هدایة الحیاری
یکی از شاگردان ابونعیم اصفهانی رحمه الله از ایشان خواست که هر راوی که نامش شعبه بود و نزد محدثین روایت داشت را جمع کند و ایشان این کتاب را برای اجابت درخواست او تصنیف کردند: «ذكر من اسمه شعبة»! @Hedayah1
ابونعیم اصفهانی رحمه الله کتابی به نام «رياضة الأبدان» دارد و در آن به ذکر احادیث و آثار مربوط به ورزش و تربیت بدنی پرداخته است! نسخهی چاپشده، تنها بخشی از کتابی است که حافظ ابونعیم تصنیف کرده بود.
@Hedayah1
@Hedayah1
هدایة الحیاری
حجت و بهانهای برای کسی مانده است؟! ای اهل خیر! تنبلی را کنار بگذارید، علم دین بیاموزید و در نشرش بکوشید تا میدان برای جاهلان اشرار خالی نماند! #آیت_الکرسی @Hedayah1 – Shegeft Angiz
قبلاً گفته بودم که هرکس از این شخص و امثالش دفاع کند جاهل است، احمق است، یا اینکه مفسد است و میخواهد به مسلمانان نیرنگ بزند و حالت چهارمی ندارد!
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودهاند: بر من دروغ نبندید که هرکس بر من دروغ ببندد، وارد آتش [جهنم] میشود.
این را با ترجمهی جاهلانهاش مقایسه کنید و بگویید آنکه فرق «کذَب» و «کذَّب» یا «عليَّ» و «علياً» را نمیداند، با چه عقلی و در کدام دینی حق مناظره دارد؟! دنبال چه چیزی است و چه نقشهای دارد؟ برادران به او تحدی کردند که آیتالکرسی را بخواند و بعد از گذر هفتهها پاسخی نداد، درحالیکه اگر حقیقت نداشت حتماً تکذیب میکرد و تلاوتی میکرد تا خیال همان جاهلان و سفیهان اطرافش را راحت کند! مصیبت وقتی دوچندان میشود که بشنوی خود را داعی با نهسال سابقه میداند؛ داعیای که بعد نهسال نتوانسته روخوانی قرآن بیاموزد، و سفیهی که بیخبر از وضعیت علمی، دینی و اخلاقیاش از او سؤال اعتقادی یا فقهی میکند!
#آیت_الکرسی
@Hedayah1
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودهاند: بر من دروغ نبندید که هرکس بر من دروغ ببندد، وارد آتش [جهنم] میشود.
این را با ترجمهی جاهلانهاش مقایسه کنید و بگویید آنکه فرق «کذَب» و «کذَّب» یا «عليَّ» و «علياً» را نمیداند، با چه عقلی و در کدام دینی حق مناظره دارد؟! دنبال چه چیزی است و چه نقشهای دارد؟ برادران به او تحدی کردند که آیتالکرسی را بخواند و بعد از گذر هفتهها پاسخی نداد، درحالیکه اگر حقیقت نداشت حتماً تکذیب میکرد و تلاوتی میکرد تا خیال همان جاهلان و سفیهان اطرافش را راحت کند! مصیبت وقتی دوچندان میشود که بشنوی خود را داعی با نهسال سابقه میداند؛ داعیای که بعد نهسال نتوانسته روخوانی قرآن بیاموزد، و سفیهی که بیخبر از وضعیت علمی، دینی و اخلاقیاش از او سؤال اعتقادی یا فقهی میکند!
#آیت_الکرسی
@Hedayah1
هدفم از ساختن مجموعهی «اسلامآموزان» این بود که جوانان مشتاق به علوم دینی را وارد مسیر کنم تا ضعف موجود را از بین ببرند و شیوهی درست دفاع از دین را بیاموزند. خیلی چیزها را نخواهند دانست، اما جوابش را در کتابها خواهند یافت. ممکن است اشتباه کنند، اما نصیحت میپذیرند و اشتباه را تصحیح میکنند. اگر این برادران و خواهران بر همت و انگیزهی خود باقی بمانند و اجر عظیمی که خداوند برای مصلحان زمان فساد در نظر گرفته را به یاد داشته باشند، بإذن الله انقلابی علمی به وجود میآید و غربت موجود تا حد خوبی برطرف خواهد شد.
برادر یا خواهر صالحی ندارم، شما برادران و خواهرانم هستید!
@Hedayah1
برادر یا خواهر صالحی ندارم، شما برادران و خواهرانم هستید!
@Hedayah1
هدایة الحیاری
لا نجوت إن نجا! در عهد مکی، جهاد فرض نشده بود و مسلمانان مورد تعقیب و آزار مشرکان قرار میگرفتند و همین سبب هجرت بعضی از صحابه به حبشه شد. از جمله کسانی که مورد شکنجهی شدید قرار میگرفت، سیدنا بلال رضی الله عنه بود؛ بردهای که خداوند سینهاش را برای توحید…
فوالله لو لم أجد إلا الذر لجاهدتكم به!
در سیرهی ابن هشام آمده که بعد از جنگ بکر و خزاعه، ابوسفیان رضی الله عنه (که آن زمان هنوز مسلمان نشده بود) به مدینه آمد تا تجدید صلح کند. نزد دخترش أم حبیبه رضی الله عنها رفت و «ثم خرج حتى أتى رسول الله صلى الله عليه وسلم فكلمه، فلم يرد عليه شيئا، ثم ذهب إلى أبي بكر، فكلمه أن يكلم له رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقال: ما أنا بفاعل، ثم أتى عمر بن الخطاب فكلمه، فقال: أأنا أشفع لكم إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم؟ فوالله لو لم أجد إلا الذر لجاهدتكم به»، یعنی: سپس خارج شد تا اینکه نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم رفت و با ایشان سخن گفت، اما پیامبر صلی الله علیه وسلم جوابش را ندادند. سپس نزد ابوبکر رضی الله عنه رفت و با او سخن گفت تا شاید ابوبکر با پیامبر صلی الله علیه وسلم (دربارهی تجدید صلح) صحبت کند، اما ایشان فرمود: چنین نمیکنم! سپس نزد عمر بن خطاب رضی الله عنه رفت و با ایشان سخن گفت، اما ایشان فرمود: آیا من نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم برای شما شفاعت میکنم؟! به الله سوگند که اگر جز مورچهها یاوری نیابم، با همانها با شما جهاد خواهم نمود!
گفتم: خداوند تو را دانش ببخشد، به ایمان و غیرت امیر المؤمنین عمر رضی الله عنه بنگر از روی مبالغه فرمود اگر جز مورچهها همدستی نیابم، با همان علیه شما جهاد میکنم، اما حکام کشورهای ما با آن همه ثروت و امکانات مشغول عادیسازی رابطه با دشمن یهودی هستند! سپس تأمل کن که حتی ابوسفیان هم میداند که باید پس از پیامبر صلی الله علیه وسلم، سراغ چه کسی برود! شیخین ابوبکر و عمر رضی الله عنهما وزیران پیامبر صلی الله علیه وسلم بودند؛ چنانکه علی رضی الله عنه پس از وفات عمر رضی الله عنه فرمود: «رحمك الله! إن كنت لأرجو أن يجعلك الله مع صاحبيك، لأني كثيرا ما كنت أسمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: كنت وأبو بكر وعمر، وفعلت وأبو بكر وعمر، وانطلقت وأبو بكر وعمر» (بخاری و مسلم)، یعنی: الله تو را رحمت کند! به الله امید داشتم که تو را با دو همراهت (یعنی پیامبر صلی الله علیه وسلم و ابوبکر) قرار دهد، زیرا بسیار از رسول خدا صلی الله علیه وسلم میشنیدم که میفرمودند: من و ابوبکر و عمر بودیم، من و ابوبکر و عمر چنان کردیم، من و ابوبکر و عمر رهسپار شدیم!
#هكذا_تألق_جيل_الصحابة
@Hedayah1
در سیرهی ابن هشام آمده که بعد از جنگ بکر و خزاعه، ابوسفیان رضی الله عنه (که آن زمان هنوز مسلمان نشده بود) به مدینه آمد تا تجدید صلح کند. نزد دخترش أم حبیبه رضی الله عنها رفت و «ثم خرج حتى أتى رسول الله صلى الله عليه وسلم فكلمه، فلم يرد عليه شيئا، ثم ذهب إلى أبي بكر، فكلمه أن يكلم له رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقال: ما أنا بفاعل، ثم أتى عمر بن الخطاب فكلمه، فقال: أأنا أشفع لكم إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم؟ فوالله لو لم أجد إلا الذر لجاهدتكم به»، یعنی: سپس خارج شد تا اینکه نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم رفت و با ایشان سخن گفت، اما پیامبر صلی الله علیه وسلم جوابش را ندادند. سپس نزد ابوبکر رضی الله عنه رفت و با او سخن گفت تا شاید ابوبکر با پیامبر صلی الله علیه وسلم (دربارهی تجدید صلح) صحبت کند، اما ایشان فرمود: چنین نمیکنم! سپس نزد عمر بن خطاب رضی الله عنه رفت و با ایشان سخن گفت، اما ایشان فرمود: آیا من نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم برای شما شفاعت میکنم؟! به الله سوگند که اگر جز مورچهها یاوری نیابم، با همانها با شما جهاد خواهم نمود!
گفتم: خداوند تو را دانش ببخشد، به ایمان و غیرت امیر المؤمنین عمر رضی الله عنه بنگر از روی مبالغه فرمود اگر جز مورچهها همدستی نیابم، با همان علیه شما جهاد میکنم، اما حکام کشورهای ما با آن همه ثروت و امکانات مشغول عادیسازی رابطه با دشمن یهودی هستند! سپس تأمل کن که حتی ابوسفیان هم میداند که باید پس از پیامبر صلی الله علیه وسلم، سراغ چه کسی برود! شیخین ابوبکر و عمر رضی الله عنهما وزیران پیامبر صلی الله علیه وسلم بودند؛ چنانکه علی رضی الله عنه پس از وفات عمر رضی الله عنه فرمود: «رحمك الله! إن كنت لأرجو أن يجعلك الله مع صاحبيك، لأني كثيرا ما كنت أسمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: كنت وأبو بكر وعمر، وفعلت وأبو بكر وعمر، وانطلقت وأبو بكر وعمر» (بخاری و مسلم)، یعنی: الله تو را رحمت کند! به الله امید داشتم که تو را با دو همراهت (یعنی پیامبر صلی الله علیه وسلم و ابوبکر) قرار دهد، زیرا بسیار از رسول خدا صلی الله علیه وسلم میشنیدم که میفرمودند: من و ابوبکر و عمر بودیم، من و ابوبکر و عمر چنان کردیم، من و ابوبکر و عمر رهسپار شدیم!
#هكذا_تألق_جيل_الصحابة
@Hedayah1
آیا اشاعره اکثریت امت را تشکیل میدهند؟
اولاً آنها خود را به متأخرین نسبت میدهند و ما خود را به سلف نسبت میدهیم که عقلاً و شرعاً فهمشان از دین معتبر بوده و پیروی از آن واجب است. اگر میتوانستند مذهب خود را با مذهب صحابه و امامان صدر اسلام تطبیق دهند هرگز به جمعیت خود در قرون متأخر استدلال نمیکردند. لازم به ذکر است که چنین دلیلی حتی بر اساس مذهب متکلمین هم باطل است؛ زیرا آنها دربارهی صحت ایمان مقلد یا گناهکارنبودنش هم بحث دارند و این هذیان که «من اشعری هستم زیرا جمهور علماء اشعری هستند» را نمیپذیرند، چنانکه در شرح کبرای سنوسی (ص/48) آمده است: «جمهور الأئمة يرون وجوب النظر وتحريم الاقتصار على التقليد وبعضهم يرى أن لا إيمان للمقلد أصلا!»، یعنی: بیشتر امامان قائل به وجوب نظر و تحریم تقلید هستند و بعضی از آنها معتقدند که مقلد اصلاً ایمان ندارد!
ثانیاً عوام مسلمانان اعتقادات متکلمین را درک نمیکنند و بیشترشان حتی ابوالحسن اشعری را نمیشناسند؛ نه «ليس بداخل العالم ولا خارجه» را درک میکنند، نه کلام نفسی و نه نظریهی کسب و حتی بعضی از متأثرین به اهل کلام اعتراف کردهاند که اقوال متکلمین به عقیدهی عوام مسلمانان ضرر میزند، چنانکه ابن جوزی نیز در صید الخاطر (ص/116) فرموده است: «من أضر الأشياء على العوام كلام المتأولين والنفاة للصفات»، یعنی: از مضرترین چیزها برای عوام، سخن تأویلکنندگان و نفیکنندگان صفات است! همچنین احدی از صحابه، تابعین یا اتباع آنها که اصل علمای امت هستند بر مذهب متکلمین نبودهاند و پس از آنها هم در هر قرنی، امامان بزرگی بودهاند که مذهب متکلمین را نکوهش میکردهاند و حتی بعضی از آنها نکوهش را به خود ابوالحسن اشعری رحمه الله رساندهاند، چنانکه در کلام ابن جوزی، ابن مبرد و دیگران دیده میشود (رجوع کنید به: اجتماع الجيوش الإسلامية امام ابن قیم، جمع الجیوش والدساکر علامه ابن مبرد و الفتوی الحمویة الکبری امام ابن تیمیه رحمهم الله). اما داستان کثرت آنها و شوکت مذهبشان در قرون متأخر، تا حدود زیادی به سلطهی سیاسی بازمیگردد؛ علامه ابوالفرج ابن جوزی (که اشاعره او را از خودشان میدانند) در المنتظم (14/29) میفرمايد: «ثم تبع أقوام من السلاطين مذهبه فتعصبوا له وكثر أتباعه حتى تركت الشافعية معتقد الشافعي رضي الله عنه ودانوا بقول الأشعري»، یعنی: سپس گروهی از سلاطین مذهب ابوالحسن را متعصبانه پیروی کردند و در نتیجه پیروانش زیاد شدند، تا جایی که شافعیان اعتقاد شافعی رضی الله عنه را رها کرده و قول اشعری را گردن نهادند!
ثالثاً این استدلال، در حقیقت نوعی مغالطه است که به جای عقل مخاطب، احساساتش را درگیر میکند؛ نام چندتن از فقها و محدثین متأخرین چون علامه نووی، ابن حجر، سیوطی و... رحمهم الله وغفر لهم را ذکر میکنند درحالیکه اینها را خودشان هم عالم عقیده نمیدانند (چنانکه علامه سیوطی را در علم عقیده تضعیف کردهاند) و علمای علم توحیدشان کسان دیگری هستند! پس زمانی که نووی رحمه الله و علمایی چون ایشان در علم عقیده و توحیدشان قوی نبودهاند، تکلیف دیگران روشن میشود و در نتیجه میتوان گفت که اگر آنها در عقیده قوی میبودند، دیدگاههای ناصواب متکلمین را رها میکردند. برای اثبات درستی مذهب متکلمین حداقل باید استوانههای اهل کلام را نام برد که غالبشان را عموم مخاطبین نمیشناسند و در نتیجه احساساتشان تحریک نمیشود!
رابعاً كم ترك الأول للآخر! اگر امام بخاری نبود، فتح الباری حافظ ابن حجر هم نمیبود و اگر امام مسلم نبود، منهاج علامه نووی هم نمیبود. متأخرین بر سفرهی این امامان نشستهاند و احدی از اصحاب کتاب سته از اشاعره نبودهاند و هرکس تألیفاتشان را بنگرد، فرق دو طریقت را درمییابد. از این گذشته متأخرین از علومی استفاده کردهاند که از کفار یونان به ممالک اسلامی رسید ولی مانعی از اخذ علم آنها ندیدند؛ بلکه شیخ غزالی در المستصفی (ص/10) منطق را اصل علوم دانسته که هرکس به آن احاطه نداشته باشد به علمش اعتباری نیست و برخی آن را فرض کفائی دانستهاند! (نقد این مقوله توسط ابن تیمیه در ابتدای جلد نهم مجموع الفتاوی آمده است و علامه سیوطی نیز رسالهای در این باره دارد). پس وقتی آنها مانعی ندیدهاند که از علوم فلاسفه و معتزله استفاده کنند، ما هم مانعی نمیبینیم که از مصنفات نافع علمای متأخر در تسهیل و تقریب علوم استفاده کنیم و سخن هرکسی جز خیر البشر صلی الله علیه وسلم پذیرفته یا رد میشود.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.
@Hedayah1
اولاً آنها خود را به متأخرین نسبت میدهند و ما خود را به سلف نسبت میدهیم که عقلاً و شرعاً فهمشان از دین معتبر بوده و پیروی از آن واجب است. اگر میتوانستند مذهب خود را با مذهب صحابه و امامان صدر اسلام تطبیق دهند هرگز به جمعیت خود در قرون متأخر استدلال نمیکردند. لازم به ذکر است که چنین دلیلی حتی بر اساس مذهب متکلمین هم باطل است؛ زیرا آنها دربارهی صحت ایمان مقلد یا گناهکارنبودنش هم بحث دارند و این هذیان که «من اشعری هستم زیرا جمهور علماء اشعری هستند» را نمیپذیرند، چنانکه در شرح کبرای سنوسی (ص/48) آمده است: «جمهور الأئمة يرون وجوب النظر وتحريم الاقتصار على التقليد وبعضهم يرى أن لا إيمان للمقلد أصلا!»، یعنی: بیشتر امامان قائل به وجوب نظر و تحریم تقلید هستند و بعضی از آنها معتقدند که مقلد اصلاً ایمان ندارد!
ثانیاً عوام مسلمانان اعتقادات متکلمین را درک نمیکنند و بیشترشان حتی ابوالحسن اشعری را نمیشناسند؛ نه «ليس بداخل العالم ولا خارجه» را درک میکنند، نه کلام نفسی و نه نظریهی کسب و حتی بعضی از متأثرین به اهل کلام اعتراف کردهاند که اقوال متکلمین به عقیدهی عوام مسلمانان ضرر میزند، چنانکه ابن جوزی نیز در صید الخاطر (ص/116) فرموده است: «من أضر الأشياء على العوام كلام المتأولين والنفاة للصفات»، یعنی: از مضرترین چیزها برای عوام، سخن تأویلکنندگان و نفیکنندگان صفات است! همچنین احدی از صحابه، تابعین یا اتباع آنها که اصل علمای امت هستند بر مذهب متکلمین نبودهاند و پس از آنها هم در هر قرنی، امامان بزرگی بودهاند که مذهب متکلمین را نکوهش میکردهاند و حتی بعضی از آنها نکوهش را به خود ابوالحسن اشعری رحمه الله رساندهاند، چنانکه در کلام ابن جوزی، ابن مبرد و دیگران دیده میشود (رجوع کنید به: اجتماع الجيوش الإسلامية امام ابن قیم، جمع الجیوش والدساکر علامه ابن مبرد و الفتوی الحمویة الکبری امام ابن تیمیه رحمهم الله). اما داستان کثرت آنها و شوکت مذهبشان در قرون متأخر، تا حدود زیادی به سلطهی سیاسی بازمیگردد؛ علامه ابوالفرج ابن جوزی (که اشاعره او را از خودشان میدانند) در المنتظم (14/29) میفرمايد: «ثم تبع أقوام من السلاطين مذهبه فتعصبوا له وكثر أتباعه حتى تركت الشافعية معتقد الشافعي رضي الله عنه ودانوا بقول الأشعري»، یعنی: سپس گروهی از سلاطین مذهب ابوالحسن را متعصبانه پیروی کردند و در نتیجه پیروانش زیاد شدند، تا جایی که شافعیان اعتقاد شافعی رضی الله عنه را رها کرده و قول اشعری را گردن نهادند!
ثالثاً این استدلال، در حقیقت نوعی مغالطه است که به جای عقل مخاطب، احساساتش را درگیر میکند؛ نام چندتن از فقها و محدثین متأخرین چون علامه نووی، ابن حجر، سیوطی و... رحمهم الله وغفر لهم را ذکر میکنند درحالیکه اینها را خودشان هم عالم عقیده نمیدانند (چنانکه علامه سیوطی را در علم عقیده تضعیف کردهاند) و علمای علم توحیدشان کسان دیگری هستند! پس زمانی که نووی رحمه الله و علمایی چون ایشان در علم عقیده و توحیدشان قوی نبودهاند، تکلیف دیگران روشن میشود و در نتیجه میتوان گفت که اگر آنها در عقیده قوی میبودند، دیدگاههای ناصواب متکلمین را رها میکردند. برای اثبات درستی مذهب متکلمین حداقل باید استوانههای اهل کلام را نام برد که غالبشان را عموم مخاطبین نمیشناسند و در نتیجه احساساتشان تحریک نمیشود!
رابعاً كم ترك الأول للآخر! اگر امام بخاری نبود، فتح الباری حافظ ابن حجر هم نمیبود و اگر امام مسلم نبود، منهاج علامه نووی هم نمیبود. متأخرین بر سفرهی این امامان نشستهاند و احدی از اصحاب کتاب سته از اشاعره نبودهاند و هرکس تألیفاتشان را بنگرد، فرق دو طریقت را درمییابد. از این گذشته متأخرین از علومی استفاده کردهاند که از کفار یونان به ممالک اسلامی رسید ولی مانعی از اخذ علم آنها ندیدند؛ بلکه شیخ غزالی در المستصفی (ص/10) منطق را اصل علوم دانسته که هرکس به آن احاطه نداشته باشد به علمش اعتباری نیست و برخی آن را فرض کفائی دانستهاند! (نقد این مقوله توسط ابن تیمیه در ابتدای جلد نهم مجموع الفتاوی آمده است و علامه سیوطی نیز رسالهای در این باره دارد). پس وقتی آنها مانعی ندیدهاند که از علوم فلاسفه و معتزله استفاده کنند، ما هم مانعی نمیبینیم که از مصنفات نافع علمای متأخر در تسهیل و تقریب علوم استفاده کنیم و سخن هرکسی جز خیر البشر صلی الله علیه وسلم پذیرفته یا رد میشود.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.
@Hedayah1
Forwarded from هارد تریبون آزاد (آرشیو کنفرانسها و مناظرات)
Monazere_Quran_Kalame_Khodast.pdf
454.8 KB
🌪 مناظره: آیا قرآن کتابی الهی و از جانب خداست؟
👥 طرفین مناظره:
- فتی المصطفی ﷺ (نمایندهی تریبون آزاد)
- هادس (نمایندهی دروغها و خرافات)
@TriboonAzadSupergroup
👥 طرفین مناظره:
- فتی المصطفی ﷺ (نمایندهی تریبون آزاد)
- هادس (نمایندهی دروغها و خرافات)
@TriboonAzadSupergroup
دیدار دوباره با نخبة الفکر؛ اگر مختصری را بارها بخوانی و خوب بفهمی، بهتر از این است که دهها کتاب را ورق بزنی و به جایی نرسی!
@Hedayah1
@Hedayah1
«عن ثوبان، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: يوشك الأمم أن تداعى عليكم كما تداعى الأكلة إلى قصعتها، فقال قائل: ومن قلة نحن يومئذ؟ قال: بل أنتم يومئذ كثير، ولكنكم غثاء كغثاء السيل ولينزعن الله من صدور عدوكم المهابة منكم، وليقذفن الله في قلوبكم الوهن! فقال قائل: يا رسول الله، وما الوهن؟ قال: حب الدنيا وكراهية الموت.» (رواه أبو داود)
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: نزدیک است که امتها یکدیگر را [به جنگ] علیه شما فرا بخوانند، چنانکه همدیگر را به خوردن غذا فرا میخوانند.
کسی گفت: آیا چون تعدادمان کم خواهد بود، چنین میشود؟
فرمودند: بلکه در آن روز تعدادتان زیاد است اما مانند کفِ رویِ آبِ سیل هستید! خداوند هیبتتان را از دل دشمنتان برمیدارد و در دلهای خودتان سستی میاندازد!
کسی گفت: ای رسول خدا، آن سستی چیست؟
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: دنیادوستی و کراهت از مُردن.
@Hedayah1
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: نزدیک است که امتها یکدیگر را [به جنگ] علیه شما فرا بخوانند، چنانکه همدیگر را به خوردن غذا فرا میخوانند.
کسی گفت: آیا چون تعدادمان کم خواهد بود، چنین میشود؟
فرمودند: بلکه در آن روز تعدادتان زیاد است اما مانند کفِ رویِ آبِ سیل هستید! خداوند هیبتتان را از دل دشمنتان برمیدارد و در دلهای خودتان سستی میاندازد!
کسی گفت: ای رسول خدا، آن سستی چیست؟
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: دنیادوستی و کراهت از مُردن.
@Hedayah1
تو مگو ما را بدان شه بار نیست ... با کریمان کارها دشوار نیست
#جلال_بلخی
#جلال_بلخی
در میان محدثین اتفاق میافتاده که عالم حافظ مُسنّی از کسی که علم و سن کمتری داشته روایت نقل کند و این جلوهی اخلاقی زیبایی دارد! آیا ما حاضریم از کسی که علم و سنش اندازهی خودمان هم باشد سؤال بپرسیم، بیاموزیم و به دیگران بگوییم که این نکته را از فلانی آموختهایم؟
(تصویر از مقدمهی حافظ ابن صلاح شهرزوری رحمه الله است)
@Hedayah1
(تصویر از مقدمهی حافظ ابن صلاح شهرزوری رحمه الله است)
@Hedayah1
هر کسی که در فضای مجازی نام دخترانه گذاشته باشد، لزوماً دختر نیست و ممکن است مردی چهل و پنج ساله با دو متر قد باشد! (قابل توجه خواهران تا طعمهی افراد مریض نشوند)
@Hedayah1
@Hedayah1
شجاعت عالم ربانی: ابن تیمیه حرانی
از جمله ویژگیهای شگفتانگیزی که خداوند در وجود شیخ الإسلام ابن تیمیه رحمه الله قرار داد، شجاعت مثالزدنی ایشان بود؛ ابن کثیر رحمه الله نقل کرده که ابن تیمیه با جماعتی از علماء نزد سلطان تاتار قازان بود و با شجاعت فرمود: «تو گمان میکنی که مسلمانی و طبق شنیدهها مؤذن و قاضی و امام و شیخ به همراه داری، اما به سرزمینهای ما حمله کردهای، درحالیکه پدرت و جدت کافر بودند و با این حال به سرزمینهای مسلمانان حمله نکردند، بلکه عهد بستند، اما تو عهد بستی و غدر کردی، و گفتی و وفا نکردی!». وقتی غذا آوردند، از خوردن خودداری نمود و فرمود: «چگونه از غذایتان بخورم درحالیکه تمامش گوسفندان غارتشدهی مردم است و آن را با آنچه که از درختان مردم قطع کردهاید پختهاید؟!»
البداية والنهاية، الناشر: دار إحياء التراث العربي، ج 14، ص 102
همچنین سراجالدین بزّار رحمه الله میگوید: «ابن تیمیه رضی الله عنه از شجاعترین مردمان و قویدلترینشان بود که در راه الله با دلش، زبانش و دستش جهاد مینمود و از سرزنش سرزنشگری نمیترسید. چندین نفر به من گفتند که وقتی شیخ با لشکر مسلمانان حاضر میشد، در میانشان قرار میگرفت و هرگاه از کسی ترس یا جزعی میدید، تشجیعاش میکرد و به او بشارت پیروزی و غنیمت میداد و برایش از فضیلت جهاد و مجاهدان میگفت و آنگاه که دشمنان را میدید، مانند مردی که از مرگ نمیهراسد به درونشان یورش میبرد. بعضیها گفتند که از ایشان در نبرد عکه شجاعتهایی دیدهاند که توصیفش مشکل است، و اینکه با عمل، مشورت و نیکنظری خود موجب شد که مسلمانان آنجا را فتح کنند.»
الأعلام العلية في مناقب ابن تيمية، الناشر: المكتب الإسلامي، ص 68
و امام ابن قیم رحمه الله دربارهی زمانی که شیخ در قلعه زندانی بود، فرموده است: «هر وقت ترس ما را فرا میگرفت و زمین بر ما تنگ میشد، نزد ایشان میرفتیم. همین که ایشان را میدیدیم و سخنش را میشنیدیم، تمام ترس و نگرانیمان از بین میرفت و به جای آن در دلمان فراخی، قدرت، یقین و آرامش مینشست!»
الوابل الصيب، الناشر: دار الحديث، ص 48
اللهم ارفع درجته وأسكنه الفردوس الأعلى برحمتك يا أرحم الراحمين
@Hedayah1
از جمله ویژگیهای شگفتانگیزی که خداوند در وجود شیخ الإسلام ابن تیمیه رحمه الله قرار داد، شجاعت مثالزدنی ایشان بود؛ ابن کثیر رحمه الله نقل کرده که ابن تیمیه با جماعتی از علماء نزد سلطان تاتار قازان بود و با شجاعت فرمود: «تو گمان میکنی که مسلمانی و طبق شنیدهها مؤذن و قاضی و امام و شیخ به همراه داری، اما به سرزمینهای ما حمله کردهای، درحالیکه پدرت و جدت کافر بودند و با این حال به سرزمینهای مسلمانان حمله نکردند، بلکه عهد بستند، اما تو عهد بستی و غدر کردی، و گفتی و وفا نکردی!». وقتی غذا آوردند، از خوردن خودداری نمود و فرمود: «چگونه از غذایتان بخورم درحالیکه تمامش گوسفندان غارتشدهی مردم است و آن را با آنچه که از درختان مردم قطع کردهاید پختهاید؟!»
البداية والنهاية، الناشر: دار إحياء التراث العربي، ج 14، ص 102
همچنین سراجالدین بزّار رحمه الله میگوید: «ابن تیمیه رضی الله عنه از شجاعترین مردمان و قویدلترینشان بود که در راه الله با دلش، زبانش و دستش جهاد مینمود و از سرزنش سرزنشگری نمیترسید. چندین نفر به من گفتند که وقتی شیخ با لشکر مسلمانان حاضر میشد، در میانشان قرار میگرفت و هرگاه از کسی ترس یا جزعی میدید، تشجیعاش میکرد و به او بشارت پیروزی و غنیمت میداد و برایش از فضیلت جهاد و مجاهدان میگفت و آنگاه که دشمنان را میدید، مانند مردی که از مرگ نمیهراسد به درونشان یورش میبرد. بعضیها گفتند که از ایشان در نبرد عکه شجاعتهایی دیدهاند که توصیفش مشکل است، و اینکه با عمل، مشورت و نیکنظری خود موجب شد که مسلمانان آنجا را فتح کنند.»
الأعلام العلية في مناقب ابن تيمية، الناشر: المكتب الإسلامي، ص 68
و امام ابن قیم رحمه الله دربارهی زمانی که شیخ در قلعه زندانی بود، فرموده است: «هر وقت ترس ما را فرا میگرفت و زمین بر ما تنگ میشد، نزد ایشان میرفتیم. همین که ایشان را میدیدیم و سخنش را میشنیدیم، تمام ترس و نگرانیمان از بین میرفت و به جای آن در دلمان فراخی، قدرت، یقین و آرامش مینشست!»
الوابل الصيب، الناشر: دار الحديث، ص 48
اللهم ارفع درجته وأسكنه الفردوس الأعلى برحمتك يا أرحم الراحمين
@Hedayah1
نصوصی از امامان سنت در رد مذهب داعیان بدعت (صفة اليد)
در این زمان که قلمها فراوان و علم حق غریب شده، کانالهایی را میبینی که تعدادشان مانند قارچ زیاد و عموم سخنانشان تکراری است، انگار که همگی بر اساس یک بخشنامه حرکت میکنند (أو تشابهت قلوبهم!). بعضی از آن انذال و اوباش به مخاطبان بیاطلاع خود القا میکنند که ایمان به صفات خداوند که در وحی آمده، مذهب نجدیان است! خوشا به حال نجدیان اگر این مذهبشان باشد، اما این مذهب تمام اهل سنت است و کسی که چنین چیزی را به ائمهی دعوت نجد اختصاص دهد از دو حال خارج نیست: مرکبی است که شیطان بر آن سوار شده و به هر کجا خواست میراند، یا جاهلی است که جهل مکعب دارد و نامش با محققین ذکر نمیشود، بلکه ذکرش با سیفویه و دیگر سفیهان سزاوارتر است! تنها بعضی از نصوص ائمه را ذکر میکنم تا وحی شیاطین باطل گردد و حق غالب آید والحمد لله الذي بنعمته تتم الصالحات.
1- امام ترمذی رحمه الله (279 هــ): «وقد ذكر الله عز وجل في غير موضع من كتابه اليد والسمع والبصر، فتأولت الجهمية هذه الآيات ففسروها على غير ما فسر أهل العلم، وقالوا: إن الله لم يخلق آدم بيده، وقالوا: إن معنى اليد هاهنا القوة!»
سنن الترمذي، الناشر: دار الغرب الإسلامي، ج 2، ص 44
یعنی: الله عز وجل در مواضع متعددی از کتابش، ید و سمع و بصر را ذکر کرده است، اما جهمیان این آیات را بر خلاف آنچه علماء تفسیر میکنند، تفسیر کردهاند و گفتهاند که که الله، آدم را با دستش نیافریده و معنای دست در اینجا قوت است!
2- امام ابوسعید دارمی رحمه الله (280 هــ): «وإنما جئت بهذه الأخبار كلها ليعلم الناس أن القوم مخالفون لما قال الله وسوله وما مضى عليه الصحابة والتابعون، ورضي الله عنهم أجميعن، وأنهم في ذلك على غير سبيل المؤمنين ومحجة الصادقين... وقد ادعى المريسي أيضا وأصحابه أن يد الله نعمته، قلت لبعضهم إذا يستحيل في دعواكم أن يقال: خلق الله آدم بنعمته... ووجدنا أهل العلم ممن مضى يتأولونها خلاف ما تأولتم!»
النقض، الناشر: مكتبة الرشد، ج 1، صص 285-284
یعنی: این اخبار را برای این آوردم که مردم بدانند این گروه، با آنچه الله و رسولش فرمودهاند و مذهب صحابه و تابعین رضی الله عنهم أجمعین بر آن بوده، مخالف هستند و بر سبیل مؤمنان و منهج راستگویان حرکت نمیکنند. مریسی و اصحابش ادعا کردهاند که دست خداوند، نعمت اوست. به بعضی از آنها گفتم که در این حال محال است بگوییم "الله، آدم را با نعمتش آفرید" و عالمانی که پیش از ما بودهاند، این آیات را به گونهای متفاوت از تفسیر شما تفسیر میکردهاند!
3- امام ابن خزیمه رحمه الله (311 هــ): «وزعمت الجهمية المعطلة: أن معنى قوله: {بل يداه مبسوطتان} [المائدة: 64] أي نعمتاه وهذا تبديل لا تأويل والدليل على نقص دعواهم هذه أن نعم الله كثيرة لا يحصيها إلا الخالق البارئ، ولله يدان لا أكثر منهما كما قال لإبليس عليه لعنة الله: {ما منعك أن تسجد لما خلقت بيدي} [ص: 75] فأعلمنا جل وعلا أنه خلق آدم بيديه، فمن زعم أنه خلق آدم بنعمته كان مبدلا لكلام الله!»
التوحيد، الناشر: مكتبة الرشد، ج 1، ص 197
یعنی: جهمیان اهل تعطیل گمان کردهاند که معنای آیهی {بل یداه مبسوطتان}، دو نعمت خداوند است. این [تفسیر قرآن نیست بلکه] تبدیل و تحریف [آن] است. دلیل نقض این ادعایشان هم این است که نعمتهای الله بسیار است و جز خالق باری شمار آن را نداند، و الله دو دست دارد نه بیشتر، چنانکه به ابلیس لعنه الله فرمود: "چه چیزی تو را از سجده برای آنچه با دو دستم آفریدم باز داشت"؛ پس خداوند به ما یاد داده که آدم علیه السلام را با دو دستش آفریده و هرکس گمان کند که آدم را با نعمتش آفریده، کلام الله را تحریف کرده است!
(ادامه دارد...)
در این زمان که قلمها فراوان و علم حق غریب شده، کانالهایی را میبینی که تعدادشان مانند قارچ زیاد و عموم سخنانشان تکراری است، انگار که همگی بر اساس یک بخشنامه حرکت میکنند (أو تشابهت قلوبهم!). بعضی از آن انذال و اوباش به مخاطبان بیاطلاع خود القا میکنند که ایمان به صفات خداوند که در وحی آمده، مذهب نجدیان است! خوشا به حال نجدیان اگر این مذهبشان باشد، اما این مذهب تمام اهل سنت است و کسی که چنین چیزی را به ائمهی دعوت نجد اختصاص دهد از دو حال خارج نیست: مرکبی است که شیطان بر آن سوار شده و به هر کجا خواست میراند، یا جاهلی است که جهل مکعب دارد و نامش با محققین ذکر نمیشود، بلکه ذکرش با سیفویه و دیگر سفیهان سزاوارتر است! تنها بعضی از نصوص ائمه را ذکر میکنم تا وحی شیاطین باطل گردد و حق غالب آید والحمد لله الذي بنعمته تتم الصالحات.
1- امام ترمذی رحمه الله (279 هــ): «وقد ذكر الله عز وجل في غير موضع من كتابه اليد والسمع والبصر، فتأولت الجهمية هذه الآيات ففسروها على غير ما فسر أهل العلم، وقالوا: إن الله لم يخلق آدم بيده، وقالوا: إن معنى اليد هاهنا القوة!»
سنن الترمذي، الناشر: دار الغرب الإسلامي، ج 2، ص 44
یعنی: الله عز وجل در مواضع متعددی از کتابش، ید و سمع و بصر را ذکر کرده است، اما جهمیان این آیات را بر خلاف آنچه علماء تفسیر میکنند، تفسیر کردهاند و گفتهاند که که الله، آدم را با دستش نیافریده و معنای دست در اینجا قوت است!
2- امام ابوسعید دارمی رحمه الله (280 هــ): «وإنما جئت بهذه الأخبار كلها ليعلم الناس أن القوم مخالفون لما قال الله وسوله وما مضى عليه الصحابة والتابعون، ورضي الله عنهم أجميعن، وأنهم في ذلك على غير سبيل المؤمنين ومحجة الصادقين... وقد ادعى المريسي أيضا وأصحابه أن يد الله نعمته، قلت لبعضهم إذا يستحيل في دعواكم أن يقال: خلق الله آدم بنعمته... ووجدنا أهل العلم ممن مضى يتأولونها خلاف ما تأولتم!»
النقض، الناشر: مكتبة الرشد، ج 1، صص 285-284
یعنی: این اخبار را برای این آوردم که مردم بدانند این گروه، با آنچه الله و رسولش فرمودهاند و مذهب صحابه و تابعین رضی الله عنهم أجمعین بر آن بوده، مخالف هستند و بر سبیل مؤمنان و منهج راستگویان حرکت نمیکنند. مریسی و اصحابش ادعا کردهاند که دست خداوند، نعمت اوست. به بعضی از آنها گفتم که در این حال محال است بگوییم "الله، آدم را با نعمتش آفرید" و عالمانی که پیش از ما بودهاند، این آیات را به گونهای متفاوت از تفسیر شما تفسیر میکردهاند!
3- امام ابن خزیمه رحمه الله (311 هــ): «وزعمت الجهمية المعطلة: أن معنى قوله: {بل يداه مبسوطتان} [المائدة: 64] أي نعمتاه وهذا تبديل لا تأويل والدليل على نقص دعواهم هذه أن نعم الله كثيرة لا يحصيها إلا الخالق البارئ، ولله يدان لا أكثر منهما كما قال لإبليس عليه لعنة الله: {ما منعك أن تسجد لما خلقت بيدي} [ص: 75] فأعلمنا جل وعلا أنه خلق آدم بيديه، فمن زعم أنه خلق آدم بنعمته كان مبدلا لكلام الله!»
التوحيد، الناشر: مكتبة الرشد، ج 1، ص 197
یعنی: جهمیان اهل تعطیل گمان کردهاند که معنای آیهی {بل یداه مبسوطتان}، دو نعمت خداوند است. این [تفسیر قرآن نیست بلکه] تبدیل و تحریف [آن] است. دلیل نقض این ادعایشان هم این است که نعمتهای الله بسیار است و جز خالق باری شمار آن را نداند، و الله دو دست دارد نه بیشتر، چنانکه به ابلیس لعنه الله فرمود: "چه چیزی تو را از سجده برای آنچه با دو دستم آفریدم باز داشت"؛ پس خداوند به ما یاد داده که آدم علیه السلام را با دو دستش آفریده و هرکس گمان کند که آدم را با نعمتش آفریده، کلام الله را تحریف کرده است!
(ادامه دارد...)
هدایة الحیاری
نصوصی از امامان سنت در رد مذهب داعیان بدعت (صفة اليد) در این زمان که قلمها فراوان و علم حق غریب شده، کانالهایی را میبینی که تعدادشان مانند قارچ زیاد و عموم سخنانشان تکراری است، انگار که همگی بر اساس یک بخشنامه حرکت میکنند (أو تشابهت قلوبهم!). بعضی از…
4- امام ابوبکر آجری رحمه الله (360 هــ): «يقال للجهمي الذي ينكر أن الله خلق آدم بيده كفرت بالقرآن ورددت السنة وخالفت الأمة...»
الشريعة، الناشر: دار الوطن، ج 3، ص 1117
یعنی: به آن جهمی که انکار میکند که الله، آدم را با دستش آفریده باشد میگوییم که به قرآن کفر ورزیدی، سنت را رد کردی و با امت مخالفت نمودی...
5- امام ابن بطه عکبری رحمه الله (387 هــ): «...وأن يكون له يدان مع قوله {لما خلقت بيدي}!»
الإبانة الكبرى، الناشر: دار الراية، ج 6، ص 134
یعنی: جهمیان انکار کردهاند که الله دو دست دارد، با اینکه خود فرموده است: {لما خلقت بيدي}
6- امام ابونصر سجزی رحمه الله (444 هــ): «وينبغي أن يتأمل قول الكلابية والأشعرية في الصفات لیعلم... وأنهم يتخيرون من النصوص ما أرادوه، ويتركون سائرها ويخالفونه... وأهل السنة متفقون على أن لله سبحانه يدين، بذلك ورد النص في الكتاب والأثر، قال الله تعالى: {لما خلقت بيدي}»
الرد على من أنكر الحرف والصوت، الناشر: الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة، ص 263
یعنی: باید در قول کلابیه و اشعریه تأمل کرد تا دانست که نصوص را گزینشی انتخاب میکنند و باقی را رها کرده و با معنایش مخالفت میورزند، اما اهل سنت در اینکه الله سبحانه دو دست دارد اتفاق نظر دارند، چنانکه نص قرآن و اثر آمده؛ الله متعال فرموده است: {لما خلقت بيدي}!
گفتم: اثبات این صفات توسط اهل سنت و مخالفتشان با جهمیه، با نظر در بعضی کتب حدیث نیز آشکار میشود؛ برای مثال به «کتاب التوحید» در صحیح امام بخاری رحمه الله (256 هــ) رجوع شود که فصلی آورده است: «باب قول الله تعالى {لما خلقت بيدي}» و معنایش را با سنت همراه کرده تا راه تأویل مخالفان را ببندد؛ چنانکه برخی در ادامهی عنوان فصل «الرد على الجهمية وغيرهم» را نیز اضافه کردهاند و امام بخاری در این فصل دلایلی از کتاب و سنت برای رد مذهب آنها آورده است. همچنین «باب فيما أنكرت الجهمية» و احادیث آن در سنن امام ابن ماجه قزوینی رحمه الله (273 هــ) و «باب في الرد على الجهمية» در سنن امام ابی داود رحمه الله (275 هــ) و غیره، همگی منابع خوبی برای شناخت اختلاف میان مذهب اهل سنت و جهمیه هستند.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.
@Hedayah1
الشريعة، الناشر: دار الوطن، ج 3، ص 1117
یعنی: به آن جهمی که انکار میکند که الله، آدم را با دستش آفریده باشد میگوییم که به قرآن کفر ورزیدی، سنت را رد کردی و با امت مخالفت نمودی...
5- امام ابن بطه عکبری رحمه الله (387 هــ): «...وأن يكون له يدان مع قوله {لما خلقت بيدي}!»
الإبانة الكبرى، الناشر: دار الراية، ج 6، ص 134
یعنی: جهمیان انکار کردهاند که الله دو دست دارد، با اینکه خود فرموده است: {لما خلقت بيدي}
6- امام ابونصر سجزی رحمه الله (444 هــ): «وينبغي أن يتأمل قول الكلابية والأشعرية في الصفات لیعلم... وأنهم يتخيرون من النصوص ما أرادوه، ويتركون سائرها ويخالفونه... وأهل السنة متفقون على أن لله سبحانه يدين، بذلك ورد النص في الكتاب والأثر، قال الله تعالى: {لما خلقت بيدي}»
الرد على من أنكر الحرف والصوت، الناشر: الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة، ص 263
یعنی: باید در قول کلابیه و اشعریه تأمل کرد تا دانست که نصوص را گزینشی انتخاب میکنند و باقی را رها کرده و با معنایش مخالفت میورزند، اما اهل سنت در اینکه الله سبحانه دو دست دارد اتفاق نظر دارند، چنانکه نص قرآن و اثر آمده؛ الله متعال فرموده است: {لما خلقت بيدي}!
گفتم: اثبات این صفات توسط اهل سنت و مخالفتشان با جهمیه، با نظر در بعضی کتب حدیث نیز آشکار میشود؛ برای مثال به «کتاب التوحید» در صحیح امام بخاری رحمه الله (256 هــ) رجوع شود که فصلی آورده است: «باب قول الله تعالى {لما خلقت بيدي}» و معنایش را با سنت همراه کرده تا راه تأویل مخالفان را ببندد؛ چنانکه برخی در ادامهی عنوان فصل «الرد على الجهمية وغيرهم» را نیز اضافه کردهاند و امام بخاری در این فصل دلایلی از کتاب و سنت برای رد مذهب آنها آورده است. همچنین «باب فيما أنكرت الجهمية» و احادیث آن در سنن امام ابن ماجه قزوینی رحمه الله (273 هــ) و «باب في الرد على الجهمية» در سنن امام ابی داود رحمه الله (275 هــ) و غیره، همگی منابع خوبی برای شناخت اختلاف میان مذهب اهل سنت و جهمیه هستند.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.
@Hedayah1
عاقبت اخروی والدین رسول خدا صلی الله علیه وسلم
در سنت نبوی به ثبوت رسیده که پدر و مادر پیامبر صلی الله علیه وسلم جهنمی هستند؛ در حدیثی که امام مسلم روایت کرده آمده است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم به مردی فرمودند: «إن أبي وأباك في النار» (مسلم: 203)، یعنی: به درستی که پدر من و تو در آتش جهنم هستند. همچنین در حدیث دیگری آمده است: «استأذنت ربي في أن أستغفر لها فلم يؤذن لي واستأذنته في أن أزور قبرها فأذن لي فزوروا القبور فإنها تذكر الموت» (مسلم: 976)، یعنی: از پروردگارم اجازه خواستم تا برای مادرم استغفار کنم، اما به من اجازه داده نشد، و از پروردگارم اجازه خواستم که قبرش را زیارت کنم و اجازه داده شد؛ پس قبور را زیارت کنید که یادآور مرگ است.
این احادیث را محدثین روایت کردهاند و از کسی از امامان سلف انکار یا طعنهای دیده نشد، تا اینکه در زمانهای بعد، گروهی از اهل علم، چنانکه الله متعال را با تعطیل صفاتش تنزیه کردند، رسول الله صلی الله علیه وسلم را با تکذیب یا تأویل این احادیث تکریم نمودند و نه تنها به این بسنده نکردند، بلکه در کسانی که این احادیث را تصدیق میکردند طعنه زده و گاهاً لعن میکردند و در روزگار ما هم کسانی چون ماموستا عبدالله هرتلی، باورداشتن معنای این احادیث را وهابیگری دانستند! این در حالی است که از مهمترین اصول تعظیم خداوند و پیامبرانش علیهم السلام، تصدیق و تسلیم در برابر آنهاست و خداوند راه نجات را در همین قرار داده و اتباع را لازمهی محبت حقیقی دانسته، چنانکه فرموده است: {قل إن كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله} [آل عمران: 31].
میبینیم که امام طبری در تفسیر (2/559) خبری را به حجت اینکه محال است پیامبر صلی الله علیه وسلم در جهنمیبودن پدر و مادرش شک کند، رد میکند و علامه ملا علی قاری در کتابی که برای رد این گروه تألیف کرده یعنی أدلة معتقد أبي حنيفة... (ص/84) میگوید: «فقد اتفق السلف والخلف من الصحابة والتابعين والأئمة الأربعة وسائر المجتهدين على ذلك من غير إظهار خلاف»، یعنی: سلف و خلف یعنی صحابه، تابعین و امامان اربعه و دیگر مجتهدین بر همین بودهاند، بیاینکه اظهار مخالفت کرده باشند، سپس به نقد سخنان علامه سیوطی، ابن حجر هیتمی و کمالپاشا پرداخته و در همین کتاب (ص/119) این ادعا که تمام اجداد پیامبر صلی الله علیه وسلم مؤمن بودهاند (!) را رد کرده است و لازم به ذکر است که علامه ابوحیان در البحر المحیط (8/198) چنین قولی را به روافض نسبت داده: «وذهبت الرافضة إلى أن آباء النبي صلى الله عليه وسلم كانوا مؤمنين»، یعنی: رافضه قائل به این شدهاند که پدران پیامبر صلی الله علیه وسلم جملگی مؤمن بودهاند! همچنین علامه نووی (از کبار فقهای شافعیه) در شرح مسلم (3/79) فرموده است: «فيه أن من مات على الكفر فهو في النار ولا تنفعه قرابة المقربين»، یعنی: از این حدیث (=إن أبي وأباك في النار) میفهمیم که هرکس بر کفر بمیرد، در جهنم است و نزدیکی خویشاوندان به حالش سودی ندارد! و علامه بیهقی در دلائل النبوة (1/192) مانند همین را ذکر کرده و فرموده است: «وأمرهم لا يقدح في نسب رسول الله صلى الله عليه وسلم»، یعنی: کفر آنها قدحی در نسب رسول الله صلی الله علیه وسلم نمیزند.
(ادامه دارد...)
در سنت نبوی به ثبوت رسیده که پدر و مادر پیامبر صلی الله علیه وسلم جهنمی هستند؛ در حدیثی که امام مسلم روایت کرده آمده است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم به مردی فرمودند: «إن أبي وأباك في النار» (مسلم: 203)، یعنی: به درستی که پدر من و تو در آتش جهنم هستند. همچنین در حدیث دیگری آمده است: «استأذنت ربي في أن أستغفر لها فلم يؤذن لي واستأذنته في أن أزور قبرها فأذن لي فزوروا القبور فإنها تذكر الموت» (مسلم: 976)، یعنی: از پروردگارم اجازه خواستم تا برای مادرم استغفار کنم، اما به من اجازه داده نشد، و از پروردگارم اجازه خواستم که قبرش را زیارت کنم و اجازه داده شد؛ پس قبور را زیارت کنید که یادآور مرگ است.
این احادیث را محدثین روایت کردهاند و از کسی از امامان سلف انکار یا طعنهای دیده نشد، تا اینکه در زمانهای بعد، گروهی از اهل علم، چنانکه الله متعال را با تعطیل صفاتش تنزیه کردند، رسول الله صلی الله علیه وسلم را با تکذیب یا تأویل این احادیث تکریم نمودند و نه تنها به این بسنده نکردند، بلکه در کسانی که این احادیث را تصدیق میکردند طعنه زده و گاهاً لعن میکردند و در روزگار ما هم کسانی چون ماموستا عبدالله هرتلی، باورداشتن معنای این احادیث را وهابیگری دانستند! این در حالی است که از مهمترین اصول تعظیم خداوند و پیامبرانش علیهم السلام، تصدیق و تسلیم در برابر آنهاست و خداوند راه نجات را در همین قرار داده و اتباع را لازمهی محبت حقیقی دانسته، چنانکه فرموده است: {قل إن كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله} [آل عمران: 31].
میبینیم که امام طبری در تفسیر (2/559) خبری را به حجت اینکه محال است پیامبر صلی الله علیه وسلم در جهنمیبودن پدر و مادرش شک کند، رد میکند و علامه ملا علی قاری در کتابی که برای رد این گروه تألیف کرده یعنی أدلة معتقد أبي حنيفة... (ص/84) میگوید: «فقد اتفق السلف والخلف من الصحابة والتابعين والأئمة الأربعة وسائر المجتهدين على ذلك من غير إظهار خلاف»، یعنی: سلف و خلف یعنی صحابه، تابعین و امامان اربعه و دیگر مجتهدین بر همین بودهاند، بیاینکه اظهار مخالفت کرده باشند، سپس به نقد سخنان علامه سیوطی، ابن حجر هیتمی و کمالپاشا پرداخته و در همین کتاب (ص/119) این ادعا که تمام اجداد پیامبر صلی الله علیه وسلم مؤمن بودهاند (!) را رد کرده است و لازم به ذکر است که علامه ابوحیان در البحر المحیط (8/198) چنین قولی را به روافض نسبت داده: «وذهبت الرافضة إلى أن آباء النبي صلى الله عليه وسلم كانوا مؤمنين»، یعنی: رافضه قائل به این شدهاند که پدران پیامبر صلی الله علیه وسلم جملگی مؤمن بودهاند! همچنین علامه نووی (از کبار فقهای شافعیه) در شرح مسلم (3/79) فرموده است: «فيه أن من مات على الكفر فهو في النار ولا تنفعه قرابة المقربين»، یعنی: از این حدیث (=إن أبي وأباك في النار) میفهمیم که هرکس بر کفر بمیرد، در جهنم است و نزدیکی خویشاوندان به حالش سودی ندارد! و علامه بیهقی در دلائل النبوة (1/192) مانند همین را ذکر کرده و فرموده است: «وأمرهم لا يقدح في نسب رسول الله صلى الله عليه وسلم»، یعنی: کفر آنها قدحی در نسب رسول الله صلی الله علیه وسلم نمیزند.
(ادامه دارد...)