💥توکل کردن به خداوند ،
یک سلوک هوشمندانه است.
توکل یعنی به خدمت گرفتن تمامی نیروهای غیب و شهود.
آن که به خدا توکل کند،
هستی با تمام قوایش در خدمت اوست.
چنین کسی تنها نیست اگر چه در بیابانی خشک و بی آب و علف باشد.
و نشانه ی توکل، پذیرش و تسلیم در برابر اراده ی اوست.
و از آنجا که اراده ی او جز خیر و صلاح نیست،
توکل کننده همواره در حوزه ی خیر بسر می برَد.
هر چه پذیرش و تسلیم بیشتر باشد، توکّل از اقتدار و نور بیشتری برخوردار است.
با توکّل، تو "کل" می شوی!
و آن که کل شود، عملاً از کل برخوردار شده است.
💥 وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ
💗 ﻭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻨﺪ ، ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻛﺎﻓﻲ ﺍﺳﺖ. (٣)
سوره طلاق حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
یک سلوک هوشمندانه است.
توکل یعنی به خدمت گرفتن تمامی نیروهای غیب و شهود.
آن که به خدا توکل کند،
هستی با تمام قوایش در خدمت اوست.
چنین کسی تنها نیست اگر چه در بیابانی خشک و بی آب و علف باشد.
و نشانه ی توکل، پذیرش و تسلیم در برابر اراده ی اوست.
و از آنجا که اراده ی او جز خیر و صلاح نیست،
توکل کننده همواره در حوزه ی خیر بسر می برَد.
هر چه پذیرش و تسلیم بیشتر باشد، توکّل از اقتدار و نور بیشتری برخوردار است.
با توکّل، تو "کل" می شوی!
و آن که کل شود، عملاً از کل برخوردار شده است.
💥 وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ
💗 ﻭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻨﺪ ، ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻛﺎﻓﻲ ﺍﺳﺖ. (٣)
سوره طلاق حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
حواست به خودت هست؟
تو اون معجزهای هستی که دنبالشی
دقیقا همون کسی که قراره تو رو
به همه آرزوهات برسونه
خودتو دریاب با خودت آشنا شو
با خودت دوست شو چون معجزه
در زندگیت زمانی رخ میده که
تو با خودت ملاقات کرده باشی و
از نزدیک با خود واقعیت دیدار کرده باشی
تمام درد و رنج ها ناشی از بیگانگی ما با خودمونه
از فاصله با خویشتن خویش، از دوری ما با خودمون حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
تو اون معجزهای هستی که دنبالشی
دقیقا همون کسی که قراره تو رو
به همه آرزوهات برسونه
خودتو دریاب با خودت آشنا شو
با خودت دوست شو چون معجزه
در زندگیت زمانی رخ میده که
تو با خودت ملاقات کرده باشی و
از نزدیک با خود واقعیت دیدار کرده باشی
تمام درد و رنج ها ناشی از بیگانگی ما با خودمونه
از فاصله با خویشتن خویش، از دوری ما با خودمون حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💎حضور خداوند، پایان تنهایی است"
💗تنهاییِ انسان فقط و فقط
با حضور خداوند، پایان میگیرد.
هیچچیز و هیچکس، قادر به
از بین بردن این تنهایی نیست.
بیهوده اشیاء را بهدور خود جمع نکن و
به این و آن دل نبند.
🌹اینها هیچکدام نجاتبخش نیستند و
انسان را از نوستالژی غریبی که در این دنیا
دچارش شده، رها نمیسازند.
نه تنها حلّال مشکل نیستند
بلکه آن را پیچیدهتر میکنند.
تنها حضور خداوند زنده است که حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
تنهایی را به بهشتی وصفناپذیر بَدَل میکند.
💗تنهاییِ انسان فقط و فقط
با حضور خداوند، پایان میگیرد.
هیچچیز و هیچکس، قادر به
از بین بردن این تنهایی نیست.
بیهوده اشیاء را بهدور خود جمع نکن و
به این و آن دل نبند.
🌹اینها هیچکدام نجاتبخش نیستند و
انسان را از نوستالژی غریبی که در این دنیا
دچارش شده، رها نمیسازند.
نه تنها حلّال مشکل نیستند
بلکه آن را پیچیدهتر میکنند.
تنها حضور خداوند زنده است که حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
تنهایی را به بهشتی وصفناپذیر بَدَل میکند.
📌سبب كثرة الصالحين أو قلّتهم في بعض النواحي
قال ابن حجر :«وَمِنْ الْمُشَاهَدَ أَنَّ بَعْضَ النَّوَاحِي يَكْثُرُ فِيهَا الصَّالِحُونَ وَالْمُتَّقُونَ، وَبَعْضَهَا يَقِلُّونَ فِيهِ، وَلَقَدْ اسْتَقْرَيْنَا سَبَبَ ذَلِكَ فَلَمْ نَجِدْهُ غَيْرَ أَكْلِ الْحَلَالِ أَوْ قِلَّةِ تَعَاطِي الشُّبُهَاتِ، فَكُلُّ نَاحِيَةٍ كَثُرَ الْحِلُّ فِي قُوتِ أَهْلِهَا كَثُرَ الصَّالِحُونَ فِيهَا وَعَكْسُهُ بِعَكْسِهِ».[الفتاوى الفقهية الكبرى ,3/372]
علت فراوانی یا کمبود افراد صالح در برخی نواحی جهان؛
شیخ ابن حجر گفته اند: معلوم است که در برخی مناطق، افراد صالح و پرهیزکار بسیار اند و در برخی مناطق، کم.
و علت آن را بررسی کرده ایم، اما علت را جز در حلال خواری یا دوری از شبهات ندیدیم.
بنابراین در هر مملکتی که رزق و روزی و کسب حلال در آنجا فراوان بوده ، تعداد صالحان نیز در آنجا بسیار اند،و در هر مملکتی که حرام خواری در آنجا رواج داشته، صالحان در آنجا کم یاب بوده اند.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
قال ابن حجر :«وَمِنْ الْمُشَاهَدَ أَنَّ بَعْضَ النَّوَاحِي يَكْثُرُ فِيهَا الصَّالِحُونَ وَالْمُتَّقُونَ، وَبَعْضَهَا يَقِلُّونَ فِيهِ، وَلَقَدْ اسْتَقْرَيْنَا سَبَبَ ذَلِكَ فَلَمْ نَجِدْهُ غَيْرَ أَكْلِ الْحَلَالِ أَوْ قِلَّةِ تَعَاطِي الشُّبُهَاتِ، فَكُلُّ نَاحِيَةٍ كَثُرَ الْحِلُّ فِي قُوتِ أَهْلِهَا كَثُرَ الصَّالِحُونَ فِيهَا وَعَكْسُهُ بِعَكْسِهِ».[الفتاوى الفقهية الكبرى ,3/372]
علت فراوانی یا کمبود افراد صالح در برخی نواحی جهان؛
شیخ ابن حجر گفته اند: معلوم است که در برخی مناطق، افراد صالح و پرهیزکار بسیار اند و در برخی مناطق، کم.
و علت آن را بررسی کرده ایم، اما علت را جز در حلال خواری یا دوری از شبهات ندیدیم.
بنابراین در هر مملکتی که رزق و روزی و کسب حلال در آنجا فراوان بوده ، تعداد صالحان نیز در آنجا بسیار اند،و در هر مملکتی که حرام خواری در آنجا رواج داشته، صالحان در آنجا کم یاب بوده اند.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#آیهگرافی 🍂🌸
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا..»
اِیکسانیدکهایمانآوردهاید،مَحرم
اَسراریاز غیرخود،انتخابنکنید.
- آلعمران/۱۱۸
فقط #رفاقت_با_خدا بهتآرامشمیده!هر
لحظهباهاشحرفبزن؛اونتنهاکسیهکه
حرفتوپیشخودشنگهمیداره...:)💛
+ عه واقعا ؟!🙄
رِفیقَتگَرخداباشَد ، هَواداریقَویداری
.
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا..»
اِیکسانیدکهایمانآوردهاید،مَحرم
اَسراریاز غیرخود،انتخابنکنید.
- آلعمران/۱۱۸
فقط #رفاقت_با_خدا بهتآرامشمیده!هر
لحظهباهاشحرفبزن؛اونتنهاکسیهکه
حرفتوپیشخودشنگهمیداره...:)💛
+ عه واقعا ؟!🙄
رِفیقَتگَرخداباشَد ، هَواداریقَویداری
.
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
اوقات #مکروهه و #ممنوعه #نماز !
«یَا نَبِیَّ اللهﷺ ....قَالَ: «صَلِّ صَلَاهَ الصُّبْحِ، ثُمَّ أَقْصِرْ عَنِ الصَّلَاهِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ حَتَّى تَرْتَفِعَ، .... تَطْلُعُ بَیْنَ قَرْنَیْ شَیْطَانٍ، وَ حِینَئِذٍ ……»
«ای پیامبر اللهﷺ، از دانشی که اللهﷻ به تو داده و من نمیدانم به من بیاموز، نماز را به من آموزش بده فرمود :
نماز صبح را به جای آور، تا زمانی که خورشید به اندازهی یک نیزه بالا نیامده از خواندن نماز دیگری خودداری کن، زیرا خورشید هنگام طلوع از میان دو شاخ شیطان طلوع میکند، و این زمانی است که کافران برای خورشید سجده میکنند.
سپس نماز بخوان، زیرا نماز خواندن با حضور فرشتگان است و آنگاه که سایهی نیزه به کمترین حد خود برسد یعنی وقت زوال خورشید، از خواندن نماز خودداری کن، چون در این زمان دوزخ شعلهور و برافروخته میشود. وقتی سایه متمایل شد، نماز بخوان؛ زیرا خواندن نماز با حضور فرشتگان است تا آن که نماز عصر را بجای آوری. پس از نماز عصر تا غروب خورشید نماز نخوان زیرا خورشید در میان دو شاخ شیطان غروب میکند، و در این هنگام کافران خورشید را سجده میکنند.»
📚 رواة مسلم حدیث شماره 83
🩵الَّلهُمَ صَلِّ ۈسَلّمْ علَےَ ِٰنبيّنَآ مُحَـَّـــــــــمَّدٍﷺ ٰوَعلَےَ آلِهِ وَصَحْبّــــِهِ أَجْمَـعْیـن»حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
«یَا نَبِیَّ اللهﷺ ....قَالَ: «صَلِّ صَلَاهَ الصُّبْحِ، ثُمَّ أَقْصِرْ عَنِ الصَّلَاهِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ حَتَّى تَرْتَفِعَ، .... تَطْلُعُ بَیْنَ قَرْنَیْ شَیْطَانٍ، وَ حِینَئِذٍ ……»
«ای پیامبر اللهﷺ، از دانشی که اللهﷻ به تو داده و من نمیدانم به من بیاموز، نماز را به من آموزش بده فرمود :
نماز صبح را به جای آور، تا زمانی که خورشید به اندازهی یک نیزه بالا نیامده از خواندن نماز دیگری خودداری کن، زیرا خورشید هنگام طلوع از میان دو شاخ شیطان طلوع میکند، و این زمانی است که کافران برای خورشید سجده میکنند.
سپس نماز بخوان، زیرا نماز خواندن با حضور فرشتگان است و آنگاه که سایهی نیزه به کمترین حد خود برسد یعنی وقت زوال خورشید، از خواندن نماز خودداری کن، چون در این زمان دوزخ شعلهور و برافروخته میشود. وقتی سایه متمایل شد، نماز بخوان؛ زیرا خواندن نماز با حضور فرشتگان است تا آن که نماز عصر را بجای آوری. پس از نماز عصر تا غروب خورشید نماز نخوان زیرا خورشید در میان دو شاخ شیطان غروب میکند، و در این هنگام کافران خورشید را سجده میکنند.»
📚 رواة مسلم حدیث شماره 83
🩵الَّلهُمَ صَلِّ ۈسَلّمْ علَےَ ِٰنبيّنَآ مُحَـَّـــــــــمَّدٍﷺ ٰوَعلَےَ آلِهِ وَصَحْبّــــِهِ أَجْمَـعْیـن»حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
❥༻🌓✨༺🌓✨༺✨🌓༺
☆🌹#داستان_شب🌹☆
☘ کفاش فقیری که به مقام ریاست جمهوری آمریکا رسید ....
♥️«آبراهام لینکلن» در 12 فوریه 1809 (همزمان با چارلز داروین) در خانواده ای فقیر و در کلبه ای چوبی در مزرعه «سینکینگ اسپرینگ» به دنیا آمد.
پدرش «توماس لینکلن» و مادرش «ننسی هانکز» نام داشت و هر دو بی سواد بودند.
🗯لینكلن كه در خانواده ای فقیر پا به دنیا گذاشت، در تمام طول زندگیش با ناكامی مواجه شد. او در هشت دوره انتخابات شكست خورد و دو بار در كار تجارت ناكام ماند و به درهم ریختگی روانی دچار شد. بارها امكان داشت كه از همه چیز دست بشوید و تسلیم شود، اما چنین نكرد و بزرگترین رئیس جمهور در تاریخ آمریكا شد. لینكلن قهرمان بود و هیچ گاه اسیر یاس و ناامیدی نشد. وی در سال 1860 و در سن 51 سالگی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد و در سال 1865، در آغاز دومین دوره ریاست جمهوری خود به قتل رسید
♥️او میگوید :
« راهی خسته كننده و لغزنده بود، یك پایم لغزید و به پای دیگرم خورد تا آن را هم از راه رفتن باز دارد، ولی من به خود آمدم و گفتم این صرفاً لغزشی است، نه از پا افتادن».
🗯آبراهام لینكلن پسر یك كفاش بود و زمانی كه رئیس جمهور آمریكا شد، طبعاً همه اشراف زادگان سخت برآشفتند، و آزرده و خشمگین شدند.
در اولین روزی كه میرفت تا نطق افتتاحیه خود را در مجلس سنای آمریكا ارائه دهد، درست موقعی كه داشت از جا برمیخاست تا به طرف تریبون برود، اشراف زاده ای بلند شد و گفت : « آقای لینكلن، هر چند شما بر حسب تصادف پست ریاست جمهوری این كشور را اشغال كردهاید، اما فراموش نكنید كه همیشه به همراه پدرتان به منزل ما میآمدید تا كفشهای خانواده ما را تعمیر كنید و در این جا خیلی از سناتورها كفشهایی به پا دارند كه پدر شما آنها را ساخته است. بنابراین، هیچ گاه اصل خود را از یاد نبرید». این مرد فكر میكرد با این كار او را تحقیر میكند؛ اما انسانهای عالیقدر فراتر از تحقیرند.
♥️ آبراهام لینكلن گفت :
« من از شما سپاسگزارم كه درست پیش از ارائه اولین خطابهام به مجلس سنا، مرا به یاد پدرم انداختید. پدرم چنان طینت زیبایی داشت، چنان هنرمند خلاقی بود كه هیچ كس قادر نبود كفشهایی به این زیبایی بدوزد. من خوب میدانم كه هر كاری هم انجام دهم، هرگز نمیتوانم آن قدر كه او آفرینشگر بزرگی بود، رئیس جمهور بزرگی باشم. من نمیتوانم از او پیشی بگیرم. در ضمن، میخواهم به همه شما اشراف زادگان خاطر نشان سازم، اگر كفشهای ساخت دست پدرم پاهایتان را آزار میدهد، من هم این هنر را زیر دست او آموختهام. البته من كفاش قابلی نیستم، اما حداقل میتوانم كفشهایتان را تعمیر كنم. كافی است به من اطلاع بدهید تا خودم شخصاً به منزلتان بیایم ».
سكوتی سنگین بر فضای مجلس حكمفرما شد...حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
☆🌹#داستان_شب🌹☆
☘ کفاش فقیری که به مقام ریاست جمهوری آمریکا رسید ....
♥️«آبراهام لینکلن» در 12 فوریه 1809 (همزمان با چارلز داروین) در خانواده ای فقیر و در کلبه ای چوبی در مزرعه «سینکینگ اسپرینگ» به دنیا آمد.
پدرش «توماس لینکلن» و مادرش «ننسی هانکز» نام داشت و هر دو بی سواد بودند.
🗯لینكلن كه در خانواده ای فقیر پا به دنیا گذاشت، در تمام طول زندگیش با ناكامی مواجه شد. او در هشت دوره انتخابات شكست خورد و دو بار در كار تجارت ناكام ماند و به درهم ریختگی روانی دچار شد. بارها امكان داشت كه از همه چیز دست بشوید و تسلیم شود، اما چنین نكرد و بزرگترین رئیس جمهور در تاریخ آمریكا شد. لینكلن قهرمان بود و هیچ گاه اسیر یاس و ناامیدی نشد. وی در سال 1860 و در سن 51 سالگی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد و در سال 1865، در آغاز دومین دوره ریاست جمهوری خود به قتل رسید
♥️او میگوید :
« راهی خسته كننده و لغزنده بود، یك پایم لغزید و به پای دیگرم خورد تا آن را هم از راه رفتن باز دارد، ولی من به خود آمدم و گفتم این صرفاً لغزشی است، نه از پا افتادن».
🗯آبراهام لینكلن پسر یك كفاش بود و زمانی كه رئیس جمهور آمریكا شد، طبعاً همه اشراف زادگان سخت برآشفتند، و آزرده و خشمگین شدند.
در اولین روزی كه میرفت تا نطق افتتاحیه خود را در مجلس سنای آمریكا ارائه دهد، درست موقعی كه داشت از جا برمیخاست تا به طرف تریبون برود، اشراف زاده ای بلند شد و گفت : « آقای لینكلن، هر چند شما بر حسب تصادف پست ریاست جمهوری این كشور را اشغال كردهاید، اما فراموش نكنید كه همیشه به همراه پدرتان به منزل ما میآمدید تا كفشهای خانواده ما را تعمیر كنید و در این جا خیلی از سناتورها كفشهایی به پا دارند كه پدر شما آنها را ساخته است. بنابراین، هیچ گاه اصل خود را از یاد نبرید». این مرد فكر میكرد با این كار او را تحقیر میكند؛ اما انسانهای عالیقدر فراتر از تحقیرند.
♥️ آبراهام لینكلن گفت :
« من از شما سپاسگزارم كه درست پیش از ارائه اولین خطابهام به مجلس سنا، مرا به یاد پدرم انداختید. پدرم چنان طینت زیبایی داشت، چنان هنرمند خلاقی بود كه هیچ كس قادر نبود كفشهایی به این زیبایی بدوزد. من خوب میدانم كه هر كاری هم انجام دهم، هرگز نمیتوانم آن قدر كه او آفرینشگر بزرگی بود، رئیس جمهور بزرگی باشم. من نمیتوانم از او پیشی بگیرم. در ضمن، میخواهم به همه شما اشراف زادگان خاطر نشان سازم، اگر كفشهای ساخت دست پدرم پاهایتان را آزار میدهد، من هم این هنر را زیر دست او آموختهام. البته من كفاش قابلی نیستم، اما حداقل میتوانم كفشهایتان را تعمیر كنم. كافی است به من اطلاع بدهید تا خودم شخصاً به منزلتان بیایم ».
سكوتی سنگین بر فضای مجلس حكمفرما شد...حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💎 رابطه شما با خدا
💗تصور کنید که بچههای حدود شش و هفت ساله دارید و اونا از سر و کول شما بالا میرن و شما چه عشق و مراقبتی بهشون میدید و اونا چقدر قشنگن
وقتی خوابند، میرید بالای سرشون و همینجوری نگاه شون میکنید و دل تون براشون میره...
این عشق رو میلیونها برابر کن
این احساسی هست که خدا به تو داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💗تصور کنید که بچههای حدود شش و هفت ساله دارید و اونا از سر و کول شما بالا میرن و شما چه عشق و مراقبتی بهشون میدید و اونا چقدر قشنگن
وقتی خوابند، میرید بالای سرشون و همینجوری نگاه شون میکنید و دل تون براشون میره...
این عشق رو میلیونها برابر کن
این احساسی هست که خدا به تو داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#امهات_المؤمنین #مادران_بهشتی
💠 ضرورت اطلاع از زندگی امهات المومنین و زنان همعصر پیامبر اکرمﷺ (37)
🔸محبت ابوالعاص به همسرش
زینب(رضیاللهعنها) قبل از اینکه رسول خداﷺ مبعوث گردد، ازدواج کرد و سعادتی کامل زندگیِ مشترک زینب(رضیاللهعنها) و ابوالعاص را در برگرفت، ابوالعاص در یکی از سفرهایش شوق دیدار زینب(رضیاللهعنها) بهسراغش آمد و این ابیات را سرود:
ذَکرتُ زینب لمّا وَرَّکتْ إرَما / فقُلتُ سَقْیاً لِشخصٍ یَسْکُنُ الحَرَما
بنتُ الأمین جزاها الله صالحةً / و کُلّ بَعْل سَیَثْنِی بالّذی عَلِما
ترجمه: زمانیکه سر به بیابان نمودم(مسافرت کردم) زینب را بهیاد آوردم، پس از شخصی که در حَرَم ساکن بود، طلب آب نمودم.
خداوند بهدخترِ محمد امینﷺ که شخص نیکوکاری است پاداشِ خیر بدهد و هر شوهری کسیکه میشناسد(همسرش را) مورد تعریفوتمجید قرار خواهد داد.
🔸ایمان آوردن زینب(رضیاللهعنها)
روزیکه پیامبر اکرمﷺ مبعوث شد ابوالعاص در سفر بود و زینب(رضیاللهعنها) مانند سایر نزدیکانش ایمان آورد، هنگامیکه ابوالعاص از سفر برگشت بههمسر محبوبش گفت: بهخدا قسم پدرت گناهکار نیست و چیزی پیش من دوستداشتنیتر از این نیست که همراه تو در یک راه و روش باشم، ولی از این میترسم که بهتو گفته شود؛ همسرت قومش را خوار شمرد و بهخاطر خشنودی زنش خدایان پدرانش را کنار زد!
🔸درخواست مشرکان از داماد پیامبرﷺ
پس از آنکه پیامبرﷺ دعوت بهیگانگی خدا را با قريش در ميان نهاد، آنان از او دوری گزیدند و گفتند: دختران محمدﷺ را بهاو پس دهيد كه خاطرش بهگرفتاری آنها مشغول شود و پيش ابوالعاصبنربيع رفتند و گفتند:
«از زن خويش جدا شو و ما هر كس از قریشان را خواهی بهزنی تو دهيم.»
ابوالعاص گفت: «خدا نكند من از زن خويش جدا شوم و بهجای زَنَم، زنی از قريش نمیخواهم.»(طبری)
او با اینکه مشرک بود همسر خوبی برای
زینب(رضیاللهعنها) بود و هیچگاه از زینب(رضیاللهعنها) نخواست که از اسلام دست بردارد. رسول خداﷺ نیز، از او بهعنوان یک داماد راضی بود، اما چون اسلام را نپذیرفته بود ایدهآل پیامبرﷺ نبود.
منابع:حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
اسوههای راستین. تألیف: احمد الجدع.
زنان نامدار اسلام- مولف: علی صالح کریم.
دختران پیامبر: مولف: محمد علی قطب.
💠 ضرورت اطلاع از زندگی امهات المومنین و زنان همعصر پیامبر اکرمﷺ (37)
🔸محبت ابوالعاص به همسرش
زینب(رضیاللهعنها) قبل از اینکه رسول خداﷺ مبعوث گردد، ازدواج کرد و سعادتی کامل زندگیِ مشترک زینب(رضیاللهعنها) و ابوالعاص را در برگرفت، ابوالعاص در یکی از سفرهایش شوق دیدار زینب(رضیاللهعنها) بهسراغش آمد و این ابیات را سرود:
ذَکرتُ زینب لمّا وَرَّکتْ إرَما / فقُلتُ سَقْیاً لِشخصٍ یَسْکُنُ الحَرَما
بنتُ الأمین جزاها الله صالحةً / و کُلّ بَعْل سَیَثْنِی بالّذی عَلِما
ترجمه: زمانیکه سر به بیابان نمودم(مسافرت کردم) زینب را بهیاد آوردم، پس از شخصی که در حَرَم ساکن بود، طلب آب نمودم.
خداوند بهدخترِ محمد امینﷺ که شخص نیکوکاری است پاداشِ خیر بدهد و هر شوهری کسیکه میشناسد(همسرش را) مورد تعریفوتمجید قرار خواهد داد.
🔸ایمان آوردن زینب(رضیاللهعنها)
روزیکه پیامبر اکرمﷺ مبعوث شد ابوالعاص در سفر بود و زینب(رضیاللهعنها) مانند سایر نزدیکانش ایمان آورد، هنگامیکه ابوالعاص از سفر برگشت بههمسر محبوبش گفت: بهخدا قسم پدرت گناهکار نیست و چیزی پیش من دوستداشتنیتر از این نیست که همراه تو در یک راه و روش باشم، ولی از این میترسم که بهتو گفته شود؛ همسرت قومش را خوار شمرد و بهخاطر خشنودی زنش خدایان پدرانش را کنار زد!
🔸درخواست مشرکان از داماد پیامبرﷺ
پس از آنکه پیامبرﷺ دعوت بهیگانگی خدا را با قريش در ميان نهاد، آنان از او دوری گزیدند و گفتند: دختران محمدﷺ را بهاو پس دهيد كه خاطرش بهگرفتاری آنها مشغول شود و پيش ابوالعاصبنربيع رفتند و گفتند:
«از زن خويش جدا شو و ما هر كس از قریشان را خواهی بهزنی تو دهيم.»
ابوالعاص گفت: «خدا نكند من از زن خويش جدا شوم و بهجای زَنَم، زنی از قريش نمیخواهم.»(طبری)
او با اینکه مشرک بود همسر خوبی برای
زینب(رضیاللهعنها) بود و هیچگاه از زینب(رضیاللهعنها) نخواست که از اسلام دست بردارد. رسول خداﷺ نیز، از او بهعنوان یک داماد راضی بود، اما چون اسلام را نپذیرفته بود ایدهآل پیامبرﷺ نبود.
منابع:حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
اسوههای راستین. تألیف: احمد الجدع.
زنان نامدار اسلام- مولف: علی صالح کریم.
دختران پیامبر: مولف: محمد علی قطب.
داستان واقعی
براساس سرگذشت خانمی بنام : ع.ب
باعنوان : #شکست_سنگین♥️
#قسمت_آخر🍀
نگاههای معنی دار کاویان حسی تازه را در قلبم بیدار کرد. حسی که تا به آن روز با آن سر و کار نداشتم؛
حس نفرت و انتقام! همان روز بود که جرقه انتقام گرفتن از جاوید در ذهنم زده شد...
دزدیدن قاپ مردی چون کاویان که به قول خودش مدت مدیدی جز سردی و بی محلی از همسرش چیزی ندیده، کار سختی نبود.😏
برای رسیدن به هدفم چند باری به هوای درددل و گلایه کردن از بی معرفتی جاوید نزد کاویان رفتم و او هر بار با روی باز پذیرایم شد. خیلی طول نکشید که گلوی کاویان پیش من گیر کرد. طوری او را به خودمعلاقه مند کردم که هر چه می گفتم می پذیرفت و هر کاری می خواستم انجام می داد.
#هوس چشمان #کاویان را #کور کرده بود.
حاضر بود برای بودن با من زمین و زمان رابهم بدوزد. من هم با ناز و عشوه هایم عطشش را بیشتر می کردم. شرط اینکه به عقد موقت کاویان دربیایم این بود: »هرطور شده نامزدی جاوید و دختر مورد علاقه ش رو بهم بزن!
« کاویان با سخت گیری ها و سنگ اندازی هایش کاری کرد که آنها قید یکدیگر را زدند. کاویان گفته بود: »این دختره فقط به خاطر پول من میخواد باهات ازدواج کنه. اگه باهاش ازدواج کنی حتی یک ریال هم از من نباید انتظار کمک داشته باشی!« جاوید هم از آنجائیکه طاقت سختی کشیدن و کار کردن نداشت حاضر شد به خاطر از دست ندادن رفاه زندگی در خانه پدر، قید عشقش را بزند. کاویان به قولی که داده بود عمل کرد.
حال نوبت من بود که او را به هدفش برسانمو تسلیمش شوم. بی آنکه به خانواده اطلاع بدهم، به عقد موقت کاویان درآمدم و سپس آنها را در عمل انجام شده قرارداده و از ازدواجم باخبرشان ساختم.
پدر و مادرم که انتظار چنین کاری را نداشتند طردم کردند. من و کاویان زندگی مشترکمان را در خانه لوکس و مبله ای که کاویان برایم اجاره کرده بود شروع کردیم. او بیشتر روزها نزد من بود اما اصرار داشت کسی از جانب خانواده اش پی به ازدواج مان نبرد. می گفت: خودم سرفرصت کارا رو ردیف می کنم. همسرم رو طلاق می دم و تو رو بهعقد دائم خودم در میارم!
می دانستم حرف های کاویان فریبی بیش نیست. خوب می دانستم به محض خسته شدن از من و تکراری شدن رابطه مان، به بهانه اینکه نمی تواند مرا به خانواده اش ترجیح دهد، همچون یک زباله از زندگیش بیرونم خواهد انداخت. همین شد که زود دست به کار شدم تا روی جاوید را کم کنم...
من هیچ وقت نتونستم فراموشت کنم جاوید. همیشه و هر لحظه به یادت بودم و با خاطراتت زندگی کردم. شماره جدیدت رو با سختی پیدا کردم واسه اینکه بهت بگم نمی تونم بدون تو زنده باشم و نفس بکشم. جاوید، ازت خواهش می کنم، بهت التماس می کنم دوباره به زندگیم برگرد. ازت هیچی نمی خوام. انتظار هم ندارم با هم ازدواج کنیم. فقط بیا پیشم و دوباره با من باش...
این حرفها را با بغضی ساختگی خطاب به جاوید گفتم. او که اصلا به ذهنش هم خطور نمی کرد که شماره اش را از موبایل کاویان برداشته ام، با کلی ناز و ادا و اصول قبول کرد به خانه ام بیاید.
شبی که جاوید را دعوت کرده بودم، شب تولدم بود. به جاوید گفته بودم برای خودم خانه ایی اجاره کرده و مستقل زندگی می کنم. قرارمان ساعت هشت شب بود. آن شب حسابی به خودم رسیده و میز شاهانه ای چیده بودم.
چیزی به ساعت هشت نمانده بود که کاویان با هدیه گران قیمتش از راه رسید. هنوز مشغول تعریف و تمجید از زیباییام بود که زنگ خانه به صدا در آمد.
دل توی دلم نبود. ازجایم بلند شدم و گفتم: »من باز می کنم. یکی از همسایه هاست. با من کار داره!« و فوری به سمت در رفتم. جاوید که در آستانه در ظاهر شد، کاویان وا رفت.😨
او مات و مبهوت نگاهم کرد و گفت: اینجا چه خبره؟« لبخند زنان گفتم: هیچی عزیزم. خیلی به موقع اومدی چون و پدرت که پنج ماهه با هم ازدواج کردیم داشتیم تولدم رو جشن می گرفتیم!
جاوید آن شب با پدرش درگیر شد و کتک کاریشان به شکایت کلانتری کشید. خبر ازدواج مخفیانه من و کاویان مثل توپ صدا و بلوایی در خانواده کاویان به پا کرد. همسر و فرزندان کاویان او را ترک کردند. من هم به هدفم رسیدم؛ حقارت را در چشمانکاویان دیدم...
اکنون که سرگذشتم را برایتان می نویسم بیش از دو سال از آن روزها می گذرد. حال که خوب به گذشته فکر می کنم به این نتیجه می رسم کسی که بیش از همه شکست خورد من بودم.
نسنجیده قدم در راهی گذاشتم که تنها ارمغانش برایم بی آبرویی بود. عشق زودگذر و احساسی جاوید را جدی گرفتم و خودم را درگیر آن کردم و سپس برای برطرف کردن عطش انتقام به عقد مردی درآمدم که چند سال از پدرم بزرگتر بود. سَیر اشتباهاتم، مرا به سمت شکستی سنگین سوق داد...😔💔
#پـایـان حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
براساس سرگذشت خانمی بنام : ع.ب
باعنوان : #شکست_سنگین♥️
#قسمت_آخر🍀
نگاههای معنی دار کاویان حسی تازه را در قلبم بیدار کرد. حسی که تا به آن روز با آن سر و کار نداشتم؛
حس نفرت و انتقام! همان روز بود که جرقه انتقام گرفتن از جاوید در ذهنم زده شد...
دزدیدن قاپ مردی چون کاویان که به قول خودش مدت مدیدی جز سردی و بی محلی از همسرش چیزی ندیده، کار سختی نبود.😏
برای رسیدن به هدفم چند باری به هوای درددل و گلایه کردن از بی معرفتی جاوید نزد کاویان رفتم و او هر بار با روی باز پذیرایم شد. خیلی طول نکشید که گلوی کاویان پیش من گیر کرد. طوری او را به خودمعلاقه مند کردم که هر چه می گفتم می پذیرفت و هر کاری می خواستم انجام می داد.
#هوس چشمان #کاویان را #کور کرده بود.
حاضر بود برای بودن با من زمین و زمان رابهم بدوزد. من هم با ناز و عشوه هایم عطشش را بیشتر می کردم. شرط اینکه به عقد موقت کاویان دربیایم این بود: »هرطور شده نامزدی جاوید و دختر مورد علاقه ش رو بهم بزن!
« کاویان با سخت گیری ها و سنگ اندازی هایش کاری کرد که آنها قید یکدیگر را زدند. کاویان گفته بود: »این دختره فقط به خاطر پول من میخواد باهات ازدواج کنه. اگه باهاش ازدواج کنی حتی یک ریال هم از من نباید انتظار کمک داشته باشی!« جاوید هم از آنجائیکه طاقت سختی کشیدن و کار کردن نداشت حاضر شد به خاطر از دست ندادن رفاه زندگی در خانه پدر، قید عشقش را بزند. کاویان به قولی که داده بود عمل کرد.
حال نوبت من بود که او را به هدفش برسانمو تسلیمش شوم. بی آنکه به خانواده اطلاع بدهم، به عقد موقت کاویان درآمدم و سپس آنها را در عمل انجام شده قرارداده و از ازدواجم باخبرشان ساختم.
پدر و مادرم که انتظار چنین کاری را نداشتند طردم کردند. من و کاویان زندگی مشترکمان را در خانه لوکس و مبله ای که کاویان برایم اجاره کرده بود شروع کردیم. او بیشتر روزها نزد من بود اما اصرار داشت کسی از جانب خانواده اش پی به ازدواج مان نبرد. می گفت: خودم سرفرصت کارا رو ردیف می کنم. همسرم رو طلاق می دم و تو رو بهعقد دائم خودم در میارم!
می دانستم حرف های کاویان فریبی بیش نیست. خوب می دانستم به محض خسته شدن از من و تکراری شدن رابطه مان، به بهانه اینکه نمی تواند مرا به خانواده اش ترجیح دهد، همچون یک زباله از زندگیش بیرونم خواهد انداخت. همین شد که زود دست به کار شدم تا روی جاوید را کم کنم...
من هیچ وقت نتونستم فراموشت کنم جاوید. همیشه و هر لحظه به یادت بودم و با خاطراتت زندگی کردم. شماره جدیدت رو با سختی پیدا کردم واسه اینکه بهت بگم نمی تونم بدون تو زنده باشم و نفس بکشم. جاوید، ازت خواهش می کنم، بهت التماس می کنم دوباره به زندگیم برگرد. ازت هیچی نمی خوام. انتظار هم ندارم با هم ازدواج کنیم. فقط بیا پیشم و دوباره با من باش...
این حرفها را با بغضی ساختگی خطاب به جاوید گفتم. او که اصلا به ذهنش هم خطور نمی کرد که شماره اش را از موبایل کاویان برداشته ام، با کلی ناز و ادا و اصول قبول کرد به خانه ام بیاید.
شبی که جاوید را دعوت کرده بودم، شب تولدم بود. به جاوید گفته بودم برای خودم خانه ایی اجاره کرده و مستقل زندگی می کنم. قرارمان ساعت هشت شب بود. آن شب حسابی به خودم رسیده و میز شاهانه ای چیده بودم.
چیزی به ساعت هشت نمانده بود که کاویان با هدیه گران قیمتش از راه رسید. هنوز مشغول تعریف و تمجید از زیباییام بود که زنگ خانه به صدا در آمد.
دل توی دلم نبود. ازجایم بلند شدم و گفتم: »من باز می کنم. یکی از همسایه هاست. با من کار داره!« و فوری به سمت در رفتم. جاوید که در آستانه در ظاهر شد، کاویان وا رفت.😨
او مات و مبهوت نگاهم کرد و گفت: اینجا چه خبره؟« لبخند زنان گفتم: هیچی عزیزم. خیلی به موقع اومدی چون و پدرت که پنج ماهه با هم ازدواج کردیم داشتیم تولدم رو جشن می گرفتیم!
جاوید آن شب با پدرش درگیر شد و کتک کاریشان به شکایت کلانتری کشید. خبر ازدواج مخفیانه من و کاویان مثل توپ صدا و بلوایی در خانواده کاویان به پا کرد. همسر و فرزندان کاویان او را ترک کردند. من هم به هدفم رسیدم؛ حقارت را در چشمانکاویان دیدم...
اکنون که سرگذشتم را برایتان می نویسم بیش از دو سال از آن روزها می گذرد. حال که خوب به گذشته فکر می کنم به این نتیجه می رسم کسی که بیش از همه شکست خورد من بودم.
نسنجیده قدم در راهی گذاشتم که تنها ارمغانش برایم بی آبرویی بود. عشق زودگذر و احساسی جاوید را جدی گرفتم و خودم را درگیر آن کردم و سپس برای برطرف کردن عطش انتقام به عقد مردی درآمدم که چند سال از پدرم بزرگتر بود. سَیر اشتباهاتم، مرا به سمت شکستی سنگین سوق داد...😔💔
#پـایـان حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
زمانی که نجار پیری بازنشستگی خود را اعلام کرد صاحب کارش ناراحت شد وسعی کرد او را منصرف کند!
اما نجار تصمیمش را گرفته بود…
سرانجام صاحبکار درحالی که با تأسف بااین درخواست موافقت میکرد،
ازاو خواست تا بعنوان آخرین کار ساخت خانه ای را به عهده بگیرد..
نجار نیز چون دلش چندان به این کارراضی نبود به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد وبا بی دقتی به ساختن خانه مشغول شد وکار را تمام کرد…
زمان تحویل کلید،صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت:
این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد،
درواقع اگر او میدانست که خودش قرار است دراین خانه ساکن شود لوازم ومصالح بهتری برای ساخت آن بکار میبرد وتمام دقت خود رامیکرد
"این داستان زندگی ماست"
گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که هرروز میسازیم نداریم،
پس در اثر یک اتفاق میفهمیم که مجبوریم درهمین ساخته ها زندگی کنیم،
اما فرصتها ازدست میروند وگاهی شاید،بازسازی آنچه ساخته ایم ممکن نباشد..
شما نجار زندگی خود هستید و روزها،چکشی هستند که بریک میخ از زندگی شما کوبیده میشوند!
"مراقب خانه ای که برای زندگی خود میسازید باشید"حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
اما نجار تصمیمش را گرفته بود…
سرانجام صاحبکار درحالی که با تأسف بااین درخواست موافقت میکرد،
ازاو خواست تا بعنوان آخرین کار ساخت خانه ای را به عهده بگیرد..
نجار نیز چون دلش چندان به این کارراضی نبود به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد وبا بی دقتی به ساختن خانه مشغول شد وکار را تمام کرد…
زمان تحویل کلید،صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت:
این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد،
درواقع اگر او میدانست که خودش قرار است دراین خانه ساکن شود لوازم ومصالح بهتری برای ساخت آن بکار میبرد وتمام دقت خود رامیکرد
"این داستان زندگی ماست"
گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که هرروز میسازیم نداریم،
پس در اثر یک اتفاق میفهمیم که مجبوریم درهمین ساخته ها زندگی کنیم،
اما فرصتها ازدست میروند وگاهی شاید،بازسازی آنچه ساخته ایم ممکن نباشد..
شما نجار زندگی خود هستید و روزها،چکشی هستند که بریک میخ از زندگی شما کوبیده میشوند!
"مراقب خانه ای که برای زندگی خود میسازید باشید"حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
تو اتوبوس پیرمرد به دختره که کنارش نشسته بود ! گفت :
دخترم این چه حجابیه که داری ؟
همه ی موهات بیرونه ؟
دختره با پررویی گفت :
تو نگاه نکن !
بعد از چند دقیقه پیر مرد کفشش را درآورد بوی جوراب در فضا پخش شد !!
دختره درحالی که دماغشو گرفته بود به پیر مرد گفت : اه اه اه این چه کاریه میکنی خفمون کردی ؟
پیرمرد باخونسردی گفت :
تو بو نکن !
جامعه چهاردیواری اختیاری ما نیست !
دست برداریم از توجیهات شیطانی...!
جامعه محل شهوترانی نیست
پوشش نامناسب تو در حریم عمومی , حق الناس است...
حق به هم ریختن امنیت اخلاقی جامعه را نداریم⛔️
اگر دین هم ندارید , دنیای دیگران را با توجیه شیطانی" دلم می خواهد" به هم نریزید...
حق الناس , حق الناس است
چه دلت بخواهد و چه نخواهد
بدحجابی تو حق الناس است...☝️
دین و دنیای دیگران را تباه نکن
هر پوششی مناسب مکان عمومی نیست ..همانطور که هر رفتاری مناسب مکان عمومی نیست...
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
دخترم این چه حجابیه که داری ؟
همه ی موهات بیرونه ؟
دختره با پررویی گفت :
تو نگاه نکن !
بعد از چند دقیقه پیر مرد کفشش را درآورد بوی جوراب در فضا پخش شد !!
دختره درحالی که دماغشو گرفته بود به پیر مرد گفت : اه اه اه این چه کاریه میکنی خفمون کردی ؟
پیرمرد باخونسردی گفت :
تو بو نکن !
جامعه چهاردیواری اختیاری ما نیست !
دست برداریم از توجیهات شیطانی...!
جامعه محل شهوترانی نیست
پوشش نامناسب تو در حریم عمومی , حق الناس است...
حق به هم ریختن امنیت اخلاقی جامعه را نداریم⛔️
اگر دین هم ندارید , دنیای دیگران را با توجیه شیطانی" دلم می خواهد" به هم نریزید...
حق الناس , حق الناس است
چه دلت بخواهد و چه نخواهد
بدحجابی تو حق الناس است...☝️
دین و دنیای دیگران را تباه نکن
هر پوششی مناسب مکان عمومی نیست ..همانطور که هر رفتاری مناسب مکان عمومی نیست...
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
روزهای بعد از تو
به قلم: فاطمه سون ارا
قسمت سی و هشت
مادر چنگیز از جایش بلند شد دستش را روی شانه ای فرحت گذاشت و گفت بگذار برود دخترم او را به الله بسپار ان شاءالله هیچ اتفاقی نمی افتد فرحت با اینکه قلبش راضی نبود گفت درست است برو ولی زود برگرد چنگیز لبخندی زد و گفت چشم خانومم بعد از آشپزخانه بیرون شد فرحت هم پشت سرش از آشپزخانه بیرون شد و در پوشیدن لباس چنگیز را کمک کرد و بعد با دادن بکس لپ تاپش او را بدرقه کرد و گفت مواظب خودت باش چنگیز بوسه ای بر پیشانی او زد و گفت چشم خانومم تو هم مراقب خودت و آتنای ما باش فرحت با تعجب گفت برای دختر ما اسم انتخاب کردی؟ چنگیز لبخندی زد و با محبت جواب داد من اسم آتنا را انتخاب کرده ام ولی حق اصلی را تو داری هر اسم که تو انتخاب کنی آنرا روی دختر ما میگذاریم حالا من میروم الله حافظ فرحت هم خداحافظ گفت و چنگیز از خانه بیرون شد فرحت به بالکن رفت و از آنجا به پایین اپارتمان خیره شد چند دقیقه بعد چنگیز از اپارتمان بیرون شد و کلید موترش را از دست نگهبان گرفت و نزدیک موترش رفت دروازه ای موتر را باز کرد قبل از اینکه سوار موتر شود سرش را بلند کرد و به فرحت که از بالکن به او خیره شده بود دید و دستش را به او تکان داد فرحت هم دستش را به سوی او تکان داد چنگیز سوار موتر شد و موتر به حرکت در آمد ولی چند ثانیه ای نگذشته بود که موتر با صدای بدی مقابل چشمان فرحت که هنوز به چنگیز دست تکان میداد منفجر شد فرحت با دیدن این صحنه تکانی خورد و سر جایش خشکش زد مادر چنگیز با شنیدن صدای انفجار ترسیده به بالکن آمد و پرسید چی شده دخترم صدای چی بود؟ وقتی دید فرحت به پایین اپارتمان خیره شده است سمت نگاه او را تعقیب کرد و نگاهش به موتر منفجر شده ای پسرش رسید چیغی کشید و با عجله از بالکن بیرون شد و چند لحظه بعد صدای باز شدن دروازه ای خانه بلند شد…
#چند_ساعت_بعد
مادر فرحت خودش را به بالکن رسانید با دیدن فرحت که گوشه ای بالکن خشکش زده بود گریه هایش شدت گرفت نزدیک او شد و گفت دختر سیاه بختم قربان سرت شوم فرحت نگاه بی روحش را به مادرش انداخت و لب زد چنگیز کجاست؟ مادرش با گریه گفت بیا داخل برویم
ادامه داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
به قلم: فاطمه سون ارا
قسمت سی و هشت
مادر چنگیز از جایش بلند شد دستش را روی شانه ای فرحت گذاشت و گفت بگذار برود دخترم او را به الله بسپار ان شاءالله هیچ اتفاقی نمی افتد فرحت با اینکه قلبش راضی نبود گفت درست است برو ولی زود برگرد چنگیز لبخندی زد و گفت چشم خانومم بعد از آشپزخانه بیرون شد فرحت هم پشت سرش از آشپزخانه بیرون شد و در پوشیدن لباس چنگیز را کمک کرد و بعد با دادن بکس لپ تاپش او را بدرقه کرد و گفت مواظب خودت باش چنگیز بوسه ای بر پیشانی او زد و گفت چشم خانومم تو هم مراقب خودت و آتنای ما باش فرحت با تعجب گفت برای دختر ما اسم انتخاب کردی؟ چنگیز لبخندی زد و با محبت جواب داد من اسم آتنا را انتخاب کرده ام ولی حق اصلی را تو داری هر اسم که تو انتخاب کنی آنرا روی دختر ما میگذاریم حالا من میروم الله حافظ فرحت هم خداحافظ گفت و چنگیز از خانه بیرون شد فرحت به بالکن رفت و از آنجا به پایین اپارتمان خیره شد چند دقیقه بعد چنگیز از اپارتمان بیرون شد و کلید موترش را از دست نگهبان گرفت و نزدیک موترش رفت دروازه ای موتر را باز کرد قبل از اینکه سوار موتر شود سرش را بلند کرد و به فرحت که از بالکن به او خیره شده بود دید و دستش را به او تکان داد فرحت هم دستش را به سوی او تکان داد چنگیز سوار موتر شد و موتر به حرکت در آمد ولی چند ثانیه ای نگذشته بود که موتر با صدای بدی مقابل چشمان فرحت که هنوز به چنگیز دست تکان میداد منفجر شد فرحت با دیدن این صحنه تکانی خورد و سر جایش خشکش زد مادر چنگیز با شنیدن صدای انفجار ترسیده به بالکن آمد و پرسید چی شده دخترم صدای چی بود؟ وقتی دید فرحت به پایین اپارتمان خیره شده است سمت نگاه او را تعقیب کرد و نگاهش به موتر منفجر شده ای پسرش رسید چیغی کشید و با عجله از بالکن بیرون شد و چند لحظه بعد صدای باز شدن دروازه ای خانه بلند شد…
#چند_ساعت_بعد
مادر فرحت خودش را به بالکن رسانید با دیدن فرحت که گوشه ای بالکن خشکش زده بود گریه هایش شدت گرفت نزدیک او شد و گفت دختر سیاه بختم قربان سرت شوم فرحت نگاه بی روحش را به مادرش انداخت و لب زد چنگیز کجاست؟ مادرش با گریه گفت بیا داخل برویم
ادامه داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
روزهای بعد از تو
به قلم: فاطمه سون ارا
قسمت سی و نه:
دخترم فرحت دوباره پرسید چنگیز کجاست؟ مادرش از بازوی او گرفت و او را داخل خانه کشید او را به اطاقی که مادر چنگیز با خاله و عمه هایش نشسته بود برد هر یک از جای شان بلند شدند تا با فرحت احوال پرسی کنند ولی فرحت فقط یک سوال از همه میپرسید چنگیز کجاست؟ مادر فرحت او را پهلوی خشویش نشاند و خودش هم مقابل شان نشست خشویش دست فرحت را میان دستانش گرفت و آهسته اشک میریخت یکساعت سپری شد که دروازه ای خانه زده شد فرحت پیشتر از دیگران از جایش بلند شد همانطور که با عجله از اطاق بیرون میشد گفت چنگیز آمد همه با شنیدن این حرف او صدای گریه های شان بلند شد فرحت دروازه را باز کرد با دیدن پدرش و کاکای چنگیز پرسید چنگیز کجاست؟ پدرش اشک چشمانش را با دستمال دستش پاک کرد و گفت زندگی سرت باشد دخترم چینی میان ابروهای فرحت افتاد و گفت چرا چی شده؟ پدرش خواست او را در آغوش بگیرد که فرحت خودش را از او دور کرد و داد زد یکی برایم بگوید چنگیز کجاست؟ پدرش خواست جواب بدهد که صدای چند مرد بلند شد که گفتند یاالله پدر فرحت به همسرش دید و گفت جنازه را آوردن فرحت را داخل ببر فرحت گنگ به آنها دید و گفت جنازه؟ چشمانش سیاهی کرد و پاهایش سُست شد و بیهوش روی زمین افتاد
#چهل_روز_بعد:
دستش را روی شکم برجسته اش کشید بعد به سوی پدرش دید و گفت پدر جان من جای نمیروم من میخواهم با دخترم نزد مادر جان زندگی کنم و از این به بعد تصمیم دارم کارهای شرکت چنگیز را خودم پیش ببرم پدرت با جدیت گفت وقتی شوهرت کشته شد تمام ارتباطت با این خانه و خانواده تمام شد این چهل روز را هم بخاطر گل روی بی بی حاجی اجازه دادم اینجا باشی مادر چنگیز با دستمال اشک هایش را پاک کرد و گفت حاجی صاحب خود تان میدانید چنگیز میدانست جانش در خطر است او یکروز قبل از اینکه این حادثه شود برایم گفت اگر او را چیزی شد دست خانم و دخترش را گرفته از این کشور برویم خود تان شاهد هستید که او کاری رفتن ما را به دبی در جریان انداخته بود پس اجازه بدهید طبق وصیت پسرم وقتی نواسه ام به دنیا آمد از اینجا برویم اینگونه یگانه نشانی پسرم هم مقابل چشمان من بزرگ میشود پدر فرحت با بی رحمی گفت وقتی پسر شما میفهمید جانش در خطر است پس چرا مدتی در خانه نه نشست؟ چی نیاز بود که به سر کار برود؟ با کاری که کرد هم جان خودش گرفته شد و هم برچسپ بیوه در پیشانی دختر من زده شد نواسه ای تان را میتوانید نزد خود نگهدارید چون دختر من هنوز جوان است و آینده دارد...
#ادامه داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
به قلم: فاطمه سون ارا
قسمت سی و نه:
دخترم فرحت دوباره پرسید چنگیز کجاست؟ مادرش از بازوی او گرفت و او را داخل خانه کشید او را به اطاقی که مادر چنگیز با خاله و عمه هایش نشسته بود برد هر یک از جای شان بلند شدند تا با فرحت احوال پرسی کنند ولی فرحت فقط یک سوال از همه میپرسید چنگیز کجاست؟ مادر فرحت او را پهلوی خشویش نشاند و خودش هم مقابل شان نشست خشویش دست فرحت را میان دستانش گرفت و آهسته اشک میریخت یکساعت سپری شد که دروازه ای خانه زده شد فرحت پیشتر از دیگران از جایش بلند شد همانطور که با عجله از اطاق بیرون میشد گفت چنگیز آمد همه با شنیدن این حرف او صدای گریه های شان بلند شد فرحت دروازه را باز کرد با دیدن پدرش و کاکای چنگیز پرسید چنگیز کجاست؟ پدرش اشک چشمانش را با دستمال دستش پاک کرد و گفت زندگی سرت باشد دخترم چینی میان ابروهای فرحت افتاد و گفت چرا چی شده؟ پدرش خواست او را در آغوش بگیرد که فرحت خودش را از او دور کرد و داد زد یکی برایم بگوید چنگیز کجاست؟ پدرش خواست جواب بدهد که صدای چند مرد بلند شد که گفتند یاالله پدر فرحت به همسرش دید و گفت جنازه را آوردن فرحت را داخل ببر فرحت گنگ به آنها دید و گفت جنازه؟ چشمانش سیاهی کرد و پاهایش سُست شد و بیهوش روی زمین افتاد
#چهل_روز_بعد:
دستش را روی شکم برجسته اش کشید بعد به سوی پدرش دید و گفت پدر جان من جای نمیروم من میخواهم با دخترم نزد مادر جان زندگی کنم و از این به بعد تصمیم دارم کارهای شرکت چنگیز را خودم پیش ببرم پدرت با جدیت گفت وقتی شوهرت کشته شد تمام ارتباطت با این خانه و خانواده تمام شد این چهل روز را هم بخاطر گل روی بی بی حاجی اجازه دادم اینجا باشی مادر چنگیز با دستمال اشک هایش را پاک کرد و گفت حاجی صاحب خود تان میدانید چنگیز میدانست جانش در خطر است او یکروز قبل از اینکه این حادثه شود برایم گفت اگر او را چیزی شد دست خانم و دخترش را گرفته از این کشور برویم خود تان شاهد هستید که او کاری رفتن ما را به دبی در جریان انداخته بود پس اجازه بدهید طبق وصیت پسرم وقتی نواسه ام به دنیا آمد از اینجا برویم اینگونه یگانه نشانی پسرم هم مقابل چشمان من بزرگ میشود پدر فرحت با بی رحمی گفت وقتی پسر شما میفهمید جانش در خطر است پس چرا مدتی در خانه نه نشست؟ چی نیاز بود که به سر کار برود؟ با کاری که کرد هم جان خودش گرفته شد و هم برچسپ بیوه در پیشانی دختر من زده شد نواسه ای تان را میتوانید نزد خود نگهدارید چون دختر من هنوز جوان است و آینده دارد...
#ادامه داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
🔵 #مسائل_طلاق
💥 آيا اختيار طلاق در دست مرد است يا اينكه زن هم اختيار طلاق را دارد؟ لطفا دليل كساني كه قائل اند اختيار طلاق در دست مرد هست را بيان نمائيد. و نيز بفرماييد در چه صورتي در ميان زن و شوهر تفريق و جدايی انداخته ميشود؟
خداوند متعال طلاق را در اختيار مردان قرار داده است، و در باب طلاق، زن و هيچيک از اعضای خانواده و خارج از خانواده به جز شوهر اختياری ندارند، خداوند متعال در تمامی آيات قرآن كريم كه بحث طلاق را مطرح ميكند، مردان را مورد خطاب قرار داده است. مانند قول الله سبحانه و تعالی در ابتدای سوره طلاق: {يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ} و نيز در جايي اين طور فرموده: {وإذا طلقتم النساء فبلغن أجلهن}. بايد دانست هيچ خطابی در مسئله ی طلاق خواه در قرآن و حديث متوجه زنان نيست، و اين خود دليل واضحی است كه طلاق در اختيار مرد است نه زن. مگر در صورت توكيل يا تفويض، كه خود شوهر زن را وكيل به طلاق كند پس در اين صورت اختيار طلاق در دست زن قرار ميگيرد.
اين امر الهی در بر دارنده حكمت و مصلحت بي شمار است، و اين قانون الهی با نظام اسلامی خانواده نيز هماهنگی دارد؛ زيرا در مجموعه ی خانواده مرد مسئول و رئيس بوده و پاسبانی و حراست از كانون خانه و خانواده بر عهده اوست، زن نيز موظف به تدبير امور داخلي منزل است و اطاعت از رييس خانواده يكی از وظايف او ميباشد. لذا مناسب اين نظام خانوادگب نيست كه مسأله ی طلاق در اختيار زن باشد.
همانگونه كه يک مرد نسبت به زن بيشتر تلاش ميمند تا نظم خانواده پا برجا باشد و اوست كه برای بقای آن هزينه ميكند، به همان ترتيب نيز مردان بهتر ميتوانند احساسات و عواطف خود را كنترل كنند، ولی اگر طلاق در اختيار زن باشد، آنگاه بسياری از زنان با كوچكترين بهانه اقدام به ایقاع طلاق ميكردند. مثل بعضی از مردان كه جهل و سبک سری بصيرت آنها را از بين برده است.
اما در رابطه با تفريق ميتوان گفت: در صورتيكه شوهر دارای عيوبی همچون (مجبوب و عنين ) باشد، آنگاه پس از بررسی و طبق صلاحديد، قاضی وقت در ميان زن و شوهر تفريق و جدايی می اندازد، و همين است رأی اكثر فقها.
مطلب ديگر اينكه، چنانچه همسر بدون دليل (عيوبی كه بالا ذكر گرديد) و صرفاً بخاطر ناسازگاری و عدم رعايت حق الله، خواهان جدايی و طلاق از شوهرش باشد، در اینصورت ميتواند با پرداخت مقداری مال به شوهرش ـ خواه مال نام برده مهر معجل باشد يا مال ديگرـ. درخواست خلع نمايد و از او جدا شود.
نكته: لازم به ذكر است كه خلع با رضايت طرفين، (زوجين) صورت ميگيرد، يعنی همانطور كه رضايت زوجه به دادن مال، شرط خلع ميباشد، همچنان رضايت زوج نيز به دادن طلاق شرط ميباشد.
الدلائل:
ـ وفي الفقه الإسلامي وأدلته:
طلاق غير الزوج: لا يصح طلاق غير الزوج، لحديث «لا طلاق قبل النكاح، ولا عتق قبل ملك» …
مالك الطلاق: يتبين مما سبق أن الذي يملك الطلاق إنما هو الزوج متى كان بالغا عاقلا، ولا تملكه الزوجة إلا بتوكيل من الزوج أو تفويض منه. ولا يملكه القاضي إلا في أحوال خاصة للضرورة.([1])
ـ وفي المختصر في الفقه الحنفي:
الطلاق يملكه الرجل، ولا تملكه المرأة، فإ« طلقت المرأة زوجها: لا يقع الطلاق، وإن طلق الزوج امرأته: يقع، سواء رضيت المرأة أو لم ترض.([2])
ـ وفي الفقه الحنفي بأدلته:
يصح الطلاق من كل زوج عاقل بالغ مختار، وعليه فلا يصح طلاق: من ليس بزوج، ودل علي ذلك أحاديث إلخ.([3])
([1]) الفقه الإسلامي وأدلته/ج9/ص6883و6885/الفصل الأول الطلاق/المبحث الثاني شروط الطلاق…/المكتبة الرشيدية.
([2]) المختصر في الفقه الحنفي ترجمة زيور بهشت/ص300/كتاب الطلاق/إيقاع الطلاق/مكتبة البشري.
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
([3]) الفقه الحنفي بأدلته/ج2/ص960/كتاب فُرق النكاح/باب الفرقة بالطلاق/فصل من يصح الطلاق ومن لا يصح/دار المصطفي.
💥 آيا اختيار طلاق در دست مرد است يا اينكه زن هم اختيار طلاق را دارد؟ لطفا دليل كساني كه قائل اند اختيار طلاق در دست مرد هست را بيان نمائيد. و نيز بفرماييد در چه صورتي در ميان زن و شوهر تفريق و جدايی انداخته ميشود؟
خداوند متعال طلاق را در اختيار مردان قرار داده است، و در باب طلاق، زن و هيچيک از اعضای خانواده و خارج از خانواده به جز شوهر اختياری ندارند، خداوند متعال در تمامی آيات قرآن كريم كه بحث طلاق را مطرح ميكند، مردان را مورد خطاب قرار داده است. مانند قول الله سبحانه و تعالی در ابتدای سوره طلاق: {يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ} و نيز در جايي اين طور فرموده: {وإذا طلقتم النساء فبلغن أجلهن}. بايد دانست هيچ خطابی در مسئله ی طلاق خواه در قرآن و حديث متوجه زنان نيست، و اين خود دليل واضحی است كه طلاق در اختيار مرد است نه زن. مگر در صورت توكيل يا تفويض، كه خود شوهر زن را وكيل به طلاق كند پس در اين صورت اختيار طلاق در دست زن قرار ميگيرد.
اين امر الهی در بر دارنده حكمت و مصلحت بي شمار است، و اين قانون الهی با نظام اسلامی خانواده نيز هماهنگی دارد؛ زيرا در مجموعه ی خانواده مرد مسئول و رئيس بوده و پاسبانی و حراست از كانون خانه و خانواده بر عهده اوست، زن نيز موظف به تدبير امور داخلي منزل است و اطاعت از رييس خانواده يكی از وظايف او ميباشد. لذا مناسب اين نظام خانوادگب نيست كه مسأله ی طلاق در اختيار زن باشد.
همانگونه كه يک مرد نسبت به زن بيشتر تلاش ميمند تا نظم خانواده پا برجا باشد و اوست كه برای بقای آن هزينه ميكند، به همان ترتيب نيز مردان بهتر ميتوانند احساسات و عواطف خود را كنترل كنند، ولی اگر طلاق در اختيار زن باشد، آنگاه بسياری از زنان با كوچكترين بهانه اقدام به ایقاع طلاق ميكردند. مثل بعضی از مردان كه جهل و سبک سری بصيرت آنها را از بين برده است.
اما در رابطه با تفريق ميتوان گفت: در صورتيكه شوهر دارای عيوبی همچون (مجبوب و عنين ) باشد، آنگاه پس از بررسی و طبق صلاحديد، قاضی وقت در ميان زن و شوهر تفريق و جدايی می اندازد، و همين است رأی اكثر فقها.
مطلب ديگر اينكه، چنانچه همسر بدون دليل (عيوبی كه بالا ذكر گرديد) و صرفاً بخاطر ناسازگاری و عدم رعايت حق الله، خواهان جدايی و طلاق از شوهرش باشد، در اینصورت ميتواند با پرداخت مقداری مال به شوهرش ـ خواه مال نام برده مهر معجل باشد يا مال ديگرـ. درخواست خلع نمايد و از او جدا شود.
نكته: لازم به ذكر است كه خلع با رضايت طرفين، (زوجين) صورت ميگيرد، يعنی همانطور كه رضايت زوجه به دادن مال، شرط خلع ميباشد، همچنان رضايت زوج نيز به دادن طلاق شرط ميباشد.
الدلائل:
ـ وفي الفقه الإسلامي وأدلته:
طلاق غير الزوج: لا يصح طلاق غير الزوج، لحديث «لا طلاق قبل النكاح، ولا عتق قبل ملك» …
مالك الطلاق: يتبين مما سبق أن الذي يملك الطلاق إنما هو الزوج متى كان بالغا عاقلا، ولا تملكه الزوجة إلا بتوكيل من الزوج أو تفويض منه. ولا يملكه القاضي إلا في أحوال خاصة للضرورة.([1])
ـ وفي المختصر في الفقه الحنفي:
الطلاق يملكه الرجل، ولا تملكه المرأة، فإ« طلقت المرأة زوجها: لا يقع الطلاق، وإن طلق الزوج امرأته: يقع، سواء رضيت المرأة أو لم ترض.([2])
ـ وفي الفقه الحنفي بأدلته:
يصح الطلاق من كل زوج عاقل بالغ مختار، وعليه فلا يصح طلاق: من ليس بزوج، ودل علي ذلك أحاديث إلخ.([3])
([1]) الفقه الإسلامي وأدلته/ج9/ص6883و6885/الفصل الأول الطلاق/المبحث الثاني شروط الطلاق…/المكتبة الرشيدية.
([2]) المختصر في الفقه الحنفي ترجمة زيور بهشت/ص300/كتاب الطلاق/إيقاع الطلاق/مكتبة البشري.
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
([3]) الفقه الحنفي بأدلته/ج2/ص960/كتاب فُرق النكاح/باب الفرقة بالطلاق/فصل من يصح الطلاق ومن لا يصح/دار المصطفي.
❄️ #مسائل_ارث
💥 شخصی که در قید حیات است چقدر از مال خود را میتواند بین وارثین و غیر وارثین وصیت و بخشش کند؟
📝 از نظر شرعی، شخص سالم و تندرست میتواند در زمان حیات خویش اموالش را به هر نحوی که بخواهد در راه مشروع مصرف نماید؛ خواه به وارث یا غیر وارث به صورت هبه و بخشش باشد یا به هر نحو دیگر که هدیه نماید. البته قبض و تصرف موهوب له (شخصی که به وی هبه شده است) در زمان حیات هبه کننده لازم و ضروری است. شایان ذکر است اگر چنانچه شخص بخواهد با هبه کردن فرد یا افرادی را از آن مال بدون علت و دلیل موجّه محروم نماید، گنهکار و عندالله ماخوذ خواهد بود. باید متذکر شد که وصیت شرعی فقط تا یک سوم اموال جاری میشود و بیشتر از آن موکول به اجازه ورثه است و نیز از نظر شرعی وصیت برای وارث غیر معتبر است مگر در صورتی که وارثین دیگر رضایت کامل داشته باشند.
📖 و فی الدر المختار: { کتاب الهبة 4/513 – ط: داراحیاء التراث}
📖 و فی فتاوی الهندیة: { کتاب الهبة 4/397 – ط: دارالفکر}
📖 و أیضا فی فتاوی الهندیة: { کتاب الهبة4/374 – ط: دارالفکر}
📖 و فی فتح القدیر: { کتاب الوصایا 10/446 – ط: مکتبة رشیدیة}
📖 و فی البنایه: { باب فی صفة الوصیة 16/259 – ط: مکتبة رشیدیة}
📖 و فی جامع الفتاوی:{ کتاب الہبہ 9/224 – ط: اشرفیہ}
📖 و فی امدادالفتاوی:{ کتاب الہبہ 3/471 – ط: مکتبہ دارالعلوم کراچی}حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💥 شخصی که در قید حیات است چقدر از مال خود را میتواند بین وارثین و غیر وارثین وصیت و بخشش کند؟
📝 از نظر شرعی، شخص سالم و تندرست میتواند در زمان حیات خویش اموالش را به هر نحوی که بخواهد در راه مشروع مصرف نماید؛ خواه به وارث یا غیر وارث به صورت هبه و بخشش باشد یا به هر نحو دیگر که هدیه نماید. البته قبض و تصرف موهوب له (شخصی که به وی هبه شده است) در زمان حیات هبه کننده لازم و ضروری است. شایان ذکر است اگر چنانچه شخص بخواهد با هبه کردن فرد یا افرادی را از آن مال بدون علت و دلیل موجّه محروم نماید، گنهکار و عندالله ماخوذ خواهد بود. باید متذکر شد که وصیت شرعی فقط تا یک سوم اموال جاری میشود و بیشتر از آن موکول به اجازه ورثه است و نیز از نظر شرعی وصیت برای وارث غیر معتبر است مگر در صورتی که وارثین دیگر رضایت کامل داشته باشند.
📖 و فی الدر المختار: { کتاب الهبة 4/513 – ط: داراحیاء التراث}
📖 و فی فتاوی الهندیة: { کتاب الهبة 4/397 – ط: دارالفکر}
📖 و أیضا فی فتاوی الهندیة: { کتاب الهبة4/374 – ط: دارالفکر}
📖 و فی فتح القدیر: { کتاب الوصایا 10/446 – ط: مکتبة رشیدیة}
📖 و فی البنایه: { باب فی صفة الوصیة 16/259 – ط: مکتبة رشیدیة}
📖 و فی جامع الفتاوی:{ کتاب الہبہ 9/224 – ط: اشرفیہ}
📖 و فی امدادالفتاوی:{ کتاب الہبہ 3/471 – ط: مکتبہ دارالعلوم کراچی}حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
✅حدیث_امروز
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ : «لَا يَزِيدُ فِي الْعُمْرِ إِلَّا الْبِرُّ، وَلَا يَرُدُّ الْقَدَرَ إِلَّا الدُّعَاءُ»
📚سنن ابن ماجه 90
رسول الله ﷺ فرمودند: «جز دعا چیزی قضا و قدر را تغییر نمیدهد و جز ڪار نیک چیزی باعث ازدیاد عمر نمی شود.»
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
«اللَّهُمِّ صلی وسَـلِّم علَى نَبِينَا محمدﷺ»
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ : «لَا يَزِيدُ فِي الْعُمْرِ إِلَّا الْبِرُّ، وَلَا يَرُدُّ الْقَدَرَ إِلَّا الدُّعَاءُ»
📚سنن ابن ماجه 90
رسول الله ﷺ فرمودند: «جز دعا چیزی قضا و قدر را تغییر نمیدهد و جز ڪار نیک چیزی باعث ازدیاد عمر نمی شود.»
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
«اللَّهُمِّ صلی وسَـلِّم علَى نَبِينَا محمدﷺ»
۱۳ قانون خوشبختی را به خاطر بسپارید:
قلبتان را از نفرت پاک کنید.
ذهنتان را از نگرانی پاک کنید.
ساده زندگی کنید.
بیشتر ببخشید.
کمتر توقع داشته باشید.
فراوان لبخند بزنید.
فراوان مطالعه کنید.
اندرون از طعام خالی نگه دارید.
صادق و استوار و شکیبا و نرمخو باشید.
با همه چیز با ملایمت برخورد کرده و مدام زمزمه کنید "این نیز بگذرد"
فراوان شاکر خدای رحمان باشید.
ساکت و آرام و خوشبین باشید.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
دوست خدای رحمان و گشاده رو باشید.
قلبتان را از نفرت پاک کنید.
ذهنتان را از نگرانی پاک کنید.
ساده زندگی کنید.
بیشتر ببخشید.
کمتر توقع داشته باشید.
فراوان لبخند بزنید.
فراوان مطالعه کنید.
اندرون از طعام خالی نگه دارید.
صادق و استوار و شکیبا و نرمخو باشید.
با همه چیز با ملایمت برخورد کرده و مدام زمزمه کنید "این نیز بگذرد"
فراوان شاکر خدای رحمان باشید.
ساکت و آرام و خوشبین باشید.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
دوست خدای رحمان و گشاده رو باشید.