Telegram Web Link
Forwarded from انوار القرآن
📖 صفحه‌ی 135
{قُلْ مَن يُنَجِّيكُم مِّن ظُلُمَٰتِ ٱلْبَرِّ وَٱلْبَحْرِ تَدْعُونَهُۥ تَضَرُّعًۭا وَخُفْيَةًۭ لَّئِنْ أَنجَىٰنَا مِنْ هَٰذِهِۦ لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰكِرِينَ} [سورة الأنۡعام: 63]

بگو: چه کسی شما را از اهوال و شدائد خشکی و دریا رهائی می‌بخشد، در آن حال که (دشواریها و گرفتاریهای بزرگ به شما رو می‌کند و) او را فروتنانه عَلَنی و نهانی به فریاد می‌خوانید (و می‌گوئید:) اگر خدا ما را از این اهوال برهاند، سوگند می‌خوریم که از سپاسگزاران (نعمت و فضیلت او) باشیم؟ [[«ظُلُمَات»: تاریکیها. مراد اهوال و شدائد است. «تَدْعُونَهُ»: او را به فریاد می‌خوانید. این جمله حال ضمیر (کُمْ) در فعل (یُنَجِّیکُمْ) می‌باشد. «تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً»: آشکارا و پنهان. مفعول مطلق یا منصوب به نزع خافضند، و یا این که حال بوده و به معنی مُعْلِنینَ وَ مُسِرّینَ می‌باشد.]]
هدایة الحیاری
1️⃣ جناب دکتر زکریا حسینی چگونه استدلال می‌کند؟ - بخش اول 2️⃣ جناب دکتر زکریا حسینی چگونه استدلال می‌کند؟ - بخش دوم 3️⃣ جناب دکتر زکریا حسینی چگونه استدلال می‌کند؟ - بخش سوم #عقیده #اهل_سنت #صفات_الهی #زکریا_حسینی
مباحثه‌ای با موضوع صفات خداوند و مذهب متکلمین
نکته:
خواندن این مباحثه را تنها به طلاب علم که کتب مقدماتی عقیده را به خوبی تمام کرده‌اند توصیه می‌کنم. بقیه‌ی برادران و خواهران، کتب عقیده را بر اساس ترتیبی که قبلاً گفته‌ام مطالعه کنند و در صورت داشتن سؤال بپرسند و از درگیرکردن خود با مخالفین بپرهیزند، زیرا دین اتباع و تسلیم است نه جدال.
https://www.tg-me.com/joinchat-rtuH_xvFANU2Zjkx
از ترفندهای کهنه‌ی دین‌ستیزان تظاهرکردن به چیزی غیر از آنچه هستند می‌باشد. بعضی خود را محقق و ناقد می‌نمایانند تا مخالف را بترسانند یا عامی بی‌اطلاع سخنانشان را علیه اسلام بپذیرد.

در اینجا هم ملحدک با لفظ «دخترم»! جواب داده تا دیگران فکر کنند که با پیر خردمندی طرف هستند، ولی ما می‌دانیم که هر پیری خردمند نیست و بسیاری از پیران خرف هستند و این با الحاد سنخیت بیشتری دارد!
#کمدی_الحاد
آیا ابراهیم علیه السلام، حرکت را دلیل حدوث گرفتند؟

تقریر دلیل مخالفین
بعضی از متکلمین که منکر صفاتی مثل استواء، نزول، مجیء و... بوده‌اند، ادعا کرده‌اند که ابراهیم علیه السلام حرکت را نشانه‌ی حدوث گرفته است و خداوند حادث نیست، و بر این مبنا آنچه به تواتر رسیده را رها کرده‌اند. آنها به آیه‌ی {فلما أفل قال لا أحب الآفلين} [الأنعام: 76] استدلال کرده و گفته‌اند: «افول» «حرکت» و «تغیّر» است، و بعضی چون ابن سینا گفته‌اند که افول «امکان» است، پس ابراهیم علیه السلام خدایی را به علت حرکت و تغیر از این اجرام آسمانی نفی کرده است و لازمه‌اش این است که الله متعال حرکت نکند، در نتیجه خداوند افعالی چون استواء، نزول، مجیء و... ندارد!
لازم به ذکر است که سلف همگی اینها در برهان حرکت، ارسطو (فیلسوف یونانی) است که جهان را دارای علتی نخستین می‌دانسته و این علت را محرِّک غیر متحرک (primum mobile immotum) می‌نامیده است! (رجوع کنید به: Story of Philosophy اثر ویل دورانت، ص 57)

نقض استدلال مخالفین
مراد از افول در این آیات حرکت یا تغیّر نیست؛ افول در اصل غایب‌شدن است و «أفلت الشمس» یعنی خورشید غروب کرد، و مجرد حرکت خورشید در آسمان که در تمام روز و در هر دقیقه اتفاق می‌افتد افول گفته نمی‌شود؛ معلوم است که خورشید، زمین و... حرکت دارند و در جریان هستند، و زمین نیز علاوه بر حرکت وضعی، دور خورشید می‌چرخد و همین باعث پدیدارشدن روز و شب می‌گردد، فتبارك الله أحسن الخالقين.

امام ابن تیمیه در کتاب‌های مختلفش به این دلیل مخالفین پاسخ داده، چنانکه در مجموع الفتاوی (6/284) آمده است: «إن الأفول هو المغيب. یقال أفلت الشمس... إذا غابت ولم يقل أحد قط إنه هو التغير ولا إن الشمس إذا تغير لونها يقال إنها أفلت ولا إذا كانت متحركة في السماء يقال إنها أفلت ولا أن الريح إذا هبت يقال إنها أفلت ولا أن الماء إذا جرى يقال إنه أفل!»، یعنی: افول، غایب‌شدن است و وقتی خورشید غروب کند، عرب می‌گوید «أفلت الشمس»، و هرگز کسی نگفته که افول به معنای تغیر است، و نگفته‌اند وقتی رنگ خورشید تغییر کند افول کرده، و نگفته‌اند وقتی در آسمان حرکت می‌کند افول کرده است، همانطور که وقتی باد بوزد یا آب جاری گردد، نمی‌گویند که افول کرده‌اند!

و در درء التعارض (1/109) فرموده است: «فلا يسمى في اللغة كل متحرك أو متغير آفلاً، ولا أنه أفل، لا يقال للمصلي أو الماشي إنه آفل، ولا يقال للتغير الذي هو استحالة، كالمرض واصفرار الشمس: إنه أفول... وإنما يقال أفلت إذا غابت واحتجبت»، یعنی: چنین نیست که در لغت عرب به هر متحرک یا متغیری «آفل» گفته شود و بگویند «افول کرد» و برای نمازگزار و کسی که راه می‌رود هم «آفل» به کار برده نمی‌شود، همانطور که تغیّری که استحاله است مانند بیماری و زردی خورشید را افول نمی‌نامند، بلکه در زمانیکه خورشید غایب و پنهان شود، می‌گویند خورشید افول کرد.

همچنین در تفسیر سمعانی (2/120) نیز تفسیر افول به غیاب آمده و در تفسیر ثعلبی (4/165) می‌خوانیم که {فلما أفل} را به «غاب وزال» معنی کرده و بعد آمده است: «ربا لا یدوم»، یعنی: خدایی که دوام نداشته باشد را دوست ندارم! امام بغوی نیز در تفسیرش (2/139) فرموده است: «والوجه الثالث: أنه ذكره على وجه الاحتجاج عليهم، يقول: هذا ربي بزعمكم؟ فلما غاب قال: لو كان إلها لما غاب»، یعنی: وجه سوم این است که این را بر وجه احتجاج فرموده، یعنی آیا این به زعم شما پروردگار من است؟ وقتی که آن ستاره غایب شد فرمود: اگر این قابل پرستش بود، غائب نمی‌گشت! ابن کثیر نیز فرموده است: «{قال هذا ربي فلما أفل} أي: غاب. قال محمد بن إسحاق بن يسار: "الأفول" الذهاب... ويقال: أين أفلت عنا؟ بمعنى: أين غبت عنا؟»، یعنی: افول کرد، به معنای غائب شد است؛ محمد بن اسحاق بن یسار گفته است که افول، رفتن است و [در بین عرب] گفته می‌شود «أین أفلت عنا؟»، و مرادشان این است که کجا از ما غائب شدی؟ و ابن قیم در الصواعق المرسلة (1/190) تفسیر افول به حرکت را رد کرده و خارج از لغت عرب دانسته، و در تفسیر سعدی (ص/262) آمده است: «أي: الذي يغيب ويختفي عمن عبده، فإن المعبود لا بد أن يكون قائما بمصالح من عبده، ومدبرا له في جميع شئونه، فأما الذي يمضي وقت كثير وهو غائب، فمن أين يستحق العبادة؟! وهل اتخاذه إلها إلا من أسفه السفه، وأبطل الباطل؟!»، یعنی: آنکه غائب شده و از بنده‌اش پوشیده می‌شود را دوست ندارم، زیرا معبود باید قائم به مصالح بنده باشد و تمام شئون او را تدبیر کند، اما آنکه وقت بسیاری در غیبت می‌ماند چگونه استحقاق عبادت داشته باشد؟ پس به خدایی‌گرفتنش بزرگترین سفاهت و باطل‌ترینِ باطل‌ها است!
هدایة الحیاری
آیا ابراهیم علیه السلام، حرکت را دلیل حدوث گرفتند؟ تقریر دلیل مخالفین بعضی از متکلمین که منکر صفاتی مثل استواء، نزول، مجیء و... بوده‌اند، ادعا کرده‌اند که ابراهیم علیه السلام حرکت را نشانه‌ی حدوث گرفته است و خداوند حادث نیست، و بر این مبنا آنچه به تواتر رسیده…
حال آیات را بخوانیم... الله متعال فرموده است: {فلما جن عليه الليل رأى كوكبا قال هذا ربي فلما أفل قال لا أحب الآفلين - فلما رأى القمر بازغا قال هذا ربي فلما أفل قال لئن لم يهدني ربي لأكونن من القوم الضالين - فلما رأى الشمس بازغة قال هذا ربي هذا أكبر فلما أفلت قال ياقوم إني بريء مما تشركون} [الأنعام: 78-76]، یعنی: هنگامی که شب او را در بر گرفت، ستاره‌ای دید و گفت این پروردگارم است، اما هنگامی که غروب کرد گفت: من غروب‌کنندگان را دوست نمی‌دارم و هنگامی که ماه را در حال طلوع دید گفت این پروردگارم است، ولی هنگامی که غروب کرد گفت اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، بدون شک از زمره‌ی قوم گمراه خواهم بود. سپس وقتی که خورشید را در حال طلوع دید گفت این پروردگارم است که بزرگ‌تر است، اما هنگامی که غروب کرد، گفت ای قوم من! بی‌گمان من از آنچه انباز خدا می‌کنید بیزارم!

در تفسیر طبری (11/481) روایتی آمده که معنا را روشن‌تر می‌سازد: «ثم نظر في السماء فرأى كوكبا، قال: {هذا ربي}، ثم اتبعه ينظر إليه ببصره حتى غاب، فلما أفل قال: {لا أحب الآفلين}، ثم طلع القمر فرآه بازغا، قال: {هذا ربي}، ثم اتبعه ببصره حتى غاب...»، یعنی: در آسمان نگریست و ستاره‌ای دید و گفت این پروردگارم است، سپس آن را با چشم دنبال کرد تا اینکه غائب شد و در این حال فرمود: افول‌کنندگان را دوست ندارم! سپس ماه طلوع کرد و فرمود که این پروردگارم است و آن را هم با چشمش دنبال کرد تا اینکه غیب شد. (پس حرکت همچنان بوده ولی مجرد حرکت را دلیل نگرفته‌اند!)

پس ابراهیم علیه السلام نه به مطلق حرکت، بلکه به غروب و زوال بر نفی خدایی از این معبودان احتجاج کرده‌اند؛ زیرا چیزی که از معبودش غائب شود، استحقاق عبادت ندارد، بر خلاف الله متعال که همواره حاضر و ناظر بوده و چیزی بندگانش را از او مخفی نداشته است.

نکته‌ی مهم دیگری که وجود دارد، این است که طلوع ستاره، ماه و خورشید هم حرکت است؛ ابن تیمیه در درء التعارض (1/110) می‌فرماید: «فلو كان قد استدل بالحركة المسماة تغيراً لكان قد قال ذلك من حين رآه بازغاً!»، یعنی: اگر ابراهیم علیه السلام به حرکتی که تغیر می‌نامند استدلال کرده بودند، همین را در وقت طلوعش می‌فرمودند! می‌دانیم که طلوع حرکت است و خورشید هم به وضوح در آسمان حرکت می‌کند و هر ساعت در نقطه‌ی دیگری از آسمان دیده می‌شود و این امر برای تمام مخاطبان ایشان واضح بوده، پس اگر مقصود مطلق حرکت بود به همین استدلال می‌کردند، نه اینکه در هنگام طلوع خورشید که حرکتی آشکار است {هذا ربي} بگویند! اما افول معنایی خاص‌تر از حرکت دارد، همانطور که حرکت اعم از تغیّر است و در نتیجه با خواندن آیه و اندک تدبر می‌توان اشتباه‌بودن فهم مذکور از آن را فهمید.

جالب است بدانیم که علامه ابن عاشور تونسی که از مفسرین معاصر و بر مذهب اشعری بوده‌اند هم متوجه اشتباه آن متکلمین در تفسیر آیه بوده‌اند و در التحریر والتنویر (7/321-320) فرموده‌اند: «شأن الإله أن يكون دائم المراقبة لتدبير عباده فلما أفل النجم كان في حالة أفوله محجوبا عن الاطلاع على الناس... وليس الاستدلال منظورا فيه إلى التغير لأن قومه لم يكونوا يعلمون الملازمة بين التغير وانتفاء صفة الإلهية!»، یعنی: معبود [حقیقی] چنین است که همواره مراقب و مدبر بندگانش می‌باشد، اما وقتی آن ستاره افول کرد، در حال افولش نسبت به مردم پوشیده و بی‌اطلاع بود! پس این استدلال ناظر به تغیر نیست، زیرا قوم ایشان ملازمت بین تغیر و انتفای صفت الوهیت را نمی‌دانستند!

اما استدلال به بعضی آثار که در آنها «افول» به «زوال» معنی شده هم کمک‌رسان نیست؛ همانطور که ابن تیمیه در منهاج السنة (1/203) می‌گوید: «يأخذون عبارات المسلمين التي عبروا بها عن معنى، فيعبرون بها عن معنى آخر يناقض دين المسلمين»، یعنی: عبارات مسلمانان که از چیزی تعبیر کرده‌اند را می‌گیرند و آن را برای تعبیر از چیز دیگری که با دین مسلمانان مناقضت دارد به کار می‌برند. از جمله روایت قتاده که فرموده است: «علم أن ربه دائم لا یزول» (دانست که پروردگارش دائم است و زوال نمی‌یابد)، و کلمه‌ی دائم در اینجا مراد از زوالی که نفی شده را روشن می‌کند، زوال به معنایی که گذشت می‌آید، چنانکه به معنای نیست‌شدن هم می‌آید. در نهایت باید خاطرنشان کرد که نزول خداوند مانند دیگر صفات شبیه به نزول مخلوق نیست و لوازم آن را هم ندارد؛ اگر مسیح علیه السلام با رفتن از این دنیا غائب شوند و از حال قومشان بی‌اطلاع گردند، خداوند متعال در علو و فوق هر مخلوقی است بی‌آنکه بندگانش از او پوشیده باشند. اگر سلف از احتجاج ابراهیم علیه السلام چیزی منافی ظاهر نصوص استوا، نزول و... فهمیده بودند، بی‌شک می‌پرسیدند و بیان می‌کردند، درحالیکه چنین نبوده و دارمی این شبهه را در کتاب نقض از بشر بن غیاث مریسی نقل می‌کند!

وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.
@Hedayah1
هرگاه کسی از گفتن «بلاکیف» خُرده گرفت، معتزله را به پیشوایی گرفته است!
زمخشری معتزلی دوبیت را از اصحاب معطل خود آورده که در اهل سنت برای اثبات صفات و نفی علم به کیفیت طعنه زده‌اند. به پاسخ تند ابن منیر و ابوحیان دقت کنید!
(حاشیه‌ی عطار بر جمع‌الجوامع، الناشر: دار الکتب العلمیة، ج 2، ص 466)
@Hedayah1
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده‌اند:
«إذا أحب الرجل أخاه فليخبره أنه يحبه!» (رواه أبو داود والترمذي)
یعنی: وقتی مردی برادرش را دوست داشت، به او بگوید که دوستش دارد!
@Hedayah1
Forwarded from انوار القرآن
📖 صفحه‌ی 137
{وَكَيْفَ أَخَافُ مَآ أَشْرَكْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُم بِٱللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِۦ عَلَيْكُمْ سُلْطَٰنًۭا ۚ فَأَىُّ ٱلْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِٱلْأَمْنِ ۖ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ} [سورة الأنۡعام: 81]

چگونه من از چیزی که (بی‌جان است و بت نام دارد و از روی نادانی) آن را انباز (خدا) می‌سازید می‌ترسم؟ و حال آن که شما از این نمی‌ترسید که برای خداوند (جهان که همه‌ی کائنات گواه بر یگانگی او است) چیزی را انباز می‌سازید که خداوند دلیلی بر (حقّانیّت پرستش) آن برای شما نفرستاده است؟ پس کدام یک از دو گروه (بت‌پرست و خداپرست) شایسته‌تر به امن و امان (و نترسیدن از مجازات یزدان) است، اگر می‌دانید (که درست کدام و نادرست کدام است)؟ [[«سُلْطَاناً»: دلیل. برهان. «الْفَرِیقَیْنِ»: دو گروه. «أَحَقُّ»: شایسته‌تر. درخورتر. «الأمْنِ»: امنیّت. آرامش.]]
دَور قَبْلی در قول شاعر!

لولا مشيبي ما جفا ... لولا جفاه لم أشب
اگر پیر نبودم جفا نمی‌کرد و اگر جفا نمی‌کرد پیر نمی‌شدم!
@Hedayah1
از ابوهریره رضی الله عنه نقل شده است:
«قيل يا رسول الله من أسعد الناس بشفاعتك يوم القيامة؟ قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: لقد ظننت يا أبا هريرة أن لا يسألني عن هذا الحديث أحد أول منك لما رأيت من حرصك على الحديث. أسعد الناس بشفاعتي يوم القيامة، من قال لا إله إلا الله، خالصا من قلبه.» (رواه البخاري)

گفته شد که ای رسول خدا! در روز قیامت چه کسی به شفاعت شما سعادت‌مندتر است؟ پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: "ای ابوهریره! از آنجا که حرص تو را نسبت به [شنیدن] حدیث دیده بودم، می‌دانستم که کسی پیش از تو از این نمی‌پرسد! سعادت‌مندترین مردم نسبت به شفاعت من در قیامت، کسی است که لا إله إلا الله را خالصانه و از صمیم قلبش بگوید."
«خالصاً» یعنی: خالص از شرک و هر چیزی که با «لا إله إلا الله» در تضاد باشد.
@Hedayah1
کانت (فیلسوف غربی مشهور) معتقد بوده که اخلاق تنها با تسلیم‌شدن در برابر سه چیز مسلم وجود خواهد داشت: وجود خداوند، بقای روح و اختیار.
* نکته: بسیاری از ملحدین هر سه را منکر هستند!
@Hedayah1
هدایة الحیاری
وما أدراك مارتن؟!! امام ذهبی رحمه الله توی میزان الاعتدال (2/45) ترجمه شخصی به اسم رتن الهندی رو آوردند: «وما أدراك مارتن! شيخ دجال بلا ريب، ظهر بعد الستمائة فادعى الصحبة، والصحابة لا يكذبون.» و تو چه میدانی که رتن چیست!! بی‌شک شیخی دجال بود، بعد از ششصد…
ابودنیا عثمان بن خطاب!

ابن کثیر رحمه الله می‌گوید: «قدم هذا الرجل بغداد بعد الثلثمائة، وزعم أنه ولد أول خلافة أبي بكر الصديق رضي الله عنه ببلاد المغرب!»
البداية والنهاية، الناشر: دار الفكر، ج 11، ص 190
یعنی: این مرد بعد از سال سیصد وارد بغداد شد و ادعا کرد که در ابتدای خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه در بلاد مغرب متولد شده است!
سپس ذکر کرده که شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله و دیگر محدثین او را تکذیب کرده‌اند و روایاتی که از علی رضی الله عنه نقل کرده را نپذیرفته‌اند.
@Hedayah1
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می‌فرماید:
«بین برای خداوند دوست داشتن (الحب لله) و همراه الله دوست داشتن (الحب مع الله) تفاوت ثابت و روشنی وجود دارد؛ موحدان و مخلصان، غیر الله را هم دوست دارند، اما برای الله دوستشان دارند، اما مشرکان غیر الله را به همراه الله دوست می‌دارند.»
مجموع التفاوى، الناشر: مجمع الملك فهد، ج 10، ص 465
@Hedayah1
از یکی از مشایخ حفظه الله درباره‌ی مسئله‌ی برائت از کافران پرسیده شد و این ترجمه‌ی بخشی از جواب ایشان است:
کلام در موضوع برائت از کفار به پنج نقطه برمی‌گردد:
اول-
اصل این است که مسلمان، کافر را بغض می‌دارد و سبب بغض هم کفر است؛ یعنی چون کافر به الله کفر ورزیده است، با او مباینت و معادات صورت می‌گیرد و این ملت ابراهیم علیه السلام و دیگر انبیاء و پیروان آنهاست. الله فرموده است: {قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ} [الممتحنة: 4]، یعنی: ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند، الگوی خوبی برای شما است، بدانگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهائی که بغیر از خدا می‌پرستید، بیزار و گریزانیم، و شما را قبول نداریم و در حق شما بی‌اعتنائیم، و دشمنانگی و کینه‌توزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانی که به خدای یگانه ایمان می‌آورید و او را به یگانگی می‌پرستید.
پس به آنها کفر ورزیده و با آنها دشمنی کردند و دشمنی خودشان را نشان دادند، تا زمانی که به توحید خداوند بازگردند، چنانکه صحابه هم چنین بودند.
و فرموده است: {يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ} [المائدة: 54]، یعنی: ای مؤمنان! هرکس از شما از آئین خود بازگردد، خداوند جمعیتی را خواهد آورد که خداوند دوستشان می‌دارد و آنان هم خدا را دوست می‌دارند. نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر کافران سخت و نیرومندند.
و فرموده است: {مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ} [الفتح: 29]، یعنی: محمد فرستاده‌ی خدا است، و کسانی که با او هستند در برابر کافران تند و سرسخت، و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند.
و فرموده است: {يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً} [التوبة: 123]، یعنی: ای مؤمنان! با کافرانی بجنگید که به شما نزدیکترند، و باید که از شما شدت ببینند.
و فرموده است: {يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ} [الممتحنة: 1]، یعنی: ای مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خویش را به دوستی نگیرید. شما نسبت بدیشان محبت می‌کنید و مودت می‌ورزید، در حالی که آنان به حق و حقیقتی ایمان ندارند که برای شما آمده است. پیغمبر و شما را به خاطر ایمان آوردن به خدا که پروردگارتان است بیرون می‌رانند. اگر شما برای جهاد در راه من و طلب خوشنودی‌ام بیرون آمده‌اید. در نهان با آنان دوستی می‌کنید، در حالی که من نسبت به هرچه پنهان می‌دارید یا آشکار می‌سازید مطلع‌تر و آگاه‌تر هستم. هر کس از شما چنین کاری را بکند، از راه منحرف گشته است.
و فرموده است: {لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ} [المجادلة: 22]، یعنی: مردمانی را نخواهی یافت که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با خدا و پیغمبرش دشمنی ورزیده باشند، هرچند که آنان پدران، یا پسران، یا برادران، و یا قوم و قبیله‌ی ایشان باشند.
آیات در این باره بسیار است و کافردانستن کفار و مباینتشان و بغضشان اصل اسلام است.
(ادامه دارد...)
هدایة الحیاری
از یکی از مشایخ حفظه الله درباره‌ی مسئله‌ی برائت از کافران پرسیده شد و این ترجمه‌ی بخشی از جواب ایشان است: کلام در موضوع برائت از کفار به پنج نقطه برمی‌گردد: اول- اصل این است که مسلمان، کافر را بغض می‌دارد و سبب بغض هم کفر است؛ یعنی چون کافر به الله کفر ورزیده…
دوم- این اصل، ما را از عدالت‌کردن و دادن حقوق شرعی آنها بازنمی‌دارد. الله بعد از امر صحابه به این فرموده است: {لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ - إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ} [الممتحنة: 9-8]، یعنی: خداوند شما را باز نمی‌دارد از این که نیکی و بخشش بکنید به کسانی که به سبب دین با شما نجنگیده‌اند و از شهر و دیارتان شما را بیرون نرانده‌اند. خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد. بلکه خداوند شما را بازمی‌دارد از کسانی که به خاطر دین با شما جنگیده‌اند، و شما را از شهر و دیارتان بیرون رانده‌اند، و برای اخراج شما پشتیبانی کرده‌اند و یاری داده‌اند. کسانی که ایشان را به دوستی گیرند، ظالم و ستمگرند.
پس الله عز وجل کفار را به دو گروه تقسیم کرده است:
1- گروهی که با مسلمانان دشمنی کرده‌اند و کافران را بر بیرون‌کردنشان یاری داده‌اند. نیکی‌کردن به اینها جائز نیست و بین آنها و مسلمانان جز شمشیر نخواهد بود.
2- گروهی که بر کفرشان باقی مانده‌اند اما با مسلمانان در صلح هستند و کسی را علیه آنها یاری نکرده‌اند. الله متعال به نیکی به اینها امر کرده و چنین چیزی از بزرگترین دروازه‌های خیر است که بدینوسیله به اسلام دعوت شوند؛ زیرا هدف اسلام تکفیر مردم و گرفتارکردنشان در عذاب ابدی جهنم نیست. هدف دعوتشان است تا الله را بپرستند و چیزی را در پرستش او شریک نگردانند.
پس کافری که با مسلمانان در صلح بود و کسی را بر آنها یاری نداد، دو چیز در او جمع می‌شود:
1- مورد تکفیر و بغض قرار می‌گیرد و با او قلباً دشمنی می‌شود، زیرا کافر است.
2- با او به نیکی و قسط رفتار می‌شود و حتی به رویش لبخند زده می‌شود یا به او هدیه یا صدقه داده می‌شود تا قلبش نسبت به اسلام الفت یابد، چنانکه پیامبر صلی الله علیه وسلم با بعضی از کافران و بزرگان آنها چنین می‌کرده‌اند. الله فرموده است: {إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ} [القصص: 56]، یعنی: تو نمی‌توانی کسی را که بخواهی هدایت ارمغان داری، ولی این تنها خدا است که هر که را بخواهد هدایت عطاء می‌نماید، و بهتر می‌داند که چه افرادی راهیابند. {اإِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ} در اینجا مفسرین دو قول دارند؛ یکی اینکه «لا تهدی من احببت هدایته» پس حب برای هدایت است و برای شخص نیست. اما قول دوم «لا تهدی من احببته» در اینجا برای شخص است و البته معلوم است که پیامبر صلی الله علیه وسلم ابوطالب را دوست می‌داشتند زیرا با مسلمانان در صلح بود و از اسلام و مسلمانان حمایت می‌کرد.

سوم- کفار چهار مرتبه هستند:
1- کافر معاهد
2- کافر ذمی
3- کافر مستأمن
4- کافر حربی
سه دسته‌ی اول کسانی هستند که تفصیل بالا درباره‌ی آنها جاری می‌شود، اما کافر حربی به هیچ وجهی از وجوه دوست داشته نمی‌شود، بلکه از تمام وجوه مورد بغض و دشمنی است.

چهارم- بین حالت ضعف و قدرت تفاوت وجود دارد، مثل اینکه صحابه در عهد مکی به سبب ضرورت، با کافران مخالطت داشتند، اما وقتی به مدینه هجرت کردند و صفوف و دیار کفر و اسلام جدا شد، دیگر چنین نماند. همچنین مسلمانانی که الآن در کشورهای کفر زندگی می‌کنند، تنها می‌توانند بغض قلبی نسبت به آنها داشته باشند، اما اظهار بغض و هجر کافران و... مشکل‌ساز می‌شود، پس به چنین چیزی توصیه نمی‌شوند.

پنجم- مسئله‌ی خویشاوند، مخالفتش بر دو مرتبه است: اگر مرتکب چیزی باشد که او را از اسلام خارج کند، بین ما و او محبت شرعی وجود ندارد، بلکه تنها محبت طبیعی آن هم با تفصیلی که قبلاً ذکر شد خواهد بود، یعنی اگر مسلمانان را آزار نداده و با آنها نجنگیده باشد. اما خویشاوندی که مرتکب چیزی شده که به ذات خود کفر نیست، مانند شارب خمر یا رباخوار و...، از جهت اصل ایمانش دوست داشته می‌شود و از جهت فسقش مبغوض داشته می‌شود.

والحمد لله رب العالمین وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.
@Hedayah1
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده‌اند: «والذي نفسي بيده لا يكلم أحد في سبيل الله -والله أعلم بمن يكلم في سبيله- إلا جاء يوم القيامة، واللون لون الدم والريح ريح المسك.» (بخاری و مسلم)
یعنی: قسم به آنکه جانم به دست اوست، هرکس در راه خدا زخمی شود -و الله داناتر است که چه کسی در راه او زخم برداشته- در روز قیامت در حالی می‌آید که خونش رنگ خون است اما بوی مشک می‌دهد!
#فضل_الشهادة
@Hedayah1
یکی از اسباب الحاد، چالش‌های احساسی و روحی است!
حتی اگر ملحد ایرانی، خود را به الحاد فلسفی اروپایی یا الحاد علمی آمریکایی نسبت دهد، باید بداند که این مورد یکی از دلایل الحاد در غرب هم هست!
@Hedayah1
Forwarded from انوار القرآن
📖 صفحه‌ی 357
{وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مِنكُمْ وَعَمِلُوا۟ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى ٱلْأَرْضِ كَمَا ٱسْتَخْلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ ٱلَّذِى ٱرْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًۭا ۚ يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْـًۭٔا ۚ وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلْفَٰسِقُونَ} [سورة النّور: 55]

خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند، وعده می‌دهد که آنان را قطعاً جایگزین (پیشینیان، و وارث فرماندهی و حکومت ایشان) در زمین خواهد کرد (تا آن را پس از ظلم ظالمان، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند) همان گونه که پیشینیان (دادگر و مؤمن ملّتهای گذشته) را جایگزین (طاغیان و یاغیان ستمگر) قبل از خود (در ادوار و اعصار دور و دراز تاریخ) کرده است (و حکومت و قدرت را بدانان بخشیده است). همچنین آئین (اسلام نام) ایشان را که برای آنان می‌پسندد، حتماً (در زمین) پابرجا و برقرار خواهد ساخت، و نیز خوف و هراس آنان را به امنیّت و آرامش مبدّل می‌سازد، (آن چنان که بدون دغدغه و دلهره از دیگران، تنها) مرا می‌پرستند و چیزی را انبازم نمی‌گردانند. بعد از این (وعده‌ی راستین) کسانی که کافر شوند، آنان کاملاً بیرون شوندگان (از دائره‌ی ایمان و اسلام) بشمارند (و متمرّدان و مرتدّان حقیقی می‌باشند). [[«الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ ...»: مراد مؤمنان صدر اسلام به طور خاصّ، و همه مؤمنان متّصف به دو صفت ایمان و عمل صالح به طور عام، در تمام ازمنه و امکنه است. «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ»: قطعاً ایشان را جانشین و جایگزین دیگران می‌سازیم و حکومت و ریاست را به دست آنان می‌سپاریم. مراد این است که در هر عصر و زمان پایه‌های ایمان و عمل صالح در میان مسلمانان مستحکم شود، آنان صاحب حکومتی ریشه‌دار و پرنفوذ خواهند شد. «الأرْضِ»: مراد از آن تمام روی زمین نیست، بلکه تسمیه جزء به اسم کلّ است. برخی ارض را شامل سراسر کره زمین دانسته‌اند و در انتظار روزی و روزگاری هستند که حکومت جهانی در دست مسلمین خواهد بود - إن شَآءَ اللهُ -. «الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ»: مراد همه ملّتهای پیشین است که دارای ایمان و عمل صالح بوده‌اند و در روی زمین حکومت پیدا کرده‌اند (نگا: اعراف / 137، یونس / 14، قصص / 5 و 6). «لَیُمَکِّنَنَّ»: پابرجا و مستقرّ می‌دارد. «دِینَهُمْ»: دین مورد نظر، آئین اسلام است. «مِن بَعْدِ خَوْفِهِمْ»: به دنبال خوف و هراس مسلمانان در اوائل عهد رسول است (نگا: انفال / 26). «کَفَرَ»: کفر ورزید. کفران نعمتِ خلافت کرد. «بَعْدَ ذلِکَ»: بعد از آگاهی از این وعده. بعد از حصول آنچه وعده داده می‌شود. «الْفَاسِقُونَ»: مرتدّان. خارج شوندگان از طاعت خدا. سرکشان از فرمان یزدان. افراد کاملاً فاسق و سر به کفر و طغیان نهاده.]]
(وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا )

قال السعدي:
{و كذلك من تولّى تربية الإنسان في دينه و دنياه تربية صالحة -غير الأبوين-، فإن له على من ربّاه حقَّ التربية}

(تفسير السّعدي ص٤٥٦)
#تدبر
#سورة_الإسراء
2024/10/02 06:33:57
Back to Top
HTML Embed Code: