Forwarded from شفیعی کدکنی
ای مامِ رنجها
ابری چه گونه ابری! اندوه،
دیدهای؟
با آذرخشواژهٔ خود
زار میزند:
هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین
در خون و اشک غوطهور،
ای مامِ رنجها!
ای میهنی که در تو به خواری
مثلِ اسیرِ جنگی یک عمر زیستیم
زین گونه زیستیم و به هِقْهِق گریستیم.
ابری چه گونه ابری! اندوه،
دیدهای؟
با آذرخشواژهٔ خود
زار میزند:
هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین
در خون و اشک غوطهور،
ای مامِ رنجها!
ای میهنی که در تو به خواری
مثلِ اسیرِ جنگی یک عمر زیستیم
زین گونه زیستیم و به هِقْهِق گریستیم.
Forwarded from تاریخ و فرهنگ بلوچستان
💠 معرفی زبان جدگالی
━━━━━━━━≼✵≽━━━━━━━━
🏷 این زبان از لحاظ خانواده زبانی به ترتیب زیر طبقهبندی میشود:
زبانهای هندوآریایی ← شاخه شمال غربی ← زبانهای سندهی ← جدگالی.
💠 زبان یا گویش جدگالی در شهرستانهای جنوبی استان سیستان و بلوچستان رایج است.
💠 این گویش، زبان مادری تیرهٔ جدگال است که در شهرهای راسک، سرباز، کنارک، باهوکلات، دشتیاری زندگی میکنند. طایفههایی نظیر سردارزهی، بلوکزهی، ابوالفتحی، جدگال و... از این تیره هستند. این تیره خود را «نومَّڑ» مینامند و نام «جَدگال» به معنی «مردم دارای زبان جداگانه» از سوی بلوچها بر آنها گذاشته شده است. جدگالهای سیستان و بلوچستان با مردم لاسی ایالت بلوچستان پاکستان خویشاوند هستند.
منطقه جغرافیایی دیگری که زبان جدگالی در آنجا رایج است، دو روستای هلوص و گتاو در بستک استان هرمزگان است.
دیاسپورای جدگال در مینودشت شمال ایران و میناب هرمزگان و کشورهای عمان، چین، هند، روسیه و سند پاکستان ساکناند.
💠 بیشتر گویشوران زبان جدگالی دوزبانه هستند و علاوه بر جدگالی، به زبان بلوچی نیز مسلط هستند. زبان جدگالی تاثیرات بسیاری از زبان بلوچی پذیرفته است. متاسفانه این زبان در معرض انقراض است زیرا گویشوران جدگالی که در منطقه خرده فرهنگ به شمار میآیند، زبان خود را به نفع زبان بلوچی که کاربرد بیشتری دارد و زبان مسلط بر جامعه است ترک میکنند.
━━━━≺❁≻━━━━
🔹 واژههایی از زبان جدگالی:
🔸 پے / pɨ / پدر
🔸 ماءُ / mɑʊ / مادر
🔸 پوٽر / Poʈr / فرزند پسر
🔸 ڌی / dʰi / فرزند دختر
🔸 ڀاء / bʰɑʔ / برادر
🔸 ڀڻ / bʰaɳ / خواهر
🔸 ڌيھ / dʰih / دختر
🔸 ڪارو / karo / سیاه
🔸 ڌَورو / dʰavaro / سفيد
🔸 ڏينھں / ɗinhn / روز
🔸 پاٹی/ Pɑɳi / آب
🔸 بُس / bʊs / خاک
🔸 ڄيئرو / ɟɛro / آتش
🔸 وا / vɑ / باد، هوا
🔸 سِج / sij / خورشید، آفتاب
🔸 تارو / tɑro / ستاره
🔸 ھڪڙو / hIkɽo / یک - ۲
🔸 ٻا / ɓɑ / دو - ۲
🔸 ٽرے / ʈrɨ / سه - ۳
🔸 چار / cɑr / چهار - ۴
🔸 پنجَ / Panja / پنج - ۵
🔸 چيھ / ceh / شش - ۶
🔸 ستءَ / sata/ هفت - ۷
🔸 اَٺ / aʈʰ / هشت - ۸
🔸 نھو / nho / نه - ۹
🔸 ڏَه / ɗa / ده - ۱۰
━━━━≺❁≻━━━━
📚سرچشمه:
حجتی، رضا (۱۳۹۶): «توصیف جامع زبان جدگالی». دانشگاه پیامنور، مرکز تهران جنوب.
━━━━━━━━≼✵≽━━━━━━━━
#زبان
⌲ @balochs_history
━━━━━━━━≼✵≽━━━━━━━━
🏷 این زبان از لحاظ خانواده زبانی به ترتیب زیر طبقهبندی میشود:
زبانهای هندوآریایی ← شاخه شمال غربی ← زبانهای سندهی ← جدگالی.
💠 زبان یا گویش جدگالی در شهرستانهای جنوبی استان سیستان و بلوچستان رایج است.
💠 این گویش، زبان مادری تیرهٔ جدگال است که در شهرهای راسک، سرباز، کنارک، باهوکلات، دشتیاری زندگی میکنند. طایفههایی نظیر سردارزهی، بلوکزهی، ابوالفتحی، جدگال و... از این تیره هستند. این تیره خود را «نومَّڑ» مینامند و نام «جَدگال» به معنی «مردم دارای زبان جداگانه» از سوی بلوچها بر آنها گذاشته شده است. جدگالهای سیستان و بلوچستان با مردم لاسی ایالت بلوچستان پاکستان خویشاوند هستند.
منطقه جغرافیایی دیگری که زبان جدگالی در آنجا رایج است، دو روستای هلوص و گتاو در بستک استان هرمزگان است.
دیاسپورای جدگال در مینودشت شمال ایران و میناب هرمزگان و کشورهای عمان، چین، هند، روسیه و سند پاکستان ساکناند.
💠 بیشتر گویشوران زبان جدگالی دوزبانه هستند و علاوه بر جدگالی، به زبان بلوچی نیز مسلط هستند. زبان جدگالی تاثیرات بسیاری از زبان بلوچی پذیرفته است. متاسفانه این زبان در معرض انقراض است زیرا گویشوران جدگالی که در منطقه خرده فرهنگ به شمار میآیند، زبان خود را به نفع زبان بلوچی که کاربرد بیشتری دارد و زبان مسلط بر جامعه است ترک میکنند.
━━━━≺❁≻━━━━
🔹 واژههایی از زبان جدگالی:
🔸 پے / pɨ / پدر
🔸 ماءُ / mɑʊ / مادر
🔸 پوٽر / Poʈr / فرزند پسر
🔸 ڌی / dʰi / فرزند دختر
🔸 ڀاء / bʰɑʔ / برادر
🔸 ڀڻ / bʰaɳ / خواهر
🔸 ڌيھ / dʰih / دختر
🔸 ڪارو / karo / سیاه
🔸 ڌَورو / dʰavaro / سفيد
🔸 ڏينھں / ɗinhn / روز
🔸 پاٹی/ Pɑɳi / آب
🔸 بُس / bʊs / خاک
🔸 ڄيئرو / ɟɛro / آتش
🔸 وا / vɑ / باد، هوا
🔸 سِج / sij / خورشید، آفتاب
🔸 تارو / tɑro / ستاره
🔸 ھڪڙو / hIkɽo / یک - ۲
🔸 ٻا / ɓɑ / دو - ۲
🔸 ٽرے / ʈrɨ / سه - ۳
🔸 چار / cɑr / چهار - ۴
🔸 پنجَ / Panja / پنج - ۵
🔸 چيھ / ceh / شش - ۶
🔸 ستءَ / sata/ هفت - ۷
🔸 اَٺ / aʈʰ / هشت - ۸
🔸 نھو / nho / نه - ۹
🔸 ڏَه / ɗa / ده - ۱۰
━━━━≺❁≻━━━━
📚سرچشمه:
حجتی، رضا (۱۳۹۶): «توصیف جامع زبان جدگالی». دانشگاه پیامنور، مرکز تهران جنوب.
━━━━━━━━≼✵≽━━━━━━━━
#زبان
⌲ @balochs_history
#میر_جلال_الدین_کزازی :
همه شما فرزندان فردوسی هستید
همه شما چه بدانید، چه ندانید، چه بخواهید و چه نخواهید فرزاندان فردوسی هستید و در دامان فردوسی پرورده شدهاید؛ چرا که شاهنامه نامه سپند و اهورایی هزارههای فرهنگ و هنر ایرانی است. اگر فردوسی در تاریخ سربرنمیآورد و شاهنامه را نمیسرود ما امروز خود را ایرانی نمیدانستیم و با زبان شورانگیز و فارسی سخن نمیگفتیم.
@shahnamehpajohan
#میر_جلال_الدین_کزازی
توس شهری جهانی است
میرجلالالدین کزازی در حمایت از ثبت جهانی شهر توس نوشت: «توس نهتنها شهری ایرانی،شهری جهانی است و هر آینه، شایسته آنکه در شمار شهرهای بزرگ جهان که در فرهنگ جهانی کارساز و اثرگذار بودهاند، جای بگیرد.»
میرجلالالدین کزازی نوشت: «توس یکی از کهنترین و نامورترین شهرهای ایران است و در اوستا، نامه مینوی ایرانیان کهن در شمار شانزده سرزمین سپند، از آن سخن رفته است. توس یکی از کانونهای شکوفان فرهنگ و ادب ایران بوده است و پروردگاه شمار بسیار از نامداران. از دیگر سوی توس جایی است که دل ایران در آن میتپد: ایرانیترین ایرانی: آنکه شاهکار برترین و گوهرین سخن پارسی و گرامیترین آفریده و گرانمایهترین پدیده فرهنگی ایران را: شاهنامه، پدید آورده است، در آن آرمیده است: زباناور ورجاوند بیمانند، اوستادان اوستاد فردوسی _ که یادش جاودان ماناد و روانش، در گرثمان، شاد!
از همینروی، توس نهتنها شهری ایرانی، شهری جهانی است و هر آینه، شایسته آنکه در شمار شهرهای بزرگ جهان که در فرهنگ جهانی کارساز و اثرگذار بودهاند، جای بگیرد و ارج نهاده آید.»
#توس_مدیا
@tusmediair
https://www.tg-me.com/eshtadan
همه شما فرزندان فردوسی هستید
همه شما چه بدانید، چه ندانید، چه بخواهید و چه نخواهید فرزاندان فردوسی هستید و در دامان فردوسی پرورده شدهاید؛ چرا که شاهنامه نامه سپند و اهورایی هزارههای فرهنگ و هنر ایرانی است. اگر فردوسی در تاریخ سربرنمیآورد و شاهنامه را نمیسرود ما امروز خود را ایرانی نمیدانستیم و با زبان شورانگیز و فارسی سخن نمیگفتیم.
@shahnamehpajohan
#میر_جلال_الدین_کزازی
توس شهری جهانی است
میرجلالالدین کزازی در حمایت از ثبت جهانی شهر توس نوشت: «توس نهتنها شهری ایرانی،شهری جهانی است و هر آینه، شایسته آنکه در شمار شهرهای بزرگ جهان که در فرهنگ جهانی کارساز و اثرگذار بودهاند، جای بگیرد.»
میرجلالالدین کزازی نوشت: «توس یکی از کهنترین و نامورترین شهرهای ایران است و در اوستا، نامه مینوی ایرانیان کهن در شمار شانزده سرزمین سپند، از آن سخن رفته است. توس یکی از کانونهای شکوفان فرهنگ و ادب ایران بوده است و پروردگاه شمار بسیار از نامداران. از دیگر سوی توس جایی است که دل ایران در آن میتپد: ایرانیترین ایرانی: آنکه شاهکار برترین و گوهرین سخن پارسی و گرامیترین آفریده و گرانمایهترین پدیده فرهنگی ایران را: شاهنامه، پدید آورده است، در آن آرمیده است: زباناور ورجاوند بیمانند، اوستادان اوستاد فردوسی _ که یادش جاودان ماناد و روانش، در گرثمان، شاد!
از همینروی، توس نهتنها شهری ایرانی، شهری جهانی است و هر آینه، شایسته آنکه در شمار شهرهای بزرگ جهان که در فرهنگ جهانی کارساز و اثرگذار بودهاند، جای بگیرد و ارج نهاده آید.»
#توس_مدیا
@tusmediair
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
بیست و چهارم شهریورماه سالروز درگذشت دکتر عبدالحسین زرّینکوب
چگونه میتوان ایرانی بود؟
من وقتی در باب گذشتۀ ایران تأمل میکنم، از اینکه ایرانیها دنیا را به نام دین یا به نام آزادی به آتش و خون نکشیدهاند، از اینکه مردم سرزمینهای فتحشده را قتل عام نکردهاند و دشمنان خود را گروهگروه به اسارت نبردهاند، از اینکه در روزگار قدیم یونانیهای مطرود را پناه دادهاند، ارامنه را در داخل خانۀ خویش پذیرفتهاند، جهودان و پیغمبرانشان را از اسارت بابل نجات دادهاند، از اینکه در قرنهای گذشته جنگ صلیبی بر ضد دنیا راه نینداختهاند و محکمۀ تفتیش عقاید درست نکردهاند... و از اینکه رویهمرفته ایرانیها به اندازۀ سایر اقوام کهنسال دنیا نقطهضعف اخلاقی نشان ندادهاند، احساس آرامش و غرور میکنم و در این احوال اگر سؤال سمج و تأملبرانگیز منتسکیو و پاریسیهای کنجکاوش یقهام را بگیرد و باز از من بپرسد «چگونه میتوان ایرانی بود؟»، جواب روشنی برای آن آماده دارم. جوابی که خود سؤالی دیگر است: «چگونه میتوان ایرانی نبود؟»
گمان دارم نسل تازهای که حالا دارد به عرصه میآید و حتّی نسلهایی که میبایست شاهد استمرار تاریخ و فرهنگ ایران باشند نیز میخواهند همین جواب غرورانگیز را در برابر سؤال منتسکیو داشته باشند. در این صورت میبایست نه فقط خودشان این عنصر اخلاقی و انسانی را که در فرهنگ ایران هست حفظ کنند بلکه از طرف ما نیز باید این اندازه سعی شود امیدِ آنکه در آینده هم ایرانی مثل گذشته ملامتناپذیر بماند از بین نرود.
با اینهمه هرگاه روزی بیاید که زبان ما از دخالتهای هوسناکانۀ امروزینگان لطمه ببیند و محدود شود، هرگاه ظرافت و ادب سنتی ما به خشونت و وقاحت عاری از گذشته بگراید، هرگاه روح عدالتجویی در نزد ما به درندهخویی انتقامجویانه منتهی شود، هرگاه به جای تسامح فرخندۀ کورشی سانسور عقاید در فرهنگ ما رواج پیدا کند و علاقه به خیر مزدیسنایی در بین ما جای خود را به خودپرستیها بدهد در آینده بسا که دنیای انسانیت با کنجکاوی پاریسیهای عهد منتسکیو اما با خرسندی و نفرتی که درخور روح تهذیبیافتۀ انسان کامل خواهد بود از روی تلخکامی و انکار خواهد پرسید: «ایرانی؟ چگونه میتوان ایرانی بود؟»
امید من آن است که در آینده نیز لحن این سؤال هرگز از شور و شوق ستایشگرانۀ دوستداران ایران خالی نباشد.
[«چگونه میتوان ایرانی بود؟ چگونه میتوان ایرانی نبود؟»، دکتر عبدالحسین زرّینکوب، کاوه، مونیخ، زمستان ۱۳۵۴، ص ۴-۸]
🔻عکس از گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
#عبدالحسین_زرین_کوب
(۲۷ اسفند ۱۳۰۱ #بروجرد - ۲۴ شهریور ۱۳۷۸ #تهران)
ادیب، تاریخنگار، منتقد ادبی، نویسنده و مترجم برجسته.
آثار او بهعنوان مرجع عمده در مطالعات تصوف و مولویشناسی شناخته میشود. وی از تاریخنگاران برجسته ایران است و آثار معروفی در تاریخ ایران و نیز تاریخ اسلام دارد. این آثار بهدلیل بیان ادبی و حماسی تاریخ از آثار پرفروش در میان ایرانیان هستند.
#دو_قرن_سکوت از جمله آثار اوست.
https://www.tg-me.com/eshtadan
چگونه میتوان ایرانی بود؟
من وقتی در باب گذشتۀ ایران تأمل میکنم، از اینکه ایرانیها دنیا را به نام دین یا به نام آزادی به آتش و خون نکشیدهاند، از اینکه مردم سرزمینهای فتحشده را قتل عام نکردهاند و دشمنان خود را گروهگروه به اسارت نبردهاند، از اینکه در روزگار قدیم یونانیهای مطرود را پناه دادهاند، ارامنه را در داخل خانۀ خویش پذیرفتهاند، جهودان و پیغمبرانشان را از اسارت بابل نجات دادهاند، از اینکه در قرنهای گذشته جنگ صلیبی بر ضد دنیا راه نینداختهاند و محکمۀ تفتیش عقاید درست نکردهاند... و از اینکه رویهمرفته ایرانیها به اندازۀ سایر اقوام کهنسال دنیا نقطهضعف اخلاقی نشان ندادهاند، احساس آرامش و غرور میکنم و در این احوال اگر سؤال سمج و تأملبرانگیز منتسکیو و پاریسیهای کنجکاوش یقهام را بگیرد و باز از من بپرسد «چگونه میتوان ایرانی بود؟»، جواب روشنی برای آن آماده دارم. جوابی که خود سؤالی دیگر است: «چگونه میتوان ایرانی نبود؟»
گمان دارم نسل تازهای که حالا دارد به عرصه میآید و حتّی نسلهایی که میبایست شاهد استمرار تاریخ و فرهنگ ایران باشند نیز میخواهند همین جواب غرورانگیز را در برابر سؤال منتسکیو داشته باشند. در این صورت میبایست نه فقط خودشان این عنصر اخلاقی و انسانی را که در فرهنگ ایران هست حفظ کنند بلکه از طرف ما نیز باید این اندازه سعی شود امیدِ آنکه در آینده هم ایرانی مثل گذشته ملامتناپذیر بماند از بین نرود.
با اینهمه هرگاه روزی بیاید که زبان ما از دخالتهای هوسناکانۀ امروزینگان لطمه ببیند و محدود شود، هرگاه ظرافت و ادب سنتی ما به خشونت و وقاحت عاری از گذشته بگراید، هرگاه روح عدالتجویی در نزد ما به درندهخویی انتقامجویانه منتهی شود، هرگاه به جای تسامح فرخندۀ کورشی سانسور عقاید در فرهنگ ما رواج پیدا کند و علاقه به خیر مزدیسنایی در بین ما جای خود را به خودپرستیها بدهد در آینده بسا که دنیای انسانیت با کنجکاوی پاریسیهای عهد منتسکیو اما با خرسندی و نفرتی که درخور روح تهذیبیافتۀ انسان کامل خواهد بود از روی تلخکامی و انکار خواهد پرسید: «ایرانی؟ چگونه میتوان ایرانی بود؟»
امید من آن است که در آینده نیز لحن این سؤال هرگز از شور و شوق ستایشگرانۀ دوستداران ایران خالی نباشد.
[«چگونه میتوان ایرانی بود؟ چگونه میتوان ایرانی نبود؟»، دکتر عبدالحسین زرّینکوب، کاوه، مونیخ، زمستان ۱۳۵۴، ص ۴-۸]
🔻عکس از گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
#عبدالحسین_زرین_کوب
(۲۷ اسفند ۱۳۰۱ #بروجرد - ۲۴ شهریور ۱۳۷۸ #تهران)
ادیب، تاریخنگار، منتقد ادبی، نویسنده و مترجم برجسته.
آثار او بهعنوان مرجع عمده در مطالعات تصوف و مولویشناسی شناخته میشود. وی از تاریخنگاران برجسته ایران است و آثار معروفی در تاریخ ایران و نیز تاریخ اسلام دارد. این آثار بهدلیل بیان ادبی و حماسی تاریخ از آثار پرفروش در میان ایرانیان هستند.
#دو_قرن_سکوت از جمله آثار اوست.
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
attach 📎
Forwarded from پارسیانجمن
🔷 سخنِ روز (۱۴۸) از زندهیاد جواد طباطبایی
👈 برگرفته از: گفتوگو با جواد طباطبایی دربارهی آذربایجان و پانترکیسم (بخش ۲): پانترکیسم ملغمهای از بیسوادی و بیشعوری است
👈 برایِ دیدنِ سخنهای روزِ پیشین به این نشانی در تارنمای «پارسیانجمن» بنگرید.
#سخن_روز
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
👈 برگرفته از: گفتوگو با جواد طباطبایی دربارهی آذربایجان و پانترکیسم (بخش ۲): پانترکیسم ملغمهای از بیسوادی و بیشعوری است
👈 برایِ دیدنِ سخنهای روزِ پیشین به این نشانی در تارنمای «پارسیانجمن» بنگرید.
#سخن_روز
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
#ابوالفضل_خطیبی:
فهم شاهنامه بدون آشنایی با زبان های فارسی میانه و باستان ممکن نیست
فهم شاهنامه بدون آشنایی با زبانهای فارسی میانه و باستان و فرهنگ آن ممکن نیست. شاهنامه با یک واسطه به متن پهلوی می رسد و به شدت متاثر از فرهنگهای ایران پیش از اسلام است. به همین دلیل نمیشود بی درکی از آن فرهنگها به درک شاهنامه نائل شد.
نبوغ فردوسی در گزینش بهترین کتاب برای به نظم درآوردن بود. در متنی که فردوسی به نظم درآورده است یکپارچگی تاریخی و سیاسی ایران را میشود دید و این بسیار ارزشمندتر از به نظم درآوردن اثری نظیر گشتاسب نامه است که تنها بخشی کوچک و محدود از یک حماسه را بیان میکند.
@shahnamehpajohan
🔸گل نارون یا گل پارسی / ابوالفضل خطیبی
🔹شاید گل و نارون درست باشد که در این صورت گل به معنی «گل سرخ» است. نارون میتواند به دو معنی باشد. «یکی درختی با شاخههای انبوه و چتری» و دیگر به معنی «درخت انار» (مرکب از نار به معنی «انار» (پهلوی anār) و ون (پهلوی wan) به معنی «درخت»). اگر به معنی نخستین بگیریم، به سرو بهتر میخورد و در این صورت بهتر است گل و بخوانیم. ولی اگر به معنی دوم بگیریم، گل نارون همان «گل انار، گلنار» میگردد و مناسبتر مینماید (← بیت ۲۱). شاخ سرو کنایه از «اندام برافراشتۀ روز جوانی» است: تذرو شادی و کامرانی از نسرینِ رخِ پیرِ من گریزان است و گلنارِ رخسار و سروِ اندامِ جوانی میجوید.
🔶نقل از باشگاه شاهنامه پژوهان
https://www.tg-me.com/eshtadan
فهم شاهنامه بدون آشنایی با زبان های فارسی میانه و باستان ممکن نیست
فهم شاهنامه بدون آشنایی با زبانهای فارسی میانه و باستان و فرهنگ آن ممکن نیست. شاهنامه با یک واسطه به متن پهلوی می رسد و به شدت متاثر از فرهنگهای ایران پیش از اسلام است. به همین دلیل نمیشود بی درکی از آن فرهنگها به درک شاهنامه نائل شد.
نبوغ فردوسی در گزینش بهترین کتاب برای به نظم درآوردن بود. در متنی که فردوسی به نظم درآورده است یکپارچگی تاریخی و سیاسی ایران را میشود دید و این بسیار ارزشمندتر از به نظم درآوردن اثری نظیر گشتاسب نامه است که تنها بخشی کوچک و محدود از یک حماسه را بیان میکند.
@shahnamehpajohan
🔸گل نارون یا گل پارسی / ابوالفضل خطیبی
🔹شاید گل و نارون درست باشد که در این صورت گل به معنی «گل سرخ» است. نارون میتواند به دو معنی باشد. «یکی درختی با شاخههای انبوه و چتری» و دیگر به معنی «درخت انار» (مرکب از نار به معنی «انار» (پهلوی anār) و ون (پهلوی wan) به معنی «درخت»). اگر به معنی نخستین بگیریم، به سرو بهتر میخورد و در این صورت بهتر است گل و بخوانیم. ولی اگر به معنی دوم بگیریم، گل نارون همان «گل انار، گلنار» میگردد و مناسبتر مینماید (← بیت ۲۱). شاخ سرو کنایه از «اندام برافراشتۀ روز جوانی» است: تذرو شادی و کامرانی از نسرینِ رخِ پیرِ من گریزان است و گلنارِ رخسار و سروِ اندامِ جوانی میجوید.
🔶نقل از باشگاه شاهنامه پژوهان
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from ایران ورجاوند ™ Irān-i Varjāvand
💠 ایرانشناسی | باستانشناسی
💠 «کاروانسراهای ایران» ثبت جهانی شد
💠 پرونده «کاروانسراهای ایران» بهعنوان بیست و هفتمین اثر تاریخی و طبیعی ایران در یونسکو به ثبت جهانی رسید.
در چهل و پنجمین نشست کمیته میراث جهانی یونسکو که در ریاض عربستان در حال برگزاری است، امروز، یکشنبه ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۲، پرونده «کاروانسراهای ایران» تأیید شد و به ثبت رسید.
بدین ترتیب، «کاروانسراهای ایران» بیست و هفتمین اثر تاریخی و طبیعی ایران در فهرست جهانی یونسکو است.
در این پرونده، ۵۴ کاروانسرای ایران ثبت شدهاند که عبارتند از: دیر گچین (قم)، نوشیروان(اصفهان)، پرند یا قلعه سنگی (تهران)، رباط شرف (خراسان رضوی)، سنگی انجیره (یزد)، جمالآباد (آذربایجان شرقی)، عباس آباد تایباد (خراسان رضوی)، فخر داوود (خراسان رضوی)، شیخعلی خان (اصفهان)، مرنجاب (اصفهان)، امینآباد (اصفهان)، گبرآباد (کاشان)، مهیار (اصفهان)، گز (اصفهان)، کوهپایه (اصفهان)، مزینان (خراسان رضوی)، ایزدخواست (فارس)، فخرآباد (خراسان رضوی)، سرایان (خراسان جنوبی)، قصر بهرام (سمنان)، آهوان (سمنان)، میامی (سمنان)، عباس آباد (سمنان)، میاندشت (سمنان)، زین الدین (یزد)، میبد(یزد)، فرسفج(فارس)، خواجه نظر(آذربایجان غربی)، دهدشت (کهگیلویه و بویراحمد)، بیستون (کرمانشاه)، گنجعلی،خان (کرمان)، گویجه بل (آذربایجان شرقی)، خوی (آذربایجان غربی)، صائین (اردبیل)، تی تی (گیلان)، باغ شیخ (مرکزی)، زعفرانیه (خراسان رضوی)، مهر (خراسان رضوی)، ینگه امام (البرز)، بستک (هرمزگان)، برازجان (بوشهر)، خرانق (یزد)، آجری انجیره (یزد)، افضل (خوزستان)، نیستانک (اصفهان)، چاه کوران (کرمان)، چمشک (لرستان)، رشتی(یزد)، تاج آباد (همدان)، ده محمد (خراسان جنوبی)، خان (آذربایجان غربی)، چهل پایه (خراسان جنوبی)، سعدالسلطنه (قزوین) و رباط قلی (خراسان شمالی) است.
در این جلسه، رسول وطندوست به نمایندگی از هیأت اعزامی ایران گزارشی از پرونده کاروانسراهای ایران ارائه کرد.
او سخنان خود را با شعری از مولانا به پایان رساند: کرده منزل شب به یک کاروانسرا / اهل شرق و اهل غرب و ماورامانده در کاروانسرا خرد و شگرف / روزها با هم ز سرما و ز برف
💠 «کاروانسراهای ایران» ثبت جهانی شد
💠 پرونده «کاروانسراهای ایران» بهعنوان بیست و هفتمین اثر تاریخی و طبیعی ایران در یونسکو به ثبت جهانی رسید.
در چهل و پنجمین نشست کمیته میراث جهانی یونسکو که در ریاض عربستان در حال برگزاری است، امروز، یکشنبه ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۲، پرونده «کاروانسراهای ایران» تأیید شد و به ثبت رسید.
بدین ترتیب، «کاروانسراهای ایران» بیست و هفتمین اثر تاریخی و طبیعی ایران در فهرست جهانی یونسکو است.
در این پرونده، ۵۴ کاروانسرای ایران ثبت شدهاند که عبارتند از: دیر گچین (قم)، نوشیروان(اصفهان)، پرند یا قلعه سنگی (تهران)، رباط شرف (خراسان رضوی)، سنگی انجیره (یزد)، جمالآباد (آذربایجان شرقی)، عباس آباد تایباد (خراسان رضوی)، فخر داوود (خراسان رضوی)، شیخعلی خان (اصفهان)، مرنجاب (اصفهان)، امینآباد (اصفهان)، گبرآباد (کاشان)، مهیار (اصفهان)، گز (اصفهان)، کوهپایه (اصفهان)، مزینان (خراسان رضوی)، ایزدخواست (فارس)، فخرآباد (خراسان رضوی)، سرایان (خراسان جنوبی)، قصر بهرام (سمنان)، آهوان (سمنان)، میامی (سمنان)، عباس آباد (سمنان)، میاندشت (سمنان)، زین الدین (یزد)، میبد(یزد)، فرسفج(فارس)، خواجه نظر(آذربایجان غربی)، دهدشت (کهگیلویه و بویراحمد)، بیستون (کرمانشاه)، گنجعلی،خان (کرمان)، گویجه بل (آذربایجان شرقی)، خوی (آذربایجان غربی)، صائین (اردبیل)، تی تی (گیلان)، باغ شیخ (مرکزی)، زعفرانیه (خراسان رضوی)، مهر (خراسان رضوی)، ینگه امام (البرز)، بستک (هرمزگان)، برازجان (بوشهر)، خرانق (یزد)، آجری انجیره (یزد)، افضل (خوزستان)، نیستانک (اصفهان)، چاه کوران (کرمان)، چمشک (لرستان)، رشتی(یزد)، تاج آباد (همدان)، ده محمد (خراسان جنوبی)، خان (آذربایجان غربی)، چهل پایه (خراسان جنوبی)، سعدالسلطنه (قزوین) و رباط قلی (خراسان شمالی) است.
در این جلسه، رسول وطندوست به نمایندگی از هیأت اعزامی ایران گزارشی از پرونده کاروانسراهای ایران ارائه کرد.
او سخنان خود را با شعری از مولانا به پایان رساند: کرده منزل شب به یک کاروانسرا / اهل شرق و اهل غرب و ماورامانده در کاروانسرا خرد و شگرف / روزها با هم ز سرما و ز برف
Forwarded from خانه تسنیم دامغان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دامغان؛ همچنان نامی گمشده در حوزه میراث فرهنگی!
"کاروانسراهای ایران" ثبت جهانی شد.
🔸در پرونده ثبت جهانی کاروانسراهای ایران، نام ۵۴ کاروانسرا وجود دارد که نام ۶ کاروانسرای استان سمنان در این لیست میدرخشد و متاسفانه هیچ نامی از کاروانسراهای دامغان نیست!
🔸دو سال پیش اعلام شد در بررسی اولیه کمیته کارشناسی یونسکو، به دلیل وجود یک ساختمان ناقض حریم کاروانسرا (ساختمان پزشکان) نام کاروانسرای دامغان از لیست حذف شد و اینکه چرا کاروانسرای قوشه در لیست قرار نگرفت، میبایست اداره کل میراث فرهنگی استان پاسخ دهد!
🔸ساخت مسجد جدید در عرصه مسجد تاریخانه، عبور ریل راهآهن از عرصه تپهحصار، ساخت ساختمان پزشکان و پاساژ عقیق در حریم کاروانسرا، ساخت مصلی در حریم مسجد جامع، بخشی از نقض قوانین در حوزه میراث فرهنگی دامغان است و نقد دوستداران میراث فرهنگی به ساختوسازهای غیرمجاز در حریم امامزادگان و مسجد تاریخانه و.. به جهت پیشگیری از وقوع چنین اتفاقات تاسفبار در آینده است!
🔸انتظار است مسئولان و متولیان امر موضوع پیشگیری، قلعوقمع و حذف ساختوساز غیرمجاز و غیرقانونی در حریم آثار را جدی بگیرند!
«خانه تسنیم دامغان»
@khane_tasnim
"کاروانسراهای ایران" ثبت جهانی شد.
🔸در پرونده ثبت جهانی کاروانسراهای ایران، نام ۵۴ کاروانسرا وجود دارد که نام ۶ کاروانسرای استان سمنان در این لیست میدرخشد و متاسفانه هیچ نامی از کاروانسراهای دامغان نیست!
🔸دو سال پیش اعلام شد در بررسی اولیه کمیته کارشناسی یونسکو، به دلیل وجود یک ساختمان ناقض حریم کاروانسرا (ساختمان پزشکان) نام کاروانسرای دامغان از لیست حذف شد و اینکه چرا کاروانسرای قوشه در لیست قرار نگرفت، میبایست اداره کل میراث فرهنگی استان پاسخ دهد!
🔸ساخت مسجد جدید در عرصه مسجد تاریخانه، عبور ریل راهآهن از عرصه تپهحصار، ساخت ساختمان پزشکان و پاساژ عقیق در حریم کاروانسرا، ساخت مصلی در حریم مسجد جامع، بخشی از نقض قوانین در حوزه میراث فرهنگی دامغان است و نقد دوستداران میراث فرهنگی به ساختوسازهای غیرمجاز در حریم امامزادگان و مسجد تاریخانه و.. به جهت پیشگیری از وقوع چنین اتفاقات تاسفبار در آینده است!
🔸انتظار است مسئولان و متولیان امر موضوع پیشگیری، قلعوقمع و حذف ساختوساز غیرمجاز و غیرقانونی در حریم آثار را جدی بگیرند!
«خانه تسنیم دامغان»
@khane_tasnim
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
بیست و هفتم شهریورماه سالروز درگذشت سیّد محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار)
حماسۀ ایران
سالها مشعل ما پیشرو دنیا بود
چشم دنیا همه روشن به چراغ ما بود
دُرجِ دارو همه در حُکم حکیم رازی
برجِ حکمت همه با بوعلیِ سینا بود
قرنها مکتب قانون و شفای سینا
با حکیمان جهان مشقِ خطی خوانا بود
عطر عرفان همه با نسخۀ شعر عطّار
اوج فکرت همه با مثنوی ملّا بود
داستانهای حماسی بسرود و بسزا
خاص فردوسی و آن همّت بیهمتا بود
کلک سحّار نظامی به نگارینتذهیب
کلک مشّاطۀ طبعی که عروسآرا بود
پند سعدی کلمات ملکالعرش عَلا
غزل خواجه سرود ملأ اعلا بود
عاشقی پیشه کن ای دل که به دستان گویند
وامقی بود که دلباختۀ عَذرا بود
گر سخن از صفت قهر و غرور ملّیست
کاوۀ ماست که بر قاف قرون عنقا بود
تاج تاریخ جهان کورش اَهْخامَنِشیست
کز قماش و منشی محتشم و والا بود
عدل کسرا چه هماییست همایونسایه
که نه بر صحنۀ تاریخ چنین سیما بود
شاهِ شطرنجِ فتوحات، همانا نادر
کز سلحشوری و لشکرشکنی غوغا بود
شمع در پردۀ فانوس بهپروا سوزد
ناز پروانه که بیپرده و بیپروا بود
آنچه شاهِ ولی و صوفی صافیمشرب
به صفای تو که دردانۀ این دریا بود
هر گلی کز چمن باغ جنان آبی خورد
نازپروردۀ این خاک عبیرآسا بود
بس توحّش که درو شد به تمدّن تبدیل
آمدن یرغو و رفتن یَسَق و یاسا بود
خاتمِ گمشده را باز بجو ای ایران
که بدان حلقه جهان زیر نگین ما بود
شهریار از تو نوای نی و ناقوس خوش است
این غزل را نسب از کوسِ بلندآوا بود
شهریار
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
حماسۀ ایران
سالها مشعل ما پیشرو دنیا بود
چشم دنیا همه روشن به چراغ ما بود
دُرجِ دارو همه در حُکم حکیم رازی
برجِ حکمت همه با بوعلیِ سینا بود
قرنها مکتب قانون و شفای سینا
با حکیمان جهان مشقِ خطی خوانا بود
عطر عرفان همه با نسخۀ شعر عطّار
اوج فکرت همه با مثنوی ملّا بود
داستانهای حماسی بسرود و بسزا
خاص فردوسی و آن همّت بیهمتا بود
کلک سحّار نظامی به نگارینتذهیب
کلک مشّاطۀ طبعی که عروسآرا بود
پند سعدی کلمات ملکالعرش عَلا
غزل خواجه سرود ملأ اعلا بود
عاشقی پیشه کن ای دل که به دستان گویند
وامقی بود که دلباختۀ عَذرا بود
گر سخن از صفت قهر و غرور ملّیست
کاوۀ ماست که بر قاف قرون عنقا بود
تاج تاریخ جهان کورش اَهْخامَنِشیست
کز قماش و منشی محتشم و والا بود
عدل کسرا چه هماییست همایونسایه
که نه بر صحنۀ تاریخ چنین سیما بود
شاهِ شطرنجِ فتوحات، همانا نادر
کز سلحشوری و لشکرشکنی غوغا بود
شمع در پردۀ فانوس بهپروا سوزد
ناز پروانه که بیپرده و بیپروا بود
آنچه شاهِ ولی و صوفی صافیمشرب
به صفای تو که دردانۀ این دریا بود
هر گلی کز چمن باغ جنان آبی خورد
نازپروردۀ این خاک عبیرآسا بود
بس توحّش که درو شد به تمدّن تبدیل
آمدن یرغو و رفتن یَسَق و یاسا بود
خاتمِ گمشده را باز بجو ای ایران
که بدان حلقه جهان زیر نگین ما بود
شهریار از تو نوای نی و ناقوس خوش است
این غزل را نسب از کوسِ بلندآوا بود
شهریار
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
Telegram
attach 📎
Forwarded from ایران بوم
گفتوگو با محمدجان شکوریبخارایی از تاثیرگذارترین شخصیتهای فرهنگی تاجیکستان - تاجیکستان بدون ایران نمیتواند زیست کند
حمیدرضا محمدی
«سبب اساسی سخت جانی زبان فارسی تاجیکی، شاید این است که ریشههای تاریخی عمیقی دارد و در طول عصرها، از معنویت عالی، تاب و توانی یافته است. نیروی بزرگی که حیات معنوی خلق از قدیم جمع میآورد، به فرهنگ و زبان ملی استواری خاصی عطا کرد و قابلیتی داد که در برابر بسیاری آفتها و فاجعههای تاریخ تاب بیاورد.»
یعنی اگر زبان فارسی نبود، اسلام به آن مناطق نمیرفت؟
قطعا نمیرفت. چراکه در آن زمان در آن مناطق زبان اصلی و رسمی فارسی بود و اگر مبلغان فارسی زبان نبودند، قطعا دین اسلام تا آن مناطق نمیگسترد. میخواهم این را به شما بگویم که حتی اسلام هم به زبان فارسی مدیون است.
چرا زبان فارسی از خراسان و ماوراءالنهر به سایر نواحی گسترش پیدا کرد؟ به واقع پرسش این است که خراسان چه ویژگیای دارد که این نقش پایهای را ایفا کرده است؟
خراسان زادگاه یک فرهنگ متعالی است و سرزمین فرهنگ و معنویت است. فرهنگی که هم انسانهای آزادیخواه و وطنپرست را در دامن خود پرورانده و هم انسانهای عالم را؛ چه از نوع عارف و چه از نوع فیلسوف. شما ببینید که خراسان و ماوراءالنهر در تمام واقعههای سیاسی شرکت داشته. حتی جنگهایی هم که در این منطقه اتفاق افتاده، تماما نبردهای دیارخواهی و میهنپرستی بوده است. خراسان مهد فرهنگ و معنویت ایرانزمین است.
از شما خواندهام که در جایی گفته بودید: «زبان فارسی، قدرتمندترین زبان جهان است.» میخواستم چرایی این گفته شما را بدانم؟
چراکه زبان فارسی به لحاظ ادبی و فرهنگی، در قرون متمادی تاثیرات عمیقی را بر گستره وسیعی از جهان گذاشته است و خودش هم هنوز زوایای کشفنشده بسیاری دارد. از سوی دیگر این قدرت را دارد که به همه نیازهای زمان ما در همه رشتهها پاسخ گوید.
حکیم ابوعبدالله رودکی سمرقندی را پدر شعر فارسی دانستهاند و حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی را نیز به دلیل شاهنامه سترگش، کسی میدانند که اگر نبود امروز دیگر اثری از زبان فارسی به معنای اصیلش باقی نمانده بود. شما بهعنوان یک پژوهشگر و ایران شناس فارسی زبان تاجیک، نقش کدام یک را در بقا و استحکام زبان فارسی موثرتر و مهمتر میدانید؟
این دو بزرگوار در میدان ادبیات ما چنان حرکت کردهاند که مضمونش برابر است. مهم این نیست که هریک چه مقدار شعر سرودهاند چراکه به لحاظ کمی، تقریبا هر دو در یک پله ایستادهاند. حتی از لحاظ صفت شعر به این معنا که شعر خواننده را به کدام سو میبرد هم در هر دو اینها برابر و یکسان هستند. فردوسی شاهکار داستانهای فولکلوریک پارسی را سروده است و رودکی هم همه جوانب شعر فارسی را داشته است اما آنها را کمکم کار کرده است. شاید جالب باشد برایتان بگویم که این همرنگی و برابری تا به آنجاست که رودکی دقیقا در همان سالی وفات یافت که فردوسی متولد شد یعنی سال 329 هجری.
پس شاید بهتر باشد که این پرسش را مطرح کنم که آیا اساسا بین ادبیات امروز تاجیک با ادبیات امروز فارسی پیوندی وجود دارد؟
بله وجود دارد. درباره شعر که من هیچ جدایی بین فارسی و تاجیکی نمیبینم. چراکه این فارسی همان است که در گستره ایران بزرگ کاربرد داشته و برای همه ایرانینژادان مشترک و یگانه است و درباره نثر هم که در سوال قبل به شما پاسخ گفتم. اما مجموعا نویسندگان ما به گونهای جدی به آموختن ادبیات معاصر ایرانی مشغولند. به گمان این آشنایی در آینده در شناخت و شعور آنها تاثیر خواهد گذاشت. میخواهم این را بگویم که پیوند وجود دارد و بسیار محکم و استوار است.
در پایان میخواستم نظر شما را درباره ایران بدانم؟
ایران، تاجیکستان و افغانستان در همه زمانها در کنار هم و با هم بودهاند. اما رابطه ایران و تاجیکستان فراتر از اینهاست. من معتقدم که باید روابط این دو، در همه زمینهها گسترش وسیعی یابد چراکه تاجیکستان بدون ایران نمیتواند زیست کند. رابطه ایران و تاجیکستان، رابطه پدر و فرزندی است. ولی جدایی از پدر، در همه امور تنها به ضرر فرزند است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/3886-tajikestan-bedon-iran-nemitavanad-zendegi-konad.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
حمیدرضا محمدی
«سبب اساسی سخت جانی زبان فارسی تاجیکی، شاید این است که ریشههای تاریخی عمیقی دارد و در طول عصرها، از معنویت عالی، تاب و توانی یافته است. نیروی بزرگی که حیات معنوی خلق از قدیم جمع میآورد، به فرهنگ و زبان ملی استواری خاصی عطا کرد و قابلیتی داد که در برابر بسیاری آفتها و فاجعههای تاریخ تاب بیاورد.»
یعنی اگر زبان فارسی نبود، اسلام به آن مناطق نمیرفت؟
قطعا نمیرفت. چراکه در آن زمان در آن مناطق زبان اصلی و رسمی فارسی بود و اگر مبلغان فارسی زبان نبودند، قطعا دین اسلام تا آن مناطق نمیگسترد. میخواهم این را به شما بگویم که حتی اسلام هم به زبان فارسی مدیون است.
چرا زبان فارسی از خراسان و ماوراءالنهر به سایر نواحی گسترش پیدا کرد؟ به واقع پرسش این است که خراسان چه ویژگیای دارد که این نقش پایهای را ایفا کرده است؟
خراسان زادگاه یک فرهنگ متعالی است و سرزمین فرهنگ و معنویت است. فرهنگی که هم انسانهای آزادیخواه و وطنپرست را در دامن خود پرورانده و هم انسانهای عالم را؛ چه از نوع عارف و چه از نوع فیلسوف. شما ببینید که خراسان و ماوراءالنهر در تمام واقعههای سیاسی شرکت داشته. حتی جنگهایی هم که در این منطقه اتفاق افتاده، تماما نبردهای دیارخواهی و میهنپرستی بوده است. خراسان مهد فرهنگ و معنویت ایرانزمین است.
از شما خواندهام که در جایی گفته بودید: «زبان فارسی، قدرتمندترین زبان جهان است.» میخواستم چرایی این گفته شما را بدانم؟
چراکه زبان فارسی به لحاظ ادبی و فرهنگی، در قرون متمادی تاثیرات عمیقی را بر گستره وسیعی از جهان گذاشته است و خودش هم هنوز زوایای کشفنشده بسیاری دارد. از سوی دیگر این قدرت را دارد که به همه نیازهای زمان ما در همه رشتهها پاسخ گوید.
حکیم ابوعبدالله رودکی سمرقندی را پدر شعر فارسی دانستهاند و حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی را نیز به دلیل شاهنامه سترگش، کسی میدانند که اگر نبود امروز دیگر اثری از زبان فارسی به معنای اصیلش باقی نمانده بود. شما بهعنوان یک پژوهشگر و ایران شناس فارسی زبان تاجیک، نقش کدام یک را در بقا و استحکام زبان فارسی موثرتر و مهمتر میدانید؟
این دو بزرگوار در میدان ادبیات ما چنان حرکت کردهاند که مضمونش برابر است. مهم این نیست که هریک چه مقدار شعر سرودهاند چراکه به لحاظ کمی، تقریبا هر دو در یک پله ایستادهاند. حتی از لحاظ صفت شعر به این معنا که شعر خواننده را به کدام سو میبرد هم در هر دو اینها برابر و یکسان هستند. فردوسی شاهکار داستانهای فولکلوریک پارسی را سروده است و رودکی هم همه جوانب شعر فارسی را داشته است اما آنها را کمکم کار کرده است. شاید جالب باشد برایتان بگویم که این همرنگی و برابری تا به آنجاست که رودکی دقیقا در همان سالی وفات یافت که فردوسی متولد شد یعنی سال 329 هجری.
پس شاید بهتر باشد که این پرسش را مطرح کنم که آیا اساسا بین ادبیات امروز تاجیک با ادبیات امروز فارسی پیوندی وجود دارد؟
بله وجود دارد. درباره شعر که من هیچ جدایی بین فارسی و تاجیکی نمیبینم. چراکه این فارسی همان است که در گستره ایران بزرگ کاربرد داشته و برای همه ایرانینژادان مشترک و یگانه است و درباره نثر هم که در سوال قبل به شما پاسخ گفتم. اما مجموعا نویسندگان ما به گونهای جدی به آموختن ادبیات معاصر ایرانی مشغولند. به گمان این آشنایی در آینده در شناخت و شعور آنها تاثیر خواهد گذاشت. میخواهم این را بگویم که پیوند وجود دارد و بسیار محکم و استوار است.
در پایان میخواستم نظر شما را درباره ایران بدانم؟
ایران، تاجیکستان و افغانستان در همه زمانها در کنار هم و با هم بودهاند. اما رابطه ایران و تاجیکستان فراتر از اینهاست. من معتقدم که باید روابط این دو، در همه زمینهها گسترش وسیعی یابد چراکه تاجیکستان بدون ایران نمیتواند زیست کند. رابطه ایران و تاجیکستان، رابطه پدر و فرزندی است. ولی جدایی از پدر، در همه امور تنها به ضرر فرزند است.
دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/3886-tajikestan-bedon-iran-nemitavanad-zendegi-konad.html
https://www.tg-me.com/iranboom_ir
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
دکتر جمال رضایی
بریده از گزارشی بلند
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
تا ماه شهریور به انجام نرسیده شاید که یادی کنیم به بزرگی و نیکی و فرایستگی از دکتر جمال رضایی.
او شهریور 1305 در بیرجند بزاد. جدش صندوقدار دستگاه علم بود، و فرزندانش را به نام جدشان به «اولاده صندوقدار» میشناختند.
در بیرجند و مشهد و تهران درس خواند تا دکترای زبان و ادبیات فارسی گرفت. کتیبه سنگی «کال جنگال» را او شناسایی کرد. دکتر صادق کیا آن را خواند و معلوم شد که از آثار دوره پارتهاست. از سال 1335 تا 1339 استاد و معاون دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی بود.
سپس به تهران رفت. تدریس و تحقیق کرد. سرپرست موسسه زبانهای خارجی، سرپرست امور اداری دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، و معاون دانشکده شد. چندی رییس گروه آموزش فرهنگ و زبانهای باستانی بود و بازپسین سمتش معاونت دانشگاه تهران و معاونت وزارت علوم و آموزش عالی بود.
مردی قدرتمند و متنفذ شده بود. نفوذ و اقتدارش صرف کمک به عموم میشد. نگران خودش نبود.
زمانی حزب رستاخیز به رای شاه در کشور تاسیس شد. حزب، وجود اجتماعی نداشت و ناچار برای کسب وجاهت از حضور برخی شخصیتهای صاحب نام بهره میگرفت. پیوستن کسانی چون دکتر رضایی به حزب، از جنس تسلیم و رضا بود، آنگاه که جز آن چارهای نیست!
سال 1357 دهانش برای آشی که نخورده بود سوخت. خبر اخراج او و جمع استادانی از دانشگاه تهران روز 29 اسفند آن سال انتشار یافت. زندگی را پس از آن در تنگناهایی گذراند که برازنده دانشی مردی چونان او نبود. . . . .
رنجهای گران را تاب آورد. یکی از سرودههایش در همان سالها سخنی است رسا از دلتنگیهای جانکاه او:
هر دم اندوهی گران، هر لحظه رنجی جانشکار
آید از نو نزد من بهر مبارکباد من
قصه کوته، جان فشاندم سالها در راه علم
عشق ورزیدم به ایران، کشور فرخار من
لیک جز اندوه و حرمان، جز مرارت هر چه بود
حاصل آن گشت، آذر ماه در خرداد من
در دوره خانهنشینی آثاری گرد آورد که پس از درگذشتش منتشر شد. «واژه نامه گویش بیرجند» و «بیرجند نامه» از آن جمله است. این کتابها گویش بیرجندی را ثبت کرده و از نابودی رهانیده است. جا دارد دکتر رضایی را ناجی گویش بیرجند بشناسیم و نامش را بر هر کوی و برزن دیارمان بگذاریم. سازمان یونسکو برای ثبت گویشهای مردم دنیا خرجها میکند. دکتر رضایی چنان کاری بزرگ را یک تنه به انجام آورد.
روز 19 خرداد ماه 1380 در تهران درگذشت . پیکرش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
دکتر اندوهجردی در مقدمه بر «بیرجندنامه» شعری را آورده، سزاوار دکتر جمال رضایی:
شیر را بر گردن اَر زنجیر بود
بر همه زنجیرسازان میر بود.
دکتر جمال رضایی هنوز «میر» است.
میر ادب پارسی،
میر آزادگی،
میر بر زنجیرسازان. . . !
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
دکتر جمال رضایی
بریده از گزارشی بلند
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
تا ماه شهریور به انجام نرسیده شاید که یادی کنیم به بزرگی و نیکی و فرایستگی از دکتر جمال رضایی.
او شهریور 1305 در بیرجند بزاد. جدش صندوقدار دستگاه علم بود، و فرزندانش را به نام جدشان به «اولاده صندوقدار» میشناختند.
در بیرجند و مشهد و تهران درس خواند تا دکترای زبان و ادبیات فارسی گرفت. کتیبه سنگی «کال جنگال» را او شناسایی کرد. دکتر صادق کیا آن را خواند و معلوم شد که از آثار دوره پارتهاست. از سال 1335 تا 1339 استاد و معاون دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی بود.
سپس به تهران رفت. تدریس و تحقیق کرد. سرپرست موسسه زبانهای خارجی، سرپرست امور اداری دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، و معاون دانشکده شد. چندی رییس گروه آموزش فرهنگ و زبانهای باستانی بود و بازپسین سمتش معاونت دانشگاه تهران و معاونت وزارت علوم و آموزش عالی بود.
مردی قدرتمند و متنفذ شده بود. نفوذ و اقتدارش صرف کمک به عموم میشد. نگران خودش نبود.
زمانی حزب رستاخیز به رای شاه در کشور تاسیس شد. حزب، وجود اجتماعی نداشت و ناچار برای کسب وجاهت از حضور برخی شخصیتهای صاحب نام بهره میگرفت. پیوستن کسانی چون دکتر رضایی به حزب، از جنس تسلیم و رضا بود، آنگاه که جز آن چارهای نیست!
سال 1357 دهانش برای آشی که نخورده بود سوخت. خبر اخراج او و جمع استادانی از دانشگاه تهران روز 29 اسفند آن سال انتشار یافت. زندگی را پس از آن در تنگناهایی گذراند که برازنده دانشی مردی چونان او نبود. . . . .
رنجهای گران را تاب آورد. یکی از سرودههایش در همان سالها سخنی است رسا از دلتنگیهای جانکاه او:
هر دم اندوهی گران، هر لحظه رنجی جانشکار
آید از نو نزد من بهر مبارکباد من
قصه کوته، جان فشاندم سالها در راه علم
عشق ورزیدم به ایران، کشور فرخار من
لیک جز اندوه و حرمان، جز مرارت هر چه بود
حاصل آن گشت، آذر ماه در خرداد من
در دوره خانهنشینی آثاری گرد آورد که پس از درگذشتش منتشر شد. «واژه نامه گویش بیرجند» و «بیرجند نامه» از آن جمله است. این کتابها گویش بیرجندی را ثبت کرده و از نابودی رهانیده است. جا دارد دکتر رضایی را ناجی گویش بیرجند بشناسیم و نامش را بر هر کوی و برزن دیارمان بگذاریم. سازمان یونسکو برای ثبت گویشهای مردم دنیا خرجها میکند. دکتر رضایی چنان کاری بزرگ را یک تنه به انجام آورد.
روز 19 خرداد ماه 1380 در تهران درگذشت . پیکرش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
دکتر اندوهجردی در مقدمه بر «بیرجندنامه» شعری را آورده، سزاوار دکتر جمال رضایی:
شیر را بر گردن اَر زنجیر بود
بر همه زنجیرسازان میر بود.
دکتر جمال رضایی هنوز «میر» است.
میر ادب پارسی،
میر آزادگی،
میر بر زنجیرسازان. . . !
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
Forwarded from باشگاه شاهنامه پژوهان
🔸ایران را اندیشه ایرانشهری حفظ کرد،نه زبان فارسی / جواد طباطبایی
🔹تا حدود سی سال پیش، کلمه ایران را نمیتوانستیم زیاد بهکار ببریم و من برای یک متن باید مجوز میگرفتم و ناچار شدم برخی ایرانزمینها را حذف کنم در حالی که ایران یک مقوله تاریخی بسیار مشخص است و نمیتوانید آن را حذف کنید. کلماتی هستند که در حدود ۱۴۰۰ سالی که زبان فارسی، زبان ما و زبان ملی ما است، همه جا به کار رفتهاند و نمیتوانیم آنها را سانسور کنیم. بعدا که بحران بهتدریج عمیقتر و عمیقتر میشد، من بعضی از آن ایرانزمین ها را دوباره برگرداندم و دوباره وارد متن کردم. اینها جزو واقعیتها است و به قول یک اقتصاددان، واقعیتها سمج اند.در ایران، دین اسلام سه چهار قرن قبل از نظامالملک، دین رسمی شده بود اما بهخلاف بسیاری کشورهای دیگر که به جهان اسلام پیوستند و امروز به آنها میگوییم کشورهای اسلامی، نظام اندیشه سیاسی در ایران، از ورای اسلام، حفظ شد و به دوره بعد از اسلام نیز انتقال یافت.
برای خواندن ادامه متن اینجا بزنید
@shahnamehpajohan
🔹تا حدود سی سال پیش، کلمه ایران را نمیتوانستیم زیاد بهکار ببریم و من برای یک متن باید مجوز میگرفتم و ناچار شدم برخی ایرانزمینها را حذف کنم در حالی که ایران یک مقوله تاریخی بسیار مشخص است و نمیتوانید آن را حذف کنید. کلماتی هستند که در حدود ۱۴۰۰ سالی که زبان فارسی، زبان ما و زبان ملی ما است، همه جا به کار رفتهاند و نمیتوانیم آنها را سانسور کنیم. بعدا که بحران بهتدریج عمیقتر و عمیقتر میشد، من بعضی از آن ایرانزمین ها را دوباره برگرداندم و دوباره وارد متن کردم. اینها جزو واقعیتها است و به قول یک اقتصاددان، واقعیتها سمج اند.در ایران، دین اسلام سه چهار قرن قبل از نظامالملک، دین رسمی شده بود اما بهخلاف بسیاری کشورهای دیگر که به جهان اسلام پیوستند و امروز به آنها میگوییم کشورهای اسلامی، نظام اندیشه سیاسی در ایران، از ورای اسلام، حفظ شد و به دوره بعد از اسلام نیز انتقال یافت.
برای خواندن ادامه متن اینجا بزنید
@shahnamehpajohan
🔸بیست و نهم شهریور ۱۳۱۲،
«محمدعلی فروغی »، نخستوزیر ،انجمن آثار ملی را تأسیس و طرح تأسیس دانشگاه تهران را تدوین کرد. شالودهی فرهنگستان زبان پارسی و برنامهی ساخت آرامگاه حافظ و سعدی هم در این روز رسمیت یافت.
https://www.tg-me.com/eshtadan
«محمدعلی فروغی »، نخستوزیر ،انجمن آثار ملی را تأسیس و طرح تأسیس دانشگاه تهران را تدوین کرد. شالودهی فرهنگستان زبان پارسی و برنامهی ساخت آرامگاه حافظ و سعدی هم در این روز رسمیت یافت.
https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
🔴 ۳۰ شهریور زاد روز #فریدون_مشیری شاعر عاشقانه ها
"صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را
در پیش چشم خلق پنهان می کنند."
#فریدون_مشیری
https://www.tg-me.com/eshtadan
"صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را
در پیش چشم خلق پنهان می کنند."
#فریدون_مشیری
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from هیچستان
روز جهانی خر
میگویند امروز، روز جهانی خر است . این روز برای سپاسگزاری از حیوانی نامگذاری شدهاست که شش هفت هزار سال است که در کنار انسان بوده و برایش بار میبرد. نقش خر در تمدن انسان از بسیاری از انسانها بیشتر بوده است. با انساننماها، و به تعبیر حضرت مولانا ابلیسان آدمرو، که جز ستم و بیداد و مردمآزاری کار دیگری نکرده و نمیکنند که اصلا طرف قیاس نیست.
ﺷﻌﺮى از ایرج میرزا به مناسبت این روز در فضای مجازی پخش شده است که بهتر دیدم در اینجا نیز پخش شود:
مناظره با خر
"ایرج میرزا "
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ.
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ.
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ !
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ.
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ.
ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢِ ﺗﻦِ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ.
ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ.
ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ نَه رُﺑﻮﺩﯾﻢ.
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐُﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ بُرَﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐِ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑُﺮَﺩ ﻧﺎﻥ ؟
ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳَﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪِ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ.
ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖِ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ.
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ
حضرت شیخاجل سعدیشیرازی علیهالرحمه در باب نخست گلستان حکایتی زیبا دارد که بخش نخست آن به نقل بیرزد:
غافلی را شنیدم که خانهی رعیت خراب کردی تا خزانهی سلطان آباد کند، بیخبر از قول حکیمان که گفتهاند هر که خدای را عزوجل بیازارد تا دل خلقی به دست آرد خداوند تعالی همان خلق را بر او گمارد تا دمار از روزگارش برآرد
آتش سوزان نکند با سپند
آنچه کند دود دل دردمند
سر جمله حیوانات گویند که شیر است و اذل جانوران خر و به اتفاق خر باربر به که شیر مردمدر
مسکین خر اگرچه بی تمیز است
چون بار همی برد عزیز است
گاوان و خران باربردار
به ز آدمیان مردمآزار
هماهنگونه که میبینید حضرت سعدی رحمةالله علیه مردمآزاری را خداآزاری شمرده است و این البته مبتنیست بر آیات و روایات که شرح آن در این مختصر نگنجد.
پیش از انقلاب در ایران حزبی داشتیم به نام حزب خران. جا دارد این حزب دوباره برپا شود.
همچنین خوب است پژوهشگران ایرانی دربارهی نقش خر در تاریخ و فرهنگ و ادب ایران دستی بجنبانند...
#داریوش_رحمانیان
سیام شهریور هزار و چهارصد و دو
https://www.tg-me.com/hichestandr
میگویند امروز، روز جهانی خر است . این روز برای سپاسگزاری از حیوانی نامگذاری شدهاست که شش هفت هزار سال است که در کنار انسان بوده و برایش بار میبرد. نقش خر در تمدن انسان از بسیاری از انسانها بیشتر بوده است. با انساننماها، و به تعبیر حضرت مولانا ابلیسان آدمرو، که جز ستم و بیداد و مردمآزاری کار دیگری نکرده و نمیکنند که اصلا طرف قیاس نیست.
ﺷﻌﺮى از ایرج میرزا به مناسبت این روز در فضای مجازی پخش شده است که بهتر دیدم در اینجا نیز پخش شود:
مناظره با خر
"ایرج میرزا "
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ.
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ.
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ !
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ.
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ.
ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢِ ﺗﻦِ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ.
ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ.
ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ نَه رُﺑﻮﺩﯾﻢ.
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐُﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ بُرَﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐِ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑُﺮَﺩ ﻧﺎﻥ ؟
ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳَﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪِ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ.
ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖِ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ.
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ
حضرت شیخاجل سعدیشیرازی علیهالرحمه در باب نخست گلستان حکایتی زیبا دارد که بخش نخست آن به نقل بیرزد:
غافلی را شنیدم که خانهی رعیت خراب کردی تا خزانهی سلطان آباد کند، بیخبر از قول حکیمان که گفتهاند هر که خدای را عزوجل بیازارد تا دل خلقی به دست آرد خداوند تعالی همان خلق را بر او گمارد تا دمار از روزگارش برآرد
آتش سوزان نکند با سپند
آنچه کند دود دل دردمند
سر جمله حیوانات گویند که شیر است و اذل جانوران خر و به اتفاق خر باربر به که شیر مردمدر
مسکین خر اگرچه بی تمیز است
چون بار همی برد عزیز است
گاوان و خران باربردار
به ز آدمیان مردمآزار
هماهنگونه که میبینید حضرت سعدی رحمةالله علیه مردمآزاری را خداآزاری شمرده است و این البته مبتنیست بر آیات و روایات که شرح آن در این مختصر نگنجد.
پیش از انقلاب در ایران حزبی داشتیم به نام حزب خران. جا دارد این حزب دوباره برپا شود.
همچنین خوب است پژوهشگران ایرانی دربارهی نقش خر در تاریخ و فرهنگ و ادب ایران دستی بجنبانند...
#داریوش_رحمانیان
سیام شهریور هزار و چهارصد و دو
https://www.tg-me.com/hichestandr
Telegram
هیچستان
غیر حق در هر دو عالم هیچ نیست
Forwarded from اتچ بات
#ژاله_آموزگار:
«کوشیدن» را کنار گذاشته ایم و « سعی کردم» را جایگزین کرده ایم
فعل «كوشيدن» را كنار گذاشتهايم و «سعى كردن» را جايگزين كردهايم. ما از «كوشيدن»، «كوشا»، «كوشنده» و «كوشش» مىسازيم اما از «سعى كردن» چه چيزى را مىتوان ساخت؟ اينگونه است كه زبان زايايى خود را از دست مىدهد و سترون مىشود.
@shahnamehpajohan
#ژاله_آموزگار:
اساطیر مانوی را در مقایسه با اساطیر ایرانی کمتر می پسندم
به جز اعتقاد به ثنويت (نور و ظلمت) باقى افكار مانی كمتر ايرانى هستند. و البته ثنويت نيز در آيين او برعكس ايران كه آگاهانه و به خواست اهورهمزدا رخ مىدهد، تصادفى و غيرعمدى اتفاق مىافتد. بد نيست اين مطلب را اضافه كنم كه ما بايد ممنون زردشت باشيم كه از ميان همه خدايانى كه در آن زمان نامشان در رأس قدرت بود، او خداى خِرد را اهميت بيشترى بخشيد و در رأس قرار داد. من براى مانى احترام بسيار قائلم، او شخصيت فوقالعادهاى بود و نبوغ ويژهاى داشت اما مانويت گاهى مرا آزار مىدهد و من اساطير مانوى را در مقايسه با اساطير ايرانى كمتر مىپسندم.
@shahnamehpajohan
#ژاله_آموزگار:
انسان در اساطیر ایرانی همکار اهورامزدا است
اساطير ما ويژگىهايى خود را دارند. انسان در اساطير ايرانى با اين هدف آفريده شد تا همكار و همپيمان اهورامزدا باشد و با اهريمن مبارزه كند. اما در اسطوره گيل گمش ديد ديگرى وجود دارد؛ در آنجا جاودانگى از آن خدايان است و انسان تشويق به لذت بردن از زندگى مىشود. البته تفكر هر قومى با اقليم جغرافيايى آن قوم در ارتباط است. بينالنهرين منطقه خوش آب و هوايى است و وضع جغرافيايى اين اقليم در وضع اجتماعى و باورهاى آن تأثيرگذار بوده است. نكته ديگر وجوه متفاوت خدايان فرهنگها با يكديگر است. هر فرهنگ خداى خود را آنگونه تصوير مىكند كه مشخصه محيط خود او بوده است. از سوى ديگر بايد اضافه كنم ما هرگز به خدايان خود تجسم نبخشيديم و اين موضوع هم به نفع ما بوده است و هم به ضرر ما، جاى سربلندى است كه هرگز انديشههاى مقدس خود را با خاك و سنگ مجسم نكردهايم اما از طرف ديگر جاى افسوس است، چرا كه اگر مجسم مىكرديم مىتوانستيم چه شاهكارهايى خلق كنيم.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔸 https://www.tg-me.com/eshtadan
«کوشیدن» را کنار گذاشته ایم و « سعی کردم» را جایگزین کرده ایم
فعل «كوشيدن» را كنار گذاشتهايم و «سعى كردن» را جايگزين كردهايم. ما از «كوشيدن»، «كوشا»، «كوشنده» و «كوشش» مىسازيم اما از «سعى كردن» چه چيزى را مىتوان ساخت؟ اينگونه است كه زبان زايايى خود را از دست مىدهد و سترون مىشود.
@shahnamehpajohan
#ژاله_آموزگار:
اساطیر مانوی را در مقایسه با اساطیر ایرانی کمتر می پسندم
به جز اعتقاد به ثنويت (نور و ظلمت) باقى افكار مانی كمتر ايرانى هستند. و البته ثنويت نيز در آيين او برعكس ايران كه آگاهانه و به خواست اهورهمزدا رخ مىدهد، تصادفى و غيرعمدى اتفاق مىافتد. بد نيست اين مطلب را اضافه كنم كه ما بايد ممنون زردشت باشيم كه از ميان همه خدايانى كه در آن زمان نامشان در رأس قدرت بود، او خداى خِرد را اهميت بيشترى بخشيد و در رأس قرار داد. من براى مانى احترام بسيار قائلم، او شخصيت فوقالعادهاى بود و نبوغ ويژهاى داشت اما مانويت گاهى مرا آزار مىدهد و من اساطير مانوى را در مقايسه با اساطير ايرانى كمتر مىپسندم.
@shahnamehpajohan
#ژاله_آموزگار:
انسان در اساطیر ایرانی همکار اهورامزدا است
اساطير ما ويژگىهايى خود را دارند. انسان در اساطير ايرانى با اين هدف آفريده شد تا همكار و همپيمان اهورامزدا باشد و با اهريمن مبارزه كند. اما در اسطوره گيل گمش ديد ديگرى وجود دارد؛ در آنجا جاودانگى از آن خدايان است و انسان تشويق به لذت بردن از زندگى مىشود. البته تفكر هر قومى با اقليم جغرافيايى آن قوم در ارتباط است. بينالنهرين منطقه خوش آب و هوايى است و وضع جغرافيايى اين اقليم در وضع اجتماعى و باورهاى آن تأثيرگذار بوده است. نكته ديگر وجوه متفاوت خدايان فرهنگها با يكديگر است. هر فرهنگ خداى خود را آنگونه تصوير مىكند كه مشخصه محيط خود او بوده است. از سوى ديگر بايد اضافه كنم ما هرگز به خدايان خود تجسم نبخشيديم و اين موضوع هم به نفع ما بوده است و هم به ضرر ما، جاى سربلندى است كه هرگز انديشههاى مقدس خود را با خاك و سنگ مجسم نكردهايم اما از طرف ديگر جاى افسوس است، چرا كه اگر مجسم مىكرديم مىتوانستيم چه شاهكارهايى خلق كنيم.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
🔸 https://www.tg-me.com/eshtadan
Telegram
attach 📎
Forwarded from دژنپشت (محمود فاضلی بیرجندی)
.
مهر
یکم مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
آغاز مهر ماه امسال ساعت ده و بیست دقیقه پیش از نیمروز شنبه یکم مهر است. در این ساعت پاییز در سراسر نیمکره شمالی آغاز میشود.
واژه مهر
مهر در اوستا و در کتیبههای هخامنشی Mithra و در سنسکریت Mitra آمده. از این واژه معناهای گوناگون برمیآید. مهر، نام هفتمین ماه در گاهشماری خورشیدی است. عهد و پیمان و محبت از معناهای مهر است. خورشید را در پارسی مهر گویند. برخی نامها با پیوند مهر است، چون مهرداد. در تورات، نام خزانهدار کوروش میترادات آمده. مهر در آیین زرتشتی یکی از فریشتگان است و بدین روی نام مهر را بر آتشکدهها گذاشتهاند، چون آذربرزین مهر.
مهر در پزشکی با نام میتریداتیسم آمده و آن به استعمال پارهای زهر گفته شود، چندان که پیوسته بر اندازه استعمال افزوده گردد. مهرداد بزرگ، شاهنشاه ایران، در گیرودار پیکار با روم پیوسته اندکی زهر میخورد تا بدنش به آن خوگیر شود و زهر دشمن بر او کار نکند.
جشن مهرگان
روز شانزدهم ماه مهر به نام روز مهر نامیده شده و آغاز جشن مهرگان است. به نوشته بندهش در این روز مشی و مشیانه پدید آمدند. این جشن شش روز است و روز انجام آن مهرگان خاصه است.
برخی آیین های جشن مهرگان
جشن مهرگان بسیار شاد بوده. برخی از آیینهای آن چنین بوده:
شاهنشاهان هخامنشی در این جشن رخت فاخر ارغوانی بر تن میکردند و با هممیهنان میرقصیدند. ساتراپ ارمنستان بیست هزار کره اسپ به دربار شاهنشاه ایران میفرستاد. اردشیر پاپکان و خسرو انوشه روان به همه رخت نو میبخشیدند. موبدان موبد ایران خونچهای به پیشگاه شاهنشاه میآورد که در آن لیمو و شکر و نیلوفر و به و سیب و انگور سفید و مورد چیده بود.
جشن مهرگان به اندازهای بزرگ بوده که استیلای عرب بر ایران هم آن را از میان نبرد. اما از زمان چیرگی مغولان رفته رفته از میان برفت.
رخدادها
گویند که خدای در این روز زمین را بیافرید و در پیکرها روان بدمید. در این روز ماه از خورشید روشنایی گرفت و تابان شد. فریدون بر ضحاک چیره شد و خود بر تخت نشست. هم لهراسپ در این روز بر تخت نشست.
در اوستا
در اوستا مهر یشت به نام مهر است. این یشت در 35 فرگرد و 146 پاره است. مهر یشت یادآور روزگار آریاییان و نمایانگر اصلاحات زرتشت پیامبر است.
مهر پشت دو سخن بزرگ دارد: راستی و دلیری. همین یشت پشتوانه فرهنگی ایران باستان شد و راستگویی و پهلوانی در ایرن بگسترد و از خوی ایرانیان شد.
در روم
چون شاهنشاهان ایران نگاهی ویژه به مهر داشتند و سپاهیان ایرانی پیروزی خود را از مهر میدانستند ستایش مهر با ایرانیان به هر کجای پراکنده شد. در جنگها به سربازان رومی سرایت کرد. در یونان که خدای خورشید (هلیوس) پرستیده میشد آیین مهر ایرانی با آن درپیوست و به کشورهای اروپایی رفت.
معبد مهر
معبد مهر را مهرائوم نامیدند و آن سردابی یا غاری در زیرزمین بود.
سخنی چند از مهر یشت
میستاییم مهرِ دارنده دشتهای فراخ را که به سرزمینهای آریایی خان و مان با آرامش و خوشی ببخشد.
اگر بزرگ خانواده، بزرگ ده، رییس ناحیه، یا شهریار مملکت دروغ گوید آنگاه مهر خشمناک شود و بزرگ خانواده، بزرگ ده، رییس ناحیه و شهریار مملکت را تباه سازد.
به ستایش ما گوش فرا ده ای مهر،
ستایش ما را بپذیر ای مهر،
خواسته ما را برآور ای مهر.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
مهر
یکم مهر ۱۴۰۲
#محمود_فاضلی_بیرجندی
آغاز مهر ماه امسال ساعت ده و بیست دقیقه پیش از نیمروز شنبه یکم مهر است. در این ساعت پاییز در سراسر نیمکره شمالی آغاز میشود.
واژه مهر
مهر در اوستا و در کتیبههای هخامنشی Mithra و در سنسکریت Mitra آمده. از این واژه معناهای گوناگون برمیآید. مهر، نام هفتمین ماه در گاهشماری خورشیدی است. عهد و پیمان و محبت از معناهای مهر است. خورشید را در پارسی مهر گویند. برخی نامها با پیوند مهر است، چون مهرداد. در تورات، نام خزانهدار کوروش میترادات آمده. مهر در آیین زرتشتی یکی از فریشتگان است و بدین روی نام مهر را بر آتشکدهها گذاشتهاند، چون آذربرزین مهر.
مهر در پزشکی با نام میتریداتیسم آمده و آن به استعمال پارهای زهر گفته شود، چندان که پیوسته بر اندازه استعمال افزوده گردد. مهرداد بزرگ، شاهنشاه ایران، در گیرودار پیکار با روم پیوسته اندکی زهر میخورد تا بدنش به آن خوگیر شود و زهر دشمن بر او کار نکند.
جشن مهرگان
روز شانزدهم ماه مهر به نام روز مهر نامیده شده و آغاز جشن مهرگان است. به نوشته بندهش در این روز مشی و مشیانه پدید آمدند. این جشن شش روز است و روز انجام آن مهرگان خاصه است.
برخی آیین های جشن مهرگان
جشن مهرگان بسیار شاد بوده. برخی از آیینهای آن چنین بوده:
شاهنشاهان هخامنشی در این جشن رخت فاخر ارغوانی بر تن میکردند و با هممیهنان میرقصیدند. ساتراپ ارمنستان بیست هزار کره اسپ به دربار شاهنشاه ایران میفرستاد. اردشیر پاپکان و خسرو انوشه روان به همه رخت نو میبخشیدند. موبدان موبد ایران خونچهای به پیشگاه شاهنشاه میآورد که در آن لیمو و شکر و نیلوفر و به و سیب و انگور سفید و مورد چیده بود.
جشن مهرگان به اندازهای بزرگ بوده که استیلای عرب بر ایران هم آن را از میان نبرد. اما از زمان چیرگی مغولان رفته رفته از میان برفت.
رخدادها
گویند که خدای در این روز زمین را بیافرید و در پیکرها روان بدمید. در این روز ماه از خورشید روشنایی گرفت و تابان شد. فریدون بر ضحاک چیره شد و خود بر تخت نشست. هم لهراسپ در این روز بر تخت نشست.
در اوستا
در اوستا مهر یشت به نام مهر است. این یشت در 35 فرگرد و 146 پاره است. مهر یشت یادآور روزگار آریاییان و نمایانگر اصلاحات زرتشت پیامبر است.
مهر پشت دو سخن بزرگ دارد: راستی و دلیری. همین یشت پشتوانه فرهنگی ایران باستان شد و راستگویی و پهلوانی در ایرن بگسترد و از خوی ایرانیان شد.
در روم
چون شاهنشاهان ایران نگاهی ویژه به مهر داشتند و سپاهیان ایرانی پیروزی خود را از مهر میدانستند ستایش مهر با ایرانیان به هر کجای پراکنده شد. در جنگها به سربازان رومی سرایت کرد. در یونان که خدای خورشید (هلیوس) پرستیده میشد آیین مهر ایرانی با آن درپیوست و به کشورهای اروپایی رفت.
معبد مهر
معبد مهر را مهرائوم نامیدند و آن سردابی یا غاری در زیرزمین بود.
سخنی چند از مهر یشت
میستاییم مهرِ دارنده دشتهای فراخ را که به سرزمینهای آریایی خان و مان با آرامش و خوشی ببخشد.
اگر بزرگ خانواده، بزرگ ده، رییس ناحیه، یا شهریار مملکت دروغ گوید آنگاه مهر خشمناک شود و بزرگ خانواده، بزرگ ده، رییس ناحیه و شهریار مملکت را تباه سازد.
به ستایش ما گوش فرا ده ای مهر،
ستایش ما را بپذیر ای مهر،
خواسته ما را برآور ای مهر.
https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
.
Forwarded from خردسرای فردوسی
دران زلالِ بیکران
به استاد شجریان
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن، زِ نو، جوان شود دمی دگر برآورد
به روی نقشهٔ وطن، صدات چون کند سفر
کویر سبز گردد و سر از خزر برآورد
برون زِ ترس و لرزها گذر کند ز مرزها
بهار بیکرانهای به زیب و فر برآورد
چو موجِ آن ترانهها برآید از کرانهها
جوانههای ارغوان زِ بیشه سر برآورد
بهار جاودانهای که شیوه و شمیم آن
ز صبرِ سبزِ باغِ ما گُلِ ظفر برآورد
سیاهی از وطن رمد، سپیدهای جوان دمد
چو آذرخشِ نغمهات زِ شب شرر برآورد
شب ارچه های و هو کند، زِ خویش شستشو کند
دران زلال بیکران دمی اگر برآورد
صدای تُست جادهای که میرود که میرود
به باغ اشتیاق ما وزان سحر برآورد
بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما
هزار قمریِ جوان دوباره پَر برآورد
سفیرِ شادی وطن صفیر نغمههای تُست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
@kheradsarayeferdowsi
به استاد شجریان
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن، زِ نو، جوان شود دمی دگر برآورد
به روی نقشهٔ وطن، صدات چون کند سفر
کویر سبز گردد و سر از خزر برآورد
برون زِ ترس و لرزها گذر کند ز مرزها
بهار بیکرانهای به زیب و فر برآورد
چو موجِ آن ترانهها برآید از کرانهها
جوانههای ارغوان زِ بیشه سر برآورد
بهار جاودانهای که شیوه و شمیم آن
ز صبرِ سبزِ باغِ ما گُلِ ظفر برآورد
سیاهی از وطن رمد، سپیدهای جوان دمد
چو آذرخشِ نغمهات زِ شب شرر برآورد
شب ارچه های و هو کند، زِ خویش شستشو کند
دران زلال بیکران دمی اگر برآورد
صدای تُست جادهای که میرود که میرود
به باغ اشتیاق ما وزان سحر برآورد
بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما
هزار قمریِ جوان دوباره پَر برآورد
سفیرِ شادی وطن صفیر نغمههای تُست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
@kheradsarayeferdowsi
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
حافظ
و روضهخوانِ پیرِ دهِ ما
#یکشنبه_ها_و_حافظ
حدود نیم قرن قبل در یک مصاحبه، در ۱۳۴۴، به مناسبتی نقل کردم که روضهخوانِ پیرِ ده ما در روز پس از عاشورا، وقتی به توصیف اسارت اهلبیت و گرداندنِ سَرِ حضرت امام حسین «ع» در بازارِ شام و نیز گرداندنِ حضرت زینب «س» در کنارِ سر بریده و در میان «پرده عماری» میپرداخت این بیت حافظ را با صوت حزین میخواند:
در کار گُلاب و گُل حکم ازلی این بود
کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد
هیچ کس نمیتواند تردید کند که این ابتکارِ او کشف یکی از شبکههای غایبِ متنِ شعر حافظ است. اگرچه بیش از آنکه مصداقِ نگاه ساختاری باشد با هرمنوتیک مشابهاتی دارد.
از این دیدگاه، هر «متن» دارای یک حافظه است. آنچه در ضمیرِ آگاه این متن موجود است، همان است که از صورت آن استخراج میکنیم ولی کشفِ تمامی آنچه در حافظهٔ متن موجود است و آنچه در ضمیر نابهخودِ آن وجود دارد، زمانِ بینهایتی میطلبد. قرائتِ اولیه که از راهِ صورت و روابط اجزای صورت حاصل میشود در حقیقت استخراج ضمیر آگاهِ متن است که بسته است و محدود و آنچه از راه تأمل در ساختار حاصل میشود استخراجِ حافظهٔ مغفول یا ضمیرِ نابهخودِ متن است.
استخراج تمامی آنچه در حافظهٔ متن وجود دارد کار یک تن و یک نسل نیست، کارِ تمامی کسانی است که بالقوه، تا آخرالزمان، با آن متن سر و کار دارند.
هر متنِ هنری عملاً متنی ژنراتیو یا زایا است و متن های دیگر را از درون خود آشکار میکند. در همان مثالِ شعرِ «در کارِ گلاب و گل...» متنِ بیت حافظ چه بسیار متنهای دیگری را که از درونِ خود متولد کرده و یکی از آن بسیارها همین قرائتِ آن روضهخوانِ دهِ ما است.
همین متنِ زادهشده در ذهنِ آن پیرمرد، خود در ذهنِ من و بسیاری کسان که این سخن را از من شنیدهاند تاکنون سبب زایش متنهای دیگری شده است که هرکدام میتواند زهدانِ تولّدِ متنهای دیگر باشد.
به این دلیل هر متن ادبی را یک متن زایا " generative " میتوان نامگذاری کرد. هر قرائتِ درست و بافرهنگِ وسیع که بتواند یک شبکهٔ غایب را احضار کند، خود میتواند زاده شدنِ متنِ دیگری تلقی شود که آن متن خود آبستن متنهای دیگری باشد.
بر روی هم، شعرْ محصولِ دو نظام است:
صوتی و معنایی؛ و هر کدام از این نظامهای صوتی و معنایی عرصههای بینهایت تجربه هنرمنداناند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
رستاخیز کلمات، سخن، صص ۱۸۲-۱۸۰
#یکشنبهها_و_حافظ
#حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
حافظ
و روضهخوانِ پیرِ دهِ ما
#یکشنبه_ها_و_حافظ
حدود نیم قرن قبل در یک مصاحبه، در ۱۳۴۴، به مناسبتی نقل کردم که روضهخوانِ پیرِ ده ما در روز پس از عاشورا، وقتی به توصیف اسارت اهلبیت و گرداندنِ سَرِ حضرت امام حسین «ع» در بازارِ شام و نیز گرداندنِ حضرت زینب «س» در کنارِ سر بریده و در میان «پرده عماری» میپرداخت این بیت حافظ را با صوت حزین میخواند:
در کار گُلاب و گُل حکم ازلی این بود
کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد
هیچ کس نمیتواند تردید کند که این ابتکارِ او کشف یکی از شبکههای غایبِ متنِ شعر حافظ است. اگرچه بیش از آنکه مصداقِ نگاه ساختاری باشد با هرمنوتیک مشابهاتی دارد.
از این دیدگاه، هر «متن» دارای یک حافظه است. آنچه در ضمیرِ آگاه این متن موجود است، همان است که از صورت آن استخراج میکنیم ولی کشفِ تمامی آنچه در حافظهٔ متن موجود است و آنچه در ضمیر نابهخودِ آن وجود دارد، زمانِ بینهایتی میطلبد. قرائتِ اولیه که از راهِ صورت و روابط اجزای صورت حاصل میشود در حقیقت استخراج ضمیر آگاهِ متن است که بسته است و محدود و آنچه از راه تأمل در ساختار حاصل میشود استخراجِ حافظهٔ مغفول یا ضمیرِ نابهخودِ متن است.
استخراج تمامی آنچه در حافظهٔ متن وجود دارد کار یک تن و یک نسل نیست، کارِ تمامی کسانی است که بالقوه، تا آخرالزمان، با آن متن سر و کار دارند.
هر متنِ هنری عملاً متنی ژنراتیو یا زایا است و متن های دیگر را از درون خود آشکار میکند. در همان مثالِ شعرِ «در کارِ گلاب و گل...» متنِ بیت حافظ چه بسیار متنهای دیگری را که از درونِ خود متولد کرده و یکی از آن بسیارها همین قرائتِ آن روضهخوانِ دهِ ما است.
همین متنِ زادهشده در ذهنِ آن پیرمرد، خود در ذهنِ من و بسیاری کسان که این سخن را از من شنیدهاند تاکنون سبب زایش متنهای دیگری شده است که هرکدام میتواند زهدانِ تولّدِ متنهای دیگر باشد.
به این دلیل هر متن ادبی را یک متن زایا " generative " میتوان نامگذاری کرد. هر قرائتِ درست و بافرهنگِ وسیع که بتواند یک شبکهٔ غایب را احضار کند، خود میتواند زاده شدنِ متنِ دیگری تلقی شود که آن متن خود آبستن متنهای دیگری باشد.
بر روی هم، شعرْ محصولِ دو نظام است:
صوتی و معنایی؛ و هر کدام از این نظامهای صوتی و معنایی عرصههای بینهایت تجربه هنرمنداناند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
رستاخیز کلمات، سخن، صص ۱۸۲-۱۸۰
#یکشنبهها_و_حافظ
#حافظ