Telegram Web Link
روزی خواهی آمد
که دیگر امید دیدار تو را ندارم
دست سایه‌ام را خواهی گرفت
سایه‌ای خاموش
که به هیچ خورشیدی احتیاج ندارد

با یکدیگر خواهیم رفت
روزی که دنیا جاده‌ای شده
که به هیچ جا نمی‌رسد

#بیژن_جلالی

@foroogh_shamloo
تار‌های بی کوک و کمان باد ولنگار
باران را گو بی آهنگ ببار
غبارآلوده از جهان تصویری واژگونه در آبگینه بی‌قرار
باران را گو بی‌مقصود ببار
لبخند بی‌صدای صد هزار حباب در فرار
باران را گو به ریشخند ببار
چون تار‌ها کشیده و کمان کش باد آزموده‌تر شود
و نجوای بی کوک به ملال انجامد
باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه گلویش سبز بخواند
باران را اکنون گو بازیگوشانه ببار

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
-وماذا فعلتَ بأولئك الذين خيّبوا ظنّك؟
+لا شيء، اعتبرتهم وكأنّهم لم يكونوا ومضيت!

-با آنان که ناامیدت نموده بوده‌اند
چگونه تا کردی؟
+هیچ؛ گذشتم!
انگار که هرگز نبوده‌اند..

#محمود_درويش

@foroogh_shamloo
در دو دست تو
سخت کاویدم
پر شدم، پر شدم ز زیبایی

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
دوستت دارم
کلمات ... کوچکتر از آنند
که آينه‌بينِ من شوند.
دوستت دارم
روياها آسان‌تر از آنند
که آرامشِ مرا به خانه بياورند.
دوستت دارم
حقيقتی‌ست:
شعرهای اين هم ساده‌تر از باران نيز
برای بی‌قراریِ من ... وطن نمی‌شوند
من از اين همه آوازِ آلوده می‌ترسم
ديگر نامت را به زبان نخواهم آورد.

#سید_علی_صالحی

@foroogh_shamloo
جای تو خالی ست
در دریغِ نامکرّری
که به پایان رسیدن را فریاد می کنند
جای تو خالی ست
در هر آن نا کجایی که منم...

#حمید_مصدق

@foroogh_shamloo
چه دیر آمدی حالایِ صدهزار ساله‌ی من!
من این نیستم که بوده‌ام
او که من بود آن همه سال
رفته زیر سایه‌یِ آن بیدِ بی‌نشان مُرده است.

#سیدعلی_صالحی

@foroogh_shamloo
من آنچه با تو گفتم برای ابرها بود
آنچه با تو گفتم برای درخت و دریا بود
برای هر موج، برای پرندگان در میان برگ‌ها
برای سنگ‌ریزه‌های هیاهو
برای دست‌های آشنا
برای چشمی که چهره می‌شود
و خواب، آسمانی به آن می‌دهد هم‌رنگش
برای هر شبی که بیاشامی
برای شبکه‌ی راه‌ها
برای پنجره‌ی گشوده، برای پیشانی گشاده
من آنچه به با تو گفتم، برای اندیشه‌هایت بود...
هر نوازشی، هر اعتمادی
زنده می‌ماند.

#پل_الوار

@foroogh_shamloo
اگه کَسیو می‌خوای،
با هرچه او می‌خواد بخواش!
خواستمت با خواسته‌هات.

#حسین_پناهی

@foroogh_shamloo
بعضی چیزها را نمی‌شود گفت. بعضی چیزها را احساس می‌کنید. رگ و پی شما را می‌تراشد، دل شما را آب می‌کند، اما وقتی می‌خواهید بیان کنید می‌بینید که بی‌رنگ و جلاست. مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا همان تابلوست. اما آن روح، آن چیزی که دل شما را می‌فشارد، در آن نیست

#بزرگ_علوی

@foroogh_shamloo
درخت با جنگل سخن می‌گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می‌گویم
نام‌ات را به من بگو
دست‌ات را به من بده
حرف‌ات را به من بگو
قلب‌ات را به من بده
من ریشه‌های تو را دریافته‌ام
با لبان‌ات برای همه لب‌ها سخن گفته‌ام
و دست‌های‌ات با دستانِ من آشناست.
در خلوتِ روشن با تو گریسته‌ام
برایِ خاطرِ زنده‌گان،
و در گورستانِ تاریک با تو خوانده‌ام
زیباترینِ سرودها را
زیرا که مرده گانِ این سال
عاشق‌ترینِ زنده‌گان بوده‌اند.

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
دخترانِ دشت!
دخترانِ انتظار!
دخترانِ امیدِ تنگ
در دشتِ بی‌کران،
و آرزوهای بی‌کران
در خُلق‌های تنگ!

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
بگو برایتان چه بگویم
از خاک و خون کدام سرزمین
کدام حکایت و حیات آدمی
و من رد کدام اندوه را
به شما نشان دهم
و از روزن کدام راز گریه به درآیم
و از میان رگبار همه رنگ ها
کدام پرده را پیش آورم
و از روشنایی این همه آوا
چراغ کدام زندگی را برافروزم؟

#شیرکو_بیکس

@foroogh_shamloo
پشتِ پنجره‌ىِ
درمانگاه نشسته‌ام
بویِ دارو رخت بربسته
میخک‌‌ها جايى شکفته‌اند
ميیدانم، اسارت مسئله‌ای نيست
ببين! مسئله این است که تسليم نشوى.

#ناظم_حکمت

@foroogh_shamloo
فریاد من با قلبم بیگانه بود
من آهنگ بیگانه‌ی تپش قلب خود بودم
زیرا که هنوز
نفخه‌ی سرگردانی بیش نبودم
زیرا که هنوز آوازم را نخوانده بودم
زیرا که هنوز سیم و سنگ من
در هم ممزوج بود .
و من سنگ و سیم بودم
من مرغ و قفس بودم
و در آفتاب ایستاده بودم
اگر چند سایه‌ام
بر لجنِ کهنه
چسبیده بود

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
زندگى از من مى خواهد
كه فراموشت كنم
و اين چيزى ست
كه دلم نمى تواند بفهمد

#محمود_درويش

@foroogh_shamloo
مسافرِ چشم‌به‌راهی‌های من
بی‌گاهان از راه بخواهد رسید...
ای همه‌ی امیدها
مرا به برآوردنِ این بام
نیرویی دهید!

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
هر بار 
که ‌ترانه‌ای ‌برایت سرودم 
قومم‌ بر من تاختند!
که چرا برایِ میهن شعری نمی‌سرایی؟
و آیا زن،چیزی‌ به جز‌ وطن است!؟

#نزار_قبانی

@foroogh_shamloo
آه اگر آزادی سرودی می‌خواند
کوچک
همچون گلوگاهِ پرنده‌یی،
هیچ کجا دیواری فرو ریخته بر جای نمی ماند.🕊

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
جوی هزاز زمزمه در من، می جوشد:
ای کاش...
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
(در جعبه های خاک)
یک روز می توانست،
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست.
در روشنای باران،
در آفتاب پاک.

#شفیعی_کدکنی

@foroogh_shamloo
2024/11/14 02:41:17
Back to Top
HTML Embed Code: