دوستانی که دربارهی این نوشتار ☝️ نقد، یا ابهام، یا پرسشی دارند که مایلاند با من در میان بگذارند میتوانند از این ایمیل استفاده کنند. از نظرات شما بهره خواهم برد و اگر نکته یا پاسخی به نظرم بیاید با شما در میان خواهم گذاشت یا همرسان خواهم کرد:
[email protected]
[email protected]
Audio
معمای نیایش
با حضور دکتر عبدالکریم سروش
اجرا: رضا فرطوسی
#عبدالکریم_سروش 04:10
#حسین_کاجی 36:26
#عبدالکریم_سروش 53:23
#حسین_کمالی 59:37
#عبدالکریم_سروش 01:04:01
#سعیده_میرصدری 01:18:43
#عبدالکریم_سروش 01:29:11
#اکبر_احمدی_افرمجانی 01:42:48
#عبدالکریم_سروش 01:53:20
#سروش_دباغ 02:05:15
#عبدالکریم_سروش 02:18:20
#فرهاد_شفتی 02:30:28
#عبدالکریم_سروش 02:43:01
#یاسر_میردامادی 02:49:40
#عبدالکریم_سروش 03:01:40
#مصطفی_دانشگر 03:20:46
#عبدالکریم_سروش 03:27:12
@didgahenochannel
با حضور دکتر عبدالکریم سروش
اجرا: رضا فرطوسی
#عبدالکریم_سروش 04:10
#حسین_کاجی 36:26
#عبدالکریم_سروش 53:23
#حسین_کمالی 59:37
#عبدالکریم_سروش 01:04:01
#سعیده_میرصدری 01:18:43
#عبدالکریم_سروش 01:29:11
#اکبر_احمدی_افرمجانی 01:42:48
#عبدالکریم_سروش 01:53:20
#سروش_دباغ 02:05:15
#عبدالکریم_سروش 02:18:20
#فرهاد_شفتی 02:30:28
#عبدالکریم_سروش 02:43:01
#یاسر_میردامادی 02:49:40
#عبدالکریم_سروش 03:01:40
#مصطفی_دانشگر 03:20:46
#عبدالکریم_سروش 03:27:12
@didgahenochannel
در این گفتار 👆 برداشتی از آخرین نامهی امام حسین از کربلا (بر مبنای روایت) را مطرح و پیآمدهای معرفتی و کاربردی آن را در جامعهی امروز بررسی خواهم کرد. در این بررسی، با نگاهی نقادانه، به نسبت "دنیا و آخرت" با "شکل و محتویِ دین" توجه میکنم.
دنیای نبودهی حسین 👆
(خانهی فرهنگی غدیر، ۶ مرداد ۱۴۰۲)
🍃 در بخشی از این گفتار توضیح دادم که امر به معروف و نهی از منکری که امام حسین در راه آن شهید شد متوجه وضعیت نابسامان و غیراخلاقی حکومت بنیامیّه بود.
🍃 محمد الغزالی مصری (وفات ۱۳۷۵) در کتاب "الاسلام و الاستبداد السیاسی" (نشر نهضت مصر، چاپ ۶، ص. ۱۷۵-۱۷۸)، در هفت بند نابسامانی اخلاقی حکومت بنیامیّه را برمیشمرد. محمد حسینی شاهرودی در مقالهی " امر به معروف و نهی از منکر در نهضت امام حسین (ع)" (حصون، ۱۳۸۳، ش. ۲) این هفت بند را اینگونه ترجمه میکند:
۱ - خلافت از مسیر خود خارج شد، و به صورت حکومت فردى و پادشاهى در آمد.
۲ ـ این احساس که جامعه و امت مصدر قدرت و سلطه حاکم است و امراء و زمامداران نایب مردم و خادم جامعه هستند ضعیف شد، و حکام، صاحب سیادت مطلقه؛ و ریاست بىقید و شرط شدند و مردم و جامعه را اتباع خود قرار دادند. حاکم فرمانفرماى مطلق، و مردم تابع اشاره او بودند.
۳ ـ مردمانى مرده ضمیر و جوانانى کم عقل و بىبهره از معارف اسلامى و گستاخ در معصیت، مقام خلافت را اشغال کردند.
۴ ـ مصارف خوشگذرانىهاى خلفا و بستگان و ستایش گویانشان ازبیتالمال برداشت مى شد، و در آمدهاى بیتالمال در رفع حوائج فقرا و مصالح امت صرف نمىگردید.
۵ ـ عصبیت جاهلیت، و مفاخر قبیلهاى، فامیلى و نژادى که اسلام به شدت با آن مبارزه دارد تجدید شد و برادرى و وحدت اسلامى به تفرقه و تشتت مبدل گردید. عرب به قبائل متعدد تقسیم گردید و میان عرب و سایر مللى که قبلاً اسلام اختیار کرده بودند، کینه و جدائى واقع شد. حکومت مستبد بنىامیه این اختلافات رابه مصلحت خود مىدانست و به آتش این منازعات دامن مىزد. و از این قبیله بر ضد آن قبیله انتصار مىجست.
۶ ـ اخلاق حسنه، تقوا و فضیلت، از ارزش و اعتبار افتاد، زیرا ریاست وپیشوائى مردم به دست افرادى بىشرف، و پست، و بىحیا افتاد، و معلوم است که وقتى زمامداران از شرف و حیا بىبهره باشند، و به عفت و پارسائى اهمیت ندهند، این صفات از بین مىرود.
۷ ـ حقوق و آزادیهاى افراد پایمال شده و کارمندان سازمانهاى دولتى بنىامّیه، از هیچ گونه تجاوز به حقوق مردم باک نداشتند، مىکشتند و به زندان مىانداختند. تنها عدد کسانى که حجاج در غیر جنگها کشت به صد و بیست هزار نفر رسید.
#حسین
@farhadshafti
(خانهی فرهنگی غدیر، ۶ مرداد ۱۴۰۲)
🍃 در بخشی از این گفتار توضیح دادم که امر به معروف و نهی از منکری که امام حسین در راه آن شهید شد متوجه وضعیت نابسامان و غیراخلاقی حکومت بنیامیّه بود.
🍃 محمد الغزالی مصری (وفات ۱۳۷۵) در کتاب "الاسلام و الاستبداد السیاسی" (نشر نهضت مصر، چاپ ۶، ص. ۱۷۵-۱۷۸)، در هفت بند نابسامانی اخلاقی حکومت بنیامیّه را برمیشمرد. محمد حسینی شاهرودی در مقالهی " امر به معروف و نهی از منکر در نهضت امام حسین (ع)" (حصون، ۱۳۸۳، ش. ۲) این هفت بند را اینگونه ترجمه میکند:
۱ - خلافت از مسیر خود خارج شد، و به صورت حکومت فردى و پادشاهى در آمد.
۲ ـ این احساس که جامعه و امت مصدر قدرت و سلطه حاکم است و امراء و زمامداران نایب مردم و خادم جامعه هستند ضعیف شد، و حکام، صاحب سیادت مطلقه؛ و ریاست بىقید و شرط شدند و مردم و جامعه را اتباع خود قرار دادند. حاکم فرمانفرماى مطلق، و مردم تابع اشاره او بودند.
۳ ـ مردمانى مرده ضمیر و جوانانى کم عقل و بىبهره از معارف اسلامى و گستاخ در معصیت، مقام خلافت را اشغال کردند.
۴ ـ مصارف خوشگذرانىهاى خلفا و بستگان و ستایش گویانشان ازبیتالمال برداشت مى شد، و در آمدهاى بیتالمال در رفع حوائج فقرا و مصالح امت صرف نمىگردید.
۵ ـ عصبیت جاهلیت، و مفاخر قبیلهاى، فامیلى و نژادى که اسلام به شدت با آن مبارزه دارد تجدید شد و برادرى و وحدت اسلامى به تفرقه و تشتت مبدل گردید. عرب به قبائل متعدد تقسیم گردید و میان عرب و سایر مللى که قبلاً اسلام اختیار کرده بودند، کینه و جدائى واقع شد. حکومت مستبد بنىامیه این اختلافات رابه مصلحت خود مىدانست و به آتش این منازعات دامن مىزد. و از این قبیله بر ضد آن قبیله انتصار مىجست.
۶ ـ اخلاق حسنه، تقوا و فضیلت، از ارزش و اعتبار افتاد، زیرا ریاست وپیشوائى مردم به دست افرادى بىشرف، و پست، و بىحیا افتاد، و معلوم است که وقتى زمامداران از شرف و حیا بىبهره باشند، و به عفت و پارسائى اهمیت ندهند، این صفات از بین مىرود.
۷ ـ حقوق و آزادیهاى افراد پایمال شده و کارمندان سازمانهاى دولتى بنىامّیه، از هیچ گونه تجاوز به حقوق مردم باک نداشتند، مىکشتند و به زندان مىانداختند. تنها عدد کسانى که حجاج در غیر جنگها کشت به صد و بیست هزار نفر رسید.
#حسین
@farhadshafti
Forwarded from DinOnline دینآنلاین
🔻پیوستی به نوشتار پاسخاندیشی برای ده پرسش مصطفی ملکیان
✍فرهاد شفتی
✔️پس از انتشار “پاسخاندیشی برای ده پرسش مصطفی ملکیان” در دینآنلاین پرسشها و نقدهایی را به طور مستقیم یا غیرمستقیم دریافت کردم. همانگونه که در پایان آن نوشتار آورده بودم: “هر پاسخی برای بستن پروندهی پرسش نیست، که بسیاری پاسخها خود آبستن پرسشهای بیشتراند و گمان من این است که پاسخهای من نیز از همین زمرهاند”. خوشحالم که گمانم درست بود و فرصت اندیشهی بیشتر فراهم شد.
📎 پيوند به متن کامل این یادداشت در سایت دینآنلاین
https://www.dinonline.com/41697/
🆔 @dinonline
✍فرهاد شفتی
✔️پس از انتشار “پاسخاندیشی برای ده پرسش مصطفی ملکیان” در دینآنلاین پرسشها و نقدهایی را به طور مستقیم یا غیرمستقیم دریافت کردم. همانگونه که در پایان آن نوشتار آورده بودم: “هر پاسخی برای بستن پروندهی پرسش نیست، که بسیاری پاسخها خود آبستن پرسشهای بیشتراند و گمان من این است که پاسخهای من نیز از همین زمرهاند”. خوشحالم که گمانم درست بود و فرصت اندیشهی بیشتر فراهم شد.
📎 پيوند به متن کامل این یادداشت در سایت دینآنلاین
https://www.dinonline.com/41697/
🆔 @dinonline
دینآنلاین
پیوستی به نوشتار پاسخاندیشی برای ده پرسش مصطفی ملکیان
فرهاد شفتی: پس از انتشار "پاسخاندیشی برای ده پرسش مصطفی ملکیان" در دینآنلاین پرسشها و نقدهایی را به طور مستقیم یا غیرمستقیم دریافت کردم. همانگونه که در پایان آن نوشتار آورده بودم: "هر پاسخی برای بستن پروندهی پرسش نیست، که بسیاری پاسخها خود آبستن پرسشهای…
Forwarded from پیوست
جملهی تکاندهندهی ابنعربی برای کرن آرمسترانگ (در مصاحبه با الجزیره)
کرن آمسترانگ، دینپژوه مشهور انگلیسی و نویسندهی چندین کتاب مهم مثل خداشناسی از ابراهیم تا کنون، از دل تو تا دل من، بنیادگرایی در آیین یهود، مسیحیت و اسلام، محمد زندگینامهی پیامبر اسلام و...، که به فارسی هم ترجمه شدهاند، در این ویدیو میگوید زمانی که راهبه بوده است، باورش به مسیحیت کاتولیکی را ترک میکند. در این دوران تصمیم بر مواجهه با سنتهای دینی دیگر میگیرد و نگاه دوبارهای به اعتقاد کاتولیکی خود میکند و این باعث میشود که [به جای تداوم ترک اعتقادات] بکوشد که بهترین کارهای ممکن در باورهایش را انجام دهد. در این سیر او به جملهای از ابنعربی برمیخورد. جملهای تکاندهنده که باعث میشود که او رونویسیاش کند و جلوی چشمش بچسباند. ابنعربی در این به روایت آرمسترانگ [و ترجمهی من از بیان آرمسترانگ] میگوید: چنان به دینت نناز که دینهای دیگر را انکار کنی، اگر چنین کنی، خیرهای فراوانی را از دست میدهی. نه، تو از شناختن حقیقت راستین ماجرا بازمیمانی. خدا قادر و عالم و مطلق است و نمیتواند به یک باور محدود شود، برای اینکه او در قرآن (بقره، ۱۱۵) میگوید: پس به هرجا روى آوريد، رو به سوى خداوند است. هر کس به آنچه میشناسد بنازد، خدایش آفریدهی خود اوست و در ستایشِ آن شناختهها [در حقیقت] خودش را میستاید؛ پس او باورهای دیگران را سرزنش میکند، کاری که اگر منصف بود انجامش نمیداد.
#ویدیو
@Hamesh1
کرن آمسترانگ، دینپژوه مشهور انگلیسی و نویسندهی چندین کتاب مهم مثل خداشناسی از ابراهیم تا کنون، از دل تو تا دل من، بنیادگرایی در آیین یهود، مسیحیت و اسلام، محمد زندگینامهی پیامبر اسلام و...، که به فارسی هم ترجمه شدهاند، در این ویدیو میگوید زمانی که راهبه بوده است، باورش به مسیحیت کاتولیکی را ترک میکند. در این دوران تصمیم بر مواجهه با سنتهای دینی دیگر میگیرد و نگاه دوبارهای به اعتقاد کاتولیکی خود میکند و این باعث میشود که [به جای تداوم ترک اعتقادات] بکوشد که بهترین کارهای ممکن در باورهایش را انجام دهد. در این سیر او به جملهای از ابنعربی برمیخورد. جملهای تکاندهنده که باعث میشود که او رونویسیاش کند و جلوی چشمش بچسباند. ابنعربی در این به روایت آرمسترانگ [و ترجمهی من از بیان آرمسترانگ] میگوید: چنان به دینت نناز که دینهای دیگر را انکار کنی، اگر چنین کنی، خیرهای فراوانی را از دست میدهی. نه، تو از شناختن حقیقت راستین ماجرا بازمیمانی. خدا قادر و عالم و مطلق است و نمیتواند به یک باور محدود شود، برای اینکه او در قرآن (بقره، ۱۱۵) میگوید: پس به هرجا روى آوريد، رو به سوى خداوند است. هر کس به آنچه میشناسد بنازد، خدایش آفریدهی خود اوست و در ستایشِ آن شناختهها [در حقیقت] خودش را میستاید؛ پس او باورهای دیگران را سرزنش میکند، کاری که اگر منصف بود انجامش نمیداد.
#ویدیو
@Hamesh1
Telegram
📎
🍃 در ادامهی علاقهام به بحثهای کثرتانگاری دینی خواستم این ویدیو را 👆 همرسان کنم که دیدم دوست پژوهشگر و اهل قلم، علی سلطانی، در هامش آن را با توضیح و ترجمهای خوب آورده است (ویدیوی کامل این مصاحبه در اینجا).
🍃 ادعا نمیکنم که ابنعربی لزوما به آن معنی که امروزه مطرح است کثرتانگار بوده است اما این نقل به مضمونِ سخن او از دیدی کثرتانگار بسیار جذّاب است. اگر میخواستم سخن کرن آرمسترانگ را با عبارتی تمام کنم به این قسمت از آیهی ۴۸ سورهی مائده اشاره میکردم: "... برای هر یک از شما آیین و روشی قرار دادهایم. و اگر خدا میخواست، بیگمان، شما را امّتی یگانه میساخت، ولی (چنین نکرد) تا در آنچه به شما داده به چالشتان کشد، پس در کارهای خوب از هم پیشی گیرید، بازگشت همگیتان تنها به سوی خداست، آنگاه شما را از آنچه در آن اختلاف میکردید، آگاه خواهد ساخت" (ترجمهی محمد علی کوشا، با جایگزین کردن "آزمایش" با "چالش" که ترجیح من در ترجمهی ابتلا است).
🍃 یک نکته هم دربارهی منبع و اصل نوشته: آرمسترانگ این مطلب را در کتاب " A History of God: The 4,000-Year Quest of Judaism, Christianity, and Islam " آورده و به رینولد نیکلسون در " Eastern Poetry and Prose " ارجاع میدهد. نیکلسون زیر عنوان ابنعربی این را نوشته است (ترجمه):
"مومن خدایی را میستاید که در قالب شکل ایمان خود اوست. او در واقع خود را میستاید چون خدایش را خود ساخته است، و ستایش از ساخته شده ستایش از سازنده است، و هرگونه علوّ یا نقص آن نیز به سازنده مربوط است. برای همین نیز او (مومن) باور دیگران را نقد میکند، و اینگونه نبود اگر که منصف بود. بدون شک پرستشکننندهی این خدای خاصّ با نقد باور دیگران نادانی خود را نشان میدهد. اگر این سخن جنید را میفهمید: "رنگ آب رنگ ظرفی است که آن را دربر گرفته است."، آنگاه او در باور دیگران دخالت نمیکرد بلکه خدا را در همهی صورتها و باورها میدید. چنین فردی عقیدهای دارد اما علم (به اصل خداوند) ندارد، برای همین نیز خداوند گفته است "من نزد عقیدهی بندهام از خودم هستم."، به این معنی که "من خود را تنها در تصویری که او از من دارد به او نشان خواهم داد". خداوند به اختیار خود مطلق یا محدود میشود، و خدای باور دینی دچار محدودیت است چون او خدایی است که در ظرف قلبِ بندهاش میگنجد. خدای مطلق اما در هیچ ظرفی نمیگنجد، چون او وجود همه چیز و وجود خود است، و نمیتوان گفت که چیزی در خود میگنجد یا نمیگنجد." (ترجمه از ص. ۱۴۸)
نیکلسون این را از بخش ۲۷ از فصوصالحکم، فص حکمة فردیة فی کلمة محمدیة به انگلیسی ترجمه کرده است، تقریبا آخرین صفحهی فصوص.
🍃 آرمسترانگ در این مصاحبه و در کتابش نخست ترجمهای از بخش ۱۰ از فصوص الحکم، فص حکمة احدیة فی کلمة هودیة، را بیان میکند و سپس بخشی از ترجمهی بالا از نیکلسون را ازبخشِ ۲۷ فصوص میآورد. این دو متن اگرچه در دو بخش متفاوت فصوص آمدهاند اما بسیار به یکدیگر مرتبطاند و آرمسترانگ (یا هر آنکه منبعش بوده است) با ذکاوت آنها را یکجا آورده است.
این دو متن از فصوص را برای علاقهمندان به اصل نوشته در دو فرستهی بعدی آوردهام. 👇
@farhadshafti
🍃 ادعا نمیکنم که ابنعربی لزوما به آن معنی که امروزه مطرح است کثرتانگار بوده است اما این نقل به مضمونِ سخن او از دیدی کثرتانگار بسیار جذّاب است. اگر میخواستم سخن کرن آرمسترانگ را با عبارتی تمام کنم به این قسمت از آیهی ۴۸ سورهی مائده اشاره میکردم: "... برای هر یک از شما آیین و روشی قرار دادهایم. و اگر خدا میخواست، بیگمان، شما را امّتی یگانه میساخت، ولی (چنین نکرد) تا در آنچه به شما داده به چالشتان کشد، پس در کارهای خوب از هم پیشی گیرید، بازگشت همگیتان تنها به سوی خداست، آنگاه شما را از آنچه در آن اختلاف میکردید، آگاه خواهد ساخت" (ترجمهی محمد علی کوشا، با جایگزین کردن "آزمایش" با "چالش" که ترجیح من در ترجمهی ابتلا است).
🍃 یک نکته هم دربارهی منبع و اصل نوشته: آرمسترانگ این مطلب را در کتاب " A History of God: The 4,000-Year Quest of Judaism, Christianity, and Islam " آورده و به رینولد نیکلسون در " Eastern Poetry and Prose " ارجاع میدهد. نیکلسون زیر عنوان ابنعربی این را نوشته است (ترجمه):
"مومن خدایی را میستاید که در قالب شکل ایمان خود اوست. او در واقع خود را میستاید چون خدایش را خود ساخته است، و ستایش از ساخته شده ستایش از سازنده است، و هرگونه علوّ یا نقص آن نیز به سازنده مربوط است. برای همین نیز او (مومن) باور دیگران را نقد میکند، و اینگونه نبود اگر که منصف بود. بدون شک پرستشکننندهی این خدای خاصّ با نقد باور دیگران نادانی خود را نشان میدهد. اگر این سخن جنید را میفهمید: "رنگ آب رنگ ظرفی است که آن را دربر گرفته است."، آنگاه او در باور دیگران دخالت نمیکرد بلکه خدا را در همهی صورتها و باورها میدید. چنین فردی عقیدهای دارد اما علم (به اصل خداوند) ندارد، برای همین نیز خداوند گفته است "من نزد عقیدهی بندهام از خودم هستم."، به این معنی که "من خود را تنها در تصویری که او از من دارد به او نشان خواهم داد". خداوند به اختیار خود مطلق یا محدود میشود، و خدای باور دینی دچار محدودیت است چون او خدایی است که در ظرف قلبِ بندهاش میگنجد. خدای مطلق اما در هیچ ظرفی نمیگنجد، چون او وجود همه چیز و وجود خود است، و نمیتوان گفت که چیزی در خود میگنجد یا نمیگنجد." (ترجمه از ص. ۱۴۸)
نیکلسون این را از بخش ۲۷ از فصوصالحکم، فص حکمة فردیة فی کلمة محمدیة به انگلیسی ترجمه کرده است، تقریبا آخرین صفحهی فصوص.
🍃 آرمسترانگ در این مصاحبه و در کتابش نخست ترجمهای از بخش ۱۰ از فصوص الحکم، فص حکمة احدیة فی کلمة هودیة، را بیان میکند و سپس بخشی از ترجمهی بالا از نیکلسون را ازبخشِ ۲۷ فصوص میآورد. این دو متن اگرچه در دو بخش متفاوت فصوص آمدهاند اما بسیار به یکدیگر مرتبطاند و آرمسترانگ (یا هر آنکه منبعش بوده است) با ذکاوت آنها را یکجا آورده است.
این دو متن از فصوص را برای علاقهمندان به اصل نوشته در دو فرستهی بعدی آوردهام. 👇
@farhadshafti
Telegram
فرهاد شفتی
جملهی تکاندهندهی ابنعربی برای کرن آرمسترانگ (در مصاحبه با الجزیره)
کرن آمسترانگ، دینپژوه مشهور انگلیسی و نویسندهی چندین کتاب مهم مثل خداشناسی از ابراهیم تا کنون، از دل تو تا دل من، بنیادگرایی در آیین یهود، مسیحیت و اسلام، محمد زندگینامهی پیامبر…
کرن آمسترانگ، دینپژوه مشهور انگلیسی و نویسندهی چندین کتاب مهم مثل خداشناسی از ابراهیم تا کنون، از دل تو تا دل من، بنیادگرایی در آیین یهود، مسیحیت و اسلام، محمد زندگینامهی پیامبر…
ادامهی فرستهی بالا 👆
برگرفته از بخش ۱۰ از فصوص الحکم، فص حکمة احدیة فی کلمة هودیة
https://www.tg-me.com/farhadshafti/643
برگرفته از بخش ۱۰ از فصوص الحکم، فص حکمة احدیة فی کلمة هودیة
https://www.tg-me.com/farhadshafti/643
فرستهی بالا دربارهی منبع سخن کرن آرمسترانگ را تدقیق کردم، او از دو بخش متفاوت از فصوص نقل قول کرده است. متن مربوط به هر دو بخش را آوردهام 👆
Telegram
فرهاد شفتی
🍃 در ادامهی علاقهام به بحثهای کثرتانگاری دینی خواستم این ویدیو را 👆 همرسان کنم که دیدم دوست پژوهشگر و اهل قلم، علی سلطانی، در هامش آن را با توضیح و ترجمهای خوب آورده است (ویدیوی کامل این مصاحبه در اینجا).
🍃 ادعا نمیکنم که ابنعربی لزوما به آن معنی…
🍃 ادعا نمیکنم که ابنعربی لزوما به آن معنی…
پرسشی و پاسخی: آیات معنوی قرآن، و بهشت و جهنم
- وقتی با قرآن روبهرو هستم حسی متضاد را تجربه میکنم. حسی که در آن میبینم در کنار آیاتی با مضمون معنوی، آیاتی هستند که در آنها وعدهی بهشت و حوری داده شده است یا آیاتی که مربوط به جاودانه بودن کافران و غیر مسلمانان است. همه این موارد در حقیقت با مطلب اخیر شما از مصاحبهیخانم کرن آرمسترانگ برای من دوگانگی ایجاد میکند. در مواجهه با متن قرآن چه رویکردی داشته باشم؟ چه نگاهی مناسب است؟
🍃 آنچه ابنعربی دربارهی آن نوشته و خانم کرن آرمسترانگ نقل میکند درباره ی تصویر ما از خداوند است. چون خداوند نامحدود است، هر آنچه فهم ما از اوست تنها تصویری از اوست و به تعبیر ابنعربی ساختهی ماست و نه خود او.
🍃 اگر بپذیریم که آنچه از خداوند میدانیم و در قرآن آمده است تنها تصویری از اوست که برای مخاطب قرآن تا حدی قابل درک باشد، آنگاه این را نیز میتوان پذیرفت که بسیاری از آنچه به آن تصویر نسبت داده شده است، خود تصویری بر مبنای آن تصویر است. از این منظر داستانِ خلقت، آنچه پس از مرگ در پیش است، و عالم ملکوت، تصاویری هستند از حقیقتِ ازل و ابد و دستگاه الهی. در نوشته ها و گفتارها به تمام آنچه ورای ماست با عنوان "امر متعالی" یاد میکنم و به طور خاص از عنوان "حقیقت مطلق" برای اشاره به آنچه ما از او به "خداوند" یاد میکنیم استفاده میکنم تا بر تصویر بودن تمام این مفاهیم تاکید کنم. بر این مبنا و با استفاده از عناوینی که آوردم، اینگونه خلاصه میکنم که آنچه ابنعربی دربارهی آن "حقیقت مطلق" میگوید دربارهی "امر متعالی" نیز صادق است.
🍃 تصویر ادیان و مسلکهای معنویِ مختلف از آخرت متفاوت است اما تقریبا همه بر این اتفاق دارند که چگونگی ما در این دنیا، چگونگی ما پس از مرگ را رقم میزند. همسو با همین، تصویری که مخاطبان ادیان ابراهیمی، به خصوص مسیحیت و اسلام، از پس از مرگ دارند روز قیامت و قضاوت و بهشت و جهنم است. این تصاویر از حقایقی پرده برمیدارند اما تصویراند و نه عین حقیقت. قرآن به خصوص برای هدایت مخاطبان مستقیم گفتمانی بر مبنای انذار و تبشیر دارد. این گفتمان و آن انذار و تبشیر خود بر مبنای همان تصویر ادیان ابراهیمی از آخرت هستند. جالب است که بسیاری از عرفای اسلام از جمله ابنعربی، ضمن استفاده از تعابیر قیامت و بهشت و جهنم، درک و تبیینی لطیف و ورای ظاهر الفاظ از این عناوین داشتند.
(در چارچوب این تصویر، این را نیز در نظر داشته باشید که قرآن نه به غیرمسلمانان که به کافران وعدهی جهنم داده است. کافر و غیرمسلمان یکی نیستند.)
🍃 به نظرم اگر از این دید به آیاتی که اشاره کردید بنگرید تضاد و دوگانگی نخواهید دید و آنچه شما از آن به «معنویت» یاد کردید را نه در بعضی آیات که در تمام قرآن جاری خواهید یافت.
بیشتر دربارهی آیات عذاب: اینجا
#پرسش_پاسخ #بهشت_جهنم
@farhadshafti
- وقتی با قرآن روبهرو هستم حسی متضاد را تجربه میکنم. حسی که در آن میبینم در کنار آیاتی با مضمون معنوی، آیاتی هستند که در آنها وعدهی بهشت و حوری داده شده است یا آیاتی که مربوط به جاودانه بودن کافران و غیر مسلمانان است. همه این موارد در حقیقت با مطلب اخیر شما از مصاحبهیخانم کرن آرمسترانگ برای من دوگانگی ایجاد میکند. در مواجهه با متن قرآن چه رویکردی داشته باشم؟ چه نگاهی مناسب است؟
🍃 آنچه ابنعربی دربارهی آن نوشته و خانم کرن آرمسترانگ نقل میکند درباره ی تصویر ما از خداوند است. چون خداوند نامحدود است، هر آنچه فهم ما از اوست تنها تصویری از اوست و به تعبیر ابنعربی ساختهی ماست و نه خود او.
🍃 اگر بپذیریم که آنچه از خداوند میدانیم و در قرآن آمده است تنها تصویری از اوست که برای مخاطب قرآن تا حدی قابل درک باشد، آنگاه این را نیز میتوان پذیرفت که بسیاری از آنچه به آن تصویر نسبت داده شده است، خود تصویری بر مبنای آن تصویر است. از این منظر داستانِ خلقت، آنچه پس از مرگ در پیش است، و عالم ملکوت، تصاویری هستند از حقیقتِ ازل و ابد و دستگاه الهی. در نوشته ها و گفتارها به تمام آنچه ورای ماست با عنوان "امر متعالی" یاد میکنم و به طور خاص از عنوان "حقیقت مطلق" برای اشاره به آنچه ما از او به "خداوند" یاد میکنیم استفاده میکنم تا بر تصویر بودن تمام این مفاهیم تاکید کنم. بر این مبنا و با استفاده از عناوینی که آوردم، اینگونه خلاصه میکنم که آنچه ابنعربی دربارهی آن "حقیقت مطلق" میگوید دربارهی "امر متعالی" نیز صادق است.
🍃 تصویر ادیان و مسلکهای معنویِ مختلف از آخرت متفاوت است اما تقریبا همه بر این اتفاق دارند که چگونگی ما در این دنیا، چگونگی ما پس از مرگ را رقم میزند. همسو با همین، تصویری که مخاطبان ادیان ابراهیمی، به خصوص مسیحیت و اسلام، از پس از مرگ دارند روز قیامت و قضاوت و بهشت و جهنم است. این تصاویر از حقایقی پرده برمیدارند اما تصویراند و نه عین حقیقت. قرآن به خصوص برای هدایت مخاطبان مستقیم گفتمانی بر مبنای انذار و تبشیر دارد. این گفتمان و آن انذار و تبشیر خود بر مبنای همان تصویر ادیان ابراهیمی از آخرت هستند. جالب است که بسیاری از عرفای اسلام از جمله ابنعربی، ضمن استفاده از تعابیر قیامت و بهشت و جهنم، درک و تبیینی لطیف و ورای ظاهر الفاظ از این عناوین داشتند.
(در چارچوب این تصویر، این را نیز در نظر داشته باشید که قرآن نه به غیرمسلمانان که به کافران وعدهی جهنم داده است. کافر و غیرمسلمان یکی نیستند.)
🍃 به نظرم اگر از این دید به آیاتی که اشاره کردید بنگرید تضاد و دوگانگی نخواهید دید و آنچه شما از آن به «معنویت» یاد کردید را نه در بعضی آیات که در تمام قرآن جاری خواهید یافت.
بیشتر دربارهی آیات عذاب: اینجا
#پرسش_پاسخ #بهشت_جهنم
@farhadshafti
Telegram
فرهاد شفتی
🍃 در ادامهی علاقهام به بحثهای کثرتانگاری دینی خواستم این ویدیو را 👆 همرسان کنم که دیدم دوست پژوهشگر و اهل قلم، علی سلطانی، در هامش آن را با توضیح و ترجمهای خوب آورده است (ویدیوی کامل این مصاحبه در اینجا).
🍃 ادعا نمیکنم که ابنعربی لزوما به آن معنی…
🍃 ادعا نمیکنم که ابنعربی لزوما به آن معنی…
Forwarded from کانال خبری جمعیت خیریه غدیر (heydar samirkaram)
سلسله نشستهای هماندیشی
تبادل نظر و پرسش و پاسخ
فرهاد شفتی
نشست سوم: 10:00 شب، چهارشنبه :25 مرداد
موضوع سخن آغازین در این نشست:«مسئله ی وحی»
عزیزانی که تمایل دارند در جلسه حضور یابند از طریق لینک زیر می توانند با گزینه میهمان وارد شوند:
https://www.skyroom.online/ch/12ht/yade-ostad
تبادل نظر و پرسش و پاسخ
فرهاد شفتی
نشست سوم: 10:00 شب، چهارشنبه :25 مرداد
موضوع سخن آغازین در این نشست:«مسئله ی وحی»
عزیزانی که تمایل دارند در جلسه حضور یابند از طریق لینک زیر می توانند با گزینه میهمان وارد شوند:
https://www.skyroom.online/ch/12ht/yade-ostad
Audio
23MB
صدای نشست سوم هماندیشی در موضوع "مسئلهی وحی" پیوست است. در این نشست نظریههای مختلف در باب چگونگی وحی و پیآمد هر یک را مرور کردیم.
@farhadshafti
صدای نشست سوم هماندیشی در موضوع "مسئلهی وحی" پیوست است. در این نشست نظریههای مختلف در باب چگونگی وحی و پیآمد هر یک را مرور کردیم.
@farhadshafti
بر سر شاخِ دین، بُن بریدن
🍃 به گمانم سخن گزافی نیست اگر گفته شود که جامعهای که درگیر تصویری غل و زنجیروار و رعبآور از دین باشد، به سوی دینگریزی خواهد رفت. انسان طبعا از احساس دربند بودن گریزان است و برای او فرار از دینی که از دید او زنجیرِ پایش باشد واکنشی طبیعی و قابل پیشبینی است.
🍃 بعید میدانم که در تاریخ پیدا کنیم دینی با نشان دادن غل و زنجیر موفق به افزودن به تعداد دیندارانِ واقعی شده باشد. در واقع بسیاری از آنان که مسلک قدیم خود را رها کردند و به دینِ جدیدی پیوستند به انگیزهی رهایی از گرفتاریها و زنجیرهای زمانه چنین کردند. در قرآن، آیهی ۱۵۷ سورهی اعراف، اهل کتاب مورد خطاب پیامبر اینگونه به ایمان آوردن به پیامبر تشویق میشوند: "... او ... بار سنگینشان و بندهایی که بر آنها بود را از آنان برمیدارد ..." (... وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِم ...).
🍃 همهی اینها را نوشتم تا بگویم که آن دیندارانی که برداشتشان از دین، ایشان را به استفاده از غل و زنجیر (واقعی یا مفهومی) و ایجاد رعب و وحشت برای همراه کردن دیگران تشویق میکند از مهمترین عوامل دینگریزی مخاطبانشان هستند. همینها هستند که به قیمت متنفر کردن مردم از هر چه رنگ دین دارد، به این خوشاند که به ایشان، به زعم خود، جامهی دینداری بپوشانند.
🍂 یکی بر سر شاخ بُن میبرید ...
@farhadshafti
🍃 به گمانم سخن گزافی نیست اگر گفته شود که جامعهای که درگیر تصویری غل و زنجیروار و رعبآور از دین باشد، به سوی دینگریزی خواهد رفت. انسان طبعا از احساس دربند بودن گریزان است و برای او فرار از دینی که از دید او زنجیرِ پایش باشد واکنشی طبیعی و قابل پیشبینی است.
🍃 بعید میدانم که در تاریخ پیدا کنیم دینی با نشان دادن غل و زنجیر موفق به افزودن به تعداد دیندارانِ واقعی شده باشد. در واقع بسیاری از آنان که مسلک قدیم خود را رها کردند و به دینِ جدیدی پیوستند به انگیزهی رهایی از گرفتاریها و زنجیرهای زمانه چنین کردند. در قرآن، آیهی ۱۵۷ سورهی اعراف، اهل کتاب مورد خطاب پیامبر اینگونه به ایمان آوردن به پیامبر تشویق میشوند: "... او ... بار سنگینشان و بندهایی که بر آنها بود را از آنان برمیدارد ..." (... وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِم ...).
🍃 همهی اینها را نوشتم تا بگویم که آن دیندارانی که برداشتشان از دین، ایشان را به استفاده از غل و زنجیر (واقعی یا مفهومی) و ایجاد رعب و وحشت برای همراه کردن دیگران تشویق میکند از مهمترین عوامل دینگریزی مخاطبانشان هستند. همینها هستند که به قیمت متنفر کردن مردم از هر چه رنگ دین دارد، به این خوشاند که به ایشان، به زعم خود، جامهی دینداری بپوشانند.
🍂 یکی بر سر شاخ بُن میبرید ...
@farhadshafti
دوگانهی خدا(نا)باوری یا دامنهی حقیقتباوری؟
🍃 اگر بپذیریم که آنچه از آن به «خداوند» یاد میکنیم تنها تصویری است از آن حقیقت مطلق، آنگاه به این میرسیم که دوگانهی «خداباور-خداناباور» نیز بر مبنای همین تصویر است.
🍃 بر این اساس، دوگانهی «خدا(نا)باور» تبدیل به دامنهی «حقیقتباوری» خواهد شد. در این دامنه همگان به تصویری از حقیقت، به درجهای، باور دارند. در عین حال باور هیچکس، نسبت به آن حقیقتِ مطلق، تمام (در تصویر) و کامل (در درجه) نیست.
🍃 بر مبنای همین دیدگاه است که به نظرم بسیاری از بحثهای میان "خداباوران" و "خداناباوران" به نزاع بین تعابیر میماند.
🍃 باز بر مبنای همین دیدگاه جای شگفتی یا انکار نخواهد بود اگر بینِ آثارِ عملیِ ایمان (مثلا توکل، رضا، آرامش، فراسونگری، مکارم اخلاقی، ...) و دوگانهی "خدا(نا)باوری" همیشه ارتباط مستقیمی نبینیم.
🍂 هر یک از اهل نظر را به زبانی دارد
چشم پر کار ترا هیچ فنی نیست که نیست
بلبل و طوطی و قمری همه نالان تواند
در دبستان تو شیرین سخنی نیست که نیست
همه نازک بدنان در خم آغوش تواند
سینهچاک تو گل و یاسمنی نیست که نیست
گر چه در بستهی شرم است کمانخانهی تو
از خَدَنگ تو مُشبّک بدنی نیست که نیست
(صائب)
@farhadshafti
پیوست 👇
🍃 اگر بپذیریم که آنچه از آن به «خداوند» یاد میکنیم تنها تصویری است از آن حقیقت مطلق، آنگاه به این میرسیم که دوگانهی «خداباور-خداناباور» نیز بر مبنای همین تصویر است.
🍃 بر این اساس، دوگانهی «خدا(نا)باور» تبدیل به دامنهی «حقیقتباوری» خواهد شد. در این دامنه همگان به تصویری از حقیقت، به درجهای، باور دارند. در عین حال باور هیچکس، نسبت به آن حقیقتِ مطلق، تمام (در تصویر) و کامل (در درجه) نیست.
🍃 بر مبنای همین دیدگاه است که به نظرم بسیاری از بحثهای میان "خداباوران" و "خداناباوران" به نزاع بین تعابیر میماند.
🍃 باز بر مبنای همین دیدگاه جای شگفتی یا انکار نخواهد بود اگر بینِ آثارِ عملیِ ایمان (مثلا توکل، رضا، آرامش، فراسونگری، مکارم اخلاقی، ...) و دوگانهی "خدا(نا)باوری" همیشه ارتباط مستقیمی نبینیم.
🍂 هر یک از اهل نظر را به زبانی دارد
چشم پر کار ترا هیچ فنی نیست که نیست
بلبل و طوطی و قمری همه نالان تواند
در دبستان تو شیرین سخنی نیست که نیست
همه نازک بدنان در خم آغوش تواند
سینهچاک تو گل و یاسمنی نیست که نیست
گر چه در بستهی شرم است کمانخانهی تو
از خَدَنگ تو مُشبّک بدنی نیست که نیست
(صائب)
@farhadshafti
پیوست 👇
پیوستی به فرستهی بالا👆
دوست عزیز و اندیشمندی با این نکتهی نقادانه و شیوا به من فرصت داد تا در تبیین فرستهی "دوگانهی خدا(نا)باوری یا دامنهی حقیقتباوری" بکوشم:
"نزاع میان خداباوری و خداناباوری و مرتبط دانستن آن با باور به حقیقت مطلق در صورتی است که خداناباوران به نوعی از حقیقت غایی یا مطلق اعتراف کنند، اما فقط عدهی اندکی از خداناباوران به نوعی از شعور مطلق اعتراف میکنند. من میفهمم که میتوان نزاع بین خدای شخصی ادیان ابراهیمی و خدای پانتئیستی ادیان شرقی را دعوایی غیر اصیل دانست و باور آنان را به اختلاف در باب چگونگی حقیقت مطلق مربوط دانست اما نمیفهمم چگونه اختلاف بین خداباوری و خداناباوری هم میتواند از این سنخ باشد."
پاسخ من:
🍃 نکتهایی که در ذهن دارم این است که «دعوای اصیل» این است که در آن دامنهای که گفتم کجا باشیم. مقایسه بین این و بحث خدای متشخص و خدای ادیان شرقی از نظر من درست نیست. من هم خدای متشخص ادیان ابراهیمی و هم خدای نامتشخص ادیان شرقی را تصویری مناسب و البته ناتمام از آن حقیقت مطلق میدانم که میتوانند به نوعی مکمّل یکدیگر باشند. این بحث دیگری است که در گذشته با عنوان خداینامشخص مطرح کردهام. دو سوی دامنهی حقیقتباوری امّا "خدای متشخص" و "خدای نامتشخص" نیستند بلکه درجهی (یا بگوییم مرتبهی) باور به آن حقیقت مطلق است، یعنی اینکه برتری (علوّ) و گسترهی (تسرّی) آن حقیقت مطلق را تا کجا بدانیم.
🍃 بر این اساس، این را که نوشتید برخی اصلا حقیقت مطلقی را قبول ندارند، من اینگونه باز مینویسم که برخی تصویرشان از آن حقیقت مطلق از دید من که با شما در این سوی آن دامنه ایستادهام، از برتری و گسترهی بسیار کمی برخوردار است. من و شما اگرچه ممکن است آن را شاخهای از حقیقت بدانیم اما به آن «حقیقت مطلق» نمیگوییم. در مقابل ایشان بر ایناند که حقیقتی جز آنچه ایشان یافتند وجود ندارد و اگر بناست حقیقتی را مطلق بنامیم چیزی بیش از آن نیست. محل نزاع در اینجاست.
🍃 برای تبیین بهتر مثالی میآورم: وقتی ریچارد داوکینز با یک مسیحی بحث میکند و هر دو طرف بحثشان محدود به تفسیری تحتاللفظی از متن توراتِ موجود است، از دید من میشود ضَعُف الطالب و المطلوب. به نظر من هر دو سو در این بحث غافلاند که اختلافشان نه در انتخاب میان دوگانهی خداباوری یا خداناباوری، بلکه در انتخاب جایگاه خود در دامنهی حقیقتباوری است. من اگر (خدای نخواسته) بخواهم با «خداناباوری» بحثی کنم سعی میکنم نخست ببینم که او در این دامنهای که گفتم کجا قرار دارد، چه باورهایی دارد که از دید من از همان حقیقتی که من به آن باور دارم آمدهاند. او را نیز دعوت میکنم که از تعابیر رایج در باور من گذر کند و ببیند و بپذیرد که فهم من نیز بر همان دامنهای که او بر آن ایستاده است قرار گرفته است، و اختلاف ما تنها دربارهی تصویرمان از حقیقت مطلق و نیز برتری و گسترهی آن است. آنگاه بحث خواهیم کرد که در این دامنه شایسته است کجا بنشینیم.
🍃 قصد من از آنچه نوشتم غیراصیل دانستن اختلاف باورها به طور مطلق نیست، بلکه پیشنهاد دیدگاهی برای اصالت دادن به این اختلاف است. بر اینم که "دوگانهی خدا(نا)باوری" برداشتی نارسا از اختلاف باورهاست که منجر به نزاعِ کاذب میشود، و پیشنهاد میکنم که "دامنهی حقیقتباوری" برداشتی رساتر است که محلّ نزاع را روشنتر میکند.
@farhadshafti
در همینباره، پرسشی و پاسخی 👇
دوست عزیز و اندیشمندی با این نکتهی نقادانه و شیوا به من فرصت داد تا در تبیین فرستهی "دوگانهی خدا(نا)باوری یا دامنهی حقیقتباوری" بکوشم:
"نزاع میان خداباوری و خداناباوری و مرتبط دانستن آن با باور به حقیقت مطلق در صورتی است که خداناباوران به نوعی از حقیقت غایی یا مطلق اعتراف کنند، اما فقط عدهی اندکی از خداناباوران به نوعی از شعور مطلق اعتراف میکنند. من میفهمم که میتوان نزاع بین خدای شخصی ادیان ابراهیمی و خدای پانتئیستی ادیان شرقی را دعوایی غیر اصیل دانست و باور آنان را به اختلاف در باب چگونگی حقیقت مطلق مربوط دانست اما نمیفهمم چگونه اختلاف بین خداباوری و خداناباوری هم میتواند از این سنخ باشد."
پاسخ من:
🍃 نکتهایی که در ذهن دارم این است که «دعوای اصیل» این است که در آن دامنهای که گفتم کجا باشیم. مقایسه بین این و بحث خدای متشخص و خدای ادیان شرقی از نظر من درست نیست. من هم خدای متشخص ادیان ابراهیمی و هم خدای نامتشخص ادیان شرقی را تصویری مناسب و البته ناتمام از آن حقیقت مطلق میدانم که میتوانند به نوعی مکمّل یکدیگر باشند. این بحث دیگری است که در گذشته با عنوان خداینامشخص مطرح کردهام. دو سوی دامنهی حقیقتباوری امّا "خدای متشخص" و "خدای نامتشخص" نیستند بلکه درجهی (یا بگوییم مرتبهی) باور به آن حقیقت مطلق است، یعنی اینکه برتری (علوّ) و گسترهی (تسرّی) آن حقیقت مطلق را تا کجا بدانیم.
🍃 بر این اساس، این را که نوشتید برخی اصلا حقیقت مطلقی را قبول ندارند، من اینگونه باز مینویسم که برخی تصویرشان از آن حقیقت مطلق از دید من که با شما در این سوی آن دامنه ایستادهام، از برتری و گسترهی بسیار کمی برخوردار است. من و شما اگرچه ممکن است آن را شاخهای از حقیقت بدانیم اما به آن «حقیقت مطلق» نمیگوییم. در مقابل ایشان بر ایناند که حقیقتی جز آنچه ایشان یافتند وجود ندارد و اگر بناست حقیقتی را مطلق بنامیم چیزی بیش از آن نیست. محل نزاع در اینجاست.
🍃 برای تبیین بهتر مثالی میآورم: وقتی ریچارد داوکینز با یک مسیحی بحث میکند و هر دو طرف بحثشان محدود به تفسیری تحتاللفظی از متن توراتِ موجود است، از دید من میشود ضَعُف الطالب و المطلوب. به نظر من هر دو سو در این بحث غافلاند که اختلافشان نه در انتخاب میان دوگانهی خداباوری یا خداناباوری، بلکه در انتخاب جایگاه خود در دامنهی حقیقتباوری است. من اگر (خدای نخواسته) بخواهم با «خداناباوری» بحثی کنم سعی میکنم نخست ببینم که او در این دامنهای که گفتم کجا قرار دارد، چه باورهایی دارد که از دید من از همان حقیقتی که من به آن باور دارم آمدهاند. او را نیز دعوت میکنم که از تعابیر رایج در باور من گذر کند و ببیند و بپذیرد که فهم من نیز بر همان دامنهای که او بر آن ایستاده است قرار گرفته است، و اختلاف ما تنها دربارهی تصویرمان از حقیقت مطلق و نیز برتری و گسترهی آن است. آنگاه بحث خواهیم کرد که در این دامنه شایسته است کجا بنشینیم.
🍃 قصد من از آنچه نوشتم غیراصیل دانستن اختلاف باورها به طور مطلق نیست، بلکه پیشنهاد دیدگاهی برای اصالت دادن به این اختلاف است. بر اینم که "دوگانهی خدا(نا)باوری" برداشتی نارسا از اختلاف باورهاست که منجر به نزاعِ کاذب میشود، و پیشنهاد میکنم که "دامنهی حقیقتباوری" برداشتی رساتر است که محلّ نزاع را روشنتر میکند.
@farhadshafti
در همینباره، پرسشی و پاسخی 👇