Telegram Web Link
تنهایی یک احساس ناخواسته و آسیب رسان هست که به مدت طولانی به سلامت جسمانی و روانی آسیب میرسونه.

مطالعات نشون داده که تنهایی میتونه در عملکرد سیستم ایمنی تاثیر منفی بذاره، کیفیت خواب رو کمتر کنه و ما رو در معرض بیماریهای قلبی قرار بده حتى عمرم میتونه کاهش بده. حالا چطوری تنهایی رو کمتر کنیم؟
1- احساسات خودمونو بپذیریم و بدونیم تنهایی اونقدرها هم خوب نیست، یعنی فکر اینکه تنهایی خوبه رو کنار بذاریم.
2- ارتباط بیشتری برقرار کنیم و در اجتماعات حضور پیدا کنیم.
3- استفاده از شبکه‌های اجتماعی رو کمتر کنیم و در دنیای واقعی بیشتر حضور پیدا کنیم.

4- به جای غرق شدن در تنهایی بیشتر ازش استفاده کنیم یعنی برای خودمون وقت بذاریم و منفعل نباشیم.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💞 استفاده کردن زن از تیغ💞

🔰سوال: ایا زنان می توانند برای زایل کردن موهای زاید بدن از تیغ استفاده نمایند یا خیر⁉️

🔅الجواب باسمه حامدا مصلیا🔅

👇👇👇👇👇👇👇👇
بله می توانند.



📚منبع:👇👇👇


1️⃣📖: فتاوای بایگانی شده دارالافتای عین العلوک گشت سراوان، بحث طهارت.


والله اعلم بالصواب حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#رمان_واقعی_قلبی_که_به_جا_ماند
#نویسنده_فاطمه‌سون‌آرا
#قسمت_هجدهم


مسیح گفت از چی حرف میزنی؟ از الماری محکم گرفتم و از جایم بلند شدم نزدیکش شدم و گفتم شما را با هم دیدم در دکان خودت ترا با دختری که مسبب این حالت من است دیدم میدانم همرایش ارتباط داری ولی ببین من میبخشم ات بخاطر اولادهایم برایت چانس دوباره میدهم بخاطر عشق که به من داری برایت چانس میدهم فقط دیگر با من و اولادهایت بدرفتاری نکن میدانی چقدر اوضاع محیط خانه بالای شان تاثیر میگذارد مسیح  پوزخندی زد و گفت من از تو چانس خواستم؟ من از تو خواستم مرا ببخشی؟ و اینکه میگویی مرا با کسی دیدی هم دروغ محض است من اگر کسی در زنده گیم هم باشد دستش را گرفته به همین خانه می آورم از تو هراسی ندارم ولی نیست پس دیگر این حرفهای احمقانه را نزن حالا هم خداحافظ مسیح از خانه رفت من با خودم گفتم شاید مسیح راست بگوید شاید برای من سوءتفاهم رخ داده است صدای گریه ای فرزانه را از اطاق شنیدم به اطاق رفتم فرزانه در جای خوابش نشسته بود و گریه میکرد پرسیدم چی شده ناز مادر خود او را به آغوش کشیدم فرزانه گفت پدرم باز بالایت صدا بلند کرد ترسیدم گفتم صدا بلند نکرد با هم شوخی میکردیم نترس عزیز مادر خود
ساعت یازده ای صبح بود که دروازه ای خانه محکم زده شد مجتبی رفت تا دروازه را باز کند زرمینه بود با عجله به سویم آمد پرسیدم چی شده زرمینه چرا رنگ از صورتت پریده؟ زرمینه به سوی مجتبی دید متوجه منظورش شدم رو به مجتبی گفت پسرم برو با خواهرت بازی کن مجتبی رفت زرمینه پهلویم نشست و گفت فهمیدم کی است؟ دست به دست گیر شان کردم پرسیدم منظورت کی است خواهر جان؟ جواب داد مسیح را با دختری که رابطه دارد دست به دست دیدم دختر را هم می شناسم جوان دختر به جای اینکه به خودش پسر مجرد را پیدا کند با مرد متاهل رابطه دارد من ساکت به حرفهای زرمینه گوش میدادم زرمینه ادامه داد امروز میخواستم بازار بروم که مسیح را دیدم وسوسه شدم که تعقیب اش کنم چون به سوی دکانش نمی رفت دیدم به سوی خانه حمیرا بیوه زن کاکا نورمحمد میرود دروازه ای آنها را تک تک کرد حمیرا خانم دروازه را باز کرد مسیح با روی خوش داخل خانه رفت با خودم میگفتم شاید باز هم مسیح برای کمک شان رفته ولی دلم قبول نمی کرد همانجا بودم که نیم ساعت بعد دست به دست با دختر حمیرا خانم از خانه بیرون شدند و مثل زن و شوهر با هم قدم زنان به سوی بازار رفتند..........

آخرین امیدی که داشتم هم با شنیدن این حرف زرمینه از بین رفت پرسیدم حمیرا خانم کی است؟ زرمینه جواب داد چند سال قبل یک مرد با خدا به اسم کاکا نورمحمد به این منطقه کوچ آورده بود در همسایگی ما زندگی میکردند بسیار انسان نیک بود برعکس خودش خانمش خاله حمیرا خیلی یک زن چالاک و بد زبان بود باورت نمیشود رویا بارها کاکا نور محمد را از خانه بیرون می ساخت هیچ کس از دست خاله حمیرا آرامش نداشت اگر به کاکا نورمحمد سلام هم میدادی فردایش خاله حمیرا پشت خانه ات می آمد و رسوایی راه می انداخت و میگفت حتماً به شوهرم چشم داری  خدا رحمت کند کاکا نورمحمد اینقدر هم سن زیاد نداشت ولی عمرش به دنیا نبود فوت کرد به نظرم راحت شد بعد از مرگش خاله حمیرا با یک پسر و یک دخترش تنها ماند پسرش معتاد بود و چیزی که از پدر مانده بود را برد و فروخت و بعد هم گم و گور شد  خاله حمیرا هم با تنها دخترش زهرا از اینجا کوچ کرد کسی نمیدانست که کجا رفتند راستش به کسی مهم هم نبود مهم این بود که همه از رفتن او خوشحال بودند ولی چند ماه قبل یاسر (شوهر زرمینه) قصه کرد که مسیح را دیده که بوجی آرد را از موترش پایین کرد و.......

#ادامه_داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
▧݊⃟⃪࣭۪۪۪۪ۨ🌼▧݊⃟⃪࣭۪۪۪۪ۨ🌼▧݊⃟⃪࣭۪۪۪۪ۨ🌼▧݊⃟⃪࣭۪۪۪۪ۨ🌼▧݊⃟⃪࣭۪۪۪۪ۨ🌼▧݊⃟⃪࣭۪۪۪۪ۨ🌼

📚#داستان_کوتاه

مادر و تنها پسرش

🌼🍃بعد از اینکه بزرگش کرد و او را به تحصیلات رهنمود کرد .. و برایش زن گرفت، گفت :
از اینجا می روم در شهری دیگر زندگی ام را آغاز می کنم ...
گفت : مرا تنها می گذاری ؟
گفت : مرا ببخش مادر لطفا سد راه خوشبختی و آیندهٔ من مشو !

🌼🍃این را گفت و رفت....
اما مادرش همیشه نامه هایی را برای پرس و جوی احوالش می فرستاد تا از خوب بودنش مطمئن شود ...
اما او جوابی نمی فرستاد ..

🌼🍃تا اینکه فکری به نظرش رسید ، نامه ای به او نوشت و گفت : پسر عزیزم از عمه ام ارثی به من رسیده است ، قطعه زمین بزرگیست که برای من پول خوبی به سبب آن فراهم شده است .
پس اگر به چیزی نیاز داشتی کافیست نامه ای بفرستی تا برایت هرچه خواستی ارسال کنم ...

🌼🍃تیرش به هدف خورد و  پسرش هر هفته  نامه می فرستاد تا مادر برایش پول ارسال کند ... اما مادر غمگین نشد بلکه خوشحال بود که راهی پیدا کرده که با آن پسرش زود زود برایش نامه می فرستد ... اگر چه برای مصلحت خود نامه می فرستاد..

🌼🍃بعد از سه ماه دیگر نامه های پسر جوابی نداشت .. نامه آخر را نیز فرستاد اما جوابی نیامد ..
بنابراین برای کسب خبر به محل زندگی مادرش رفت و از همسایه ها احوال او را جویا شد و آنها خبر فوتش را به او دادند ...

🌼🍃وقتی در خانه را کوبید مردی در را باز کرد و‌گفت که این خانه را سه ماه پیش از پیرزن خریده است ، در حالیکه پیرزن حالش خیلی بد بوده و مریض احوال بوده است ، و معلوم نبود که پول فروش خانه را  چگونه خرج کرده است و خود در خیابان می خوابید ...

🌼🍃او حتی وسایل منزلش را فروخته بود هنگامی که مریض بود اما آن را خرج بیماری و سلامتی خود نمی کرد ...

🌼🍃در آن هنگام اشک از چشمان جوان جاری شد ... او فهمید که این مدت پولها را از کجا برای او‌ می فرستاد .. شرمنده از کار خود اما بدون سود ...

🌼🍃اگر خداوند هنوز نعمت پدر و مادر را از تو نگرفته است آنها را با احوالپرسی ات که برایشان مانند هدیه ای است خوشحال کن و مهربانی ات را از آنان دریغ نکن که روزی تو نیز چنین انتظاری از نتیجه زحمات چندین ساله ات خواهی داشت ...


با آنان مهربان باش همانگونه که آنها به تو مهربانی کردند

«رب اغفر لی و لوالدی وارحمهما کما ربیانی صغیرا »
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💌
#عصیانگر
#نویسنده_بانو_کهکشان
#قسمت_سوم

چه خبر از آن پسر غریبه؟

با خارج شدن‌اش از رودخانه همان‌گونه برای لحظه‌ای در جا افتاده و چشمان خود را بست، قدری که نفس‌اش جا آمد از جا برخاسته و راه خانه را در پیش گرفت؛ اما با یاد آن دفترچه‌ای خاطرات که مسبب تمام این اتفاقات بود دوباره راهِ رودخانه را در پیش گرفت، هرچه به چهار اطراف نگاهِ انداخت خبرِ از آن دفترچه نبود.
با خود اندیشید نکند آن دختر عصیانگر دفترچه را باخود برده است، این موضوع او را عصبی ساخته و با همان حال راهِ خانه را در پیش گرفت می‌دانست که دیگر با آن دختر مقابل شدن ممکن نخواهد بود و این بیشتر عصبی‌اش می‌ساخت.
با وارد شدن‌اش به خانه یک راست راهِ اتاق‌اش را در پیش گرفته و بی‌هیچ تعللِ لباس‌هایش را عوض نمود در مقابل آئینه ایستاده و خیره شد به مقابل‌اش که دوباره با یاد آن‌ دفترچه ترسِ بدِ وجودش را فرا گرفت این نخستين بارِ بود این چنین حالت را تجربه نموده بود.
اگر صاحب آن دفترچه می‌دانست؛ از همان اتفاقِ که در حال وقوع بود بیم داشت و اما کنجکاوی امان‌اش را بريده بود و چه کار می‌کرد آخر؟!
با وارد شدن خواهرش به داخل اتاق دست از دیدن تصویر خود در آینه برداشته و به عقب‌اش نگاهِ انداخت.
مریم با دیدن سر و صورت او گفت:
_اتفاقِ افتاده...؟
عمیق بسوی برادرش نگاهِ انداخت.
با لب‌خندِ که اصلاً در لبان او جا خوش نمی‌کرد گفت:
_مگر چه اتفاقِ ممکن‌ است رخ بدهد؟
مریم خیره بسویش نگاه کرده گرفت:
_مطمئني؟
گفت:
_بلی!
مریم در دو قدمی او ایستاده با همان حال که اجزای صورت برادرش را از نظر می‌گذارند، با همان نگاهِ که اوج شیطنت از آن مشخص بود گفت:
_خان کاکا صدایت می‌زند، قرار است جشنِ به پا شود.
با این حرف دخترک چشمان خود را باریک کرده بسوی خواهرش نگاه کرده گفت...
_دوباره چه نقشه‌ای بر سر دارید؟
مریم لب‌خند دندان‌نمایی زده گفت:
_حالا خودت برو می‌دانی که خان‌کاکا چه خواب‌های برایت دیده است.
سپس قدمِ بسوی عقب گذاشت که با اسیر شدن دست‌اش توسط عزیز نگاهِ خود را به او دوخت؛ اما در سکوت در انتظارِ حرفِ از سوئ برادرش ماند.
_مریم بگو بیبینم در مورد چه صحبت‌ می‌نمایی؟
+دست‌ام را رها کن تا بگویم!
آن‌چه مریم گفت را در سکوت انجام داد و مریم همان‌گونه که قدمِ بسوی عقب‌اش می‌گذاشت گفت:
_ نه، دلم نخواست بگویم.
با اتمام حرف‌اش به سرعت جیت از اتاق خارج شد و عزیز همان‌طور بی‌حرکت بسوی مقابل‌اش خیره بود.
با خود خندیده گفت:
_پس سر به سر من می‌گذارید مریم خانم این‌گونه بی‌خیال نخواهم شد.
سپس با کشیدن دستِ به موهایی پر پشت‌اش از اتاق خارج شده و یک راست بسوی اتاقِ خان کاکا قدم بر‌ می‌دارد‌.
با وارد شدن‌اش به اتاق و دیدن خان کاکا که در انتظار او است ابروی بالای انداخته و در کنارش می‌نشیند.
تازه متوجه‌ای حضور پدر و مادرش می‌شود.
سوالِ که ذهن او را به تفکر در می‌آورد این بود که:
_دوباره چه اتفاقِ در راه است؟

#ماه‌نور...

همان‌گونه که در حال درست نمودن ظرف سالاد بودم بسوی ساعت نگاه کرده سپس مادر را مخاطب قرار داده گفتم:
_پس این مهمانان ویژه‌ای پدر کجاست؟
مادر گفت:
+حالاست که از راه برسند اندکی صبور باش دخترم!
_وای عروس خانم آن‌گونه سخن می‌گوید گویا محفل نامزدی در راه است و این همه تدارکات هم برای همان است.
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#ادامه_دارد
.

{ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ }
[سُورَةُ الصَّفِّ: ٢]

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چرا چیزی را می‌گویید که [به آن] عمل نمی‌کنید؟


{ كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ }
[سُورَةُ الصَّفِّ: ٣]
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
نزد الله سخت ناپسند [و موجب خشم] است که چیزی را بگویید که [به آن] عمل نمی‌کنید.
🌴 خوردن گوشت هدهد چه حکمی دارد؟💥

😀 جایز است

دلایل:
[احسن الفتاوی: کتاب الصید والذبائح،۴۰۰/۷ مکتبه هیچ ایم سعید کمپنی.]حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
🌸 ‏ هر کس عادت به تاخیر نمازها کرده است:
خود را برای تاخیر در همه ى امور زندگی آماده کند؛
👌تاخیر در ازدواج ، تاخير در اشتغال
👌تاخیر در تولد اولاد ، تاخير در سلامتی و عافیت!

🌸پیشگامان در اقامه نماز،..
پیشگامان در ورود به بهشت هستند.

🌿هر قدر که امور نمازت منظم باشد،
امور زندگیت هم تنظيم خواهد شد!
مگر نمیدانی که رستگاری و سعادت با نماز قرین گشته است؟! "حی ﻋﻠﻰ ﺍﻟﺼــــــــﻼﺓ حی ﻋﻠﻰ ﺍﻟﻔـــﻼﺡ"

🌱پس چگونه از خداوند طلب توفیق داری،
در حالیکه حق او را بدرستی ادا نمیکنی؟!
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
🍀اگر سعادت دنيا و آخرت ميخواهيم،
تلاش کنيم نمازمان را درست کنيم
اَلسَلامُ عَلَيْكُم وَرَحْمَةُ اَللهِ وَبَرَكاتُهُ‎

علماء کرام در مورد این مسئله در شریعت، بر اساس فقه حنفی چه میفرمایند :
اگه وقتی قسم میخوریم اسم خدارو به زبون نیاریم ینی فقط بگیم قسم میخورم که فلان
بازم کفاره  داره
وکفاره ش چیه ؟!


-----👇الجَوَابُ بِإسْمِ مُلْهَمِ الصَّوَاب👇 -----

وَعْلَیکُمُ السَّلامُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه


اگر در قسم خوردن اسم الله متعال ذکر نشود و فقط کلمه قسم گفته شود بازهم قسم منعقد میگردد زیرا مراد از این نوع قسم سوگند خوردن به نام الله متعال است ـ

و در صورت شکستن روزه شخص باید کفاره قسم را دهید یعنی ده مسکین را دو وقت غذا بدهد ویا برای شان لباس محیا کند و اگر خود شخص فقیر هست در این صورت سه روز پی در پی روزه بگیرد ـ



---👇 ارائه ادله و مراجع👇---


القرآن الکریم: (المائدۃ، الآیۃ: 89)
لا یؤاخذکم اللّٰہ باللغو فی أیمانکم ، ولکن یؤاخذکم بما عقدتم الأیمان ، فکفارتہ إطعام عشرۃ مساکین من أوسط ما تطعمون أہلیکم أو کسوتہم أو تحریر رقبۃ۔۔۔۔الخ

مجمع الانھر: (272/2، ط: دار الکتب العلمیہ)
(و) كذا (أقسم وأحلف) بكسر اللام (وأشهد) بفتح الهمزة والهاء فإن هذه الألفاظ مستعملة في الحلف فجعل حلفا في الحال.
(وإن لم يقل) معه لفظة (بالله).

الدر المختار: (727/3، ط: دار الفکر)
(وَلَوْ أَدَّى الْكُلَّ) جُمْلَةً أَوْ مُرَتَّبًا وَلَمْ يَنْوِ إلَّا بَعْدَ تَمَامِهَا لِلُزُومِ النِّيَّةِ لِصِحَّةِ التَّكْفِيرِ (وَقَعَ عَنْهَا وَاحِدٌ هُوَ أَعْلَاهَا قِيمَةً، وَلَوْ تَرَكَ الْكُلَّ عُوقِبَ بِوَاحِدٍ هُوَ أَدْنَاهَا قِيمَةً) لِسُقُوطِ الْفَرْضِ بِالْأَدْنَى (وَإِنْ عَجَزَ عَنْهَا) كُلِّهَا (وَقْتَ الْأَدَاءِ) عِنْدَنَا، حَتَّى لَوْ وَهَبَ مَالَهُ وَسَلَّمَهُ ثُمَّ صَامَ ثُمَّ رَجَعَ بِهِبَةٍ أَجْزَأَهُ الصَّوْمُ مُجْتَبًى. قُلْت: وَهَذَا يُسْتَثْنَى مِنْ قَوْلِهِمْ الرُّجُوعُ فِي الْهِبَةِ فَسْخٌ مِنْ الْأَصْلِ (صَامَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وِلَاءً) وَيَبْطُلُ بِالْحَيْضِ، بِخِلَافِ كَفَّارَةِ الْفِطْرِ. وَجَوَّزَ الشَّافِعِيُّ التَّفْرِيقَ، وَاعْتَبَرَ الْعَجْزَ عِنْدَ الْحِنْثِ مِسْكِينٌ (وَالشَّرْطُ اسْتِمْرَارُ الْعَجْزِ إلَى الْفَرَاغِ مِنْ الصَّوْمِ، فَلَوْ صَامَ الْمُعْسِرُ يَوْمَيْنِ ثُمَّ) قَبْلَ فَرَاغِهِ وَلَوْ بِسَاعَةٍ (أَيْسَرَ) وَلَوْ بِمَوْتِ مُوَرِّثِهِ مُوسِرًا (لَا يَجُوزُ لَهُ الصَّوْمُ)


        وَاللهُ اَعلَم بِالصَّواب.
کاتب: برهان الدین حنفی ( عفا الله عنه )
تاریخ:  11 /ذی العقده /۱۴۴۴ هجری.قمری
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
وعلیکم السلام ورحمت الله ـ


#سوال_کاربر: سلام میخواستم بدونم اگر مادری برای زندگی دخترش دعای مهرومحبت بگیره البته بدون اطلاع داماد و باعث سردی رابطه داماد با خواهراش بشه آیا این گناهه یا نه ؟


#الجواب_باسم_ملهم_الصواب:


تعویذ کردن بنابر شرائط که علماء تعین کردند برای کار صحیح جائز و برای کار نادرست ناجائز است ـ

لهذا تعویذ برای ایجاد کردن محبت بین زن و شوهر از طریق تغویذ شرعی جائز است اما برای سرد کردن و دور کردن روابط بین خانواده با داماد نادرست است ـ 


علماء تعویذ را با سه شرط جائز قرار داده اند: 

۱ _ تعویذ از کلام  و اسماء و صفات الهی باشد،
۲ _ با زبان عربی باشد و چنان دعا های باشد که معنای آم معلوم باشد،
۳ _ معتقد بود که تعویذات بذات موثر نیست، بلکه موثر حقیقی ذات الله متعال است، اگر مشیت الله بود انرا موثر قرار میدهد و اگر نبود خیر.


#منابع_وادله:

قال علامه ابن حجر عسقلانی رحمه الله علیه فی فتح الباری شرح الصحیح البخاری :

وقد اجمع العلماء علی جواز الرقی عند اجتماع ثلاثۃ شروط: ان یکون بکلام اللّٰہ تعالیٰ، اوباسمائہ وصفاتہ وباللسان العربی او بما یعرف معناہ من غیرہ، وان یعتقد ان الرقیۃ لا توثر بذاتھا بل بذات اللہ تعالیٰ……‘‘) الخ۔


وأما ما کان من القرآن أو شيء من الدعوات فلا بأس بہ … وفي الشلبي عن ابن الأثیر: التمائم جمع تمیمۃ، وہي خرزات کانت العرب تعلقہا علی أولادہم یتقون بہا العین في زعمہم، فأبطلہا الإسلام، والحدیث الآخر ’’من علق تمیمۃ فلا أتم اللّٰہ لہ‘‘ لأنہم یعتقدون أنہا تمام

الدواء والشفاء؛ بل جعلوہا شرکاء؛ لأنہم أرادوا بہا دفع المقادیر المکتوبۃ علیہم، وطلبوا دفع الأذی من غیر اللّٰہ تعالیٰ الذي ہو دافعہ۔ (شامي / کتاب الحظر والإباحۃ ۹؍۵۲۳ زکریا) 

برهان الدین حنفی ( عفا الله عنه )

والله اعلم بالصواب حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#حدیث_شریف

دوستی بخاطر الله

قال رسول اللَّه صلی الله علیه وسلم: «إن اللَّه تعالى يقولُ يَوْمَ الْقِيَامةِ: أَيْنَ المُتَحَابُّونَ بِجَلالِي؟ الْيَوْمَ أُظِلُّهُمْ في ظِلِّي يَومَ لا ظِلَّ إِلاَّ ظِلِّي». (صحیح مسلم۴۳۳)


رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید:«الله متعال در روز قیامت می فرماید: کجایند آنانی که در راه جلال من یکدیگر را دوست داشته اند؟ من امروز آنان را در سایه ی خود خواهم گرفت؛ روزی که سایه های جز سایه ی من وجود ندارد».حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
🌴مشترک بودن چاه توالت و آشپزخانه

سوال: آیا میتوان برای توالت و آشپزخانه از یک چاه فاضلاب استفاده کرد؟

بله، میتوان اما اگر توان دارد جدا کند بهتر است.

📚منبع:👇

1️⃣ محيط برهانی کتاب الطهارة،الفصل الرابع 1/123،الشامله.
2️⃣ الفتاوی الهنديه، کتاب الطهارة،1/23.مکتبه رشيديه.
3️⃣ منبع العلوم: از نظر شرع درست کردن حمام و دستشوئی به صورتی که چاه شان یکی باشد و آب بدن از غسل یا وضو در همان چاه بریزد ،جائز است یا نه ؟

عین جزئی در این مسئله دیده نشد ،ولی از قواعد معلوم می شود که جائز است اما بهتر نیست ، چرا که به قول امام محمد آب مستعمل در وضو و غسل که نجاست ظاهری نباشد ،پاک و غیر پاک کننده است. و عمدا بدون ضرورت پاک را به ناپاک مخلوط کردن تضییع آن و خلاف اولی است. بنابر اصل شیخین اشکال ندارد. 📔 فتاوای منبع العلوم کوه ون،کتاب الطهارة،باب ما يتعلق بنواقض الوضوء،4/61.🌴 حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
Forwarded from حسبی ربی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹نصایح ارزشمندی که اندوهت را می گشایند وبه اذن خدا تنگی را از تو دور می کنند.
🌳 همه روز با وضو باش. هرگاه وضوی توشکست برای کسب محبت خدا وضوکن(ٳنَّ اللهَ یُحِبُّ التوابین ویُحِبُّ المُتَطَهرین) وفلسفه وضو همچنین این است که شیطان از تو ناامید شود.
🌳 برنماز چاشت پایبند باش تا از ظلم و خشم انسان ها وهر بدی در حفاظت وکفایت خداوند قرار گیری. بشرطی که چهار رکعت با دو سلام ادا کنی زیرا در حدیث قدسی وارد شده است:( ابن آدم ارکع لی اربع رکعات اول النهار اکفیک آخره) انتظار چه حادثه ای را داری در حالی که در کفایت خدا هستی؟
🌳 به وقت خوردن صبحانه، ناهار وشام حتی نوشیدن قهوه (وهر نوشیدنی دیگر) خدا وند را ستایش کن زیرا خداوند از بنده ای که به وقت خوردن ونوشین هرمأکول ومشروبی خدا را حمد کند راضی می شود. وچون خدا از تو خشنود شد انسان ها نیز خشنود می گردند.
وپس از پایان غذا به خواندن این دعا حریص باش که(الحمد لله الذی اطعمنی هذا الطعام و رزقنی ایاه من غیر حول منی ولاقوة) زیرا رسول خدا صلی الله علیه وسلم خبر داده است: "کسی که این دعا را بعد از خوردن بخواند تمام گناهان گذشته اش آمرزیده می شود."
ملاحظه فرما، دعای مختصری پس از غذا، موجب مغفرت همه گناهان تو می گردد.
🌳 قبل از نماز ظهر وقت موسع است واین زمان، زمان بازشدن درهای بهشت است. لذا بر این امر که پیش از ظهر چهار رکعت ادا کنی حریص باش. ومهم اینکه در این هنگام که اکثر مردم ازآن غافل هستند دعاکنی زیرا فضیلت آن همانند نماز ودعا در ثلث پایانی شب است. پیامبر علیه السلام به سنتهای قبلی ظهر حرص می ورزید و رکوع وسجده آنها را طولانی می نمود.
🌳 متصل به نمازوعصر این دعاها را بخوان:( بسم الله الذی لایضر مع اسمه شیء) و(اللهم انی اعوذ بک من الهمِّ والحزن ...)
🌳 تمام لحظات قبل از غروب را به تسبیح قرار ده. تو می دانی که تسبیح چیست؟ تسبیح دروازه رزق است. قسمی ازآن که با تمام صیغه های خود خاص است گفتن (سبحان الله وبحمده) است زیرا گناهان را ولو به اندازه کف دریا باشد کفّاره می کند. ابن قیم رحمه الله در این باره می گوید: کسی که خداوند قبل از طلوع وغروب، از جانب خدا ملهم به تسبیح شود . خداوند ازوهرمشکل فرجی برای او پدید می آورد و از جایی که گمان نمی کند به او روزی می رساند. وزمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم از دل تنگی خود نزد خدا شکایت کرد خداوند متعال فرمود: ( ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون فسبح بحمد ربک وکن من الساجدین)
🌳 وپس از ( نیز به تسبیح مشغول باش) این بوستان (سرسبز) قلب توست. لذا این تسبحات را در میان درود بر پیامبر علیه السلام قرار ده چرا که غم ها را می زداید. و گفتن " لاحول ولا قوة الا بالله" دروازه فَرَج و رزق است. وهمچنین دیگر باقیات صالحات را فراموش مکن زیرا آنها خطاها را ساقط می کنند همان گونه که درخت برگهایش را می ریزد.
مواظب باش ‌! تو را به کارهایی نصیحت می کنم که گناهان را کفاره می کنند زیرا مصایبی که دران زندگی می کنی جز به عقوبت وگناه فرود نمی آید وبدون توبه مرتفع نمی شود.
🌳 سعی کن حتی الامکان در هر صدقه دهی اگرچه با لبخند به روی دوستت ویا به وسیله ازاله ی چیز موذی از سر راه باشد. با اشتراک گذاری رساله دینی در واتساپ و نشر سنتی از سنن سید المرسلین ویا توقف ( وتدبر) برآیه ای مهم تصدق کن.
🌳( دعای) کفاره مجلس را در اوقات زیر تکرار کن:
1- پس از وضو برای نماز.
2- پس از هرنماز، خواه فرض باشد یا سنت.
3- پس از تلاوت قرآن کریم.
4- درپایان هرمجلس، خواه مجلس ذکر باشد یا غیر آن.
🌳 زبانت را از غیبت نگهدار زبرا پشت گویی دروازه ی غمهای دنیا و باب هلاکت درآخرت است. و زمانی که در مجلسی قرار گرفتی آنها را از آبروریزی مسلمانان باز دار تا خودت از آتش جهنم بیمه کنی.
🌳 به خود اجازه مده که بدون ادای وتر بخوابی. بیاد آور که این سفارش خیر البشر صلی الله علیه وسلم است . ومد نظر قرارده که چند رکعت است که محبوب تو پیامبر علیه السلام به آن سفارش نموده است آنگاه ادای آن بر تو گران نخواهد شد.
🌳 دوآیه ی آخر سوره بقره را هرشب بخوان. ( آمن الرسول بما انزل من ربه...) خواندن این دو آیه تو را اندوه، ستم ، خشم و تسلط شیاطین انس وجن کفایت و از همه ی بلا ومصیبت های که خداوند برای تطهیر بندگانش برآنها فرود می آورد حمایت می نماید. زیرا این آیات تو را از گناهان پاک می سازند لذا نیازی به پاکسازی گناهان به وسیله ی بلاها نمی ماند.
پیامبر علیه السلام فرمودند: هرکه این دو آیه را درشبی ( از شبها) بخواند او را کفایت می نمایند.
چنین پندار که تو را از اندوه، بیماری، بلاها و خیانت کفایت خواهند کرد.
🌳 بر اذکار صبح وشام واذکار نماز پایبند باش تا تو را از هر ناپسندیده ای حمایت کنند.
وصلی الله تعالی علی خیر خلقه محمد وآله وصحبه وسلم
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
ترجمه: محمد روشندل ورکاتی
#رمان_واقعی_قلبی_که_به_جا_ماند
#نویسنده_فاطمه‌سون‌آرا
#قسمت_نوزدهم


داخل خانه ای میبرد وقتی یاسر پرسیده که این خانه ای کی است فهمیده که خانه خاله حمیرا است و مسیح هم چند مدتی میشود که آنها را کمک مالی میکند چون اوضاع اقتصادی شان خیلی خراب است آنشب یاسر خیلی از مسیح تعریف کرد ولی حیف که خبر نداشتیم گپ کجاست با دستم سرم را محکم گرفتم و گفتم من به این حیران هستم که مسیح چرا از رسوایی نمیترسد و اینقدر راحت دست آن دختر را گرفته در کوچه ها قدم میزند زرمینه گفت برای من هم جالب بود حالا میخواهی چی کار کنی؟ گفتم نمیدانم خواهر جان همین امروز همرای مسیح حرف زدم گفت تهمت میکنی من با کسی ارتباط ندارم زرمینه گفت به پدرت بگو گفتم هرگز این‌ کار را کرده نمیتوانم پدرم خیلی مریض است و از طرفی دیگر گفتن به پدرم چی را حل میسازد مسیح که اینقدر راحت دست به دست با آن دختر در شهر گردش میکند به این معنی است که نه از من ترس دارد نه از خانواده ام زرمینه پرسید پس چی میخواهی کنی؟ جواب دادم نمیدانم زرمینه گفت طلاق ...حرفش را بریدم و گفتم اصلاً حرفش را نزن خواهر جان اگر طلاق بگیرم اسم و عزت پدرم به خاک یکسان میشود از طرفی دیگر نمیتوانیم از اولادهایم دور شوم باید بسوزم و بسازم

سومین فرزندم که پسر بود به دنیا آمد از مسیح ولی خبری نبود از زرمینه پرسیدم مجتبی تا هنوز نیامده؟ زرمینه جواب داد آمده در بیرون با فرزانه نشسته و منتظر دیدن برادرک کوچک شان هستند گفتم پس مسیح کجاست؟ زرمینه با ناراحتی گفت مسیح به مجتبی گفته که شب خانه می آید اشکی از گوشه ای چشمم جاری شد به سوی پسرم دیدم و حرفی نزدم
زرمینه تا شب پیش من بود برای شب غذا پخته کرد و کمی به سر و صورت خانه رسید ساعت هفت و نیم شب بود که مسیح به خانه آمد زرمینه با آمدن مسیح به خانه اش رفت مسیح بدون نگاه کردن به پسر ما پرسید این زن تا این وقت شب اینجا چی میکرد؟ جواب دادم اصلاً تو تا این وقت شب کجا بودی با اینکه مجتبی برایت خبر داد که زمانی ولادتم رسیده چرا خانه نیامدی؟ این زنی که میگویی اینجا چی میکرد وقتی شوهرم بی خیال در بیرون از خانه بود در خانه ای من آشپزی کرد و پهلوی من بود فهمیدی که اینجا چی میکرد؟ مسیح گفت چرا خودت آشپزی نمیکنی که یک بیگانه باید در آشپزخانه ای خانه ای ما داخل شود؟ گفتم مگر نمیبینی من تازه ولادت کرده ام

مسیح گفت دیگر نمیخواهم این زن داخل خانه ای من شود هم خودش هم شوهرش خیلی فضول به نظر میرسند گفتم با وجود اینکه اینقدر امروز به خانمت زحمت کشیده باز هم اینطور حرف میزنی؟ مسیح گفت نمی کشید من از او خواستم؟ من حرفم را گفتم همرایم بحث نکن بعد از اطاق بیرون شد اشک از گوشه ای چشمم پایین ریخت پسرم را در آغوشم گرفتم و‌ گفتم از طرف پدرت من معذرت میخواهم......حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#رمان_واقعی_قلبی_که_به_جا_ماند
#نویسنده_فاطمه‌سون‌آرا
#قسمت_بیستم

به سختی از جایم بلند شدم و به اطاق مسیح رفتم و گفتم فردا به خانه ای ما برو به مادرم بگو که من ولادت کرده ام و به خانواده ای خودت هم خبر بده مسیح گفت درست است حالا من خیلی خسته شده ام میخواهم بخوابم گفتم یکبار پسرت را در آغوشت بگیر مسیح بدون پاسخ به حرفم روی دوشک دراز کشید و لحاف را روی سرش کشید من هم با ناامیدی از اطاق بیرون شدم به مجتبی و فرزانه غذا دادم خودم هم کمی غذا خوردم.
دو روزی میگذشت و از خانواده ام خبری نبود وقتی از مسیح می پرسیدم میگفت برای شان خبر دادی میگفت بلی
با خودم فکر میکردم پس چرا نیامدند چرا برای هیچکس من مهم نیستم و اشک میریختم زرمینه هم یکبار آمد برایش حرفی که مسیح گفته بود را گفتم زرمینه هم بخاطر اینکه رابطه ام با مسیح بدتر نشود دیگر به خانه ام نیامد آنروز مصروف شیر دادن به پسرم که هنوز برایش اسمی گذاشته نشده بود بودم که مادرم با خلیل برادرم داخل خانه شد با دیدنش گفتم بالاخره آمدی مادر از جایم بلند شدم و او را در آغوش گرفتم مادرم پرسید چی وقت ولادت کردی دخترم چرا مرا خبر نکردید؟ فهمیدم مسیح برایش خبر نداده پسرم را به آغوش گرفت و بویش کرد و پرسید چی وقت به دنیا آمد؟ جواب دادم دو روز پیش مادرم گفت چرا به من خبر ندادی؟ گفتم آغا جانم مریض است خواستم نزد او باشی مادرم گفت یکبار خبر میدادی بعد من خودم میدانستم چی کار کنم خلیل برادرم گفت چقدر زیباست خیلی به آغا جانم شباهت دارد مادرم گفت پسرم طفل تا کمی بزرگ شود چند چهره میکشد الله از نظر بد نگاهش کند بعد به من دید و گفت چند روز بود که زیاد دلم نارام بود هر لحظه چهره ات را مقابل چشمانم میدیدم دخترم آخر امروز صبر نتوانستم نصرت را گفتم که مواظب پدرت باشد با برادرت اینجا آمدم خوب شد آمدم خبر شدم ولادت کردی الله برای پسرت عمر دراز نصیب کند خلیل عاجل برو خانه به پدرت خبر بده که نواسه سومش تولد شده خدا میداند چقدر خوش شود

خلیل خداحافظی کرد و رفت پرسیدم مادر جان پدرم خوب است؟ اشک از گوشه ای چشمش پایین شد با گوشه ای چادرش اشکش را پاک کرد و گفت پوست استخوان شده هر بار به طرفش میبینم زیاد دلم آب میشود دخترم درد اولاد خیلی سخت است داغ صابر ما زیاد پدرت را خراب کرده خدا را شکر از طرف تو دل ما جمع شد دستانش را به سوی آسمان گرفت و گفت یا الله هزاران بار شکر که دخترم را بخت خوب دادی الله دو پسر دیگرم را هم در پناه خود داشته باشی با این حرفش دلم گرفت و با خود گفتم تو از داخل زندگی من چی خبر داری مادر جان مادرم دستانم را گرفت و گفت پدرت همیشه میگوید مسیح فرشته است خیلی برایش دعا میکند او را کمتر از خلیل و نصرت نمیداند خداوند از این بیشتر خوشبخت ات بسازد دخترم گفتم آمین مادر جان مادرم گفت خبر شدی سایمه دختر کاکا فیروز ات از شوهرش جدا شد؟ جواب دادم نخیر مادر جان مادرم با ناراحتی گفت خیلی دخترک روزهای خراب را دید خشویش بسیار زن ظالم بود شوهرش هم بچه ننه بود دخترک بیچاره را زیاد عذاب دادند آخر طلاقش را داده اولادهایش را هم گرفته از خانه بیرونش ساختند دخترک بیچاره دیوانه شده کاکا فیروز ات هم در جستجوی یک مرد سن کلان است که دخترش را همرایش نکاح کند تا لکه طلاق را از پیشانی فامیل شان پاک کنند گفتم آیا طلاق گناه است مادر جان که لکه بدنامی خوانده میشود؟ باز گناه دخترک چیست زن خوب است اولاد به دنیا آورد آخر هم در حق اش اینگونه ظلم شد مادرم آهی کشید و گفت در وطن ما زن یکی کنیز دخترم وقتی یک دختر عروسی کرد با لباس سفید عروسی به خانه شوهر داخل میشود و با تکه سفید کفن هم بیرون میشود اگر طلاق بگیرد یا طلاقش بدهند تا وقتی زنده است اسم طلاقی در پیشانی اش حک میشود خداوند همه دختران را در بخت اول شان خوشبخت بسازد و مردان ما را هم هوشیار بسازد که قدر زن و زندگی خود را بدانند زیر  لب آمین گفتم و در فکر فرو رفتم نیم ساعتی نگذشته بود که صدای دروازه شد از جایم بلند شدم تا دروازه را باز کنم چشمم به پدرم خورد نزدیکش رفتم و گفتم آغاجانم قربان قدم هایت چرا زحمت کشیدی؟ دستش را بوسیدم پدرم سرم را بوسید و گفت مبارک باشد دخترم دستش را گرفتم و گفتم تشکر آغاجانم داخل بیاید پدرم را داخل خانه بردم عصایش را گوشه ای اطاق گذاشتم خلیل پسرم را از بغل مادرم گرفت و به آغوش پدرم داد پدرم سر پسرم را بوسید و دعایی کرد دستانش میلرزید دوباره پسرم را به خلیل داد و به سختی گفت دستانم ضعیف شده میترسم از دستم بی افتد با این حرفش دلم گرفت پهلویش نشستم

ادامه دارد....حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💌
#رمان_عصیانگر
#نویسنده_بانو_کهکشان
#قسمت_چهارم

و این همه تدارکات هم برای همان است.
با این حرف من نگاهِ مادرم رنگ عوض کرده و سعی نمود تا خودش را بی‌خیال نشان دهد گویا اصلاً این سخنان من را نشنیده است.
صورت جدی به خود گرفته با همان حال که چشمانم را باریک می‌کردم گفتم:
_مادر!
مادرم با لب‌خند بسویم نگاه کرده گفت:
_بگو دخترم...
عمیق به چشمانش نگاه کرده گفتم:
_شما موضوعِ را از من پنهان می‌کنید، این‌جا چه اتفاقِ در راه است؟
مادرم تا خواست لب‌ به سخن بگشاید که در همان هنگام یاسمین وارد مطبخ شده گفت:
_مادر مهمانان آمدند.
وای یاسمین الهی نمیری همین‌حالا مگر موقع آمدن بود تازه قرار بود از این پنهان‌کاری‌های مادر و مادربزرگ آگاه شوم.
من هم که کارم به اتمام رسیده بود دستی به چادرم کشیده و با همان حالا از مطبخ خارج شده با خود گفتم:
_بگذار تا بیبینم این مهمانان ویژه‌ای پدر کی‌ها هستند؟!
با قدم‌های کوچک در مقابل در عمارت قرار گرفته سپس با دیدن صورت کاکا شریف نگاهِ به مادرم انداخته با خود گفتم:
_حال بگو این همه تدارکات برای چه بود کاکا شریف این‌جا آمده بود و منِ که گمان می‌کردم قرار است کی‌ها بی‌آیند وای که تمام روز من با این فکر گذشت. عجباَ...عجباَ....
با گرمی از همه‌گان استقبال نموده و مهمانان را یکی پس از دیگرِ بسوی اتاق مهمان هدایت نمودیم.
این نخستین باری بود که هم خانمان و هم آقايان در یک اتاقِ می‌نشستند و همین موضوع سبب می‌شد تا حس کنجکاوی من گل کند.
خدا جانم خودت مراقب این دل بی‌قرار من باش که اگر این‌گونه ادامه پیدا کند کاسه‌ای صبرم لبریز خواهد شد.
دیگر آن‌جا نشستن را جایز ندانسته و با سرعت از اتاق خارج شدم که در همین یکی در مقابل راه‌ام قرار گرفته و گوشی‌اش از دست‌اش افتاد.
بیدون نگاه کردن به صورت شخص لب‌خند کوچکِ مهمان لبان‌ام شده و با همان‌حال که گوشی را بلند می‌نمودم گفتم:

_ای وای ببخش...
که با دیدن صورت شخص حرف‌ام ناتکمیل ماند سپس هم‌ جایش را با آخمِ کوچک در صورت‌ام عوض نمود.
با همان حال گفتم:
_بیبینم این‌جا چه کار دارید؟ نکند قصد انتقام برسر دارید.
با این حرف من پوزخندِ زده گفت:
_عجب اعتماد به نفسِ هم دارید بگذارید به دیوار بزنم تا چشم نخورده است.
کنايه آمیز گفتم:
_فقط همین سخنان مادربزرگ گونه‌ای شما را کم داشتم.
دست‌اش را تهدید وار در مقابل صورت‌ام گرفته گفت:
_با من درست صحبت کن دختر گستاخ ورنه برایت بد تمام خواهد شد!
نخست نگاهِ به صورت‌اش سپس هم به انگشت دست‌اش انداخته و بی‌هیچ تعللِ در کار آن را محکم به دندان گرفتم که صدایی آخ‌اش به هوا رفت با این صدایی داد او همه‌ از اتاق خارج شده و نگاهِ به صورت‌ او که از شدت درد زیاد کاملاً رنگ عوض نموده بود انداختند.
مادرم گفت:
_ماه‌نور دخترم این‌جا چه اتفاقی افتاده؟!
سپس در مقابل آن پسر از خود راضی قرار گرفته و نگران گفت:
_حالت خوب است پسرم؟
آه مادر جان مهربان من نگاه کن چگونه با او مهربان صحبت می‌کند.
مقصر که مادرم نیست، مادر مهربان من که نمی‌داند این پسر به ظاهر مظلوم نما چه بلا‌های را که بر سر من نه آورده است‌.
اندکِ که از درد‌ او کاسته شد و توانست تا نفسِ تازه کند نگاهِ برزخی خودش را به من دوخته و سپس با دیدن صورت مادرم لب‌خند را مهمان لبان خود کرده گفت:
_اتفاق ر‌خ نداده گمان‌ کنم زنبور مزاحمِ به دست‌ام برخورد برای همین صدایی داد من بلند شد.
مادرم دستِ به صورت خود کشیده گفت:
_وای پسرکم حالا حالت چگونه است؟ لعنت به آن زنبوررر مزاحم...
با این حرف مادرم ناباورانه بسویش نگاه کردم که پسر مزاحم گفت:
_الهی آمین!
که در همان هنگام خواهرش صدا زد:
_وای این چنین نگوید، زنبور در این موقع شب این‌جا چه کار می‌کند تازه اگر نیش زده باشد که حالا این‌گونه راحت صحبت نمی‌توانست... حالا هم اگر بود که چه خوب تازه دست‌اش هم درد نکند.
با این حرف او همه خندیده و وارد اتاق مهمان شدند.
خواهرش هم چشمکِ بسوی من زده و وارد اتاق شد؛ پسر غضب‌آلود بسوی من نگاه می‌کرد که با همان حال گفتم..
_چرا این‌ چنین نگاه دارید قدرِ چشمان خود را درویش کنید بهتر است، گویا این نخستين بارِ است دخترِ به زيبايي من دیدید...

#ادامه_داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
# #نماز_زنان
📲 ✾•┈┈••✦❀ سوال ❀✦••┈┈•✾
السلام علیکم و رحمت الله وبرکاته

علما کرام در مورد این مسئله در شریعت بر اساس فقه( حنفی ) چه می‌فرمایند

خواندن نماز مرد و زن در کنار هم جایز است؟ چه پدر باشد یا برادر یا شوهر و…
و اگر جایز نیست پس آیا باید کامل پشت سرش ایستاد شود یا طرف راست یکم عقب تر یا چپ چگونه؟



💻 ✾•┈┈••✦❀ پاسخ ❀✦••┈┈•✾
الجواب حامداً و مصلیاً
السلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته

در فقه حنفی، نماز خواندن مرد و زن در کنار هم بدون فاصله مناسب توصیه نمی‌شود. باید تدابیری اتخاذ شود تا از هرگونه احتمال فتنه و تمرکز حواس در نماز جلوگیری شود. به طور کلی، ترتیبات خاصی برای ایستادن زن و مرد در نماز جماعت وجود دارد.

💫 حکم نماز جماعت
بر اساس فقه حنفی، زن و مرد نباید در یک خط نماز بخوانند. زن باید پشت سر مرد بایستد، حتی اگر این مرد شوهر، پدر، برادر یا محرم دیگر باشد.

1. زن باید پشت سر مرد بایستد: زن و مرد نباید در یک صف یا در کنار هم نماز بخوانند. زن باید در پشت سر مرد بایستد.
2. چیدمان در خانه: حتی در خانه و نماز انفرادی نیز این اصول رعایت می‌شود. زن باید پشت سر مرد نماز بخواند.

مثال عملی👇
- اگر مرد در جلوی اتاق نماز می‌خواند، زن باید در پشت او و کمی دورتر از او نماز بخواند.
- اگر در مکانی محدود هستید، زن می‌تواند در پشت مرد و یا در گوشه‌ای از اتاق که فاصله‌ای از مرد دارد، نماز بخواند.

بنابراین بر اساس فقه حنفی، مرد و زن نباید در یک صف و یا کنار هم نماز بخوانند. زن باید پشت سر مرد بایستد. این ترتیب برای حفظ تمرکز و جلوگیری از هرگونه احتمال فتنه و تمرکز در نماز است. برای رعایت این اصول، بهتر است زن در پشت سر مرد و با فاصله مناسب نماز بخواند.



📖✾•┈┈••✦❀ منابع ❀✦••┈┈•✾

متن عربی از کتاب "الدر المختار":

* "وَتَكُونُ النِّسَاءُ خَلْفَ الرِّجَالِ لِلْحَدِيثِ، لَوْ عَلِمَتِ النِّسَاءُ مَا فِي الْمَسَاجِدِ لَضُرِبَتْ عَلَيْهَا الْحُجُبُ، وَلَكِنْ يُصَلِّي النِّسَاءُ فِي آخِرِ صُفُوفِ الرِّجَالِ." (الدر المختار شرح تنوير الأبصار، ج 1، ص 576).

ترجمه: "و زنان باید پشت سر مردان بایستند به دلیل حدیثی که می‌گوید، اگر زنان می‌دانستند چه در مساجد است، برایشان پرده‌هایی زده می‌شد. اما زنان باید در آخرین صفوف مردان نماز بخوانند."

حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9

والله تعالی أعلم بالحق و الصواب
کاتب: خالد زارعی عفا الله عنه
۳ /صفر /۱۴۴۶ ه‍.ق‍
#سوال #دایی_شوهر #عمو_شوهر #برادر_شوهر #پدر_بزرگ_شوهر #خواهر_زن


سلام، آیا پدربزرگ پدری شوهر با زن این مرد محرم است و زن میتواند با او دست بدهد یانه؟ آیا خواهر زن محرم است؟

🔰الجواب حامداً و مصلیاً🔰
السلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته
به سبب نکاح و زوجیت محارم از طرف زوج (شوهر) از طرف عبارت‌اند از: پدر شوهر و پدر بزرگ شوهر و پدر پدر بزرگ و بالاتر یعنی فقط پدران شوهر هر چند بالا باشند و فرزندان شوهر و نوه های او اگر چه خیلی بعید و پایین باشند، مثل پسرِپسرِ پسر، فقط به این دلیل که خداوند متعال محارم زن را این چنین بیان میکند:
وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا ۖ وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ ۖ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَىٰ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ ۖ. (آیه ۳۱ نور)
ترجمه: و زنان زینت و جمال خود را آشکار نسازند جز برای شوهران خود یا پدران یا پدران شوهر یا پسران خود یا پسران شوهر یا برادران خود یا پسران برادران و پسران خواهران خود یا زنان خود (یعنی زنان مسلمه) یا کنیزان ملکی خویش یا مردان اتباع خانواده که رغبت به زنان ندارند یا اطفالی که هنوز بر عورت و محارم زنان آگاه نیستند (و از غیر این اشخاص مذکور احتجاب و احتراز کنند)
⚠️و غیر از موارد فوق از اقارب شوهر، مردان دیگر محرم زن نیستند و خلوت و صحبت و دست دادن و ظاهر کردن زینت و آرایش نزد آن‌ها جایز نیست، خواه برادر شوهر باشد، یا عموی شوهر، یا عموی مادر شوهر و .... . بر اساس آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: از ورود بر زنان بپرهیزید مردی از انصار گفت: ای رسول خدا: آیا در مورد مردان خویشاوند از جانب شوهر هم حکم همین است؟ فرمود: الحمو الموت.
ترجمه: حمو ( خویشان شوهر بغیر از آباء و اجداد شوهر و فرزندان شوهر و خویشان زوجه بغیر از مادر و دختران همسرش مانند: خواهر زن و عمه و خاله زن ) مثل مرگ است.
یعنی بدترین نامحرم ها اقارب شوهراند. (مانند: برادر و عمو و دایی شوهر‌اند) همان گونه که خلوت با او جایز نیست، نشان دادن زینت برای انها جایز نیست.

با توجه به توضیحات فوق پدر بزرگ پدری یا مادری شوهر جزء محارم بوده و دست دادن با آن‌ها اشکالی شرعی ندارد.

به هیچ عنوان فرد نمی‌تواند با خواهر زن یا شوهر خواهر خودش دست بدهد یا سر یه سفره بنشیند و با همدیگر گفتگو و خوش و بش داشته باشند لذا بدترین نامحرم‌ها برادر شوهر یا خواهر زن انسان می‌باشد که انسان در رعایت نکردن با این افراد و زیاد راحت بودن مشکلات زیادی را برای خود و دیگران ایجاد خواهد کرد.
با رعایت حجاب و حد و حدود شرعی فقط میتواند سلام کند و در صورت خوف فتنه سلام کردن هم جایز نیست.

همچنین دختر عمو دختر دایی یا پسرم و پسر دایی برای زنان به هیچ عنوان محرم نیستند و نباید با همدیگر مثل بقیه راحت باشند و دست دادن با این افراد بالکل حرام و ناجاز است.

🔰 مراجع و منابع🔰

ففي الصحيحين وغيرهما عن عقبة بن عامر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: إياكم والدخول على النساء. فقال رجل من الأنصار يا رسول الله أفرأيت الحمو؟ قال: الحمو الموت.

وذهب بعض أهل العلم إلى أن الحمو يطلق على قريب الزوج والزوجة معا.

ًففي عون المعبود شرح سنن أبى داود: قال ابن فارس: الحمأ أبو الزوج وأبو امرأة الرجل، وقال في المحكم أيضا: وحمأ الرجل أبو زوجته أو أخوها أو عمها، فحصل من هذا أن الحمأ يكون من الجانبين كالصهر وهكذا نقله الخليل كذا في المصباح. انتهى

قال النووي في شرحه لصحيح مسلم: اتفق أهل اللغة على أن الاحماء أقارب زوج المرأة كأبيه، وعمه، وأخيه، وابن أخيه، وابن عمه ونحوهم ، والأختان أقارب زوجة الرجل، والأصهار يقع على النوعين. وأما قوله صلى الله عليه وسلم: الحمو الموت. فمعناه أن الخوف منه أكثر من غيره، والشر يتوقع منه والفتنة أكثر لتمكنه من الوصول إلى المرأة والخلوة من غير أن ينكر عليه بخلاف الأجنبي، والمراد بالحمو هنا أقارب الزوج غير آبائه وأبنائه، فأما الآباء والأبناء فمحارم لزوجته تجوز لهم الخلوة بها ولا يوصفون بالموت، وإنما المراد الأخ وابن الأخ، والعم وابنه ونحوهم ممن ليس بمحرم وعادة الناس المساهلة فيه ويخلو بامرأة أخيه فهذا هو الموت وهو أولى بالمنع من الأجنبي لما ذكرناه، فهذا الذى ذكرته هو صواب معنى الحديث. انتهى.

حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
والله تعالی اعلم بالحق و الصواب
کاتب: خالد زارعی عفا الله عنه
۱/ذوالحجه/۱۴۴۵ ه‍.
#حمام_عمومی_زنان #حمام_مغربی
📲 ✾•┈┈••✦❀ سوال ❀✦••┈┈•✾
سلام علیکم حکم رفتن زن به حمام مغربی (عمومی) چیست؟؟ آیا گناه کبیره هست؟؟
زن به حمام میرود فقد عورت غلیظه آن پوشیده هست
ویک زن دیگر آن را می‌شوید و به بدنش چندین ماسک میزد
ک بعد بدن شفاف سفید و تمیز میشود؟؟



💻 ✾•┈┈••✦❀ پاسخ ❀✦••┈┈•✾
الجواب حامداً و مصلیاً
السلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته

در فقه حنفی، موضوع رفتن زن به حمام‌های عمومی (مثل حمام مغربی) و استفاده از خدمات آن‌ها دارای احکام و شرایط خاصی است. این موضوع به طور کلی به حفظ حجاب و پوشیدگی زن، و نیز جلوگیری از هرگونه فتنه و فساد مرتبط است.


فقهای حنفی در این زمینه نظرات مختلفی دارند، اما برخی از اصول کلی عبارتند از:

1. حفظ حجاب و پوشیدگی: زن باید حجاب و پوشیدگی خود را حفظ کند و نباید عورت خود را به دیگران نشان دهد. در این مورد، "عورت غلیظه" (عورت بزرگ) شامل قسمت‌هایی از بدن است که باید همیشه پوشیده باشد.
2. اجتناب از فتنه و فساد: رفتن به جایی که احتمال فتنه و فساد وجود دارد، برای زن ممنوع است.

ابن عابدین در "رد المحتار" می‌نویسد:

متن عربی: "والمراد بالعورة هنا عورتها بالنسبة إلى النظر، فلا يجوز أن تنظر المرأة إلى عورة المرأة، وهي ما بين السرة والركبة، في رواية، وفي رواية السرة والركبة معاً." (رد المحتار على الدر المختار، ج 6، ص 367).

"منظور از عورت در اینجا عورت زن نسبت به نگاه است، پس جایز نیست که زن به عورت زن دیگر نگاه کند و عورت از ناف تا زانو (طبق یک روایت) و از ناف و زانو به همراه هم (طبق روایت دیگر) است."

⭐️ حکم رفتن به حمام مغربی
با توجه به این اصول، اگر زن به حمام مغربی می‌رود و عورت غلیظه (از ناف تا زانو) را پوشیده نگه می‌دارد و همچنین هیچ‌گونه احتمال فتنه و فساد وجود ندارد، برخی از فقهای حنفی ممکن است این عمل را جایز بدانند. اما باید توجه داشت که این مسئله همچنان بحث‌برانگیز است و بهتر است در این موارد با علمای محلی مشورت شود.

مثالی از کتاب "البحر الرائق":
"والخلوة بالأجنبية محرمة، وكذا كل موضع يُؤدي إلى الفتنة." (البحر الرائق شرح كنز الدقائق، ج 8، ص 218).

ترجمه: "خلوة با زن نامحرم حرام است، و همچنین هر مکانی که به فتنه منجر شود."


بنابراین در فقه حنفی، اگر زن به حمام مغربی می‌رود و عورت غلیظه خود را پوشیده نگه می‌دارد و هیچ‌گونه احتمال فتنه و فساد وجود ندارد، این عمل می‌تواند جایز باشد. اما باید توجه داشت که این مسئله حساس است و بهتر است با علمای محلی و معتبر مشورت کنید تا بر اساس شرایط خاص خودتان تصمیم‌گیری کنید.

همچنین، توجه به نیت و شرایط محیطی بسیار مهم است و باید در هر زمان از هرگونه اعمالی که ممکن است به فتنه و فساد منجر شود، اجتناب کرد.


📖✾•┈┈••✦❀ منابع ❀✦••┈┈•✾

به پیوست جواب می‌باشد.

حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9

والله تعالی أعلم بالحق و الصواب
کاتب: خالد زارعی عفا الله عنه
۲ /صفر/۱۴۴۶ ه‍.ق‍
2024/10/06 14:28:37
Back to Top
HTML Embed Code: