Telegram Web Link
🔸یازدهم مرداد، زادروز داریوش آشوری (تهران ۱۳۱۷)

زبان فارسی در شعر به زندگانی خود ادامه داده است. در شعر، به‌ویژه در زبان غزل‌سرایی و مثنوی‌ها است که بیشتر به میراث واژگان اصلی و زیبای این زبان و همچنین به ساختمان ترکیبی واژه‌ در آن دست می‌یابیم. به همین دلیل، برای بازیافتن روح اصلی زبان و میراث اصیل واژگانی آن و به‌ویژه برای پرهیز و گریز از آثار ویران‌گری که ذوق‌های کژ و بیمارگونه در قلمرو نثر فارسی به جا نهاده‌اند و پیراستن زبان نثر و بازگرداندن واژگان اصلی زبان فارسی که به‌زور و ضرب از قلمرو نثر بیرون رانده شده است، میراث شعر فارسی می‌تواند الهام‌بخش نثرنویسان امروز باشد.

برگرفته از: بازاندیشی زبان فارسی، داریوش آشوری، نشر مرکز، ۱۳۷۲، ص ۱۵۴.

@theapll

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from آسمانه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from اتچ بات
زنده نام: #ابوالفضل_خطیبی

🔹اصول ارزیابی بیتهای الحاقی از گونۀ عرب ستیزانه در شاهنامه در مقالۀ «بیتهای عرب ستیزانه در شاهنامه» :
:
«برای ارزیابی این گونه بیتها در شاهنامه شایسته است نخست به پرسشهای زیر پاسخ داده شود:
۱. به لحاظ نسخه شناسی بیت اصلی است یا الحاقی؟
۲. مفهوم و مضمون بیت در متن اساس فردوسی بوده که نقل شده یا نظر خود
اوست؟
۳.مضمون بیت از زبان قهرمانان داستانها بیان شده یا نظر خود شاعر است؟
۴. مضمون بیت در کهن ترین ترجمۀ شاهنامه یعنی ترجمۀ عربی بنداری (621-622 ق ) هست یا نه؟
۵. آیا بیت به لحاظ سبک شناختی با سرودۀ شاعر در کلّ شاهنامه همخوانی دارد یا نه؟
۶.مضمون بیت، هرگاه از آن خود شاعر باشد، با چارچوب فکری و اعتقادی شاعر سازگاری دارد یا نه؟
۷.وجود بیت در متن ضرورت دارد یا نه؟ به بیان دیگر، آیا این بیت با بیتهای پیشین و پسین خود دارای چنان پیوندی به لحاظ لفظی و معنانی است که چنانچه حذف شود خللی در جریان ماجرا پدید آید؟
برای سنجش اصالت و تفسیر بیت یا بیتهایی از این دست شایسته است به هم و نه فقط پاره ای از این پرسشها پاسخ داده شود. مثلاً نمی توان بیتی را فقط به این دلیل که به لحاظ شعری استوار است و با سبک هنری شاعر همخوانی دارد اصیل پنداشت. چه بسا برخی خوانندگان و کاتبان خوش ذوق شاهنامه، بر اثر انس و الفت بسیار با شاهنامه، خود ابیات استواری سروده و به آن الحاق کرده باشندو تشخیص اصلی یا جعلی بودن آنها برای مصحح امروزی سخت دشوار باشد.»
برداشت از مقالۀ « بیتهای عرب ستیزانه در شاهنامه»،نشر دانش،سال بیست و یکم، شماره سوم، پاییز ۱۳۸۴، ص ۱۴-۲۰
ابوالفضل خطیبی🔻

@dr_khatibi_abolfazl

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
سندی برای سابقۀ سدۀ هفتمی دو بیت الحاقی «ز شیر شتر خوردن و سوسمار ...»

از مشهورترین بیت‌های افزودۀ شهرت‌‌یافته به نام فردوسی که هنوز هم به‌‌نادرست برخی عرب‌‌ستیزان افراطی بدان‌ها استناد می‌‌کنند، این دو بیت پرتکرار است که:

ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده‌ست کار

که ملک عجمشان کند آرزو
تفو باد بر چرخ گردان تفو

از نسخ قدیمی و معتبر شاهنامه این دو بیت فقط در سه دست‌‌نویس لنینگراد (۷۳۳ق)، انستیتوی خاورشناسی فرهنگستان علوم شوروی (۸۴۹ق) و کراچی (۷۵۲ق) آمده است و نسخه‌‌های بریتانیا/ لندن (۶۷۵ق) و سن‌‌ژوزف (احتمالاً اواخر سدۀ هفتم و اوایل سدۀ هشتم) آن‌ها را ندارند.
با این حال به‌‌تازگی سندی معرّفی شده است که نشان می‌‌دهد این دو بیت ـ البتّه بدون تصریح به نام گوینده ـ در اواخر قرن هفتم و تقریباً هم‌‌زمان با تاریخ کتابت نسخۀ لندن/ بریتانیا (۶۷۵ق) نیز در میان برخی کاتبان و اهل شعر شناخته‌شده و متداول بوده است. در نسخه‌‌ای از دیوان کمال‌‌الدّین اصفهانی متعلّق به کتابخانۀ عزّت قویون ترکیّه که ظاهراً در یکی از سال‌های ۶۸۲ یا ۶۸۸ق نوشته شده است کاتب در میان رباعیّات کمال این دو بیت را هم آورده و این، نکتۀ درخور توجّهی است که دو بیت از قالب مثنوی و در وزنی متفاوت با وزن رباعی در بین رباعیّات کمال اصفهانی گنجانده شده است. نیّت کاتب هرچه بوده باشد این دست‌‌نویس فعلاً قدیمی‌‌ترین منبع ثبت دو بیت مشهورشده به نام فردوسی ـ تأکید می‌‌شود بی‌‌اشاره به نام فردوسی یا سرایندۀ دیگر و فقط در ضمن رباعیّات کمال اصفهانی ـ است و در ضبط آن‌ها نیز اختلافی جزئی با سه نسخۀ شاهنامه هست. بدین صورت که در مصراع دوم بیت نخست به‌ جای «به جایی»، «بدان‌جا» آمده است.

«از پاره‌ها و پراکنده‌های فردوسی‌شناسی»، سجاد آیدنلو

[به یاد ایرج افشار (دفتر دوم)، به کوشش دکتر جواد بشری، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۳، ص ۳۲-۳۳]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
● تاریخ و جامعه

🔘 عشق ایرانی در روستوف روسیه

🔘 پژوهشگر میراث فرهنگی از وجود منطقه‌ای به نام «بانوی پارسی» در روسیه اطلاع داد و داستان شکل‌گیری این منطقه را براساس مستندات ادبی و تاریخی توضیح داد.

مرتضی رضوانفر که درباره دو روستای دیگر به نام‌های «ایران» (جمهوری اوستیا) و «پارسی» (جمهوری داغستان) در روسیه پژوهش و آنها را پیش از این معرفی کرده است، در متنی که برای ایسنا فرستاد، اشاره داشت با راهنمایی دکتر نوری محمدزاده، مدیر گروه ایرانشناسی دانشگاه داغستان از وجود منطقه «بانوی پارسی» در روسیه مطلع شده است و براساس پژوهش انجام شده و با استناد به چندین منبع روسی درباره وجه تسمیه منطقه «بانوی پارسی» توضیح داد: «در اوایل قرن ۱۹میلادی سرباز جوانی که از خانواده‌ای درمانگر از منطقه روستوف امروزی بود توسط قوای دشمن، اسیر و سپس به یک تاجر ایرانی فروخته می‌شود. دختر تاجر سخت بیمار شده و پسر روس او را درمان می‌کند. بعدها عشقی شدید میان دختر تاجر و پسر روس ایجاد شده و پدر راضی به ازدواج می‌شود.

پسر پس از آزادی همراه عروس و مقدار زیادی پول راهی منطقه روستوف می‌شوند. مزرعه‌ای خریداری و نام «بانوی پارسی» می‌گیرد. با ازدیاد خانه‌ها و احداث ایستگاه راه آهن، تبدیل به یک منطقه می‌شود که در سرشماری ۲۰۱۰ میلادی بیش از ۶۰۰۰ سکنه داشت.

نام این منطقه بعدها از «بانوی پارسی» تبدیل به «پارسی» می‌شود.

شولوخوف، نویسنده شهیر روسی در رمان «دُن آرام» که برنده جایزه نوبل شد، به این روستا اشاره می‌کند.»

روستای بانوی پارسی در منطقه روستوف روسیه
عضو هیأت علمی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری در مورد دو روستای ایران و پارسی در روسیه که درباره آنها تحقیق میدانی کرده است، این چنین توضیح داد: «در فروردین ۱۳۹۶ که برای بررسی آثار ایرانیان مهاجر در روسیه به جمهوری‌های اوستیا، چچن و داغستان رفته بودم، با راهنمایی آقای نوری محمدزاده، مدیر وقت گروه ایرانشناسی دانشگاه دولتی داغستان به…
‍ هویت ملی و ایرانی

هویت ملی مؤلفه‌های متعددی چون مذهب، تاریخ و آداب و رسوم مشترک دارد. در نگاه محمود افشار زبان فارسی مبنای اصلی هویت ایرانی بود، زبانی که رشتۀ ارتباط اقوام رنگارنگ ایرانی است. وی تعلیم و تعمیم و تکمیل زبان فارسی را ضرورت می‌دانست. انذار می‌داد اگر دیر بجنبیم و این رشته گسیخته شود دیگر ملتی در کار نیست. او اقوام ایران را از حیث نژاد ایرانی می‌دانست و بر زبان فارسی به عنوان عاملی بسیار مؤثر در وحدت ملی تأکید داشت. می‌گفت بیگانگان دست در کار دارند و بدخواهان ایران از رخنه و بهانۀ زبان‌ها و لهجه‌های قومی و بومی برای آسیب زدن به ایران و یکپارچگی آن استفاده می‌کنند.
در نتیجه هشدار می‌داد که بخصوص در سرحدات ایران باید زبان فارسی را ترویج کرد و در تعمیم آن کوشید تا تمامیت ارضی ایران به خطر نیفتد. محمود افشار فارغ از هر زنده باد و مرده باد تحکیم وحدت ملی را وظیفۀ بزرگ دولت و ملت می‌دانست.

دکتر محمود افشار

⁠⁠⁣⁠⁠⁠@kheradsarayeferdowsi

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
#جلال_خالقی_مطلق:

ما هنگام بررسی تاریخ گذشته و متون کهن باید دچار نازمانی یعنی آن چیزی که غربی‌ها به آن اناکرونیسم می‌‌گویند نشویم. این آناکرونیسم باعث می‌شود که ما مسایلی را که امروزی است ببریم به اعصار گذشته.

البته مواردی از تاریخ گذشته هست که می‌شود با معیارهای امروزی بررسی کرد. ولی برخی اندیشه‌ها هست که باید در چارچوب زمان بررسی شوند. از این رو درست نیست که ما همیشه گذشتگان،‌ فردوسی یا هر کس دیگر، را بیاوریم امروز در پشت میز محاکمه. به‌خصوص، این موضوع را تاکید می‌کنم که ما در جهانی به سر می‌بریم که مجهز به سلاح‌های قوی‌تر از هر زمانی است برای اشاعه نژادپرستی، تعصب بسیار وحشیانه‌تر، خونریز‌تر و ویرانگرایانه‌تر عمل می‌کند تا زمان‌های قدیم.

مسئله دیگر این است که ما دولت ساسانی را که بخش بزرگی از شاهنامه انعکاس تاریخ و فرهنگ ساسانی است، باید اول خوب بشناسیم و وضعیت همسایگان آن را بشناسیم. دولت ساسانی در کنار دولت بیزانس، دو قدرت بزرگ جهان آن روز بوده. همچنانکه پیش از آن هم دولت اشکانی و دولت رم دو قدرت بزرگ جهان آن روز بودند. و پیش از آنها هخامنشیان تنها قدرت جهانی آن روز بودند. و پیش از هخامنشی‌ها باز مادها وارد شده بودند و داشتند به قدرت جهانی آن روز تبدیل می‌شدند. این ساسانیان به چنین گذشته‌ای تکیه دارند. با چنین فرهنگ و تاریخ و قدرتی برپا هستند.

از طرف دیگر همسایه‌های دولت ساسانی، یعنی اعراب و ترک‌ها از سطح قبیله‌ای و فرهنگ قبیله‌ای بیرون نیامده بودند و آنها قاعدتا‌‌ دست‌ نشانده دولت ساسانی بودند و از این رو دولت ساسانی آنها را «بندگان» خطاب می‌کرد. یعنی دست‌نشاندگان خودش. در حالی‌که یک چنین اصطلاحی را درباره بیزانس به کار نمی‌برد. بلکه دولت بیزانس را هم‌شأن خودش می‌دانست.

بخش بزرگی از شاهنامه این دولت و قدرت ساسانی را منعکس می‌کند مضافا‌ بر اینکه در آن زمان دولت‌های کوچک قبیله‌ای که دست‌‌نشانده ساسانیان بودند در زمان فردوسی بر کشور چیره شدند. بنابراین در واقع تجاوز کردند به کشور ایران. کشور ایران را به چنگ آوردند.

وظیفه شاعر ملی در برابر آنها اعتراض است، تکیه بر گذشته است. اگر غیر از این بود که ما فردوسی را شاعر ملی دیگر نمی‌گفتیم. در هیچ جای جهان به شاعری که این صفات را نداشته باشد شاعر ملی نمی‌گویند. بحث‌هایی درباره نژادپرستی فردوسی، عرب‌ستیزی، ترک‌ستیزی، بحث‌های امروزی است. اینها برخاسته از عقاید امروز مردم ما است. به‌خصوص نه مردم ما بلکه گروهی که اینها خودشان بیشتر نژادپرست‌اند از آن چیزی که گذشتگان بودند. دوست ندارند کشوری به نام ایران با مرزهایی که دارد متحد باقی بماند. از این رو به نمادهای ملی، به سمبل‌های ملی این کشور حمله می‌کنند و مهمترین سمبل‌های ملی این کشور #فردوسی و #شاهنامه و #زبان‌_فارسی است.

#پویش_فردوسی
@pooyesh_ferdowsi

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
از شاهنامه

۱۶ امرداد ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی


- "نیاید به گیتی ز راه زِهِش"


این خبر سیمرغ است در باره زایش رستم.
می‌گوید از راه معمول زاده‌شدن، به گیتی نخواهد آمد.

سپس به زال و دیگران که بر بالین رودابه هستند می‌آموزد که پهلوی مادر را بشکافند تا بچه شیر بیرون آید.

خبری است از زایمان غیرطبیعی در روزگار باستان.
به آن "رستمینه" گفته شده.

زبانزد "سزارین"، از فرهنگ و زندگانی ما ایرانیان نیست. از تاریخ روم است. چنین زاده‌شدنی را برای ژولیوس سزار پرداخته‌اند.
آورده‌اند که او به خود می‌بالید که از راهی جز از همگان به گیتی درآمده.

به روزگار ما سنت و فرهنگ قدیم هدف تازش آنانی شده که سنت‌ستیزی را فخر خود می‌شمارند.
چنین، تا زایمان غیرطبیعی را هم می‌ستایند و زن را می‌نکوهند که زایمان طبیعی کند!
این نوخواهان، ... .


https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
شانزدهم مردادماه سالروز درگذشت غلامعلی رعدی آدرخشی

⁠⁣زبان فارسی و وحدت ملّی


این زبان پارسی پیوند قومیّت بوَد
ورنه استقلال ما هرگز نماند برقرار

دشمن ما تازد اوّل بر زبان مشترک
چون بخواهد کرد ما را با بداندیشی شکار

تا فشاند عاقبت بذر زبان خویش را
مزرع ما را کند با حیله‌ها شخم و شیار

سست سازد پایۀ کاخ زبان مشترک
گه به‌نرمی گه به‌گرمی گاه با زور و فشار

تا کند ما را ز شعر پارسی بیزار و سرد
می‌کند حفظ زبان‌های محلّی را شعار

ای جوان گر با فسون اجنبی از این زبان
بگسلی، گردی ز خود وز مام میهن شرمسار

حیف باشد کز هوس در آرزوی کلبه‌ای
جهل تو ویرانه‌ای سازد ز کاخی زرنگار

خیز و این کاخ کهن را بیشتر آباد کن
هرچه داری از هنر بر آستانش کن نثار

از زبان‌های محلّی هم مشو غافل که نیست
هیچ غم گر سرو را شمشاد روید در کنار

این زبان پارسی گنجینۀ فرهنگ ماست
وز سر گنجینه باید دور کردن موش و مار

زاید این گنجینه در آینده هم گنجینه‌ها
گر در آن رنج سخنگویان ما افتد به کار

زین سبب بیگانه خواهد، زین زبان گنج‌زا
تا شود فرهنگ ما نازا، بر آوردن دمار

این زبان را خوار خواهد آن که در چشمان او
این همه گل‌های جان‌پرور خلد مانند خار

بگذر از ما، بین به فرهنگ و زبان چون شیفته‌ست
شرقی و غربی، گرت بر شرق و غرب افتد گذار

از گدار روزگاران این زبان پویان گذشت
وای اگر اکنون زنی بر سیل غفلت بی‌گدار

هان مهل تا زین درخت آسان بریزد بار و برگ
سستی و پستی و جهل مردمی بی بند و بار

وای بر قومی که فخرش بر زبان اجنبی‌ست
زشت‌تر زان، کز زبان مادری او راست عار

غلامعلی رعدی آدرخشی

[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۳، ۱۵۳۳-۱۵۳۴]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
نوروزبل، پلی میان گذشته و حال
به بهانه‌ی ۱۷ مردادماه آغاز سال ۱۵۹۸ گیلانی

✍️#الهام_کیانپور

🔗جغرافیای هرمنطقه می‌تواند براندیشه‌ و شیوه‌ی زندگی و به طورکلی بر ساختار فرهنگی، اجتماعی‌ مردم، تأثیرگذار ‌باشد. برای شناخت صحیح هر قوم، باید فرهنگ و آیین‌های آن را مورد مطالعه قرار داد. مراسم و آیین‌های هر قوم، آینه‌ی تمام نمای اعتقادات، فرهنگ، تاریخ، اسطوره و به طور کلی، میراث معنوی آن‌هاست.
 
🔗جشن‌ها که از مظاهر تمدن و ویژگی‌های فرهنگی نزد هرملتی است در حفظ هویت و ایجاد همبستگی فرهنگی و اجتماعی نقش بسزایی دارند و بازتابنده‌ی مختصات جغرافیایی، اقلیمی، زندگی و مناسبات و روابط خانوادگی و اجتماعی است. نحوه‌ی‌ برگزاری این جشن‌ها و فلسفه‌‌ی آن‌ها، جلوه‌ی اعتقادات و باورها و فرهنگ مردمان یک سرزمین است.

عکس: #فرزاد_فخرایی

▪️ادامه مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://mroor.org/hqk

@farhangmardom

https://www.tg-me.com/eshtadan
شعرِ ناب چگونه است؟


به این بیت حافظ بنگرید:

چو آفتابِ می از مشرقِ پیاله برآید
ز باغِ عارضِ ساقی هزار لاله برآید

ما با هنر‌سازه‌هایی از نوع تشبیه «آفتابِ می» و «مشرقِ پیاله» و «باغِ عارض» از قبل آشنایی داریم، یعنی در ادبیات فارسی و عربیِ قبل از روزگارِ حافظ این‌گونه تشبیهات به‌ تکرار دیده می‌شود. آنچه باعثِ انگیزش این تشبیهات، در این شعر، شده است آن عملِ ذهنیِ شاعر است که با این «نظامِ نو» فُرمی به وجود آورده است که در آن فُرم، آن «هنر‌سازه‌ها» از نو فعّال شده‌اند.

هرچه هست و نیست مسألهٔ انگیزشِ «هنر سازه»ها است. وزن و قافیه و ردیف و تشبیه و استعاره و جناس و تمام ابزارهای موجود در آثار ادبی، بر اثرِ «تکرار» ناتوان و غیر فعّال می‌شوند، کارِ نویسنده و شاعر این است که هنر سازه‌ها را فعّال کند.

در درون همین نظریهٔ «ادبیّت» و فعّال کردن هنر سازه‌ها است که تکاملِ آثارِ ادبی، در بستر بیکرانهٔ تاریخ ادبیات ملل مختلف، شکل می‌گیرد و تمام «موتیف‌»‌های ناتوان و همهٔ هنر‌سازه‌های بی‌رمق و از کارافتاده، فعّال می‌شوند و با چهره‌ای دیگر خود را آشکار می‌کنند.
ز باب تمثیل می‌توان گفت هر «واژه» سکه‌ای است که دو روی دارد. ما همیشه در گفتگوی روزمرّه فقط با آن روی سکّه سر‌وکار داریم که معنایی و یا پیامی را به ما منتقل می‌کند امّا روی دیگر سکّه که وجه جمال‌شناسیک اوست، غالباً، از ما نهفته است. تنها شاعر است که می‌تواند با خلاقیتِ خویش کاری کند که آن روی دیگر سکّه را نیز ببینیم و مسحور آن روی دیگر سکّه شویم و غالبا این عمل، در شعر، چنان اتفاق می‌افتد که ما از فرطِ اعجاب نسبت به وجهِ جمالشناسیکِ کلمه، « پیام» آن را یا روی دیگر آن را که وظیفهٔ پیام‌رسانی دارد فراموش می‌کنیم. حتی، گاهی، در اوج شاهکارهای شعری، به تعبیرِ الیوت، قبل از اینکه شعر «فهمیده» شود، با ما «رابطه برقرار» می‌کند.

شعرِ ناب چنین است. قبل از آنکه به معنیِ آن برسیم مسحورِ زیبایی و وجهِ جمال‌شناسیک آن می‌شویم.
گاهی هست که ما ساعت‌ها مسحورِ یک بیت سعدی یا حافظ یا مولوی و فردوسی می‌شویم و آن را با خود زمزمه می‌کنیم و هرگز به معنی آن کاری نداریم. همان حالت رستاخیز کلمه‌ها است که ما را مجذوب خود می‌کند و چنان است که آن روی دیگر سکّه را هرگز به یاد نمی‌آوریم، روی پیام‌رسانی و جانب معنایی جمله را.

محمدرضا شفیعی کدکنی
رستاخیز کلمات، صص ۶۲-۵۹
#حافظ
https://www.tg-me.com/shafiei_kadkani

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from ایران بوم
دلیل اینکه ادب فارسی در این دوره،در فاصله آغاز سده هفتم تا آغاز سده نهم،به چنان مرتبه ای دست یافت که فراتر رفتن از آن تاکنون نه تنها در زبان فارسی، بلکه کم و بیش در هیچ یک از زبان های بزرگ ممکن نشده است،از این روست که شعر فارسی نظم و ناحیه ای در ادب نیست،بیان "خاطره قومی" مردمانی است که جان و روح قومی خود را در زبان ملی دمیده اند.

به این اعتبار،نه شعرِ فارسی صِرفِ شعر است و نه زبان فارسی صِرفِ یک زبان؛آنچه این هر دو را از بسیاری از زبان ها و ادبیات های دیگر متمایز می کند،ساحتی از "خاطره قومی" ایرانیان است که در کالبد آن دو دمیده شده است،آنچه در زبان عرفانی _ فلسفی از آن به "تروّح جسم و تجسّم روح" تعبیر کرده اند.
پیشتر،با حکیم ابوالقاسم فردوسی،زبان فارسی به زبان حماسه ظاهری ایران تبدیل شده بود،اما شیخ شهاب الدین سهروردی،با انتقال آن حماسه به مرتبه عالم مثال،در نظام "حکومت خسروانی" خود،به تعبیر هانری کربن،آن را به "حماسه باطنی" تبدیل کرد تا نه تنها "از آب و آتش و باد گزند نیابد"،بلکه آن گاه نیز که در "معرض وزیدن باد بی نیازی خداوند" قرار می گیرد،و به ویژه آن گاه که "سامان سخن گفتن نیست"،از آسیب درمان بماند.

شعر حافظ که هر تفسیری از آن داشته باشیم،اما به هر حال نمی توان آن را عارفانه خواند،صورتی دیگر از همان "حکمت خسروانی" است که شیخ شهاب الدین سهروردی مقتول در راه احیای آن جان باخت. از دیدگاه تاریخ آگاهی "ملی" ایرانیان،یعنی تداوم خاطره قومی ما،جانشین راستینِ شیخ مقتول اشراقیانِ "رسمی" تاریخ های فلسفه نیستند، که شهرزوری تاریخ آنان را نوشته بود،بلکه خواجه شمس الدین است و رشته ای که آن دو را در پیوندی نامرئی،اما ناگسستنی،به هم ربط می دهد،دریافتی از دیدگاه تاریخ باطنی از دوره باستانی ایران و اندیشیدن آن است. در نخستین نگاه،این نکته شگفت می نماید که اگر چه شیخ شهاب الدین آوازه ای در خور مقام او در تاریخ فلسفه ایرانی نیافت،اما عارفی مانند نجم الدین رازی،در مرموزات اسدی و مرصادالعباد،همزمان با یورش مغولان،با تفسیر عرفانی خود از اندیشه ایرانشهری، راه او را دنبال کرد،همچنان که حافظ در دیوان خود در راهی گام گذاشت که شیخ مقتول هموار کرده بود.

بدین سان به رغم بسطی که فلسفه یونانی در ایران پیدا کرد،اما هرگز به جریان مهمی در اندیشیدن ایرانیان تبدیل نشد،در حالی که آن "حکمت خسروانی"،که شیخ مقتول آن را تجدید کرد،"آن آتش نهفته در دلِ" حافظ،که "خورشید جز شعله ای از آن نبود که در آسمان" گرفته بود،در شرایطی که با زوال تدریجی اندیشیدن خردگرای فهم ایران در "حافظه ایرانی" غیرممکن شده بود،به نوعی به فلسفه تداوم آگاهی "ملی" در "خاطره ایرانیان" تبدیل شد.

🔹دکتر جواد طباطبایی
🔸سیاست نامه

@iranboom_ir
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
 .

تیسپون
 
۱۸ امرداد ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی

تیسپون  در زمان پارت‌ها آبادی بزرگی بود که شاهان پارتی زمستان را در این شهر می گذراندند. از آغاز سلسله ساسانی، شهر استخر پایتخت این سلسله بود تا انوشه‌روان تیسپون  را پایتخت کرد. دربار پر آوازه شاهنشاهان ساسانی در اینجا برپا شد. دانایان، منجمان و پزشکان گفته اند که شهری در سلامت و اعتدال و برتری آب و هوا به این شهر نمی‌رسد.

تیسپون  در پایان روزگار ساسانیان به دست تازیان تاراج شد. گزارشی از تاراج شهر و ثروت‌های بی‌حساب آن را ابن مسکویه آورده است: از سه هزار، هزار، هزار که از گنج بردند تا تاج و رخت خسرو و دیگر ثروت‌ها.
عرب‌ها بعدا تیسپون  را که گویا هفت شهر در کنار یکدیگر و بر کرانه دجله بود، مداین نامیدند.
حمزه اصفهانی نام یک شهر از آن شهرهای هفت گانه را آورده، نام سه شهر در مجمل‌التواریخ آمده ، لسترنج هم نام پنج شهر را آورده، و مستوفی هم نام هفت شهر را برشمرده است. البته که نام‌های شهرها در این منابع با هم فرق دارد. ریچارد فرای بدگمان است و می­‌نویسد که شاید هفت شهر نبوده و هفت را به پیروی از آیین کهن بر آن آبادی­‌ها داده­‌اند که بزرگی و خجستگی را برساند.

در سده دوم هجری، منصور خلیفه عباسی، چون خواست شهر بغداد را بنا نهد دست به ویران کردن تیسپون  زد تا سنگ و آجر آن را به کار ساختمان بغداد برد. اما معلوم شد که خرج ویرانی آن سازه­‌ها از خرج تهیه سنگ و آجر نو بیشتر است. پس دست از این کار بکشید. در سده چهارم، مداین شهر کوچک پر جمعیتی بود با بازارهای پر رونق.
اما در سده ششم چندان ویران شده بود که چون افضل الدین خاقانی شروانی بدان جا رسید از شدت تاثر و تاسف قصیده‌ای را با آن زبان حسرت بار، به جای «ره آورد دیدار» آن شهر سرود که ایرانیان، آن را از بر کردند:
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مداین را آیینه عبرت بین ... .
 
سال­‌ها پیش دکتر باستانی پاریزی کتاب اصول حکومت آتن را به فارسی ترجمه و چاپ کردند. ما با بنیادهای فرمانرانی در آتن باستان آشنا شده­‌ایم. اما هنوز گزارشی درست از تیسپون نداریم که خردمندان قدیم آن را شهر سلامت و اعتدال دنیا نامیده بودند.
تیسپون چگونه پایتختی بود؟
ایران از تیسپون بر چه راه و روش اداره می­‌شد؟

اکنون که دولت حمهوری اسلامی یاری می­‌دهد تا هر ساله چندین هزار تن از ایرانیان به زیارت عتبات عالیات در عراق بروند، چرا کسی از آن انبوه زایران گامی چند دورتر نمی­‌نهد تا سری از بقایای این شهر ارجمند تاریخی ایرانی هم بزند و خبری و عکسی از آن بیاورد؟

شهر سلامت و اعتدال دنیا را فراموش کرده‌ایم؟
 



برخی منابع برای آگاهی بیشتر:
تاریخ یعقوبی
مجمل‌التواریخ‌والقصص
سنی ملوک‌الارض
تجارب‌الامم
جغرافیای تاریخی لسترنج
جغرافیای استرابو.


https://www.tg-me.com/dejnepesht4000

.
منش #ایرانشهری چیست؟
#تورج_دریایی

درمتون پهلوی مدارکی وجود دارد که «منش ایرانی» را شرح داده است. درحقیقت در دوره #ساسانی #ایده_ایران ابداع شد که این ایده نه تنها ایده‌ای سیاسی که ایده‌ای جغرافیایی نیز بوده است. توجه داشته باشیم که موبدان زرتشتی در قرن سوم میلادی مرزهای «ایرانشهر» را مشخص می‌کردند. بنابراین نه تنها ایده‌ای جغرافیایی از ایرانشهر وجود داشت، ایده فرهنگی که یک ایرانی چه باورهای دینی دارد و چگونه باید باشد هم تعریف شده بود. همه اینها جزئی از منش ایرانشهری و ایرانی بودن است. در قرن پنجم شاهان ساسانی کاری کردند که این ایده فراتر از باورهای زرتشتیان باشد و هرکسی که قانون (داد) شاه را قبول دارد می‌تواند مرد یا زن شهر باشد و لازم نیست که حتما زرتشتی باشد. یک مثال برای درک بهتر می‌آورم. در قرن نهم میلادی مصادف با قرن دوم هجری که ساسانیان فروپاشیدند و دیگر موجودیتی به نام ایرانشهر وجود نداشت، یک مسیحی از فلات ایران به قسطنطنیه رفت و در آنجا فوت کرد. بر روی تابوت او نوشته شده بود «نام من فرخ گورنیو از دیار ایرانشهر آمده‌ام.»

@shahnamehpajohan

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from ادب‌سار
تو بیدار باش و جَهاندار باش
جَهان‌دیدگان را خریدار باش

به‌جز داد و خوبی مکُن در جهان
پناهِ کِهان باش و فرّ‌ِ مِهان

به دینارْ کم ناز و بخشنده باش
همان داددِه باش و فرخنده باش

مزن بر کم‌آزار بانگِ بلند
چو خواهی که بختت بود یارْمند
#فردوسی

باشد که:
سرَت برتر از کاویانی‌درفش


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوش‌نویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🪸
🪸🪸
بیستم مرداد، زادروز عباس زریاب خویی (۱۲۹۸-۱۳۷۳)

پیام شاهنامه دفاع از حیثیت ملی است
کسی می‌بایست که زبان فارسی «خدای‌نامه» یعنی تاریخ و حماسۀ ملت ایران را به درون خانه‌ها و به درون مجامع و معرکه‌ها ببرد و مردم ایران را از قهرمانان گذشته خود آگاه کند و با روی آوردن به شعر فارسی هویت فرهنگی مردم را به ایشان بازگرداند. این شخص فردوسی بود. پیام شاهنامه دفاع از حیثیت و شرف ملی است.

برگرفته از: بزم‌آوری دیگر، عباس زریاب خویی، به اهتمام سید صادق سجادی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۵، ص ۳۷۸.
@theapll

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
🔹حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد.

▪️قومی که در خداینامه دشمن اصلی ایرانیان قلمداد شده‌اند اکنون همه‌جا زمام امور را در دست دارند. در این میان اقلیت کوچکی از این زیردستی فرهنگی و سیاسی رنج می‌کشد. این اقلیت از بازماندگان خاندان‌های قدیمند و سنت قدیم را حفظ کرده‌اند اما برای اعاده شکوه گذشته هیچ قدرت جسمانی و مادی در اختیار ندارند. پس به ناچار به گذشته و اساطیر قدیم پناه می‌برند و در حالی‌که بیشترین همشهریان ایشان به دنبال جمع حدیث و حضور در مجالس وعظ و تذکیرند، ایشان به دنبال جمع داستان‌های قدیم ملت خویشند و به دنبال کسانی هستند که از این داستان‌ها و اسطوره‌ها بنای حماسی عالی بسازد. این بازتابی ذهنی در برابر خارج و قیام معنی در برابر صورت و روح در برابر ماده است. آنچه در خارج است و واقعیت دارد تسلط فرهنگی عربی و تسلط سیاسی و نظامی ترکان است. شاهنامۀ فردوسی عکس‌العمل روح اقلیت پاسدار فرهنگ قدیم است در برابر وضع موجود مادی واقعی خارجی.

▪️فردوسی مانند فرخی و عنصری می‌توانست از آفریدن شاهنامه چشم بپوشد و به دربار محمود بشتابد و در وصف شمایل او و غلامان و پیلان و اسبان او قصیده بسازد و به قول ناصر خسرو کسی را که سرمایه جهل و کافری است به علم و حکمت بستاید. شاهنامۀ فردوسی این نیست، شاهنامۀ فردوسی تجلی عالم معنی پهناوری است و در قالب مادی الفاظ برای مجسم ساختن روح و معنی در خارج و برای افراشتن کاخی که در عین مادی بودن معنوی است و از باد و باران گزندی نمی‌بیند.

▪️شاهنامۀ فردوسی بازتاب اقلیت ایران‌دوست قرن چهارم هجری است در برابر تسلط فرهنگ جدید و قدرت حاکمۀ جدید و برای بیان شکوه معنی در برابر شکوه ظاهر، گو اینکه یکی از ابزار این بنا و یکی از علل فریبۀ این بازتاب نیاز به مدح محمود و درم خواستن از او باشد.
اثر فردوسی اثری است برای مسلط ساختن معنی بر ماده و قاهر ساختن روح بر طبیعت،... و او در این کار موفق شده است.

📚مجله یغما، شمارۀ مسلسل ٣۴۴، اردیبهشت ١٣۵۶ شمسی
از کتاب بزم‌آوردی دیگر، عباس زریاب خویی به اهتمام سیدصادق سجادی، چاپ انتشارات مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ نخست ١٣٨۵، ۴٨۰ صفحه

@ahle_tamyz

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
#میر_جلال_الدین_کزازی :
شاهنامه نامه‌ای زنده و‌به‌روز است

🔸آنچه من درباره شاهنامه می گويم از سر شيفتگی نيست بلكه از باور من برمی خيزد. شاهنامه نامه‌ای زنده و به‌روز است. پيام‌هايی كه در شاهنامه هست هرگز زمانمند نيست، چون كتابی تاريخی شمرده نمی شود. از آنجاست كه ما امروزيان هم كه در جهاني ديگرسان به سر می بريم و بدان نازانيم كه دروازه‌های كيهان را به روی خود گشوده‌ايم و در روزگار رسانه‌ها و گسترش آگاهی ها هستيم. شايد كسانی بينگارند نامه باستانی مانند شاهنامه در روزگاری چنين ديگر به‌ كار نمی آ‌يد اما من به آواز بلند می گويم كه ما در اين روزگار بيش از هر زمان ديگر به شاهنامه نيازمنديم. ما اگر می خواهيم در جهانی چنين پيچيده، همچنان ايرانی بمانيم و خود را بشناسيم ناچاريم با شاهنامه آشنا بشويم و پيوند بگيريم.

@shahnamehpajohan⁣⁣⁣⁣
#میر_جلال_الدین_کزازی :
شاهنامه فردوسی تاريخ را به شيوه‌ای نمادين بازمی يابد

🔸شاهنامه، فراتر و برين‌پايه‌تر از آن است كه كتابی تاريخی باشد. ما در شاهنامه تاريخ را به شيوه‌ای نمادين كه ايرانيان آن را آزموده‌اند باز می يابيم زيرا بازتاب رويدادهای تاريخی در ژرفای نهاد ايرانی است. ما در شاهنامه تاريخ را به شيوه‌ای نمادين باز می يابيم، بازتاب رويدادهای تاريخی در ژرفای نهاد ايرانی است كه من آن را ناخودآگاه تباری می نامم. فسون فسانه‌رنگ شاهنامه هم از اين ويژگی مايه می گيرد. اگر شاهنامه كتابی تاريخی می بود دژم، خشک و بی بهره از گيرايی و فسون بود. حتی هنگامی كه شما بخش تاريخی شاهنامه را می خوانيد با تاريخ روبه‌رو نيستيد، هر چند چهره‌ها نمادينه نيستند و زمانشان بر ما روشن است اما اين چهره‌های تاريخی در جهانی رازناک و مه‌آلود بر ما آشكار می شوند. نمونه‌ای از چهره تاريخی نبرد اردشيربابكان است كه با كرم هفتواد می جنگد. اين نبردی نمادينه و اسطوره‌شناختی است نه تاريخی.

@shahnamehpajohan⁣⁣⁣⁣

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
#میر_جلال_الدین_کزازی:

🔸شاهنامه يكی از نمايشی ترين شاهكارهای ادب ايران است

آنچه ما در هنر نمايش، صحنه‌آرايی می ناميم در شاهنامه بسيار برجسته است. فردوسی با كمترين واژگان صحنه را آنچنان می آرايد كه خواننده و شنونده خود را در دل و متن رويداد می يابد. استاد توس با كمترين واژها نهاد و فضای عاطفی، داستان‌شناختی و دراماتيک را در داستانی كه می سرايد به شايستگی پديد می آورد. ما در شاهنامه دست كم با سه قلمرو جداگانه روبرويم. هنگامی كه نكته‌ای را در شاهنامه برمی رسيم بايد مرزهای اين سه قلمرو را پاس بداريم و گرنه به بيراهه در خواهيم افتاد. يكی از آن سه قلمرو فرهنگ ايران است چون شاهنامه نامه هزاره‌هاست. يكی ديگر قلمرو پندارينه و زيباشناختی شاهنامه است، اين قلمرو به تمامی از آن فردوسی است. سومين قلمرو پيكره داستان‌ها را می سازد و ديدگاه فردوسی تنها در آن قلمرو دوم است كه می تواند بر ما آشكار شود. ما بر پايه نشانه‌هايی می دانيم كه برخورد فردوسی با داستان ايران برخورد و پيوندی كمابيش آئينی است. روا نمی دارد كه كمترين دگرگونی و فزود و كاستی در آن نامه انجام گيرد.

@shahnamehpajohan
#مير_جلال‌_الدين_كزازی:

🔸جهان‌بينی فردوسی با جهان‌بينی ايرانی برابر است

هر انسان پويا و ژرف‌انديش و فراخ‌نگر می كوشد كه جهان را به شيوه‌ای كه خود می تواند و می پسندد، بشناسد و اگر چنين نباشد او تنها پيرو است. فردوسی هم جهان‌بينی ويژه فردی خود را يافته، آن را در شاهنامه باز نموده و با ما در ميان نهاده است. شايسته می دانم بر اين نكته انگشت بر نهم كه از ديد من جهان‌بينی فردوسی برابر با جهان‌بينی ايرانی است، زيرا كه فردوسی ايرانی ترين ايرانی است كه من می شناسم. فردوسی چونان فرزانه و انديشمندی، بی گمان گزارش و برداشت خود را از جهان‌بينی فراگير ايرانی داشته است اما اين جهان‌بينی فردوسی با جهان‌بينی ايرانی، در شالوده و بن مايه‌ها، يكسان است. پس هنگامی كه از جهان‌بينی فردوسی سخن می گوييم از جهان‌بينی پايدار ايرانی سخن در ميان آورده‌ايم. آن جهان‌بينی در همه ما چونان ايرانی به گونه‌ای نهفته است كه شايد ما آگاهانه به آن نينديشيم و اگر از ما بپرسند كه جهان‌بينی ايرانی چيست؟ پاسخ روشنی برای اين پرسش نداشته باشيم. اما اين جهان‌بينی به گونه‌ای نهادی و نهادين ناخودآگاهانه در همه ما وجود دارد.
@shahnamehpajohan

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
#ویکتور_هوگو :


پیش ازین در شهر «میسور» با «فردوسی» آشنا شدم
گوئی از سپیده بامدادان شعله‌ای گرفته بود
تا از آن تاجی بسازد
و بر پیشانی خویش نهد.
جلالی چون پادشاهان داشت
که گستاخی را بر آستانشان راهی نیست
دستاری قرمز و آراسته به یاقوتی درخشان بر سر داشت
و با جامه‌ای ارغوانی از این سوی شهر به سوی دیگر می‌رفت
ده سال بعد،
او را سیاه پوش دیدم
بدو گفتم: تو که پیش از این به دیدارت می‌آمدند
تا با جامه و دستار ارغوانی از برابر خانه‌های ما گذرانت بینند،
تو که پیوسته پوششی گلگون داشتی،
چرا اکنون این جامهٔ سیاه را
که گویی با ظلمت رنگ کرده‌اند، بر تن داری؟
پاسخ داد: آخر، اکنون فروغ من نیز خاموش شده است.


📚از کتاب افسانه قرون اثر ویکتور هوگو

@shahnamehpajohan

🔸https://www.tg-me.com/eshtadan
2024/09/21 07:52:13
Back to Top
HTML Embed Code: