هدایة الحیاری
به خدا سوگند که روزهداری شما کافران و منافقان را شکنجه میکند! در دنیا به سبب عبادت شما و در آخرت به سبب عبادتنکردنشان عذاب میشوند... @Hedayah1
📖 صفحهی 340
{وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٍۢ تَعْرِفُ فِى وُجُوهِ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ ٱلْمُنكَرَ ۖ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِٱلَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتِنَا ۗ قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَٰلِكُمُ ۗ ٱلنَّارُ وَعَدَهَا ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ ۖ وَبِئْسَ ٱلْمَصِيرُ} [سورة الحجّ: 72]
هنگامی که آیات واضح و روشن ما بر آنان خوانده میشود، در چهرههای کافران، اخم و تخم (و آثار کینه و خشم) را خواهی دید. بلکه (از شدّت ناراحتی و کینهتوزی) نزدیک است به کسانی حملهور شوند که آیات ما را بر ایشان میخوانند (و صدای حق را به گوششان میرسانند). بگو: به بدتر از این (تنور کینه و خشم تافته از نزول آیات الهی) شما را خبر دهم و بیاگاهانم؟ (آن چیز که بدتر از این شما را بدحال میکند و میسوزاند) آتش دوزخ است. آتشی که خداوند آن را به کافران وعده داده است و بدترین جایگاه است. [[«بَیِّنَاتٍ»: جمع بیّنة، واضح و روشن. یعنی آشکارا بر عقائد حقه و احکام صادقه و بر بطلان عبادت ایشان دلالت دارند. حال (آیَاتُ) میباشد. «الْمُنکَرَ»: زشت. مراد اخم و تخم و ترشروئی و چهره درهم کشیدن است. مصدر میمی است. «یَکادُونَ یَسْطُونَ»: نزدیک است پا شوند و حملهور گردند. «النَّارُ»: خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: هِیَ النَّارُ. یا این که مبتدا و خبر آن (وَعَدَهَا اللهُ الَّذِینَ کَفَرُوا) است. «الْمَصِیر»: جایگاه (نگا: نساء / 97 و 115).]]
@Hedayah1
{وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٍۢ تَعْرِفُ فِى وُجُوهِ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ ٱلْمُنكَرَ ۖ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِٱلَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتِنَا ۗ قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَٰلِكُمُ ۗ ٱلنَّارُ وَعَدَهَا ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ ۖ وَبِئْسَ ٱلْمَصِيرُ} [سورة الحجّ: 72]
هنگامی که آیات واضح و روشن ما بر آنان خوانده میشود، در چهرههای کافران، اخم و تخم (و آثار کینه و خشم) را خواهی دید. بلکه (از شدّت ناراحتی و کینهتوزی) نزدیک است به کسانی حملهور شوند که آیات ما را بر ایشان میخوانند (و صدای حق را به گوششان میرسانند). بگو: به بدتر از این (تنور کینه و خشم تافته از نزول آیات الهی) شما را خبر دهم و بیاگاهانم؟ (آن چیز که بدتر از این شما را بدحال میکند و میسوزاند) آتش دوزخ است. آتشی که خداوند آن را به کافران وعده داده است و بدترین جایگاه است. [[«بَیِّنَاتٍ»: جمع بیّنة، واضح و روشن. یعنی آشکارا بر عقائد حقه و احکام صادقه و بر بطلان عبادت ایشان دلالت دارند. حال (آیَاتُ) میباشد. «الْمُنکَرَ»: زشت. مراد اخم و تخم و ترشروئی و چهره درهم کشیدن است. مصدر میمی است. «یَکادُونَ یَسْطُونَ»: نزدیک است پا شوند و حملهور گردند. «النَّارُ»: خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: هِیَ النَّارُ. یا این که مبتدا و خبر آن (وَعَدَهَا اللهُ الَّذِینَ کَفَرُوا) است. «الْمَصِیر»: جایگاه (نگا: نساء / 97 و 115).]]
@Hedayah1
Forwarded from انوار القرآن
📖 صفحهی 356
{أَفِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ٱرْتَابُوٓا۟ أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ ٱللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُۥ ۚ بَلْ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ} [سورة النّور: 50]
آیا در دلهایشان بیماری (کفر) است؟ یا (در حقّانیّت قرآن) شکّ و تردید دارند؟ یا میترسند خدا و پیغمبرش بر آنان ستم کنند؟ (بلی! ایشان دچار بیماری کفر و گرفتار شکّ بوده و از داوری پیغمبر که برابر احکام الهی است هراسناک میباشند. خوب میدانند که خدا و رسول ستمگر نبوده و حق کسی را حیف و میل نمیکنند) بلکه خودشان ستمگرند. [[«أَفِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ ...»: استفهام جنبه مبالغه در نکوهش و توبیخ را دارد. «إرْتَابُوا»: دچار شکّ و گمان شدهاند. «یَحِیفَ»: ستم کند. به سوی یکی از دو طرف دعاوی گرایش نماید.]]
{أَفِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ٱرْتَابُوٓا۟ أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ ٱللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُۥ ۚ بَلْ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ} [سورة النّور: 50]
آیا در دلهایشان بیماری (کفر) است؟ یا (در حقّانیّت قرآن) شکّ و تردید دارند؟ یا میترسند خدا و پیغمبرش بر آنان ستم کنند؟ (بلی! ایشان دچار بیماری کفر و گرفتار شکّ بوده و از داوری پیغمبر که برابر احکام الهی است هراسناک میباشند. خوب میدانند که خدا و رسول ستمگر نبوده و حق کسی را حیف و میل نمیکنند) بلکه خودشان ستمگرند. [[«أَفِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ ...»: استفهام جنبه مبالغه در نکوهش و توبیخ را دارد. «إرْتَابُوا»: دچار شکّ و گمان شدهاند. «یَحِیفَ»: ستم کند. به سوی یکی از دو طرف دعاوی گرایش نماید.]]
وإذا نطقت فأنت أوّل منطقي ... وإذا سكتّ فأنت في إضماري
هر گاه سخن بگویم در ابتدای سخنمی و هر گاه سکوت کنم در باطنمی!
#أبوالحسن_التهامي در مرثیهی فرزندش
@Hedayah1
هر گاه سخن بگویم در ابتدای سخنمی و هر گاه سکوت کنم در باطنمی!
#أبوالحسن_التهامي در مرثیهی فرزندش
@Hedayah1
انگار در قطاری سواریم و روزهای گذشته مانند آنچه بیرون قطار است از پیش چشمانمان میگذرند. چه عزیزانی که از دنیایمان رفتهاند و چه دوستانی که دیگر نداریمشان، و چه دردهایی که غروب دل انسان را میفشارد.
یا الله! به ما رحم کن، گناهانمان را بیامرز، کوتاهیهایمان را ببخش، دلهایمان را شفا بده و شکستگیهایمان را جبران کن!
ای آنکه آتش را بر ابراهیم (علیه السلام) سرد کردی، به یاریات سخت محتاجیم!
@Hedayah1
یا الله! به ما رحم کن، گناهانمان را بیامرز، کوتاهیهایمان را ببخش، دلهایمان را شفا بده و شکستگیهایمان را جبران کن!
ای آنکه آتش را بر ابراهیم (علیه السلام) سرد کردی، به یاریات سخت محتاجیم!
@Hedayah1
ادعا دارم که هیچ شبههای نیست، مگر اینکه بطلان آن در قرآن کریم آمده است؛ به دلالت یا اشارت، و به اجمال یا تفصیل.
@Hedayah1
@Hedayah1
جدایی دین و سیاست مانند این است که کسی بگوید: مغز نباید در امور سایر دستگاههای بدن مداخله کند!
@Hedayah1
@Hedayah1
Forwarded from انوار القرآن
📖 صفحهی 150
{قُلْ إِنَّ صَلَاتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ ٱلْعَٰلَمِينَ} [سورة الأنۡعام: 162]
بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است (و این است که تنها خدا را پرستش میکنم و کارهای این جهان خود را در مسیر رضایت او میاندازم و بر بذل مال و جان در راه یزدان میکوشم و در این راه میمیرم، تا حیاتم ذخیرهی مماتم شود). [[«نُسُک»: عبادت. حجّ. قربانی. عطف (نُسُک) - اگر به معنی مطلق عبادت باشد - بر (صَلاة) عطف عام بر خاصّ است. «مَحْیَا»: زندگی. زیستن. «مَمَاة»: مرگ. مردن. «مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی»: مراد اعمال و اقوالی است که مربوط و مقرون به زندگی و مرگ، یعنی کارهای دنیا و آخرت است یا خود زیستن و مردن.]]
{قُلْ إِنَّ صَلَاتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ ٱلْعَٰلَمِينَ} [سورة الأنۡعام: 162]
بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است (و این است که تنها خدا را پرستش میکنم و کارهای این جهان خود را در مسیر رضایت او میاندازم و بر بذل مال و جان در راه یزدان میکوشم و در این راه میمیرم، تا حیاتم ذخیرهی مماتم شود). [[«نُسُک»: عبادت. حجّ. قربانی. عطف (نُسُک) - اگر به معنی مطلق عبادت باشد - بر (صَلاة) عطف عام بر خاصّ است. «مَحْیَا»: زندگی. زیستن. «مَمَاة»: مرگ. مردن. «مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی»: مراد اعمال و اقوالی است که مربوط و مقرون به زندگی و مرگ، یعنی کارهای دنیا و آخرت است یا خود زیستن و مردن.]]
نشر ارجاء در پوشش سلفیت
نام مرجئه بر یکی از فرق منتسب به اسلام اطلاق میشود که علیرغم اختلاف اقوال، خارجدانستن عمل از ایمان نقطهی مشترک آنهاست. طبری رحمه الله در تهذیب الآثار (2/659) از سفیان بن عیینه رحمه الله آورده است: «أما المرجئة اليوم فهم قوم يقولون: الإيمان قول بلا عمل»، یعنی: مرجئهی امروز گروهی هستند که میگویند قول بدون عمل، ایمان است. همچنین ابن منده رحمه الله در کتاب ایمان (1/331) میفرماید: «قالت طائفة من المرجئة: الإيمان فعل القلب دون اللسان، وقالت طائفة منهم: الإيمان فعل اللسان دون القلب، وهم أهل الغلو في الإرجاء، وقال جمهور أهل الإرجاء: الإيمان هو فعل القلب واللسان جميعا»، یعنی: گروهی از مرجئه میگویند که ایمان عمل قلب بدون قول زبان است، و گروهی میگویند که ایمان قول زبان بدون قول قلب (=تصدیق، یا قول و عمل قلب با هم) است که اینها افراطیان ارجاء هستند و اکثریت مرجئه معتقدند که ایمان فعل قلب و زبان با هم است [و نه عمل].
پس از دیدگاه مرجئه، صاحب کبیره اسماً مؤمن است؛ زیرا قول قلب یا زبان یا هردو را دارد و همین موجب شد که سلف آنها را بدعتگذار دانسته و مذمت کنند؛ چنانکه در الشریعة آجری (2/683) از شریک رحمه الله نقل شده است: «هم أخبث قوم»، یعنی: مرجئه ناپاکترین مردمان هستند! همچنین در همان باب (2/680) از سعید بن جبیر رحمه الله نقل شده است: «مثل المرجئة مثل الصابئین»، یعنی: مَثَل مرجئه، همانا مثل صابئین است!
نکته: بعضی از منتسبین به علم در زمان ما با پوشاندن جامهی حق بر باطل، بر مردم تلبیس میکنند که قول کاک احمد مفتیزاده و پیروانش با قول اهل سنت اختلافی ندارد و آنها نیز از اهل سنت هستند. اکنون باید پرسید که چگونه سلف مرجئهی قدیم را به سبب مؤمننامیدن زانی و سارق تضلیل و تبدیع کردهاند و شما از کسانی دفاع میکنید که ملحدان را هم مؤمن مینامند؟! اگر در زمان سلف بودید، چه حکمی بر شما و آنها میدادند؟!
آنچه دربارهی مذهب مرجئه گذشت، مربوط به اطلاق اسم مؤمن بر صاحب کبیره در دنیا است؛ اما در آخرت، از فرد معروفی از آنها ثابت نشده که اثر کبائر در آخرت را منکر شده باشد؛ در مجموع الفتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله (7/181) آمده است: «وبعض الناس يحكى هذا عنهم وأنهم يقولون: إن الله فرض على العباد فرائض ولم يرد منهم أن يعملوها ولا يضرهم تركها وهذا قد يكون قول الغالية الذين يقولون: لا يدخل النار من أهل التوحيد أحد لكن ما علمت معينا أحكي عنه هذا القول وإنما الناس يحكونه في الكتب ولا يعينون قائله»، یعنی: برخی این را از مرجئه نقل میکنند که گفتهاند خداوند بر بندگان چیزهایی فرض کرده، ولی از آنها نخواسته انجامش دهند و اگر فرائض را ترک کنند، ضرری به آنها نمیرسد؛ ممکن است این سخن غالیان مرجئه باشد که میگویند احدی از اهل توحید وارد جهنم نمیشود، ولی من فرد معینی را سراغ ندارم که این قول از او نقل شده باشد و در واقع چنین قولی تنها در کتابها ذکر میشود و اینکه چه کسی گفته را تعیین نکردهاند!
همچنین علامه عبدالعزیز طریفی فک الله أسره در الخراسانیة (ص/102) میفرماید: «والثابت عن المرجئة أن للذنوب أثراً على الإيمان في الآخرة وهو أن المؤمن العاصي قد يعاقب على معصيته هناك... فهولاء في حكم الآحاد موافقون لأهل السنة وفي حكم الجنس مخالفون لهم»، یعنی: آنچه از مرجئه ثابت باشد، این است که گناهان بر ایمان اثر اخروی میگذارند (نه اثر دنیوی) و مؤمنی که گناهکار باشد، ممکن است در آخرت برای گناهش عذاب شود؛ پس آنها در حکم آحاد گناهکاران موافق اهل سنت هستند، اما در حکم جنس گناهکاران مخالفت کردهاند.
پس از نظر مرجئه ممکن است که خداوند تمام کسانی که مرتکب کبیره شدهاند را مورد آمرزش و رحمت قرار دهد و هیچکس جهنمی نشود، و ممکن است کسانی هم عذاب شوند، اما اهل سنت معتقدند که امکان حالت اول منتفی است؛ زیرا دلایل صحیحی وجود دارد که نشان میدهد خداوند بعضی از اهل قبله را در جهنم عذاب میکند، هرچند که به صورت ابدی در عذاب نباشند.
ادامه دارد...
نام مرجئه بر یکی از فرق منتسب به اسلام اطلاق میشود که علیرغم اختلاف اقوال، خارجدانستن عمل از ایمان نقطهی مشترک آنهاست. طبری رحمه الله در تهذیب الآثار (2/659) از سفیان بن عیینه رحمه الله آورده است: «أما المرجئة اليوم فهم قوم يقولون: الإيمان قول بلا عمل»، یعنی: مرجئهی امروز گروهی هستند که میگویند قول بدون عمل، ایمان است. همچنین ابن منده رحمه الله در کتاب ایمان (1/331) میفرماید: «قالت طائفة من المرجئة: الإيمان فعل القلب دون اللسان، وقالت طائفة منهم: الإيمان فعل اللسان دون القلب، وهم أهل الغلو في الإرجاء، وقال جمهور أهل الإرجاء: الإيمان هو فعل القلب واللسان جميعا»، یعنی: گروهی از مرجئه میگویند که ایمان عمل قلب بدون قول زبان است، و گروهی میگویند که ایمان قول زبان بدون قول قلب (=تصدیق، یا قول و عمل قلب با هم) است که اینها افراطیان ارجاء هستند و اکثریت مرجئه معتقدند که ایمان فعل قلب و زبان با هم است [و نه عمل].
پس از دیدگاه مرجئه، صاحب کبیره اسماً مؤمن است؛ زیرا قول قلب یا زبان یا هردو را دارد و همین موجب شد که سلف آنها را بدعتگذار دانسته و مذمت کنند؛ چنانکه در الشریعة آجری (2/683) از شریک رحمه الله نقل شده است: «هم أخبث قوم»، یعنی: مرجئه ناپاکترین مردمان هستند! همچنین در همان باب (2/680) از سعید بن جبیر رحمه الله نقل شده است: «مثل المرجئة مثل الصابئین»، یعنی: مَثَل مرجئه، همانا مثل صابئین است!
نکته: بعضی از منتسبین به علم در زمان ما با پوشاندن جامهی حق بر باطل، بر مردم تلبیس میکنند که قول کاک احمد مفتیزاده و پیروانش با قول اهل سنت اختلافی ندارد و آنها نیز از اهل سنت هستند. اکنون باید پرسید که چگونه سلف مرجئهی قدیم را به سبب مؤمننامیدن زانی و سارق تضلیل و تبدیع کردهاند و شما از کسانی دفاع میکنید که ملحدان را هم مؤمن مینامند؟! اگر در زمان سلف بودید، چه حکمی بر شما و آنها میدادند؟!
آنچه دربارهی مذهب مرجئه گذشت، مربوط به اطلاق اسم مؤمن بر صاحب کبیره در دنیا است؛ اما در آخرت، از فرد معروفی از آنها ثابت نشده که اثر کبائر در آخرت را منکر شده باشد؛ در مجموع الفتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله (7/181) آمده است: «وبعض الناس يحكى هذا عنهم وأنهم يقولون: إن الله فرض على العباد فرائض ولم يرد منهم أن يعملوها ولا يضرهم تركها وهذا قد يكون قول الغالية الذين يقولون: لا يدخل النار من أهل التوحيد أحد لكن ما علمت معينا أحكي عنه هذا القول وإنما الناس يحكونه في الكتب ولا يعينون قائله»، یعنی: برخی این را از مرجئه نقل میکنند که گفتهاند خداوند بر بندگان چیزهایی فرض کرده، ولی از آنها نخواسته انجامش دهند و اگر فرائض را ترک کنند، ضرری به آنها نمیرسد؛ ممکن است این سخن غالیان مرجئه باشد که میگویند احدی از اهل توحید وارد جهنم نمیشود، ولی من فرد معینی را سراغ ندارم که این قول از او نقل شده باشد و در واقع چنین قولی تنها در کتابها ذکر میشود و اینکه چه کسی گفته را تعیین نکردهاند!
همچنین علامه عبدالعزیز طریفی فک الله أسره در الخراسانیة (ص/102) میفرماید: «والثابت عن المرجئة أن للذنوب أثراً على الإيمان في الآخرة وهو أن المؤمن العاصي قد يعاقب على معصيته هناك... فهولاء في حكم الآحاد موافقون لأهل السنة وفي حكم الجنس مخالفون لهم»، یعنی: آنچه از مرجئه ثابت باشد، این است که گناهان بر ایمان اثر اخروی میگذارند (نه اثر دنیوی) و مؤمنی که گناهکار باشد، ممکن است در آخرت برای گناهش عذاب شود؛ پس آنها در حکم آحاد گناهکاران موافق اهل سنت هستند، اما در حکم جنس گناهکاران مخالفت کردهاند.
پس از نظر مرجئه ممکن است که خداوند تمام کسانی که مرتکب کبیره شدهاند را مورد آمرزش و رحمت قرار دهد و هیچکس جهنمی نشود، و ممکن است کسانی هم عذاب شوند، اما اهل سنت معتقدند که امکان حالت اول منتفی است؛ زیرا دلایل صحیحی وجود دارد که نشان میدهد خداوند بعضی از اهل قبله را در جهنم عذاب میکند، هرچند که به صورت ابدی در عذاب نباشند.
ادامه دارد...
هدایة الحیاری
نشر ارجاء در پوشش سلفیت نام مرجئه بر یکی از فرق منتسب به اسلام اطلاق میشود که علیرغم اختلاف اقوال، خارجدانستن عمل از ایمان نقطهی مشترک آنهاست. طبری رحمه الله در تهذیب الآثار (2/659) از سفیان بن عیینه رحمه الله آورده است: «أما المرجئة اليوم فهم قوم يقولون:…
پس از این مقدمه، به بطن موضوع اصلی بحث میرسیم. به اجماع سلف، جنس بدعت از جنس گناه بزرگتر است و شواهد مختلفی برای این آوردهاند؛ بلکه شاطبی در الاعتصام وجوه مختلفی آورده که در مفهوم بدعت وجود دارند و در گناهان کبیره وجود ندارند، از جمله: مبتدع از حوض رسول الله صلی الله علیه وسلم به دور است، مبتدع بر زبان شریعت ملعون است، مبتدع از شفاعت محروم است، بدعت موجب دشمنی میان امت است و اینکه مبتدع توبه ندارد.
گروهی به اقوالی از ابن تیمیه استدلال میکنند که نشان دهند ایشان هر مخالفی را مجتهد مأجور میدانسته، درحالیکه چنین سخنی را نه ابن تیمیه و نه هیچ عالم سنی نمیگوید؛ زیرا اساس آن هدم سنت و تساهل در بدعتها و گمراهیهاست و هرکس ذرهای تفکر کند میداند که چنین نگرشی از قول مرجئه نیز قبیحتر است؛ زیرا مرجئه عقوبت اخروی برای اصحاب کبائر را ممکن میدانند، اما اینها هر مخالفی را مورد مغفرت خداوند و مأجور میدانند!
در مجموع الفتاوی (3/179) آمده که شیخ الاسلام در جواب اعتراض گروهی به متن عقیدهی واسطیه فرمود: «وليس كل من خالف في شيء من هذا الاعتقاد يجب أن يكون هالكا فإن المنازع قد يكون مجتهدا مخطئا يغفر الله خطأه وقد لا يكون بلغه في ذلك من العلم ما تقوم به عليه الحجة... موجب هذا الكلام أن من اعتقد ذلك نجا في هذا الاعتقاد ومن اعتقد ضده فقد يكون ناجيا وقد لا يكون ناجيا»، یعنی: اینطور نیست که هرکس قائل به چیزی غیر از این عقیده که ذکر کردهام بوده باشد، هلاک شده باشد؛ زیرا مخالف ممکن است مجتهدی باشد که اشتباه کرده باشد و خداوند اشتباهش را بیامرزد یا اینکه علم و حجت کافی به او نرسیده باشد، و موجب کلام این است که هرکس آنچه گفتهام را معتقد باشد نجاتیافته است و هرکس خلاف آن را معتقد باشد، میتواند نجاتیافته باشد و میتواند نباشد!
با دقت و تأمل در «وقد لا یکون ناجیا» درمییابیم که هر مخالفی مجتهد مورد مغفرت و مأجور نیست و ابن تیمیه آنها را مانند اهل کبائر در گرو مشیئت خداوند قرار داده است، چنانکه حدیث افتراق به عذاب فرقههای بدعتگذار شهادت میدهد.
سپس میپرسیم که اگر چنین باشد که میگویید، آیا کسی از امامان سلف، بدعتگذارانی چون جعد بن درهم، جهم بن صفوان، بشر بن غیاث، عمرو بن عبید و ثمامة بن أشرس را مجتهد مأجور دانسته است؟! و چرا سلف مذاهب بدعی و پیروان آن مذاهب را با آن الفاظ شدید نکوهیدهاند؟! و میپرسیم که چگونه سخنگفتن در خصوص صفات خداوند از نظر شما مجال اجتهاد دارد، اما اگر فرد معاصری دربارهی بعضی از اصحاب کلام به مذمت و جرح سخن بگوید، هدف تیرهای طعنه و تشنیع شما قرار میگیرد؟ آیا دروازهی اجتهاد در معرفت خالق باز اما در معرفت مخلوق بسته است؟!
در پایان باید گفت که چنین روشی نه دفاع از ابن تیمیه است و نه مشکلی از مشکلات امت را حل میکند، بلکه خلاف نصیحتی است که پیامبر صلی الله علیه وسلم بیان کرده، و مشهور است که ائمهی سلف روایت از بعضی مبتدعه (حتی مرجئه) را رها میکردهاند و به هجرشان میپرداختهاند و یکی از اهداف آنها همین بوده که مسلمانان بدعتشان را خفیف نشمارند و گرفتار باورهایشان نگردند و بر حذر باشند، بیآنکه توهم اعتدال خیالی و فضیلتشناسی رایج در زمان ما را داشته باشند؛ اما زمانی که بدعتها را تا سطح اختلافات فقهی میان ائمه پایین کشیدیم و آنها را صرفاً «خطا» نامیدیم، معلوم است که انذار (که وظیفهی پیامبران و جانشینان آنهاست) صورت نمیگیرد و مردم از آتش جهنم ترسانده نمیشوند، پس سنت در میان هیاهوی مبلغان بدعت گم شده و حق شناخته نمیشود، و در قیامت از آگاهان پرسیده خواهد شد.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.
بیشتر بخوانید:
آیا اختلاف تنها در فروع دین جائز است؟
گروهی به اقوالی از ابن تیمیه استدلال میکنند که نشان دهند ایشان هر مخالفی را مجتهد مأجور میدانسته، درحالیکه چنین سخنی را نه ابن تیمیه و نه هیچ عالم سنی نمیگوید؛ زیرا اساس آن هدم سنت و تساهل در بدعتها و گمراهیهاست و هرکس ذرهای تفکر کند میداند که چنین نگرشی از قول مرجئه نیز قبیحتر است؛ زیرا مرجئه عقوبت اخروی برای اصحاب کبائر را ممکن میدانند، اما اینها هر مخالفی را مورد مغفرت خداوند و مأجور میدانند!
در مجموع الفتاوی (3/179) آمده که شیخ الاسلام در جواب اعتراض گروهی به متن عقیدهی واسطیه فرمود: «وليس كل من خالف في شيء من هذا الاعتقاد يجب أن يكون هالكا فإن المنازع قد يكون مجتهدا مخطئا يغفر الله خطأه وقد لا يكون بلغه في ذلك من العلم ما تقوم به عليه الحجة... موجب هذا الكلام أن من اعتقد ذلك نجا في هذا الاعتقاد ومن اعتقد ضده فقد يكون ناجيا وقد لا يكون ناجيا»، یعنی: اینطور نیست که هرکس قائل به چیزی غیر از این عقیده که ذکر کردهام بوده باشد، هلاک شده باشد؛ زیرا مخالف ممکن است مجتهدی باشد که اشتباه کرده باشد و خداوند اشتباهش را بیامرزد یا اینکه علم و حجت کافی به او نرسیده باشد، و موجب کلام این است که هرکس آنچه گفتهام را معتقد باشد نجاتیافته است و هرکس خلاف آن را معتقد باشد، میتواند نجاتیافته باشد و میتواند نباشد!
با دقت و تأمل در «وقد لا یکون ناجیا» درمییابیم که هر مخالفی مجتهد مورد مغفرت و مأجور نیست و ابن تیمیه آنها را مانند اهل کبائر در گرو مشیئت خداوند قرار داده است، چنانکه حدیث افتراق به عذاب فرقههای بدعتگذار شهادت میدهد.
سپس میپرسیم که اگر چنین باشد که میگویید، آیا کسی از امامان سلف، بدعتگذارانی چون جعد بن درهم، جهم بن صفوان، بشر بن غیاث، عمرو بن عبید و ثمامة بن أشرس را مجتهد مأجور دانسته است؟! و چرا سلف مذاهب بدعی و پیروان آن مذاهب را با آن الفاظ شدید نکوهیدهاند؟! و میپرسیم که چگونه سخنگفتن در خصوص صفات خداوند از نظر شما مجال اجتهاد دارد، اما اگر فرد معاصری دربارهی بعضی از اصحاب کلام به مذمت و جرح سخن بگوید، هدف تیرهای طعنه و تشنیع شما قرار میگیرد؟ آیا دروازهی اجتهاد در معرفت خالق باز اما در معرفت مخلوق بسته است؟!
در پایان باید گفت که چنین روشی نه دفاع از ابن تیمیه است و نه مشکلی از مشکلات امت را حل میکند، بلکه خلاف نصیحتی است که پیامبر صلی الله علیه وسلم بیان کرده، و مشهور است که ائمهی سلف روایت از بعضی مبتدعه (حتی مرجئه) را رها میکردهاند و به هجرشان میپرداختهاند و یکی از اهداف آنها همین بوده که مسلمانان بدعتشان را خفیف نشمارند و گرفتار باورهایشان نگردند و بر حذر باشند، بیآنکه توهم اعتدال خیالی و فضیلتشناسی رایج در زمان ما را داشته باشند؛ اما زمانی که بدعتها را تا سطح اختلافات فقهی میان ائمه پایین کشیدیم و آنها را صرفاً «خطا» نامیدیم، معلوم است که انذار (که وظیفهی پیامبران و جانشینان آنهاست) صورت نمیگیرد و مردم از آتش جهنم ترسانده نمیشوند، پس سنت در میان هیاهوی مبلغان بدعت گم شده و حق شناخته نمیشود، و در قیامت از آگاهان پرسیده خواهد شد.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.
بیشتر بخوانید:
آیا اختلاف تنها در فروع دین جائز است؟
گاهی از نعمتهایی که داری فاصله بگیر تا قدرشان را بشناسی و حق بودنشان را ادا کنی؛ سعدی گفته است: قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
@Hedayah1
@Hedayah1
هدایة الحیاری
📃 الحافظ الذهبي كما عرفه ابن السبكي قال العلامة ابن السبكي (771 هــ) -وهو تلميذ الحافظ شمس الدين الذهبي كما صرح في غير موضع- في الطبقات طــ هجر (2/25-22): «وأما تاريخ شيخنا الذهبي غفر الله له فإنه على حسنه وجمعه مشحون بالتعصب المفرط لا واخذه الله فلقد أكثر…
(مقالات محمد زاهد الکوثري، الناشر: المكتبة التوفيقية، ص 267)
@Hedayah1
@Hedayah1
Forwarded from انوار القرآن
📖 صفحهی 117
{۞ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَتَّخِذُوا۟ ٱلْيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوْلِيَآءَ ۘ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍۢ ۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُۥ مِنْهُمْ ۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهْدِى ٱلْقَوْمَ ٱلظَّٰلِمِينَ} [سورة المائـدة: 51]
ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید (و به طریق اولی آنان را به سرپرستی نپذیرید). ایشان برخی دوست برخی دیگرند (و در دشمنی با شما یکسان و برابرند). هرکس از شما با ایشان دوستی ورزد (و آنان را به سرپرستی بپذیرد) بیگمان او از زمرهی ایشان بشمار است. و شکّ نیست که خداوند افراد ستمگر را (به سوی ایمان) هدایت نمیکند. [[«أوْلِیَآءَ»: جمع ولی، دوستان. سرپرستان. «یَآ أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ و النَّصَارَی أوْلِیَآءَ»: در اینجا منظور این نیست که مسلمانان هیچ گونه رابطه تجاری و اجتماعی با یهودیان و مسیحیان نداشته باشند. بلکه منظور این است که با آنان همپیمان نگردند و محرم اسرارشان ندانند و در برابر دشمنان خود بر دوستی آنان تکیه نکنند و هرگز ایشان را به سرپرستی نپذیرند.]]
{۞ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَتَّخِذُوا۟ ٱلْيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوْلِيَآءَ ۘ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍۢ ۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُۥ مِنْهُمْ ۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهْدِى ٱلْقَوْمَ ٱلظَّٰلِمِينَ} [سورة المائـدة: 51]
ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید (و به طریق اولی آنان را به سرپرستی نپذیرید). ایشان برخی دوست برخی دیگرند (و در دشمنی با شما یکسان و برابرند). هرکس از شما با ایشان دوستی ورزد (و آنان را به سرپرستی بپذیرد) بیگمان او از زمرهی ایشان بشمار است. و شکّ نیست که خداوند افراد ستمگر را (به سوی ایمان) هدایت نمیکند. [[«أوْلِیَآءَ»: جمع ولی، دوستان. سرپرستان. «یَآ أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ و النَّصَارَی أوْلِیَآءَ»: در اینجا منظور این نیست که مسلمانان هیچ گونه رابطه تجاری و اجتماعی با یهودیان و مسیحیان نداشته باشند. بلکه منظور این است که با آنان همپیمان نگردند و محرم اسرارشان ندانند و در برابر دشمنان خود بر دوستی آنان تکیه نکنند و هرگز ایشان را به سرپرستی نپذیرند.]]
آیا میدانید: تقسیم فلسطین معلول قطعنامهی 1947 سازمان ملل بود؟
بیایید به قوانین حقستیز این کافران از اعلامیهی 1948 (موسوم به اعلامیهی حقوق بشر) گرفته تا دیگر حکمهای ظالمانهشان کافر شویم.
{فمن يكفر بالطاغوت ويؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى} [البقرة: 256]
@Hedayah1
بیایید به قوانین حقستیز این کافران از اعلامیهی 1948 (موسوم به اعلامیهی حقوق بشر) گرفته تا دیگر حکمهای ظالمانهشان کافر شویم.
{فمن يكفر بالطاغوت ويؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى} [البقرة: 256]
@Hedayah1
از یزید بن مسیره رحمه الله نقل شده است:
«البكاء من سبعة أشياء: من الفرح، والحزن، والجزع، والرياء، والوجع، والشكر، والبكاء من خشية الله.»
الزهد لأبي داود، الناشر: دار المشكاة، ص 393
گریه از هفت چیز است: شادی، غم، جزع، ریا، درد، شُکر و خداترسی.
@Hedayah1
«البكاء من سبعة أشياء: من الفرح، والحزن، والجزع، والرياء، والوجع، والشكر، والبكاء من خشية الله.»
الزهد لأبي داود، الناشر: دار المشكاة، ص 393
گریه از هفت چیز است: شادی، غم، جزع، ریا، درد، شُکر و خداترسی.
@Hedayah1
ابن القيم رحمه الله در توصیف یهود
(هداية الحيارى في أجوبة اليهود والنصارى، الناشر: دار القلم، ج 1، ص 227)
@Hedayah1
(هداية الحيارى في أجوبة اليهود والنصارى، الناشر: دار القلم، ج 1، ص 227)
@Hedayah1