Telegram Web Link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
همایش بزرگداشت فردوسی، جغرافیای تاریخی و فرهنگی شاهنامه، در تاجیکستان
۲۱ و ۲۲ مهرماه ۱۴۰۲

🔹سخنان دکتر محمدجعفر یاحقی، مدیر مؤسسه خردسرای فردسی

این همایش در بزرگداشت فردوسی به همت فرهنگستان علوم تاجیکستان و مؤسسهٔ خردسرای فردوسی و با همکاری چند نهاد فرهنگی ایرانیان مقیم اروپا و آمریکا برگزار شد.


@kheradsarayeferdowsi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
همایش بزرگداشت فردوسی، جغرافیای تاریخی و فرهنگی شاهنامه، در تاجیکستان
۲۱ و ۲۲ مهرماه ۱۴۰۲

🔹سخنان دکتر علیرضا قیامتی، قائم‌مقام مؤسسه خردسرای فردسی

این همایش در بزرگداشت فردوسی به همت فرهنگستان علوم تاجیکستان و مؤسسهٔ خردسرای فردوسی و با همکاری چند نهاد فرهنگی ایرانیان مقیم اروپا و آمریکا برگزار شد.


@kheradsarayeferdowsi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراسم گل‌‌افشانی مجسمه فردوسی
یکی از  مراسم آغازین افتتاحیه همایش فردوسی
تاجیکستان، دوشنبه، ۲۱ مهرماه ۱۴۰۲

حاضران در این مراسم:

دکتر محمد جعفر یاحقی؛ مدیر مؤسسه خردسرای فردوسی

دکتر علی حائریان: استاد پیشکسوت متالوژی و مهندسی مواد دانشگاه فردوسی مشهد

دکتر محمد کافی: استاد گروه آگروتکنولوژی  دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد

دکتر علیرضا قیامتی: قائم مقام مؤسسهٔ فرهنگی خردسرای فردوسی

مهندس مهدی زمانی: عضو مؤسسهٔ فرهنگی خردسرای فردوسی

دکتر معصومه ملوک براتی: دانش‌آموخته دانشگاه فردوسی مشهد

دکتر فرنگیس فرهود: دانش‌آموخته دانشگاه فردوسی مشهد

دکتر امیر الهامی: دانش‌آموخته دانشگاه فردوسی مشهد

فاطمه محمدزاده: دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد


@kheradsarayeferdowsi
#هانس_هاینریش_شدر :
فردوسی بیش از یک عمر در سرودن شاهنامه سپری کرد


زندگی فردوسی زندگی مردی است که در راه آفرینش این شاهکار بزرگ به‌ تنهایی و انزوا کشانده شد. او دهقان زاده‌ای بود با ثروتی ناچیز که در اوج خلاقیت ادبی و پس از مرگ زودهنگام سلف خود دقیقی، بر آن شد تا روایات و داستان‌‌های ملی به‌ هم پیوسته‌ای را که به‌ نثر نگاشته شده و از گذشته‌‌های دور به جا مانده بود، در قالب اشعاری حماسی بسراید.فردوسی بیش از یک عمر در سرودن شاهنامه سپری کرد. پادشاهان و پهلوانان کهن که سرنوشت شان قدرت داستان پردازی و قوه‌ تخیل فردوسی را برانگیخت، رفته رفته به‌ دوستان و همراهان او تبدیل شدند و مونس و همدم او گشتند.فردوسی غروب عظمت و فرود آزادی سرزمینش را خود تجربه ‌کرده بود و اینک انعکاس آن را در افول دوران حماسه‌آفرینی ایران بازمی‌یافت.

@shahnamehpajohan
#هانس_هاینریش_شدر :
به‌ رغم حجم عظیم سروده‌‌های فردوسی که هفت جلد کتاب را در بر می‌گرفت، شهرت شاهنامه در زمانی کمتر از عمر یک نسل به‌ تمام سرزمین‌‌های فارسی ‌زبان گسترش یافت.

زندگی فردوسی زندگی مردی است که در راه آفرینش این شاهکار بزرگ به‌ تنهایی و انزوا کشانده شد. او دهقان زاده‌ای بود با ثروتی ناچیز که در اوج خلاقیت ادبی و پس از مرگ زودهنگام سلف خود دقیقی، بر آن شد تا روایات و داستان‌‌های ملی به‌ هم پیوسته‌ای را که به‌ نثر نگاشته شده و از گذشته‌‌های دور به جا مانده بود، در قالب اشعاری حماسی بسراید.فردوسی بیش از یک عمر در سرودن شاهنامه سپری کرد.


پادشاهان و پهلوانان کهن که سرنوشت شان قدرت داستان پردازی و قوه‌ تخیل فردوسی را برانگیخت، رفته رفته به‌ دوستان و همراهان او تبدیل شدند و مونس و همدم او گشتند.فردوسی غروب عظمت و فرود آزادی سرزمینش را خود تجربه ‌کرده بود و اینک انعکاس آن را در افول دوران حماسه‌آفرینی ایران بازمی‌یافت.



@shahnamehpajohan
https://www.tg-me.com/eshtadan
#ابوالفضل_خطیبی:
«« زن و اژدها هر دو در خاک به ...»» از فردوسی نیست

برخی این بیت را به فردوسی نسبت می‌دهند و او را برای سرودن این بیت موهن سرزنش می‌کنند. این بیت واقعا موهن و زن‌ستیرانه است. ما که با شاهنامه کار می‌کنیم، می‌بینیم این بیت در هیچ یک از ۱۵ نسخۀ قدیمی و معتبر شاهنامه که مبنای تصحیح انتقادی خالقی مطلق از شاهنامه است، وجود ندارد. در چاپ‌های ژول مول و مسکو و حتی چاپ کم‌اعتبار بروخیم نیز نیست. این بیت در برخی از چاپ‌های کم‌اعتبار شاهنامه مانند ترنر ماکان و بمبئی ۱۲۷۶ قمری که اساس آن‌ها نسخه‌های کم‌اعتبار و متأخّر شاهنامه بوده، آمده است. طبعاً این بیت جعلی و ساخته و پرداخته دیگران است و سروده فردوسی نیست. این‌جا می‌توانیم نگاه صددرصدی داشته باشیم و قاطعانه براساس نسخه‌شناسی و سبک‌شناسی بگوییم این بیت از فردوسی نیست، در ذهنیت فردوسی هم نیست که چنین بیت‌هایی را بگوید. فردوسی زن‌ستیز نیست و آن دسته از بیت‌هایی که در آن‌ها زنان نکوهش شده‌اند یا الحاقی‌اند و یا دیدگاه و نظرگاه قهرمانان شاهنامه است نه خودِ شاعر.

@shahnamehpajohan⁣⁣⁣⁣
#علیرضا_قیامتی :
بیت «زن و اژدها هر دو در خاک به...» این بیت به طور قطع الحاقی و جعلی است

این بیت از بیت‌هایی است که در هیچ‌یک از نسخه‌های اصلی و کهن «شاهنامه» وجود ندارد. اگر در یکی از نسخه‌های شاهنامه می‌بود شاید نمی‌شد به صراحت و آشکار و صددرصد بگوییم از فردوسی نیست اما زمانی که بیتی در ۲۰ نسخه معتبری که آقای خالقی مطلق آن‌ها را برکاویده ‌و بررسیده‌اند وجود ندارد، یعنی این‌که این بیت به طور قطع الحاقی و جعلی است و به هیچ روی از فردوسی نیست. فکر می‌کنم این بیت در یکی از نسخه‌های چاپ سنگی‌ که در هند منتشر شده آمده و بعد هم وارد برخی از شاهنامه‌های غیرمعتبر شده است که کاملا غیرعلمی عمل کرده‌اند.

@shahnamehpajohan
#جلال_خالقی_مطلق :

فردوسی تنها شاعر ایرانی است که زن ستیز نیست و سر بیت «زن و اژدها هر دو در خاک به» ما بارها گفته ایم که این بیت الحاقی است و در هیچ یک از نسخه های کهن نیست. در میان نسخه  هایی که از سده هفتم هجری، تا یازدهم هجری داریم، این بیت نیست. بعداً سردرمی  آورد از زمان جامی تقریباً. غیر از این بیت، دو سه بیت دیگر هم هست و در اینکه این ابیات الحاقی است در تصحیح شاهنامه، کوچک ترین تردیدی نیست. در هیچ یک از شاهنامه  هایی که چاپ شده، شما این بیت ها را نمی  بینید و این هایی که این بیت  ها را در این سال های اخیر علم کرده  اند به اسم فردوسی، این ها فردوسی ستیزند و نه اینکه فردوسی زن ستیز باشد.

@shahnamehpajohan
🔶https://www.tg-me.com/eshtadan
‍ ‍ با دریغ دکتر محمد غلامرضایی، پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی، درگذشت.

محمد غلامرضایی (۱۳۳۱- ۱۴۰۲) در خور و بیابانک از توابع نایین به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود و سپس یزد به پایان رساند. پس از آن برای ادامۀ تحصیل راهی تهران شد. او دورۀ کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه تربیت معلم و دورۀ کارشناسی ارشد همان رشته را در پژوهشکدۀ فرهنگ ایران سپری کرد و در سال ۱۳۵۹ موفق به دریافت درجۀ دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد.
دکتر غلامرضایی در فاصلۀ سال‌های ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ با مراکزی چون انجمن آثار ملی، بنیاد فرهنگ ایران، فرهنگستان ادب و هنر، بنگاه ترجمه و نشر کتاب و مجله‌های یغما و راهنمای کتاب همکاری داشت و به تشویق زنده‌یاد ایرج افشار اقدام به فهرست‌نویسی آثار خطی انجمن آثار ملی كرد كه با نام فهرست كتاب‌های كتابخانۀ انجمن آثار ملی به چاپ رسید.
دکتر غلامرضایی از سال ۱۳۵۷ به یزد رفت و ابتدا در دانشسرای عالی آن شهر و سپس با سمت عضو هیئت علمی در دانشگاه یزد مشغول به تدریس شد تا اینکه از شهریور ۱۳۷۸ به دانشگاه شهید بهشتی منتقل شد و تا پایان عمر در آنجا به پژوهش، تدریس و راهنمایی دانشجویان اشتغال داشت.
دکتر غلامرضایی پژوهشگری با وسواس علمی و دقت بالا و آموزگاری دلسوز و مهربان بود. از آثار قلمی او می‌توان به کتاب‌هایی چون سبک‌شناسی نثرهای صوفیانه: از قرن پنجم تا اوایل قرن هشتم، سبک‌شناسی شعر پارسی از رودکی تا شاملو، تَشتۀ فُر:‌ آیین زندگی در دهه‌های پیشین خور و بیابانک، سی قصیدۀ ناصر خسرو و داستان‌های غنایی اشاره کرد.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار خدمات علمی دکتر محمد غلامرضایی را ارج می‌نهد و درگذشت آن استاد ارجمند را به جامعۀ دانشگاهی ایران تسلیت می‌گوید. خاک بر او خوش باد.

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
اول آبان، روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی گرامی باد

نگاهی به زندگی ابوالفضل بِيهقی
#ابوالفضل_محمدبن_حسين_بيهقی دبير و مورّخ دورهٔ غزنوی #مؤلف_تاريخ_بيهقی، كه به تصريح ابوالحسن بيهقی در تاريخ بيهقی، در دِهِ حارث‎آباد بيهق، واقع در دو فرسنگی جنوب سبزوار، ولادت يافت. تاريخ تولّد او، در تاريخ بيهق و متن تاريخ بيهقی، كه دو منبع اصلي برای ترجمۀ حال وي به شمار می‎رود، ذكر نشده، امّا از آنجا كه بيهقی، در ذكر واقعه‎ای مربوط به سال ۴۰۰ ق، خود را به تصريح پانزده ساله و جايی ديگر، ضمن شرح وقايع سال ۴۰۲ ق، شانزده ساله معرّفی كرده است، می‎توان گفت كه سال ولادت در حدود ۳۵۸ ق بوده است.

از خانواده، روزگار طفوليّت و نوجوانی او جز اين اطّلاعي نداريم كه پدرش از مردم بيهق (سبزوار كنوني) بوده و حسين نام داشته است بيهقی. يك بار با لقب احترام‎آميز «خواجه» از پدر خود ياد كرده است و دور نيست كه پدرش نيز شغل ديوانی داشته است.

از قراين پيداست كه او ابتدا در سبزوار و بعد هم مدّتی در نيشابور به تحصيل علم و فراگرفتن دبيری مشغول بوده تا اينكه در ادب سرآمد شده و سرانجام در ۲۷ سالگی به خدمت ديوان رسالت محمودی، به رياست بونصر مشكان، در آمده است.

بونصر، پيش از مرگ (۴۳۱ ق)، به مسعود سفارش كرده بود كه بيهقی را جانشين او كند، امّا مسعود رياست ديوان رسالت را به بوسهل زوزنی داد و بيهقی را به مقام نيابت او منصوب كرد و بيهقی، چون «لختی حال شرارت و زَعارت» در وی ديده بود، رقعه‎ای به سلطان نوشت در معنی استعفا از دبيری و خواست كه به كار ديگری مشغول شود، امّا سلطان استعفای او را نپذيرفت و به بوسهل سفارش كرد كه «او دبير پدرم بوده است و معتمد، وی را نيكودار، اگر شكايتی كند، همداستان نباشم». بدين ترتيب تا مسعود بود كار بيهقی بر نظام بود.
مسعود، پس از شكست از سلاجقه در دندانقان (۴۳۱ ق)، زماني بر بوسهل خشم گرفت و در ذوالحجّة همان سال او را به بُست فرستاد. در آن زمان بيهقی، به خليفتی و نايبی بوسهل، عملاً رياست ديوان رسالت را برعهده داشت. مسعود در سال ۴۳۲ ق در پی شورش غلامانش كشته شد و كارها از لونی ديگر گشت.

با اين حال بيهقی، طیّ نُه سال حكومتِ امير محمّد و مودودبن مسعود (۴۴۱ ـ ۴۳۲ ق)، همچنان در ديوان رسالت محترم بود، امّا پس از مودود و طیّ مدّت كوتاهِ دست به دست شدن حكومت ميان چند امير ديگر غزنوی، و به ويژه كمی بعد از آغاز سلطنت عبدالرّشيد به سال ۴۴۱ ق، حال وی رو در تباهي نهاد، زيرا او به عنوان رئيس ديوان رسالت، از رفتار نامناسب غلامي سركش به نام «تومان» يا «نويان»، اظهار ناخشنودی می‎كرد، و تومان بدان سبب نزد امير از وي سعايت كرد و سرانجام هم اجازه يافت كه وی را فرو گيرد و خانه‎اش را غارت كند؛ در اين غارت مقداری از اسناد تاريخی و يادداشت‌هايی كه فراهم آورده بود از دست رفت. در جريان اين حادثه، بيهقی در قلعه‎ای مقيّد ماند و متعاقب آن قاضی غزنی، به قول ابوالحسن بيهقی، «او را از جهت مُهرزنی» از قلعه به حبس خود برد.

با جلوس فرّخزادبن مسعود، بيهقی از حبس رهيد و مشاور و معتمد او شد، و به نوشتهٔ ابوالحسن بيهقی زمانی دبير او نيز بود. امّا از اواخر سلطنت او انزوا گزيد و در غزنين به تصنيف تاريخ خويش پرداخت (۴۴۸ ق)، لكن از اشارات بيهقی به دوران سلطنت فرّخزاد برنمی‎آيد كه وی در دستگاه او بركار بوده است، بلكه همواره تصريح دارد كه به كار نگارشِ تاريخ اشتغال داشته و در انزوا می‎زيسته است.
در ميانهٔ كار وي بود كه فرّخزاد به سال ۴۵۱ ق درگذشت و برادرش، ابراهيم بن مسعود، بر تخت نشست و واپسين سالهای عمر بيهقی همه در روزگار اميری وی گذشت. بيهقی از اين پس تمامی وقت خود را به تأليف كتاب خويش اشتغال داشت و سرانجام در ماه صفر ۴۷۰ ق در غزنه درگذشت، بی‎آنكه از گورجای وی اثری برجای باشد يا حتّی ذكری از آن در جايی بيايد.

(برگرفته از: تاریخ بیهقی، تألیف ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی، مقدمه، تصحیح، تعلیقات، توضیحات و فهرستها: دکتر محمدجعفر یاحقی ـ مهدی سیدی، تهران: سخن، ۱۳۸۸).

در صورت تمایل عضو كانال #خردسرای_فردوسی شوید و دیگر دوستان هم به این کانال فرهنگی دعوت کنید.


@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from ایران بوم
برای یافتن آرامگاه ابوالفضل بیهقی اشتباه نروید

 اول آبان ماه روز بزرگداشت مورخ ایرانی، ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

ابوالفضل بیهقی، نویسنده‌ی کتاب معروف «تاریخ بیهقی»، از آن دست نویسندگان ادبیات کهن ایران است که کم‌تر افسانه‌‌پردازی‌ای درباره‌ی زندگی‌اش وجود دارد؛ با این حال، مدفن این ادیب و مورخ بزرگ ایرانی همچنان محل بحث و چالش است.

معمولا کسانی که به منطقه‌ی بیهق در خراسان بزرگ که اکنون به نام سبزوار شناخته می‌شود، می‌روند و به صرافت می‌افتند به سراغ آرامگاه نویسنده‌ی «تاریخ بیهقی» بروند، اشتباهی از آرامگاه ابن‌ فندق سر درمی‌آورند!

شباهت نام‌ خانوادگی ابن‌ فندق با ابوالفضل نه تنها مسافران؛ بلکه مردم شهر سبزوار را هم به اشتباه انداخته است. ظهیرالدین ابوالحسن علی بن ابوالقاسم زید ابن محمد بیهقی، معروف به ابن فندق بیهقی، حکیم، ادیب و ریاضی‌دان مشهور قرن ششم هجری است که مگر شباهت نام خانوادگی، نسبت دیگری با ابوالفضل بیهقی ندارد.

آرامگاه ظهیرالدین ابوالحسن علی بن ابوالقاسم زید ابن محمد بیهقی در بخش ششتمد واقع در سی‌وپنج کیلومتری شهر سبزوار است. در حالی‌که ابوالفضل بیهقی در روستایی در این منطقه به دنیا آمده است؛ او در روستای حارث‌آباد بیهق در نزدیکی سبزوار، به سال 370 هجری خورشیدی به دنیا آمده و بعد از آن‌جا به شهر غزنه مهاجرت کرده است.

محمدجعفر یاحقی ـ مصحح «تاریخ بیهقی» ـ به خبرنگار ایسنا می‌گوید: ابوالفضل بیهقی به شهر غزنه مهاجرت می‌کند و در همان‌جا هم از دنیا می‌رود. از آن‌جایی که 60 – 70 سال بعد از درگذشت ابوالفضل بیهقی، شهر غزنه در حمله‌‌ای از بین می‌رود؛ از همین‌رو مدفن ابوالفضل بیهقی نامعلوم است.

ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی سال 370 هجری خورشیدی به دنیا آمد و سال 456 خورشیدی از دنیا رفت. او اوایل عمر را در نیشابور به تحصیل دانش اشتغال داشت، سپس به سمت دبیری وارد دیوان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شد و در سال 418 هجری خورشیدی پس از درگذشت استادش بونصر مشکان به سمت دبیر دیوان شاهی برگزیده شد.

این مورخ و ادیب سال 437 پس از آزادی از زندان، به نگارش «تاریخ بیهقی» مشغول شد.

http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/6201-1391-04-25-10-10-43.html

@iranboom_ir
Forwarded from ایران بوم
طنز و طعنه در تاریخ بیهقی

دکتر محمد جعفر یاحقی
@IRANBOOM_IR

وقتی از تاریخ بیهقی سخن می‌گوییم، به ‌ظاهر چنین گمان می‌رود که ابوالفضل بیهقی با آن اهتمامی که در کار راندن تاریخ داشته و با آن همه وسواس و امانتداری و جدیت در کار، بعید است که در کتاب گرانسنگ خود میدانی هم برای طنز و طعنه و هجو و سخریه باز گذاشته باشد. این از آن روست که با شناختی که از وی داریم، او را جدی‌تر و تلخ‌مزاج‌تر از آن می‌دانیم که طیبت و مزاح را در قلم او جایی باشد. به ‌ویژه که او را تربیت یافتة مکتب فرهنگ‌ورانی چون بونصر مشکان و همزانوی سلاطین و رجال و همعنان فرهیختگان عصر می‌شناسیم. در حالی که سلاطین و حکام و رجال بی‌درد دربارها عموماً خود از مخاطبان طنزهای جدی و اجتماعی در ادبیات ما شناخته شده و هدف ملامتهای تند منتقدان قرار گرفته‌اند، تا آنجا که در عرف ادبی ما چنین انگاشته شده است که طنزی که متوجه ارباب قدرت نباشد یا با آنان محظور داشته باشد، نمی‌تواند طنز واقعی به ‌حساب آید. اصولاً چنین به ‌نظر می‌رسد که تاریخ هم، که در ذات خود متوجه خبر و ابلاغ و توصیف است، نمی‌تواند با طنز، که مقوله‌ای انشایی و عاطفی است، سازگار باشد.

در این مقاله باز خواهیم نمود که چنین نیست. تاریخ بیهقی هم به ‌سهم خود و گاه بیشتر و جدی‌تر، از رویکردی به ‌نام طنز سود برده و اصولاً یکی از کارکردهای عمده‌ای که تأثیر کتاب وی را بیشتر و ماندگارتر کرده، همین امر بوده است. اصولاً این تصور یا اصل علمی که زبان تاریخ، خبری و ابلاغی است نه انشایی و عاطفی در مورد تاریخهای صرف و از نمونه‌هایی همشأن و هم‌روزگار بیهقی مثل تاریخ گردیزی و تاریخ یمینی و تاریخ سیستان، که تاریخیت صرف آنها مورد اتفاق است، البته تا حدی صدق می‌کند؛ اما فی‌المثل در مورد تاریخ بیهقی، که ادبیت آن تا آنجا غلبه یافته که برخی1صریحاً از آن به ‌عنوان یک متن نمایشی و بعضی دیگر2به ‌مثابة داستان یاد کرده‌اند، ابدا صادق نیست. تاریخ بیهقی به ‌هرحال بیشتر از آنکه تاریخ باشد، یک متن ادبی است که مضمونی تاریخی دارد. پس جای شگفتی نیست اگر ببینیم که نه تنها امروز که از گذشته‌ها تاریخ بیهقی در ایران بیشتر از آنکه ابزار کار تاریخ‌گران و تاریخ‌نویسان باشد، در دست دانشجویان ادبیات دیده شده و کتاب بالینی ادیبان و ادب دوستان بوده است.

نگاهی به ‌کارهای انجام شده در مورد این کتاب،3 از مقاله و کتاب و پایان‌نامه گرفته تا مجالس بزرگداشت که برای مؤلف آن برپا می‌شود، به ‌ما می‌گوید که تاریخ بیهقی دست کم در ایران یک کتاب ادبی معرفی شده است، هرچند که غریبان باز هم بیشتر به ‌همان سیرت تاریخی کتاب توجه کرده‌اند.4 اگر خصیصة ادبیت را برای تاریخ بیهقی به ‌عنوان امری ذاتی بپذیریم، وجود طنز را که یکی از شگردهای ادبی و زبان خاص آثار اجتماعی و انتقادی است، در آن بیشتر توجیه‌پذیر خواهیم یافت.

بیهقی نه‌تنها از زبان طنز که از انواع شگردهای زبانی برای برجسته کردن منظور خویش استفاده کرده است. به ‌این شگردها در برخی از کتابها که محققان ادبی دربارة کارکردهای زبانی تاریخ بیهقی نگاشته‌اند،5 بیش و کم اشاره شده، اما تا آنجا که من می‌دانم جز یک اشارة گذرا، آن هم با ذکر تنها یک نمونه6تا کنون کسی به ‌طور مستقل متعرض مقولة طنز در تاریخ بیهقی نشده است.

در تاریخ بیهقی، مثل هر اثر ادبی دیگر، وقتی زبان در روال منطقی خود از کار فرو می‌ماند، طنز آغاز می‌شود. در جامعه‌ای که بیهقی از آن سخن می‌گوید، بسیار جاها زبان و منطق کارگشا نیست؛ یعنی یا اثر نمی‌کند یا اگر می‌کند، در آن پایه نیست که کار انتظام یابد و به ‌زبان دیگر نیاز به ‌برندگی بیشتری است. طنز همان زبان برنده است که تقریباً اشخاص و افراد مختلف بسته به ‌موقع و مقام از آن استفاده می‌کنند. چنین نیست که فرودستان نیاز به ‌برندگی زبان داشته باشند، یا بیهقی خود برای طرح دیدگاههای انتقادی و اجتماعی از آن استفاده نکند، در این میدان حتی سلطان با همه قدرت و امکانی که دارد، از به ‌کاربردن طنز و طعنه خود را بی‌نیاز نمی‌بیند. نهایت این است که طعنه را به ‌هنگام قبض و تندی و طنز را زمان بسط و نرمی به ‌کار می‌گیرد و هردو را البته برای تأثیر بیشتر.

وقتی سلطان دربارهٔ اریارق و غازی که خدمتها کرده‌اند، به ‌خواجه حسن میمندی می‌گویدکه: «می‌شنویم تنی چند به ‌باب ایشان حسد می‌برند و ژاژ می‌خایند و دل ایشان مشغول می‌دارند.»7 با این لحن می‌خواهد خشم و نارضایتی خود را از ژاژخایان و اقدامی که می‌کنند، نشان دهد. وقتی هم چند تن از فرماندهان هندی در کرمان در جنگ کاهلی می‌کنند و به ‌سیستان می‌گریزند، سلطان مسعود آنها را حبس می‌کند و سخنان درشت می‌گوید؛ چون بر خود می‌ترسند،

دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/8187-tanz-tane-tarikh-beihaghi.html


https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
به

دوم آبان ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی

در آن شب دیریاز شاهنامه که فردوسی از همه جهان دلگیر بوده از زنش می‌خواهد که شمعی بیاورد و بزمی ساز کند.

زن نیکی‌شناس فردوسی شمعی رخشنده می‌آورد و چراغ، و نیز می و نار و ترنج و بهی؛ و پس بزمی می‌سازد. ... .
در گزارش آن بزم دو تنه، سخن از انار است و بهی، همان به.

انار و به از میوه‌های پاییزانه است که به ویژه در خراسان هر سال به دسترس می‌آمد.
درخت به با برگ‌های کرک‌دارش و میوه‌اش که زردرنگ است و به رنگ مهر، تا همین اواخر در هر سرایی در خراسان بود.
به، یکی است و بر عکس سیب چندین گونه ندارد.

هر ساله در آبان ماه پشته‌های بِه در هر سرا انباشته می‌شد. بهِ تازه و خوشبوی. مقداری زیاد به مصرف روزمره می‌رسید. بهری زیاد میان همسایه‌ها بخش می‌شد. بهری را مربا می‌کردند. آن مربای قرمز تیره. بهری را روی تختک می‌چیدند و در گنجه‌ها می‌گذاشتند تا برای شب چله بماند، یا برای نوروز.
این کار را جده‌ها می‌کردند و خود خبر داشتند که بِه را در کدام گنجه گذاشته‌اند.

مدتی برمی‌آمد تا زمان خوردن یک جور به دیگر فرارسد و آن بهی بود که مدتی در گنجه مانده و خودش را باخته بود. رنگش برمی‌گشت و قهوه‌ای می‌شد و لهیده. چنان می‌شد که مادربزرگ‌ها یکی به لهیده با یک قاشق چای‌خوری به دست نوه‌ها می‌دادند تا بنشینند و با لذت بخورند. بهی که چونان انگبین شده بود خواص دارویی داشت. یکی در درمان ناخوشی‌های معده. تخم به را جمع می‌کردند. جوشانده آن شیره غلیظ بیرنگی می‌شد که یاز می‌آورد، و درمان دردگلو و سرفه بود.

سال‌هاست که به در حیاط سراها نیست. سرایی هم نیست که حیاطی داشته باشد. مگر سرایی قدیم که دیگر کسی در آن به سر نمی‌برد و هزار خاطره بر دیوارها و پیکره‌اش زنگ زده.

در این حیاط‌ها بویی نمی‌آید. کسی نیست که بداند هر سال پاییز در ماه آبان، همین که در سرایی باز می‌شد پیش از هر چیز بوی خوش به بود که به مشام می‌زد.

سال‌هاست که به از زندگانی ما رخت بر بسته و برفته. هر سال در بازار میوه فروشان اگر به پیدا شود به اصفهان است. خوشبو نیست و تراوت قدیم را ندارد. به بازار است، نه به حیاط، و عطر مهر و مهربانی نمی‌پراکند‌.

به از عناصر زندگی خراسانی‌ها بود و با ما بود. بویش بهری از سال ما را خوش می‌کرد. می‌گذاشتیم تا باد عقرب بوزد، و به برسد. شیرین شود.

پس کرک بور رویش را با مالش دست بزداییم و همان جا زیر درخت بنشینیم و بخوریم. فارغ از سوداهای همه جهان‌ها.
زیر درخت بهی که زندگی در انجا با همه زیبایی‌های زمین و آسمان پیوند می‌خورد.

برخی سخنسرایان سخن از به رانده‌اند. اما بهترین به آنی است که همسر مهربان فردوسی در آن شب دیریاز در بساط کوچک بزم چید:

می آورد و نار و ترنج و بهی
زدوده یکی جام شاهنشهی
گهی می‌گسارید و گه چنگ ساخت
تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت.

https://www.tg-me.com/dejnepesht4000
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
واپسین سخنرانی جواد طباطبایی در ایران درباره نفس الامر قائم مقام فراهانی

تا آخرین روز نام «دولت ایران» را با چنان شکوهی به زبان میاورد تو گویی در مورد عظمتی بی انتها سخن میگوید که نباید گردی به آستانش بنشیند حتی اگر دولت شکست خورده قاجار باشد.

@JavadTaba 🌲
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (داریوش میرزاخانی)
نقدا هیچ‌کاری از یک نفر من فقیر بی‌اسباب برنمی‌آید. جز اینکه عاجزانه از درگاه مولی استدعا کنم که بر غیرتمندی و وطن‌پرستی و ملت‌دوستی و سختی اعتقاد و صحت عقیده و دینداری اخوان و همدلان و هموطنان من بیفزاید. – ۱۳۱۸ ه.ق
#قاجار
#سفرنامه
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
پاریس- روز جمعه بیست و چهارم (۲۴): از صبح تا ظهر ساعت‌ساز و رنگ‌فروش و زرگر و بعضی احباب (دوستان) فرنگی و آشنایان ایرانی که تمام با لباس و کلاه فرنگی بودند که در اول ورود شناخته نمی‌شدند، آمدند و رفتند. واقعا خیلی موقع تعجب است که این ایرانیها هیچ خیال نمی‌کنند فرنگی‌هائی که در تهران می‌آیند، هرگز لباس و کلاه ایرانی نمی‌پوشند و از لباس و ملّت خودشان هرگز دوری نمی‌کنند. اهل ایران را تجربه کردم. خیلی در تغییر دادن وضع و تقلید و کسب رسومات از خارجه حساس تر هستند. البته دیده‌اید اگر یک فرنگی با هزار کوشش ملبس به لباس ایرانی بشود باز شناخته می‌شود چنانچه چرچیل صاحب مترجم سفارت انگلیس در تهران یک شب تمام لباسش را ایرانی کرده یک عبا هم دوش کرده به تکیه دولتی آمده بود. در میان ده‌هزار نفر من او را شناختم. ولی دیروز در اکسپزیسیون میرزا احمد خان صنیع السلطنه را که دو روز بعد از من از کنت رکسویل آمده بود دیدم و تعارف هم کرد. تا نگفتند نشناختم.
در زمان خلافت عمر لشکر عرب که به ایران آمدند و در زمان سلطنت شاه سلطان حسین صفوی قشون افغان، خون ایرانیان غیرتمند را ضایع کردند. الان خیلی کم ایرانی صحیح پیدا می‌شود که غیرت وطن‌دوستی و ملت‌پروری و پادشاه‌پرستی که از پنج‌هزار سال پیشتر عادت ملت ایران بود داشته باشد و نمی‌دانند که این بی‌غیرتی چه به سرشان خواهد آورد. تماشایش به من وصلت نخواهد داد. آنانکه خواهند دید یاد ما بکنند. اگرچه این حرف هم غلط است.
شخص باید هر ضرری و نفعی که به ملت و وطن آبائی خودش می‌بیند، هرقدر دور هم که باشد عاید شخص خودش بداند و به‌قدر قوه و توانائی در رفعش بکوشد. اگر توانست و کاری از پیش برد خوشا به حالش که اسم خودش را در تواریخ یادگار گذاشته. اگر نتوانست به همین‌قدر هم می‌توان اکتفا کرد که بگویند فلان کس می‌خواست و خیالش این بود و روزگار مجالش نداد. نقدا هیچ‌کاری از یک نفر من فقیر بی‌اسباب برنمی‌آید. جز اینکه عاجزانه از درگاه مولی استدعا کنم که بر غیرتمندی و وطن‌پرستی و ملت‌دوستی و سختی اعتقاد و صحت عقیده و دینداری اخوان و همدلان و هموطنان من بیفزاید. (۱۷۴_۱۷۵)

مأخذ: ظهیرالدوله، علی بن محمد ناصر‌. سفرنامه ظهیر الدوله. مصحح محمد اسماعیل رضوانی. تهران: مستوفی. سال ۱۳۷۱
@atorabanorg
#ژاله_آموزگار:
مرز زبان و فرهنگ ورای مرزهای سیاسی است


من با بلندپروازی به گستره غنی و عمیق و پربار فرهنگی فکر می‌کنم که در شرق و شمال شرق این سرزمین تا سیردریا و آمودریا یعنی سیحون و جیحون پیش می‌رود و خراسان بزرگ را درمی‌نوردد. که سرزمین‌هایی چون سغد و خوارزم در درون آن جای دارد. به دره یغنابی می‌اندیشم که زبان یغنابی که بازمانده زبان سغدی است، بر زبان گویشوران آن جاری شده است. دریاچه اورال را که فرسنگ‌ها از مرزهای سیاسی ما به دور است، تجسم می‌کنم که خاطره مهاجرت دیرینه اجداد آریایی ما را دارد. در شمال به دشت‌های اوراسیایی می‌رسم که یک دنیا فرهنگ ایرانی را در عمق خاک‌هایش جای داده است. دوست جوانی از هم‌رشته‌های ما از ناحیه اوراسیا در جنوب روسیه دیدار کرده بود و به چنان نشانه‌هایی از زبان و فرهنگ سکایی برخورد کرده بود و وام‌واژه‌هایی از زبان اوستایی را در نام رودها و کوهپایه‌ها یافته بود که برای من شگفت‌آور بود. با پافشاری از او خواستم تا این ریزنشانه‌ها را در مقاله‌ای منتشر کند تا باز به خود یادآور شویم که مرز زبان و فرهنگ ورای مرزهای سیاسی است.


@shahnamehpajohan⁣⁣⁣⁣
#ژاله_آموزگار:
به قول زنده‌یاد مهرداد بهار فرهنگ حصار نمی‌پذیرد


جلوتر می‌رویم، به حوالی قفقاز می‌رسیم و با چشم‌های موشکافانه ردپای فرهنگ را می‌بینیم. از کناره‌های میان‌رودان می‌گذریم و سپس در جنوب فرهنگ ایرانی را در کناره‌های خلیج‌فارس و دریای عمان که زنده است، می‌بینیم. ادامه آن را در بلوچستان و در مرزهای هند و پاکستان مشاهده می‌کنیم. مرزهایی قرار دادیم که در این گستره بزرگ دیوارهایی هستند که پری‌رویان زیبای فرهنگ ایرانی تاب مستوری را در محدوده آن ندارند و از روزن‌ها به پرواز در می‌آیند و به قول زنده‌یاد مهرداد بهار فرهنگ حصار نمی‌پذیرد، پس اگر دانشمندان و ایران‌شناسان ما در کنار زبان‌های اوستایی پارسی باستان، پهلوی، پارتی که متعلق به محدوده فعلی ایران هستند به زبان‌های شرقی ایرانی همچون خوارزمی و ختنی و بلخی و بخصوص زبان سغدی که تخصص دوست ما زهره زرشناس است؛ می‌پردازند، همگی از فرهنگ ایران بزرگ سخن به میان می‌آورند که همه اینها را در آغوش گرم خود جای داده است.


@shahnamehpajohan⁣⁣⁣⁣

https://www.tg-me.com/eshtadan
چهارم آبان زادروز حسین پژمان بختیاری

گر آگاهی از دورۀ باستان
شوی خود برین گفته همداستان

که پیوند هر کشور است از زبان
زبان در تن ملک باشد چو جان

زبان است مایه‌یْ برازندگی
برازندگی میوۀ زندگی

کرا شد زبان نیاکان ز دست
ز آزادگی دیده بایدْش بست

زبان گر برون شد ز هم‌خانگی
کشد کار خویشان به بیگانگی

زبان است پیوند هم‌کشوران
درود خدا بر زبان‌پروران

چو تازی‌زبان گرم‌بازار شد
زبان نیاکان ما خوار شد

بجنبید از هر طرف خامه‌ها
به تازی‌زبان کرده شد نامه‌ها

به فرهنگ و دستور تازی‌زبان
بسی پارسی‌مرد شد ترزبان

یک از دیگری یاوری خواسته
به کین زبان نیا خاسته

همان صالح بدرگ بدسرشت
که دیوان به گفتار تازی نوشت

نه آتش به گلزار اندیشه زد
که بر ریشۀ کشوری تیشه زد

چو دانش‌نشان گشت تازی‌زبان
سوی نیستی شد به بازی زبان

تبه گشت بخت و سیه گشت هور
بلندی شد از نام ایران به دور

به‌یکباره از گردش ماه و شید
بریده شد از فرّ ایران امید

که از یاری اورمزد بزرگ
پدیدار شد رادمردی سترگ

سخن‌آفرینی که چرخ بلند
ندیده چنو در سخن ارجمند

به ما داد ازان نامۀ خسروی
روان با سخن گفتن پهلوی

بجنبید دل‌های دل‌مردگان
بجوشید خون‌های افسردگان

ز نو بی‌روانان روان یافتند
به تن خون و در سینه جان یافتند

بود روشن این گفت و نتوان نهفت
به‌ویژه که استاد فرزانه گفت

«بسی رنج بردم درین سال‌ سی
عجم زنده کردم بدین پارسی»

پژمان بختیاری

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
Forwarded from ایران زمین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 نام کوروش بزرگ به خط « میخی هخامنشی » را یاد گرفتیم ؛ اکنون این واژه را به خط « میخی اکدی » از روی خود منشور کوروش بزرگ بیاموزید ...

🔷 منشور کوروش بزرگ به « خط میخی اکدی (بابلی) » و زبان « بابلی نو (گویشی از اکدی باستان) » در سال ۵۳۹ - ۵۳۸ پیش از میلاد در نیایشگاه اسگیله ( معبد مردوک ) توسط کاتبان بابلی برای مردم میانرودان نوشته شده است. این منشور در سال ۱۸۷۹ توسط هرمزد رسام در کاوش‌های باستان‌شناسی کشف شد و امروزه در موزه بریتانیا نگهداری میشود


🆔 @iranzamin777
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 گاو بالدار ۲۷۰۰ ساله در کاوش‌های باستان‌شناسی در عراق از زیر خاک بیرون آمد
◀️ کشف چرم نوشته‌های دوره ساسانی در غار زل دلیجان

🔹معاون میراث‌فرهنگی، اداره‌کل میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان مرکزی، از کشف چرم نوشته‌های دوره ساسانی به خط پهلوی ساسانی در غار زل شهرستان دلیجان خبر داد.

به‌گزارش اداره‌کل میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان مرکزی «حسین محمودی» گفت: فصل اول کاوش باستان‌شناسی غار زل دلیجان آغاز شده که تاکنون آثاری از چرم نوشته‌های دوره ساسانی به خط پهلوی ساسانی به دست آمده است.

👈 وی افزود: بر اساس نتایج بررسی‌ها و کاوش‌های صورت گرفته، این غار نقش پناهگاه و نگهداری اشیاء با ارزش را در اوایل ورود اسلام به ایران داشته و برخی از آثار دوره ساسانی در این غار نگهداری می‌شده است.

👈 معاون میراث‌فرهنگی، اداره‌کل میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی استان مرکزی ادامه داد: غارها یکی از مکان‌های استقراری انسان در طول تاریخ محسوب می‌شوند و این گونه عارضه‌های طبیعی که در طول تاریخ به نوعی مورد استفاده و یا استقرار انسان بوده‌اند، غارهای تاریخی محسوب می‌شوند.

👈 محمودی با اشاره به اینکه، غار تاریخی زل در شهرستان دلیجان از جمله مکان‌های تاریخی استان مرکزی است، اظهار کرد: این غار در حال حاضر توسط محمدرضا نعمتی از اعضای هیات علمی پژوهشکده باستان شناسی وزارت میراث فرهنگی در دست کاوش است.

👈 وی توضیح داد: در این غار تاریخی، بقایای یک استخر مصنوعی و دست ساخته بشر به دست آمده که به منظور ذخیره و بهره‌برداری آب ایجاد شده بود.

👈 معاون میراث‌فرهنگی، اداره‌کل میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی استان مرکزی افزود: خشت‌های خام و داده‌های سفالی، تکه‌های پارچه و چرم نوشته دوره ساسانی از جمله آثار به دست آمده در این فصل کاوش غار زل است که در دست بررسی و مطالعه است.

┏━━━🍁━━━┓
⠀      @foalborz
┗━━━🍁━━━┛

https://biaupload.com/do.php?imgf=org-540fc420de101.jpg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (داریوش میرزاخانی)
کوروش بزرگ(شماره ۱)
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
بنیان گذار شاهنشاهی

کوروش بزرگ را به درستی بنیان گذار شاهنشاهی پارسی هخامنشی خوانده اند. شاه جدید که از پایگاه جغرافیایی محدودی در مرکز فارس برخاسته بود، در مدت چند دهه (۵۳۰-۵۵۹ پ.م) بر پادشاهی های بزرگی مسلط شد که در نیمه نخست سده ششم پیش از میلاد سرزمین های شرق نزدیک در روزگار باستان را در بر داشتند: پادشاهی لیدی، شامل همه بخش های غربی آسیای صغیر تا رودخانه هالیس؛ پادشاهی ماد که مرکز آن حوالی اکباتان (همدان) بود، البته محدوده جغرافیایی آن هنوز جای بحث دارد؛ شاهنشاهی بابل نو که در دوران فرمانروایی آخرین پادشاهش نبونه ئید (۵۳۹-۵۵۶ پ.م) بخش زیادی از به اصطلاح هلال حاصلخيز (از شمال سوریه تا مرزهای غربی فلات ایران را در برداشت. گذشته از این کوروش در فلات ایران و آسیای مرکزی نیز به لشکر کشی های نظامی پرداخت. در زمان مرگ او (۵۳۰ پ.م) تنها مصر در قلمرو شاهنشاهی پارسی قرار نداشت. کمبوجیه دوم (۵۲۲-۵۳۰ پ.م) پسر و جانشین او، فتح دره نیل را به انجام رساند. شاهنشاهی هخامنشی که هنوز شکننده و در حال شکل گیری بود، از این پس پهناورترین شاهنشاهی استقرار یافته از دریای اژه تا آسیای مرکزی بود. یکی از مهم ترین و دشوار ترین پرسش هایی که درباره هخامنشیان برای تاریخ نویسان مطرح گردیده این است که چگونه می توان پیدایش به ظاهر ناگهانی یک قدرت جدید منطقه ای در شرق نزدیک را توضیح داد که ویژگی آن موفقیت در حفظ توازنی از قدرت های سیاسی است. برای مدتی طولانی تنها منبع موجود اطلاعات درباره تاریخ هخامنشی نویسندگان یونانی بودند. به ویژه همان طور که در کوروش نامه گزنفون ذکر شده است، ظاهراً شخصيت کوروش اعتبار و احترام زیادی را در یونان برانگیخته بود، تا اندازه ای که او را الگوی یک «پادشاه خوب» می دانستند. با وجود این، هرودوت نخستین و تنها گزارش جامع از زندگی و فتوحات کوروش را به دست می دهد. هرودوت برای نشان دادن ریشه های دشمنی بین یونانیها و پارسی ها فصل هایی طولانی از کتاب خود را به نبردهای کوروش اختصاص داده است. او گزارش خود را با فتح لیدی و تصرف سارد به دست سپاه پارسی آغاز کرده است(۱). هرودوت پیش از آن که به همین روش لشکر کشی های گذشته کورش عليه بابل(۲) و ماساژت ها در آسیای مرکزی را توضیح دهد، گزارشی طولانی درباره خاستگاه کوروش و شاهنشاهی پارسی او می دهد و گزارشی از رسوم و نهادهای اجتماعی و مذهبی پارسی ها را به دست می دهد(۳). این متن این گونه آغاز می شود: «و از این پس تاریخ ما با تحقیق درباره کوروش، کسی که شاهنشاهی کروسوس را نابود ساخت، و درباره پارسی ها و این که چگونه رهبری آسیا را به دست گرفتند، ادامه می یابد.»(ص ۱۱ _ ۱۲)

۱)Histories ,I, 46-94
۲)I.177-200
۳)I. 95-140

مأخذ: دریایی، تورج.  کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران. فصل یکم: مقاله کوروش بزرگ، نوشته: پی یر بریان، ترجمه: آذردخت جلیلیان. انتشارات توس _ بهار ۱۳۹۳
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (داریوش میرزاخانی)
کوروش بزرگ(شماره ۲)
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
کوروش اَنشان

امروزه می توانیم از منابع معاصر مستقیم و آموزنده تری استفاده کنیم. در منشور بابلی که به استوانه کوروش معروف است، پادشاه یک لقب بابلی دریافت کرده است (من، کوروش، شاه جهان، شاه نیرومند، شاه بابل، ...)، اما او خود را با توجه به خاستگاهش نیز معرفی می کند: «پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کوروش، نواده چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان». شهر انشان به طور مشخص در استان فارس کنونی در تل ملیان واقع شده است که از شهر پارسه (تخت جمشید) که بعداً توسط داریوش یکم بنیان گذاشته شد، دور نیست. بنابراین با توجه به این گزارش، کوروش بزرگ نواده یک خاندان سلطنتی بود که چیش پیش بنیان گذار آن بوده است، او پسر کمبوجیه یکم و نوه کسی بود که باید او را کوروش یکم دانست. گذشته از این، یک مهر استوانه ای که نقش آن بر برخی از لوحه های تخت جمشید مربوط به دوران فرمانروایی داریوش یکم دیده می شود، کتیبه خیره کننده ای به خط ایلامی میخی دارد: «کورَش انشان، پسر چیش پش». در اینجا نخستین نشانه از سلسله چیش پش را می بینیم. اما این کورَش کیست؟ آیا او پدر یا عموی کوروش بزرگ است؟ هیچ کس نمی تواند به یقین او را شناسایی کند، اما هیچ تردیدی نیست که او به همان خاندانی تعلق دارد که از انشان فارس برخاسته است‌ صحنه حکاکی شده بر روی مهر نیز دارای اهمیت است. یک اسب سوار جنگجو نیزه اش را به اهتزاز در آورده است، دو نفر از دشمنان بر روی زمین افتاده اند و نفر سوم در مقابل او ایستاده است و نیزه در بدن او فرو رفته است. با توجه به سبک این مُهر، می توان آن را به یک کارگاه هنری در دربار شاهنشاهی انشان در نیمه نخست سده هفتم پیش از میلاد نسبت داد. انشان مکانی است که ایرانیان مهاجر با مردم بومی ایلام سده ها در تعامل بوده اند. در نتیجه این فرآیند طولانی شکل گیری قومیتی، قوم پارس ظهور یافت که ویژگی های فرهنگی ایرانی و ایلامی را در خود داشت. از این رو، به نظر نمی رسد که تا آن زمان مسئله سلسله هخامنشی مطرح بوده باشد، سلسله ای که داریوش یکُم پس از ظهورش(۵۲۰ - ۵۲۲ پیش از میلاد) آن را به خاطر اعتبار و قدمتش ستایش می کرد، بدون این‌که از کوروش به عنوان یکی از نیاکانش نامی ببرد. احتمال دارد که فرزندان پسر چیش پش پادشاه انشان، با مرگ کوروش دوم (۵۳۰ پ.م) و دو پسر او کمبوجیه دوم و بردیا (۵۲۲ پ.م) منقرض شده باشد. کوروش پس از مرگ در یک آرامگاه باشکوه به خاک سپرده شد که در پاسارگاد در مرکز فارس ساخته شد.(ص ۱۲ _ ۱۴)

مأخذ: دریایی، تورج.  کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران. فصل یکم: مقاله کوروش بزرگ، نوشته: پی یر بریان، ترجمه: آذردخت جلیلیان. انتشارات توس. بهار ۱۳۹۳
@atorabanorg
Forwarded from پژوهشگاه ایران شناسی (داریوش میرزاخانی)
کوروش بزرگ(شماره ۳)
#کوروش
#هخامنشی
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
اداره شاهنشاهی جدید

گذشته از گزارش های مورخان یونانی و به ویژه هرودوت درباره فتوحاتی که سیاه ماد و لیدی را مغلوب ساخت، تنها تصرف بابل را می توان به کمک اسناد میخی با جزئیات بازسازی نمود. استوانه کوروش تمایل فاتحان به همکاری با نخبگان بابل را تأیید می کند: کوروش آشکارا خود را کسی معرفی می کند که به مالیات گیری های نبونه ئید از مکانهای مقدس بابل پایان داده و قدرت مالی و اقتصادی کامل این پرستشگاه ها را به آنها باز گردانده است. در همین زمان بود که تصمیم گرفته شد به جمعیت یهود، که از زمان فرمانروایی نبوکدنزار دوم به بابل تبعید شده بودند، اجازه داده شود تا به اورشلیم باز گردند و پرستشگاه خود را دوباره در آنجا بسازند. در استوانه به این موضوع اشاره ای نشده است. این اطلاعات از خود بهودی ها به ویژه از کتاب های عِزرا و نحميا به دست آمده است. کتاب عِزرا متن فرمان کوروش را به این شکل نقل می کند:
یک گزارش: در نخستین سال فرمانروایی کوروش شاه، کوروش فرمانی صادر کرد: درباره خانه خدا در اورشلیم، اجازه دهید خانه از نو ساخته شود، مکانی که قربانی ها پیشکش می شود و سوزانده میشود [...] آورده میشود. هزینه را دربار شاه پرداخت می کند.
اگر این متن جای بحث داشته باشد، خود واقعه انکارناپذیر است. با وجود این، یهودیه به حالت یک شاهنشاهی برنگشت. به احتمال زیاد یهودیه به یک ایالت (مدینه) تبدیل شد که حاکمی (پِها) از سوی قدرت مرکزی بر آن حکمرانی می کرد. چند سال بعد، در ۵۳۳ پیش از میلاد، یهودیه و سرزمین های مجاور آن در محدوده یک حکومت ایالتی بزرگ (ساتراپی) قرار گرفتند که بابل و کشورهای آن سوی فرات (ابيرناری) را نیز دربرداشت. این مثال ساده نشان می دهد که اشتباه است اگر کوروش را تنها یک فاتح بدانیم که اندیشه ای درباره سازماندهی قلمرو شاهنشاهی خود نداشته است، این مثال همچنین به روشنی نشان می دهد که ساتراپی ها پیش از داریوش وجود داشته اند. ما از سارد و داسکیلیون در آسیای صغیر اطلاع داریم و بقیه نیز در سرزمین های فلات ایران و آسیای مرکزی (یعنی آراخوزیا و باكتریا) شناخته شده اند. ساتراپ ها نماینده شاه بزرگ بودند، فرمان می دادند و به جمع آوری مالیات و منابع انسانی می پرداختند. حضور گئوبروه در بابل گستره اداره سلطنتی در زمان کوروش را نشان می دهد. از میان این کارگزاران، خزانه داران نقش مهمی داشتند، زیرا حاکمان محلی هر سال باید مالیات ها را برای حکومت مرکزی می فرستادند. در بابل سازمان اداری مسئول رسیدگی به مکان های مقدس همچون پرستشگاه اِئانا در اوروک بود. این مکانهای مقدس کارکنان زیادی داشتند و زمین های زیادی را اداره می کردند. از این زمان به بعد، کارگزارانی که به طور مستقیم توسط حکومت مرکزی منصوب می شدند، در اداره پرستشگاه موقعیت برجسته ای یافتند. این پرستشگاهها وظیفه داشتند به طور منظم پیشکش های ویژه مهمی را به حکومت مرکزی بدهند. این پیشکش ها شامل کارگرهایی برای پروژه های ساختمان های سلطنتی (مانند کندن کانال ها) بود و نیز محصولاتی که باید به شاه و دربارش هنگام اقامت در بابل داده می شد. گذشته از این، ساتراپ باید گناهکاران از جمله مجرمینی که از نخبگان جامعه بودند را دستگیر کرده و تحت تعقیب قانونی قرار می دادند. برای نمونه، گیمبلو مرد غیر روحانی که مسئول در آمدهای مربوط به احشام پرستگاه اِئانا بود، به دزدی از احشام محکوم شد و محاکمه او چندین سال طول کشید. همچنین در زمان کوروش بود که نظام هترو در بابل وجود داشت. این اصطلاح به اجتماعی اشاره دارد که در برابر خدمات نظامی به آنها زمین های زراعی داده می شد. این زمینها نامهای مختلفی داشته اند، مانند املاک کمان (بیت قسطی) یا املاک ارابه (بیت نركبتی) و غیره. درباره این نظام به ویژه در نیمه دوم سده پنجم پیش از میلاد، مدارک کافی وجود دارد، اما هیچ تردیدی نیست که این نظام در دوران کوروش و بر اساس ساختارهای نوبابلی از پیش موجود، گسترش یافته است.(ص ۱۵_۱۶)

مأخذ: دریایی، تورج. کوروش بزرگ پادشاه باستانی ایران. فصل یکم: مقاله کوروش بزرگ، نوشته: پی یر بریان، ترجمه: آذردخت جلیلیان. انتشارات توس. بهار ۱۳۹۳
@atorabanorg
2024/09/23 15:31:46
Back to Top
HTML Embed Code: