پس باید برای نفی فعل عبث و بیهودگی از خداوند، پیامبرفرستادنش را نفی کرد!
گفتم: فرستادن پیامبران برای اتمام حجت بر مردم بوده، وگرنه قبح شرک و ظلم پیش از رسیدن حجت رسالی معلوم است؛ پس الله متعال کسی که حجت رسالی به او نرسیده باشد را عذاب نمیکند، چنانکه فرموده است: {وما كنا معذبين حتى نبعث رسولا} [الإسراء: 15]، یعنی: و ما مجازات نخواهیم کرد، مگر این که پیامبری روان سازیم. پس فرستادن پیامبر برای قومی که هیچکدامشان ایمان نیاورند هم بیهوده نیست، و فرموده است: {ما على الرسول إلا البلاغ} [المائدة: 99]، یعنی: پیامبر وظیفهای جز تبلیغ ندارد. هدایت توفیق هم کار الله متعال است و در اختیار هیچ مخلوقی نیست: {إنك لا تهدي من أحببت ولكن الله يهدي من يشاء} [القصص: 56] و به این سادگی بطلان شبههی آنها را میفهمیم و هم به رسالت ایمان داریم و هم حقیقت تنزیه را متحقق ساختهایم!
البته هدف این مقاله، اثبات نبوت یا بررسی مفصلتر شبههی براهمه نیست، بلکه ایدهی تنزیهی است که در سر براهمه میگذشته است. آنها چیزی که برای خداوند ثابت و بلکه واقع بوده را انکار کرده بودند، به خاطر توهم اینکه چنین چیزی در حق خداوند نقص به شمار خواهد رفت! مانند اینکه بعضی از منتسبین به اسلام، رؤیت خداوند که با قرآن و سنت متواتر و اجماع (=دلایل شرعی) ثابت شده است را به خاطر توهم تنزیه خداوند از جسم (که در هیچ دلیل شرعی نیامده است) انکار کردهاند!
در مجموع الفتاوی (16/241) ابن تیمیه رحمه الله آمده است: «والقدرية قصدوا تنزيه الله عن السفه... لکن... حصل عندهم نوع جهل اعتقدوا معه أن هذا التنزيه لا يتم إلا بأن يسلبوه قدرته على أفعال العباد وخلقه لها وشمول إرادته لكل شيء... وهذا من أعظم آفات الجدال في الدين بغير علم أو بغير الحق»، یعنی: قصد قدریه، تنزیه الله از سَفَه بود، ولی به سبب نوعی جهل، معتقد شدند که این تنزیه انجام نمیشود مگر اینکه قدرت الله نسبت به افعال بندگان و خلق آن افعال و عمومیت ارادهاش را سلب کنند! این از بزرگترین آفات جدلکردن در امور دین بدون علم یا حق است!
پس میبینیم که قدریه نیز برای تنزیه خداوند به انکار قدر پرداختهاند، حال آنکه خلق افعال عباد و مشیئت الهی، هیچ نقصی به خداوند نسبت نمیدهد! الله متعال اعمال ما را خلق کرده، ولی این اعمال حقیقتاً فعل ماست، نه اینکه فعل خداوند باشد! برای مثال کسی که ظلم کند، خداوند فعلش را خلق کرده، ولی فعل و مفعول از هم جدا هستند و این خلق است که فعل خداست، نه ظلمی که عبد مرتکب شده باشد! نفهمیدن حقایق این چنینی باعث شد که تنزیه الله متعال را با تکذیب او متحقق سازند، {سبحانه وتعالى عما يقولون علوا كبيرا} [الإسراء: 43]!
از دیگر عجایب تنزیه، اعتقاد فیلسوف یونانی ارسطو است. در کتاب تاریخ فلسفه ویل دورانت (ص/82) در ضمن اعتقادات او میخوانیم که:
He is absolutely perfect... therefore he does nothing!
خداوند کامل مطلق است، بنابراین کاری نمیکند! تنزیه ارسطو، انکار مشیئت و افعال الله است، حال آنکه الله فرموده است: {إن ربك فعال لما يريد} [هود: 107]. ارسطو خواسته که خدایش را از نقص منزه بدارد، اما تفاوت تعطیل و تنزیه را درنیافته و صفات کمال الهی را انکار کرده است! میگوید که شأن خداوند بالاتر از این است که خلق کند یا به تدبیر امور بندگانش بپردازد، یا چنانکه بسیاری از زنادقهی زمان ما و دئیستها بر این باور هستند که خداوند آفرینش را انجام داده و دیگر به چیزی کاری ندارد! این چه تنزیهی است؟!
و بحث را با دو بیت از امام ابن قیم رحمه الله به پایان میبریم:
كم ترتقون بسلم التنزيه للتـ ... ـعطيل ترويجا على العميان
فالله أكبر أن يكون صفاته ... كصفاتنا جل العظيم الشان
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم
گفتم: فرستادن پیامبران برای اتمام حجت بر مردم بوده، وگرنه قبح شرک و ظلم پیش از رسیدن حجت رسالی معلوم است؛ پس الله متعال کسی که حجت رسالی به او نرسیده باشد را عذاب نمیکند، چنانکه فرموده است: {وما كنا معذبين حتى نبعث رسولا} [الإسراء: 15]، یعنی: و ما مجازات نخواهیم کرد، مگر این که پیامبری روان سازیم. پس فرستادن پیامبر برای قومی که هیچکدامشان ایمان نیاورند هم بیهوده نیست، و فرموده است: {ما على الرسول إلا البلاغ} [المائدة: 99]، یعنی: پیامبر وظیفهای جز تبلیغ ندارد. هدایت توفیق هم کار الله متعال است و در اختیار هیچ مخلوقی نیست: {إنك لا تهدي من أحببت ولكن الله يهدي من يشاء} [القصص: 56] و به این سادگی بطلان شبههی آنها را میفهمیم و هم به رسالت ایمان داریم و هم حقیقت تنزیه را متحقق ساختهایم!
البته هدف این مقاله، اثبات نبوت یا بررسی مفصلتر شبههی براهمه نیست، بلکه ایدهی تنزیهی است که در سر براهمه میگذشته است. آنها چیزی که برای خداوند ثابت و بلکه واقع بوده را انکار کرده بودند، به خاطر توهم اینکه چنین چیزی در حق خداوند نقص به شمار خواهد رفت! مانند اینکه بعضی از منتسبین به اسلام، رؤیت خداوند که با قرآن و سنت متواتر و اجماع (=دلایل شرعی) ثابت شده است را به خاطر توهم تنزیه خداوند از جسم (که در هیچ دلیل شرعی نیامده است) انکار کردهاند!
در مجموع الفتاوی (16/241) ابن تیمیه رحمه الله آمده است: «والقدرية قصدوا تنزيه الله عن السفه... لکن... حصل عندهم نوع جهل اعتقدوا معه أن هذا التنزيه لا يتم إلا بأن يسلبوه قدرته على أفعال العباد وخلقه لها وشمول إرادته لكل شيء... وهذا من أعظم آفات الجدال في الدين بغير علم أو بغير الحق»، یعنی: قصد قدریه، تنزیه الله از سَفَه بود، ولی به سبب نوعی جهل، معتقد شدند که این تنزیه انجام نمیشود مگر اینکه قدرت الله نسبت به افعال بندگان و خلق آن افعال و عمومیت ارادهاش را سلب کنند! این از بزرگترین آفات جدلکردن در امور دین بدون علم یا حق است!
پس میبینیم که قدریه نیز برای تنزیه خداوند به انکار قدر پرداختهاند، حال آنکه خلق افعال عباد و مشیئت الهی، هیچ نقصی به خداوند نسبت نمیدهد! الله متعال اعمال ما را خلق کرده، ولی این اعمال حقیقتاً فعل ماست، نه اینکه فعل خداوند باشد! برای مثال کسی که ظلم کند، خداوند فعلش را خلق کرده، ولی فعل و مفعول از هم جدا هستند و این خلق است که فعل خداست، نه ظلمی که عبد مرتکب شده باشد! نفهمیدن حقایق این چنینی باعث شد که تنزیه الله متعال را با تکذیب او متحقق سازند، {سبحانه وتعالى عما يقولون علوا كبيرا} [الإسراء: 43]!
از دیگر عجایب تنزیه، اعتقاد فیلسوف یونانی ارسطو است. در کتاب تاریخ فلسفه ویل دورانت (ص/82) در ضمن اعتقادات او میخوانیم که:
He is absolutely perfect... therefore he does nothing!
خداوند کامل مطلق است، بنابراین کاری نمیکند! تنزیه ارسطو، انکار مشیئت و افعال الله است، حال آنکه الله فرموده است: {إن ربك فعال لما يريد} [هود: 107]. ارسطو خواسته که خدایش را از نقص منزه بدارد، اما تفاوت تعطیل و تنزیه را درنیافته و صفات کمال الهی را انکار کرده است! میگوید که شأن خداوند بالاتر از این است که خلق کند یا به تدبیر امور بندگانش بپردازد، یا چنانکه بسیاری از زنادقهی زمان ما و دئیستها بر این باور هستند که خداوند آفرینش را انجام داده و دیگر به چیزی کاری ندارد! این چه تنزیهی است؟!
و بحث را با دو بیت از امام ابن قیم رحمه الله به پایان میبریم:
كم ترتقون بسلم التنزيه للتـ ... ـعطيل ترويجا على العميان
فالله أكبر أن يكون صفاته ... كصفاتنا جل العظيم الشان
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم
549_abdalatif_masayilalfurue.pdf
1.6 MB
مسائل الفروع الواردة في مصنفات العقيدة
تأليف: الشيخ عبد العزيز آل عبد اللطيف فرج الله عنه
تأليف: الشيخ عبد العزيز آل عبد اللطيف فرج الله عنه
امام شمس الدین ابن قیم رحمه الله فرموده است:
«اگر رسیدن عاشق به معشوق، قدراً، شرعاً یا از هر دو جهت محال است، بیماری صعبالعلاج است! از جملهی علاجها این است که احساس یأس را به خود بدهد؛ زیرا هرگاه نفس انسان از رسیدن به چیزی نومید شود، از آن خلاصی یافته و دیگر به آن توجه نمیکند!»
زاد المعاد، الناشر: مؤسسة الرسالة، ج 4، ص 251
«اگر رسیدن عاشق به معشوق، قدراً، شرعاً یا از هر دو جهت محال است، بیماری صعبالعلاج است! از جملهی علاجها این است که احساس یأس را به خود بدهد؛ زیرا هرگاه نفس انسان از رسیدن به چیزی نومید شود، از آن خلاصی یافته و دیگر به آن توجه نمیکند!»
زاد المعاد، الناشر: مؤسسة الرسالة، ج 4، ص 251
نیکیهایم بر زمین میخزند و گناهان سواره به پیش میتازند...
{غفرانك ربنا} [البقرة: 285]
{غفرانك ربنا} [البقرة: 285]
تکفیر حکمی شرعی است؛ علی رضی الله عنه خوارج را تکفیر نکرد اگرچه تکفیرش میکردند، و سبئیه را تکفیر کرد اگرچه شدیداً دوستش میداشتند!
ولو أعجبتكم!
الله متعال، مؤمنان را از ازدواج با کافران منع کرده و بردهی مؤمن را بر آزاد مشرک برتری بخشیده است؛ فرموده است: {ولا تنكحوا المشركات حتى يؤمن ولأمة مؤمنة خير من مشركة ولو أعجبتكم ولا تنكحوا المشركين حتى يؤمنوا ولعبد مؤمن خير من مشرك ولو أعجبكم...} [البقرة: 221]، یعنی: و با زنان مشرک تا ایمان نیاوردهاند ازدواج نکنید، و بیگمان کنیز مؤمنی از زن [آزاد] مشرکی بهتر است، اگرچه شما را به شگفتی انداخته باشد، و به ازدواج مردان مشرک در نیاورید، مادامی که ایمان نیاورند و بیگمان غلام مؤمنی از مرد مشرکی بهتر است هرچند شما را به شگفتی انداخته باشد!
امام بغوی رحمه الله در تفسیرش (1/255) میگوید: «{ولو أعجبتكم} بجمالها ومالها»، یعنی: اگرچه زیبایی و ثروت آن زن مشرک شما را به شگفتی بیندازد!
همچنین الله فرموده است: {لا هن حل لهم ولا هم يحلون لهن... ولا تمسكوا بعصم الكوافر} [الممتحنة: 10]، یعنی: این زنان برای آن مردان، و آن مردان برای این زنان حلال نیستند... و زنان کافر را در همسری خود نگاه ندارید.
و پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودهاند: «الرجل على دين خليله فلينظر أحدكم من يخالل» (ابو داود و ترمذی)، یعنی: انسان بر دین دوست خویش است، پس بنگرید که با چه کسی دوستی میکنید!
میدانیم که انسان بیشتر از دوستان، با همسرش وقت میگذراند و اگر همسر ایماندار و صالح نباشد، اثر خود را خواهد گذاشت؛ چنانکه الله فرموده است: {...أولئك يدعون إلى النار والله يدعو إلى الجنة والمغفرة بإذنه...} [البقرة: 221]، یعنی: آنها [=زنان و مردان مشرک] به آتش [دوزخ] دعوت میکنند و الله به سوی بهشت و آمرزش -به فرمان و توفیق خود- دعوت میکند.
و انسان نسبت به اینکه در قطار با چه کسانی همنشین باشد بیاهمیت نیست، چه رسد به امر ازدواج و انتخاب کسی که باید همسفر بهشت باشد؟! آیا اهمیتی نمیدهد که مادر فرزندان و امانتدار خانهاش که باشد؟!
وقتی مردان مسلمان با زنان غیر مسلمان ازدواج کنند، چه کسی با زنان مسلمان ازدواج میکند؟ آیا این موجب فشار بر آنها از سوی خانواده و اطرافیان نخواهد شد و چه بسا بعضی از آنها را به پرتگاه ازدواج با مردان غیر مسلمان (که عقد میان آنها و زنان مسلمان شرعاً باطل است) نمیاندازد؟! مگر الله متعال نفرموده است: {والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر} [التوبة: 71]، یعنی: مردان و زنان مؤمن، برخی یاوران برخی دیگرند. همدیگر را به کار نیک میخوانند و از کار بد باز میدارند!
همسر صالح انسان را بر امور دین یاری میکند، بر خلاف همسر ناصالح که انسان را از دین دور کرده و به کفر و عصیان سوق میدهد؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودهاند: «تنكح المرأة لأربع: لمالها ولحسبها وجمالها ولدينها، فاظفر بذات الدين تربت يداك» (بخاری و مسلم)، یعنی: با زن، برای چهار چیز یعنی ثروت، حَسَب، زیبایی و دینش ازدواج میشود؛ دستانت خاکآلود شوند (=این عبارت نزد عرب برای تشویق است)، برای بهدستآوردن زن دیندار اقدام کن!
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم
الله متعال، مؤمنان را از ازدواج با کافران منع کرده و بردهی مؤمن را بر آزاد مشرک برتری بخشیده است؛ فرموده است: {ولا تنكحوا المشركات حتى يؤمن ولأمة مؤمنة خير من مشركة ولو أعجبتكم ولا تنكحوا المشركين حتى يؤمنوا ولعبد مؤمن خير من مشرك ولو أعجبكم...} [البقرة: 221]، یعنی: و با زنان مشرک تا ایمان نیاوردهاند ازدواج نکنید، و بیگمان کنیز مؤمنی از زن [آزاد] مشرکی بهتر است، اگرچه شما را به شگفتی انداخته باشد، و به ازدواج مردان مشرک در نیاورید، مادامی که ایمان نیاورند و بیگمان غلام مؤمنی از مرد مشرکی بهتر است هرچند شما را به شگفتی انداخته باشد!
امام بغوی رحمه الله در تفسیرش (1/255) میگوید: «{ولو أعجبتكم} بجمالها ومالها»، یعنی: اگرچه زیبایی و ثروت آن زن مشرک شما را به شگفتی بیندازد!
همچنین الله فرموده است: {لا هن حل لهم ولا هم يحلون لهن... ولا تمسكوا بعصم الكوافر} [الممتحنة: 10]، یعنی: این زنان برای آن مردان، و آن مردان برای این زنان حلال نیستند... و زنان کافر را در همسری خود نگاه ندارید.
و پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودهاند: «الرجل على دين خليله فلينظر أحدكم من يخالل» (ابو داود و ترمذی)، یعنی: انسان بر دین دوست خویش است، پس بنگرید که با چه کسی دوستی میکنید!
میدانیم که انسان بیشتر از دوستان، با همسرش وقت میگذراند و اگر همسر ایماندار و صالح نباشد، اثر خود را خواهد گذاشت؛ چنانکه الله فرموده است: {...أولئك يدعون إلى النار والله يدعو إلى الجنة والمغفرة بإذنه...} [البقرة: 221]، یعنی: آنها [=زنان و مردان مشرک] به آتش [دوزخ] دعوت میکنند و الله به سوی بهشت و آمرزش -به فرمان و توفیق خود- دعوت میکند.
و انسان نسبت به اینکه در قطار با چه کسانی همنشین باشد بیاهمیت نیست، چه رسد به امر ازدواج و انتخاب کسی که باید همسفر بهشت باشد؟! آیا اهمیتی نمیدهد که مادر فرزندان و امانتدار خانهاش که باشد؟!
وقتی مردان مسلمان با زنان غیر مسلمان ازدواج کنند، چه کسی با زنان مسلمان ازدواج میکند؟ آیا این موجب فشار بر آنها از سوی خانواده و اطرافیان نخواهد شد و چه بسا بعضی از آنها را به پرتگاه ازدواج با مردان غیر مسلمان (که عقد میان آنها و زنان مسلمان شرعاً باطل است) نمیاندازد؟! مگر الله متعال نفرموده است: {والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر} [التوبة: 71]، یعنی: مردان و زنان مؤمن، برخی یاوران برخی دیگرند. همدیگر را به کار نیک میخوانند و از کار بد باز میدارند!
همسر صالح انسان را بر امور دین یاری میکند، بر خلاف همسر ناصالح که انسان را از دین دور کرده و به کفر و عصیان سوق میدهد؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودهاند: «تنكح المرأة لأربع: لمالها ولحسبها وجمالها ولدينها، فاظفر بذات الدين تربت يداك» (بخاری و مسلم)، یعنی: با زن، برای چهار چیز یعنی ثروت، حَسَب، زیبایی و دینش ازدواج میشود؛ دستانت خاکآلود شوند (=این عبارت نزد عرب برای تشویق است)، برای بهدستآوردن زن دیندار اقدام کن!
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم
امام ابن قیم رحمه الله فرموده است:
«توبهی صحیح و مقبول، چند نشانه دارد، از جمله اینکه:
1- فرد پس از توبه، بهتر از قبل باشد.
2- پیوسته خداترس باشد و اندازهی پلکزدنی از مکر الله احساس امنیت نکند.
3- در دلش ترس و پشیمانی باشد، و این به اندازهی بزرگی جنایت اوست.»
(نقل با اختصار از: مدارج السالكين، الناشر: دار الکتاب العربي، ج 1، ص 203)
«توبهی صحیح و مقبول، چند نشانه دارد، از جمله اینکه:
1- فرد پس از توبه، بهتر از قبل باشد.
2- پیوسته خداترس باشد و اندازهی پلکزدنی از مکر الله احساس امنیت نکند.
3- در دلش ترس و پشیمانی باشد، و این به اندازهی بزرگی جنایت اوست.»
(نقل با اختصار از: مدارج السالكين، الناشر: دار الکتاب العربي، ج 1، ص 203)
در کلام بعضی علماء «قدریه» میآید و مرادشان عموم قدریه نیست؛ هر کسی که به نحوی منکر قدر شود (هرچند علم را انکار نکند) قدری است، و این باور در بین طوائف مختلفی وجود داشته است.
#فائدة
#فائدة
🎙 علام الانحناء
يا أمتي والحزن يعصرني علام الانحناء ... ما بال رحلتك انتهت وخلعت ثوب الكبرياء
ای امت من، غم مرا میفشارد! چرا خم شدهای؟! چرا سفرت متوقف شد و لباس بزرگی را از تن درآوردی؟!
لو كان يسعفني البكاء لمت من فرط البكاء ... يا أمتي هل يصبح الأعداء يوما أصدقاء
اگر گریستن دوای دردم بود، آنقدر میگریستم تا از شدت گریه بمیرم! ای امت من، مگر دشمنان هم روزی دوست میشوند؟
رباه ماذا قد دهانا كيف ذل الأنقياء ... لكأنما الأمجاد شيدت دونما بذل الدماء
خدایا، ما را چه شد؟ چگونه نیکان اینگونه ذلیل شدند؟ مگر بنیان بزرگیها بدون بخشیدن خون بنا میشود؟!
قف يا زماني ساعة واذكر زمان الأقوياء ... كم جلجل الحق المبين وطاف أنحاء الفضاء
ای زمان کنونی، اندکی بایست و زمان قدرتمندانمان را به یاد بیاور! حق چه بسیار جولان میداد و در همهجا رخنمایی میکرد!
كم طهر الإسلام أجسادا وجمعها الإخاء ... السقم دب بأمة تركت دروب الأنبياء
اسلام، چه تنهایی را پاک کرد و برادری اسلام آنها را گرد آورد. بیماری، امتی را فراگرفته که مسیر پیامبران را رها کرده است.
لو يعلم الوسنان منا أن في التقوى شفاء ... لاستيقظ الليث الهصور وسار في جيش الفداء
اگر خفتههایمان میدانستند که شفا در تقواست، همانند شیر درنده برمیخاستند و به صف فدائیان میپیوستند!
قم يا رعيل اليوم وارفع ما تهدم من بناء ... هذي مصيبة أمتي ولعلنا نجد الدواء
ای پیشگام زمان! برخیز و آنچه از این بنا فروریخته را دوباره برپا ساز! این مصیبت امتم است و شاید که ما دوا را بیابیم!
إن طال ليل الآملين فسوف يسفر عن ضياء ... هلا رفعنا بالدعاء أكفنا نحو السماء
هرچند شبِ چشمبهراهان طولانی شد، اما به زودی روشنایی آشکار خواهد شد! بیایید دستهایمان را به سوی آسمان برای دعا بلند کنیم!
ومضت رواحلنا على درب البطولة والفداء ... يكفي من التاريخ عارا أن يسود الأشقياء
و قافلهيمان راه قهرمانی و فداکاری را پیش میگیرند. برای تاریخ، همین لکهی ننگ کافیست که اهل شقاوت و بدکاران سروری کنند!
#نشید
يا أمتي والحزن يعصرني علام الانحناء ... ما بال رحلتك انتهت وخلعت ثوب الكبرياء
ای امت من، غم مرا میفشارد! چرا خم شدهای؟! چرا سفرت متوقف شد و لباس بزرگی را از تن درآوردی؟!
لو كان يسعفني البكاء لمت من فرط البكاء ... يا أمتي هل يصبح الأعداء يوما أصدقاء
اگر گریستن دوای دردم بود، آنقدر میگریستم تا از شدت گریه بمیرم! ای امت من، مگر دشمنان هم روزی دوست میشوند؟
رباه ماذا قد دهانا كيف ذل الأنقياء ... لكأنما الأمجاد شيدت دونما بذل الدماء
خدایا، ما را چه شد؟ چگونه نیکان اینگونه ذلیل شدند؟ مگر بنیان بزرگیها بدون بخشیدن خون بنا میشود؟!
قف يا زماني ساعة واذكر زمان الأقوياء ... كم جلجل الحق المبين وطاف أنحاء الفضاء
ای زمان کنونی، اندکی بایست و زمان قدرتمندانمان را به یاد بیاور! حق چه بسیار جولان میداد و در همهجا رخنمایی میکرد!
كم طهر الإسلام أجسادا وجمعها الإخاء ... السقم دب بأمة تركت دروب الأنبياء
اسلام، چه تنهایی را پاک کرد و برادری اسلام آنها را گرد آورد. بیماری، امتی را فراگرفته که مسیر پیامبران را رها کرده است.
لو يعلم الوسنان منا أن في التقوى شفاء ... لاستيقظ الليث الهصور وسار في جيش الفداء
اگر خفتههایمان میدانستند که شفا در تقواست، همانند شیر درنده برمیخاستند و به صف فدائیان میپیوستند!
قم يا رعيل اليوم وارفع ما تهدم من بناء ... هذي مصيبة أمتي ولعلنا نجد الدواء
ای پیشگام زمان! برخیز و آنچه از این بنا فروریخته را دوباره برپا ساز! این مصیبت امتم است و شاید که ما دوا را بیابیم!
إن طال ليل الآملين فسوف يسفر عن ضياء ... هلا رفعنا بالدعاء أكفنا نحو السماء
هرچند شبِ چشمبهراهان طولانی شد، اما به زودی روشنایی آشکار خواهد شد! بیایید دستهایمان را به سوی آسمان برای دعا بلند کنیم!
ومضت رواحلنا على درب البطولة والفداء ... يكفي من التاريخ عارا أن يسود الأشقياء
و قافلهيمان راه قهرمانی و فداکاری را پیش میگیرند. برای تاریخ، همین لکهی ننگ کافیست که اهل شقاوت و بدکاران سروری کنند!
#نشید
Telegram
هدایة الحیاری
به گورستانها رفتهام و گفتهام: ای آنان که خفتهاند! رمقتان هست که دو رکعت نماز بگزارید؟ صدایی نشنیدم!
ای آن که در بیداری خفتهای!
حق خدا را دریاب پیش از آنکه مرگ تو را دریابد!
@Hedayah1
ای آن که در بیداری خفتهای!
حق خدا را دریاب پیش از آنکه مرگ تو را دریابد!
@Hedayah1