Telegram Web Link
کسی با ثروتش در بیابانی که راهزن دارد قدم نمی‌گذارد! آیا دین از تمام ثروت‌های دنیا ارزشمندتر نیست؟ پس چرا از شبهات دوری نمی‌کنند؟!
@Hedayah1
هدایة الحیاری
كنت ميتا في بحور الغي – للمنشد ابو علي
🎙 كنت ميتا في بحور الغي
المنشد: أبو علي موسى بن عميرة

كنت ميتا في بحور الغي والإثم غريقا ... كنت عبدا في قيود الذنب مملوكا رقيقا
در دریای گمراهی مرده و در گناه غرق بودم. برده‌ای اسیر در بند گناه بودم.
مد لي الشيطان من أسبابه حبلا وثيقا ... منكرات كنت آتيها غروبا وشروقا
شیطان ریسمان محکم وسوسه‌اش را به سویم دراز کرده بود و شب و روز چه کارهای زشتی را مرتکب می‌شدم!
غازت الآثام لحمي ثم عظمي والعروقا ... كنت في التفحيط نجما يبهر الدنيا بريقا
گناهان ابتدا گوشت تنم را نشانه گرفتند و بعد به استخوان و رگ‌هایم رسیدند! من ستاره‌ی درخشان دریفت بودم و دنیا را متحیر می‌کردم!
أجهدت سيارتي من شدة الزحف الطريقا ... يا رفيق الدرب مهما كنت فذا لن تفوقا
شتاب ماشینم جاده را به تنگ آورده بود، "ای رفیق راه! هرچه تک باشی باز هم برنده نمی‌شوی!"
والجماهير اصمتني صفيرا ونعيقا ... كم إطار كان يبلى ثم أرميه عتيقا
صدای سوت و جیغ جمعیت نمی‌گذاشت چیزی بشنوم. چه لاستیک‌هایی را کهنه می‌کردم و بعد دور می‌انداختم!
كم دخلت السجن مرات فأزداد فسوقا ... أصبح الوجدان قفرا ظامئ الأرض سحيقا
چه دفعاتی که زندان افتادم، اما هر بار فاسق‌تر می‌شدم و وجدانم چون زمین خشک و بی‌آبی شده بود.
إنني أحتاج غيثا صافيا يكفي بروقا ... إنني أحتاج غيثا صافيا يكفي بروقا
سخت
نیازمند باران کافی و صافی هستم که از لابه‌لای ابرها هجوم بیاورد!
سخت نیازمند باران کافی و صافی هستم که از لابه‌لای ابرها هجوم بیاورد!

#نشید
@Hedayah1
اساس انسان‌گرایی یا Humanism (که بسیاری از مسلمان‌نمایان جوامع ما هم بیمارش هستند) بر انکار آخرت است، وگرنه آدمی که سبب سوختن دیگران در آتشی دنیوی باشد از نظر همین‌ها هم مورد مذمت و دشمنی است و به احتمال قوی قتلش را هم مجاز بدانند!
@Hedayah1
هدایة الحیاری
اساس انسان‌گرایی یا Humanism (که بسیاری از مسلمان‌نمایان جوامع ما هم بیمارش هستند) بر انکار آخرت است، وگرنه آدمی که سبب سوختن دیگران در آتشی دنیوی باشد از نظر همین‌ها هم مورد مذمت و دشمنی است و به احتمال قوی قتلش را هم مجاز بدانند! @Hedayah1
از آثار انسان‌گرایی بر انسانِ جوامعِ منسوب به تدین این است که سعی در انکار احکامی چون عقوبت مرتد می‌کند، اما به جهنمی‌شدن مرتد و اینکه تا ابد بسوزد اعتراضی ندارد! خدایی که همان را تا ابد عذاب دهد، نمی‌تواند یک عقوبت دنیوی که در برابر عقوبت اخروی مانند یک اتم در برابر کهکشان و بلکه غیر قابل قیاس است وضع کند؟ و اگر در عقوبت دنیوی مرتد قبحی باشد، چه چیزی قبحش را در آخرت برطرف می‌کند؟!
@Hedayah1
هدایة الحیاری
از آثار انسان‌گرایی بر انسانِ جوامعِ منسوب به تدین این است که سعی در انکار احکامی چون عقوبت مرتد می‌کند، اما به جهنمی‌شدن مرتد و اینکه تا ابد بسوزد اعتراضی ندارد! خدایی که همان را تا ابد عذاب دهد، نمی‌تواند یک عقوبت دنیوی که در برابر عقوبت اخروی مانند یک اتم…
استاد محمد قطب رحمه الله گفته است:
«از آنجا که «انسانیت» عنوان و ادعایی پر زرق و برق است، گروهی بی آنکه حقیقت باطنش را بفهمند، فریبش را خورده و به آن ایمان آورده و به سویش دعوت می‌دهند و شاید اگر بگوییم که این حیله‌ی شیاطین برای بیرون‌ساختن مردم از دین است تا به بعضی مقاصد خود برسند، سخنمان را تصدیق نکنند!»
مذاهب فكرية معاصرة، الناشر: دار الشروق، ص 591
@Hedayah1
••

الإسلام يقود ولا يقاد، ويدفع بأهله إلى طريق العزة والكرامة، والمنهزمون يريدون إسلاماً يخزينا ويضع من قدرنا ويزري بثوابتنا.

••┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈••
T.me/Alalwand
علامه ابن قیم رحمه الله فرموده است:
«الكلمة الواحدة يقولها اثنان، يريد بها أحدهما أعظم الباطل، ويريد بها الآخر محض الحق، والاعتبار بطريقة القائل وسيرته ومذهبه، وما يدعو إليه ويناظر عليه.»
مدارج السالكين، الناشر: دار الكتاب العربي، ج 3، ص 481
یعنی: یک سخن را دو نفر می‌گویند، اما یکی از آن سخن قصد بزرگترین باطل را دارد و دیگری مقصودش حق محض است؛ پس در اینجا به روش گوینده‌ی سخن، مذهبش، آنچه بدان دعوت می‌دهد و بر آن مناظره می‌کند توجه می‌کنیم.

گفتم: در سخن بسیاری از علماء ممکن است چیزهایی بیاید که شبیه به سخنان تعطیل‌کنندگان صفات باشد، پس نمی‌توان سخن عالم را از اصولش یا دیگر سخنانش جدا کرد و در یک سیاق با کسانی که در مذهب مخالفش بوده‌اند گرد آورد.
@Hedayah1
هدایة الحیاری
«ولو علم هؤلاء الأئمة أن حمل النصوص على ظاهرها كفر لوجب عليهم تبيين ذلك وتحذير الأمة منه... كيف كان ينصحون الأمة فيما يتعلق بالاحكام العملية ويدعون نصيحتهم فيما يتعلق بأصول الاعتقادات؟!» فتح الباري لابن رجب، الناشر: مكتبة الغرباء الأثرية، ج 7، ص 231 اگر امامان…
در فتاوای سبکی (756 ه‍ــ) آمده است: «وأما المفتي فغالب مخاطبته للعوام فلا يعذر في ذلك وعليه أن لا يتكلم بالمجاز ولا بما يفهم منه غير ظاهره.»
فتاوى السبكي، الناشر: دار المعارف، ج 2، ص 370
یعنی: مفتی در غالب حالات عوام را مخاطب خود قرار می‌دهد، پس عذری ندارد و نباید با مَجاز سخن بگوید و حرفی بزند که معنایی غیر از ظاهرش از آن برداشت شود!

گفتم: پس چگونه جائز است که پیامبر صلی الله علیه وسلم برای مردمانی که فلسفه و کلام نخوانده بودند و دلایل به اصطلاح عقلی متکلمین را نشناخته بودند سخنانی بگویند که ظاهرش نعوذ بالله شرک و گمراهی باشد؟ بلکه این ماموستاها بر منبر نمی‌گویند «پیامبر دروغگو است» درحالیکه مرادشان از «پیامبر» مسیلمه کذاب باشد، و نمی‌گویند «الله عاجز است» که سخنشان تقدیر داشته باشد یعنی مخلوقِ الله عاجز است! پس وقتی آنها نسبت به الله و شریعت غیرت داشته باشند، پیامبر صلی الله علیه وسلم غیرت‌مندتر بوده‌اند و اگر نسبت به عوام پیش منبرشان دلسوز باشند و نسبت به نیک‌اعتقادیشان حریص، پیامبر صلی الله علیه وسلم نسبت به مردم دلسوزتر بوده‌اند: {لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزيز عليه ماعنتم حريص عليكم بالمؤمنين رءوف رحيم} [التوبة: 128]، یعنی: به یقین، رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنج هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!
@Hedayah1
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده‌اند: «الله أفرح بتوبة عبده من أحدكم سقط على بعيره وقد أضله في أرض فلاة!» (متفق علیه)
یعنی: الله از توبه‌ی بنده‌اش از شما وقتی شتر گم‌شده‌اش را در بیابانی بیابید، بیشتر شاد می‌شود!

{ربنا اغفر لنا ذنوبنا وإسرافنا في أمرنا وثبت أقدامنا وانصرنا على القوم الكافرين} [آل عمران: 147]
@Hedayah1
Forwarded from کانال| صبغت الله عاکف (صبغت الله عاکف)
کنفرانسِ «حقیقت فهم سلف و اهمیّت آن».

ارائه‌کننده: صبغت الله عاکف

زمان ارائه: سه‌شنبه، ۱۴۰۰/۱/۲۴، ساعت ۱۰:۰۰ شب به وقت هرات-افغانستان.

مکان ارائه: گروه تخصصی تریبون آزاد

لینک گروه: https://www.tg-me.com/joinchat-QBsy_Xs_IIuCKHHM
بعد از «جعفر پاک کن زشته» و «آخرین باره می‌ذارمش» روش خوبی برای تبلیغ‌کردنه؛ به این می‌گن تبلیغ نه تحذیر، 🐴 خودتونید.
وقتی اهل سنت با تنبلی بشینن و تلاشی برای یادگیری علوم شرعی و نشرش نکنن، اطفال و اراذل چنین کانال‌هایی رو دست می‌گیرن و همه‌ی مخاطبین سفیه خودشون رو به نحوی که لایقشونه استحمار می‌کنن. گناهش هم گردن اونی که بدون علم و توان گروه و کانال احداث می‌کنه و بعد برای نگه‌داشتنش دست به دامن هرکسی میشه. (قبلاً ثابت کردم که ادمین بعضی از کانال‌های اسلامی، ملحد بودند و مثل آب خوردن نفوذ کردند)
@Hedayah1
Dar_Aaghooshe_Divarha.pdf
146.4 KB
📃 در آغوش دیوارها
@Hedayah1
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده‌اند: «إذا دخل رمضان فتحت أبواب الجنة، وغلقت أبواب جهنم وسلسلت الشياطين.» (بخاری و مسلم)
یعنی: وقتی رمضان برسد، درهای بهشت باز شده و درهای جهنم بسته می‌شوند و شیاطین در زنجیر خواهند بود.
@Hedayah1
آیا ظاهر آیه‌ی {من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا} نسبت نقص به خداوند است؟!

این اشکال دو بخش دارد:
1- {من ذا الذي...} (نعوذ بالله) به خداوند جهل نسبت داده است!
گفتم:
پرسیدن با «مَن» مستلزم جهل سائل نیست و عرب از این کلمه برای معانی مختلفی استفاده می‌کند بی‌اینکه ظاهر متبادر از کلام، طلب فهم باشد؛ مانند اینکه در آیةالکرسی آمده است: {من ذا الذي يشفع عنده إلا بإذنه} [البقرة: 255] و ظاهر این آیه تعظیم خداوند و نفی است، نه اینکه کسی نعوذ بالله بی‌اذن او شفاعت کند و {من} برای پرسیدن و طلب تعیین آن شخص آمده باشد! آیه‌ی {من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا} هم از باب امر و رغبت‌بخشی است و عرب از ظاهر این آیه چنین برداشت نمی‌کند که خداوند نمی‌داند چه کسی قرض نیک می‌دهد، بلکه خداوند {عالم الغيب والشهادة} است. مقصود اینکه عرب معنی ظاهری آیه را می‌فهمد بی‌اینکه قبول ظاهر آیه را مستلزم نسبت جهل به الله متعال بداند و برای تنزیه خداوند آن را از ظاهرش برگرداند، بلکه ظاهر آیه هم ترغیب و امر است!

2- {یقرض الله} (نعوذ بالله) نسبت نیازمندی به خداوند است!
گفتم:
این سخن را فخر رازی در أساس التقدیس (ص/68) گفته است و امام ابن تیمیه در بیان تلبیس الجهمیة (6/82) فرموده است: «هذا ممنوع ولم يذكر على ذلك حجة وغايته أن يقول الاقتراض لا يكون إلا من محتاج والله الغني فيقال له أين في لغة العرب أن مسمى القرض مطلقا يستلزم حاجة المقترض... إنه من المعلوم أن المقترض من الآدميين قد يكون مستغنيا عن الاقتراض وإنما يقترض لحاجة المقرض كما كان الزبير بن العوام يفعل...»، یعنی: این را منع می‌کنیم و قبول نداریم و او برای سخنش حجتی نیاورده و نهایتش این است که بگوید قرض‌گرفتن تنها از جانب محتاج می‌باشد و الله بی‌نیاز است، که در این حالت می‌گوییم کجای لغت عرب هست که مسمای قرض، مطلقاً مستلزم نیازمندی قرض‌گیرنده است؟ و معلوم است که گاهی انسانِ قرض‌گیرنده از قرض بی‌نیاز است و برای حاجت قرض‌دهنده قرض را می‌گیرد، مانند آنچه زبیر بن عوام رضی الله عنه انجام می‌داد.

گفتم: ابونصر جوهری در صحاح (3/1102) قرض را «ما تعطيه من المال لتقضاه» معنی کرده و قرض در اصل زبان عرب قطع است و شاید قرض‌نامیدن قرض از این جهت باشد که فرد بخشی از مالش را جدا می‌کند و ابن منظور در لسان العرب (7/217) از ابواسحاق نحوی آورده که «أصل القرض ما يعطيه الرجل أو يفعله ليجازى عليه»، یعنی: اصل قرض چیزی است که فرد آن را می‌بخشد یا انجام می‌دهد تا برایش پاداش بگیرد. همچنین امام طبری در تفسیر (5/282) همین را ذکر کرده است: «إنما سماه الله تعالى ذكره قرضا، لأن معنى القرض إعطاء الرجل غيره ماله مملكا له ليقضيه مثله إذا اقتضاه» و مانندش را در تفسیر امام بغوی (1/294) نیز می‌یابیم: «القرض اسم لكل ما يعطيه الإنسان ليجازى عليه».

پس ظاهر آیه هیچ نقصی را به خداوند نسبت نداده و محال است که چنین باشد؛ ابن تیمیه در تدمریه (ص/69) فرموده است: «السلف والأئمة لم يكونوا يسمون هذا ظاهرا، ولا يرتضون أن يكون ظاهر القرآن والحديث كفرا وباطلا، والله - سبحانه وتعالى - أعلم وأحكم من أن يكون كلامه الذي وصف به نفسه لا يظهر منه إلا ما هو كفر وضلال والذين يجعلون ظاهرها ذلك يغلطون من وجهين: تارة يجعلون المعنى الفاسد ظاهر اللفظ، حتى يجعلوه محتاجا إلى تأويل يخالف الظاهر، ولا يكون كذلك. وتارة يردون المعنى الحق الذي هو ظاهر اللفظ، لاعتقادهم أنه باطل»، یعنی: سلف و ائمه چنین چیزی (=آنچه لایق مخلوق باشد) را ظاهر نمی‌نامیدند و هرگز نمی‌پذیرفتند که ظاهرِ قرآن و حدیث، کفر و باطل باشد و الله داناتر و داورتر از این است که از خود را به کلامی توصیف کند که از آن جز کفر و گمراهی ظاهر نگردد؛ بلکه کسانی که ظاهرش را چنین در نظر می‌گیرند از دو جهت اشتباه می‌کنند: اول اینکه معنای فاسدی را ظاهر لفظ قرار می‌دهند تا آن را محتاج تأویلی خلاف ظاهر گردانند درحالیکه ظاهر آیه اصلاً آن نیست، و دوم اینکه گاهی معنای حقی که ظاهر لفظ است را به خاطر اینکه معتقدند باطل است، رد می‌کنند.

وصلى الله وسلم على نبينا محمد وآله وصحبه وسلم.
@Hedayah1
آیا وجود متشابهات در قرآن، وجود کفر و گمراهی را توجیه می‌کند؟!

چنانکه قبلاً گفته‌ایم و اقوال متکلمین را آورده‌ایم، اعتقاد به اینکه ظواهر کتاب و سنت، حاوی تمثیل خداوند به مخلوقات و گمراهی و کفر است نزد آنها به شهرت رسیده، هرچند که در علت‌یابی این امر دچار اختلاف شده باشند. اکنون اگر بگویند که به شهادت خود قرآن در آن آیات متشابه وجود دارد، چه جوابی داده می‌شود؟

به دلیل ضیق وقت این بحث را مختصراً در چند نقطه می‌آورم:
اولاً متشابه می‌تواند به دو معنا به کار برود: یکی معنای عام که طبق آن کل قرآن متشابه است، چنانکه الله فرموده است: {الله نزل أحسن الحديث كتابا متشابها} [الزمر: 23] و منظور در اینجا این نیست. اما معنای خاص متشابه، در مقابل معنای خاص محکم قرار می‌گیرد و علماء در تعریف این متشابه اختلاف کرده‌اند؛ بعضی گفته‌اند که متشابه آن است که مستقلاً فهمیده نشود و محتاج بیان باشد و بعضی گفته‌اند که متشابه آن است که بیشتر از یک وجه از آن برداشت شود و غیره. در مجموع الفتاوی (13/144) آمده که امام ابن تیمیه فرموده است: «إن التشابه أمر نسبي فقد يتشابه عند هذا ما لا يتشابه عند غيره»، یعنی: تشابه چیزی نسبی است و ممکن است چیزی برای کسی متشابه باشد اما نزد دیگران اینطور نباشد.
همچنین این تشابه بنا بر اختلاف در وقف در آیه‌ی هفتم آل عمران، دو نوع خواهد داشت: اول تشابه مطلق، به این معنا که هیچکس جز الله آن را نداند و مثال این نوع زمان قیامت، کیفیت ذات و صفات خداوند و کیفیت نعمت‌های بهشتی است، و نوع دوم تشابه نسبی است که معنایش از قول ابن تیمیه آمد.

ثانیاً آیا آیات صفات از متشابهات است؟ تفصیل می‌دهیم و می‌گوییم که اگر منظور کیفیت صفات باشد، این سخن حق است زیرا دانستن کیفیت صفات، فرع از دانستن کیفیت ذات است و وقتی کسی کیفیت و کُنه ذات الله را نداند، کیفیت صفاتش را هم درک نخواهد کرد. اما اگر منظور اصل معنایی باشد که آیه بر آن دلالت کرده، نمی‌پذیریم از متشابهات باشد، چنانکه در مقابل منکرین معاد جسمانی -اگرچه اهل تأویل نباشند- آیات مربوطه را متشابه نمی‌دانیم هرچند که کیفیت نعمت و عقاب اخروی را درک نکنیم.

ثالثاً اگر آیات صفات از متشابهات باشد، خوض در متشابهات با خرص و تخمین جائز نیست و این نکته‌ی مهمی است، زیرا نشان می‌دهد بر خلاف تبلیغ رایج اهل تأویل و اهل تفویض لزوماً هم‌صدا نیستند و صف واحدی را تشکیل نمی‌دهند. شهرستانی (فیلسوف اشعری مشهور) در الملل والنحل (1/104) یکی از ادله‌ی اهل تفویض بر علیه اهل تأویل را چنین آورده است: «إن التأويل أمر مظنون بالاتفاق، والقول في صفات الباري بالظن غير جائز فربما أولنا الآية على غير مراد الباري تعالى فوقعنا في الزيغ»، یعنی: تأویل به اتفاق با ظن حاصل می‌شود درحالیکه سخن‌گفتن در صفات خداوند با ظن جائز نیست، و چه بسا که آیه‌ای را طوری تأویل کنیم که مراد الله نبوده و اینگونه گمراه شویم! فخر رازی نیز در أساس التقدیس (ص/138) عدم جواز تأویل را به سلف نسبت داده و اذعان کرده که جمهور متکلمین با آنها مخالفت کرده‌اند!

(ادامه دارد...)
هدایة الحیاری
آیا وجود متشابهات در قرآن، وجود کفر و گمراهی را توجیه می‌کند؟! چنانکه قبلاً گفته‌ایم و اقوال متکلمین را آورده‌ایم، اعتقاد به اینکه ظواهر کتاب و سنت، حاوی تمثیل خداوند به مخلوقات و گمراهی و کفر است نزد آنها به شهرت رسیده، هرچند که در علت‌یابی این امر دچار…
رابعاً ادعای اینکه این آیات از متشابهات (به این صورت که معنایش فهمیده نشود و نعوذ بالله به منزله‌ی متنی از زبانی فراموش‌شده یا علامات طلسم باشد!) باشد دلیل می‌خواهد؛ علامه ابوحیان اندلسی در البحر المحیط (3/24) گفته است: «وأرباب المذاهب مختلفون في المحكم والمتشابه، فما وافق المذهب فهو عندهم محكم وما خالف فهو متشابه»، یعنی: بزرگان مذاهب در محکم و متشابه اختلاف دارند و هرچیزی که موافق مذهبشان باشد را محکم و هرچه مخالفش باشد را متشابه می‌نامند، و ابن تیمیه در بیان تلبیس الجهمیة (5/448) مانند همین را فرموده است. بلکه بعضی از غلات اخباری‌های شیعه تمام قرآن را برای مردم متشابه می‌دانسته‌اند و معتقد بوده‌اند که قرآن تنها برای ائمه قابل فهم است! پس اگر هرکسی نصوص مخالف مذهب خود را متشابه بداند و بعد از معنایش اعراض کرده یا معانی دیگری را بر آن حاکم کند، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود!

خامساً متشابه قرآن را به محکم آن ارجاع می‌دهیم، اما مگر در قرآن و سنت نصوصی هست که معانی ظاهری نصوص صفات را نفی کند؟! (برای معلومات بیشتر به مقاله‌ی اشکالات تفویض مراجعه شود)

سادساً وجود متشابه در قرآن مسلم است، اما پذیرش وجود متشابه مستلزم پذیرش این مطلب نیست که در ظواهر قرآن، (خاکم به دهان) کفر وجود داشته باشد! علامه زرقانی (از کبار محققین اشاعره) در مناهل العرفان (2/290) از زبان اهل تأویل آورده است که در رد اهل تفویض گفته‌اند: «يبعد كل البعد أن يخاطب الله عباده بما لا يفهمون»، یعنی: در نهایت بعیدبودن است که الله بندگانش را به چیزی خطاب کند که نمی‌فهمند! اگر خطاب با الفاظ غیر قابل فهم هم بعید باشد، درباره‌ی خطاب با (نعوذ بالله) الفاظ کفری چه باید گفت؟!! فرض محال که خداوند خود را با الفاظی بی‌معنا و غیر قابل فهم هم توصیف کند، باز هم پذیرفتنی نیست که خود را با الفاظی که معنای کفری دارد و متضمن نقص است وصف کند و چنین چیزی با هدایت‌گری قرآن در تضاد است؛ بلکه اگر چنین باشد، کتب متکلمین به وصف {هدى للمتقين} [البقرة: 2] و {هدى للناس وبينات من الهدى والفرقان} [البقرة: 185] و {نورا مبينا} [النساء: 174] و... سزاوارتر است؛ زیرا متکلمین به زعم خود الله را تنزیه کرده و نقصی به او نسبت نداده‌اند و او را به بهترین شکل شناسانده‌اند، {فتعالى الله الملك الحق لا إله إلا هو رب العرش الكريم} [المؤمنون: 116]!

علامه زرقاوی در ادامه از سلفیان گلایه کرده و گفته‌اند: «ولهم فيها كلمات غامضة تحتمل التشبيه والتنزيه وتحتمل الكفر والإيمان... ومن المؤسف أنهم يواجهون العامة وأشباههم بهذا»، یعنی: در این باره سخنان غامضی دارند که هم تشبیه دارد و هم تنزیه، و هم احتمال کفر دارد و هم ایمان، و متأسفانه با عوام مردم، با چنین سخنانی مواجهت می‌کنند!
گفتم: آیا از آنها گلایه دارید که سخنان محتمل کفر و ایمان را به مردم می‌گویند و در عین حال چنین چیزی را به الله متعال و پیامبرش صلی الله علیه وسلم هم نسبت داده‌اید؟!

والحمد لله عظيم المنة وصلى الله وسلم على نبينا محمد وآله وصحبه وسلم.
@Hedayah1
ان شاء الله تا پایان رمضان چیز دیگری در این باب نمی‌نویسم و این دو مقاله، مقالات پایانی بودند. از برادران و خواهران ایمانی طلب دعای خیر دارم و مطلبی از یکی از مشایخ در خصوص رمضان را ترجمه می‌کنم تا با آن به استقبالش برویم. سبحانك اللهم وبحمدك أشهد أن لا إله إلا أنت أستغفرك وأتوب إليك.
@Hedayah1
2024/10/02 04:37:22
Back to Top
HTML Embed Code: